فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

حميد رضا دستگير

 

در دهانش هميشه چيزي شبيه طعم خدا جاري بود .مدام زبانش در تراوش کلماتي بود که بوي عصمت و مزه ي معنويت مي داد .چقدر اين کلمات طعم کرامت و بزرگي مي داد ؛چقدر اين آيات نور افشان ،عطر عشق و عظمت آسماني مي دادند ،هميشه هم اين طور بود .راه که مي رفت ،از رفتن که مي ايستاد ،و گاه که مي نشست ،مدام اين طعم تربناک در دهانش بوي بهار وصل مي داد .بوي اجابت و آرامش ؛چيزي شبيه شهد شيرين از خود رفتن و به او رسيدن .در خلوت خاکريزها انگار کسي از درون به او نويد مي د اد ،نويد وصل ،و او بارها راه افتاده بود و به ابتداي آن دروازه رسيده بود ،و به چشم خود ديده بود که در گستره ي آن فضاي وسيع و نامتناهي چه سرها که پر از سوداي سبکباري و چه دلها که لبريز از ذکر زيبايي بودند . او آرام آرام ،در پس خلوت خاکريز ها ودر کناروصل هاي مبارکي که با رقص خون رقم مي خوردند، لب باز مي کرد و مي خواند :الذي خلق الموت والحياه ليبلوکم اليکم احسن عملا .و باز زير لب زمزمه مي کرد و مي گفت :اوست خدايي که مرگ و زندگي را آفريد تا بيازمايد تان که کدام يک از شما نيکوکارتر است .و باز دل مي سپرد به آن وسعت بي کران که شکوه حضورش را در دل و جان حس مي کرد .گاه به ياد مي آورد که در سالي از همين سالها ،درست سا ل 1345 بود که چشم هايش به باور به دنيا آمدن رقم خورد و چه روز ها که در بستر زمان سپري کرد و کم کم پاهايش حس راه رفتن بر ضربان زمين را لمس کرد و به دنياي دانايي پاي نهاد .هنوز پنج بهار را پشت سر نگذاشته بود که دستش از دامن پر مهر مادرش کوتاه شد .ديگر از حضور آن همه مهرباني و آرامش خبري نبود .سايه ي فقرداشت بر شانه هاي خانواده آوار مي شد .اما انگار حضور مادر در فضاي خانه حس مي شد .انگار او بود که گهگاه صدايش مي زد :حميد ،پسرم !توکلت به خدا باشد .درست حس مي کرد، خود مادرش بود که بهش قوت قلب مي داد .مدام مواظبش بود و هر از گاهي صدايش مي زد .کمتر احساس تنهايي و غربت مي کرد .اين حضور پر حلاوت و شيرين ،در برابر آن همه سختي و تنهايي به او اميد و نيرو مي داد . مثل هم سن و سالانش در روستا به شباني روي آورد .مدتي گذشت وحالامردي شده بود مقاوم و صبور و پرتلاش و اميد وار .درس مي خواند .به مدرسه مي رفت و گاه که از مدرسه بر مي گشت ،کتابي به دست مي گرفت و به همراه گله به دامن کوه و دشت پناه مي برد .در خلوت آن دشتها ،در سايه ي آن درختها و در پناه آن کوهها ،مدام مي خواند .معني دانايي را حس مي کرد و هر آنچه را ياد مي گرفت به ذهن سيالش مي سپرد . ديگر بار آن همه فقر و سختي ،او رااز رسيدن به راه هاي روشني باز نمي داشت .درست بر خلاف جريان رودخانه حرکت مي کرد .هر چقدر مشکلاتش بيشتر مي شد ،او مقاوم تر و استوار تر قد علم مي کرد .
حا لا به سن جواني رسيده بود .سالهاي سخت و سنگين فقر را پشت سر گذاشته بود .اين سالها ،در بلاي اين همه لحظه هاي رها شده در باد ،هيچ اتفاقي نيفتاده بود که در دام گناه و هوس بيفتد .انگار کسي او را مدام راهنمايي مي کرد ، جهت هاي روشني را نشان مي داد و او راه افتاده بود و درست در ابتداي دروازه هاي نور قرار گرفته بود.هيچکس فکرش را نمي کرد که روزي او در قامت مردي پاک و استوار در ابتداي دروازه هاي روشنايي بايستد ، فرياد بزند و بگويد :به دام گناه نيفتيد .و اين را با تحکم خاص بيان مي کرد .از بيهوده زيستن گريزان بود .حتي در بين انقلاب ،بارها ديگران رابه صفوف انقلابيون دعوت کرده بود و بر عليه سايه هاي ظلم و زور شعار داده بود .توي در توي مدرسه بارها ديده بودند که با شور و سرور دستاوردهاي انقلاب را به ديگران باز گو مي کند .همين عشق و احساس او را به حضور در کميته هاي انقلاب سوق داد و چندي بعد جوان دلربا و برومندي را ديده بودند که تن پوشي سبز به تن دارد و آرمي از آن پنجه هاي قدرت ايمان جهان را به عشق و عدالت و قيام بر عليه ظلم و ستم دعوت مي کرد .چقدر اين لباس ها بر قامت رعنا و آن چهره ي دوست داشتني اش مي آمد .چقدر زيبا و آسماني شده بود آدم حظ مي کرد که مدام نگاهش کند. او در جايي بايستد و به کرانه هاي دور دست چشم بدوزد و هي نگاهش کني و ببيني که امتداد نگاهش در کجاي آسمان گره مي خورد ،حالا سرباز سبز سربداري شده بود .دلش ،دستش ،وجودش پر از شور رسيدن بود . رسيدن به جايي که هميشه مسير آن گام گذاشته بود و داشت به پيش مي رفت .
صداي انفجار مي آمد صداي توپهاي ترس و تجاوز .دوستش به زير زنجيرهاي قهر و قساوت پر پر شده بود .بوي باروت آبي آسمان را پوشانده بود .خاک پر از زخمهاي گلگون غريبي بود .همه جا را گرفته بود .تانکها مدام تير شليک مي کردند .از دهانه تفنگها آتش و خون مي باريد .توي شهر بلوا شده بود .همه جا با صداي بلند مردم را به مبارزه و حضور در ميدان جنگ دعوت مي کرد. گروه گروه از نيروها داشتند راهي ميداني مي شدند ،که دشمن در آن معرکه گرفته بود. از همان روزي که اين تن پوش سبز را پوشيده بود .مدام منتظر کسي بود که صدايش بزند :حميد !حميد جان !راه بيفت تا برويم .و راه افتاد ،درست مثل ديگر بچه هاي رزمنده راه افتاد توي ميدان جنگ .ميان آن سنگر ها و خاکريزها شور و سرور ،عاشقانه مي وزيد .درست مثل دلباخته اي که در صحنه ديدار وجودش را به پاي ياري مي ريخت .مي رزميد و عاشق پرواز کردن بود .اما انگار حجم آن سنگر ها و خاکريزها گنجايش پرواز او را نداشتند .حميد جاي بيشتري را مي خواست .جايي گسترده و بزرگ که بتواند پشت سر هم بال بزند و بعد به اوج پر بکشد .ديده بودند که توي ارتفاعات ميمک ،ميان آن دره ها و تپه هاي پيچاپيچ چگونه جواني که تن پوش عشق پوشيده بود ،در حين رزم سراز پا نمي شناخت، انگار در دنياي ديگر سير مي کرد .توي دشتهاي گرم و سوزان شوش مردي را ديده بودند که در گستره دشت ،دردها را به جان مي خريد و دشمن را به زانودر مي آورد. درارتفاعات کردستان جوان زيبا و رعنا را ديده بودند که بر اوج اجابت پر مي زند و مدام نگاهش به آسمان بود .در دل دشتهاي مهران ،ميان قربتهاي قلاويزان دستهاي جواني را نظاره کرده بودند که مدام تشنه آغوش کهکشان بود . او را ديده بودند که در دل شب زمزمه هاي عاشقانه اش در گوش زمان جاريست ونمازش شبيه نور ستاره هايي است که گرداگرد ماه حلقه زده اند .از نماز که فارغ مي شد آسمان را نگاه مي کرد و آن همه ستاره درخشان که بر سقف آن آويزان بودند چقدر دوست داشت که در دل آن اوج آن فضاي لايتناهي خانه اي داشته باشد و فضايي که بتوان در آن تمام عصمت عشق را در آغوش گرفت .گاهي به مرخصي مي رفت و در بين خانواده حضور مي يافت مدام از آسمان از عبوديت عشق و شهد شيرين شهادت حرف مي زد .طوري حرف مي زد که دلها از فرط شور و شعف به لرزه مي افتاد .هميشه به همسرش مي گفت من دير يا زود شهيد مي شوم .از تو مي خواهم احمد و معصومه را خوب تربيت کني .آخرين باري که به مرخصي آمد حرف ها و گفته هايش مثل هميشه نبود .از جايي و طوري صحبت مي کرد که انگار با دنيا بيگانه است .
در چشمهايش ،در عمق آن نگاه هاي نافذ نوراني رازي نهفته بود که معني رهايي مي داد .همه مي دانستند که حميد سير در حقيقتي ديگر دارد به جايي که مثل هيچ جا نيست .چهره اش چقدر زيبا و نوراني شده بود .پدر ،همسر ،بچه ها و خواهر هايش اين حس عجيب را لمس کرده بودند .همه مي دانستند که حميد به ابتداي دروازه عشق رسيده است .تنها يک قدم مانده تا وارد دروازه نور شود .آن روز که از اهل خانه خداحافظي کرد و آخرين نگاهش بر چهره ها افتاد ،همه ديده بودند که در پس آن چشمهاي معصوم و زيبا بارقه ابدي نهفته است .آن پا ها ،آن دستهايي که بارها ميادين مين را در نور ديده بودند و آن همه خوشه انفجار از جلوي پاهاي نيروها خنثي کرده بود، حا لا داشتند بر قاب آسمان نقش مي بستند .همه مي دانستند که تخريب معني توده هاي پر پر شدن را مي دهد و جايي که در آن خوشه هاي انفجاري کاشته مي شود،فضايي مي خواست که بتوان به راحتي در وسعت آن بال زد و به آسمان پر کشيد .آن روز همه ديدند پيکري که غرق در خون پر پر شده بود ،پاهايش در امتداد آسمان و دستهايش در دامنه دعا برقاب کهکشان آذين بسته بود و در زمين اجتماعي گرد آمده اندو پيکري را به تشيع تبرک مي برند که فرشته ها در آسمان نامش را اينگونه نجوا مي کنند «حميد دستگير به دروازه آسمان پا نهاد » در ميان آن سيل جمعيت مدام جملات حميد آخرين وصيت وارستگي در ذهن زني مي پيچيد انگار خود حميد بود که به زن مي گفت :«همسرم !زندگي يک کلاس درس بيش نيست که انسان بايد دير يا زود ،امتحان پس بدهد ، اگر من داوطلب جبهه ,براي حق و اسلام مي روم ،شايد موقع امتحانم فرا رسيده است .از اينکه تو را و فرزندانم را تنها گذاشته ام ،اميد وارم مرا ببخشي .چون ما ايمان داريم که نگهدار ما خداوند است و چون خدا را قادر مطلق مي دانيم پس نگران نباش .اميدوارم بعد از من بچه ها را خوب تريبت کني .او تو خواهش مي کنم که هميشه به ياد خدا باش و کارهايت را براي رضاي خدا انجام بده ...
شهيد «حميد دستگير »پس از سالها حماسه آفريني در15/2/1367درجبهه مهران به شهادت رسيد تا پاداش سالها مجاهدت خود رااز معبودش بگيرد.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران ايلام ومصاحبه با خانواده دوستان شهيد

 

 

خاطرات
سال 1366 به يگان تخريب لشکر 11 امير المومنين (ع) معرفي شدم و به جمع برادران بسيجي و سربازان جان برکف پيوستم. پس از احوال پرسي به بحث و گفتگو و صحبت و شوخي کردن پرداختيم . يکي از برادران لباس ساده و خاکي به تن داشت و از همه ساده تر و خاکي تر به نظر مي رسيد . چند ساعتي که گذشت ، از آنان پرسيدم مگر شما فرمانده نداريد ؟ آنان پس از مکث کوتاهي ، به همديگر نگاه کردند و اظهار نمودند که فرمانده ما به مرخصي رفته است و اين آقا که بيش از اندازه با وي شوخي کرديد ، جانشيني يگان رزمي تخريب را بر عهده دارد .
پس از عمليات نصر 8 ، به علت مجروحيت فرمانده يگان تخريب ، شهيد حميد دستگير به عنوان فرمانده منصوب گرديد . در عمليات والفجر 10 در منطقه شاخ شميران يک نفر از بچه هاي تخريب چي به شهادت رسيده بود و حميد به خانواده اش قول داده بود تا پيکرش را از منطقه عملياتي شاخ شميران که در تصرف نيرو هاي عراق بود ،به عقب بياورد .
عراقيها ، پيکر ها را به عنوان طعمه قرار داده و در آنجا کمين کرده بودند . به اتفاق حميد به آن نقطه رفتيم .عليرغم شرايط سختي که بر آن منطقه حکم فرما بود ، با شجاعت و فرماندهي هوشيارانه ي حميد، پيکر تعدادي از شهدا را به عقب آورديم و شهيد دستگير مثل هميشه به وعده اش وفا نمود .

براي مين هاي کاشته شده دشمن ،نام حميد بسيار آشنا بود ،با دستهايش آشنا بودند ،زيرا آن را جا بجا مي کرد و در شب هاي مهتابي ،آنها را در زمين مي کاشت .
هنگام کار، لب هاي هميشه متبسمش ،ذکر خدا را زمزمه مي کرد .او فرمانده دلاور و مظلوم گردان تخريب لشکر 11 حضرت امير (ع) بود. با نيروهاي تحت امر خود ،رابطه اي بسيار صميمانه و برادرانه داشت. يک شب حدود ساعت 12 ،به در خواست گردان ما حميد با تعداد ي از برادران تخريب چي به مقر گردان آمدند تا شيارهاي محل تردد نيروهاي دشمن را مين گذاري نمايند. نيروها ،مين ها را به محل کار انتقال دادند و وقتي نگاه کردم ،ديدم حميد نيست . گفتم : بچه ها !پس آقاي دستگير کو ؟آنها هيچ عکس العملي نشان ندادند . پس از مدتي که گشتم ، صداي زمزمه اي به گوشم رسيد . او مشغول خواندن نماز شب بود . گلوله هاي خمپاره 60 ميلي متري که به اطراف او اصابت مي کردند ،هيچ گاه نتوانستند در ارتباط او با معبود خويش خللي وارد سازند . پس از اتمام نماز آمد. لبخندي زد و چيزي نگفت . آسمان کاملَا مهتابي شده بود . حميد مشغول کاشتن مين ها شد . فقط خودش آنها را مسلح مي کرد . ديگر نيروها فقط مين ها را در محل کاشت قرار مي دادند . اين کار تا ساعت 5 صبح ادامه داشت . حميد نماز صبح را نيز در ميدان مين خواند و به مقر گردان بر گشتيم .
احمدوند همرزم شهيد

 

شهيد کيست؟
از نظر اسلام هرکس به مقام و درجه شهادت نائل آيد و اسلام با معيارهاي خاص خودش او را شهيد بشناسد، يعني واقعاً در راه هدفهاي عالي اسلامي به انگيزه برقراري ارزشهاي واقعي بشري کشته بشود، به يکي از عالي ترين و راقبترين درجات و مراتبي که يک انسان ممکن است در سير صعودي خود نائل مي گردد که از نظر اسلام او شهيد است و قداست دارد. حضرت محمد صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مي فرمايد:

سه کس کشته شوند:
يکي مردي که با جان و مال خود در راه خداوند جهاد کرد تا آنکه در نبرد با دشمن کشته شد، چنين فردي شهيدي است که خداوند او را مورد آزمايش قرار داده و در بهشت خواهد بود.... او در زير سايه عرش خداوند است و فقط پيامبران به سبب پيامبري خويش بر چنين کسي برترند.
دومي، آن است که از گناهان خويش بترسيد و با جان و مال خود در راه خدا جهاد کرد و با دشمن به نبرد بپردازد و به شهادت برسد. اين شهادت موجب پاک شدن او از گناهان است، زيرا شمشير جهاد در راه خدا گناهان را از بين مي برد. چنين کسي مي تواند از هر يک از درهاي بهشت که اراده کند، وارد آن شود، زيرا بهشت هشت در دارد و برخي از درها بر برخي ديگر فضيلت دارند. جهنم نيز هفت در دارد.
سوم منافق است که با جان و مال خويش بجنگد و با دشمن روبرو شود و در اين حال کشته شود. اين فرد در آتش خواهد بود، زيرا شمشير، نفاق را از بين نمي برد.
در عصر ما بسياري از مردم حتي گروهي از جوانان علاقه مند نسبت به گريه بر امام حسين معترضند و بعضي صريحاً در گفته هاي خود اين کار را غلط قلمداد مي کنند، مدعي هستند که اين کار معلول غلط و يک برداشت غلط از امر شهادت است و به علاوه، آثار اجتماعي بدي دارد و موجب ضعف و تأخر و انحطاط ملتهايي است که به اين کارها عادت کرده اند.
محمد مسعود در کتاب خود مي نويسد: در حاليکه مسيحيان روز شهادت مسيح را جشن مي گيرند ،مسلمانان بر امام حسين گريه مي کنند و به عزا مي نشينند.
او نوشته بود يک ملت بر شهادت شهيدش مي گريد، چرا که شهادت را شکست و نامطلوب و امري نبايستي و موجب تأسف مي پندارد و ملتي ديگر براي شهادت شهيدش جشن مي گيرد، زيرا آن را موفقيت و مطلوب و مايه سرافرازي و افتخار مي شمارد.
راز بقاء امام حسين اين است که نهضتش از طرفي منطقي است، بُعد عقلي دارد و از ناحيه منطق حمايت مي شود و از طرف ديگر در عمق احساسات و عواطف راه يافته است، ائمه اطهار که به گريه بر امام حسين سخت توصيه کرده اند حکيمانه ترين دستورها را داده اند اين گريه است که نهضت امام حسين را در اعماق جان مردم زنده نگه مي دارد.البته به شرط آنکه گروهي که بر اين مخزن عظيم گمارده شده اند، بدانند چگونه بهره برداري کنند.
ملتي که هزار سال بر شهادت شهيدش بگريد و متأسف شود، آه و ناله سر دهد، ناچار ملتي زبون و بي دست و پا و فرار کن از معرکه بار مي آيد. ولي ملتي که هزارسال و دوهزار سال شهادت شهيدش را جشن مي گيرد، خواه ناخواه ملتي قوي و نيرومند و فداکار است و مي گردد.
حاصل اشکال و ايراد اين نويسنده و اشخاص ديگري که مثل او مي گويند برداشت يک ملت از شهادت، شکست و عکس العمل آن آه و ناله و گريه و نتيجه آن ضعف و زبوني و تسليم گرايي و ملتي ديگر برداشت از شهادت موفقيت عکس العمل آن جشن و شادي و نتيجه آن روحيه نيرومند و اعتلاجوست.
اتفاقاً قضيه برعکس است؛ شادي کردن در شهادت شهيد، از بينش و فردگرايي مسيحيت ناشي مي شود و گريه بر شهيد از بينش جامعه گرايي اسلام.
البته در مقام توجيه عمل عوام الناس نيستيم. برخي از مردم ما به امام حسين فقط به چشم يک آدم نفله شده و يک مظلوم که کشته شدنش صرفاً ترحم انگيز است و از ناحيه او هيچ اقدام قهرمانانه و تحسين آميز صورت نگرفته است، مي نگرند.
توصيه هاي اصلي که از طرف پيشوايان ما در مورد گريه بر شهيد وارد شده است و البته با توجه به همين فلسفه، افرادي که با فرهنگ اسلامي عميقاً آشنا هستند، در عزاداري اباعبدالله شرکت مي نمايند.
اصولاً مسأله جشن و شادماني به نام شهادت مسيح معلوم نيست از چه زماني و به وسيله چه کسي ابداع شده است؟ اما مي دانيم که در اسلام گريه بر شهيد توصيه شده است. لااقل در مذهب شيعه از مسلمات شمرده مي شود. اول بايد مساله مرگ و شهادت را از جنبه فردي بررسي کنيم.
آيا مرگ في حد ذاته براي فرد، امري مطلوب است؟ موفقيت است؟ آيا ديگران بايد مرگ او را برايش موفقيت به شمار آورند و نوعي قهرماني به حساب آورند؟
نظرات مکاتب درباره مرگ:
مي دانيم که مکتبهايي در جهان بوده اند ـ شايد الآن هم باشند ـ که رابطه انسان را با جهان و به تعبير ديگر رابطه روح را با بدن از نوع رابطه زنداني با زندان و رابطه آدم در چاه افتاده با چاه و رابطه مرغ با قفس مي دانسته اند. قهراً از نظر اين مکتبها مردن، خلاصي و آزادي است و خودکشي مجاز است. (ماني) مدعي معروف پيغمبري، چنين نظريه اي داشت. طبق اين نظريه، ارزش مرگ، ارزش مثبت است، مرگ براي هرکسي بايد امر مطلوبي باشد و مرگ هيچکس تأسف ندارد. آزادي از زندان و بيرون آمدن از چاه و شکسته شدن قفس تأسف ندارد، شادي دارد.
نظريه ديگر اين است که مرگ، عدم و نيستي است. فناي کامل است، نابودي است، برعکس زندگي، وجود و هستي است. بديهي و بلکه غريزي است که هستي بر نيستي، بود بر نبود، ترجيح دارد، زندگي هرچه باشد و به هر شکل باشد بر مرگ ترجيح دارد.
نظريه ديگر اين است مرگ نيستي و نابودي نيست. انتقال از جهاني به جهان ديگر است اما رابطه انسان با جهان و رابطه روح با بدن از نوع رابطه زنداني با زندان و در چاه افتاده با چاه نيست. بلکه از نوع رابطه دانش آموز با مدرسه و کشاورز با مزرعه است. رابطه دنيا با آخرت و رابطه روح با بدن، چنين رابطه اي است. مردمي که جهان بيني آنها درباره روابط انسان و جهان چنين جهان بيني باشد، بديهي است که براي اينها مرگ به هيچ وجه امر محبوب و مطلوب و مورد آرزو نيست، بلکه منفور و مخوف است. اينها از مرگ مي ترسند زيرا از خود و کرده هاي خود مي ترسند. اولياءالله به منزله همان دانش آموز موفقند که انتقال به جهان ديگر که نامش مرگ است، براي آنها يک آرزو است. آرزويي که لحظه اي قرار براي آنها باقي نمي گذارد و به گفته عليعليه‌السلام اگر نبود که خداوند اجل معين براي آنها نوشته است، طرفه العيني روحهاي آنها در بدنهاشان از شوق ثوابها و خوف عِقابها باقي نمي ماند. درعين حال اولياءالله هرگز به استقبال مرگ نمي روند، زيرا مي دانند تنها فرصت کار و عمل و تکامل همين چيزي است که نامش را عمر گذاشته ايم، مي دانند هرچه بيشتر بمانند بهتر کمالات انساني را طي مي کنند به کلي با مرگ مبارزه مي کنند و از خداوند متعال همواره طلب طول عمر مي کنند.
مي بينيم که طبق اين بينش محبوب بودن و مطلوب بودن و مورد آرزو بودن مرگ براي اولياءالله با مبارزه با مرگ و خواستن طول عمر از خدا به هيچ وجه منافات ندارد. قرآن کريم خطاب به يهود که مدعي بودند ما اولياءالله هستيم مي فرمايد اگر شما اولياءالله باشيد بايد مرگ براي شما يک امر محبوب و آرزويي باشد. بعد مي فرمايد ولي اينها هرگز آرزوي مرگ نمي کنند، زيرا اعمالي که پيش فرستاده اند آن چنان ظالمانه و جنايت کارانه است که خود مي دانند در آن جهان بر چه وارد مي شوند. اينها از گروه سومي هستند که ما شمرديم.
اولياءالله در دو مورد از خواستن طول عمر صرف نظر مي کنند:
آنگاه که احساس کنند وضعي دارند که ديگر هرچه بمانند توفيق بيشتري در طاعت نمي يابند و برعکس به جاي تکامل تناقض مي يابند.
صورت ديگر شهادت است .اولياءالله مرگ به صورت شهادت را بلاشرط از خدا طلب مي کنند، زيرا شهادت هر دو خصلت را دارد هم عمل و تکامل است (هر عمل نيکي در نردبان تکامل بالاتر هم دارد جز شهادت) و از طرف ديگر انتقال به جهان ديگر است که امري محبوب و مطلوب و مورد آرزوي اولياءالله است. پس شهادت از نظر اسلام از جنبه فردي يعني براي شخص شهيد يک موفقيت است بلکه بزرگترين موفقيت و آرزو است.
امام حسين(ع) فرمود: جدم به من فرموده است که تو درجه اي نزد خدا داري که جزبا شهادت به آن درجه نائل نخواهي شد، پس شهادت امام حسين(ع) براي خود او يک ارتقاء است عالي ترين حد تکامل است.
درسي که از جنبه اجتماعي مردم بايد از شهادت شهيد بگيرند:
نگذارند فاجعه به صورت يک امر نبايستي بازگو مي شود و اظهار تأسف و تأثر مي شود که به قهرمانان ظلم و قاتلين شهيد مربوط است. براي اينکه افراد جامعه از تبديل شدن به امثال آن جنايت کاران خودداري کنند.
درس ديگر اين است که به هرحال باز هم در جامعه زمينه هايي از شهادت را ايجاب کند پيدا مي شود، پس عمل قهرمانانه شهيد يک عمل آگاه و قهرمانانه است که به او تحميل نشده، معمولاً درباره گريه اشتباه مي کنند. خيال مي کنند گريه هميشه معلول نوعي درد و اندوه و ناراحتي است، خنده و گريه ظاهراً مختصات انسان است حيوانات ديگر لذت و رنج دارند سرور و اندوه نيز دارند اما خنده و گريه مظهر شديدترين حالات احساسي انسان است. گريه انواع و اقسام دارد، گريه ملازم است با نوعي رقت و هيجان که شخص براي محبوب خود مي گريد و خود را با گريه با او متحد مي بيند. گريه جنبه از خود بيرون آمدن و خود را فراموش کردن و با محبوب يکي شدن گريه مانند عشق است که از خود بيرون رفتن است.
گريه بر شهيد از صدر اسلام در ميان مسلمين متداول بوده و در جنگ احد اين مساله بروز و ظهور پيدا کرد.روايتي که در زير آورده شده است بر اين مطلب تاکيد دارد که گريه بر شهيد در اسلام به خودي خود موضوعيت دارد و تجليل از شهيد در اسلام جايگاه بي بديلي دارد.
در صدر اسلام در ميان شهداي زمان پيامبر آنکه از همه بيشتر درخشيد و به او لقب (سيّدالشهدا) يعني سالار شهيدان در آن زمان دادند جناب حمزه بن عبدالمطلب عموي بزرگوار رسول اکرم بود که در احد شهيد شد.
آنان که به زيارت مدينه مشرف شده اند حتماً به اُحُد هم مشرف شده اند و قبر جناب حمزه را در احد زيارت کرده اند. حمزه که از مکه به مدينه مهاجرت کرده بود کسي را نداشت خودش تنها بود. وقتي که پيامبر اکرم از اُحُد برگشت به مدينه ،ديد درخانه همه شهدا گريه هست جز خانه جناب حمزه .حضرت فقط يک جمله فرمودند: همه شهدا گريه کننده دارند جز حمزه که گريه کننده ندارد. تا اين جمله را فرمود صحابه رفتند به خانه هايشان و گفتند حمزه گريه کننده ندارد.
زناني که براي فرزندان يا پدران يا برادران خود گريه مي کردند به احترام پيامبر با احترام جناب حمزه بن عبدالمطلب آمدند به خانه حمزه و براي او گريستند و بعد از اين ديگر سنت شد هرکس براي شهيدي مي خواست بگريد اول مي رفت به خانه حمزه و براي او مي گريست.
اين جريان نشان داد که اسلام با اينکه با گريه بر ميت چندان روي خوش نشان نداده است ،مايل است که مردم براي شهيد بگريند، زيرا شهيد حماسه آفريده است و گريه بر شهيد شرکت در حماسه او و هماهنگي با روح او و موافقت با نشاط او و حرکت در موج اوست.
قبل از شهادت امام حسين آن شهيدي که سمبل گريه بر شهيد بود و گريه بر او مظهر شرکت در حماسه شهيد و هماهنگي با روح شهيد و موافقت با نشاط شهيد به شمار مي رفت جناب حمزه بود و بعد از شهادت امام حسين(ع) اين مقام به ايشان انتقال يافت.
قرآن کريم سه مفهوم مقدس را بسياري از آيات خود توأم آورده است ايمان، هجرت و جهاد. انسان قرآن، موجودي است وابسته به ايمان و وارسته از هرچيز ديگر. اين موجود وابسته به ايمان براي نجات ايمان خود هجرت مي کند و براي نجات ايمان جامعه و در حقيقت نجات جامعه از چنگال اهريمن بي ايماني جهاد مي نمايد.
ايمان
ايمان مهمترين شرط رستگاري بشر است و در نگاه ديني بدون آن، اعمال نيک از کسي پذيرفته نمي شود.
هجرت
هجرت را به دو قسم تقسيم كرده اند.
هجرت صغري، در برابر جهاد اصغر
هجرت كبري در برابر جهاد اكبر.
هجرت صغري آن است كه انسان از محلي كه نتواند در آن شعاير ديني را احيا كند،‌ كوچ كرده و به جايگاهي برود كه توان اقامه دين در آن جايگاه ميسر باشد و هجرت كبري آن است كه انسان از هر گونه پليدي، دوري و پرهيز كند. والرجز فاهجر.مدثر5 ، يعني: از خواسته هاي باطل نفس كوچ كرده و به حدي برسد كه نفس، از او طلب گناه نكند. پس يك هجرت صغري،‌ و هجرت كبرايي است كه در برابر آن يك جهاد اصغر و جهاد اكبر مي باشد كه با هم ارتباط تنگاتنگ دارند. اين عبارت از خلاصه نظر بزرگان و سلف صالح است كه آنها سعي مي كردند اين معارف را تبيين و به آن عمل كنند.
جهاد جهاد در لسان نبي اکرم و ائمه معصومين به دو بخش تقسيم شده است:
• جهاد اصفر
• جهاد اکبر
جهاد اصغر آن است كه انسان با دشمن بيرون بجنگد و پيروز شود. جهاد اكبر آن است كه انسان با دشمن درون نبرد كرده، عادل و با تقوي شده و در صحنه نبرد با هوس درون، پيروز شد. آنانكه به اخلاق الهي متخلق شده اند، خود را در جهاد اكبر پيروز دانسته اند. يك انسان وارسته، منزه و پرهيزكار در جبهه جهاد اكبر پيروز است.
امير المؤمنين در نهج البلاغه مي فرمايد:
إنّ الجهاد بابٌ مِن ابواب الجنّه فَتَحَهُ اللهُ لِخاصَّه أوليائه.
همانا جهاد دري از درهاي بهشت است. دري که خداوند بروي همه نگشوده است هر فردي لياقت ندارد که باب جهاد به رويش گشوده شود هر فردي شايستگي مجاهد بوده ندارد. خدا اين در را به روي دوستان خاص خويش گشوده است مجاهدين بالاترند از اينکه بگوييم مساوي با اولياءالله هستند مجاهدين مساوي با خاصه اولياءالله مي باشند.
ايمان، هجرت، جهاد از ديد علامه بحرالعلوم
در اين كتاب كه به فقيه باهر و علامه ماهر «بحرالعلوم‏» نسبت داده شده است هر چند انتساب بعضى از بخشهاى آن به اين بزرگوار بعيد به نظر مى‏رسد ولى قسمتهايى از آن داراى اهميت فوق‏العاده‏اى است; براى سير و سلوك الى الله و پيمودن راه قرب به پروردگار عوالم چهارگانه و به تعبير ديگر، چهار منزلگاه مهم ذكر شده است:
1-اسلام
2-ايمان
3-هجرت
4-جهاد
و براى هر يك از اين عوالم چهارگانه سه مرحله ذكر شده است كه مجموعا دوازده مرحله مى‏شود كه پس از طى آنها، سالك الى الله وارد عالم خلوص مى‏گردد، و اين مراحل دوازده‏گانه به شرح زير است:
منزل اول، اسلام اصغر است، و منظور از آن اظهار شهادتين و تصديق به آن در ظاهر و انجام وظائف دينى است.
منزل دوم، ايمان اصغر و آن عبارت از تصديق قلبى و اعتقاد باطنى به تمام معارف اسلامى است.
منزل سوم، اسلام اكبر است و آن عبارت است از تسليم در برابر تمام حقايق اسلام و اوامر و نواهى الهى.
منزل چهارم، ايمان اكبر است و آن عبارت از روح و معنى اسلام اكبر مى‏باشد كه از مرتبه و اطاعت‏به مرتبه شوق و رضا و رغبت منتقل شود.
منزل پنجم، هجرت صغرى است، و آن انتقال از دارالكفر به دارالاسلام‏ است مانند هجرت مسلمانان از مكه كه در آن زمان كانون كفر بود به مدينه.
منزل ششم، هجرت كبرى است، و آن هجرت و دورى از اهل عصيان و گناه و از همنشينى با بدان و ظالمان و آلودگان است.
منزل هفتم، جهاد اكبر است، و آن عبارت از محاربه و ستيز با لشكر شيطان است‏با استمداد از لشكر رحمان كه لشكر عقل است.
منزل هشتم، منزل فتح و ظفر بر جنود و لشكريان شيطان، و رهايى از سلطه آنان و خروج از عالم جهل و طبيعت است.
منزل نهم، اسلام اعظم، و آن عبارت از غلبه بر لشكر شهوت و آمال و آرزوهاى دور و دراز است كه بعد از فتح و ظفر، عوامل بيدار كننده برون بر عوامل انحرافى درون پيروز مى‏شود و اينجاست كه قلب، مركز انوار الهى و افاضات ربانى مى‏گردد.
منزل دهم، ايمان اعظم است، و آن عبارت از مشاهده نيستى و فناى خود در برابر خداوند است، و مرحله دخول در عالم فادخلى فى عبادى وادخلى جنتى است كه در اين هنگام حقيقت عبوديت و بندگى خدا ظاهر مى‏شود.
منزل يازدهم، هجرت عظمى است، و آن مهاجرت از وجود خود و به فراموشى سپردن آن، و سفر به عالم وجود مطلق، و توجه كامل به ذات پاك خداست كه در جمله «وادخلى جنتى‏» خطاب به آن شده است.
منزل دوازدهم، جهاد اعظم است كه بعد از هجرت از خويشتن، متوسل به ذات پاك خداوند مى‏شود تا تمام آثار خودبينى در او محو و نابود گردد و قدم در بساط توحيد مطلق نهد.
بعد از پيمودن اين عوالم دوازده‏گانه وارد عالم خلوص مى‏شود، و مصداق «بل احياء عند ربهم يرزقون‏» مى‏گردد. اولياءالله هرگز به استقبال مرگ نمي روند زيرا مي دانند تنها فرصت کار و عمل و تکامل همين چيزي است که نامش عمر است. مي دانند هرچه بيشتر بمانند بهتر کمالات انساني را طي مي کنند. اينها به کلي با مرگ مبارزه مي کنند و از خداوند متعال همواره طلب طول عمر مي کنند. طبق اين نوع بينش محبوب بودن و مطلوب بودن و مورد آرزو بودن مرگ براي اولياءالله با مبارزه با مرگ و خواستن طول عمر از خدا به هيچ وجه منافات ندارد.
قرآن به يهوديان خطاب کرده مي فرمايد اگر شما اولياءالله باشيد، بايد مرگ براي شما يک امر محبوب و آرزويي باشد. ولي هرگز اينها آرزوي مرگ نمي کنند زيرا اعمالي که از پيش فرستاده اند، ظالمانه بوده و مي دانند عاقبت خودشان چيست. اما اولياءالله مرگ به صورت شهادت را بلا شرط از خدا طلب مي کنند زيرا شهادت دو خصلت دارد.
عمل وتکامل
همانطور که از حديث نبوي نقل مي شود هر عمل نيکي در نردبان تکامل بالاتر هم دارد جز شهادت و از طرف ديگر انتقال به جهان ديگر است که امري محبوب و مطلوب و مورد آرزوي اولياءالله است و در اينجاست که مي بينيم مثلاً عليعليه‌السلام از اينکه مي داند مرگش به صورت شهادت نصيبش شده از خوشحالي در پوست خود نمي گنجد و در نهج البلاغه مي گويند مثل من براي شهادت مانند جوينده اي است که به مطلوب خود نائل شده باشد.

شفاعت شهيد
در حديث است که خداوند شفاعت سه طبقه را در قيامت قبول مي کند.
• يکي طبقه انبياء
• بعد از آن طبقه علماء
• بعد فرمود ثمّ الشهداء
از دو طبقه نخست يعني از طبقه انبيا و طبقه ائمه و علمائي که راه ائمه را پيش گرفتند که بگذريم طبقه اي که در قيامت ظهور مي کند،براي شفاعت طبقه شهداء است.
اين شفاعت شفاعت هدايت است. ظهور و تجسم حقايقي است که در دنيا و قدمها يافته است. بعد از انبياء و اوصياء و عده اي که پيرو واقعي آنها بودند شهدا هستند که گروه،گروه مردم را از ظلمات گمراهي نجات داده و به شاهراه روشن هدايت رسانده اند.
امير مومنان فرمود: خدا شهدا را در قيامت با بهاء و جلالي و با عظمت و نورانيتي وارد مي کند که اگر انبيا از مقابل آنها بگذرند و سوار باشند به احترام اينها پياده مي شوند. اينقدر خدا شهيد را با جلالت وارد عرصه قيامت مي کند.
در روايت صحيح ديگري از رسول اکرم داريم که شهيد از هفتاد نفر را در روز قيامت شفاعت مي کند.

عشق و شهادت
علاقه به شخص يا شيء وقتي به اوج شدت برسد، به طوري که وجود انسان را مسخر کند و حاکم مطلق وجود او گردد، عشق ناميده مي شود.
عشق اوج علاقه و احساسات است. آنچه که به نام عشق خوانده مي شود يک نوع نيست بلکه دو نوع است و کاملاً متفاوت:
1-احساسات انسان گاهي از مقوله شهوت است،
2-احساسات گاهي تحت تاثير عواطف عالي انساني خويش است محبوب و معشوق در نظرش احترام و عظمت پيدا مي کند.
منشأقداست شهيد
شهادت، قداست خود را از ناحيه چه امري دارد؟
بديهي است که شهادت از آن جهت که کشته شدن است، قداست ندارد بسياري از کشته شدنهاست که «نفله» شدن است و احياناً به جاي اينکه افتخار باشد ننگ است.
اينجا لازم است از اين منظر اقسام مرگ را تعريف کنيم:
1-مرگ طبيعي: شخص عمر طبيعي خود را به پايان مي رساند و به طور طبيعي مي ميرد. اين گونه مرگها قهراً طبيعي تلقي مي شود؛ نه افتخار آميزند و نه ملامت خيز و حتي تأسف زيادي به دنبال خود نمي آورند و قهراً اينگونه مردنها «نفله شدن» هم تلقي نمي شود.
2-مرگ اخترامي: در اثر بيماريها مثلا حصبه و وبا و غيره يا در اثر حوادث يا سوانحي از قبيل زلزله و سيل و حوادثي از اين قبيل، اينگونه مرگها هرچند علامت يا افتخار ندارد اما «نفله شدن» هست و قهراً موجب تاسف.
3-مرگهايي که پاي يک جنايت در کار است، يعني مرگهايي که از طرف مقتول هيچ عملي صورت نگرفته است و قاتل صرفاً به موجب هوي و هوس خود که وجود طرف را مزاحم منافع خود تشخيص مي دهد، او را هدف قرار مي دهد. در روزنامه ها مکرر مي خوانيم که فلان زن فرزند خردسال شوهرش را سر به نيست کرد. فقط به ظاهر اينکه مورد علاقه شوهرش بوده است و مي خواسته قلب شوهر منحصراً در تملک خودش باشد يا فلان مرد به دليل اينکه فلان زن عشق او را نپذيرفته است، او را کشته است؛ يا در تاريخ مي خوانيم که فلان حکمران همه فرزندان حکمران ديگر را قتل عام کرد که در آينده رقابت نکنند. در اينگونه جريانها در ناحيه قاتل جنايت و خباثت وجود دارد و عملش نفرت انگيز تلقي مي شود و در ناحيه مقتول مظلوميت، بي دخالتي، نفله شدن و هدر رفتن وجود دارد و عکس العملش در انسانهاي ديگر تأسف و ترحم است. بديهي است که چنين مردني در عين اينکه تاسف انگيز و ترحم انگيز است، تحسين آميز نيست و افتخار شمرده نمي شود. زيرا مقتول به هيچوجه دخالتي نداشته است حسادت و عداوت و حقارت طرف موجب شده که بي سبب به قتل برسد.
4-=مرگهايي که خود آنها مرگ «جنايت» است. از قبيل خودکشيها. اينگونه مرگها نفله کردن و هدر دادن خود است، بدترين انواع مرگ است. کساني که در تصادف اتومبيل کشته مي شوند و خود مقصرند، مرگشان از اين قبيل مرگها است و همچنين کساني که در راه يک گناه به هر شکل و هر صورت که باشد، کشته مي شوند.
5-مرگهايي که شهادت، است: مرگي شهادت است که انسان با توجه به خطرات احتمالي يا ظني يا يقيني يا فقط به خاطر هدفي مقدس و انساني و به تعبير قرآن «في سبيل الله» از آن استقبال مي کند.
شهادت دو رکن دارد:
يکي اينکه در راه خدا و في سبيل الله باشد، هدف مقدس باشد و انسان بخواهد جان خود را فداي هدف نمايد.
ديگر اينکه آگاهانه صورت گرفته باشد.
معمولاً شهادت جنايت هم هست. يعني عملي که از جهت انتسابش به قاتل جنايت و پليدي است، از جهت انتسابش به مقتول شهادت است و مقدس.
شهادت به حکم اينکه عملي آگاهانه و اختياري است و در راه هدفي مقدس است و از هرگونه انگيزه و خودگرايانه منزه و مبرا است، تحسين انگيز و افتخار آميز است و عملي قهرمانانه تلقي مي شود در ميان انواع مرگ و ميرها، تنها اين نوع مرگ است که از حيات و زندگي برتر و مقدس تر و عظيم تر و فخيم تر است.
تربت شهيد
صديقه کبري فاطمه زهراسلام‌الله‌عليه وقتي که پدر بزرگوارشان دستورتسبيحات معروف را به ايشان دادند، رفت سرقبر عموي بزرگوارش جناب حمزه بن عبدالمطلب و از تربت شهيد براي خود تسبيح درست کرد.
اين کار يک معني بزرگ دارد و آن اين است که خاک شهيد محترم است، قبر شهيد محترم است.
انسان براي اينکه اذکار و اوراد خود را بشمارد نيازمند سبحه (تسبيح) است.
چه فرق مي کند که دانه هاي تسبيح از سنگ باشد يا چوب يا خاک و از هر خاکي که بردارد برداشته است ولي ما اين را از خاک تربت شهيد برمي داريم و اين نوعي احترام به شهيد و شهادت است. نوعي به رسميت شناختن قداست شهادت است. بعد از شهادت امام حسينعليه‌السلام اگر کسي بخواهد از خاک شهيد تبرک بجويد از خاک حسين بن عليعليه‌السلام تهيه مي کند.
ما که مي خواهيم نماز بخوانيم از طرفي سجده بر فرش و بر مطلق مأکول و ملبوس را جايز نمي دانيم با خود خاکي يا سنگي برمي داريم. ولي پيشوايان ما به ما گفته اند حالا که بايد بر خاک سجده کرد بهتر است که آن خاک از خاک تربت شهيدان باشد.
اگر بتوانيم از خاک کربلا براي خود تهيه کنيم که بوي شهيد مي دهد. يعني تو که خدا را عبادت مي کني و سر بر روي هر خاکي بگذاري نمازت درست است، ولي اگر سر بر روي آن خاکي بگذاري که تماس کوچکي قرابت کوچکي همسايگي کوچکي با شهيد دارد و بوي شهيد مي دهد، اجر و ثواب تو صد برابر مي شود.
امام فرمود: سجده کنيد بر تربت جدم حسين بن علي که نمازي که بر آن تربت مقدس کرده ايد حجابهاي هفت گانه را پاره مي کند. يعني ارزش شهيد را درک بکن خاک تربت او به نماز تو ارزش مي دهد.
استادشهيد؛مرتضي مطهري



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان ایلام ,
بازدید : 170
[ 1392/04/21 ] [ 1392/04/21 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 333 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,709,434 نفر
بازدید این ماه : 1,077 نفر
بازدید ماه قبل : 3,617 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 1 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک