فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

محمد رضا باقري در خانواده اي متدين در شهر اصفهان متولد شد .
هنگام تولد به دليل بيماري قادر به شير خوردن نبود، مادرش با نذر در مسجد سيد اصفهان ،شفاي او را طلبيد تا او مجاهد راه خدا باشد .هشت ماهه به دنيا آمد .زود آمد تا زود به سراي باقي بشتابد .
محمد رضا با عشق به اهل بيت در دامان پر مهر والدين پرورش مي يافت .اما از کودکي دوست داشت روي پاي خود بايستد و کارهايش را خود انجام دهد .در مساجد شرکت فعال داشت .
با جوانه زدن نهال خونرنگ انقلاب و حرکت خروشنده مردم او نيز دو شادوش با آنها در باروري آن نهال مي کوشيد .پس از پيروزي انقلاب با تاسيس شرکت هاي تعاوني و صندوق هاي قرض الحسنه و کارهاي عمومي چون، شوراي هماهنگي براي مرهم نهادن بر زخمهايي که طاغوت بر تن و جان مردم نهاده بود ، کوشيد. پس از تشکيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به استان« سيستان و بلوچستان» شتافت تا در آن منطقه محروم رسول انقلاب و سر باز امام خميني باشد .
او به سپاه پاسداران و لباس مقدس آن عشق مي ورزيد و آرزو داشت با آن لباس سبز به ملاقات پروردگارش بشتابد .
خدمت به مردم و حضور در جبهه هاي حق عليه باطل چه در شرق چه در غرب را وظيفه اصلي خود مي دانست و حتي وقتي تشرف به خانه خدا به او رسيد از طواف خانه خدا امتناع ورزيد و خدمت به صاحب خانه را در جبهه ها ترجيح داد . همان زمان در عمليات «والفجر يک» شرکت جست .
علاوه براين در عمليات متعدد شرکت فعال داشت و در مسئوليت بهداري لشکر 41 ثار الله حماسه هاي فراوان در خدمت به رزمندگان آفريد .
عشق به حضوردر جبهه هاي نبرد موجب آن شده بود که وقتي براي جراحت سختي بستري شده بود و دکتر ،عمل او را به تاخيرانداخت ،در برابر دکتر براي تسريع عمل پافشاري مي کرد و مي گفت :اگر مرا جراحي نکني تا زود تر به جبهه بروم با همين جراحت به جبهه ها خواهم رفت ودر آن دنيا در برابر خداي يگانه از شما نزد خدا شکوه خواهم کرد . با اصرار او پزشک مجبور شد به رغم آماده نبودن بدني و تجهيزات، او را به اتاق عمل برد و جراحي کند. او نيز دوران نقاهت را طي نکرده و پس از مدت کوتاهي براي خدمت ،به جبهه نبرد شتافت .
«محمد رضا» فردي فداکار و ايثار گر و فروتن بود .جراحت خود را هيچ مي انگاشت و به خانواده سفارش مي کرد که به عيادت مجروحان بشتابند .در جه خلوص او تا حدي بود که وصيت کرد: اگر سر قبر من مي آييد اول به سراغ شهيدان ديگر برويد .
اين سردارفداکار سر انجام در عمليات «والفجر 4 »در مهر ماه 1362 با اصابت ترکش به قلبش پاي بر نردبان عرش نهاد وآسماني شد.
منبع:سرداران سپيده،نوشته ي مريم شعبان زاده،نشر کنگره ي بزرگداشت سرداران و شهدا ي سيستان وبلوچستان-1377




خاطرات
مينا مثنوي پور:

 

برگرفته از خاطرات شفاهي خانواده ودوستان شهيد
ظهر بود آفتا ب به خيرگي مي تابيد .زن کودکش را در بغلش جا به جا کرد .کودک روي شانه زن افتاده بود. نگاهي به چهره زرد و رنگ پريده کودک کرد و چشمانش پر از اشک شد .
خدايا کمکم کن !!
به مسجد که رسيد نماز ظهر تمام شده بود. به طرف مرقد سيدرفت .دور ضريح زياد شلوغ نبود کودک را به ضريح چسباند .
- سيد باز هم اومدم به پا بوست .پنجه هايش را به ضريح نقره اي گره کرد و سرش را به ضريح تکيه داد .
- خواهر ،...خواهر
زني شانه اش را تکان داد. چشمهايش را باز و بسته کرد .
- خواهر بچه ات از بس گريه کرد کبود شد .
نگاهي به کودک که روي زانويش بود کرد .چشمهاي به گود نشسته کودک قرمز شده بود. بلندش کرد و آرام به پشتش زد .
- مثل اينکه بچه تون مريضه ..دکتر ببرينش !
با نااميدي نگاهي به زن کرد و اشک در چشمانش حلقه زد .
- چي بگم دکترا جوابمون کردند .
و کودک را در آغوش فشرد
- مگه چي شده؟
- نمي دونم دکترا مريضي اش را تشخيص ندادند .چون هشت ماهه به دنيا اومده
نمي تونه شير بخوره و هزار تا مريضي ديگه .
چند ماهه است ؟
-هنوز يک سال تموم نداره .
- حالا آورديش اينجا ؟
-آره ،چهار پنج روزه اومديم اصفهان .هر روز ميام اينجا .از دکتر هاي زميني که دل بريدم .گفتيم سيد پيش خدا شفاعت کنه، بلکه بچه مون زنده بمونه .
- ان شا الله
شب شده بود که به خانه رسيد. از نيمه شب گذشته بود که با زحمت توانست کودک را بخواباند. تمام شيري را که خورده بود بالا آورده بود .
محمد رضا نا نداشت. زن کنار طفل نشست وسرش را به ديوار تکيه داد .هنگام اذان صبح از صداي گريه کودک از خواب پريد .
به ياد خوابي که ديده بود افتاد. فورا کودک را در آغوش کشيد. با عجله پستان در دهان او گذاشت .چشمه اشک و چشمه شير همزمان مي جوشيد. بغض گلويش را مي فشرد .باورش نمي شد! خدايا شکرت .
شير آرام از گلوي محمد رضاي کوچک پايين مي رفت .

- مادر امشب اومدم ازت خدا حافظي کنم .
- دو باره اسمت براي حج در اومده نمي خواهي بري زيارت ؟
- نه به يک ضيافت ديگر دعوت شده ام .بايد آنجا بروم .
- مي خواهي با همين لباس سپاه به مهماني بري ؟
- آره مادر ضامن من همين لباسه .مي بيني يه گل هم به سينه ام زدم .
- ناگهان محمد سرش را پايين انداخت و سريع به راه افتاد .
محمد رضا !محمد رضا !زن از خواب پريد .عرق سردي روي پيشاني اش نشسته بود .
صداي اذان ازمسجد محل شنيده مي شد. چند بار زير لب« استغفر الله» گفت .بر خاست و به اتاق محمد رفت .اتاقش خالي بود .رختخواب گوشه اتاق جمع شده بود .وقتي هم که از جبهه بر مي گشت در بستر نمي خوابيد وروي زمين استراحت مي کرد. مي گفت :اگر در رختخواب بخوابم، زمين سنگر را فراموش مي کنم .

صبح که شدچادر سياهش را سرش کرد .گلزار شهدا زياد شلوغ نبود. مستقيم به قسمتي از قبرستان که کنار کوه بود بود ،رفت قسمتي از کوه را کنده بودند اما هنوز کسي را آنجا دفن نکرده بودند .زن آرام روي زمين نشست وبه ياد آن روزي افتاد که همراه محمد به گلزار شهدا آمده بود.
صداي محمد از آشپز خانه شنيده مي شد .
- مادر امروز عصر وقت داري مي خوام جايي ببرمت !
- کجا مادر !
- راستش نمي دونم .اما خيلي دلم مي خواد برم گلزار شهدا .عصر بود که با هم اينجا آمده بودند .
- مي داني مادر همه شهدا دوستان ما هستند . بايد وظيفه دوستي رو به جا بيارم .بايد اول براي دوستان فاتحه بخونيم .
با هم تا کنار کوه رفتند .ناگهان محمد با عجله به طرفي رفت .چند بار دور و برش را نگاه کرد .
- خدايا باورم نمي شه .اين جا همون جاس .روي زمين نشست و خاک را در مشتش فشار داد .
- چي شده محمد رضا ؟
- مي بيني مادر !! آنجا همون جايي است که چند بار خوابش را مي ديدم .امروز صبح موقع اذان انگار يکي مي گفت .برو خانه رو ببين .مادر مرا اينجا دفن مي کنند .هميشه دعا مي کردم جسدم سالم به دستتان برسه. گمنام نشم .مي بيني مادر تا حا لا دو بار است که مجروح مي شم .دوبار در امتحان شهادت تجديد شدم .اما اين دفعه حتما قبول مي شم.
- استغفر الله
زن چند بار سرش را چرخاند تا فکر و خيال را از سرش دور کند .به جايي که ماهها پيش محمد رضا نشانش داده بود ،نگاه کرد. هنوز خالي بود .لبخندي گوشه لبش نقش بست .پسرش زنده بود و در حال جنگيدن .از روي زمين بلند شد .چادرش را تکاند و به خانه بر گشت .
هوا تاريک شده بود اما توانست دخترش را ببيند .
- چي شده مادر اتفاقي افتاده ؟
- تو فکر محمدم کاش وقتي اسمش را براي حج اعلام کرده بودند رفته بود مکه .
- شما که مي دانيد چرا نرفت .به شما گفت عملياتي در پيش دارند و به وجود ش بيشتر نياز است .يادتون هست که گفت اگه لايق باشه خدا يه طور ديگه دعوتش مي کنه ؟؟
- کاش به مرخصي مي آمد، تازه ازدواج کرده خوب بود مي آمد و زنش را مي ديد .
- ان شا الله بر مي گرده شما هم بهتره بياييد استراحت کنيد .آخه مادر مسئوليتش سنگينه . فرمانده بهداري يه لشگرکه نمي تونه مرتب بره مرخصي .
يک هفته بعد در مزار شهدا نزديک کوهي که قسمتي از آن را کنده بودند جمعيتي سياه پوش ايستاده بود و شهيدي را دفن مي کرد که يک گل سرخ به قلبش نشسته بود تا قلب نا آرام محمد را آرام کند .مادري آرام و با وقار ايستاده بود وگل سرخي در دست داشت .


درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان سيستان و بلوچستان ,
برچسب ها : باقري , محمد رضا ,
بازدید : 252
[ 1392/05/07 ] [ 1392/05/07 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 3,281 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,712,382 نفر
بازدید این ماه : 4,025 نفر
بازدید ماه قبل : 6,565 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 4 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک