فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

محسن مهاجراني در ماه مبارک رمضان ،همزمان با بهمن ماه سال 1341 ه ش در اصفهان و در خانواده اي مذهبي و متوسط از قشر کشاورز پا به عرصه وجود نهاد . از کودکي پسري با هوش و آرام بود .دوران تحصيل را با تشويقها و تقدير هاي فراوان پشت سر گذاشت .
در اين دوران محسن با حوزه عليمه قم به صورت مکاتبه اي ارتباط داشت و براي او کتابها و نشريه هايي فرستاده مي شد .
دوران دبيرستان او با دوران انقلاب مصادف بود و اوعلاو بر درس به فعاليتهاي مذهبي و سياسي نيز مي پرداخت .پس از پيروزي انقلاب «محسن مهاجراني» به همراه عده اي ديگر از برادران به شهر فريدن رفت و در آنجا به سخنراني و تبليغ در ميان مردم آن سامان پرداخت .پس از باز گشت با کسب ديپلم دبيرستان راهي ديار« بلوچستان» شد و مسئوليت تبليغات سپاه را به عهده گرفت .اودر آنجا با شرايطي سخت زندگي مي کرد . مبتلا به بيماري ما لا ريا شد اما باز هم به ترک منطقه راضي نمي شد .روزهاي جمعه به مسجد اهل تسنن مي رفت و برنامه مراسم نماز جمعه را سازماندهي مي کرد ودر عمليات و گشتهاي بياباني و شهري شرکت داشت .«محسن» گاهي براي روشنگري و آگاهي فرهنگي مردم در روستا هاي دور افتاده برايشان فيلم نمايش مي داد و يا به کارهاي ديگري فرهنگي مي پرداخت و اين چنين در قلب مردم بلوچ محبتي بر جاي گذاشته بود .
شهيد« محسن» در عمليات« طريق القدس» شرکت داشت و مسئول تدارکات بود. در اين عمليات از ناحيه کتف زخمي شد و حدود يک ماه بدون اطلاع خانواده در بيمارستان «تهران» بستري بود .پس از پايان ماموريت دوباره به «بلوچستان» بر گشت .
در آبان ماه 1361 با اصرار فراوان تقاضاي اعزام به جبهه نمود که بر اثر پافشاري او سر انجام فرماندهان موافقت نمودند .در شش ماه اول نيروها را به« گيلان غرب» بردند . «محسن» فرماندهي گردان را به عهده گرفت ،اما به علت ضعف بدني مدتي بستري شد .در همان زمان «محسن» دچار بيماري پوستي شد و به اصفهان نزد خانواده رفت .در سه روزي که به اجبار در اصفهان مانده بود حال و هوايي ديگر داشت و بيشتر اوقات به گلزار شهدا مي رفت .
در فروردين 1362 براي بار دوم براي شرکت در اولين مرحله عمليات« والفجر» به منطقه «موسيان» اعزام شد .
شهيد «محسن» در شب عمليات ،از همه حلاليت طلبيد و با همه خدا حافظي مي کرد .او در عمليات ،رشادتهاي فراون آفريد و موفق شد سه تير بار دشمن را نابود کند .هنگامي که به طرف چهارمين تير بار مي رفت مورد شناسايي دشمن قرار گرفت و او را هدف گلوله هاي خود قرار دادند و «محسن» به آرزوي ديرينه خود رسيد و سر بر زانوي جدش گذاشت .
او سرزمين خونرنگ «خوزستان» – پهنه دانشگاه عشق – را آرامگاه ابدي خويش ساخت .
منبع:سرداران سپيده،نوشته ي مريم شعبان زاده،نشر کنگره ي بزرگداشت سرداران و شهدا ي سيستان وبلوچستان-1377




خاطرات
مينا مثنوي پور:
برگرفته از خاطرات شفاهي خانواده ودوشتان شهيد
نگاهي به ساعتش انداخت .هنوز چند ساعت ديگر تا شروع عمليات مانده بود .کنار تانکر آب نشست و وضو گرفت .با پاشيدن آب سرد بر صورتش احساس آرامش مي کرد .نگاهي به دستهايش انداخت .از وقتي فهميده بود بيماري پوستي اش وا گير دار نيست با خيال راحت به جبهه بر گشته بود .دستهايش را روي زانو گذاشت ...يا علي
- آقا محسن !اين وقت شب اينجا چيکار مي کني .نکته تو هم بي خوابي زده سرت .
نگاهي به پشت سرش انداخت مثل هميشه لبخند بر لب داشت .
- نه داشتم فکر مي کردم از کدوم يک از بچه ها حلاليت نخواستم .شايد ديگه فرصتي پيش نياد .
- چيه خواب نما شدي ؟هنوز خيلي ها از تو زود تر تو نوبت هستند .به اين زودي نوبت شما نمي شه !
سيد محسن دستي روي شانه سيد زد و گفت :
- ولي وقتي يکي از اولاد پيغمبر پارتي آدم باشه حتما درست مي شه .با اجازه .
به طرف سنگر رفت جانمازش را که يادگار روزهاي اول جبهه بود بر داشت .غوغاي جنگ همه جا را فرا گرفته بود .خودش را به فرمانده رساند و گفت :
- حاج آقا تيربار ها را مي بينيد ؟خيلي براي بچه ها مزاحمت ايجاد کرده اند بايد ازکار انداخته شوند .
- اما خيلي خطر ناکه !
- بگذاريد به عهده من .
- پس بگذار چند نفر با تو بيايند .
- نه خودم تنها برم بهتره !
- خود را آماده کرد و گفت يا علي ...ما رفتيم .
- محسن ،سيد !
بر گشت و گفت بله حاج آقا
- مواظب خودت باش هنوز به تو خيلي احتياج داريم .خيلي کارها داريم .
لبخندي روي لبهاي محسن نشست .با احتياط با سينه خيز جلو رفت .نگاهي به پشت سرش انداخت زير لب چيزي زمزمه کرد .
حاجي با دوربين نگاه مي کرد .وقتي دوربين را پايين آورد شادي در چشمانش موج مي زد رو به رزمندگان ديگر گفت :
- محسن سه تا تير بار را از کار انداخته، فقط يکي ديگه مونده .هنوز حرفش تمام نشده بود که يکي از برادران فرياد زد :"
- نگاه کن حاجي !مثل اينکه شناسايي اش کرده اند ....حاجي زدنش !!
حاجي دوربين را به چشمانش چسباند .در نگاه دوربين پيکر سيد به خون تپيده بود .که دستهايش را براي پرواز باز کرده بود .ساعتي بعد آن پيکر هم به پرواز در آمد و چيزي از او يافت نشد .
 
 
 
 


 
 

 

آثار باقي مانده از شهيد
ساعت 10 شب بود .قبلا خاطره ننوشته بودم اما امشب خواستم خاطره رفتن به هويزه را بنويسم .
امروز به هويزه رفتيم و نماز را در آنجا به جا آورديم. در تمام مدت نماز از ياد شهيدان هويزه بغض ؛گلويم را گرفته بود و گاه گاه وقتي برادر روحاني در باره اين شهيدان صحبت مي کرد به گريه مي افتادم . بعد از ظهر به طرف شهادتگاه شهيدان هويزه جايي که عده اي از دانشجويان پيرو خط امام مانند روز کربلا به شهادت رسيده بودند ؛رفتيم .از دور آن محل را که در 24 کيلومتري هويزه واقع شده بود ،مي ديدم ،السلام عليک يا انصار ابي عبدالله بر زبانم جاري مي شد .به آنجا که رسيدم شرم کردم بي وضو بر سر تربت شهيدان حاضر شوم .وضو گرفتم و با لاي سر شهيدان آمدم .هر دم مي خواستم بر خاک بيفتم و خاک مزار اين شهيدان را بوسه زنم ،اما چون بچه ها اطرافم بودند از اين کار ابا داشتم .بر سر قبر ها تکه پاره هايي از تجهيزات نظامي برادران شهيد گذاشته بودند .بر سر يک قبر اسلحه اي تکه پاره شده و زنگ زده ،بر سر قبر ديگر کلاه خودي تير خورده، بر سر ديگر قبر کوله پشتي آغشته به خون و از اين قبيل .هر وقت يادم مي آمد و از نظرم مي گذراندم آن شهيدان را که چگونه حسين وار در آن کربلا يکه و تنها به شهاد رساندند و حدود يکسال و نيم جسدهاي مطهرشان در زير آسمان بود .حيف که نمي توانستم بروم و بوسه بر جسدهاي پاکشان بزنم .از ياد اين حماسه بغضم مي ترکيد و از خدا لعنت و عذاب مسببان اين جنايت عظيم را مي خواستم .از آن صحنه در ذهنم خاطره ي فراموش نشدني نقش بسته است که هر گز فراموش نمي شود .


درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان سيستان و بلوچستان ,
برچسب ها : مهاجراني , محسن ,
بازدید : 186
[ 1392/05/07 ] [ 1392/05/07 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 3,170 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,712,271 نفر
بازدید این ماه : 3,914 نفر
بازدید ماه قبل : 6,454 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 4 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک