فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

سال 1336 ه ش در خانواده اي کشاورز و شيفته اهل بيت در روستاي صفدر مير بيگ  درشهرستان زابل فرزندي به دنيا آمد که نام مير حسن بر او گذارده شد .او در دامان پر مهر و محبت مادر و با ناني حلال که از دست رنج تلاشهاي شبانه روزي پدرش به دست مي آمد رشد نمود تا به هفت سالگي رسيد .چون در روستايشان دبستان نبود به اتفاق برادرش مير عباس و ساير بچه هاي روستا به دبستان روستاي «جزينگ» که حدود دو کيلو متر با روستايشان فاصله داشت رفت تا کسب علم و دانش نمايد .
در همان سن کودکي وقتي از مدرسه بر مي گشت به پدرش در امور کشاورزي و دامداري کمک مي کرد .
در زندگي بسيار کوشا و خوش خلق بود و همين امر سبب شده بود که دوستان زيادي داشته باشد .وقتي دوستانش به سراغ او مي آمدند و او را مشغول کار مي ديدند کمکش مي کردند تا او کارش زود تر تمام شود و بعد با هم به سراغ بازي هاي سنتي مي رفتند . از آنجا که او جثه ضعيفي داشت و از طرفي پر تحرک بود در هر گروهي که قرار مي گرفت ،آن گروه برنده بازي مي شد .
در کلاس چهارم ابتدايي بود که خشکسالي سيستان را فرا گرفت و مشکلات زيادي را براي مردم منطقه ايجاد نمود .عده زيادي از مردم به ساير نقاط کشور از جمله« ترکمن صحرا»،«،خراسان» ،«خوزستان» ،«کرمان» ، «اصفهان» و« زاهدان» کوچ کردند .اما خانوا ده او تصميم گرفتند بمانند و با سختيها مبارزه کنند. در آن زمان اگر چه خرد سال بود ولي درس مقاومت را به خوبي آموخت .
کلاس پنجم را به همراه ساير دوستانش پشت سر گذاشت و چون مدرسه راهنمايي در «جزينگ» وجود نداشت براي تحصيل در دوره راهنمايي به شهر زابل رفت و به همراه برادرش اتاقي اجاره نمود و در مدرسه راهنمايي «محمد معين» درس را آغاز کرد .روزهاي پنجشنبه ظهر پاي پياده به روستا مي آمد ،با وجود اينکه فاصله شهر تا روستا حدود 18 کيلو متر بود ،شب را کنار خانواده به سر مي برد و بعد از ظهر جمعه دو باره پاي پياده به طرف شهر حرکت مي کرد .دوران راهنمايي را در شهر زابل به پايان رساند و تحصيلات متوسطه را در دبيرستان «فردوسي» زابل آغاز نمود .در تابستان سال 1356 جهت تامين هزينه تحصيل در يکي از شرکتهاي زاهدان مشغول به کار شد .مسئولين شرکت چون صداقت و امانتداري او را ديدند وي را به عنوان مامور خريد انتخاب کردند .او شبها را به همراه برادرش «مير عباس» در همان شرکت در اتاق کوچک به صبح مي رساند .در او قات فراغت به مطالعه کتب اسلامي مشغول بود.او نماز شب را از همان جا آغاز کرد. بعضي از جوانان روستا که جهت کار به زاهدان مي آمدند و شب محلي براي استراحت نداشتند اطراف مير حسن جمع مي شدند و از طرف ايشان به مطالعه کتاب و خواندن نماز ترغيب مي شدند . اين امر در شرايطي بود که طاغوت باهمه امکاناتش مروج فحشا و منکرات بود .وقتي مشکلات و بي بندو باري ها را در جامعه مي ديد به اين نتيجه رسيد که ريشه همه مفسده ها رژيم طاغوت است .جو رعب و وحشت همه جا حاکم بود . حرکت ميليوني مردم ايران به رهبري حضرت امام خميني آغاز شد ،او بسيار خوشحال بود، لحظه اي درنگ نکرد و در تمامي صحنه هاومبارزات حضور پيدا کرد . پيام ها و اطلاعيه هاي امام را که به زابل مي رسيد جهت توزيع به «جزينگ» و روستا هاي اطراف مي برد .پس از اولين راهپيمايي بزرگ که بخش اعظم آن را دانش آموزان دبيرستاهاي« زابل» تشکيل مي دادند .مدارس تعطيل شد و« مير حسن» به همراه ساير دوستانش در جهت آگاه کردن مردم از جنايات رژيم شاه و مبارزه همه جانبه با آن رژيم سفاک تلاش زيادي نمود .بعضي از افراد نا آگاه با او و دوستانش بر خورد نا مناسبي داشتند و مي گفتند: مگر شما مي توانيد با حکومت شاه که تا دندان مسلح است مبارزه کنيد ؟اين مسائل نه تنها او را دلسرد نکرد بلکه براي مبارزه مصمم تر مي شد .مير حسن و خانواده اش نقش اساسي در مبارزه عليه رژيم شاه در منطقه داشتند .او مرتب با شهر زابل در ارتباط بود ،در راهپيمايي ها شرکت مي کرد و حتي شب ها که انقلابيون در مسجد« حکيم »جمع مي شدند حضور مي يافت ودر همان جا مي خوايبد و گاه در پشت بام مسجد نگهباني مي داد .بعد از پيروزي انقلاب دگر گوني عجيبي در وي بوجود آمده بود و از آن به بعد خود را وقف انقلاب و خدمت به محرومين نمود .در خرداد ماه سال 1358 پس از کسب ديپلم هنگامي که گروه هاي خير و متخصص براي باز سازي مناطق محروم و روستايي به سيستان آمدند ،مير حسن ارتباط نزديک با آنان بر قرار نمود و از هيچ گونه همکاري دريغ نکرد. از جمله کمک در جاده سازي و ساختن پل ها و سد« نهر بو لاغ» که نهر بزرگ منطقه به شمار مي آمد .
او در جهت رفاه مردم کوشش فراوان کرد تا اينکه به استخدام فرمانداري در آمد و به عنوان دهدار چند روستا انتخاب گرديد .به علت فعاليت شديد ،مردم روستا او را به عنوان عضو شوراي اسلامي انتخاب کردند .
در مهر ماه سال 1359 در سنگر تعليم و تربيت فعاليت خود را آغاز نمود .در سال 1360 در نيمه شعبان ازدواج نمود .مراسم ازدواجشان در فضايي کاملا اسلامي و پر از معنويت بر گزار گرديد و زندگي مشترک او و همسرش در منزل پدرش آغاز شد . در همان سال به عنوان نماينده فرمانداري در شوراي شهرستان« زابل» تعيين گرديد و براي رفع اختلافات ارضي، مخصوصا اختلاف کشاورزان با زمين داران بزرگ و خوانين نقش ارزنده اي در جهت احقاق حق کشاورزان محروم منطقه بر عهده گرفت .
به امور فرهنگي توجه خاصي داشت و براي اينکه بتواند در کارهاي فرهنگي خدمت بيشتري ارائه دهد، در سال 1360 در آزمون معلمان پيماني آموزش و پرورش شرکت کرد و با نمره بسيار عالي قبول شد .از آنجا که مدارک تحصيلي ايشان ديپلم بود مي بايست در دوره ابتدايي تدريس مي داد اما وقتي مسئولين اداره آموزش و پرورش به اطلاعات و معلو مات فراوان او پي بردند تدريس دروس قرآن و بينش اسلامي دبيرستان فارابي« زهک» را به وي واگذار کردند .در همان سال عضو پايگاه بسيج شهيد« صدو قي»در« جزينگ»شد و پس از چند ماه به سمت فرمانده پايگاه مقاومت انتخاب گرديد .در سال 1361 برگه ي اعزام به جبهه را تکميل نمود و جهت اعزام از آموزش و پرورش به سپاه زابل مراجعه کرد .اما چون فرمانده پايگاه مقاومت بود از اعزام وي جلو گيري به عمل آمد .اين مسئله او را خيلي متاثر نمود و با لاخره با اصرار زياد و راضي کردم مسئولين سپاه در روز عاشوراي سال 1361 کفن پوش به همراه جمعي از دانش آموزان براي ديدن آموزش نظامي ،راهي کرمان شد .پس از اتمام دوره آموزش به منطقه جنگي اعزام شد و جمعي گردان امام حسن مجتبي (ع)گرديد و پس از آن به پادگان دشت آزادگان جهت آموزش هاي نظامي بيشتر اعزام شد . او به عنوان معاون گردان امام حسن (ع) جهت انجام عمليات و الفجر مقدماتي همراه نيرو هاي گردان عازم منطقه عملياتي بود که در ميان راه عمليات متوقف و دستور بر گشت نيرو ها به مقرشان صادر شد . همه ناراحت شدند ولي مير حسن به نيرو ها اعلام نمود که :ما اداي تکليف مي کنيم و همه کارهايمان براي خداست .پس از آن به علت متوقف شدن عمليات مدتي را در منطقه ماند .در تاريخ 19/12/1361 پس از باز گشت به زابل مجددا فعاليت خود را در پايگاه مقاومت بسيج «شهيد صدوقي» آغاز کرد .در مدت حضور در روستا اغلب او قات به عنوان امام جماعت ،اين فريضه الهي را اقامه مي نمود و حتي در اعياد فطر و قربان نيز اغلب خود پيش نماز روستاييان مي شد . در سال 1362 براي طي دوره تکميلي مربيگري در رشته ورزشي تکواندو و از طريق سپاه پاسداران به« تبريز» اعزام شد و پس از اتمام دوره و در يافت گواهي قبولي به زابل بر گشت .در همان سال علاوه بر تدريس به مشکلات و گرفتاريهاي مردم نيز رسيدگي مي کرد .شهادت همسر خواهرش، «بهمن خسروي» نيز مسئوليت وي را سنگين تر کرد و از آن پس رسيدگي به مشکلات خواهر و فرزند او« قائم» نيز بر عهده وي گذارده شد .در ابتداي سال 1363 به اتفاق جمعي از همکاران و دانش آموزان براي بار دوم عازم جبهه شد و در تاريخ 13/3/1363 از جبهه بر گشت .مير حسن به خانواده هاي شهدا علاقه وافري داشت. همواره به سراغ آنها مي رفت و از آنها دلجويي مي کرد .در سال 1364 در آزمون ورودي دانشگاه شرکت نمود و با رتبه عالي در رشته ادبيات دانشگاه« تهران» پذيرفته شد .اين موفقيت ،فصل نويني در زمينه کسب علم بر روي وي باز کرد .براي او کسب علم وسيله اي بود براي رسيدن به کمالات والاي انساني و وصال معشوق ازلي .در آذر ماه سال 1364 در حالي که مشغول تحصيل بود براي بار سوم عازم جبهه شد پس از گذراندن دوره هاي تخريب جهت آموزش عمليات آبي خاکي به يگان دريايي منتقل شد و در آنجا کار با بي سيم را فرا گرفت .در تاريخ 12/11/ 1364 پس از تسويه حساب براي ادامه تحصيل به دانشگا ه تهران باز گشت .ولي از آنجا که دل کندن از جبهه برايش سخت بود به محض اينکه خبر حمله ايران در منطقه« فاو» را شنيد، درس و دانشگاه را رها نمود و در 21 بهمن ماه 1364 راهي« اهواز» شد و از آنجا به طرف« فاو» حرکت کرد و تا پايان عمليات و دفع کامل ضد حمله هاي دشمن در آنجا ماند .در تاريخ 9/ 9/ 1365 براي چهارمين مرتبه عازم جبهه شد و فرماندهي گردان409 مالک اشتر را بر عهده گرفت و براي انجام عمليات و باز پس گيري شهر فاو به آنجا حرکت کرد.
چند روز از عمليات کربلاي 5 گذشته بود که برادرش ،سر دار حاج« قاسم مير حسيني»قائم مقام فرماندهي لشگر41ثارالله، به شهادت رسيد .مير حسن براي شرکت در مراسم خاکسپاري آن شهيد بزرگوار عازم« زابل» گرديد .هنوز مراسم بزرگداشت چهلمين روز شهادت حاج« قاسم» فرا نرسيده بود که مجددابه جبهه مراجعت نمود و در ادامه عمليات کربلاي 5 در منطقه شلمچه ،منتظر عمليات ماند اما عمليات انجام نشد واو با اندوه فراوان در تاريخ 15/ 2/ 1366 به همراه ساير همرزمان به «زابل» باز گشت .
در مهر ماه 1366 جهت ادامه تحصيل که هر سال به دليلي آن را رها کرده بود ،به« تهران« رفت و در آنجا علاو بر دروس دانشگاه در کلاس هاي خوشنويسي ،زبان انگليسي و تکواندو شرکت نمود .
مير حسن در بين اساتيد و دانشجويان از احترام خاصي بر خوردار بود به دليل آگاهي و کسب تخصص با لا در رشته تکواندو ،ابلاغ تدريس ورزش در دبيرستان شهداي انقلاب را در يافت کرد .
در آستانه انتخابات سومين دوره مجلس شوراي اسلامي ،بعضي از دوستان به وي تو صيه نمودند تا نامزدنمايندگي در مجلس شوراي اسلا مي شود .اما او قبول نکرد .پس از انتخابات ، همزمان باحمله عراق در منطقه« فاو» در جبهه حضور يافت .
دشمن پس از مدتي دشمن دست به عمليات وسيعي درمنطقه« شلمچه» زد .گردان« مير حسن» که در سنگر هاي کمين بود با دشمن در گير شد و راه پيشرفت آنها را سد نمود ،اما دشمن يکي از محورهاي ديگر خط را شکسته و از پشت سر ،راه گردان 409 را بسته و مير حسن و يارانش همانند ياران ابا عبد الله الحسين (ع) در محاصره کامل دشمن بعثي افتادند .آذوقه و مهماتشان تمام شده بود و حتي آب براي خوردن نداشتند .نيرو هاي گردان دور «مير حسن» حلقه زدند،او به آنها گفت :مقاومت کنيد، شايد برايمان کمک برسد .ساعت 12 ظهر در صحراي سوزان ،مردانه مقاومت کردند و جمع کثيري شهيد شدند .نا چار فرياد زد :اگر مي توانيد عقب نشيني کنيد و به طرف نيروهاي خودي برويد ،در غير اين صورت عاشقانه بميريد که مرگ سرخ از اسارت بهتر است .سر انجام پس از مقاومت جانانه به آرزوي ديرينه اش شهادت که در هر دعايي آن را آرزوي مي کرد رسيد و همه ما را به انتظار گذاشت .در ابتدا تصور بر اين بود که «مير حسن» اسير شده از اين رو ايشان را مفقود الاثر اعلام کرده بودند تا اينکه سر انجام در تابستان 1374 پيکر مطهر شهيد بر فراز دستهاي همرزمان و دوستانش تشييع گرديد و در آرامگاه ابديش به خاک سپرده شد .
منبع:ديده بان لاله ها،نوشته ي حبيب الله جديدالاسلامي،ناشر کنگره ي بزرگداشت سرداران وشهداي سيستان وبلوچستان-1377
 

 
 
 
وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
کافران مي خواهند تا نور خدا را به گفتار ي باطل و طعن و مسخره خاموش کنند البته خدا نور خود را هر چند کافران خوش ندارند تمام و کمال محفوظ خواهد داشت .قرآن کريم
امام خميني :اين قرن ،قرن غلبه مستضعفين بر مستکبرين است .الان اسلام در دست ماست و ما پاسدار آن هستيم و اگر آسيب ببيند همه ما مسئول هستيم .
سلام بر تو اي امام امت ،اي قلب تپنده مستضعفان جهان ،سلام بر تمام شهيداني که با خون پاک خود موجي به وجود آوردند که در آن خوانين و سرمايه داران و منافقان و کافران را غرق نمودند .
سلام بر پدران و مادران شهيد داده که همچون ابراهيم(ع) و هاجر(س) ، حسين(ع) و ليلا (س)،قامت رعناي جوانان خود را علي اکبر وار کفن پوشيدند و بر اين پوشش افتخار نمودند .
سلام بر همسران جواني که صبر نمودند و استقامت به خرج دادند و براي رضاي خدا حاضر شدند از شوهرانشان دور بمانند تا دين خدا زنده باشد و آيين حق بر جهان حاکم گردد .
درود بر برادران و خواهراني که حاضر شدند همچون امام سجاد (ع) و زينب (س) پيام شهيدان و رزمندگان را به گوش شاميان برسانند و آنها را از خواب گران بيدار نمايند و اين مسئوليت بزرگ را براي خود وظيفه اي خطير و شرعي قلمداد نمايند .
اين ماييم که بايد تکيه به قدرت لايزال ايزد يکتا و خداوند تبارک و تعالي حافظ نور اسلام باشيم تا همه مسلما نان و محرو مان جهان را از آن بهرمند ساخته و زمينه انقلاب بزرگ و جهاني حضرت مهدي (عج) را فراهم نماييم . بيايد و با قدرت الهي خود پايه هاي کاخهاي سفيد و کرملين را که بر استخوان هاي نحيف سياهان آفريقايي و گرسنگان هندي و محرومان اعراب جاهل قرن بيستم و کارگران و کشاورزان سراسر جهان استوار شده متزلزل نمايد و بر صاحبان آن کاخها که همان مستکبرين هستند مستضعفين را حاکم گرداند که اين انتظار تمام صالحان روي زمين به خصوص رزمندگان و سر انجام شهيدان مي باشد .اين مسئوليت سنگين بر دوش تک تک ما امت حزب الله نهاده شده و باعث گرديده است که رزمندگان را لحظه اي آرام نگذارند تا حرکت کنند و موج شوند و سدهاي آهنين شوند و با اراده اي فولادين جلوي حرکتهاي مزورانه و مزدورانه دشمنان خدا را بگيرند و اينها امتحانات الهي است .زيرا خداوند مي فرمايد :
آيا مردم چنين پنداشتند که به صرف اينکه گفتند ما ايمان به خدا آورده ايم رهايشان مي کنند و بر اين دعوي هيچ امتحانشان نکنند ؟
پس بايد به خود بياييم و وابستگي ها را کنار بگذاريم که خداوند ما را در جهت امتحاناتش اطلاع نخواهد کرد بلکه بايد فکري بيدار داشته باشيم ،به خصوص پدران و مادران و برادران و خواهران و همسران و فرزندان شهدا و شهيد داده ها بايد دقت کامل به خرج دهند که مبادا خداي نا کرده در هنگام شنيدن خبر شهادت عزيزانشان بي تحملي و بي صبري نشان دهند .
امت حزب الله !
هميشه دنبال روي ولي فقيه باشيد و هر گز از روحانيت جدا نگرديد که به قول امام جعفر صادق (ع) اگر رهبرتان را گم نموديد دچار گرگان صحرا خواهيد شد و اين براي ما به تجربه ثابت شده است .
مساجد و پايگاه هاي بسيج را خالي نگذاريد .برادران و خواهران محصل ،قرآن و دعا و رساله را فراموش نکنيد بخوانيد و با آنها انس بگيريد و نگذاريد که قرآن بيشتر از اين در کنج خانه هاي ما و مساجد غريب باشد ،قرآن را بياموزيد و آموزش دهيد .
پدران کشاورزم ،شماييد که بر قلب زمين تيشه مي زنيد و غذايتان و حقتان را از زمين بر مي داريد .بگذاريد فرزندان شما گلوله بر قلب ابر قدرتها بزنند و قلب کدر آنها را سوراخ نمايند و حق مظلو مين تاريخ را از ظالمان بگيرند .
برادر و خوار همکار و معلمين جامعه اسلامي که در کنار بقيه علوم ،احکام و اخلاق و اعتقادات را به دانش آموزان عزيز روستايي مي آموزيد . علم بدون ايمان در عصر کنوني امتحانش را پس داده است و دانشمندان متوجه اين علم پرستي شده اند و اين مشکل دامن گير غرب شده است . بدانيد که علم در صورتي تنها راه نجات بشريت است که خودتان عامل باشيد .زيرا خرابي جامعه بر مي گردد و به کار ما معلمين .اگر ما صالح باشيم جامعه صد در صد صالح خواهد شد .
برادران و خواهران دانش آموز ،بياموزيد و عمل کنيد و حتي احکام را به پدران و مادران بي سواد به عنوان قدر داني از زحمات آنها بياموزيد که عبادتي است بس بزرگ براي شما . سعي کنيد تحصيل کنيد تا نيازهاي جامعه روستايي مان به دست توانمند خودتان حل و فصل گردد .
پدر و مادر عزيزم ،هر چند در طول عمرم موفق نشدم فرزند لايقي باشم اما افتخار مي کنم که پدر و مادري همچون شما دارم که توانستيد و مي توانيد دوري فرزندتان را در جبهه تحمل کنيد ،هر چند ما براي شما مايه اذيت و نگراني و غم وقصه بوده ايم اما مي دانم که شما هم رضايت خدا را با لاتر از همه اينها در نظر داشته ايد .خواسته من تا لحظه مرگ از خدا اين است که به احترام شما و حقوقي که شما بر گردن تک تک فرزندان خود به خصوص من داريد که نتوانستم ادا کنم مرا ببخشيد . حال که اين وصيت نامه را مي نويسم نمي دانم برادرانم در قيد حيات هستند يا نه ؟ولي انشا الله که سالم باشند و براي اسلام کار بکنند و اگر شهيد شدم مبادا خداي نا کرده کوچکترين ناراحتي از آمدن آنها به جبهه از خودتان نشان بدهيد تا آخرين فرزند همانطوري که مهيا بوده ايد خودتان را بهتر مهيا کنيد تا در راه اسلام فدا گردند .
شما خواهران و برادرانم زينب وار در راه احيا اسلام و راه شهد گام بر داريد. فرزندانتان را دراين راه تشويق کنيد که اين بزرگترين رسالت است بر دوش شما . اما همسر عزيزم ،همسري که واقعا از موقعي که باهم شريک زندگي شده ايم حتي يک بار در مقابلم اخمي از خودت نشان نداده اي و هر جا رفته ام هيچگونه نگراني برايم به وجود نياورده اي ،همسري که به حق مي توانم نسبت به شناختي که از شما دارم به عنوان يک همسر نمونه معرفي کنم و من يقين دارم که فرزندانمان را فرزندان شايسته براي اسلام تربيت خواهي کرد و رسالتت را انجام خواهي داد .اما شما فرزندان عزيزم «فاطمه جان » و «مجتبي جان » شايد شما که هنوز بچه ايد مرا مقصر بدانيد که چرا بابايمان ما را تنها گذاشت و رفت. چرا بايد بقيه بچه ها با با داشته باشند و ما با با نداشته باشيم .شما هم انشا الله بزرگ که شديددرک خواهيد کرد و به من حق مي دهيد که اگر به جاي من بوديد همين تصميم را مي گرفتيد. سعي کنيد اگر بزرگ شديد به احکام اسلام توجه کنيد. با آنها خو بگيريد و به تحصيل علم کوشا باشيد. علم بياموزيد و در کنار آن ايمانتان را تقويت کنيد .
معلمين عزيز ،همکاران گرانقدر با لاخص همکاران منطقه «شهرکي» و« نارويي» زندگي دنيا چند صباحي بيشتر نخواهد بود؛ سعي کنيد پيرامون اين دنيا لحظاتي در روز فکر کنيد و قسمتي از او قات گرانقدرتان ،لا اقل پنج دقيقه تفکر نماييد ،که انشا الله توجه داريد ولي اينکار را همه روزه ادامه دهيد شايد بيشتر و بهتر متنبه شويم .همه مان بايد اين مسير يعني رفتن به دار آخرت را طي کنيم پس چقدر خوب است که خودمان را آماده کنيم ،همانند دانش آموزاني که به آنها مي گوييم بايد هر لحظه آماده امتحان باشند ما هر لحظه آماده امتحان باشيم .
در مرگ هم چنين است اگر خودمان را سبک بار نماييم و هر لحظه آماده رفتن باشيم و آرزوهاي دور و دراز ما را به خودش مشغول نکند ،خداوند را از خود راضي نگه داشته ايم .برادان دانش آموزم ،شما بايد دقت داشته باشيد که در سخت ترين شرايط اجتماعي تحصيل مي کنيد .همه برادران و خواهران بايد حافظ سنگر باشند ،درس بخوانند و رزم بياموزند و بجنگند که اين کاري بس مشکل است .اما بايد دانست که مردان بزرگ هم در دامن مشکلات رشد کرده اند .خواهران دانش آموز دقت داشته باشند که پيام رسان خون شهيدان باشند و همچون زينب (س) استقامات نمايند ،همچنين درس بخوانند تا مدارک عاليه بگيرند .چه اشکال دارد به جاي دکتر مرد براي زنها ،دکتر زن مسلمان داشته باشيم و يا به جاي معلم مرد معلم زن سر کلاس دختران برود .
بسيجي مجاهد !اي کسي که چشم زجر ديدگان تاريخ معاصر به سر انگشتان تو و حرکت تو و شکيب تو و قلب تو دوخته شده است .اي ادامه دهنده راه حسين ،اي آفتاب درخشان در ظلمتکده قرن معاصر ،اي کسي که با حرکتهاي برق آسايت گرسنگان آفريقا را که تمدن غرب جنايتکار آنها را به روزگار سياه نشانده است به حرکت در مي آوري و نور اميد در قلبهاي جريحه دار آن مظلو مان تاريخ مي تاباني ؛بجنگ و برزم !که ميليارد ها انسان محروم در معرض دسيسه هاي غرب و شرق قرار گرفته و مردانه به همه چيز اين ابر جنايتکاران نه گفته اند اما مي تواني و توانسته اي با شليک گلو له ات، نداي مظلو مانه ات را به گوش تاريخ و تاريخ سازان آينده برساني . براي يک سياه فقير و آفريقايي امکان شليک اين تير نيست .
بدان اي بسيجي که تو ابوذر زماني ،اما نه فقط بر عليه صدام بلکه فريادت بر عليه تمام کاخ هاي ستم بلند است .فرق نمي کند که کاخ سرخ کرملين بر گرده کارگران و کشاورزان باشد يا کاخ سياه آمريکا که با ظلم خود روي تاريخ بشريت و انسانيت را سياه کرده اند .
برادران و خواهراني که در ادارادت و سازمانهاي دولتي کار مي کنيد ،حيف نيست خداي نا کرده پدر پير کشاورزي که از ده حرکت کرده و براي رفع گرفتاري و مشکل خودش آمده ،شما نه تنها گرهي از کار او نگشاييد بلکه بر مشکلات و گرفتاريهايش بيفزاييد ؟شما که با ارباب رجوع سر و کار داريد با اخلاق حسنه و بر خورد نيک با آنها رو به رو شويد .بياييد بپا خيزيد و قيام کنيد تا پارتي بازي ها و رابطه ها از ادارات بر طرف شود .

خدايا تو خودت مي داني گنه کاري فقير و درمانده ام ،به بزرگي خودت از الطا ف الهيه ات شامل حالم بگردان .دعايم هميشه اين است که با قبول توبه از اين دنيا بروم .به من توفيق توبه راستين عنايت کن .
امت حزب الله با لا خص مردم منطقه «جزينگ» و توابع ،از شهدا در دعا ها ياد کنيد و اگر من هم يکي از آنها شدم و اين لياقت ر پيدا کردم مرا فراموش نکنيد زيرا مي دانيد که به دعا و دعا کردن و دعا خواندن خيلي علاقه دارم. سعي کنيد مراسم دعا در روستاها داشته باشيد .
در پايان خانواده ام طبق شرع تمام قضايا را حل نمايند و من هيچ نگراني از اين بابت ندارم .احتمالا بايد دو ماه نماز قضا که تعدادي را به جا آورده ام و شايد موفق شوم بيشتر به جا بياورم و دو ماه هم شايد روزه قضا دارم .از همه اقوام ،نزديکان و آشنايان با لا خص اقوام نزديک دانش آموزاني که با آنها درس داشته ام ،همکاران دبيرستان ،راهنمايي و دبستان طلب حلاليت مي نمايم انشا الله مرا مورد عفو قرار دهيد . والسلام . مير حسن مير حسيني
 

 
 
 
خاطرات
خانم ميرشهرکي همسر شهيد:
مير حسن عاشق ولايت بود .هميشه مي گفت: تنها مسيري که مي تواند ما را به هدايت برساند ولايت فقيه است .مي گفت: اگر اسلام فقاهتي حکمفرما باشد همه مردم کارها را براي رضاي خدا انجام مي دهند .او با گرو هک ها برهمين استدلال مبارزه کرد و در اوايل انقلاب ،مبارزاتش با چپي ها در روستاي «جزينگ» گوياي اين حرف است .
او هميشه با آنها به بحث هاي منطقي مي پرداخت اما آنها به جاي پاسخ مناسب ،کتاب هاي اسلامي را از کتاب خانه روستا بيرون مي ريختند و جزوه ها و کتب کمونيستي و فداييان خلق را جايگزين مي کردند تا جايي که مير حسن به صورت گسترده و پيگير با پهن کردن بساط کتاب هاي اسلامي در مسجد و کوچه ها ي روستا با آنها به مبارزه مي پرداخت .گاهي که مجادله با لا مي گرفت بعضي افراد ساده دل که از اهداف گروهک بي خبر بودند به او پرخاش مي کردند و مي گفتند :روستاي شما با اينجا فاصله دارد چرا مي آييد مزاحم کار اين جوانها مي شويد، کتابهايتان را بر داريد ودر داخل ده خودتان تبليغ کنيد .اما مير حسن هيچ وقت مايوس و نا اميد نمي شد. او که مي دانست اين گروه افراد بوالهوسي هستند که هنوز فرهنگ بي بند و باري در خونشان جريان دارد و مي خواهند فساد و منکرات در جامعه رواج پيدا کند زير بار نمي رفت و رو در رويشان مي ايستاد .به همين لحاظ آنقدر در مبارزه با گروهک ها پا فشاري کرد و چهره واقعي آنها را به مردم نجيب روستا شنا ساند که ديگر جايي براي فعاليتشان در روستا باقي نماند و منطقه را ترک کردند .مير حسن وقتي شهيد شد در تشييع جنازه اش همه اقشار مردم به خصوص کشاورزان ،روستاييان ،دانش آموزان و خانواده شهدا حضور داشتند .او با اهداي جان خودش به انقلاب و امام ثابت کرد که حق با وي بوده است .

سلطانعلي مير:
آقا مير حسن با قدرت بيان و منطقي که داشت هميشه در بحث با گروهک ها پيشقدم بود . او نه تنها مثل برادر بزرگوارش شهيد قاسم با گروهک ها با منطق بحث مي کرد بلکه مرد عمل هم بود .پس از پيروزي انقلاب ،گروهک فداييان خلق به دليل چند هوا داري که در روستاي «جزينگ» داشتند وارد روستا شدند .آنها در ابتدا در پوشش کار هاي خدماتي و در ماني عمل مي کردند و جالب اينکه مسجد را هم پايگاه خود قرار داده بودند. مير حسن که به نيت واقعي آنها پي برده بود ابتدا قطعه زميني از زمينهاي کشاورزي پدرش را به ورزش جوانان روستا اختصاص داد ،کتابخانه شخصي اش را براي مطالعه در اختيار جوانان گذاشت و لحظه اي از آگاهي دادن آنها غافل نشد به طوري که زمينه فعاليت آن گروهک از بين رفت و نا چار شدند روستا را ترک کنند .از افتخارات آن دوران زندگي مير حسن اين بود که به کمک برادرش مير قاسم به غائله فداييان خلق در «جزينگ» پايان داد .

رضاشهرکي:
پس از پيروزي انقلاب آقا مير حسن فروشگاه تعاوني کوچکي در روستاي «صفدر بيک» باز کرده بود تا مردم روستا بتوانند اجناس مورد نياز خود را به قيمت ارزانتر در روستا تهيه کنند .
آن زمان با اينکه کم سن و سال بودم والدينم براي خريد مرا به اين فروشگاه مي فرستادند اما در همان رفت و آمد ها چنان شيفته اخلاق و مهرباني اش شدم که پس از چندي بر اثر سفارش ها و راهنمايي او به همراه چند نفر ديگر از بچه هي روستايي در نماز ها و مراسم دعاي کميل و توسل شرکت مي کردم .
آقا مير حسن آنقدر به بچه هاي نوجوان احترام مي گذاشت و به آنها آگاهي و شخصيت مي داد که بعد از شروع جنگ تحميلي همه بسيجي هايي که از روستا هاي اطراف به جبهه مي رفتند دست پرورده و تربيت شده او بودند .

محمد علي منصوري:
اوايل سال 1358 يک روز در روستاي «ندام غربي» در منزل مشغول کار بودم که صداي ماشين به گوش رسيد .آن زمان جاده کم بود و خودرو ها به ندرت در روستا رفت و آمد مي کردند .با کنجکاوي از منزل بيرون آمدم .ديدم بهمن خسروي و مير حسن روغن و برنج آورده اند که بين فقرا تقسيم کنند ..پس از توزيع ارزاق ،مير حسن که از مشاهده بيکاري جوانان روستا متاثر شده بود از من خواست تا محلي را براي ايجاد کتابخانه در نظر بگيرم تا جوانها حد اقل بتوانند مطالعه کنند.
آن روز به بعد مير حسن به مدت يک سال براي جوانان روستا کتاب مي آورد و ما در خانه يکي از روستائيان کتاب ها را روي نخ آويزان مي کرديم تا بچه ها بتوانند انتخاب کنند .
چندي بعد قفسه کتاب ،کمد و ديگر وسايل کتابخانه نيز تهيه کرد تا اينکه توانستيم با کمکهاي او فضاي مناسبي براي استفاده کتابخانه آماده کنيم .

سلطانعلي مير:
يکي از شب هاي سرد زمستاني جلوي مسجد روستاي «صفدر مير بيگ» کنار آتش نشسته بوديم و از جبهه حرف مي زديم مير حسن فرصت پيدا کرده بود تا مثل هميشه جوانهاي روستا را براي رفتن به جبهه دعوت کند .
نا گهان يکي از پيرمرد هاي محل با لحن دلسوزانه اي گفت: از اين روستا به حد کافي به جبهه رفته اند و شايد ديگر نيازي به اعزام نيرو نباشد .آتش در حال خاموش شدن بود .مير حسن که مي دانست بدون غرق ورزي و شناخت اين حرفها را مي زند دو تيکه چوب روي آتش انداخت و هر لحظه بر تعداد هيزم ها افزود به طوري که آتش به شدت شعله کشيد .سپس رو به پيرمرد کرد و با مهرباني گفت :عمو جان نگاه کن ببين هر چه هيزم بيشتر شود آتش شعله ور تر مي شود. جنگ هم همين طور است هر چه جوانان ما در جبهه ها بيشتر حضور پيدا کنند ،گرما و روشناي حضور آنها بيشتر به ما مي رسد .
آقا مير حسن با اين استدلال ساده نه تنها پيرمرد را از خود نرنجاند بلکه او را به حقيقت جنگ آگاهتر کرد .

عبدالحسين مير شهرکي:
هميشه نمازش را به جماعت مي خواند و به اين کار اهميت مي داد .يک روز به منزل ايشان رفته بودم و همسرش با نگاهش به ما فهماند که آماده نماز جماعت مي شويم .وضو گرفتيم و آماده شديم .من سمت راست او ايستادم ،همسرش سمت چپ قرار گرفت و او امام جماعت و نماز را چنان با حال و شيفتگي خواند که گويي حضور ما را حس نمي کند .آنروز علاقه مير حسن را به نماز جماعت از نزديک ديدم و به آن همه ايمان و اعتقادش غبطه خوردم .

برات مير:
مير حسن يعني آن چهره نوراني که سر تا پايش را غبار پوشانده بود اما بيل مي زد و جاده مي ساخت .يادم است در ساختن مساجد روستا هاي «جزينگ» و «صفدر مير بيگ» از بس صلوات فرستاده بود و مردم را دعوت به کار کرده بود صدايش در نمي آمد .مير حسن يعني هير مند هميشه جاري .يعني متولي مساجد سه روستا و بر پا دارنده اذان و دعاي کميل .مير حسن يعني فرياد عشق .يعني معلم.يعني...

عبدالحسين شهرکي:
در جبهه لحظه اي آرام و قرار نداشت .شب ها مراسم دعا بر گزار مي کرد و پس از نماز صبح بچه هاي گردان را به به نرمش صبحگاهي مي برد .او مسئوليت ورزش گردان را نيز بر عهده داشت .براي آمادگي بيشتر رزمنده ها ،آنها را به کوه هاي اطراف سد دز مي برد و با هماهنگي گردان غواص و دريايي ،قايق پارويي تهيه کرد تا در دريچه سد تمرين کنند .او به نظم و استفاده مطلوب از وسايل خيلي اهميت مي داد .روزي دو نفر بسيجي داخل چادر با هم شوخي مي کردند نا گاه تيري از تفنگ يکي از آنها شليک شد و با عبور از ميان برادران از چادر گذشت و آن را سوراخ کرد آقا مير حسن به قدري از اين سهل انگاري و شوخي بي جا ناراحت شد که به من دستور داد آن دو نفر را تبنبيه انظباطي کنم . پس از تنبه آنها شروع کرد به گريه کردن و در حالي که قطرات اشک ،چهره اش را پوشانده بود رو به آن دو برادر بسيجي کرد و با مهرباني گفت :چرا کاري کرديد که مجبور شدم شما عزيزان را تنبيه کنم ؟اين تير بايد بر عليه دشمن به کار گرفته مي شد .

محمد علي جامي:
از جبهه که مي آمد ساکت نمي نشست .سراغ من مي آمد ،تراکتورم را امانت مي گرفت و با بستن تريلر آن ،اهالي روستا را سوار مي کرد و براي مراسم دعاي کميل يا توسل و ساير مراسم مذهبي به روستا هاي اطراف مي برد .او مقيد بود که اين مراسم هر هفته در يکي از روستا ها بر گزار شود .مير حسن دغدغه عجيبي براي کارهاي فرهنگي و مذهبي داشت به همين جهت مسجد روستا را در اوايل انقلاب ساخت .علاو بر آن در عمران و آبادي دهات و ساختن جاده و پل شرکت مي کرد و خودش را وقف همکاري با بچه هاي جهاد گر کرده بود .وقتي هم که خبر مي شد جبهه احتياج به نيرو دارد و زمان عمليات رسيده است، ساکش را بر مي داشت و به رزمندگان اسلام مي پيوست .او هميشه عده اي از جوانان روستا را نيز با خود همراه مي کرد و به جبهه مي برد .

کبري مي شهرکي:
در دوران دبستان ،دانش آموز آقاي مير حسيني بودم و در روستاي «صفدر مير بيک» دبستان مي رفتم او زود تر از همه معلمان به مدرسه مي آمد بچه ها را جمع مي کردو هر روز صبح يک داستان و يک حديث تازه به آنها ياد مي داد .ظهر هم که مي شد پس از اقامه نماز جماعت درس قرآن مي گفت و تاکيد مي کرد که شما با يد با نور قرآن هدايت شويد و پرورش پيدا کنيد .هر هفته از کتابخانه شخصي اش کتاب مي آورد و در اختيار دانش آموزان بزرگتر مي گذاشت و از ما مي خواست تا کتاب را پس از خواندن ،خلاصه نويسي کنيم .
آقاي مير حسن فيش برداري و آمار گيري از کتاب را نيز به ما ياد داده بود .حتي براي استفاده اهالي روستا و روستا هاي همجوار کتاب خانه مسجد را داير کرد و در بين اعضاي کتابخانه ،مسابقه کتابخواني مي گذاشت به طوري که در روستا ي کوچک و محروم ما ،همگي با کتاب و کتابخواني آشنا شده بودند .

حيدرعلي شهرکي:
مير حسن يک بسيجي مخلص و يک معلم نمونه بود .اخلاق ،ايمان ،معنويت و روحيه مردمي بودن را با هم داشت .او چنان در دل دانش آموزان راه يافته و با آنها دوست شده بود که همگي خود را موظف مي دانستند به دروس بينش دين ،عربي و قرآن که توسط ايشان تدريس مي شد اهميت بدهند .همه اقشار مردم روستا از کشاورز گرفته تا محصل و کودک و بزرگسال او را دوست داشتند و از اخلاق پسنديده اش تعريف مي کردند .در ايام دهه فجر و سيزده آبان و ديگر مناسبت ها برگزار کننده مراسم بود .نمايشنامه مي نوشت و کار گرداني مي کرد و گروه سرود تشکيل مي داد .به قدري از ستمگران متنفر بود که اين را موضوع بيشتر نمايشنامه هايش قرار داده بود .بچه ها هنوز خاطره بازي در نمايشنامه هاي ضد آمريکايي او را به ياد دارند .حتي به خاطر جوان هاي روستا دوره مربيگري ورزش تکواندو راه انداخت .
شب ها قبل از آموزش ،ورزشکاران را به نماز جماعت دعوت مي کرد و سپس تمرين مي داد زيرا عقيده داشت که ورزش بدون ايمان جوانان را به انحراف مي کشاند .

غلامحسين پورخسرو:
هنگامي که در روستاي «دشتک» معلم بود قبل از اذان ظهر براي دانش آموزان کلاس قرآن مي گذاشت سپس نماز جماعت بر گزار مي کرد و آنگاه پس از نماز و دعا به جان امام و رزمندگان ،در باره واجبات و احکام نماز صحبت مي کرد .آن زمان من کلاس چهارم دبستان بودم و برادرم از من کوچکتر بود .خانه ما نيز از مسجد روستا حدود ششصد متر فاصله داشت .آقاي مير حسيني هميشه پس از نماز و يا مراسم ديگر ،ما را تا نزديکي خانه همراهي مي کرد مبادا آسيبي به ما برسد .او آنقدر به دانش آموزان علاقه داشت و براي آموزش و تربيت آنها تلاش مي کرد که با اينکه پدرم مولوي روستا بود و درس قرآن مي داد اما من و برادرم کلاس قرآن و احکام آقا مير حسن را ترجيح مي داديم .همين تلاش و اخلاص عاشقانه او باعث شد که تعدادي از همکلاسيهاي من با کمک و راهنمايي اش به حوزه علميه زاهدان راه پيدا کنند و لباس مقدس روحانيت را به تن کنند.
او با آن همه بر جستگي هاي اخلاقي و با اينکه معلم بود اما مثل ساده ترين افراد روستا کشاورزي مي کرد به طوري که هر کس ايشان را مي ديد فکر نمي کرد آن دست هاي پينه بسته و چهره آفتاب سوخته از عاشق ترين معلم روستا است .

برات مير:
يک روز غروب پنجشنبه از «زهک» با آقا مير حسن و چند نفر از دانش آموزانش به طرف «جزينگ» مي رفتيم .او براي نشستن در ميني بوس آخرين صندلي پنج نفره را انتخاب کرد و کنار ساير دانش آموزان نشست .به« جزينگ» که رسيديم با خبر شديم که رزمندگان اسلام از جمله برادرش مير عباس و يکي از شاگردانش به نام موسي شهرکي هم از جبهه باز گشته اند .آقا مير حسن که از شنيدن اين خبر خوشحال شده بود گفت :اول نزد آقا موسي مي رويم و سپس به ديدار مير عباس .
پس از ديدار با موسي شهرکي ،علت بر تري دادن دانش آموز را به برادر بزرگش از او پرسيديم .با خوشرويي پاسخ داد :وظيفه معلمي من حکم مي کند که چنين کاري از من سر بزند زيرا موسي را من به جبهه فرستاده ام و بايد حرکت ارزنده اش را قدر شناسي داد .

محمد جلالي نژاد:
رمضان سال 1360 به عنوان مربي قرآن و احکام به روستاي «صفدر مير بيک» اعزام شدم و در منزل پدر آقا مير حسن اقامت کردم . کلاس ها در مسجد روستا تشکيل مي شد و شرکت دانش آموزان مدارس در اين کلاسها باعث خوشحالي من شده بود اما حضور دائم يک نو عروس محجبه و منظم در ميان آن همه دانش آموز مرا شگفت زده کرده بود. پس از مدتي دانستم اين نو عروس ،همسر آقا مير حسن است که چند هفته قبل ازدواج کرده و همسرش او را به عنوان گذراندن ماه عسل به کلاسهاي آموزش قرآن و احکام فرستاده است .

آقا مير حسن علاقه زيادي به خوانده و آموزش دادن قرآن داشت .آن ايام با اينکه ماه رمضان بود و روز ها گرم و طولاني شده بود اما با موتورش به روستا هاي اطراف مي رفت تا مسجد و مدرسه روستا را براي کلاس آموزش قرآن و احکام آماده کند .او آنقدر به نماز جماعت اهميت مي داد که نماز هاي پنجگانه اش را در مسجد به جماعت مي خواند . هر وقت امام جماعت حضور نداشت مير حسن نماز را به عهده مي گرفت ،همسرش و برادر شهيدش مير قاسم نيز به عنوان ماموم نماز را به او اقتدا مي کردند تا اين سنت حسنه در روستا ها به فراموشي سپرده نشود .

عبدالحسين مير شهرکي:
مير حسن براي دانش آموزان فقط يک معلم نبود بلکه در همه حال ياور و دوست صميمي آنها نيز بود .يادم است آن زمان در دبيرستان تدريس مي کرد .فاصله دبيرستان تا روستا بسيار زياد بود اما به خاطر علاقه اي که به بچه ها داشت صبحها ساعت شش و نيم از خانه بيرون مي رفت .در بين راه برايشان صحبت مي کرد ،مسافتي از راه همراهشان مي دويد ،با آنها ورزش مي کرد و به درد دلهايشان گوش مي داد .
در دبيرستان نماز جماعت بر پا کرده بود و هر روز با مهرباني و حوصله ،همه دانش آموزان را به نماز اول وقت دعوت مي کرد . آنگاه خودش به امامت مي ايستاد و ديگران به وي اقتدا مي کردند. حتي براي اينکه دانش آموزان اوقات خوبي داشته باشند کلاس هاي احکام ،قرآن و تکواندو در روستا داير کرده بود .وقتي هم به مراسم دعا هاي کميل و توسل يا مزار شهدا مي رفت همه دانش آموزان را همراه مي برد .
مير حسن بچه هاي پاک و با صفاي روستايي را باعث برکت و آبادي روستا مي دانست .

ابراهيم اعتصام:
در جبهه آقا مير حسن فرمانده گروهان ما بود و من بي سيم چي او بودم .سنگر کمين ما در قلب دشمن قرار داشت اما جسارت و شجاعت او به حدي بود که خط دشمن را بدون دور بين کنترل مي کرد .شب قبل از شهادت ،پيش از نماز صبح مرا صدا زد و گفت :بلند شو آخرين زيارت عاشورا را با هم بخوانيم .گويي به وي الهام شده بود که اين آخرين سپيده دم زندگي اوست .پس از خواندن نماز و زيارت نامه از سنگر بيرون آمديم تا از بچه ها خبر بگيريم .هوا کمي روشن شده بود و ما از پشت خاکريز حرکت مي کرديم .مير حسن از خاکريز با لا رفت و گفت :بيا با لا مواضع دشمن را نگاه کن ببين معبر ها باز شده و طنابهاي سفيد مرز معبر پهن شده ،گويا دشمن قصد حمله دارد .سپس در نهايت خونسردي به گردان گزارش داد و به رزمنده هاي ،گروهان ،آماده باش کامل اعلام کرد. آنگاه به سنگر بر گشتيم تا به جهت تقويت روحيه نيروها با آنها صبحانه بخوريم .دقايقي بعد آتش سنگين دشمن شروع شد و بچه هاي گردان با فرياد يا حسين به روي خاکريز رفتند .عده اي هم جلوي خاکريز مقابل تانک هاي دشمن ايستادند .پس از مدتي جنگ تن به تن و انفجار تانک ها و نفر بر هاي دشمن ،عراقي ها عقب نشيني کردند اما فرياد مير حسن هنوز هم با همان اقتدار ،بچه ها را به مبارزه دعوت مي کرد .در آن روز گردان 409 جانانه در برابر دشمن جنگيد و رضا اميني ،ثاني حيدري ،تير افکن و حميد حسابي پر پر شدند .در آن لحظات که از زمين و زمان آتش مي باريد مير حسن مرا صدا زد و گفت :برو از سنگر فرمانده خبر بگير .
نرسيده به سنگر فرماندهي و در فاصله چند قدمي به سنگر متوجه شدم که ستون پياده دشمن از پشت خاکريز در حال پيشروي به سوي ما است .بچه ها هم که هجوم گسترده عراقي ها را ديده بودند فرياد مي زدند دشمن ما را دور زده .مير حسن نا چار دستور عقب نشيني داد اما آتش بعثي ها به اندازه اي شديد بود که همه زمين گير شدند و در ميان آن آتش سهمگين فرمانده دلاور ما در حالي که دليرانه مي جنگيد چون ققنوس در شعله هاي آتش بال گشود و بال و پرش سوخت به طوري که هيچکس تا سالها بعد نشانه اي از پيکر مطهرش پيدا نکرد .

همسرشهيد:
مير حسن احترام خاصي براي پدر و مادرش قائل بود و همچنين به ديگران احترام مي گذاشت و همه را دوست داشت و از جمله ويژه گي هايي که باعث شده بنده با ايشان ازدواج نمايم و اخلاص و تقوايش بود .
وضعيت مالي ما پس از ازدواج به علت روحيه قناعت و ساده زيستي شهيد بد نبود ،حتي نصف همان حقوق کم را صرف خريد کتاب و کمک به افراد مستمند مي کرد و به همان حقوق کارمندي قانع بود .
در طول زندگي مشترکمان هيچ تغييري در اخلاق و رفتارش مشاهده نکردم جز اينکه همواره بر ايمانش افزود ه مي شد و تمام کارهايش براي رضاي خدا بود .
وقت خود را بيهوده از دست نمي داد ،در اندک فرصتي که پيدا مي کرد کتاب هاي عرفاني استاد مطهري و کتاب هاي تاريخي و مذهبي را مطالعه مي کرد و همچنين در انجام کارهاي خانه به من کمک کمي نمود .
بزرگترين آرزويش شهادت در راه خدا بود و مي گفت تحصيلات و مدارک با لا براي من ارزشي ندارد چون علم بي عمل سودي در بر ندارد بلکه انسان بايد تقواي الهي داشته باشد .
همواره توصيه و سفارش مي کرد که :سعي کنيد فرزنداني خوب تربيت کنيد که بتوانند ادامه دهنده راه شهيدان باشند و بتوانند با ايمان و رفتار شان الگوي خوب و موثري براي بقيه هم سن و سالهاي خود باشند .
مي گفت: سعي کنيد قرآن زياد بخوانيد ،غيبت نکنيد و حجابتان را رعايت کنيد و همواره بچه ها را با وضو شير دهيد .از فرزندانش انتظار داشت که فرزنداني خوب و صالح در جهت شکوفايي اسلام و انقلاب باشند .
او عاشق ولايت بود و مي گفت تنها مسيري که مي تواند ما را به جامعه «بي طبقه توحيدي »برساند ولايت مطلقه فقيه است. اگر اسلام فقاهتي حکم فرما باشد همه کارها براي رضاي خدا انجام مي گيرد .
همه خصوصيات مير حسن قابل تحسين بود زودتر از همه به افراد سلام مي کرد و کوچک و بزرگ برايش فرق نمي کرد .
همواره در پيام هاي خود به مذمت دنيا مي پرداخت و بر اساس فرموده امام علي (ع) مي گفت :دنيا !نمي تواني مومنين را فريب دهي ديگر خود را براي آنها آرايش نکن .


 
 
 

 

آثار باقي مانده از شهيد
بسم الله الرحمن الرحيم
همسر گرامي و فرزند عزيزم سلام عليکم
انشا الله که موفق و مويد باشيد و در انجام تکاليف الهي مشغول بوده و به طور احسن و تا حد توان کوشش در عمل به احکام اسلام نماييد .
ما، در زماني واقع شده ايم که مثل زمان امام حسين (ع) احتياج به فداکاري و ايثار و از خود گذشتگي حسين وار دارد و همچنين به زينب ها و ليلاها يي احتياج دارد که با تحمل و برد باري و صبر بتوانند رسالت به جا مانده از خون شهيدان را به انجام رسانند و پيام رس خون شهيدان باشند . علاو بر اينها مسئوليت سنگين تر ايفا نمايند ،يعني تربيت فرزند و يا به اصطلاح مجاهداني که بتوانند ادامه دهنده راه برادران و پدران رزمنده خود در آينده اي نزديک باشند . اين وظيفه و رسالت بر دوش شما مادران و خواهراني است که شايد هنوز پا به اين رسالت نگذاشته باشند .پس نه تنها رزمندگان مسئوليت دارند بلکه تک تک افراد ايراني چه مرد و چه زن ،چه پير و چه جوان ،چه خواهر و چه برادر ،همه و همه مسئولند و بايد وظيفه خود را به عنوان يک تکليف با علاقه و شوق و با آغوش باز به عنوان يک بنده خدا انجام دهند و از آن عمل خود لذت ببرند .
زيرا براي نزديک شدن به خداست و اين خود سعادت است که شايد نصيب هر کسي و يا در هر زماني نگردد ،ولي ما بايد به وجود بياوريم و در اين مسير تنها و تنها صبر و استقامت است که مي تواند ما را به منزل گاه نهايي با موفقيت و در نهايت فراهم شدن رضايت خدا برساند .
انشا الله موفق باشيد .اقوام را سلام برسانيد و صورت فاطمه را ببوسيد . 29/1/ 63

راز و نياز عارفانه شهيد
خدا يا در زماني که استکبار و کفر جهاني مي خواهد اسلام را از بين ببرد به من توفيق بده که لحظه اي حالت سکون به خود نگيرم و پيوسته بر ضد دشمنانت بکوشم .خدا يا به ما شناخت صحيح اسلام و عمل به احکام آن عنايت بفرما ...
خدايا از تبار ابراهيم بزرگ مردي با اراده اي مصمم چون اراده ابراهيم و قاطعيتي همچون قاطعيت رسول گرامي (ص) بت شکني را از ايران شروع نموده و ايران را پاکسازي کرده و به طرف بيت الله الحرام به پيش مي رود تا بتهاي شرقي قرن بيستم را بشکند و نداي تو حيد و شعارالله اکبر را سر دهد .
بار خدا يا به ما تو فيق بده که بتوانيم پيرو او باشيم و او را در اين راه ياور باشيم و همچون بلال شکنجه ها را تحمل کنيم و همچون ابوذر بتوانيم نداي تو حيد را با خون خود سر دهيم و همچون جعفر بن ابي طالب با زبان خود رسالت تو حيدي خود را براي مستضعفين بيان کنيم . همچون علي (ع) و مالک اشتر و حمزه بتوانيم بر قلبهاي قريشيان و قاسطين و ما رقين و ناکسين بتازيم . آنها را هدف گلوله هاي خود قرار دهيم و آيينت را مثل رزمندگان صدر اسلام چه با خون چه با فرياد و چه با چنگ و دندان به مستضعفين بر سانيم تا همه بر ضد مستبکرين و سلاطين و امپراطوران به پا خيزند و آنها را در فريادها و موجهاي خون خود غرق نمايند .
خدايا صحنه هاي انقلاب حسين (ع) در انقلاب ما تکرار مي شود و انقلاب ما حسيني است زيرا رهبري آن را خميني فرزند رشيد امام حسين (ع) يعني چراغ فروزان و خورشيد جماران ،اميد مستضعفان، نجات دهنده محرومان ،تسلي دهنده يتيمان ،سر کوبگر مستکبران ،تنها نائب بر حق امام زمان (عج ) به عهده دارد و کربلاهاي وسيع ايران سر شار است از عاشوراها و تاسوعاهاست.
خدايا به ما و خانواده ما ،صبر و استقامتي همچون صبر صابران عاشورا در صحراي کربلا عنايت فرما زيرا مردان عاشورا در جلوي چشم خانواده هايشان به شهادت رسيدند و شهيدان در جلوي چشم بازماندگان تنها ماندند و باز ماندگان در جلوي چشمهاي شهيدان به اسارت گرفته شدند .
خدايا ما را دراين بزرگترين نعمتت يعني شرکت در« جهاد» ،شکر گذار و سپاس گذار قرار بده و در اين امتحان سخت موفق و پيروز گردان ،در آزمون بزرگ صبر و استقامت مرگ عزيزان و سر بريده و دست قطع شده آنان را ديدن و تحمل کردن و بدرقه سر هاي بريده شهيدان نمودن .که خداوند مي خواهد امتحانشان در سطح با لاتري بر گزار شود زيرا رنج و توانشان بيشتر مي شود .خدايا به خانواده شهدا صبر و استقامتي همچون بازماندگان شهيدان کربلا عنايت فرما .چون مردم شام تنها استقبالي که از خانواده شهداي عاشورا کردند و تنها اعلام همدردي که با آنها نمودند و آنها را تسلي دادند فقط در اين بود که با شماتت کردن خانواده شهدا و خنديدن و کف زدن و سرزنش کردن از آنها استقبال کردند و آنها اين همه را فقط براي رضاي تو تحمل مي کردند .
خدايا به خواهران و برادران شهيدان آگاهي و شناخت و ايمان و اعتقادي همچون اعتقاد زينب(س) و سجاد (ع) عطا فرما و به آنها توفيق بيان و رساندن پيام شهيدان مرحمت فرما .خداوندا همانطور که در اين قرن ديوانه ،قرن از خود بيخودي ،قرن بي لجام و بي افسار به عده اي از بندگانت توفيق دادي خون خويش را بريزند تا زمين غرق در گناه را غسل دهند و پاک نمايند ،به بقيه و به خصوص به بازماندگان تو فيق بده که بتوانند پيام اين خون ها و رسالت بزرگي که به عهده دارند به گوش دنيا بر سانند .خدايا خودت خوب مي داني و واقفي که در قلب تپنده هر رزمنده به خصوص شهيدان پيام هاي فراواني به گستردگي مظلو ميت مستضعفين وجود دارد ،تو خودت پيام رسانان را تقويت کن تا بتوانند پيام شهيدان را به گوش مستضعفين عالم برسانند و با حرکت خود پايه هاي کاخ سفيد واشنگتن را به لرزه در آورند و در جهت از بين بردن آنها گام بردارند که اين در نهايت آرزوي شهيدان مي باشد .


درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان سيستان و بلوچستان ,
برچسب ها : مير حسيني , مير حسن ,
بازدید : 221
[ 1392/05/07 ] [ 1392/05/07 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 1,505 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,714,197 نفر
بازدید این ماه : 5,840 نفر
بازدید ماه قبل : 8,380 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک