فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

مزار رشت نام روستايي است خوش آب و هوا در هشت کيلومتري شهرستان بيرجند که بقعه متبرکه امام زاده نقيب از نوادگان امام محمد باقر (ع) در آن قرار دارد و در حقيقت روستا از همين جهت مزار ناميده شده است. اهالي روستا مردمي صبور، پرتلاش و پرهيزکار هستند و وجود همين بقعه شريف، فضاي روحاني روستا و عشق و علاقه مردم به ائمه اطهارعليهم السلام را دو چندان ساخته است .
در هجدهم شهريور ماه 1323ه ش ، مردم روستا ولادت نوزادي را جشن گرفته بودند که مقدر بود بعدها مايه افتخار و مباهات عموم مردم منطقه باشد .
آن روز يکي از آخرين روز هاي تابستان بود. آنگاه که نسيمي خنک و مطبوع به عنوان طليعه لشکر پاييز، فضاي روستا را مسخر کرده بود و بانگ رحيل، بقاياي سپاه فرتوت و هزيمت يافته گرما را به کوچي ناگزير از کوچه باغ هاي خرم روستا فرا مي خواند و آنگاه که سلطان خزان مي آمد تا موکب مسعود به باغستانهاي پر برکت آبادي فرود آورده و سرا پرده هزار رنگ، بر سراپرده اين روستاي پر طراوت کشد، تا داروغه باد خنک پاييزي به نيش گزنده تازيانه اش، نوباوگان درختي را که بر سر شاخه هاي بلند و پر طراوت جا خوش کرده بودند، به تعجيل وادارد و دستان پينه بسته کشاورز مزاريشتي را که يک سال مشقت را به اميد چنين روزي تحمل کرده بود، با چيدن گوهرهاي نعمت و برکت و چيدن حاصل دسترنج يکساله، التيام بخشد .
در چنين روزهاي پربرکتي که به تازگي گندمزارهاي مهربان، خوشه هاي طلايي ناب نعمت را
به خرمن روزي دهقان پير بخشيده بودند و شاخسارهاي قدرشناس نيز داشتند کريمانه گوهرهاي الوان خود را نثار صندوق ساده و بي پيرايه او مي کردند، خداي مهربان لطف و نعمت را بر اين بندگان صالح و بي مدعاي خويش کامل مي کرد و محفل خانوادگي کشاورزي را که در پاکي و ديانت و عشق و محبت به اهل بيت عصمت و طهارت، شهره و زبانزد همگان بود، به شمع وجود نوزادي آراست که بر اساس مشيت بالغه الهي مقدر بود تا براي خانواده خويش و ديگر اهالي روستا، نعمت و برکت و براي تمامي دوستان و آشنايان، افتخار وعزت را به ارمغان آورد.
سرانجام کودک در ميان شادي ها و سپاسگذاري هاي اين خانواده گرم و صميمي پا به پاي خاک گذاشت. نوزاد خجسته فال را به نزد پدر بردند تا نغمه روح بخش توحيد را بر گوش هوش او فرو خوانده و سرود سرخ شهادت را در ژرفاي جسم و جان او طنين انداز کند. اشهد ان ...
پدر که خود، روزي خوار خوان ولايت و عاشق صادق اهل بيت رسول الله (ص) بود، به ميمنت نام سردمدار مکتب سرخ تشيع، طفل را علي ناميد و چنين بود که علي به عنوان فرزند پنجم به جمع محفل پرعطوفت خانواده اي صالح و بي ريا پيوست. خانواده اي که در انتصاب به روستاي محل سکونت خويش نام خانوادگي مزاري را براي خود انتخاب کرده بود.
پدري مهربان، پرهيزگار و پرتلاش، مادري عطوف و پاکدامن و خانواده اي درستکار و پاک سرشت از بزرگترين مواهبي بود که خداوند متعال به او ارزاني فرموده بود. از طرف ديگر زندگي ساده اما سراسر تلاش روستايي و طبيعت موافق و مهربان آبادي، سفره رنگارنگي از مواهب حکمت را فرا روي او گسترده بود و او که از همان خردسالي به ذکاوت و هوش سرشار و جويندگي و نبوغ خداداد سرآمد اقران بود و تلاش و تکاپوي او در درک حقايق و کسب معارف، او را نسبت به تمامي همسالان، ممتاز و در ديه همگان، از کوچک و بزرگ، محترم کرده بود، از اين سفره رنگارنگ نعمت و موهبت الهي، نهايت بهره را مي برد.
گستره طلايي گندمزار به او وسعت ديد مي بخشيد و آنگاه که با دستان کوچکش، روزي حلال خانواده را از مزرعه درو مي کرد، راه پاک زيستن را مي آموخت. در خلوت و سکوت شبانگاهان به آسمان آبي و پر ستاره خيره مي شد و مستغرق و مبهوت در عظمت خلقت، همچون انبياء الهي به دنبال گوسفندان به تفکر در اسرار کائنات مي پرداخت و حقيقت را در ژرفاي آسمان ها جستجو مي کرد و چون فراخواني شب را با انديشه هاي ساده و کودکانه اش به سحرگاهان پيوند مي زد، درهاي معرفت غيبي بر سينه کوچکش گشوده مي گشت و با طلوع صبح صادق، خورشيد حقيقت بر دل پاک او طالع مي شد تا راه آينده عرفان و خدا شناسيش را روشن و منور سازد و او هر روزش را با کوله باري از تجربه و معرفت به روزي ديگر از آينده اي روشن گره مي زد.
از زلال چشمه ساران سيراب مي شد و به تأسي از پدر، بر لبهاي خشک تشنه کامان کربلا سلام مي فرستاد تا بدينوسيله در اوج سلطه يزيديان، چراغ عاشورا در سراچه سينه اش روشن بماند. وچون در خنکاي روحبخش باغستان مي آسود، از سوز شعله هاي آتش دوزخ که وصفش را در پاي منبر آخوند پير آبادي شنيده بود، مي انديشيد و در تصورات کودکانه اش پلي از عصمت و طهارت بر فراز جهنم مي کشيد تا خود و خانواده اش را به دور از آسيب شعله ها، به بهشت برين رهنمون سازد.
خلاصه اينکه هر جزئي از اجزاي آن طبيعت بکر و زيبا و هر گوشه اي از آن زندگي ساده و بي آلايش، براي او در حکم معلمي فرزانه و بصير بود که چشمان او را به سوي دروازه معارف مي گشود و او را به سر چشمه حقايق رهنمون مي ساخت.
برگ درختان سبز در نظر هوشيار هر ورقش دفتري است معرفت کردگار
او از صخره هاي ستبر، مقاومت و صلابت، واز دشت هاي وسيع، مهرباني و سخاوت مي آموخت. در زلال جويباران، خلوص و طهارت را مي جست و در شاخه هاي پربار، تواضع و کرامت را مي جست. قلب رئوف و رقيقش در مکتب گلها و شکو فه ها تلمذ کرده بود و روح بلند و لطيفش از شميم نسيم بهره ها برده بود. در مکتب پدر، تلاش وساده زيستي و تقوي را آموخته بود و در مدرسه مادر، عفت و قناعت و حيا را فرا گرفته بود و اين گونه بود که همچون بسياري از فرزندان پرتلاش و تيزهوش روستايي با گنجينه ي عظيمي از تجارب و معارف پا به مدرسه روستا گذاشته بود، تا آنچه را که به تجربه و مشاهدات شخصي فرا گرفته بود مستندي علمي بيابد و با سواد آموزي به دنياي بزرگ علوم و معارف پاي نهد و از تجارب ديگران نيز بهرمند گردد.
دوران تحصيل در مدرسه ابتدايي را همراه با ديگر فعاليت هاي طاقت فرساي روزانه که از مقتضيات زندگي روستايي بود، ادامه مي داد. در امور کشاورزي و دامداري به خانواده خود کمک مي کرد و با حضور مستمر در صحنه ي زندگي پر طراوت روستايي همزمان با درس، از اين گنجينه ي علوم و معارف، يعني زندگي و طبيعت نيز کسب فيض مي کرد.
روستاي مزار رشت همچون اکثر روستاهاي ديگر در دوران ستمشاهي بسيار محروم و فاقد هر گونه امکانات رفاهي بود و او که اين محروميت ها را با گوشت و پوست خود لمس مي کرد، مبارزه با ظلم و جور و بي عدالتي را براي خود اجتناب ناپزير مي ديد. روح بلند او که در مکتب آيات وحي درس عدالت و برابري را فرا گرفته بود هرگز نمي توانست واقعيت تلخ موجود را تحمل کند و در حقيقت دليلي هم براي تحمل کردن نمي ديد. به خصوص که دست اجانب و ايادي استعمار را در پشت اين همه فقر و محروميت مشاهده مي کرد. بنابراين او که حالا ديگر به مرحله جواني پا نهاده بود، با درک رسالت عظيم خويش راه خود را يافته و مسير آينده زندگي اش را مشخص کرده بود. مصمم بود تا با تعالي سطح فکري و کسب درجات عالي علمي، از سنگري محکم تر ،مبارزه اي بي امان را با جور و بي عدالتي و ارباب آن آغاز نموده و زندگي خويش را وقف خدمت به محرومين و مستضعفين کند. با چنين برنامه اي براي زندگي، مناسب تر ديد که به تحصيل علوم ديني پرداخته و به حوزه هاي علميه که به سيطره ارباب جور و ايادي استعمار در نيامده بودند، وارد شود. لذا براي گذراندن مقدمات در حوزه اي به نام مدرسه معصوميه (س) واقع در بيرجند به تحصيل مشغول شد. پس از گذراندن دوره مقدمات به مشهد عزيمت نموده و در محضر اساتيد بزرگواري همچون آيت الله مشکيني، مرحوم آيت الله کفعمي خراساني و شهيد هاشمي نژاد، دوره سطح را به پايان رساند.
او که بر اساس برنامه اي که از پيش براي زندگي خود طرح کرده بود، بنا داشت به محض آمادگي، به خدمت جامعه درآمده و تمام وقت خود را صرف خدمت به محرومين نمايد و نيز بنا به عشق و تعهدي که نسبت به ترويج احکام اسلامي و بويژه بسط فرهنگ ولايت و تنوير افکار عمومي در خود احساس مي کرد، در سال 1340 تصميم گرفت به منطقه اي از ايران عزيز که نياز بيشتري به وجود او دارد، عزيمت نمايد.
پس از تأمل و مشورت، استان محروم سيستان و بلوچستان و بخصوص شهرستان زاهدان را براي مقصود خود بسيار مناسب ديد؛ زيرا زاهدان اگرچه در بستر تاريخ ايران بعنوان شهري جديد شناخته مي شد، اما با انتخاب به عنوان مرکز استان روز افزوني که در حقيقت بدون طرح و برنامه اي مناسب، پيدا کرده بود، حساسيت سياسي و فرهنگي زيادي داشت.
تمام ساکنان اين شهر مهاجراني بودند که از مناطق دور و نزديک به آنجا عزيمت کرده بودند. جمع کثيري از بلوچها با مذهب تسنن و عده بسياري از شيعيان شهرهاي زابل، بيرجنو و کرمان و يزد و... در طول سالهايي نه چندان طولاني در اين شهر ساکن شده بودند و لذا بافت اجتماعي شهر، حساسيت جغرافيايي آن و توسعه بهت آوري که پيدا مي کرد، ضرورت حضور روحانيون برجسته و بصير مذهبي را دو چندان مي ساخت. روحانيت، متناسب با وسعت جامعه در آن شکل نگرفته بود .
حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ علي مزاري با تحليلي بسيار دقيق و درک منطقي حساسيت هاي اين منطقه، به زاهدان عزيمت نمود و از همان بدو ورود به محضر مبارک حضرت آيت الله کفعمي که محور فعاليتهاي مذهبي و مقتداي شيعيان منطقه بود، مشرف شد و در سلک شاگردان و مريدان اين روحاني فداکار درآمد. تحصيل علوم ديني را در محضر ايشان و ديگر اساتيد ادامه داد و همزمان با تحصيل و تحت نظارت آن روحاني بزرگ، تلاشي پيگير را در جهت خدمت به جامعه اسلامي و تبليغ و شعائر ديني آغاز کرد.
مرتبه بالاي او در تقوي، صداقت و اخلاص و سعي وافر او در کسب معارف و تحصيل علوم ديني باعث شد تا حضرت آيت الله کفعمي در همان سالهاي اول، صبيه مکرمه شان را به نکاح اين شاگرد با ايمان و سخت کوش خود در آورند.
حاج آقا مزاري که به دليل ارتباط تنگاتنگ با آيت الله کفعمي و حضور مستمر در ميان مردم مسلمان منطقه متوجه نارساييها و نيازهاي اين جامعه نو پا شده بود، با نظارت و ارشاد مرحوم کفعمي، سعي در سازماندهي فعاليتهاي مذهبي در مساجد اين شهر نمود. روحانيون برجسته اي را از ساير نقاط ايران و بخصوص حوزه هاي علميه قم و مشهد دعوت و به خدمت در اين استان ترغيب کرده و در رسيدگي به مسائل و امور زندگي روزمره آنان اهتمامي جدي و مثال زدني داشت. در نتيجه تلاش هاي پيگير ايشان و ارتباط مداومي که با آيات عظام و مجتهدين و مراجع وقت در نقاط مختلف برقرار مي کرد، روحانيون برجسته و علماي فاضلي به اين استان مهاجرت کردند که شايد تنها ذکر نام يکي از آنها يعني حضرت آيت الله سيد مهدي عبادي (امام جمعه محترم فعلي مشهد ) براي درک عظمت موضوع کافي باشد.
علاوه بر اين امور،او در تشکيل و رسيدگي به کار نهادهاي ديگر ديني و مذهبي تلاشي مجدانه و سعيي بليغ داشت.
مجاهدت هاي مستمر حاج شيخ علي مزاري و حمايت هاي بي دريغ حضرت آيت الله کفعمي که نفوذ چشمگيري نيز در استان داشتند، روز به روز جايگاه اجتماعي حاج آقا مزاري را تعالي بخشيده و بر وجهه ي مذهبي و اجتماعي ايشان مي افزود، چنانکه پس از مدت کوتاهي که از حضور ايشان در منطقه مي گذشت، از طرف برخي مراجع تقليد وقت که در نجف اشرف به سر مي بردند، به نمايندگي براي دريافت وجوهات شرعيه منصوب شدند.
او در اين رابطه نيز حساسيت و دقت نظر شايسته مبذول داشته و تلاشي پيگير در جهت جذب وجوهات شرعي بعمل مي آورد. دقت او در محاسبه دقيق وجوه و انتقال بموقع آنها به مراجع مربوطه او را بر آن داشت تا با دفعات جهت زيارت عتبات و ملاقات با مراجع عظام شيعه به کربلا و نجف سفر نموده و حسابهاي مربوط به وجوهات را تسويه کند .
در يکي از همين سفر ها بود که به حضور حضرت امام خميني (ره) مشرف گشت و از نزديک با امام و ديدگاه هاي متعالي و نجات بخش ايشان آشنا شد و همچون عاشق مهجوري که مراد و مقتداي خويش را پيدا کرده باشد، دل در گرو مهر آن پير فرزانه نهاد و تبعيت و تقليد از او را سر لوحه زندگي و راهنمايي عمل خويش قرار داد .
او که از ابتدا مبارزه با ارباب جور و تلاش براي اقامه عدل و برابري را در رأس برنامه هاي زندگي خود قرار داده بود، اينک با درک محضر مبارک امام (ره) اين آرزوي ديرينه خود را بر آورده شده مي ديد و احساس مي کرد براي زندگي سراسر تلاش و مبارزه خويش نيز راهنما و مرشدي کامل يافته بود و هم اکنون مي تواند تحت لواي او و بر مبناي برنامه ها و تدابير او مبارزات سياسي خود را بصورتي منسجم و جهت دار، بر نامه ريزي کند. اين ملاقات موجب تغييرات عمده اي در نحوه زندگي و عمل حاج آقا مزاري و واسطه ظهور ابعاد جديدي از شخصيت الهي اين روحاني برجسته شد.
پس از اين ملاقات، ارتباط حاج آقا مزاري با حضرت امام (ره) به صورت مستمر و جهت دار در آمد و ايشان در حکم مريدي پاکباخته و لايق، مسئوليت انتقال پيام هاي روشنگر حضرت امام به استان و رساندن آنها به مردم و در نتيجه تنوير افکارعمومي و زمينه سازي براي حرکتهاي انقلابي را به عهده گرفت.
براي انجام هر چه بهتر اين مسئوليت، تلاش پيگير و لبي اماني را شروع کرد و عليرغم جو وحشت و اختناقي که از سوي رژيم مستبد پهلوي بوجود آمده بود، اقدام به برگزاري جلسات متعدد محرمانه براي انتقال ديدگاه هاي حضرت امام (ره) و شناساندن ايشان به افرادي که زمينه لازم براي مبارزه را از خود نشان مي دادند، نمود.
ضمن سخنراني متعدد از فجايعي که توسط طاغوت زمان حادث مي شد پرده برمي داشت و با شناسايي نهضت اسلامي و معرفي رهبري اين نهضت بزرگ سعي در توسعه تقليد ايشان از حضرت امام (ره) داشت. پيامهاي امام را به طرق مختلف به مردم مي رساند و جزوات و رسالاتي را که از ايشان تحت عنوان کاشف الغطاء منتشر مي شد، به مبارزين منتقل مي کرد.
دراين راستا به شدت مورد حمايت حضرت آيت الله کفعمي که نفوذ زيادي در منطقه داشتند، بود و از طريق ايشان به رهبران نهضت که به استان تبيعرمي شدند معرفي شده و با آنان ارتباط برقرار مي کرد. هنگامي که حضرت آيت الله خامنه اي به ايران تبعيد شده بودند، حاج آقا مزاري در منزل آيت الله کفعمي با ايشان ملاقات کرده و به ايشان معرفي شده بود و پس از آن ارتباط مداومي با ايشان داشته و بدين منظور چند مرتبه به ايرانشهر سفر کرده بود. همچنين با حضرت آيت الله طالقاني که به زابل تبيعد شده بودند ارتباط مدام داشت و اساساَ براي ايجاد ارتباط با رهبران تبيعدي نهضت و کمک و خدمات رساني به مبارزين برنامه هاي متعددي در منزل آيت الله کفعمي طراحي شده و سپس حاج آقا مزاري براي اجراي آن برنامه ها به شهرهاي مختلف استان سفرمي نمود. درهمين راستا و براي انتقال مبارزيني که خطر دستگيري آنان توسط ساواک احساس مي شد، شبکه ي عظيمي به مديريت آيت الله کفعمي، شهيد منتظري و حاج آقا مزاري بوجود آمده بود که با استفاده از نفوذ منطقه اي و با بکارگيري مبارزين ناشناخته، اقدام به انتقال انقلابيون از طريق مرزهاي شرقي به خارج از کشور مي نمودند.
او متعهد بود که تا آنجا که ممکن است بايد تلاش کنيم تا حتي يک نيروي انقلابي را از دست ندهيم، چرا که دراين صورت آن نيرو را علاوه بر نيروهاي جديد در خدمت انقلاب اسلامي خواهيم داشت و در راه اجراي اين اعتقاد خويش نيز از هيچ تلاشي فرو گذار نمي کرد و از هيچ خطري بيم به دل راه نمي داد .
با وجود اينکه ساواک از فعاليتهاي انقلابي حاج آقا مطلع شده و بارها در صدد دستگيري ايشان بر آمده بود، همچنان به فعاليتهاي خود در توزيع پيام ها و رسالات حضرت امام و ديگر اقدامات انقلابي ادامه مي داد. در گوشه اي از منزل مسکوني خود، جاي امني براي پيامها و جزوات ساخته و جلوي آن را ديوار کشيده بود تا از ديد مأموران ساواک پنهان بماند و سپس در موقعيتهاي مناسب با ترفند هاي گونا گون، آنها را به مناطق مختلف استان مي فرستاد.
بعنوان نونه يکبار که ساواک به شدت منزل و رفت و آمد هاي ايشان را کنترل مي کرد و مطمئن شده بود که محموله اي از پيام هاي امام در اختيار ايشان قرار گرفته و قصد توزيع آنها را دارند، حاج آقا با يک شيوه زيرکانه، پيام ها را لاي خمير گذاشته و با پختن خمير به صورت نان تافتون، پيامها را از منزل خارج نموده و به زابل فرستاده بودند.
منزل حاج آقا مزاري به دفعات مورد هجوم مأموران مزدور ساواک قرار گرفته بود که در اکثر موارد ايشان بوسيله رابطين از موضوع مطلع شده و خانه را تخليه مي کرد و گاهي تنها چند عکس از حضرت امام بدست آنها مي افتاد. با وجود اين، ايشان چند بار دستگير و به ساواک منتقل شده بود و هر بار در جواب اين سؤال که شما چرا اقدام به پخش عکس و پيامهاي امام مي کنيد مي گفت: من علاقه خاصي به حضرت امام دارم و از شاگردان و مريدان ناچيز ايشان هستم. راه خود را انتخاب کرده ام و مادام که دراين لباس و و معتقد به رهبري امام هستم، غير از اين راهي نخواهم رفت.
ساواک که از تثبيت شخصيت ايشان در استان مطلع شده بود کراراَ براي اين روحاني نستوه مزاحمت ايجاد مي کرد و مجالس سخنراني ايشان را به هم مي زد وحاج آقا گاه ناچار مي شد از مجالس روضه غيررسمي و احياناَ خانگي براي انتقال ديد گاههاي امام استفاده کند. او در اين نوع سخنراني ها به مسائل عام از قبيل سربازي پسران، ايجاد مراکز فساد و نظام بانک داري غير اسلامي بيشتر مي پرداخت؛ ولي ساواک که باز هم متوجه شيوه حاج آقا شده بود، حتي مجالس روضه خواني خانگي ايشان را نيز تحت کنترل گرفت و چندين بار با حمله به منازل مانع سخنراني ايشان شده بود.
يکي ديگر از ابعاد مبارزاتي حاج آقا مزاري مخالفت ايشان با فرقه ضاله بهائيت بود. حاج آقا در سخنراني هاي خود مردم را بر عليه اين فرقه تحريک مي کرد و از آنان مي خواست تا از انجام معاملاتي که سود آن به بهايي ها مي رسد اجتناب کنند. بخصوص مردم را از خريد پپسي و گوشت منجمد و گذاشتن پول در بانکهاي رژيم پرهيز مي داد.
با اوج گيري نهضت و ظهور مرحله بعدي يعني برپايي راهپيمايي ها و اعتراضات عمومي آشکار برعليه رژيم، حاج آقا مزاري نيز همواره به تحريک و تهييج مردم براي شرکت در تظاهرات مي پرداخت و با طراحي بر نامه ها در منزل آيت الله کفعمي و مديريت تظاهرات عمومي حضور
پرشوري را در صحنه ها از خود با يادگار مي گذاشت.
با توجه به کهولت سن و ضعف جسماني آيت الله کفعمي، بار سنگين اجراي برنامه هاي انقلابي بر دوش حاج آقا مزاري مي افتاد و طبيعتاَ آيت الله کفعمي حمايت معنوي را برعهده مي گرفتند.
حساسيت اين منطقه مرزي و موضوع وحدت شيعه و سني از مسائلي بود که سنگيني رسالت اين روحاني فداکار را در آن مقطع حساس مضاعف مي کرد، ولي او که تمام زندگي خود را وقف اسلام، انقلاب و جامعه اسلامي کرده بود با توکل به خداوند متعال و با دلي پرشور و مطمئن، همچنان به راهي که انتخاب کرده بود، ادامه مي داد.
سخنراني شجاعانه او در روزهاي عاشورا و تاسوعا عليرغم حضور گارديها و اشرار و نيز حضور پر صلابت و هوشمندانه او در صف اول تظاهرات آن ايام، به خاطره اي به ياد ماندني در اذهان تمام حاضران در آن صحنه ها تبديل شده است. اين حضور پر صلابت موجب شد تا ساواک اقدام به دستگيري مجدد حاج آقا نموده و ايشان را روانه زندان کنند؛ اما بيمي که از اقتدار قطب ذي نفوذ منطقه يعني آيت الله کفعمي در دل سران ساواک بود و احتمال مي دادند، دستگيري حاج آقا را بر آنان مشکل تر کند باعث شد تا پس از چند روز او را آزاد کنند.
درهمين ايام اوج گيري حرکتهاي انقلابي بود که مدت تبعيد حضرت آيت الله خامنه اي در ايرانشهر به پايان رسيده و قرار بود ايشان از طريق زاهدان به قم و سپس تهران عزيمت نمايند. حاج آقا مزاري مصمم بود که مراسم استقبال با شکوهي ترتيب دهد تا هنگام ورود ايشان به زاهدان، به گونه ي شايسته اي از ايشان استقبال شود. طبيعتاَ بر گزاري چنين مراسمي براي يکي از رهبران تبعيدي انقلاب باب طبع رژيم و سران طاغوت در منطقه نبود، اما حاج آقا مزاري نيز که به حساسيت قضيه پي برده بود و اين استقبال را ضربه محکمي بر رژيم منحوس پهلوي تلقي مي کرد، طي جلسات متعددي با انقلابيون منطقه حساسيت موضوع و لزوم استقبال را توجيه کرده و سرانجام نيز با سخنراني براي مردم و تشويق آنان به شرکت در اين بر نامه موفق شدند مراسم باشکوهي در استقبال از معظم له ترتيب دهند و خود نيز در آن مراسم خرسندي خود و مردم منطقه را از آزادي ايشان اعلام نمايند.
يکي ديگر از مسائلي که بخصوص با اوج گيري حرکتهاي انقلابي مردم استان توسط ايادي رژيم در اين منطقه مطرح شده بود تا شايد با دامن زدن به آن، چند روز بيشتر به حکومت ننگين خود ادامه دهند، مسأله شيعه و سني بود که ايادي رژيم سعي داشتند با رودررو قرار دادن اين دو گروه از مردم منطقه، جو را به نفع خود تغيير دهند. اما خوشبختانه تيز بيني و درايت حاج آقا و نفوذ عميق معنوي آيت الله کفعمي موجب شد تا با اتخاذ تدابير شايسته و اقدامات بموقع، اين ترفند طاغوت را نيز نقش بر آب نموده و حرکت توفنده مردم بر عليه نظام شاهنشاهي را همچنان بدون هر گونه خلل و نقصي به پيش هدايت کنند.
درهرحال هوشياري و زکاوت حاج آقا و پايگاه عظيم مردمي او در منطقه از يکسو و ارتباط گسترده و عميق او با سران نهضت اسلامي همچون حضرت امام (ره)، حضرت آيت الله خامنه اي، آيت الله طالقاني، شهيد بهشتي، شهيد مطهري و شهيد منتظري و نيز ارتباط تنگاتنگ و صميمانه او با روحانيون بر جسته منطقه بويژه آيت الله کفعمي و شهيد حسيني طباطبايي از سوي ديگر باعث شد تا حاج آقا مزاري در اجراي موفقيت آميز بر نامه هاي انقلابي در اين استان حساس مرزي، با سرافرازي از بوته آزمايش درآمده و نهضت مقدس اسلامي در اين استان نيز همچون ديگر مناطق کشور به حرکت توفنده خود ادامه دهد، تا سر انجام در بيست و دوم بهمن ماه پنجاه و هفت به سقوط ستمشاهي و استقرار حکومت اسلامي منجر گردد. بديهي است کساني که با سابقه نهضت اسلامي در اين منطقه حتي مختصري آشنايي دارند، هرگز نقش ارزنده ي شهيد عزيز حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ علي مزاري را از ياد نخواهند برد.
با پيروزي شکوهمند اسلامي حاج آقا مزاري که زمينه را براي پرداختن به آرمان هاي ديرينه خود در رسيدگي به امور محرومين و مستضعفيني که در حقيقت صاحبان اصلي انقلاب نيز بودند و زدودن چهره کريه فقر، بي عدالتي و نابرابري، مساعد مي ديد کمر همت به خدمت در راستاي اهداف و آرمان هاي مقدس انقلاب اسلامي ببندد و نستوه و خستگي ناپذير فعاليت هاي گسترده و دامنه داري را براي خدمت به جامعه و نظام مقدس اسلامي شروع کند.
از يک سو ضرورت داشت به امر استحکام مباني و ارکان انقلاب در منطقه پرداخته و اجازه ندهند عوامل سرسپرده طاغوت که منافع خود را از دست داده بودند ودر اين منطقه حساس نيز حضوري گسترده داشتند، خدشه اي به حيثيت اسلام و انقلاب اسلامي وارد کرده و خداي ناکرده به اميال شوم و پليد خود در ايجاد شکاف در صفوف مردم و ناامن ساختن اين خطه از ميهن اسلامي جامه عمل بپوشانند و از سوي ديگر ايشان که خود از کودکي طعم فقر و محروميت و بي عدالتي را چشيده بود، همواره آرزو داشت که روزي بتواند در جهت امحاء فقر فرهنگي و اقتصادي و اقامه عدالت در ميان طبقات مختلف جامعه و احقاق حقوق محرومين، تلاش شايسته و فرا گير بعمل آورده و اين درهر دو زمينه، کاري بسيار سخت و طاغت فرسا بود؛ اما اين روحاني فداکار که تمام هستي خود را وقف مصالح اسلام و جامعه اسلامي کرده بود، بخوبي ازين عهده برآمد و اگر چه عمر پر برکت او پس از پيروزي انقلاب اسلامي همچون عمر گل کوتاه و ناپايدار بود اما در طول همان دوران کوتاه که پس از پيروزي انقلاب در ميان ما زيست، اقدامات بسيار پر برکت و گستره اي را در اين زمينه طراحي و اجرا کرد که برکات آن اقدامات بر جسته بصورتي روز افزون جامعه اسلامي را بهرمند مي سازد.
اقداماتي که خود شايسته بحثي مستوفي و مستقل در بخش ديگري از اين کتاب هستند.
همين حضور چشمگير حاج آقا در صحنه هاي انقلاب و اقدامات وسيع ايشان پس از پيروزي موجب ناخشنودي عوامل سرسپرده استکبار جهاني شده بود و نيز منفوذ روز افزون و محبوبيت زائد الوصف او در منطقه که اين ايادي شيطان را به هراس انداخته بود، باعث شد تا سرانجام تصميم به اجراي نقشه ترور اين روحاني خدوم و مردمي بگيرند. لذا عده اي از منافقين و اشرار خود فروخته در شامگاه هجدهم خرداد 1369 هنگامي که حاج آقا مزاري از اقامه نماز جماعت بر مي گشتند، اتومبيل ايشان را تا منزل تعقيب نمودند. حاج آقا مزاري که قصد داشت براي آوردن آب شيرين به محل تصفيه خانه مراجعه نمايد از در منزل بچه ها را صدا زد تا در صورت تمايل با ايشان بروند. همسر و تعدادي از فرزندان ايشان تازه به منزل رسيده بودند که صداي مهيب رگبار مسلسل دستي همه را شگفت زده کرد و حاج آقا مزاري که به طرف ماشين در حال حرکت بود، آماج اولين رگبار گلوله قرار گرفت و گل معطر وجودش در برابر ديدگان نگران همسر و فرزندانش پرپر گشت. آقاي حسن مزاري برادرزاده و داماد حاج آقا به اسرات منافقين کوردل در آمد. آنان که به شدت از فعاليت هاي فرهنگي و اقدامات خيرخواهانه حاج آقا ناخشنود و عصباني بودند، آخرين رگبار مسلسلهاي خود را به در و ديوار و داخل حياط نشانه رفتند و سپس با سرعت از محل حادثه فرار کردند.
فاجعه خيلي سريع اتفاق افتاد؛ اما مصيبت و تبعات آن بس عظيم بود. شهادت ايشان تمامي مردم قدرشناس استان اعم از شيعه و سني را داغدار نمود وهمگان در عزاي اين روحاني محبوب خود خون گريستند ودر روز تشييع پيکر مطهر ايشان در شهر زاهدان چنان غوغايي برپا کردند که هرگز جز در ايام سوگواري ارتحال ملکوتي حضرت امام (ره) نظير آن ديده نشده بود.
او در حالي به شهادت رسيد که تا آخرين لحظات عمر، خدمت به محرومين را از ياد نبرده بود و حتي چند لحظه قبل از شهادت در مورد ادامه ساخت و ساز مدارس چهارده معصوم (ع) به ياران وصيت کرده بود. در حالي شهيد شد که صنوق عقب اتومبيلش انباشته از کالاهايي بود که مي خواست شبانه به فقرا و مستمندان برساند. درود خدا بر روح بلند و آسماني او باد .
فرازي از دست نوشته هاي شهيد در پرسشنامه مربوط به فرزند آزاده اش حاج عبد الرضا مزاري:
خديا به محمد (ص) بگو که پيروانش حماسه آفريدند. به علي (ع) بگو که شيعيانش قيام به پا کردند و به حسين (ع) بگو که خونش همچنان در رگها مي جوشد و بگو که از آن خون ها، سروها روييد و اگر چه ظالمان آن سروها را بريدند، اما همچنان شاخه هاي نورسته جاي آنها را گرفتند. خدايا تو مي داني که چه مي کشيم، پنداري که چون شمع ذوب مي شويم. ما از مردن نمي هراسيم، اما مي ترسيم بعد از ما ايمان را سر ببرند ...
من با امام خميني ميثاق بسته ام و به او وفا دارم زيرا که او به قرآن و اسلام وفادار است و اگر چندين بار مرا بکشند و زنده ام گردانند باز هم از او دست نخواهم کشيد. بارالها، معبودا، معشوقا: من ضعيف و ناتوان دوست دارم دشمن مستکبرو جنايتکار، چشمانم را در بستان از حدقه در آورده، دستهايم را در تنگه چزابه قطع کند، پاهايم را درخونين شهر جدا کند، قلبم را در سوسنگرد آماج تير قرار دهد و سرم را در شلمچه از بدن جدا نمايد، تا دشمنان مکتبم مشاهده کنند که اگر که چشمها، دستها، پاها و قلبم را از من گرفته اند، اما هر گز نتوانسته اند عشق به خداوند، ايمان به اسلام و علاقه به شهادت را از من بگيرند.
منبع:ايوب عشق،نوشته ي ،محمد علي محمودي،نشر کنگره سرداران وشهداي سيستان وبلوچستان-1377


 
خاطرات
آيت الله سيد مهدي عبادي:
مرحوم حاج آقا مزاري از روحانيوني بود که نسبت به مسائل انقلاب از همان ابتداي تبعيد حضرت امام (ره) در صحنه انقلاب حضور داشت و همواره علاقه خود را نسبت به رهبر کبير انقلاب تا آخرين لحظه عمرش ابراز کرد.
گرچه اين شهيد در حوزه ها زياد توقف نکرد ولي عمر پر برکت خود را در رابطه با ترويج احکام اسلام وآشنايي با اهل بيت عصمت و طهارت در منطقه سيستان و بلوچستان سپري کرد.
منابر او کوتاه مدت اما پر بار بود. صداقت و امانت و پاکي خاصي که او داشت، عامل اصلي در جذب اقشار مختلف جامعه به گرد او شده بودند به طوري که همه خانواده هاي زاهداني او را عضوي از خانواده ي خود مي پنداشتند و اعتقاد کامل خود را نسبت به وي ابراز مي داشتند.
از جمله مسائلي که موجب شهرت حاج آقا شده بود، امور مربوط به حج بود که در اين زمينه بسيار پرتلاش و کوشا بود. معمولاَ افرادي که عازم مکه مکرمه مي شدند سعي داشتند در کارواني اسم نويسي کنند که مرحوم مزاري، روحاني آن کاروان باشد.علتش هم اين بود که او در زمينه آشنا نمودن حجاج با مسائل شرعي و انجام اعمال حج بطور صحيح وقت زيادي را صرف مي کرد.
او علاوه بر انجام وظايف سنگين حج، کارهاي شخصي خود را فراموش نمي کرد و مقيد بود در اين ايام، يک دور قرآن را ختم کند و طوافهاي مستحبي و عمره مفرده را انجام دهد که اين توفيق ناشي ازعرفان و معرفت ويژه اي بود، زيرا اگرعرفان و معرفت نبود فردي که قاعدتاَ خسته است و وظايف سنگين روحانيت گروه را به عهده دارد، ديگر به کارهاي شخصي و عبادت هاي فردي نمي رسد.
در رابطه با ترويج مرجعيت حضرت امام (ره) وي ازهمان زمان حوادث سا ل 1342 بسيار فعال بود. توزيع رساله امام خميني (قدس سره ) که توسط مرحوم شهيد مزاري انجام مي شد، در آن زمان امري ساده نبود و جرم سنگيني به شمار مي آمد.
در اين رابطه به دفعات از طرف ساواک احضار شده بود که در ابتدا سعي داشتند با وعده و وعيد و سپس با تهديد،شهيد را از اين کار منصرف نمايند؛ ولي به حمد الله او راهش را پيدا کرده بود ...
يکي از کارهاي موفق شهيد مزاري کمک رساني به محرومين و مستمندان و ايتام بود. شبها به در خانه افرادي که مي شناخت، مي رفت. حتي شب حادثه ترور نيز مقداري وسايل در صندوق عقب ماشينش گذاشته بود که به منظور فوق از آنان استفاده نمايد.
در اين زمينه حدود پانصد خانواده را تحت پوشش قرار داده بود و صندوق قرض الحسنه اي داشت که از آن محل به نيازمندان کمک مي کرد.
با توجه به اينکه وي عضو هيأت رئيسه صندوق هاي قرض الحسنه زاهدان بود، مشکلات تعداد زيادي از نيازمندان را برطرف مي ساخت.
حاج آقا مزاري در پايبندي به حلال و حرام و انجام مستحبات و ترک محرمات و مکروهات بسيار مقيد بود، بطوري که قبضهايي که بنا بود اسامي کساني که وجوهاتشان را بپردازند براي دفتر امام ارسال شود و از آنجا قبوض رسيد وجه بيايد، هزينه هاي مربوطه را از اصل وجوهات برداشت نمي کرد و همه را خود پرداخت مي نمود. در صورتي که پرداخت هزينه ها از اصل وجوهات اشکال شرعي نداشت وليکن وي احتياط مي کرد و از آن پول، هيچ گونه هزينه اي نمي شد ...
فقدان شهيد براي استان و براي من ضايعه اي دردناک بود. او علاوه بر خويشاوندي سببي از جهت سابقه اي هم که با ايشان داشتم ، براي من بازويي توانا دراستان بود .علي الخصوص در رابطه با جمع آوري وجوه شرعيه و ساير وظايف که به وي محول مي گرديد، صادقانه به انجام آن همت مي گمارد ...

حجت الاسلام سيد محمد مهدي اسدي :
شهيد مزاري از همان اوايلي که پا به حوزه گذاشت توجه خاصي به معنويت داشت که بيانگر ايمان قلبي و دروني وي بود. در ادامه که به مشهد مقدس مشرف شد، مقيد بود که مرتب به حرم برود و ارادت خاصي نسبت به ائمه مخصوصاَ امام هشتم (ع) داشت ...
او همان اوايل دوران تحصيل عبادتهايش را به موقع انجام مي داد، شرکت در نماز جمعه را فراموش نمي کرد و به نماز جماعت علاقه خاصي داشت و از دعاي ندبه غافل نبود. بسياري از دعاها از جمله دعاي روزانه، تعقيبات مفصل نماز و خيلي از زيارت ها را حفظ بود ...
بعد از آماده شدن براي تبليغ مسائل ديني، سعي ايشان بر اين بود که رهسپار مناطقي شود که در آن مناطق بيشتر احساس نياز مي شد. گاهي به اطراف کرمان و گاهي به زاهدن مي آمد ...
مسجد علي ابن ابيطالب (ع) که حاج آقا مزاري امامت و مديريت آن را بر عهده داشت، به عنوان يک پايگاه فعال مذهبي در شهر زاهدان شناخته شده بود. در کنار مسجد، کانون فرهنگي مسجد علي ابن ابيطالب (ع) را بنا کرد که همه جوانان عاشق دين و مذهب، آنجا را محل مناسبي جهت تبليغ مسائل ديني و مذهبي مي دانستند.
زماني من در خدمت شهيد مزاري بودم. فرمود که من دوست دارم چهارده مدرسه در زاهدان به نام چهارده معصوم ساخته شود و کمي نگران بود که اعتبارش تأمين خواهد شد يا نه؟ شهيد مزاري گفت: ما شروع مي کنيم؛ خدا خودش کمک مي کند. پس براي ساختن چهارده مدرسه در زاهدان کمر همت بست که الحمدلله ساخته شد و اينک فرزندان ملت مسلمان در اين مدارس مشغول تحصيل و فرا گيري مسائل علمي و مذهبي مي باشند.
در ساخت مساجد و نمازخانه هاي بين راه بسيار تلاش نمود که حاصل آن بناي مسجد حضرت ابوالفضل (س) در نزديک نهبندان و دو مسجد در جاده کرمان مي باشد.
شهيد مزاري در جهت رفع مشکلات طلاب و روحانيون منطقه سيستان و بلوچستان در حد توان خود مي کوشيد و از کمک به آنان چه بصورت شهريه و چه کمکهاي بلاعوض دريغ نمي کرد و هرگز به دنبال شهرت و پول و امثالهم نبود وهمه را براي رضاي خدا انجام مي داد. حتي مجالس روضه که مي رفت، نرخي را برايش تعيين نمي کرد و در آخر روز محتوي پاکت پولي را که به او داده بودند با هم مخلوط مي کرد بطوري که مشخص نشود هر کس چقدر به او داده است.
حاج آقا مزاري مي گفت بعضي ها ده تا يک توماني در پاکت مي گذارند، اما او هيچ اعتراضي به اين موضوع نداشت و با کمال خوشرويي برخورد مي کرد.
در رابطه با کمک به محرومين و مستمندان شهيد مزاري خيلي اهتمام داشتند که گرفتاري افراد مستمند رفع شود و هر وقت حاج آقا به حوزه تشريف مي آوردند، گاهي در ماشينشان را باز مي کردند و بسته هاي کوچک از پارچه، برنج و مواد غذايي بود؛ مي گفتم حاج آقا اينها چيست؟
مي گفتند مال نيازمنداني که در شهر هستند.

حجت الاسلام حاج آقا صديقي:
دربين علمايي که در مدت اقامتم در سيستان و بلوچستان ديدم، شهيد مزاري قطعاَ يکي از باسواد ترين و زيرک ترين آنها بود. او به احکام شرعي تسلط کامل داشت و مرجعي براي حل مشکلات علمي و مسائل فقهي بود و بدين ترتيب جزء مدرسين بوده و از پايگاههاي علمي اين راه محسوب مي شد.
وجهه اجتماعي او به چند جهت مربوط مي شد. يکي وجود آيت الله کفعمي در استان سيستان و بلوچستان که ريشه ديرينه در تاريخ آن خطه مرزي داشته و در حکم سنگردار ولايت مطرح بودند و موقعيت ايشان نزد اقشار و گروههاي مختلف مردم اعم از شيعه و سني تثبيت شده بود.
شهيد مزاري به جهت اينکه داماد آيت الله کفعمي بود و مزيد براين علت چون خودش نيز ذاتاَ آمادگي انجام خدمات اجتماعي و حرکتهاي سياسي، فرهنگي و مذهبي را داشت، لذا اين عوامل و وجود داماد ديگرشان آيت الله عبادي، امام جمعه فعلي مشهد، زمينه هاي لازم را فراهم کرده بود تا مردم حتي قبل از انقلاب با اين چهره ها آشنا باشند. لذا وقتي اينها وارد صحنه شدند، چهره هاي جديدي نبودند؛ آشناي با درد مردم بودند و آغوش مردم برايشان باز بود. شهيد مزاري هم بحمد الله آنچه در توان داشت، بکار گرفت و سرمايه هايي که خدا به او داده بود در راه خدا دادند و جوانهايشان را مضايقه نکردند ...
در رابطه با فعاليتهاي سياسي، فرهنگي شهيد بايد بگويم که در همان مدتي که درسيستان و بلوچستان بودم، از نزديک شاهد بودم که مرحوم مزاري پايگاه استوار و متين و وزيني براي انقلاب، تشيع، ولايت و اجتماع اسلامي بود ...
ارتباطش با علما و طلاب، ارتباطي حسنه و با مردم چنان بود که هر کس يک بار ايشان را مي ديد، شيفته و علاقمند اخلاق خوب و برخورد گرم او مي گشت و همين باعث گرايش شديد مردم نسبت به او شده بود ...
 


 
آثارمنتشر شده در باره ي شهيد

گل معراج
گل معراج دعا پر پر شد دل غم سوخته ،خاکستر شد
مرد محراب بخون در غلطيد ناشکفته شده پر پر گرديد
آ ه آه از ستم خصم زبون وه چه زيبا گلي آغشته بخون
شهر پر ولوله زين ماتم و درد چهره طفل يتيم از غم، زرد
غم بباريد دگر باره زدهر کرد در جام دلم باده زهر
موسم دهر خزان شد اي واي اشک از ديده روان شد اي واي
او که مصداق وفا بود برفت معدن حلم و صفا بود برفت
او دلي داشت پر از شور و صفا شهر ما داشت از او نورو ضيا
او که بر چهره تبسم مي کاشت غمي از روي دلم بر مي داشت
او که نان آور محرومان بود ياور و همدم مظلومان بود
محمد حسين کوچکي مقدم


تصنيف ايمان
مردي که چشمانش حريم لاله ها بود
چون کوچه هاي خاکي غم بي ريا بود
در هر نگاهش متن عرفان مي درخشيد
مانند باران خوب و پاک و با صفا بود
گلواژه هاي معرفت ،ذکر رکوعش
محراب مسجد با سجودش همصدا بود
او بهترين تصنيف ايمان بود و ايثار
با مستمندان و ضعيفان آشنا بود
يک شب که ظلمت از ديار ما گذر کرد
دست پليدي قلب ما را پر شور کرد
شد قامتش آماج رگبار شبانگه
با پيکري گلگون به عرش حق سفر کرد
مردي علي گويان به بزم کبريا رفت
شولاي خونين ولايت را به بر کرد
او شد بلند افسانه سبز زمانه
ماييم و درد و سوز و داغ جاودانه
پارسا
 

 





آثار باقي مانده از شهيد
بسمه تعالى
شروع سخن را با نيايشى از رزمندگان كه فرازهائى از آن انتخاب شده است خدايا، بار الها، پروردگارا، معبودا، معشوقا، مولايم، من ضعيف و ناتوان كه تحمل درد از دست دادن پاهايم را ندارم چگونه تحمل عذاب تو را ميتوانم بكنم، خدايا مرا ببخش، از گناهانم درگذر، زيرا تو كريم و رحيم هستى، خدايا ما با تو پيمان بسته بوديم كه تا پايان راه برويم و بر پيمان خويش همچنان‌استوار مانديم خدايا هاى و هوى بهشت را مى‌بينم چه غوغائى حسين عليه‌السلام ؟؟؟ و از يارانش آمده، چه صحنه؟؟؟ فرشتگان ندا دهند كه همرزمان ابراهيم(ع) و همراهان موسى(ع)، همدستان عيسى (ع) همكيشان محمد (ص)، همسنگران على (ع) همفكران حسين (ع)، همگامان خمينى از سنگر كربلا آمده‌اند، خدايا چه شكوهى، خدايا به محمد (ص) بگو كه پيروانش حماسه آفريدند، به على (ع) بگو كه شيعيانش قيامت بپا كردند و به حسين (ع) بگو خونش در رگها همچنان مى‌جوشد بگو از آن خونها سروها روئيد ظالمان سروها را بريدند اما باز هم سروها روئيد، خدايا تو مى‌دانى كه چه مى‌كشيم، پندارى كه چون شمع ذوب مى‌شويم، ما از مردن نمى‌هراسيم، اما مى‌ترسيم بعد از ما ايمان را سر ببرند و اگر بسوزيم هم كه روشنائى ميرود و جاى خود را دوباره به شب مى‌سپارد پس چه بايد كرد خدايا آرى همه ياران سوى مرگ رفتند اما در حاليكه نگران فردا بودند من با امام خمينى ميثاق بسته‌ام و به او وفادارم زيرا كه او به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چندين بار مرا بكشند و زنده‌ام كنند دست از او نخواهم كشيد خدايا بارالها معبودا معشوقا مولايم من ضعيف و ناتوان دوست دارم چشمهايم را دشمن در اوج دردش از حدقه ؟؟؟درآورد، و دستهايم را در تنگه چزابه قطع كند، پاهايم را در خونين‌شهر از بدن جدا سازد و قلبم را در سوسنگرد آماج رگبارهايش كند و سرم را در شلمچه از بدن جدا نمايد تا در كمال فشار و آزار دشمنان ؟؟؟ ببينند كه گرچه چشمهايم و دستها و پاها و قلب و سينه‌ام و سرم را از من گرفته‌اند اما يك چيز را نتوانستند بگيرند و آن ايمان و هدفم است كه عشق به الله و معشوقم و به مطلق جهان هستى و عشق به شهادت و عشق به امام و اسلام است.
خدايا ؟؟؟ را كه با سوگند با ثاراله در لشكر روح‌اله براى شكست عدواله و استقرار حزب‌اله زمينه‌ساز حكومت جهانى بقيه‌اله هست حمايت كن انشاءا... هر چه فكر كردم خاطره‌اى بنويسم اميد است فرزندم اسير باشد و چنانچه روزى آزاد گردد مسلم اگر نوشته به دستش بيفتد ناراحت ميشوند زير رزمندگان عزيز اينقدر اخلاص دارند كه حاضر نيستند ايثارگريها و فداكاريها و جانفشانيهائى را كه در راه خدا نمودند نقل كنند فقط اجمالا عرض كنم گرچه فرزندانم مرتب در جبهه بودند و خودم سالى يك بار حداقل براى تبليغ رفتم و در كمكهاى مردمى در طول جنگ تحميلى از طريق مسجد بازار و جمع‌آورى و جذب كمكهاى مردمى در حد توانم كوشا بودم لكن عاملى از درون كه همان نفس لوامه باشد مرتب رنجم مى‌دهد كه اگر سوال شود در اين 8 سال جنگ چه كرديد چه جواب بدهم آيا به وظيفه‌ام عمل كردم يا خير خدا ميداند لذا اگر فرزندم اسير يا مفقود باشد من نمى‌توانم به اين مطلب افتخار كنم و اگر روزى فرزندم را ملاقات كنم و چنانچه خداى نخواسته دردنيا نشد و در آخرت بوصالش برسم پيش فرزندم شرمنده هستم چون واقع مطلب اين است كه اين عزيزان مقدمات سفر فراهم مى‌كردند و هنگام حركت خداحافظى مى‌كردند هيچ وقت نشد كه آنها را بفرستيم فرزندم اولين سفر به جبهه را از سال دوم نظرى شروع كرد سه ماه را در جبهه آموزش ديد و اولين عمليات كه شركت كرد فتح فاو بود در آنجا شيميائى شد و پس از مداوا مجددا عازم جبهه و در فتح مهران شركت نمود و از ناحيه شكم مجروح و دومرتبه در باختران و تهران تحت عمل جراحى قرار گرفت پس از آن حدود دو الى سه ماه استراحت و بعدا چون نمى‌توانست در قسمت رزمى انجام وظيفه نمايد در قسمت تبليغات مرتب رهسپار جبهه مى‌شد و در عمليات كربلاى 5 تا فتح حلبچه همه جا حاضر و رزمندگان را با سرودهاى انقلابى به پيش فرا مى‌خواند و در آخرين عمليات كه مخصوصا بچه‌هاى سيستان و بلوچستان مقاومت نمودند اسير و يا مفقود گرديد و در همان حمله آخر به جهت مجروح بودن به وى پيشنهاد مى‌شود كه شما جلو نرويد رسما اعتراض مى‌كند و مى‌گويد من مستقيم تحت فرماندهى امام و محسن رضائى هستم به هر حال ايشان از وقتى كه جبهه رفت مانند بعضى كه سالى يكمرتبه يا نوبتى برود نبود بلكه مى‌گفت تا وقتى سرنوشت جنگ مشخص نشود تكليفم جبهه رفتن است و درس و مدرسه خيانت به جنگ و جبهه و آرمانهاى مقدس امام و انقلاب است او در خانه فرزندى نمونه استثنائى و نكات اخلاقى مذهبى را از قبيل مسجد و نماز جمعه، دعاى توسل در خانه شهداء و تبليغ براى جبهه و تشويق جوانان و نيز دعاى كميل و نماز شب و تلاوت قرآن و خيلى مسائل ريز اخلاقى كه از ذكر آن خوددارى مى‌نمايم كوشا و جدى بود اميدوارم خداوند وسيله آزادى اسرا و پيدايش مفقودين و باز شدن راه كربلا را فراهم و بر علو درجات شهداء بيفزايد و به همه ما توفيق ادامه راه امام كه موجب شادى روح بلندش هست عنايت فرمايد. والسلام دعاگو و ملتمس دعا على مزارى 15/4/1368


درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان سيستان و بلوچستان ,
برچسب ها : مزاري , حجت الاسلام علي ,
بازدید : 274
[ 1392/05/07 ] [ 1392/05/07 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 1,455 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,714,147 نفر
بازدید این ماه : 5,790 نفر
بازدید ماه قبل : 8,330 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 4 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک