فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

درخشان,ضرغام

 

 سال 1342 ه ش در روستاي مال قايد از توابع شهرستان گناوه در يک خانواده مذهبي ، متدين و مستضعف چشم به جهان گشود .دوران طفوليت وي با توجه به فقر خانوادگي ، بسيار پر مشقت و با رنج و محنت سپري گرديد. تحصيلات ابتدايي خود را در روستاي «مال قايد» به پايان رسانيد و سپس جهت ادامه تحصيل به شهرستان «گناوه» رفت و دوران راهنمايي خود را که پايان تحصيلات وي است در مدرسه راهنمايي شهيد «خزائي»(فعلي) به پايان رساند . اودر همان مدرسه آموزش نظامي ديد و با همکلاسي هاي خود ، فعاليت انقلابي برعليه رژيم ستمشاهي را آغاز نمود . شهيد درخشان در سال 1358، ازدواج نمود که حاصل آن دو پسر و يک دختر مي باشد.
وي در تاريخ 27/3/1361 وارد يگان دريايي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي استان «بوشهر» شدو دوره آموزش عقيدتي سياسي خود را در همان سال در«شيراز» سپري کرد .مدتي بعد جهت گذراندن دوره آموزش فني – تخصصي در تاريخ 10/6/1361 راهي «بندرانزلي» گرديد. شهيد درخشان در عمليات «بدر» ، «خيبر» و« والفجر هشت» با توجه به حساسيت مسئوليتش، فعاليت بسيار چشم گيري داشت.
پس از آن در سال 1364 جهت تکميل دوره آموزشي فني- تخصصي خود و با توجه به نياز مملکت و جبهه و جنگ ، از طرف «يگان دريايي» سپاه پاسداران انقلاب اسلامي «بوشهر» به کشور« هلند» اعزام و پس از طي دوران آموزشي يک ماهه به بوشهر برگشت. شهيد درخشان داراي قلبي پر از مهر و محبت به اسلام و انقلاب اسلامي بود. او هميشه مي گفت :«اگر مرگ يکبار است ، بايستي با عزت و سر بلندي باشد.»
او شهادت را به جان خريد و آنچه را دوست مي داشت به آن رسيد. سرانجام زندگي پر افتخار اين قهرمان ملي با شهادت همراه بود.او در تاريخ 7/8/1365در يک نبرد نابرابر با ناوگان جنگي آمريکا در شمال جزيره ي خارک به شهادت رسيد.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامورايثارگران بوشهر،مصاحبه با خانواده،دوستان وهمرزمان شهيد



خاطرات

همسر شهيد :
موقعي که ما ازدواج کرديم ، شهيد درخشان 16 سال سن داشت و در دوره راهنمايي مشغول به تحصيل بود .
صبح که منزل را ترک مي کرد تا غروب بر نمي گشت و وقتي که بر مي گشت در پاسخ به سئوال من که مي گفتم تا به حال کجا بودي و چکار مي کردي سکوت اختيار مي کرد . پس از چندي در ميان کتابهاي او پلاکارد هاي ضد رژيم ستمشاهي مشاهده کردم . تا اينکه يکي از دوستان او به نام «مجيد خزايي» به شهادت رسيد . او عکس خود و دوست شهيدش را کنار هم گذاشت و چاپ کردو به من نشان داد و گفت:« من بايد جفت و زوج اين دوست شوم.» پس از مدتي ترک تحصيل کرد و در يگان دريايي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي استان بوشهر مشغول خدمت گرديد. فعاليت انقلابي او در سپاه گفتني نيست. من از او مي پرسيدم:« چرا بايد بيشتر اوقات تو در جبهه بگذرد؟ »او پاسخ مي داد که دفاع از دين و ميهن و ناموس مسلين واجب و ضروري است. اگر من نروم و ديگري نيز نرود اين دفاع متزلزل مي شود و کمرنگ.
وقتي که از جبهه بر مي گشت هيچ وقت از کارها و فعاليت هايي که انجام داده بود سخن نمي گفت و ما قسمتي از اين کارها و فعاليت ها را از زبان دو ستان و همرزمانش مي شنيديم . تنها به وظيفه شخصي و خصوصي خود متکي نبود و هر کاري از دستش بر مي آمد انجام مي داد . روزي در حين انجام مأموريت هاي رزمي، در يک عمليات آبي و خاکي ، متوجه مي شود که بر اثر خيانت نيروهاي ستون پنجم ، و ريختن شکر درمخزن سوخت قايقها ، قايقهاي عملياتي از کار افتاده اند، شهيد درخشان و دو تن از همرزمانش به مدت 48 ساعت و بي وقفه و بدون صرفه غذا و بهره مندي از خواب و آسايش و استراحت تلاش نموده و قايق ها را آماده انجام عمليات مي نمايند.
روحيه شهادت طلبي و پذيرش شهادت در وجود ، رفتار و حرکات ايشان مشهود بود. حدود پنجاه روز قبل از آنکه به شهادت برسد ، شب عاشورايي بود. براي فرزند شهيدي که 3 روز بعد از شهادت پدرش متولد شده بود گهواره اي ساخته بودند، همراه با سنج و در قالب عزاداري سنتي ، براي اجراي مراسم هفتم آن شهيد بزرگوار به منزل آنها رفتيم .
شهيد درخشان آرام آرام به دنبال اين گهواره راه افتاده و چشم به آن دوخته بود.پس از مراسم و بازگشت به منزل دست دختر خرد سالش را گرفت و گفت: روزي مي رسد که براي تو هم چنين گهواره اي تهيه کنند.
نهايت سعي او جذب افراد براي حرکت در مسير انقلاب مقدس اسلامي ايران بود. با دشمنان انقلاب رفتارهايي هدايت گرانه داشت و در سايه رفتارهاي ايشان ، تعداد زيادي از کسانيکه داعيه مخالفت با انقلاب اسلامي را داشتند،تغيير روش داده و از مخالفت دست بر داشتند.
او همسري با وفا، پدري فداکار و سربازي شجا ع و پيرو راستين براي انقلاب مقدس اسلامي ايران بود . او کفن خود را انتخاب نموده و با کفن مقدس سبز پاسداري ، اعتقاد واقعي و تعهد خود به مکتب و دولت و نظام را به اثبات رسانيد.

پدر شهيد :
شهيد ضرغام درخشان فرزندي خوب متدين و انقلابي بود. به حرفهايم به خوبي گوش مي داد. هيچ وقت از وي حرفي که مرا ناراحت کند نشنيدم . در زمان جبهه و جنگ که بدون اجازه پدر و مادر، کسي را به جبهه نمي بردند؛ از من اجازه گرفت و به جبهه هاي حق عليه باطل اعزام شد . روزي بدون اينکه مادر وي با خبر شود به من گفت:« بايد من به جبهه بروم ، من به وي گفتم که مادرت ناراضي است و احساس مادري اجازه نمي دهد،به سادگي مجوز رفتن به جبهه را صادر کند ، ولي من رضايت دارم . چون مادرت ناراضي است پس خودت و عمويت با هم برويد.» او اصرار داشت هر طوري که شده بايد بايد به جبهه برود و راه ديگر شهيدان را ادامه دهد.چون آنان براي حفظ ناموس و شرف و دين خود به جبهه رفتندو جان خود را تقديم نمودند . ما بايد ادامه دهنده راه اين شهيدان والا مقام باشد.مي گفت:« اگر من نروم و برادرم و ديگران هم به جبهه نروند پس چه کسي بايد برود؟ »
وي مدت 5 سال در جبهه هاي حق عليه باطل مشغول نبرد با دشمنان اسلام و انقلاب مقدس اسلامي ايران بود. شهيد درخشان در مأموريت آخر خود که 26 ماه صفر بود ، به جبهه رفت و گفت من 28 ماه صفر يعني دو روز بعد بر مي گردم ولي جنازه ايشان در آن موعد به جمع خانواده بر گشت . پيکر مقدسش در جزيره« فارسي» مورد اصابت موشک هاي عراقي قرار گرفت و فوز عظماي شهادت نائل گرديد.

مادر شهيد :
شهيد ضرغام درخشان براي پدر و مادرش احترام خاصي قائل بود . هيچوقت بر خلاف ميل و رغبت آنان کاري را انجام نمي داد . او فرزندي بود که هميشه به فکر مادرش بود و رفتاري از او سر نزد که اسباب ناراحتي مادر را فراهم آورد .
تمام حرفهايم را گوش مي داد به جز موقع رفتن به جبهه که من بر اساس عواطف مادرانه رضايت نمي دادم به جبهه برود .
در اوايل انقلاب اسلامي زمانيکه شهيد به مدرسه مي رفت و هنوز سپاه تشکيل نشده بود فعاليت هاي مخفي بر عليه رژيم شاهنشاهي انجام مي داد و پلاکاردهايي با شعار هايي چون :مرگ بر شاه و نظاير اينها تهيه مي کردو شبها آنها را بر روي ديوارها مي چسباند که اين عمل با مخالفت من مواجه مي شد زيرا ترسم از لو رفتن جريان و دستگيري ايشان بود .
وقتي يکي از نزديکترين دوستانش به درجه رفيع شهادت نائل آمد شهيد تصميم گرفت که راه آن شهيد را ادامه دهد . بعد از شهادت دو تن از دوستان خيلي نزديکش ، او به عکس آنها اشاره مي کرد و مي گفت آنها سعادت داشتند و من که در وسط آنها ايستاده ام شهيد نشده ام .اين حرف او با ناراحتي و مخالفت شديد من روبرو شد و در جواب اعتراض من گفت :« آيا من لياقت شهيد شدن دارم يا نه ؟»
در آن زمان براي حضور در جبهه به دليل پايين بودن سن به اداره ثبت احوال مراجعه کرد و از طريق دوستاني که پيدا کرد شناسنامه خود را بزرگ کرد و دفترچه آماده به خدمت گرفت و به آرزوي خود يعني حضور در جبهه دست يافت. از محاسن و ويژگي هاي او اين بود که در مأموريت هاي اداري هيچگاه حق مأموريت دريافت نمي کرد و در رعايت بيت المال حساسيت بسيار زيادي به خرج مي داد.

يداله درخشان، عموي شهيد :
اوائل زندگي ، شهيد ضرغام درخشان در تنگناي شديدي بود. هميشه يار پدر و مادرش بود . ايام مدرسه که مي شد صبح به مدرسه مي رفت و بعد از ظهر به کمک پدر و مادرش به کار دامداري و باغداري مشغول مي شد .
در زمان جنگ و صدور فرمان تاريخي حضرت امام خميني (ره) مبني بر تشکيل بسيج مستضعفين شهيد درخشان به عضويت بسيج در آمد و هم به مدرسه مي رفت و هم در بسيج محل به فعاليت مشغول بود . تا اينکه روزي نزد من آمدتا با من مشورت کند که مي خواهد به جبهه برود و از دين و مملکت و ناموس خود دفاع کند.
من مي ديدم که چهره اي نوراني و حالت عرفاني پيدا کرده است و دائم در حال نماز است ، سر به سجاده مي گذارد ، مرتبا العفو ، العفو مي گفت . اما اصرار خانواده و به ويژه پدرش مبني بر ازدواج ايشان بود.
آنچه براي او مهم بود ،فقط حضور در جبهه نبرد بود ، با خواهش پدر و مادر، او تن به ازدواج داد . حاصل اين ازدواج شيرين دو پسر به نام هاي روح الله و عبدالله و يک دختر به نام بتول است.
او خيلي مهربان و رئوف بود ، مخصوصا با پدر ومادر و بستگان و همسايگان . ما هر دو در جبهه ، من در لشکر 19 فجر و ايشان در ناو تيپ امير المومنين (ع). او هر هفته به ديدن من مي آمد ، من از ايشان روحيه مي گرفتم ، او در نيروي دريايي سپاه خدمت مي کرد، او لحظه آخر که مي خواست به جبهه برود با همه ما خدا حافظي کرد. من در خواب او را با بدن سوخته ديدم. او رفت و مرا را تنها گذاشت و همه ما را تنها گذاشت. من غبطه مي خورم که سعادت نداشتم همراه ايشان به اين سفر نوراني بروم.

فاطمه درخشان ، خواهر شهيد :
با من خيلي مهربان بود و صميمي. من و برادرم دو قلو بوديم. او به من خيلي احترام مي گذاشت ، نه مثل خواهر برادر هاي امروزي.
او هر وقت مي رفت مسافرت براي من هديه مي آورد. هر وقت که او از جايي مي آمد اگر پدر ومادرم از من ناراحت بودند يا سرو صدا مي کردند، او از من حمايت و پشتيباني مي کرد و خيلي ناراحت مي شد که کسي مرا ناراحت کند .
بعد از شهادت ايشان من خيلي احساس تنهايي مي کنم.مرتب در فکر ايشان هستم. او با همه خوب و مهربان بود و به ويژه با همسايه ها.
او آنقدر با من مهربان بودو مرا دوست مي داشت که روزهاي آخر هفته وقتي از بوشهر مي آمد نه من از ايشان سير مي شدم و نه ايشان از من.

علي درخشان، پسر عموي شهيد :
از خصوصيات شهيد ضرغام درخشان انقلابي بودن ، پيرو خط امام بودن ومقلد امام بودن ايشان است.
يکي از خاطراتي که بنده از ايشان به ياد دارم ابتداي خدمت ، ايشان در شيراز دوره مي ديد که مادرش رفت دنبال ايشان و او را آورد و باز ايشان قانع نشد و باز برگشت به محل خدمت و به خدمت ادامه داد و گفت اين راهي است که من بايد ادامه بدهم . بنده به عنوان پسر دايي ايشان ،هميشه از راهنمايي هاي ايشان بهره مند مي شدم و هر کاري را که به ايشان محول مي کردم به خوبي و با شايستگي انجام مي داد.
روزي عکسي از خود به من داد. از او فلسفه اين کار را پرسيدم ، به من گفتند: اين عکس را نزد خودت نگهدار و مي خواهم بعد از خودم براي سر قبرم در گلزار شهدا از آن استفاده کني.

در سال 1363 شهيد«ضرغام درخشان» وشهيد« عباس بکران» و تني چند از همکاران جهت آموزش و آشنايي با شناورهاي خريداري شده از کشور «هلند» به آنجا اعزام شدند. شهيد«ضرغام درخشان» به عنوان يکي از بهترينهاي رسته موتور جهت تعمير موتوري و «عباس بکران» نيز به عنوان يکي از بهترينهاي رسته مخابرات انتخاب شدند که مي بايست دوره فوق را با يکديگر در کشور« هلند» بگذرانند. اين دو شهيد و شهيد «هاشم اميري »واقعا به کار ها واقف بودند و کار هاي مربوطه را به نحواحسن انجام مي دادند .
کارهايي که اين سه شهيد در عمليات« والفجر8 »انجام دادند ياد و خاطره اين منطقه را به خوبي تداعي مي کند. اين سه شهيد در کار خود از تخصص کافي بر خوردار بودند . هر سه به طور ساده زندگي مي کردند .
بدون ريا و دوست داشتني بودند و مطالب گفته شده توسط مربيان را به خوبي فرا مي گرفتندو به سپاه و انقلاب علاقه خاصي داشتندو از اينکه در اين نهاد خدمت مي کردند بسيار خوشحال بودندو افرادي کم توقع بودند. يک روز مي بايست تعداد زيادي از سنگر هاي بتوني پيش ساخته را از «بوشهر» به جزيره« فارسي » انتقال دهند . ناخداي يدکش،« سلمان خدري »بود و من هم به عنوان همراه و راهنما آنان را همراهي مي کردم . مأموريت بدين ترتيب بود که بعد از بارگيري از اسکله« جهادسازندگي »(سابق) شبانه بار را به جزيره «فارسي» منتقل مي کرديم و فرداي آن روز بار را تخليه و شب بعد به «بوشهر» باز گشتيم .در همان روز يدکش را از اسکله« نيروگاه »به اسکله «جهاد »آورديم و منتظر شديم که بار گيري کند. عصر همان روز قبل از غروب آفتاب در روي يدکش يکي از بچه ها با شوخي غيبت يکي از دوستان را کرد که در اين لحظه شهيد« ضرغام درخشان» او را مورد خطاب قرار داد و گفت که غيبت نکن ، غيبت کار خوبي نيست .
خلاصه منتظر بارگيري بوديم که متوجه شديم که ضرغام درخشان و هاشم اميري رفته اند ، حمام بگيرند.
بار آماده شد. بعد از اذان مغرب حرکت کرديم. در اول کانال بوشهر بوديم که چيزي به بدنه يدکش اصابت کرد ولي جزئي بود و راه را ادامه داديم در انتهاي کانال بوديم که يک خط سفيد که حاکي از حرکت قايق موتوري ماهيگيري بود را ديديم .ناخداي قايق مي خواست خطر تور ماهي گيري را به ما گوشزد کند و ما هم متوجه شديم و تور را دور زديم که يکي از بچه ها گفت که دو خط را دور زديم و بايد منتظر خط سوم باشيم . حرکت را ادامه داديم و در حدود 5/4 صبح بود که در آن لحظه شهيد «عباس بکران» پشت سکان هدايت يدکش بود و به علت نبود جا شهيد« ضرغام درخشان» و شهيد «هاشم اميري» در پل فرماندهي همراه با جانباز «سلمان خدري» خوابيده بودند . يکي از نگهبانان متوجه نوري در سطح آب به ارتفاع يکصد متري مي شود و صدا مي زند که متوجه نور باشيد. در همين حال «سلمان خدري» به طور هراسان از پل فرماندهي بيرون رفته و به نور خيره شد و با صداي بلند فرياد زد :« موشک، موشک!!» با صداي سومش موشک شليک شده از يک هلي کوپتر عراقي مهلت را از او گرفت و به پل فرماندهي و اگزوز شناور اصابت کرد و صداي خيلي مهيبي فضاي شناور را احاطه کرد و با منفجر شدن آن همه چيز در شناور خراب و بطور لحظه اي همه جاي شناور شروع به سوختن مي کند .
تعداد زيادي از نيرو ها خود را به آب انداختندو من و يک نفر از بچه هاي اطلاعات نظامي هر کدام يک نفر را نجات داديم. در اين لحظه در حدود 80% شناور در حال سوختن بود و مهمات هاي درون شناور يکي پس از ديگري منفجر مي شدند. شهيدان« درخشان» ، «اميري» و «بکران» نيز به علت نزديکي محل انفجار و موشک به درجه رفيع شهادت نائل گرديدند.

دختر خاله شهيد (خواهر زن شهيد):
مهرباني شهيد درخشان قابل توصيف نيست . او وقتي که به منزل ما مي آمد ، هر حرفي که به زبان مي آورد از روي مهرباني و صداقت بود. بار ها از ايشان مي پرسيدم نمي شود تو به جاي حضور مرتب در جبهه ، مدتي نزد زن و فرزندانت باشي و در محل کارت باشي ؟ او در جواب به من مي گفت افتخار کن که روزي خواهر زن شهيد شوي .
در روزي از روز ها به خانه ما آمده بود. آن روز مصادف با مراسم شهادت شهيد بزرگوار ، شهيد علي اصغر عبدوئي بود که در همسايگي ما زندگي مي کرد . ما از اين اتفاق ناراحت بوديم ، او گفت به به ، کوچه شما افتخار بزرگي پيدا کرده است . ما مي گفتيم:او از زمان ازدواجش يکسال بيشتر نمي گذرد و فرزند شير خواره دارد.
شهيد درخشان در آن لحظه گفت:« روزي کوچه ما هم صاحب چنين افتخاري مي شود. 


درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان بوشهر ,
بازدید : 249
[ 1392/04/21 ] [ 1392/04/21 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 311 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,709,412 نفر
بازدید این ماه : 1,055 نفر
بازدید ماه قبل : 3,595 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 1 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک