فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

مرداد ماه سال 1342 ه ش در ميان خانواده اي مذهبي و از نظرمالي متوسط در شهر قزوين متولدشد. با گذر دوران كودكي و در ميان خانواده اش كم كم با اصول اسلامي آشنا شد .در سن هفت سالگي به دبستان رفت وتا كلاس پنجم ابتدائي را با موفقيت گذراند .بعد از گرفتن مدرك تحصيلات ابتدائي بنا به خواست خود وتشويق خانواده درس خواندن به سبك جديد ودر آغوش فرهنگ شاهنشاهي را رها كرد وبراي تحصيلات علوم ديني و پرورش افكار خود بر مبناي دين مبين اسلام به حوزه علميه صالحيه رفت ودر محيط سازنده آن مدرسه به درس خواندن پرداخت .
اين كار مقدس پنج سال ادامه داد تا جائيكه ديگر درسهاي مدرسه صالحيه او را اقناء نمي کرد.
اودر فکر انتخاب حوزه اي با سطح علمي بالاتر براي ادامه تحصيل بود واز طرفي ديگر شعله هاي انقلاب مقدس اسلامي مردم ايران در حال برافروخته شدن وشدت گرفتن هرچه بيشتر بود.
شهادت حاج مصطفي خميني فرزند معمار کبير انقلاب اسلامي به روند فزاينده وروبه رشد اين انقلاب الهي شدت بيشتري بخشيد ومحمد جعفر آشوري که يکي از پيشگامان اين نهضت بود تمام هم وغم خود را براي به ثمر رساندن آن در طبق اخلاص گذاشت.
در آن روزهابه جرم پخش اعلاميه هاي ضدرژيم پهلوي دستگير شد و مدتي در بازداشت به سر برد .در اين مدت مزدوران حکومت شاه خانواده اش را تحت فشار قرار داده بودند تا شايد اطلاعاتي به دست آورند که موفق نشدند.از طرفي چون سن او كم بود با گذاردن وثيقه آزاد شد .شکنجه هاي زندان شاه خائن کمترين خللي در اراده پولادين او ايجاد نکرد, فعاليتهاي او بيشتر شد ودر تمام عرصه هاي مبارزاتي ودرگيريها شركت مي كرد وهمگام با ساير مردم خواستار "استقلال آزادي وجمهوري اسلامي "به رهبري امام بود .
پس از پيروزي نهضت و شكست رژيم شاهنشاهي او به جمعيت حافظ وحدت پيوست وبراي مقابله بادشمنان انقلاب اسلامي آموزشهاي نظامي را فراگرفت و پس از مدتي (قبل از انحلال جمعيت) از آن گروه بيرون آمد وبراي پاسداري از دست آوردهاي انقلاب اسلامي به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در آمد.
اودر سپاه يك دوره آموزشي ويژه را گذراند وبه جبهه رفت تا به نبرد رودر رو با متجاوزان به حريم جمهوري اسلامي ايران بپردازد.
از اين ماموريت بهره هاي فراوان معنوي برد ,درآنجا شبها برمي خواست وبه نماز مي ايستاد وبا خداي خويش راز ونياز مي كرد .پس از حضور چند ماهه وتاثير گذاردر جبهه به قزوين بازگشت پس از مدتي به جبهه غرب رفت تا به دفا ع از اسلام ومقابله با دشمنان جمهوري اسلامي بپردازد.
پس از مدتي که از حضور او در جبهه هاي غرب گذشت دوباره به قزوين بازگشت ومدتي بعد عازم كردستان شد ودر مهاباد به نبرد با گروهكهاي ضد انقلاب پرداخت وفرماندهي يكي از پايگاههاي مهم شهر را به عهده داشت .
با آرامش نسبي در اين نقطه کشور او به جبهه هاي جنوب رفت تا در عمليات پيروزمندانه بيت المقدس شركت کند .در اين عمليات شجاعت بي نظيري از خود نشان داد وپس از آن در عمليات رمضان نيز شركت نمود ودر همين نبرد از ناحيه زانو مجروح شد كه مدتي را در بيمارستان امام خميني تبريز بستري بود .
عمليات محرم آورد گاه بعدي اين سردار بزرگ بود,اودر اين عمليات شرکت نمود و از چند نقطه بدنش مجروح شد .اورا به بيمارستان فيض اصفهان منتقل کردند.
در تاريخ 21/3/1361 وصيت نامه اش را نوشت ودر آن به بيان ديدگاه ها ونظراتش پرداخت.
پس از مدتي به قزوين آمد و وهمچون عاشقي كه از فراق معشوقش در هجران است بي تابانه در انتظار بازگشت به جبهه بود . او به پروردگارش تقرب داشت وجانش با عشق به ائمه اطهار زنده بود وبراي دستيابي به فيض عظماي شهادت لحظه شماري مي كرد .
تقوي واخلاص او زبانزد همگان بود وچهره بشاش و نورانيش حاكي از قلب آرام و مطمئن بود كه دائم با ياد خداوند مي طبيد.
اين فرزند پاكباز ومنتخب روح ا... براي آخرين بار در تاريخ 9/12/1361 به منطقه كردستان اعزام شد ودر جبهه سردشت به ستيز با گروهكها واشرار ضد انقلاب پرداخت و سرانجام در تاريخ 6 فروردين ماه سال 1362 هنگامي كه به كمك برادران رزمنده اش مي رفت به شهادت رسيد .
منبع:پرونده شهيد دربنيادشهيد وامورايثارگران قزوين ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد



وصيت نامه
بسمه تعالي
هر كجا مشركان را دريافتيد به قتل برسانيد و از شهرهاتان برانيد چنان كه آنان شما را از وطن آواره كردند و فتنه گرى كه آنها كنند سخت‌تر و فسادش بيشتر از جنگ است. قرآن 191 بقره
ما از هر مظلومى دفاع مى‌كنيم و بر هر ظالمى مى‌تازيم اسمش را هر چه مى‌خواهند بگذارند. (امام خمينى
اشهد ان لااله‌الاالله و اشهد ان محمد رسول الله و اشهد و ان على ولى الله.
شهادت مى‌دهم كه نيست خدايى به جز الله يكتا و شهادت مى‌دهم كه محمد فرستاده خداست و شهادت مى‌دهم كه على دوستدار خداست. سپاس خداى را كه فقط او لايق ستايش است و سپاس خداى را كه يامبرانى چند براى هدايت بشر فرستاد تا بشر را از ظلمت به سوى نور هدايت كنند.
سپاس خداى را كه قرآنى بس عظيم نازل كرد تا هادى متقين باشد. سپاس خداى را كه 12 امام را به جانشينى خاتم انبياً، حصرت محمد ابن عبدالله (ص)برگزيد تا راهنمايان مردم نا آگاه در كوران زندگى باشند تا بشر از انحراف مصون بماند. سپاس خداى را كه بر اين ملت مظلوم منت نهاد و نعمت بزرگى را عطا فرمود و اتمام حجت نمود و رهبرى از تبار ابراهيم (امام خمينى) را به سرپرستى ما در ظلمت افتادگان فرستاد.
پدر و مادر عزيز و مهربانم شما حق بسيارى بر گردنم داريد كه اگر هزار سال براى شما خدمتگذارى كنم زحمات يك روز شما را جبران نكرده‌ام . شما خوب مى‌دانيد كه از جمله امانت‌هاى الهى فرزندانند و بايد اين امانت گرانبها را با كمال صداقت تقديم صاحبش كرد. با شهادتم شما اين كار را به نحو احسن انجام داده‌ايد و من نيز به آرزوى ديرينه‌ام رسيده‌ام.
پدر و مادر عزيزم، مانند كوه باشيد. از خدا غافل نشويد كه الا بذكر الله تطمئن القلوب.
خواهرم! زينب گونه صبر سرخ را پيشه كن و ادامه دهنده راهم باش. برادرانم از شهادتم ناراحت نباشيد. همواره در خط امام باشيد و از اسلام و امام و روحانيت عزيز حمايت كنيد. پدر عزيزم .2 تومان نذر امام زاده حسين كرده بودم كه شهيد شوم. نذرم را ادا كنيد و ..3 تومان به فقير بدهيد. وسايل من متعلق به پدرم است.
امت حزب الله از امام امت خمينى عزيز پشتيبانى كنيد. قلب اسلام ولايت فقيه است; پس بايد در حفظ ولايت فقيه بكوشيم تا جان اسلام زنده بماند و اى كاش هزاران جان داشتم و فداى راه امام عزيز مى‌كردم .
روحانيت پرچمداراسلام عزيز هستند,آنها را حمايت كنيد كه شكست روحانيت شكست اسلام است. اگر جانبازى روحانيت نبود اسلام به دست ما نمى‌رسيد.
نماز جمعه را حتما به پا داريد و در دعاهاى كميل شركت كنيد و ما را نيز از دعاهاى خير فراموش نكنيد.
در اهتزاز باد پرچم خونين اسلام بر كاخهاى سرخ و سفيد مسكو و واشنگتن.
زنده باد خمينى قهرمان مشتاق شهادت محمد جعفر آشورى




خاطرات

مصاحبه با پدر شهيد
بنده پدرمحمد جعفرآشوري هستم. محمدجعفر در روستا به دنيا آمد و دوران كودكي را گذراند وبعد از آن به مدرسه ابتدائي رفت وبعد از اتمام ابتدائي گفت مي خواهم بروم به حوزه علميه .رفتيم مدرسه صالحيه پيش حاج آقاي شالي حاج آقا پرسيد كه شما خودتان مي خواهيد به حوزه بياييد يا اينكه پدرتان شما را مي آورد. ايشان گفت به حاج آقا, من خودم عاشق اين درس هستم, خودم مي خواهم درس علوم ديني را بخوانم و ثبت نام كرد و مشغول درس شد
بعد از مدتي گفت مي خواهم به قم بروم .مادرش گفت اگر به قم بروي ما كه وسيله نداريم به ديدن شما بياييم پس نرو قبول كرد ونرفت وبعد گفت من مي خواهم در سپاه ثبت نام كنم .گفت آقا جان امضاء مي خواهند ما امضاء داديم رفت سپاه ثبت نام كرد . ايشان ازهمان اوائل فعاليت ومبارزه مي كرد. حتي اعلاميه حضرت امام را مي آورد.
يك بار به خاطر همين از كلانتري زنگ زدند بيا اينجا .ساواكي ها گرفته بودند ومن رفتم آنجا جريمه دادم و آزادش كردم ولي بازهم ازفعاليت خودش دريغ نكرد.فعاليتش را بيشتر كرد تا اينكه انقلاب پيروز شد .مبارزه مي كرد و مي گفت: اگر همه ما شهيدشويم بازهم پيروزيم چون امام خميني رهبرخوبي داريم.
شما به عنوان پدرشهيد روحاني وپاسدار چه احساسي داريد؟
_ بنده خيلي احساس خوب دارم وهمه ما محتاجيم به خداوند انشاء الله راه كربلا بازشود برويم زيارت كربلا وقتي من مي روم بنيادشهيد مي پرسم بوي كربلا مي آيد مي گويند بله انشاء الله درست مي شود.
بنده عضو هيئت حضرت ابوالفضل هستم. وگاهي مي روم آنجا شركت مي كنم.
_ حاج آقا شما از اينكه فرزندنتان شهيد شد چه فكري مي كنيد چه تأثيري روي زندگي شما داشت؟
عرض مي كنم كه من پدر نبودم بلكه خداوند ايشان را به عنوان امانت داده بود ومن پرستار بودم.
- اخلاق ايشان چگونه بود؟
اخلاق ايشان خيلي خوب بود ,نمونه بود, خنده رو بود.وقتي مي خواستيم براي برادرش محمد ابراهيم عروس بگيريم ,گفتم: محمدجعفر مي خواهيم عروسي شما را با محمد ابراهيم يكي بگيريم .گفت: آقا جان من عازم يا حاضرم يا اينكه گفت مي خواهم كتابي بگيرم گفتم اشكال ندارد برو بخير هميشه اجازه مي گرفت وكاري انجام مي داد.
-چه پيشنهادي براي مردم و جوانان داريد؟
حرفي ندارم. فقط از خداوند مي خواهم ودرنمازهم دعا مي كنم كه خدايا آن جواناني كه جاناً ومالاً خدمت مي كنند به اسلام وبه كشور همه شان را حفظ كن وكمك كن وموفق بدار و پيرمردان را با ايمان از دنيا ببر.

مصاحبه با مادر شهيد
بسم الله الرحمان الرحيم
_ بنده فاطمه آشوري مادر شهيد محمد جعفر آشوري هستم. ايشان در اواخر خرداد1342 روزجمعه 28 صفر به دنيا آمد . تا شش سالگي هميشه بچه ساكت ومؤدبي بود ,بعد از آن به مدرسه ابتدائي رفت دوران ابتدائي را با موفقيت تمام كرد. وبعد به خاطر علاقه به روحانيت درحوزه علميه قزوين ثبت نام كرد درهمين هنگام فعاليتهاي خودش را با پخش اعلاميه امام ودرباره انقلاب شروع وساواك هم ازاين موضوع خبردار شده بود ودنبالش بودند تا دستگير كنند. ازاقوام خبر دادند كه هرچه اسلحه سرد وگرم واعلاميه امام(ره) درخانه داريد قايم كنيد. امكان دارد مأمورها بريزند تو خانه شما وشما را بگيرند. نوارآقامصطفي ورساله اما را جمع كنيد. سه روزي ايشان اصلاً به خانه نيامد وما اصلاً اطلاعي نداشتيم .بعد از سه روز يك مأمور آمد درخانه ما پرسيد چند تا بچه داري ؟گفتم: سه تا . گفت : بچه هايت كجا هستند؟ گفتم :2تاشون رفتند بيرون ويكي شان هم نهار برده براي پدرش هنوزنيامده ، گويا مي دانستند طلبه است واعلاميه پخش مي كند. گفت :چندروز است؟ گفتم: سه روزاست. گفت: پس چرا نمي گوئي واطلاع نمي دهي به كلانتري. گفتم: من به كلانتري بگونيستم وکلانتري را هم بلد نيستم .گفت:‌چرا بلدنيستي – بلدي به بچه تان ياد مي دهي بگويد:درود بر خميني يا مرگ برشاه !!گفت :اين شاه به شما چه كاركرده است؟ گفتم :من شاه را نمي شناسم .خلاصه رفت وخانه ما را يادگرفته بود روزي يك بارمي آمد ومي رفت.
مي گفت كه بچه شما با 25 نفردريك جا بودند هواي بدآنهارا خفه كرده است .بعدازيك هفته ديديم محمدجفعر آمد. گفتيم كجا بودي گفت:‌دستگير شده بودم، همسايه هم مي گفتند چرا بچه تان را مواظبت نمي کني, شاه را فحش مي دهد. گفتم: مگر چه مي شود؟ گفتند:بچه شما را دستگير مي كنند ومي كشند. گفتم: اشكال ندارد كسي درمبارزه حق كشته شود افتخار است.
بعد از انقلاب هم گفت من مي خواهم در سپاه پاسداران شركت كنم ودرجبهه خدمت كنم ,رفت سپاه و چندين بار به جبهه رفت و چندين بار مجروح شد . گفتم پسرجان ديگر بس است نروجبهه.
گفت : مادر جان بادمجان بم آفت ندارد. بي قرار بود بعد از عمليات محرم وقتي چند تا شهيد آوردند ديگر طاقت نياورد وبراي دفن كردن آنها هم نماند و رفت به جبهه, آخرين دفعه اش بود ,ديگر من او را نديدم ,برادرش آمد وگفت رفته جبهه ومن ناراحت شدم بعد از مدتي جنازه اش آمد. در سردشت به شهادت رسيد.
- شما در تربيت ايشان چه كار كرديد چگونه تربيت كرديد؟
بنده هميشه بچه ها را به نماز وادب سفارش مي كردم ومي گفتم مردم را اذيت نكنيد وهميشه با خدا باشيد .
-اخلاق ايشان چگونه بود ؟
اخلاق ايشان خيلي خوب بود با همسايه ها وجوانان محل وديگران خوب رفتار مي كرد
-ازهنگام تحصيل درحوزه علميه چه خاطره اي داريد؟
يك بار از ايشان كتاب گرفته بودند كتابهاي ديني كه مطالعه مي كرد , در دوران مبارزات با حکومت خائن پهلوي ,هميشه مي گفت مادر جان نمازجمعه را ترك نكن.
-درزمان شهادت ايشان خوابي ديديد يا خير؟
چرا خواب ديدم, ايشان كه شهيد شده به من نمي گفتند كه شهيد شده خواب ديدم يك اتاق بزرگ است يك گلدان را وسط اتاق گذاشتند. گفتم: اين گلدان را چه كسي گذاشته است؟ مي افتد مي شكند. گفتند: اين را آقاجان گذاشته است.
يك دفعه ديدم صداي محمد جعفر مي آيد وسرود مي خواند ورفتم ديدم محمد جعفر خيلي خوشحال بود. او را بغل كردم وگفتم: پسرجان آمدي ديگر نمي گذارم بروي . گفت: مادرجان تا زنده ام بايد برم وشما بايد تحمل كني وصبركني بعد گفتند شهيد شده است.
-شما به عنوان مادر شهيد روحاني وپاسدار چه پيامي به مادران وخانواده هاي شهدا داريد بفرمائيد؟
پيام من اين است كه مادران وپدران ؛اين شهدا رفتند در راه خدا وما بايد صبركنيم خوش به سعادتشان كه به راه حق رفتند.
-چه پيامي به جوانان عزيز داريد؟
جوانان عزيز بايد پيروشهدا باشند واز خداوند مي خواهم كه تمام جوانان ما را به راه راست هدايت كند.

مصاحبه با برادر شهيد
بسم الله الرحمن الرحيم
بنده محمدابراهيم آشوري برادر بزرگ شهيد محمد جعفر آشوري هستم .
-تفاوت سني شما با برادر شهيد چقدربود؟
بنده سه سال از ايشان بزرگتربودم ولي ايشان از لحاظ ديگر خيلي از من بزرگتر بودند وجلوتر بودند.
-اگر خاطراتي از دوران كودكي شهيد داريد بفرمائيد؟
از دوران ابتدائي درمدرسه و غيره ,ايشان شاخص هاي نسبت به من وديگر برادران داشت .شادابي و خوش اخلاقي ايشان امتياز بود.
ايشان با غلامحسين آشوري شهيد روحاني وشهيد باقر باهم به جبهه رفتند و اكثراً دوستان ايشان شهيد شدند .
خاطره اي ازقبل از انقلاب دارم . ايشان يك بار عكس آقاي خميني را آورده بود.من تا آن موقع عکس امام را نديده بودم,گفتم: اين عکس حاج شالي است ؟گفت :نه خير اين آيت الله خميني است.
آنها حدود 25نفربودند كه با گروه حافظ وحدت كه زير نظر حوزه علميه بود فعاليت مي كردند ومبارزه مي كردند .
با ضدانقلاب بعد از انقلاب نيز در مبارزه بودند وبا شروع جنگ به سپاه پاسداران رفت واولين گروه كه به جبهه غرب كشور اعزام شدند اينها بودند .بعد از آن براي جذب جوانان واعزام به جبهه فعاليت مي كرد ايشان در دوگروه فعاليت مي كردند.
براي كودكان ونوجوانان و دو براي جوانان ,او با رفتار واخلاق خوب آنها را با دين آشنا مي كرد ودشمن را به آنها معرفي مي كرد. واما براي جوانان وجذبشان صحبت هايي مي كرد و با اخلاق خوش نيازهاي مملكت وجبهه را براي آنها بيان مي كرد وسفارش مي كرد به بسيج بروند و مي گفت جبهه نياز به شما دارد حتي بنده هم به سفارش ايشان به سپاه رفتم.
-ايشان چند بار به جبهه اعزام شد وآيا مجروح هم شده بود ؟
بله ايشان حدود 7بار به جبهه اعزام شد ودوباره مجروح شد. وزماني هم در زندان قزل حصار نگهبان زندانيان سياسي بود.
-آخرين بار كه اعزام شد كي بود وچه احساسي داشت؟
آخرين بار كه رفت اعزام شد به كردستان وبعد ازعمليات محرم بود كه آنجافرمانده گردان وپايگاه بود .دريك عمليات بنده هم منطقه بودم كه آمد. گفتم :شما چرا آمدي اينجا ؟گفت: شنيدم اينجا خبري است من هم آمدم .خلاصه آخرهم به آرزويش رسيد, به كمال رسيد.
-آخرين ديدار شمابا ايشان كي بود؟
در اواخر بنده مأموريت بودم ايشان را نديدم وفقط با نامه مكاتبه وارتباط داشتيم. فقط يك خبر دادند كه شهيد شده است وبنده احساس كردم به آرزويش رسيده .ازجهتي انسان حس مي كند به كمال رسيده است وازجهتي ناراحت از اينكه برادر خودش را ازدست داده است.
-شما خودتان چه احساسي داريد؟
همه ما مديون شهداء هستيم ومديون انقلاب هستيم اين انقلاب به ما آبرو داد, شخصيت داد. خانواده شهداء بيشتر از ديگران مديون شهداء هستند حتي كشورهاي اسلامي هم مديون اين شهداء هستند.
-شما چه پيامي داريد؟
عرض مي كنم كه خواسته هاي شهداء را برآورده كنند و پيرو آنها باشند وپيرو ولايت باشند.
-چه خاطره اي ازايشان داريد؟
يك بار كه مجروح شده بود, بنده ايشان را بردم بيرون براي قدم زدن و مزارشهدا رفتيم .توي راه صحبت مي كرد مي گفت كه من تنها شهادت آرزويم است.
من احساس كردم كه ايشان ديگر طاقت ندارد و اگر ايشان شهيد نمي شد امكان داشت عوارض پيدا شود.
ديگر اينكه ايشان خيلي عاشق امام خميني (ره) بود .يك سال قبل از انقلاب يك نفر از اقوام مخالف بود با انقلاب, آمد ه بود به خانه ما ؛گفت: كه تمام گرفتاريهاي ما از امام است يك دفعه ديدم محمد جعفر ناراحت شد ,به طوري كه اشك ازچشمهايش بيرون زد .براي اينکه خودش را كنترل كند بلند شد رفت بيرون ,آنجا فهميدم كه عشق اما م ايشان را به اين حالت درآورده است.
ضمناً اكثر دوستان وهمرزمان ايشان يا شهيد شدند يا مفقود الاثرهستند.



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان قزوين ,
برچسب ها : آشورى , محمد جعفر ,
بازدید : 265
[ 1392/05/09 ] [ 1392/05/09 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 2,178 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,711,279 نفر
بازدید این ماه : 2,922 نفر
بازدید ماه قبل : 5,462 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک