فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

حمايتي,عبدالحسين

 

  پانزده خرداد 1345 ه ش همزمان  با اربعين حسيني در بوشهر به دنيا آمد .دو ساله بود که همراه خانواده اش به زيارت کربلاي حسيني رفت و آستان مقدس آن حضرت را بوسيد و پيمان خونين وفا را با مولايش ابا عبد الله (ع) امضا کرد .

حسين دوره ي ابتدايي را در مدرسه سعادت و دوران راهنمايي را در مدرسه شهيد پاسدار گذراند .از همان خرد سالي در راهپيمايي ها شرکت مي کرد و پس از پيروزي انقلاب نيز ،با يارانش به پاسداري از انقلاب مشغول شد .
حسين ،سال اول متوسطه را در دبيرستان شريعتي گذراند و در همين زمان بود که جنگ تحميلي آغاز شد .او بلا فاصله به عضويت بسيج سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در آمد و در انجمن اسلامي دبيرستان هاي عباد الله و شهيد مختار فعاليتهاي خود را گسترش داد .ايشان به دليل علاقه شديد ي که به انقلاب داشت ،راهي جبهه هاي نبردنور عليه ظلمت شد و در عمليات والفجر 2 در سمت فرمانده گروهان همراه با همرزمانش به دشمن بعثي حمله ورشد.ا و تا سه شبانه روز به اتفاق 15 نفر از يارانش در محاصره دشمن بودند و آن قدر جانانه مقاومت نمودند تا به لطف خداوند از محاصره دشمن خارج شدند وپادگان حاج عمران رانيز فتح کردند .
شهيد حسين حمايتي ،بارها و بارها به جبهه شتافت و در عمليات بزرگ خيبر نيز شرکت کرد .
در خرداد 1363 با اعلام آغاز عمليات فتح 3 ،مجددا به سوي جبهه شتافت و در گردان مصطفي خميني لشکر فجر مشغول خدمت گرديد .حسين ،پس از بازگشت از جبهه به پيشنهاد تعدادي از همرزمان خود ،در کميته انقلاب اسلامي(سابق)در شيلات استان بوشهر به عنوان جانشين فرمانده آن کميته منصوب شد و مدت زيادي خدمت نمود و سپس در کميته انقلاب اسلامي بوشهر به عنوان مسئول واحد مبارزه با مواد مخدر انجام وظيفه نمود .او همچنين مدتي نيز مسئوليت واحد مبارزه با مواد مخدر شهرستان خور موج را عهده دار بود .
با آغاز عمليات والفجر 8 ،بنا به در خواست فرمانده لشکر 19 فجر ،حسين بي درنگ و با عجله فراوان خود را به جبهه رساند و در اين عمليات نيز شرکت کرد .وي در عمليات آزاد سازي بندر استرا تژيک فاو جزو اولين نفراتي بود که همراه با فرمانده گردان حضرت فاطمه زهرا (س) ،در آن بندر پياده شد .شهيد حسين حمايتي پس از پيروزي عظيم ،با سر بلندي به بوشهر باز گشت و به خدمت در کميته انقلاب اسلامي ادامه داد.
او همچنين مسئوليت گروهي از امداد رسانان به سيل زدگان استان بوشهررا درسال 1365به عهده داشت و با تمام توان به نجات و ياري سيل زدگان شتافت .او اگر چه فرماندهي گردان دريايي کميته انقلاب اسلامي بوشهر را عهده دار بود الما با ديدن مشکلات مردم کارهاي خود را رها کرد و به کمک مردم سيل زده استان رفت .
حتي هنگامي که از صدا و سيما هم موضوع سيل اعلام شد و مردم حزب الله بوشهر به بسيج بوشهر هجوم آوردند ،ايشان با حدود 15 نفر به طرف خور موج و پل مند به راه افتادند و توانستند ماموريتشان را با تلاش فراوان وموفقيت آميز به پايان برسانند .
حسين در معاشرت با خانواده ،آشنايان و دوستان ،متين ،مودب و در عين حال جدي و پر جاذبه ونمونه ي کامل اخلاق اسلامي بود .وي ،تجسم عيني عدالت اسلامي بود و نه تنها در مصرف بيت المال صرفه جويي مي کرد بلکه با سوء استفاده گران نيز برخورد قانوني مي کرد .تا جايي که مي توانست ،کسي را از خود نمي آزرد ؛اما دشمنان انقلاب و اسلام را نيز تحمل نمي کرد .اشداء الکفار بود .خلاصع ،شهيد حسين ،همه وقت با دشمنان اسلام در ستيز بود ،تا اينکه سر انجام در تاريخ 6/ 6/ 1366 در يک درگيري نابرابر با اشرار و قاچاقچيان مواد مخدر در کوهستانهاي اطراف گاوبندي به درجه ي رفيع شهادت نايل آمد .
عمر پر برکت شهيد حسين ،پر از تلاشهاي وقفه نا پذير بود و تمام زندگي کوتاه خود را در دفاع از اسلام عزيز گذراند .
منبع:نردبان توحيدجلد1،نوشته ي اسماعيل ماهيني،نشرشروع-1383

وصيت نامه
به نام خدا

صحبتهاي خودم را شروع مي کنم. باشد که خداوند ،توفق اطاعتش را به من عطا فرمايد .در لحظاتي شروع به نوشتن مي کنم که عمليات 2 ساعت ديگر آغاز مي شود .در اول عرايضم ،به کليه برادران عزيز و حزب الله سفارش مي کنم جبهه ها را بيش از پيش گرم نگهداريد .
زندگي مي گذرد ؛سختي ها و راحتي ها ،پستي ها و بلندي ها .ولي چيزي که مي ماند براي آخرت انسان ،عمل خويش است .گر چه بايد بگويم که عمل من نتوانست حد اقل خودم را راضي کند ..چه رسد به خدا ؛اما هميشه در اين آرزو باشيد که عاشق خدا شويد و به او نزديک شويد .دنيا را براي دنيا دوستان بگذاريد و هميشه پيرو خط رهبر عزيز حضرت امام خميني باشيد .پشتيبان قاطع نماينده و نمايندگان باشيد و گوش به حرف هيچ يک از مخالفين خط امام ندهيد که اينان گمراهانند .
عرضي هم دارم خدمت امت عزيز ،واقعا شرمنده هستم که مي بينم با وجود اين همه از خوذ گذشتگي و ايثار و فداکاري ،نتوانستم خود را غرق در شما کنم .عزيزان !انقلاب را مانند هديه گرانقدري که به شما از سوي رب سبحان رسيده است ،با جان و دل محافظت کنيد و مانند حسين بن علي (ع) ،خود و خانواده خود را فداي راه خدا کنيد و اين را با آخرت مبادله کنيد چرا که اين ،بزرگترين و پرصرفه ترين تجارت است .
خدايا !تو را شکر مي کنم که در اين خط قرارم دادي !خدايا !از درگاهت تقاضاي بخشش مي کنم ،چرا که نتوانستم آن طور که خودت صلاح مي بيني ،بندگي ات کنم و همچنين تقاضا دارم آنهايي که منحرف اند را هدايت و مغرضان را نابود بفرمايي !به اميد زيارت کربلا !
ودر آخر ،تقاضا دارم اگر به کربلا نرسيدم ،به نيابت اين حقير به حرم سرورم برويد و به جاي من طواف حرم شريفش را انجام دهيد .
عبد الحسين حمايتي 20/ 11 / 1364


خاطرات
سيد احمد پور فرجي:

ايشان هميشه متبسم و خندان بود و به هيچ وجه مشکلات و ناراحتي خود را در چهره نشان نمي داد .موضوع مهمي که وجود داشت ،روح بزرگ ايشان بود .او با وجود سن کم و بدون اينکه به کلاس عرفان برود ،يک عارف واقعي بود .
سکوت او ،کلامش ،تصميم گيري او و کارهاي خيري که انجام مي داد ؛حاکي از دل بزرگ و روح بزرگتر او بود که ايشان را در سطح استان و نيز خيلي از مسئولين تهران ،به يک چهره محبوب تبديل کرده بود .
وي ،در دنيا احساس تنگي مي کرد ؛ به همين خاطر هميشه در صدد رفتن به جبهه بود و چندين بار نيز به جبهه رفت .

يادم نمي رود که ايشان ،در ساعتي از شب ،در محل کميته استان ،حدود نيم ساعت سرش را روي دوش من گذاشته بود و گريه مي کرد و مي گفت :دعا کن من شهيد شوم !البته او حق داشت ،چون ميوه رسيده بود و بايد چيده مي شد ؛آن هم توسط خداوند متعال .
او نامش حسين بود ،و به همين علت ،هم در قول و هم در عمل به امامش اقتدا کرد . او مثل مولايش امام حسين (ع) چند روز زير آفتاب گرم و سوزان بود و قطعا تشنه شهيد شد ، مانند مقتداي خود و مطمئنا در آن دنيا ،نزد امام حسين (ع) ،زندگي اخروي را دنبال مي کند .به همين دليل بود که وقتي شفاي پدرش را از امام حسين خواست ،امام (ع) روي ايشان را زمين نينداخت و کلام ايشان را به گوش جان خريد و پدر مهربان حسين را شفا داد .

عبد الرحيم محرور:
بعد از 20 ساعت خستگي راه ، سر انجام بعد از ظهر ،جهت استراحت به منطقه اي در جبهه رسيديم .
هنوز نيم ساعتي از استراحت مان نگذشته بود که فرماندهان محترم به صورت اضطراري اعلام کردند که به تعداي نيرو شنا گر و قايقران نياز داريم .از هر چند نفر نيروي اعزامي ،با توجه به خستگي راه ،دو نفر ،داوطلبانه اعلام آمادگي کردند که من و شهيد حسين حمايتي نيز از جمله اين افراد بوديم .هنوز حسين را به خوبي درک نکرده بودم .با توجه به سن کمي که داشت ،به نظرم يک بسيجي تازه کار بود ،تا اينکه کم کم با خصوصيات و تواضع و فرو تني وي آشنا شدم .هر چند ايشان از لحاظ سني کوچکتر از من بود ،ولي از لحاظ رفتار ،ادب و نزاکت چندين پله با لاتر از من قرار داشت ؛ همين موضوع ،باعث خوشحالي من مي شد .
در نيمه هاي شب ، خسته و کوفته در منطقه اي به نام حور مستقر شديم .در اين منطقه به غير از تعداد زيادي قايق و يک سري قايقران از نيروهاي عمل کننده خبري نبود . ما به همين دليل فکر نمي کرديم که اين منطقه عملياتي باشد .تا اينکه بعد از چند ساعت استراحت ،فرداي آن شب ،دسته بندي شديم .من با اينکه دوستان ديگري داشتم ،ولي با توجه به خصوصيات حسين ،ايشان را به عنوان مسئول خود انتخاب کردم و مفتخر بودم که به عنوان نيروي کمکي ايشان در اين عمليات حضور داشتم .
پس از 24 ساعت تجهيزات را تحويل گرفتيم و قايق هاي موتوري را آب بندي کرديم .صبحگاه روز بعد ،شاهد آمدن گروه هايي از بسيجيان دلاور بوديم که به طرف مقر عملياتي در حرکت بودند .نيروها براي انجام عمليات ،ثانيه شماري مي کردند ؛به ويژه بچه هاي لشکر هاي تبريز و اصفهان .
افرادي مثل حسين ،بايد حد اقل 18 ساعت قايقراني مي کردند تا به منطقه عملياتي مي رسيديم ،بنابر اين مسئوليت ،سنگين تر از آن چيزي بود که ابتدا تصور مي کرديم .
ساعت 9 صبح به راه افتاديم .در اين لحظات ،حسين همه بچه ها را به خواندن آيه ي و جعلنا من بين ايديهم ....تشويق مي کرد .
قايق ما قايقي باري و ظرفيت آن محدود بود . بعد از ظهر آن روز در حاليکه مشغول نماز خواندن در وسط آبها بوديم ،هوا دگر گون شد ؛طوري که حتي چند متري خودمان را نمي توانستيم تشخيص بدهيم .
در همين حال ؛چندين فروند ميگ در ارتفاع بسيار کمي ،بالاي سرمان عبور کردند .در اين وضعيت ،حسين ،نسخه ي وجعلنا ...را برايمان باز گو کرد و به راستي که اگر در آن زمان ،ميگهاي دشمن ما را مي ديدند ،مي توانستند 1000 نفري ما را متلاشي کنند.
و البته اين خدا بود که مثل هميشه ،پشتيبان رزمندگان اسلام بود .
بعد از نيم ساعت ،هوا بهتر شد و ما به راه خود ادامه داديم .حدود ساعت 1 شب بود که به نزديکي يکي از پاسگاه هاي عراق رسيديم .حسين ،مصمم تر از گذشته ،ما را به خواندن آيه مذکور دعوت کرد .
نيروهاي ديگر ،با موفقيت به منطقه عملياتي جزيره مجنون رسيده بودند ؛ولي گروه ما راه را گم کرده بود و سر گردان بر روي محور آبها شناور بوديم .اگر به همين شکل راه را ادامه مي داديم ،با کمبود بنزين هم روبه رو مي شديم .
بعد از چند ساعت سر گرداني روي آبهاي حور ،صبحگاه به منطقه اي که خشکي بود ،رسيديم .همين که مي خواستيم پياده شويم ،تانکهاي عراقي را ديديم که به طرف ما مي آمدند .فوري خودمان را در بيشه ها مخفي کرديم .
متوجه شديم که هنوز اين منطقه دست عراقي ها است .دو باره به راه خود ادامه داديم و با توجه به مسيري که طي کرده بوديم ،متوجه شديم که بايد در چه جهتي حرکت کنيم تا به نيروهاي خودي برسيم .
سر انجام بعد از نيم ساعت حرکت ،به منطقه عملياتي رسيديم و خوشحالي مضاعفي به همه دست داد .
حسين از خوشحالي مرا در آغوش گرفت و از شوق اشک ريخت .

رضا رضايي :
با شهيد حمايتي در دبيرستان شريعتي همکلاس بودم و در اوايل جنگ ،در بسج مسجد قرآن ،با همديگر نگهباني مي داديم .من در همان اولين روزهاي آشنايي با او احساس يک برادر را نسبت به او داشتم .آن شهيد بزرگوار با اينکه پنج سال از من کوچکتر بود ،اما در متانت ،غيرت ،محبت ،شجاعت ،گذشت ،سخاوت و شهادت براي من يک الگوي کامل بود .
شهيد حمايتي با تيز بيني و عرفان الهي خود ،چنان شخصيت بر جسته اي داشت که هر کس در نگاه اول ،متوجه متفاوت بودن او مي شد و با اينکه نوجواني بيش نبود ،او را مورد احترام قرار مي داد .
اطرافيان ،در اولين بر خورد با شهيد ،مجذوب او مي شدند .آن بزرگوار ،در تمام مسائل شخصي ،از خود گذشتگي داشت ،به خصوص وقتي خطايي از برادر مومنش سر مي زد .سختي ها و مصائب را تحمل مي کرد و حاظر نمي شد او را سرزنش کند .
انتظار نداشت که دوستان نزد وي بيايند ،به همين خاطر خودش پيشقدم مي شد و نزد دوستان مي رفت .معتقد بود که انتظارات بي جا ،موجب جدايي ما از هم مي شود .
هميشه روحيه ،موقعيت و اخلاق ديگران را در نظر مي گرفت و با همه مهربان بود .وقتي دوستان خود را مي ديد ،خيلي خوشحال مي شد و معتقد بود که نبايد بگذاريم کسي از ناراحتي ما با خبر شود ؛غير از کسي که با او مشورت مي کنيم .
هميشه مي فرمود :بايد دنبال پيدا کردن عيبهاي خود باشيم ؛نه عيوب ديگران !مي فرمود :اگر ديديد مسلماني خلاف مي کند ،با لحني آرام و با اکرام و در خلوت ،عمل خلافش را به او بفهمانيد !اعتقاد داشت که ما بايد در کارهاي فردي و اجتماعي با برادران مومن مشورت کنيم .ايشان رفتارش طوري بود که در همان نوجواني ،بنده و اعضاي خانواده اش در تصميم گيري ها با او مشورت مي کرديم .
هيچ گاه در انجام کارهايش – حتي اگر ليوان آبي هم مي خواست – به کسي دستور نمي داد و با يک نگاه عميق و معنادار ديگران را متوجه اشتباهشان مي کرد .
حسين ،بعضي کارهايش را به نام ديگران تمام مي کرد ؛تا خداي ناکرده خود بيني بر او مستولي نشود و هيچ وقت نمي گفت که فلان کار را من کردم .در دلسوزي براي نوجوانان و جوانان گمراه ،نمونه بود و با خوشرويي در هدايت آنها تلاش مي کرد .او حتي پس از شهادت نيز در خواب دوستان آمده و سفارش به هدايت جوانان نموده بود .
مخفيانه و بدون معرفي خود ،به خانواده هاي شهدا سر مي زد و به فقرا رسيدگي مي کرد .هنگام بر گشتن از ماموريتها با تمام خستگي که داشت ،صبح ساعت 7 ،در محل کارش حاضر بود و به مردم خدمت مي کرد .
از زبان خودش شنيدم که گفت :يک روز به قبور شهدا در بهشت صادق رفته بودم . صدايي را به وضوح شنيدم که گفت :حسين !بيا که همه بچه ها منتظر هستند .

در زمان در گيريهاي حزب الله با منافقين در بوشهر ،که شهداي مسجد توحيد جلودار و در صف اول مبارزه با منافقين بودند ،شهيد حمايتي با اينکه 15 الي 16 سال بيشتر نداشت ،چنان با قاطعيت ،جديت و شجاعت با منافقين در گير مي شد که همه ما که از او بزرگتر بوديم ،تعجب مي کرديم .منافقين نيز از دست او به ستوه آمده بودند .
در يک جلسه که همه بچه ها حضور داشتند ،برادر بزرگوارمان حاج عبد الرحمن تنگستاني به خاطر همين مبارزات شجاعانه ،رساله ي امام خميني (ره) و دو کتاب ديگر را به آن شهيد جايزه دادند و از ايشان قدر داني نمودند .

نحوه شهادت به روايت همرزم شهيد، سيد احمد پور فرجي:
همراه با گروه 30 نفري از پاسداران بوشهر به سوي منطقه مورد نظر حرکت کرديم .از بوشهر به کنگان و سپس به عسلويه رفتيم و شب را در آنجا استراحت کرديم .فردا صبح ،نيروها با چندين دستگاه ماشين و مهمات و اسلحه به طرف کوههاي گاوبندي حرکت کردند و قسمتي از مسافت را با ماشين طي کرديم ،اما چون منطقه صعب العبور بود ،با پاي پياده کوههاي سر به فلک کشيده را طي کرديم .
با توجه به اينکه ما در عمليات اسير نيز گرفته بوديم ،کار و خطر دو چندان بود .همين طور که داشتيم به ستون بر مي گشتيم ،آقاي حمايتي با توجه به اينکه فرمانده ما بود ،پشت سر همه راه مي رفت .
هنوزاز پاکسازي منطقه اطمينان نداشت و احتمال خطر براي آخرين نفر در ستون دو چندان بود .او مرتب تاکيد مي کرد :مواظب اطراف خود باشيد !احتمالاقاچاقچيان بين اين کوهها پنهان شده باشند !در همين حين ،يکي از بچه هاي تهران و معاون عمليات قلبشان گرفت و توانايي راه رفتن را از دست دادند .خود آقاي حمايتي ،معاون اطلاعات و عمليات را در بغل گرفت و به او کمک کرد و ايشان را تا مسافتي آورد ؛تا اينکه حال معاون به جا آمد .بعد آقاي حمايتي از همه خواستند کمي استراحت کنند تا بعد به راهمان ادامه دهيم و به آبادي برسيم .
پاي ايشان در پوتين ،به خاطر فشار کار ،تاول زده بود .قصد داشت پوتين هايش را در آورد و پايش را استراحت دهد و يکي از پوتين ها را نيز در آورد ،که يک دفعه ما را محاصره کردند و شروع به تير اندازي با آرپي جي و سلاحهاي سنگين به سمت ما کردند و ما را به رگبار بستند .
حسين از بچه ها خواست که با تمام قدرت مقاومت کنند و نگذارند حتي يکي از آنها فرار کند .تمام کوهستان را آتش گلوله فرا گرفته بود و هر کس به يک طرف مي رفت تا بتواند سنگر بگيرد .
مي دويديم و تير اندازي مي کرديم .در همين حين ،غلامحسين منصوري که يکي از بچه هاي گناوه و پاسدار و محافظ وفادار به فرمانده اش بود و هميشه و همه جا حسين را همراهي مي کرد ،مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به درجه رفيع شهادت نائل آمد .آقاي حمايتي به شهيد حسين دستجردي که از اهالي لامرد بود ،دستور داد که :سريع خود را به بالاي کوه برسان و اطلاعات لازم را برايمان بياور !همين که آقاي دستجردي از کوه بالا رفت ،مورد اصابت گلوله قرار گرفت و شهيد شد .
تمام آتش دشمن روي حسين بود .او را محاصره کرده بودند .حسين با اينکه مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود و از ناحيه پا و شکم خونريزي زيادي داشت ،با آنها مقابله مي کرد ؛مثل کسي که اصلا زخمي نداشته باشد .دراين حين حسين زخمي شد.معاون ايشان بلافاصله پس از اصابت گلوله به آقاي حمايتي ،دستور عقب نشيني دادند و اما بچه ها سر پيچي کردند .ايشان گفتند :حجم آتش آنها سنگين است و اگر عقب نشيني نکنيد ،من به شهادت مي رسم و در اين صورت مسئول شهادت من شماهستيد .پس به خاطر اينکه او را اذيت نکنيم،سريع عقب نشيني کرديم تا نيروي کمکي برسد .
نيروها از يک در گيري سنگين به خاطر نجات فرمانده ،عقب نشيني کردند .تا مسافتهاي دور که به عقب مي رفتيم و مراقب اوضاع بوديم نيز صداي تکبير حسين را مي شنيديم .يعني هنوز مقاومت مي کنم ،ايستاده ام و زنده هستم .شنيدن صدا و تجسم موقعيت او ،بسيار زجر آور و دلخراش بود .
بي سيم از کار افتاده بود .بلافاصله پس از راه اندازي بي سيم ،از سپاه منطقه تماس گرفتند و نيروهاي عمل کننده فرستادند که آنها پس از پنج شبانه روز در گيري ،با شکستن محاصره ،جسد شهيد حسين را از دست اين دژخيمان نجات دادند .
وقتي به بالين حسين رسيدند ،چهره او قابل شناسايي نبود و از روي خال گردن شناخته شد .
حسين ،چون مولايش ابا عبد الله در روز شهادت ،وسط کار زار نماز را به وقت خواند و چون پيشواي خود تشنه لب به شهادت رسيد و چون مولايش ،پيکرش چند روز در قتلگاه ماند .
در اين پنج روز که حسين مفقود بود ،زمزمه هايي در شهر پيچيده شد و به همين خاطر ،تعدادي از بسيجيان در بسيج مرکزي جمع شدند و براي پيدا کردن حسين تقاضاي اعزام به منطقه کردند .وقتي خبر شهادت ايشان به شهر رسيد نيز ،شهر ،سياه پوش شد .
آقاي مير لوحي ،يکي از فرماندهان استان تهران ،نقل مي کند :وقتي اطلاع دادند که حمايتي شهيد شده است .تمام روز گيج و مبهوت و گريان بودم و باور نمي کردم که در اين عمليات ،حسين به اين راحتي به شهادت برسد .وقتي در بندر عباس با او آشنا شدم ،از همان نگاه اول با ديدن آن چهره زيبا به اطرافيان گفتم که ايشان از جمله کساني است که توفيق شهادت را پيدا مي کند .

 

آثار باقي مانده از شهيد
نامه شهيد حمايتي به کميته انقلاب اسلامي

سلام عليکم
احتراما به استحضار مي رساند در پي امر امام امت و همچنين مسئولين محترم در خصوص جنگ تحميلي و يکسره نمودن وضعيت جنگ ،بدين جهت بنا است از اين استان گردان رزمي به جبهه هاي حق عليه باطل اعزام شود .اين حقير در نظر دارد با موافقت شما مسئولين محترم در خدمت رزمندگان اسلام باشم .لذا خواهشمند است با رفتن اينجانب به جبهه حق عليه باطل موافقت نماييد ،شايد بتوانم در اين زمينه اداي وظيفه نمايم .
اميد وارم با در نظر گرفتن وضعيت فعلي جنگ با در خواستم موافقت شود .
والسلام
عبد الحسين حمايتي 25/ 9/ 1364
پاسخ کميته انقلاب اسلامي
بسمه تعالي
با توجه به علاقه و در خواست شديد نامبرده ،اين معاونت به صورت موقت موافقت مي نمايد.
26 / 9 / 1364


نامه شهيدمجيد بشکوه به شهيد حسين حمايتي
رب اشرح لي صدري و يسرلي امري
خدمت برادر عزيز و ارجمندم ،حسين حمايتي سلام عليکم !
با درود بر مهدي (عج) منجي انسانهاي در بند و نجات دهنده مظلومين ،محرومين و آزاد کننده ملل فقير و مستضعف و ياري دهنده تمامي ايثار گران و همه کساني که در راه خدا جهاد مي کنند .و با سلام بر امام خميني ،رهبر کبير انقلاب اسلامي ايران و بنيان گذار جمهوري اسلامي ايران و بنيان بر کن ظلم و بر قرارکننده ي اسلام راستين در ايران .
سلامتي شما را از درگاه خداوند منان که پيروزي مستضعفين بر مستکبرين راوعده داده است خواستارم و اميد دارم که در تمام اوقات ،در تمام ايام روز و در تمام زندگي ،در راه خدا و در راه عبادت موفق و مويد باشيد .اميدوارم که هميشه خود را در راه خدا و نيز به سوي ايزد تعالي و رسيدن به وي سپري کرده و کنيد .
برادرم !اگر از حال برادرت خواسته باشيد سلامتي بر قرار است .کسالتي در کار نيست و در اينجا به دعا گوي شما مشغول مي باشم .
برادرم !اکنون که دارم براي شما نامه مي نويسم ،مي خواهم ،هم عرض ادبي کرده و هم جوياي سلامتي شما باشم .در سنگر ،در کنار برادر بوشهري هستم .در اينجا همه چيز حالت عادي خود را دارد و الحمد الله اوضاع و احوال جبهه خيلي خوب است و ماشا الله روحيه بچه ها همگي خوب است .
در اينجا همه چيز رنگ الهي دارد .همين ديروز يک معجزه الهي ديديم .يک خمپاره بر روي سنگر تدارکات افتاد اما به حمد الله هيچ کس ،حتي کوچکترين خراشي از اين خمپاره بر نداشت .اين تنها يک معجزه کوچک از معجزات الهي است .از اين نوع فراوان است و اينها همه از اين مي باشد که شماها درپشت جبهه دعا مي کنيد و اين دعاها اين چنين اثر مي کند و خداوند آن را در جبهه نشان مي دهد .انشا الله از اين دعاها دست بر نداريد .
برادرم !نمي خواهم زياده روي کنم و از حد ميان افراط و تفريط بگذرم .
برادرجان !دلم مي خواهد که هميشه براي گنهکاران دعا کنيد تا خداوند کمي از بار گناهان ما را ببخشد .تا شايد بتوانيم زير بار آن که بر دوشمان سنگيني مي کند ،کمر راست کنيم .
انشا الله به گفته ي «اويس قرني» ،مومنين بايد با دعاي همديگر را ياد کنند و زماني که به «جابر بن حيان» بر خورد مي کند ،در ضمن وداع به او مي گويد :اي جابر !مرا به خوبي ياد کن تا تو را به دعا ياد کنم . اين را هم به اين علت مي گويم که ما ،شما را به دعا ياد کنيم و شما ما را به دعا ياد کنيد .
برادرم انشاءالله هميشه پيروز و موفق باشيد .شما نيز دعا کنيد تا ما پيروز شويم .
برادرم !دلم مي خواهد مرا از ته قلب حلال کني و مرا ببخشي .از اين که تا به حال نتوانستم عرض ادبي کرده باشم معذرت مي خواهم .
همه برادران سلام مي رسانند .هر کس از ما پرسيد ،سلامش را برسان .به اميد پيروزي لشکريان اسلام بر کفر و استکبار جهاني و سر کوبي آمريکا و جنايتکاران .
و السلام علي من االطبع الهدي
مجيد بشکوه 27/ 2/ 1362



آثارمنتشر شده درباره ي شهيد
يا رب مددي بنما ،بر اين دل و جان امشب

تا من بکنم بهرت ،فرياد و فغان امشب
هجر ره مه رويان ،بي بال و پرم کرده
سيلاب سرشکم شد ،از ديده روان امشب
يارم به بر حق شد ،عرفان سوي مطلق شد
قدم ز غم هجرش ،گرديده کمان امشب
چون سر کنم اين دنيا ،بي روي چو ماه تو
ماتم شده از دردم ،هر پير و جوان امشب
اي الگوي حزب الله ،فرمانده ي جند الله
در سوگ تو مي نالم ،فرياد کنان امشب
جان بر کف ثار الله خوش رفت سوي الله
گرديده دل از حجرت ،بي تاب و توان امشب
از آه دل زارم ،وين سينه غمبارم
غوغا شده بر پا در ،جنتيان امشب
ياد تو مرا همدم ،يک لحظه بيا نزدم
يک لحظه بيانزدم ،اي راحت جان امشب
از وصف گل رويت ،وان خصلت نيکويت
اي ياور روح الله ،درمانده بيان امشب
شوق رخ شيدايت ،وان قامت رعنايت
اسرار دل من را ،بنموده عيان امشب
هم رزم سعات را ،هم فيض شهادت را
معناي مبين کرديد ،خونين کفنان امشب
وقت است که بسرايم ،اشعار جدايي را
در سوگ تو عبد الله ،فرياد کنان امشب
خود آگهي از حالم ،وز هر الف و دالم
کز شعر حزين من ،امت به فغان امشب
رضا رضايي



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان بوشهر ,
بازدید : 203
[ 1392/04/21 ] [ 1392/04/21 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 1,705 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,710,806 نفر
بازدید این ماه : 2,449 نفر
بازدید ماه قبل : 4,989 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 1 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک