شهيد ملا «مصطفي مر دوخي» در سال 1335 در روستاي «دزلي» دربخش« سرو آباد »ازتوابع شهرستان« مريوان» به دنيا آمد .بعد از چند سال به مکتب خانه روستا رفت و در محضر اساتيد محلي الفباي فارسي و عربي را ياد گرفت . سپس به« سقز» مهاجرت کرد و به فرا گيري مقدمات علم فقه پرداخت .بعد از مدتي در روستاي( نژمار) به تحصيل علوم حوزوي پرداخت وبه فراگيري جامع المقدمات مشغول شد .پس از آن صرف و نحو عربي و منطق را فرا گرفت . در سن هجده سالگي علوم اثني عشر را به صورت کامل آموخت و اجازه نامه افتاءو تد ريس را گرفت .بعد از آن به خدمت سر بازي فرا خوانده شد .پس از آنکه دوره ي آموزش نظا مي را درپادگان شهر عجب شير گذراند، به يکي از پادگان هاي مشهد انتقال يافت اما طولي نکشيد که از خدمت سر بازي معاف شد و به
زاد گاه خود باز گشت .در سال 1352 با حضرت امام (ره)ارتباط پيدا کرد و از ايشان خط مشي گرفت .شهيد مر دوخي اعلاميه ها و تصاوير امام را از تهران و قم مي آورد و در بين مردم منطقه پخش مي کرد .او براي مردم از امام سخن مي گفت و امام را براي آنها مي شناساند .بعضي وقتها به شهر هاي بزرگ مي رفت و به فعاليت هاي سياسي عليه رژيم مستبد شاه مي پرداخت . او مدتي هم به کشور عراق مي رفت و با امام ديدار کرد. برادر ش مي گو يد :در يکي از شب هاي فروردين ماه سال 1356 که باران تندي هم مي باريد در منزلمان به صدا در آمد .وقتي که در خانه را باز کردم مصطفي با عجله وارد شد و يک ساک کوچک را که در دست داشت، به من داد . او گفت: محتويات اين ساک را از امام گرفته ام !!وقتي که ساک را باز کردم ديدم داخل ساک پر است از عکس و اعلاميه هاي امام .من ومصطفي با آنکه بسيار خسته بود، همان شب ماشيني پيدا کرديم و همه عکس ها و اعلاميه ها رادر شهر پاوه پخش کرديم . دو روز بعد من دستگير شدم و حدود دو ماه در زندان بودم .زماني که حضرت امام به ايران باز گشتند شهيد مردو خي براي استقبال از ايشان به شهرهاي تهران و قم مهاجرت کرد و در آنجا با دکتر مصطفي چمران و چند نفر از رو حانيون مبارز ، آشنا شد و همکاري خود را با آنها آغاز کرد .پس از چند ماه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مريوان و اورانات را تاسيس کرد و خود به فرماندهي آنجا منصوب شد. او ازتمام جهت ها اعم از فکري، فرهنگي، سياسي ،نظامي و غيره به مقابله با نيرو هاي ضد انقلاب که کردستان مظلوم راعرصه تاخت و تاز خود قرار داده بودند پرداخت و برعليه آنها تبليغ کرد .
اودريک مورد براي انجام ماموريتي به کرمانشاه مي رود و بعداز اتمام کار خود به سنندج مي آيدکه به علت آماده نبودن هلي کوپتر نمي تواند به مريوان برگردد و در منزل يکي از دوستان خودمي ماند .بعد از دو ساعت خانه اي که او درآنجا مهمان بوده در محاصره ي تعداد زيادي از نيرو هاي ضد انقلاب قرار مي گيرد . شهيد مردوخي به خاطر اينکه زن وبچه دوستش آسيبي نبينند ازمقابله با ضدانقلاب صرفه نظر مي کند وتوسط مزدوران آمريکا دستگير مي شود .نيرو هاي ضد انقلاب هفت روز او را مورد شکنجه قرارمي دهند و بعد از هفت روز يعني تاريخ 26/7/1358 مصادف با ماه محرم در زير پل سنته) سقز با شليک چند گلو له کلت به سرش؛) او را به شهادت مي رسانند .مردم منطقه پيکرمطهر او را به سرد خانه «سقز» انتقال مي دهند و خانواده ي او بعد از دو روز جنازه او را به زاد گاه خودمي برند وبه خاک مي سپارند. ملا «مصطفي» در حالي به شهادت رسيد که تنها 15 روز از ازدواجش مي گذشت.مرقد اين شهيد درروستاي« دزلي» است.
شهيد ملا «مصطفي مردوخي» از همان سالهاي کودکي فعال و پر جنب و جوش بود ،استعداد و نبوغ عجيبي نيز داشت.
ذکاوت و کنجکاوي در وجود او موج مي زد .در کمال ادب و متانت رفتار مي کرد .در سلام کردن پيشقدم بود .او کردار و رفتار خود را بر اساس دستو راتي که در قرآن آمده است قرار مي داد .بسيار دقيق و منظم بود .حساب شده کار مي کرد. اصول و منطق رادر هر کاري ناديده نمي گرفت. کمتر عصباني مي شد و سعي مي کرد آرامش خود را حفظ کند .اگر عصباني مي شد سه بار (لا حول و لاقوه الا با لله )مي گفت و فورا آرام مي گرفت و عصبانيتش فرو مي نشست .انساني خود ساخته بود . از هيچ چيزي نمي ترسيد . از انسان ترسو بدش مي آمد و تر سو را مشرک مي پنداشت .به مسائل سياسي علاقه داشت و نمي خواست که انساني بي تفاوت باشد.
او چند روز قبل از شهادت خود به يکي از همرزمانش گفته بود؛ که اگر از اين سفر (همان سفري که منجر به شهادت او شد) بر گردم با هم به محضر امام مي رويم و با اجازه ايشان، نهضتي را به خاطر نجات کردستان و جذب نيرو هاي پيشمرگ کرد تشکيل مي دهيم .او فردي مطيع و شاکر بود . وظايف خود رابه نحو احسن انجام مي داد . تواضع و فرو تني عجيبي داشت . نمي شد او را از هدف خود باز داشت . زندگي رادر شجاعت ،مردانگي و ايثار خلاصه مي کرد و ايمان و درستکاري را با خون و رگ خويش عجين مي ساخت .
منبع:"اسوه هاي استقامت" نشر شاهد،1386-تهران
وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
فرزندان عزيزم و همسر مهربانم اينك ميخواهم به وسيلهي چند خط در پشت قرآن مجيد كه كتاب آسماني مسلمانان است، بنويسم و خداحافظي نمايم. چون فشار گروههاي چپ وآمريكايي در كردستان به حدي زياد شده و علناً به اماكن مقدس اسلامي حمله ميكنند جوانان پاك مسلمان را در صحن مقدس مسجد با گلوله كلاشينكف ميكشند. ديگر زندگي حرام شده و وظيفهي هر فرد مسلماني است براي خدا و براي قرآن و براي دين و مذهب خودش به جنگ با كفر برود، منهم ميرودم تا بلالوار وظيفهي خود را در راه خدا انجام داده باشم.
به هر حال همسر مهربانم اگر در راه خدا كشته شدم، بچهها را به دست خدا و شما آقاي حاج محمد صالح خان وكيل كه در زندگي من خيلي مفيد و مثل يك پدر مهربان و خوب بوده، لذا تمام زندگي من به شما و دو بچهام تعلق دارد. هيچكس و فردي يا برادر و يا خواهر حق دخالت در اموال و زندگي شما و بچهها را ندارد. به هر حال فرزندانم خواهانم در زندگي پاك و با شرافتمندي زندگي نماييد و در تمام عمر خود يك مسلمان متعهد باشيد و فرايض ديني و مذهبي خود را تمام و كمال انجام دهيد، چون تنها مكتب اسلام و قرآن است آدميت را به اوج كمال ميرساند و لاغير.
ديگر وقت خداحافظي است، شما ار به خدا ميسپارم. مصطفي مردوخي
خاطرات
محمد چوپاني:
منطقه اورامان به دليل شرايط خاص جغرافيايي و صعب العبور بودن ؛ جزو مناطقي است که رزنندگان اسلام براي پاکسازي آن زحمات طاقات فرسايي را متحمل شدند .در اواخر آذر ماه سال 59 طرح پاکسازي ذرلي و روستاهاي مجاور آن توسط شهيد عثمان فرشته و حاج احمد متوسليان و عده ديگري از فرماندهان آماده شد .
شهيد عثمان فرشته يک گروه نود نفري از پيشمرگان و برادران پاسدار را – که از هر جهت آمادگي لازم را داشتند – انتخاب کرد و طبق اصول و تاکتيک هاي خاص جنگ هاي چريکي ، اين گروه را سازماندهي کرد .بخت يار بود و بنده هم با اين گروه همکارشدم .برف فراواني آمده بود که در بعضي از نقاط ارتفاع رف تا يک و نيم متري هم مي رسيد .مسير حرکت هم بسيار سخت بود براي اينکه بتوانيم روستاي دزلي را کاملا دور بزنيم و به محاصره در آورديم ، بايد ازکوههاي مرتفع نژمار و سيانه و دوله ناو عبور مي کرديم .
سوز و سرماي زمستان تا مغز استخوان نفوذ مي کرد .ارتفاع بر ف به حدي بود که نفس همه را گرفته بود ، اما با وجود تمام اين شرايط سخت و نا مساعد ، رزمندگان اسلام روحيه بسيار بالايي داشتند و با لاخره پس از طي مسافتي طولاني ، ساعت چهار صبح دزلي را به محاصره در آورديم . ضد انقلاب پس از سه ساعت مقاومت مجبو شد روستا را ترک کند و ما همزمان روستاي دزلي و درکي را پاکسازي کرديم و پرچم مقدس جمهوري اسلامي را بر فراز قلل مرتفع آن به اهتزاز در آورديم .خاطره جانبا زي ها و رشادت هاي شهيد ملا مصطفي دردوخي در اين عمليات هيچ وقت از اذهان رزمندگان محو نخواهد شد .
مردم با نظام بودند چند روز پس از پاکسازي روستاي دزلي ، بنده به اتفاق جمعي از پيشمرگان در آنجا مسقر شديم .يک روز به من و محمد رهروان گفتند ف سريع به پادگان مريوان برويد .ماهم فورا به پادگان رفتيم .در آنجا چهل و پنج قبضه اسلحه تحويل گرفتيم و ا ود ه روستاي دزلي آورديم .
هنگامي که به دزلي بر گشتيم ديديم عده اي در پايگاه ما جمع شدند . زماني که وارد پايگاه شديم و علت را سوال کرديم ، گفتند اينها اهالي دزلي هستند که داوطلبانه آمده اند مسلح شوند .ما بلافاصله سي و پنج نفر از انها را مسلح کرديم و آموزشهاي لازم ذات به آنها داديم .
بعد از يک هفته همه آنها اعلام امادگي کردند و گفتند :آماده انجام عمليات و پاکسازي منطقه هستند .به نظر رسيد بايد منطقه قله بروسکه در حومه درکي از لوث وجود گروهک رزگاري پاکسازي شود . نيروها براي پاکسازي سازماندهي شدند .گروهک رزگاري در اين منطقه امکانات فراواني در اختيار گذاشت و به دليل همجواري با کشور عراق ، توپخانه هم در اختيار آنها بود و افسرهاي عراقي و نيروهاي بعثي در بين عناصر رزگاري به وفور ديده مي شود .با فرماندهي شهيد عثمان فرشته و با کمک نيروهاي محلي و مردمي دزلي ، عمليات را شروع کرديم و توانستيم در کمترين زمان و بدون تلفات ، مزدوران رزگاري را وادار به عقب نشيني به داخل خاک عراق بکنيم همکاري مردم دزلي اين کار با آن سرعت انجام نمي شد و اين پيروزي از برکت وجود مردم بود .چرا که مردم با نظام بودند و به محض رهايي از چنگال گروهک ها ، يبه نيروهاي اسلام مي پيوستند .
درباره :
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا ,
استان کردستان ,
برچسب ها :
مردو خي ,
ملا مصطفي ,
بازدید : 276