فرهنگی هنری اجتماعی فرهنگی هنری اجتماعی
| ||
تبلیغات نهم شهريور ماه سا ل 1342 بود که چشم به روستاي علي آباد باز کرد .چند روز از تولد کودک نگذشته بود ،پدر و مادر و تعدادي از بستگان و آشنايان ،براي نام گذاري او جمع شده بودند و هر کس به ذوق خود ،اسمي را پيشنهاد مي داد و حرفي مي زد . نگاه نافذي داشت .به گونه اي که توجه همگان را به خودش جلب مي کرد .ظاهرش مثل درياي آرام بود .عميق و با وقار .اما سينه اش پر بود از موج هاي خروشاني که ،به وقت تلاطم بلند مي شد . هميشه در خودش بود و يا به دور دست ها خيره مي شد .
جليل شهسواري ،برادرشهيد : جماالدين شهسواري،برادر شهيد: صلاح الدين شهسواري،برادر شهيد: بيشتر اوقات فراغتش را با مطالعه پر مي کر د. در انتخاب کتاب و نوع مطالبي که مي خواند ،خيلي دقيق بود .تنها کتابي که هميشه با آن انس داشت ،قرآن کريم بود و آن را سر چشمه ي حيات ابدي مي دانست .در جمعهاي دوستانه ،بارها مي گفت :آيينه ي دلتان را با خواندن قرآن صاف کنيد ،تا نور الهي در آن بتابد . سردار هادي: يادم هست در عملياتي که منجر به شهادت جميل شد همگي قبل از حمله ،محاسنشان را کوتاه کرده بودند .و هر چه من به جميل اصرار مي کردم که بايد ريشت را بزني ،قبول نمي کرد . مي گفت ؛هر دستوري که بدهي اطاعت مي کنم ،ولي از اين يکي معذورم .پرسيدم ،براي چي ؟در جوابم گفت :دوست دارم محاسنم را با خون سرم حضاب کنم .به شوخي گفتم :مگر بدون ريش نمي شود خضاب کرد ؟بر گشت به من گفت :دلم مي خواهد مثل امام علي (ع) ،صورتم با خون سرم سرخ شود .ديگر خاموش شدم و نتوانستم حرفي بزنم . جمال الدين شهسوار،برادر شهيد: محمد الله مرادي: جمال الدين شهسواري: شجاعت و دلاوري هاي جميل مرا متحير کرده بود .گاهي اين سوال برايم پيش مي آمد که ؛آيا برادرم براي خدا مي جنگد يا براي کسب مقام و موقعيت و شهرت . سرهنگ حضرتي: محمد الله مرادي: يک روزبا جميل نشسته بوديم و راجع به عمليات هايي که در آن شرکت کرده بوديم ؛صحبت مي کرديم .او داشت تعريف مي کرد که ناگهان آهي کشيد و ساکت شد .علتش راپرسيدم گفت :روزي گزارش داده بودند که در يکي از مناطق ،پانزده نفر ضد انقلاب ،به داخل مرزهاي ما نفوذ کرده اند و قصد تعرض دارند .خبر را که شنيديم سريع خود را آماده کرديم و همراه تعدادي از بچه ها ،به طرف منطقه ي مورد نظر حرکت کرديم .ولي متاسفانه ،قبل از اينکه ما به انجا برسيم ،قاچاقچي هاي مرزي ،خبر آمدنم را به ضد انقلاب داده بودند و آنها هم فورا بر مي گردند . محمود کرمي: فروزان شهسواري ،فرزند شهيد: صديقه مرادي،همسرشهيد: عبدالجبار شهسواري ،فرزند شهيد: علي حضرتي: مادر شهيد:
آثار منتشر شده در باره ي شهيد پدر جان !تو هميشه مي گفتي ،مواظب يکديگر باشيد ،به مادرتان احترام بگذاريد ،به دوستانتان مهرباني کنيد ،به ضعيفان ياري برسانيد ،يارمظلو مان باشيد و به يتيمان مهر بورزيد . به نام خداي جميل نامه اي به پدر شهيدم بسم الله الجميل
درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان کردستان , برچسب ها : شهسواري , جميل , بازدید : 265 [ 1392/05/10 ] [ 1392/05/10 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
:: |
||
[ طراح قالب : گرافیست ] [ Weblog Themes By : graphist.in ] |