فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

گنجي,حجت الاسلام صادق

 

چه کسي مي داند غم در زندگي من چقدر سايه افکنده است. من 8 ساله بودم که پدرم در گذشت در جبهه جنگ جسد هاي به خاک افتاده را ديده ام ،فراق برادرم نادر نيز ،بخش ديگري است که با آن رو به رو شده ام .شايد به همين دليل است که اوقات خالي براي من بسيار با اهميت است ،ليکن هر از چند گاهي غمم عود مي کند .
زندگي ام توام با انقلاب ايران است .از 12 سالگي در مبارزات انقلابي شرکت کرده ام ،در دوران شاه دستگير شده ام ولي به دليل سن کم مجازاتم نکردند ،پس از انقلاب کارهاي مختلفي براي خدمت به مردم انجام داده ام ،زيرا پس ازانقلاب توجه ها به مردم معطوف بود . صادق گنجي
  صادق گنجي در سپيده دم روز 6 ارديبهشت ماه سال 1342 ه ش در يک خانواده مذهبي در شهر فسا ديده به جهان گشود .خانواده ايشان به علت ماموريت پدرش که فردي ارتشي بود از برازجان به فسا رفته بودند .پس ازاو ،دو برادرو سه خواهر نيز به جمع خانواده پيوستند .هشت سال گذشت که ناگهان طوفان سهمگيني مسير زندگيش را به کلي عوض کرد و از نعمت وجود پدر محروم گشت .صادق در دوران دبستان و راهنمايي و دبيرستان دانش آموز ممتازي بود.او پانزده ساله بود که انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد .وي که حيطه فعاليتهايش را در خور روح تعالي طلب خود مي ديد ،پس از اتمام دوران دبيرستان راهي تهران شد و به جرگه طلاب علوم ديني پيوست .به همين منظور در مدرسه عالي شهيد مطهري ثبت نام نمود و با امتيازي عالي قبول شد . از آن پس به طور شبانه روزي در مدرسه مشغول تحصيل و تهذيب نفس بود .
در سال 1359 با آغاز جنگ تحميلي به عنوان مبلغ به جبهه ها اعزام شد و به صورت غير مستمر به مدت بيست ماه در جبهه هاي مختلف حضور يافت .سال 1363 بود و صادق بيست و يک بهار از عمرش مي گذشت که ازدواج کرد و وارد مرحله جديدي از زندگي شد . او مدتي به عنوان رئيس گزينش کشتيراني جمهوري اسلامي ايران خدمت نمود و سپس مسئوليت بازرسي اداره عقيدتي سياسي رادر نيروي دريايي سپاه پاسداران به عهده گرفت.ا و مدت کمي نيز در اداره مبارزه با منکرات تهران فعاليت داشت .
اين دانشمند جوان به سبب ديد سياسي قوي و معلومات و اطلاعات گسترده اي که داشت مورد توجه مسئولين وزارت ارشاد قرار گرفته ،چند ماهي در آنجا مشغول خدمت بود تا شايستگي اش براي کار در خارج از کشور براي همه روشن شد .
او در سال 1365 در روز نهم تير ماه ،همراه خانواده اش عازم کشور پاکستان شد تا در شهر لاهور ،مسئوليت نمايندگي فرهنگي جمهوري اسلامي ايران را به عهده گيرد در آن زمان 24 سال داشت. او با توجه به هوش و ذکاوت سر شار و قلبي مطمئن براي خدمت به مسلمين و بيدار سازي آنها در زماني کمتر از دو ماه پس از اقامت در لاهور ،زبان اردو را که زبان رايج پاکستان و هندوستان است به خوبي فرا گرفت و از اين طريق توانست ارتبات قوي با کليه احزاب و گروهها و همه افراد سر شناس حکومتي و نمايندگان مجلس و حتي مردم کوچه و بازار بر قرار کند. در سال 1368و 1367 به عنوان نماينده ايران براي شرکت در سمينار ائمه اطهار(ع) که در هندوستان و در شهر دهلي نو بر گزار شد ،شرکت نمود و پيام اسلام و انقلاب اسلامي رابه همه رسانيد و باعث افتخار ايران شد .
مردم پاکستان که فکر فراق محبوب ،دلهايشان را مي لرزاند ،از هر گروهي که بودند ،سعي داشتند براي مراسم توديع ،ميزبان او باشند اما فرصت کم و عاشقان بسيار قرار بر اين شد که برنامه طوري تنظيم شود که از هر قشري ،گروهي با هم يک بر نامه داشته باشند که در مجموع 55 مراسم توديع در نظر گرفته شد اين جلسات از طرف رئيس مجلس ،وزراي اعلاي ايالات پنجاب ،وزير کار ،نمايندگان مجلس و اساتيد دانشگاههاي لاهور منعقد گرديد. صادق 28 ساله ،در 54 مراسم شرکت و سخنراني کرد .او در صحبتهايش از هجر و فراق لاهور سخن ها گفت . چهار شنبه 28/9/1369 بود و آخرين مراسم توديع که از طرف ادبا ،نويسندگان ،شعرا و خبر نگاران در هتل اينتر نشنال لاهور بر گزار شده بود . اين شهيد عزيز به منظور شرکت در جلسه در ساعت 45 ،7 دقيقه جلو درب هتل مي رسد و به محض پياده شدن از ماشين ،مورد هجوم وحشيانه چند تن از ايادي استکبار جهاني ووها بيون ملحد قرار مي گيرد و با رگبار دشمن به خون مي غلطد و خون پاک مطهرش ،زمين لاهور را براي هميشه رنگين مي کند
. منبع:سفير نوشته ي اسماعيل ماهيني ومحمد حسين خسروي،نشر نورالنور-1384


 
آثارباقي مانده از شهيد
بعد از نماز مغرب و عشا با خبر فوق العاده عجيبي رو به رو گشتم و آن اينکه گفتند ،يک مجروح ايراني است که از زمان حمله ناکام با رمز يا زين العابدين (ع) در کنار رود خانه ي دره ي ميان تنگه افتاده و در عرض اين 8 الي 9 روز مرتب خودش را عبور مي دهد به طور سينه خيز لکن موقعيت طوري است که دست يابي به او و به سلامت او مهلکه بدر بردنش دشوار است .
بي اختيار شروع کردم به دعا کردن در حقش و مورد تعجبم صرفا اين مسئله بود که تحمل اين عزيز مجروح ظرف 8 روز در زير گلوله هاي مستمر دشمن ،گرسنگي و تشنگي را کنار آب رود خانه مي بود .و فشار هاي روحي ،سرما ،خستگي ،مکان منظمي نداشتن در قبال آنهمه حيوانات وحشي و ...جز امدادهاي غيبي الهي به موقع بر بالينش رسيدن چگونه قابل توجيه است ...کجايند دهريون و مارکسيسمها تا پرده زنگار گرفته قلبشان را بدين حقايق به بازگشتي واقعي به سوي فطرتشان هادي باشد . اين جماعت اي کاش به جاي شعار و تشکيل تيم هاي دختر و پسري که محرک نيرومندي در اغفال دختران و پسران تازه بلوغ رسيده در اعمال احساسات شهواني باطلشان مي باشد !قدري از موضع مترقي ما به آنها مرحمت مي فرموديد و مي آمدند از جبهه ها بازديد به عمل مي آورند تا لا اقل مقداري خجل بشوند از اينکه بنشينند هي ،در خانه هاي متوسط و سطح با لا تحليل علمي اجتماعي ارائه دهند!!! حالا کسي نيست بزند در گوششان که آخه مرديکه اين تحليل هاي آبکي تا وقتي در متن جامعه نباشيد ارزش يک پني آبنبات هم ندارد !!)مي بخشيد تعبير فرنگي آوردم !!)

ساعت 19 تا 20 هم توفيق يافتيم با بر گزاري مراسم با شکوه دعاي توسل ،نوحه و روضه در جمع برادران با حضور چند تن از برادران مجاهد عراقي به گرمي برنامه هايمان فزوني بخشيم .در پايان مراسم راجع به آيت الله خوئي و وضعيت زندگي در عراق در ارتباط با مردم با مجاهدين عراقي بحثمان شد که در مورد آقاي خوئي چيزي گفت يکي از آنها قابل تامل و آن اينکه گفت :ما نظرمان در مورد آيت الله اين است که ايشان در حد سيد عبد الله شيرازي هرگز نيستند اما در حالات و مواضع سياسي شباهت نزديکي به آقاي گلپايگاني و مرعشي نجفي دارند .
من بي اختيار در زمينه ي چنين تحليلي آن هم به زبان يک عراقي آفرين گفتم ،نکته قابل توجه اينکه يکي از آنها به مدت يک سال از عراق به مقصد سوريه از دست حزب بعث عراق متواري بودي و حال آنکه خواهر و مادرش هر دو در بيداگاههاي صدا مي محبوسند ،خداوند به حق دلهاي شکسته مظلومان و بي بي زينب تلافي همه ي دردها و ستم هاي محرومين واقعي تاريخ را از دل صدام و عنترهايش بدر آورد ...

شب ساعت 12 الي 2 ،يعني 1 ساعت کمتر از گذشته در اين مکان جديد به اتفاق يکي از برادران در سنگر روبازي که معروف به سنگر ضلع غربي است از شيا رهاي مخصوصي در راه خنثي نمودن هر گونه حرکت مذبوحانه اي از جانب واحد گشتي و شناسايي خصم مزدور حفاظت به عمل آورديم. تو گويي به جاي ترس ما از عاقبت اين مهم دشمن به هراسي دقيق متنبه شده بود .
باور نمي توان کرد با آن همه استحکام مواضع و بر خورداري از سلاح هاي گونان گوناگون بعثيون اين گونه از هول حليم ته ديگ بيفتند که هر بار از 3 تا 4 منور براي شناسايي منطقه بهره جويند .
به هر حال شب پاسداري را نيز عليرغم عدم آشنايي قبلي با جايگاه پاسداري از حيث تشخيص مواضع با موفقيت خاتمه داديم .
ان شا الله که عاقبت همه ي رزمندگان در اين جبهه ختم به خير شود .

تا ساعت 3 نيمه شب در وادي راز و نياز با معبود واقعي ام به حال آن رزمنده ي مجروح در بيابان مانده نيز مفصل دعا کردم و الحمد الله دوست همسنگرم خوشحالم ساخت از اينکه امشب اکيپي براي نجات او از اين وضعيت زحمت خواهد کشيد. آنگاه با خيال راحت و اميد به خبرهاي خوش در فردا در سنگر اجتماعي و محقر بي سيم خوابيدم .
الهم آجعل النور بصيرتي و البصيره في ديني .
 
سه شنبه 2/ 9/ 1361
قال الرضا (ع) :المومن الذي اذا احسن استبشر و اذا اساعه استغفر .ماندن و کار کردن در جبهه هاي مقدم عليه شيوه هاي ناجوانمردانه خصم تقريبا برايم شکلي عادي يافته و شايد بتوان گفت به لحاظ وضع راکد جبهه ها شوق غالب بچه ها به ياس و خستگي تبدل يافته و در مورد اين حقير هم اجتناب ناپذير باشد .لکن با خود عهد بسته ام که در قبال چنين مشکلاتي هر گز تا وقت حضور در جبهه ها سرخم فرود نياورم و اين باور بر من مسلط گشته که حيات زير سايه شمشير ها در اين بخش معنا مي دهد و الا اگر قرار باشد دائم انسان از مصائب بگريزد ،هيچ وقت نخواهد توانست در راه رسيدن به آرمانهاي اسلامي يک پيکار جوي واقعي باشد . اين نوع خود سازي با لاخص زماني معنا مي يابد که انسان غريب و تنها انتظار يافتن همدري و هم راهي خالص را بکشد .انس شديد افرادي نظير من به بودن در مجامع آشنا ،اصولا خود مفتاح کبيري است در گشايش مصيبت ها و بهبود اين وضعيت مي تواند در ظل واقعي بنام غريب آشنا !! در کنار رزمندگان تضمين يابد ،گر چه خصلت آدمي و همساز با وجوهات خاصي است که دوستي ها را هم اينگونه تاريخ رقم مي زند، منتهي ارزش اينگونه موارد در نظر من کلا بستگي دارد به قوت و قدرت انسان در تعادل مرز جاذبه و دافعه . اين حقير از عنفوان جواني هر گز در کمين نبوده ام تا رابط اين دو را به سوي تقويت کفه اي از پيمان مرزبندي نمايم .
بلکه معتقدم اگر آدمي بتواند از کانال معضلات به سلامت عبور کند حقا خواهد توانست بين معبود واقعي و هزاران معبود تصنعي به اولي که با فطرتش هم سازگار است مفتخرانه دسترسي پيدا کند و اين خود مفهوم را مشتمل است که خداوند در سوره ي بقره به پيامبرش هشدار مي دهد که من با انسان در مقام خواهش و دعا نزديکم ،حالا اين انسان ولو خصلتش (کلا ا لانسان ليطغي ان راهاستغني) باشد يا( لربه لکنود) بلکه اولي آن است که مهرباني و باران رحمت ايزدي در اين دنيا بر حال بندگان به طور اعم مشمول است و اين خود باز بانگ خوفي است بر احوال بندگان عاصي او ...
گويا رسم خاطره نويسي شکست و افتاديم در خط بيان عقيده ...
بگذريم .در اين محيط آشنا حدودا ساعت 10 صبح بود که چند تن از رزمندگان مرا به رسم روحاني بودن !گرفتن زير رگبار سوال و جواب و از من جواب و از آنها تير بار سوال !جالب توجه آنکه يکي از آنها پرسيد در روز قيامت (بهشت )انسان به شکل جوان تجلي مي يابد و يا در وجه ديگر؟ گفتم: وقتي رفتي بهشت برايمان جوابش را بفرست و گويا بعد از مراسم پرسش و پاسخ وقتي رفته بود پايين يک تپه (مرکز تدارکات و بهداري )ترکش خمپاره اي به طرز شديد بر باسنش اصابت مي کند که بچه ها وقتي برايم تعريف کردند با خنده مي گفتند نزديک بود که برايت بهشت جواب بفرستد .
ظهر را نيز به خواندن روزنامه اي تا وقت اولين جلسه کلاس درس در يکي از سنگر ها گذرانم و با کمال تعجب در قسمت اخبار ورزشي روزنامه به شکست تيم فوتبال ايران از ژاپن در مسابقات آسيايي هند بر خوردم که انشا الله در ياد داشتهاي آتي پيرامون ورزش فعلي و ...مفصل سخن خواهم گفت .
تقريبا ساعت 3 بعد از ظهر بود که اولين جلسه درسمان در يک بر نامه ريزي چند جلسه اي در يکي از سنگرهاي اجتماعي با حضور اکثريت بچه ها آغاز شد .
اين مراسم با شکوه پس ار تلاوت آياتي از کلام الله مجيد ،با سر حالي رزمندگان به مبحث مذمتهاي دنيا پرستي و کيفيت دل بريدن از تبليغات دنيوي پرداختم . در حاشيه نيز اهميت اطاعت از فرماندهي بيان شد . باري گرچه بر حقير مثبت است که ريشه اي طولاني از دلبستگي هاي دنيوي و علائق مادي وجودم را مملو است لکن اميد است مرحمت الهي در طول اينگونه مباحث و در اثناي رزم و رزمندگي در انقطاع مورد طبع نصيبنم گردد .

امروز متاسفانه بر خلاف اين چند روز از بر گزاري مجلس دعا محروم مانديم ،البته در يکي از سنگرها مراسم دعاي توسل بر گزار شد که با وجود دعوت از اين عبد ذليل خدا به دليل سر درد شديد خيلي زود تر از معمول و روال اسبق خوابيدم ،از ساعت 5/6 شب تا 2 نيمه شب که آغاز نگهباني ام بود در حالت خواب سپري شد و گهگاهي هم در حالت خواب و بيداري موقت، صداي بچه ها به گوشم خورد اما به نظرم وضعيت قرمز تلقي نمي شد و با وجود آنکه اعلام آماده باش شده بود من باب حمله ي دشمن که دشوار اعتبار گشته بود، فکر مي کردم چون جار نزده اند لهذا اين خبر محقق نگشته ....تا اينکه يک ربع مانده به 2 نيمه شب وقتي بيدارم کردند خبر دار شدم باران تندي آمده که منجر به تخريب چند سنگر از جمله دو سنگر ديدباني ،بر اثر خستگي و سر درد مفرط دلم مي خواست بگويم نمي توانم امشب پاسداري کنم اما وقتي ديدم باران است و ما بقي در شديد ترين سرما و بارش نگهباني داده اند از انديشه خود خجل و منصرف شدم .فورا بيرون آمدم از سنگر و به اتفاق برادري به سنگر ديده باني داراي سقف رفتيم باورم نمي شد شدت بارش که در حال حاضر نم نم مي زد به ميزاني بوده باشد که گودال نشستن سنگر آکنده از آب گردد ،باري آن شب در سرماي سخت و مدت نگهباني به ياد اوقاتي افتادم که در محيط حوزه يا خانه از کوچکترين کمبودي ناله سر مي داديم .
اي کاش همه کساني که دل براي اسلام مي سوزانند و در عمل از کمبودها و سختي ها
وامصيبتا سر مي دهند قدري قدم رنجه فرموده و در سر ما لطف مي کردند در کنار اجاق هاي پر حرارت و اطاق هاي گرم با کلي آسايش مقداري هم به ياد رزمندگان در سوزش بادهاي مهيب در را بطه با تحمل و طاقت آوردن زير بارانهاي شديد در صحرا ها و تپه ها ،چه در سنگرهاي اجتماعي سرد و چه هنگام نگهباني مي افتادند و محض رضاي خدا از کرده ي خويش پشيمان مي گشتند .
آن شب سقف بعضي سنگر ها به اندازه اي از آب چکاوش مي يافت که تو گويي بچه ها دارند دوش مي گيرند و بيچاره ها همچون طفلان پدر از دست داده و محروم تا صبح از سوزش سرما مي لرزيدند و دعا مي کردند .اينجا نه از کاپشن به اندازه کافي براي رزمندگان خبري بود و نه از آسايش نسبي ،در حالي که تامينش چندان هم دشوار نيست !آن شب در وقت پاسداري بغض گلويم را فشرد و اشک مجالم نمي داد ،همه تاثرم از اين بابت بود که چرا هيچ گونه امکاناتي نداريم تا به ياري اين عزيزان بشتابيم و خدا يا چه چيز جز عشق تو ،جز اميد به لقاي تو مي تواند باعث ماندن و رزميدن اين بچه ها از خردسال گرفته تا پيرمرد مسن باشد .در مورد مشکلات و احتياجات خط مقدم هم سخن بسيار دارم که انشا الله بزودي اشاره خواهم نمود .

چهار شنبه 3/ 9/ 1361
دوري از دوستان حوزه ،اعضاي خانواده و ياران سه ساله ،صبح بعد از نماز حسابي به فکرم وا داشته .کم جراتي تفکر در اين باره در چند روز قبلي حالا کمي دليرم ساخته تا باورم شود فهميدن و با خبر شدن مادرم از موضوع حرکت به سوي جبهه ها با توجه به اينکه مطلعشان نساخته بودم چقدر در مريضي اش اثر سوء خواهد گذاشت .اگر مبالغه ياملاحظه تلقي نشود در اين مدت اصلا يادم نرفته بود که مادرم براي معا لجه در بيمارستان هفته گذشت بستري گشته و خدا مي داند اگر در زمان معالجه بهش خبر بدهند چه وضع و روزگاري بر سرش خواهد آمد .گر چه قبل از انجام چنين کاري پيرامون صبر و استقامت در قبال بروز حوادث بر سر اعضاي خانواده برايش مفصلا سخن گفته ام و اما دوستان عزيز و ياران واقعي ام در براز جان ،آنها که در کنارم هماره چون شمع از وفق همدري مي سوخته اند و از بدو انقلاب تا کنون هم رزم بوده اند ،دلم به فکرشان افتاده از اين که مبادا خداي ناکرده به لحاظ ديرتر رسيدن «خ .ب » من به تعويق بيندازند که خدا مي داند اگر اين چنين کنند از دستشان ناراحت مي شوم ،اميدوارم خداوند متعال چون گذشته الطاف خفيه و جليله اش را مشمول حال اين سروران زحمتکش و فعالان راه سرخ ولايت فقيه باشد .
اينجا معمولا صبح ها خيلي سريع مي گذرد و از طرفي ما هم وقتمان عاطل و باطل ،امروز هم که با د سريعي با مه آلودگي هوا حاکم بود بر تنبلي مان در ماندن اندرون سنگر فزوني مي بخشيد ...

...گر چه عمدتا نقطه ضعف هاي مسئولانشان نيز در امر مديريت اسلامي اجتناب ناپذير است ،محيط جبهه و خط مقدم که سخاوتمندانه ترين ميدان و کانال آزمايش انسان در تسخير مرغ دور پرواز انديشه در آسمان بي انتهاي توحيد و گامي وسيع در خود سازي آدمي تا پويشي به سوي ديگر سازي است هر گز نمي بايست در تاريخ خود در بر گيرنده صحنه هاي مضحکي باشد که براي انسان جز آرميدن و بي خيالي و سودا گري چيز ديگري ارمغان نداشته باشد. بالاخص وقتي که امتي قلبش براي حضور در چنين معرکه اي در طپش و سبقت نسبت به يکديگر باشد ؛گويا عزيزاني که در وادي فتح يا شهادت از سر نوشت خود قلمي ديگر قادر نيستند بر لوح سر نوشت بنگارند ،فراموش مي کنند که هر جا پاي هواي نفس و يکه تازي نفس عماره پيش مي آيد ،لبخند (ژوکوندي) !بر لبان دشمن نقش مي بندد و تفرقه در صفوف متحد ملتي ،بيچارگي و فلاکت را نقدا تقديم مي دارد و طرف مطالب من وضعيت احزاب و دسته جات از دوران مشروطه تا لااقل بدو خودمان مي باشد که چگونه نبود دو اصل امر به معروف و نهي از منکر از مبارزان ،منافق تربيت کرده و ازکارهاي علي لظاهر مجاهدي !در مقابل رژيم مزدوران ساواکي !هديه نموده آيا همين ها خود بس نيست در رفع کينه توزيها و سر پيچي ها از جانب ما ،اين حقير در مقام نفي يا اثبات موارد اتخاذي يک مسئول نظامي در راستاي برنامه هاي چريکي و جنگي با آن همه مرارتها و دردهاي يک چريک و رزمنده در عرض مدت دوريش از همه ي همراهانش در کاروان عشيره و يا دوستانش نيستم که بخواهم جسارت را در قلم هم جلوه بخشم و آنگاه اوراقي از تلخي هاي اين قصه سياه گردانم .
دليل آنچه وادارم مي سازد که از نظرات خويش صرف نظر نکنم همانا موقعيت مهم استراتژيکي و سوق الجيشي اين حدود و ثغور است که آزاديشان مرهون خون شهداي بسياري است که فواره ي خونشان در پهن دشت اين مرز و بوم هنوز جرقه مي زند و مديون تلاش ايثار گراني است که شب ها و روزها آرام و قرار نداشتند ،رزميدند و جنگيدند تا اينکه با لا خره به کام خويش وصول يافتند .دل گواهي مي دهد و عقل حمايت مي کند که ناله سر دهد ،از غم ها بگو ،از درد ها بنال و اشک بريز .
مدتي است نه کم در عرف يک جنگجو که در اين قسمتهاي فوق العاده مهم از خطوط مقدم جبهه حضور داريم و بسيار متاثرم از اينکه چرا هيچکدام از مقامات مسئول ،مقامات نظامي ،يا مسئولين همين تيپ محمدا رسوا الله(ص) به خود رخصت نداده اند من باب صرفه داشتن کوششهاي اين ايثار گران يا که براي دادن روحيه به بچه ها قدم رنجه فرمايند و از نزديک شاهد مصيبت هاي وارده بر پيکر رزمندگان دردمند که همه ي جرمشان دفاع از مرز و بوم اسلامي خويش و کسب امنيت کافي در تبليغ آرمانهاي اسلامي به اقضي نقاط ممالک تا نزديک ترين ثغور و حدود است ،باشند . خداوند متعال مي داند که وقتي بچه ها در اين باره از من جويا مي شوند عرق شرم از پيشاني ام سرازير مي شود ،مجبور مي شوم دسته گل به آب داده ي آقايان را قدري توجيه و ماست مالي کنم .آدم بايد برود اين درد ها را به کي بگويد .من متاسفم از اينکه بخواهم بگويم اگر برنامه ها اين جور پيش برود بچه ها روحيه خودشان را مي بازند .مجددا نيمه شب از ساعت 4 تا 6 پاسداري ما به عنوان نگهباني شب !آغاز شد ،تير هاي پياپي دشمن به کمک استفاده ي از شب با اسلحه هايي نظير (سي مي نوف )(کلاش) و گهگاهي (آرپي جي) که از کنار و بغلمان عبور مي کردند ،مهلت صحبت را در اين هنگام از ما بريده بود ،زوزه هاي خمپاره دشمن به سان جغد شومي گويا وعده اي ديدار دو طرف را بزودي نويد مي داد ،هنوز بي تابي در مقابله با خصم بد زبان از ذهنم محو نشده ،ساعت شماري مي کردم بلکه دشمن پاتک هايش جدي تر و سنگين تر شود تا حقيقتا دوباره از سينه ي تپه ها ،در پهن دشتهاي موجود فيما بين طرفين مجادله و منازعه درس بزرگي به آنها دهيم .آسمان پر ستاره اي بر ما چشمک مي زند ،حاوي هزار ويک مطلب است ،شايد مي خواهد محبتش را به رخ ما بکشد و يا شايد هم نمونه اي ديگر از امدادهاي الهي را نشانگر باشد ...و من با کوله باري از غم و اندوه از گذشته هاي نه چندان دور و دراز هنوز سو سوي چشمانم با همياري پلکهايش به سوي مندلي و اطرافش نظر دارد .


 
آثارمنتشرشده در باره شهيد
بيانيه قرائت شده در سالگرد شهادت صادق گنجي
اينک که به فرموده مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي ،ايران اسلامي در معرض تهاجم و شبيخون فرهنگي شيطان قرار گرفته و براي مقابله با تهاجم که هدف اصلي آن انحراف و تباهي نسل جوان است تنها با تبليغ و معرفي چهره تابناک و درخشان شهدا و الگو سازي مناسب از اين ذخائر معنوي براي هدايت قشر جوان در کنار ارائه چهره اي پر توان و مقتدر از مديريت اجرايي نظام اسلامي، در حل ريشه اي معضلات اقتصادي و اجتماعي مي توان موفق به مصون سازي فرهنگي ،گسترش مباني اعتقاد عمومي به توحيد و معاد و تحکيم ريشه هاي اعتقاد ديني و انقلابي شد. لذا با چنين باوري در سالگرد شهادت شهيد سعيد استاد صادق گنجي به نيت آشنا سازي هر چه بيشتر نسل جوان با ابعاد و وجوه مختلف حيات کوتاه اما پر بار او گوشه هايي از زندگي آن عزيز که حاصل سالهاي متمادي انس و معاشرت فکري و سياسي با اوست را به رشته تحرير در آوريم باشد که مرضي رضاي حق تعالي و روشني بخش راه علاقمندان شهيد و جوانان غيور گردد.
حيات واقعي و معنوي مردان بزرگ غالبا پس از شهادت و مرگشان آغاز مي شود از آن لحظه که جسم شهيد نقاب در خاک مي کشد ،زندگي فکري و اعتقادي او شروع مي شود. اين تولد مجدد را ديگر نه مرگي و نه پاياني است و تا آن روز که حرمت فضايل و کرامت الهي و انساني پاس داشته مي شود شهيد در هودجي از نور و عزت بر تارک تاريخ تا قيامت خواهد درخشيد و حديث حيات و شهادت او همواره از گزند گذر ايام و ملال تکرار و کهنگي مصون خواهد ماند .
بزرگداشت ياد و خاطره شهيدان تجليل و دفاع از همه خوبيها و فضيلتها است تکريم شهيد پاسداري از قداست و حرمت راه و آرمان اوست اين مهم ،وظيفه همه همفکران و معتقدين به آمال و آرزوهاي شهيد است و دوستان شهيد را مسئوليت دو چندان است ،به ويژه آنگاه که گرد باد عواطف در فقدان شهيد وزيدن مي گيرد و ابرهاي تيره اي که مانع درخشش خورشيد وجود او بوده را کنار مي زند و جانهاي مشتاق از تابش خيره کننده انوار حقانيت راه و صلابت انديشه او گرم مي شوند وبراي ياران که از نزديک شاهد تلاشها ،رنجها و مجاهدتهايش بوده اند اين خود تکليف مضاعف است.
صادق ،نخل تناور و خونين دشتستان است که در فصل سرد و خيانت مصاديق بازار اسلام آمريکايي در آن سو ي مرزهاي ميوه سرخ شهادت داد .
او چونان نخلي ستبر و مقاوم ريشه در خاک دليران هميشه زنده تاريخ باليد ،سر بر آورد و تا ملکوت اعلي شاخه گستر شد .او فرو افتاد تا به قوام دين خدا با همراهي عاشقان اسلام ناب محمدي تحت رهبري ولايت مطلقه فقيه در پيگيري دائمي آرمانهاي بلندش کمک نمايد و تا هميشه تاريخ تداوم يابد .هجرت سرخش را عليرغم گذشت ايام در شرايطي پاس مي داريم که هر چه بيشتر از ان فاجعه تلخ و مصيبت جانکاه مي گذرد او را بيشتر مي بينيم ،او شمع محفل بشريت و قلب تاريخ است. او زنده است چرا که (ويبقي وجه ربک ذوالجلال و الا کرام )و شهيد نظر مي کند به وجه الله پس چونان امام و مقتدايش باقي و جاودانه است .
او از تبارشهيدان مظلومي است که سند صداقت و حقانيت خود را با خون امضا نمود ،او تشنه خدمت بود و به شيفتگان قدرت درس سر بازي و فداکاري داد و به حق آبرو و افتخار سفيران فرهنگي و سياسي نظام و گل سر سبد شهيدان راه صدور و گسترش انقلاب اسلامي در فراسوي مرزهاي کشور است.
او روش اصولي و صادقانه کار فرهنگي و سياسي برون مرزي را تعريف و به نمايش گذاشت ،و به دور از عرف رايج و مناسبات خشک و تصنعي ديپلماتيک شجاعانه و بي پروا چو ابراهيم (ع) با تبري از استدلال و منطقي گويا در موضع تهاجم به سراغ بتهاي جهالت و انحراف رفت ،ريشه هاي شجره خبيثه استعمار ،وهابيت جاهلي را نشانه گرفت و ابراهيم وار در آتش عداوت و کينه نمروديان سوخت و در آخرين ساعات اقامتش در لاهور پاکستان سينه پر دردش که گنج صداقت و معرفت بود پذيراي رگبار گلوله هاي مزدوران پليد سپاه وهابي صحابه شد و قامت مردانه اش غريبانه در خون نشست .
آري آن در درخشان و گوهر بي دليل ،استاد جوان، مخلص شرق ،طلبه بسيجي ،نمونه اخلاص و تعبد ،مطيع محض ولايت و رهبري ،سفير معنويت اسلام ناب محمدي(ص) به برادر شهيدش نادر در جوار رحمت حق تعالي سر بلند و غرور آفرين پيوست. شهيد صادق گنجي اميد مردم پابرهنه و محروم زادگاهش و خار چشم فرصت طلبان و عوام فريبان بي مايه و سست عنصر بود. او در عرصه دفاع از اصول و ارزشها، افشا انحرافات منحرفين و تبيين حقايق چنان قاطع و بي پروا بود که گوهر درخشان و جودش را خرمهره هاي بدلي و مارهاي خوش خط و خال تزوير و تفرقه هيچگاه بر نمي تاختند .
شهيد گنجي از همان اوان کودکي بسيار زودتر از آنچه که بايد ،شاهد کوچ ابدي و غمبار پدر بود .او خود مي ديد که چگونه دست تقدير و سر نوشت بستر لازم را براي پرورش انساني مقاوم و خود ساخته مي گستراند .اواز اين ضايعه توانفرسا درس استقامت ؛تلاش مضاعف و زندگي قرين با فقر و تنهايي اما سر بلندي و صبر را به خوبي آموخت .شايد شرايط سخت دوران کودکي و نوجوانيش بود که در سالهاي بعد انگيزه هاي پاک و خدا يي مبارزه عيله رژيم ستمشاهي و ياري رساندن به نهضت اسلامي را در وجود ش و ياري رساندن به نهضت اسلامي را بيش از سايرين تقويت مي نمود .
در دل شهر محروم و فقر زده در فقدان سايه پر عطوفت پدر ،در دامان مادري آگاه و صبور کمال يافت و به خيل مبارزات ومجاهدان انقلاب عدالت گستر اسلامي پيوست .او عليرغم جواني با استعانت از مطالعات گسترده ،هوش سرشار و قدرت قلم و بيان با نوشتن اطلاعيه ها ،قطعنامه ها ،مقالات مختلف و سخنراني هاي بلند رسا به خدمت امام و مقتدايش خميني کبير (ره) در آمد .
ويژگي منحصر به فرد شهيد گنجي بر خورداري از مجموعه امتيازات لازم براي ظهور و درخشش يک انسان نمونه و بزرگ است .چشيدن طعم تلخ فقر و محروميت ،آشنايي بسيار نزديک با ضعيف ترين اقشار اجتماع ،بر خورداري از استعداد و ذکاوتي سر شار ،علاقه وافر و مطالعه کتابهاي منبع در زمينه هاي مختلف نظير قرآن کريم ،نهج البلاغه و صحيفه سجاديه ،قدرت نويسندگي و بياني رسا ؛مديريتي توانا به او داده بود.به کار گيري اصولي آموخته ها و يافته هاي تئوريک در عرصه تلاشهاي سياسي و اجتماعي گوشه اي از قابليتهاي او بود .
خاطره شجاعت هاي او در کوران حوادث انقلاب و حضور پر توانش در مقابله فکري و عملي با جريانات انحرافي و وابسته پس از پيروزي هيچگاه از ياد دوستان نخواهد رفت .او در ميدان بحث و نقادي دفاع از چهره منور انقلاب چنان پرتوان بود که سردمداران گروهکهاي سياسي از سر عجز و ناتواني مباحثه و مناظره با او را تحريم نموده بودند .
از اقدامات اساسي او پس از پيروزي انقلاب اهتمام به تشکيل گروههاي مطالعاتي و تحقيقاتي و اعتقاد به کار منظم و تشکيلاتي، سياسي، ايجاد تشکل هاي سياسي و فرهنگي نظير انجمنهاي اسلامي و ايجاد يک مرکز فرهنگي به منظورتکثير وپخش کتاب و نوارهاي مذهبي و سياسي به نام موحدين بود .
شهيد گنجي بسيار پر مطالعه ،منطقي ،متواضع وبشاش بود. با صراحت سخن مي گفت و حقيقت را فداي مصلحت نمي کرد .آنچه را که اعتقاد داشت بي پروا بيان مي نمود و در دفاع از نظراتش از پشتوانه مطالعاتي غني و قابل توجهي بر خوردار بود .
از آنجا که عمل سياسي و انقلابي را نيازمند به بر خورداري از پشتوانه هاي غني فکري و اعتقادي مي دانست لذا مطالعه موضوعي آثار استاد ارجمند آيت الله مطهري (ره) را بسيار ارج مي نهاد و عمق و اصابت و صلابت انديشه استاد گرانقدر همراه با نگرش پر شور و انقلابي او را لازمه شناخت صحيح انديشه ديني و درک خط امام (ره) مي دانست .
به سنت حسنه هديه دادن به طور جدي عمل مي نمود و دوستان خود را از هداياي ارزشمندش که غالبا شامل کتب مختلف ديني و مذهبي بود بي نصيب نمي گذاشت. با اتمام تحصيلات دوره دبيرستان تصميم به هجرت گرفت و با علم به ضرورت ارتقاء سطح آگاهي هاي مکتبي و سياسي و آشنايي عميق با مباني ديني و پيگيري جدي تر تحولات سياسي و اقتصادي داخلي ،منطقه اي و جهاني به مثابه يک مهاجر مجاهد با انتخابي درست به سوي حوزه هاي علميه شتافت و مدرسه عالي شهيد مطهري را بر گزيد .
او در اين ميدان نيز حضوري بسيار موفق و چشمگيري در عرصه مسائل علمي و فرهنگي داشت و ضمن پيگيري جدي دروس حوزه با حضور مستمر و دائم در جبهه هاي نبرد با به دوش کشيدن اسلحه بر زمين مانده برادر شهيدش نادر که او نيز گنج ديگري از صداقت و معرفت بود،ومعلومات وسيع ،بينش ژرف و تقواي مثال زدني، خود را با جهاد عملي رويا رويي با دشمنان اسلام عجين ساخت.
شهيد در پيگيري بي وقفه امور مربوط به انقلاب از پذيرفتن مسئوليتهاي سياسي و فرهنگي استقبال مي نمود و در همين راستا به عنوان نماينده شوراي محترم نگهبان ،به عنوان ناظر بر گزاري انتخابات مجلس دوم شوراي اسلامي استان بوشهر و سپس به عنوان مسئول روابط عمومي اداره کل سازمان کشتيراني منشاء خدمات ارزنده اي شد.. تدريس در دانشگاه ،نوشتن مقالات در روزنامه ها و حضور محسوس در مسائل فرهنگي و سياسي از ديگر فعاليتهاي قبل از عزيمتش به پاکستان بود .با اتمام دوره ليسانس مدرسه عالي شهيد مطهري و بر خورداري از تجهيزات لازم در مديريت فرهنگي و اجرايي با کوله باري از معارف عميق ديني همکاري با وزارتفرهنگ و ارشاد اسلامي در حوزه معاونت بين الملل را پذيرفت و در اولين ماموريت برون مرزي خود به عنوان رئيس خانه فرهنگ جمهوري اسلامي ايران به لاهور عازم پاکستان شد .
استعداد ذاتي و عزم جزم و همت بلند آن شهيد باعث گرديد که ضمن احساس نياز تسلط به زبان اردو و انگليسي جهت بر قراري ارتباط نزديک با مردم آن ديار به زودي به اين مهم نايل آيد و از اين ابزار به بهترين نحو استفاده نمود. ارتباطات وسيع فکري و عملي با مردم پاکستان ،شيعيان مظلوم و به ويژه شخصيتهاي فرهنگي و دانشگاهي آن ديار و ارائه چهره اي جذاب از فرهنگ و معنويت انقلاب اسلامي ،عرصه را بر جريانات انحرافي و وابسته تنگ و تنگ تر مي نمود .
افشاگري هاي بي پروا عليه فرقه ضاله وهابيت و حاميان آن بر عمق کينه ايادي کفر و نفاق عليه آن شهيد افزود تا آنجا که علي رغم اتمام دوره ماموريت چهار ساله اش و در واپسين ساعت اقامتش در لاهور به رغم آن کوردلان با ترور ناجوانمردانه انتقام اسلام آمريکايي از اسلام ناب محمدي گرفته شد. قلب لاهور هدف رگبار گلوله هاي پليد ترين دشمنان دين خدا قرار گرفت و غريبانه اما عاشقانه به ملاقات مولايش حسين (ع)،مقتدايش خميني کبير و برادر شهيد ش نادر شتافت .
هر چند که اين ضايعه اسف بار و جبران ناپزير براي انقلاب اسلامي به ويژه استان بوشهر شايد تا سالهاي سال جبران نگردد اما يقينا پرچمي که او در راستاي تحقيق آرمانهاي اسلام ناب محمدي اسلام محرومين و متدينين بي بضاعت در نبرد بي امان با اسلام آمريکايي و اسلام سرمايه داري بر افراشت در سايه زعامت مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي توسط دو يادگار عزيزش سبحان و نادر و همه علاقمندان و هنفکرانش بر زمين نخواهد ماند.
روزنامه غازي و روزنامه فرانپترست پيشاور
چه کسي صادق گنجي را کشت ؟ اين قتل سياسي است يا مذهبي ؟
در اين قضيه حکومت هند دست دارد يا آمريکا ؟قتل ايشان عقلايي بوقوع پيوست يا خير !!!اين بعد ار تحقيقات اداره هاي مختلف گرفته خواهد شد .امکان دارد که چند فرد با اعتقادات صادقانه صادقي گنجي مخالف بودند ،اين نيز رد نمي شود که صادق با هر کس که ملاقات کرده يا با هر کسي صحبت کرده همه بر اين امر موافقند که ايشان پادشاه هنر سخن گفتن ،ياد دادن و شخصيت جالبي بود و در دلهاي مردم جاي داشت .در سخنان خود حرفهايي مي زد که شنونده نگران مي شد که اين بنده خدا از کجا حرف مي زند .

معاون اول وزير خارجه ايران آقاي بشارتي روز يکشنبه با نواز شريف ملاقات کرد .نخست وزير با ابراز تاسف گفت که وي آقاي صادق گنجي را شخصا مي شناخت و هميشه از تلاش ايشان براي مستحکم نمودن روابط دوستانه بين ايران و پاکستان لذت مي برد وي به آقاي بشارتي گفت که عاملان اين توطئه باز داشت شده اند و دست اندرکاران اين توطئه و عوامل فاجعه بزودي آشکار خواهد شد .

روزنامه غازي و روزنامه مشرق
معاون وزير امور خارجه ايران دکتر علي محمد بشارتي گفت که من براي تحقيقات قضيه قتل آقاي گنجي به پاکستان آمده ام و از کوششهاي حکومت پاکستان که در اين مورد انجام شده متشکرم .وي اين سخنان را طي مصاحبه اي مطبوعاتي در اسلام آباد اظهار داشت وي مي گفت من اميدوارم که حکومت پاکستان هر چه زود تر افراد مجرم را دستگير کند . دکتر محمد علي بشارتي گفت که در حقيقت قتل صادق گنجي توطئه اي است براي خراب نمودن روابط خوب دو کشور برادر .



شهيد گنجي به روايت مادرش
صادق در سال 1342 به دنيا آمد .هشت ساله بود که پدرش را از دست داد او از اين هجران درس گرفت ،درس صبوري و اتکا به خويشتن ؛او حاضر شد که بار سنگين مسئوليت خود .و پنج برادر و خواهرش را با من تقسيم کند. لذا جهت همکاري در امرار معاش به من پيشنهاد کار داد .اما من حاضر نشدم که او در آن سن کم اين مسئوليت سنگين را بر عهده بگيرد و به او گفتم تو با درس خواندن و پشتکار به من کمک کن ولي او بيشتر ازاين مهربان بود و تا حدي که مي توانست در همه موارد مددکار من بود .
اراده اي استوار و عزمي جزم داشت .در خاطرم هست در زمان کودکي به سبب تنگدستي خانواده يک روز صبح که براي خوردن چاي ،قند نداشتيم تصميم گرفت که ديگر چاي نخورد و همين هم شد و او بطور کلي چاي خوردن را ترک کرد !هوشي سر شار از عشقي وافر به ارتباط با خدا داشت .نه ساله بود که نماز را فرا گرفت .در همان سال به مدت چهل روز قرآن را نيز ياد گرفت و ختم نمود که همه مردم تعجب کردند .
بسيار رئوف و مهربان بود و خيلي مودب به همه حتي خواهر و برادرانش احترام مي گذاشت . همواره سعي مي کرد در سلام پيشدستي نمايد .رفتاري داشت که همه را به تحسين و تمجيد وا مي داشت .قلمي بس شيرين و شيوا داشت .در همان سالهاي ابتدايي و پس از آن دوستان و همکلاسيهايش به خاطر قلم توانايش و قدرت خلاقيتش به او پيشنهاد نوشتن انشاءو مقاله مي نمودند و در قبالش حاضر بودند هر مسئوليتي که بر عهده ي آنها مي گذارد انجام دهند .
صادق از کودکي علاقه وافري به مطالعه و درک عميق مسائل داشت .
در کنار کتب درسي مطالعات آزاد انجام مي داد و اين امر هر صاحب نظري را به تعجب وامي داشت که او با آن سن کم چگونه اين کتب سنگين را مي خواند ،درک مي کند ،تجزيه و تحليل مي کند ،نتيجه گيري مي کند و براي ديگران توضيح مي دهد .
دوران شکوفايي انقلاب بود و او که در آتش عشق به خدا در وجودش شعله ور بود، براي آزادي امت از يوغ استعمار و استبداد شروع به مبارزه کرد .نوارهاي حضرت امام قدس سره و اعلاميه هاي ايشان را دريافت مي نمود و در اختيار ديگران قرار مي داد وبعضا هم خودش آنها را تجزيه و تحليل مي نمود و ديگران را در جريان امور قرار مي داد .
به ياد دارم در آن زمان گفته بودند خانواده هايي که ارتشي هستند اگر در راهپيمايي و تظاهرات بر ضد رژيم شرکت کنند حقوق آنها قطع خواهد شد .صادق به من گفت مادر جان !تو از هيچ چيز نترس ما از مبارزه دست نمي کشيم .اگر حقوقمان را هم قطع کردند مانعي ندارد .
مردم در اين مورد مي گفتند :اين خانواده حتي در زير تک درخت منزلشان هم تظاهرات مي کنند من هم مشوق آنها بودم و خودم نيز در کارهايي که مي توانستيم به آنها کمک مي کردم مثل ساختن کوکتل مولوتف )
صادق به همراه برادر شهيدش نادر جلساتي تشکيل مي دادند و مردم را آگاه مي نمودند .با لا خره انقلاب اسلامي پيروز شد .17 ساله بود که کلاسهاي عقيدتي سياسي و قرآن را بر پا مي داشت . خودش استادبود و بسياري نيز شاگردانش بودند که براي آنها سخنراني مي نمودند و مسائل را ياد آوري مي کردند و وظايف آنها را بر مي شمرد .او هميشه در مباحثات و مناظرات يکه تاز ميدان بود و کسي را توانا برابري با وي نبود .صادق به نماز اول وقت و روزه هاي مستحبي و نماز شب اهميت زيادي مي داد و کمتر شبي بود که نماز شب نخواند .
ديپلم که گرفت راهي تهران شد و در مدرسه عالي شهيد مطهري درس طلبگي را شروع نمود .بارها و بارها به عنوان مبلغ به جبهه ها اعزام مي شد و هر بار که برايمان نامه مي نوشت ما را توصيه به صبر مي نمود ..در وصيت نامه هايي که نوشته بود شهادت را تنها آرزويش مي دانست .
اسفند ماه سال 1364 دامادمان به شهادت رسيد و او همه ما خصوصا من و خواهرش را خيلي موعظه کرد و خواهرش را دعوت به صبر و استقامت و تربيت صحيح فرزندانش و ادامه راه شهيد نمود .پس از چهل روز برادرش نادر در جبهه فاو به شهادت رسيد و او همچنان مقاوم و استوار سخنراني ايراد کرد و مردم را به پيروي از راه شهدا دعوت نمود .
پس از برادرش نادر نيز بارها و بارها به جبهه رفت و هر باردر نامه هايش از شهادت و ديدار خدا مي نوشت .شوق پيوستن به لقاء الله از او عارفي پاکباخته ساخته بود .صادق هميشه مي گفت :خدايا خير را هر چه هست به ما عنايت کن تا سعادتمند شويم .من هميشه از خدا استمداد مي کردم که خدايا بچه هاي مرا در کارهاي انحرافي موفق نکن و فقط در خير آنها را ياري کن .اکنون هم خدا را شکر مي کنم که دو فرزندم به بهترين راه رفته اند و به بالاترين مقام رسيدند .
پيام من به مردم پاکستان اين است که وحدتي را که صادق در بين آنها به وجود آورد را حفظ کنند و به مبارزه با دشمنان اسلام ادامه دهند و انتقام خون شهداء را از آنان بگيرند و براي آنها آرزوي پيروزي دارم .



شهيد گنجي به روايت همسرش
بدنبال دوستي برادرم با صادق در سال 1361 در جبهه هاي جنگ (آن زمان صادق به عنوان مبلغ با لباس مقدس روحانيت در جبهه ها حضور داشت ) در فروردين سال 1364 با بر پايي مراسمي بسيار ساده (تنها خريد ما يک حلقه اي 1800 توماني ) ازدواج کرديم و ايشان گفت :من سرباز امام زمان (عج) هستم و تو بايد آماده هر حادثه اي باشي .ايشان بسيار مهربان و رئوف القلب بود. تا به حدي که گاهي اوقات خودمان در مضيقه بوديم ولي به محرومين و مستضعفين کمک مي کرد .مهمان نوازي ايشان زبانزد خاص و عام بود و هميشه مهمان را باعث برکت و رحمت در زندگي مي دانست .ايشان منظم و وقت شناس و بسيار با هوش بود و از هر دقيقه زندگي خود به خوبي استفاده مي کرد .به طوري که مطالعه کردن و شنيدن اخبار را در يک زمان انجام مي داد .
خوش اخلاقي وخوش رفتاري و داشتن بيان شيرين و شيوايش همه را به خود جذب مي کرد .حتي کودکان نيز به همين خاطر او را بسيار دوست مي داشتند .ايشان به خانواده هاي شهدا خصوصا بچه هاي شاهد خيلي علاقه داشت ،در اين رابطه در دفتر خاطراتش که در جبهه نوشته شده بود آمده است :آن شب در پايان دعاي کميل بياد همه و براي همه دعا کردم .بياد مادرم ،مجروحين ورزمندگان و شهداء و ...و بياد دختران و پسران کوچولو ي شهيدان راه الله که لباس نو بر تن ،روزها با صداي در خانه به ياد با با ي خويش به باز کردن در همت مي گمارند و شبها کنار مادرهايشان جاي خالي با با را با هزار آرزوي و اميد احساس مي کنند .
ان شا الله صبر جميل و اجر جزيل نصيبشان باشد .
صادق عبادت و راز و نياز با خداوند را تنها عامل آرامش قلب مي دانست .او به نماز اول وقت و خواندن قرآن اهميت مي داد .همه چيز را در راه رضاي خدا خلاصه مي کرد .انتهاي هر مسئله را خدا مي ديد و مي گفت :اگر کسي خوابش هم به نيت به دست آوردن رضاي خدا باشد عبادت محسوب مي شود .صادق به سبب مشغولياتي که داشت اکثر او قات بيرون از منزل بود ولي اگر پيش مي آمد که ساعتي در منزل باشد پيشنهاد کمک کردن به بنده را مي داد ،همين طور سر گرم شدن با بچه ها و بازي کردن با آنها را براي خودش يک وظيفه مي دانست .گاهي اوقات که من از بچه ها ناراحت مي شدم و بچه ها را با صداي بلند خطاب مي کردم تذکر مي داد که نبايد با بچه حتي با صداي بلند صحبت کرد، چون در روحيه او اثر منفي مي گذارد .بچه ها اميد هاي کشور هستندو بايد با روحيه شاد ،مستقل و مسئوليت پذير و حس همکاري با ديگران رشد کنند. در غير اين صورت افراد مفيدي بار نخواهند آمد .ايشان آنقدر مهربان بود آنقدر دلش مي خواست که همه از او خرسند باشند که محال بود از منزل بيرون برود و در بازگشت هديه اي در دستش نباشد ؛حتي اگر براي ساعتي از منزل خارج مي شد. او در سخت ترين شرايط حاضر نبود از مطالعه دست بکشد و از لحظه لحظه فراغت هايي که خيلي از اوقات بين دو برنامه پيش مي آمد استفاده مي کرد وخاطرات او از دوران طلبگي ،حضور در جبهه ها و راز و نياز با خدا بالغ بر چهار دفترچه است که سير در آن انسان را به شکر واميدارد .او لايق شهادت بود و الحق که او را جز شهادت مرگي شايسته نبود .

در اين ميان گر چه غريب بودم اما با ديدن آن همه انسان که قيافه هايشان بيانگر اين بود که بر خواسته از طبقه مستضعفين و رنج کشيده هايند مرا کامي دگر بود و عشقي عميق .خدايا تو شاهدي که خود نيز رنج کشيده ام و مي دانم که شوق با تو بودن ،راز و نياز پيوسته با تو داشتن و خود را برايت صادقانه خالص کردن چگونه شرح صدر مي بخشد و باران رحمتت کوير تشنه وجود را سيراب مي سازد .

خدايا بر اعمالم گواهي که شوق پيوستن به سوي تو ،درک دردهاي ياران تو و لمس سفر از کلبه ي تنگي ها به سوي سر چشمه پاک و زلال ارزشها شب و روزم را در اين فراق يکي کرده است .

خدايا تو مي داني که در کاروان پر جوش و خروش حزب الله هجرت را با جان و دل پذيرفتم و بر اين پايه اميد آکنده از شور دارم .تو خود خود سازي را رفيق راهم گردان و شهادت را زوج بختم ،چرا که در اين ايام دريافته ام که بسيار عقب مانده ام و آنچه که سر نوشتم را به زيبايي معرفت رهروان طريق هدايت قلم خواهد زد، کهکشاني است پر ستاره که درخشش هر يک چراغ هدايتي باشد بر پيشاني بختم .

خدايا به حق خداييت ،تو را به حق پهلوي شکسته فاطمه کبرايت ،تو را به ناله هاي زينب غمخوارت ،به حق خون ريخته شده ي شهداي راهت ،قسمت مي دهم که در فرج مولايمان مهدي عزيز تعجيل بفرما .

در نهم تير ماه سال 1365 در حالي که فقط 24 سا ل داشت به عنوان نماينده ايران در لاهور با مسئوليت سر پرستي خانه فرهنگ عازم پاکستان شديم .از اوان ورود به پاکستان مظلوميت شيعه را مي ديد و اختلافات شديد بين شيعه و سني را نيز از نزديک دريافت و تلاش آمريکا را براي جايگزين کردن فرهنگ غربي به جاي فرهنگ اسلام و ترس از تاثير پذيري مردم پاکستان – خصوصا قشر جوان را با تمام وجود حس کردو سعي داشت در شناساندن اسلام واقعي نقشي داشته باشد . در ياد داشتي که در اوايل ورودمان به پاکستان نوشته بود آمده است «خدايا تو گواهي که جز عشق به تو و مبارزه در راه دفاع و تحکيم پايه هاي اسلام راستين ناب محمدي (ص) و صدور انقلاب اسلامي و روح شهادت در دستيابي به قله و رستگاري هيچ چيزي برايم مهم نيست ؛تو نيز مرا ياري کن .پس از دو ماه ازگذشت اقامتمان ،زبان اردو را فرا گرفت و اين باعث تعجب همگان شد که چقدر زود و خوب اين زبان را ياد گرفت .
او به سبب رفتار و اخلاق حسنه و روي گشاده و بيان شيرين ،دوستان فراواني از قشرهاي مختلف پيدا کرد تا حدي که اگر در لاهور و مولتن (شهر کوچکي که چهار ماه در آنجا به عنوان مسئول خانه فرهنگ فعاليت داشت )از فقير ترين افراد در دورترين دهات اطرف بپرسيد به خوبي او را مي شناسند .همچنين از سياست مداران بر جسته پاکستاني گرفته تا سبزي فروشان محل .
شهيد عزيز خيلي مهربان بود و به صله ارحام اهميت فوق العاده اي مي داد . اگر با کسي بر خورد کوچکي هم داشت .به هر طريق ممکن گهگاهي از او احوالپرسي مي کرد .گاهي مي شد دوستانش مي گفتند: اين کسر شاءن اوست که فرضا به ديدن فلان سرايدار مي رود ؟او مي گفت: محبت محبت است .فرقي نمي کند شغلش چه باشد اتفاقا به ديدار اينها رفتن ارزش بيشتري دارد .
در شبانه روز بيش از چهار يا پنج ساعت بيشتر استراحت نمي کرد و عليرغم خستگي و زخم معده اي که خيلي اذيتش مي کرد لحظه اي فراغت نداشت و هميشه مي گفت :من به عنوان نماينده ايران به اينجا آمده ام و مسئوليتم خيلي سنگين است و بايد دينم را به خوبي ادا کنم .او به همه به هر صورتي که مي توانست چه از نظر مادي و چه از نظر معنوي کمک مي کرد .حتي حاضر نبود به من که همسرش بودم بگويد و گاهي من از زبان ديگران مي شنيدم و به او مي گفتم .مي گفت: فقط به خاطر اينکه نمي خواستم از اجرم کم بشود با شما در ميان نگذاشتم .
در خاطرم هست وقتي قطعنامه 598 مورد قبول واقع شد خيلي ناراحت بود و مي گفت :جنگ هم تمام شد و من که لايق شهادت نبودم ماندنم .
صادق در سخنراني ها و جلسات بسياري شرکت مي نمود و هميشه در مجالس و محافل از فقر ،مصيبت ،يتيمي و سختيهايش در زندگي سخن مي گفت و هر گز از بيان آنها ابايي نداشت بلکه آنها را باعث افتخار خود مي دانست .هر بار از مادرش به عنوان مادري نمونه و زني زجر کشيده و مهربان و درد مند ياد مي کرد و هميشه پيشرفت خودش را مديون زحمات و دعاهاي شبانه روزي آن شير زن مي دانست .او هميشه مي گفت قلبم لوح درشتي است در تقبل مطالب و خداوند مي داند که در دلم چه مي گذرد .آري !لحظه ها حساسند و عمر چه بي ارزش ؛بايد کوشش کرد ،بايد کار کرد ،که وقت براي استراحت زياد است و انگار او مي دانست که عمرش چون گل کوتاه است و وقت بسيار کم .

عصر روز چهار شنبه ،28 آذر ،از منزل يکي از شيعيان پاکستاني که دعوت بوديم بر مي گشتيم .نواري از سرودهاي اوايل انقلاب را در ضبط ماشين گذاشت .گويي به من الهام شده بود .بدون مقدمه دلم گرفت و اشک ريختم .طبق معمول که طاقت ناراحتي کسي را نداشت علتش را پرسيد و من پاسخي براي اين سوال نداشتم .
او خيلي مزاح کرد و سعي در خنداندنم داشت .به منزل رسيديم و چون منزل در طبقه با لاي خانه فرهنگ قرار داشت با هم آمديم ،من به منزل رفتم تا لباس بچه ها را عوض کنم و بروم پايين تا با هم برويم به مراسم توديعي که در هتل اينترنشان بر گزار کرده بودند .(اين مراسم پنجاه و سومين مراسم توديع بود که به افتخار آقاي گنجي ترتيب داده بودند )من به محض آماده کردن مجدد بچه ها که شايد ده دقيقه هم طول نکشيد در را بستم که بروم پايين که صداي زنگ آيفون را شنيدم آيفون را بر داشتم و ايشان گفتند: من به ذهنم رسيد که بروم و بعد راننده را بفرستم به دنبال شما . من عليرغم هميشه که اصراري در هيچ مورد در طول زندگيمان نداشتم آن موقع شايد براي اولين بار عاجزانه به او التماس کردم که من هم آماده هستم و مي خواهم همين الان با شما بيايم و او همچنان در نرفتن من اصرار کرد .من پذيرفتم اتفاقا آن شب بعد از مراسم توديع در هتل ،شام هم جايي دعوت بوديم و قرار بود ميزبان همان ساعت بيايد که به اتفاق براي صرف شام برويم .از رفتن صادق شش هفت دقيقه گذشت که ميزبان به منزل ما آمد و تعجب کرد که چرا صادق به تنهايي رفته است و من بر خلاف معمول هميشگي و رسم مهمان و ميزبان با ديدن او شروع به گريستن کردم .او با حالتي نا باورانه مرا نگريست و خيلي باعث تعجب و تاثرش شده بود که چرا من گريه مي کنم .اشکهايم مجال سخن نمي داد ،حتي خود من تعجب کرده بودم .(بعد متوجه شدم همان لحظه ،لحظه شهادت صادق بوده است ).
نيم ساعتي گذشت و من همچنان منتظر بودم که ديدم صداي شيون و گريه از اداره مي آيد ،از در ورودي بيرون آمدم و از بالاي پله ها نگاه کردم ديدم عده زيادي از پاکستانيها بر سر زنان و گريه کنان به منزلمان مي آيند .همان موقع فهميدم که او شهيد شده است .
اگر بگويم در همان لحظه اول عکس العمل مثبتي داشتم دروغ گفته ام .صادق پس از خدا تنها اميد و يگانه تکيه گاهم بود .به سبب تاملات روحي شديد ،دقايقي فکر مي کردم که خواب مي بينم و برايم قابل درک نبود ،ولي در همان موقع با استمداد از خداوند و توسل به ائمه اطهار (ع) و با ايمان به زنده بودن شهداء و با اطمينان قلبي به بيداري از پس خواب و با اعتقاد به صلاح و مصلحت خداوند در امور بندگان و تقدير او و اينکه نشانه بندگي جز تسليم در برابر خواست احکام لحاکمين نيست که فرمود «ان الله مع الصابرين » مراتب شکر را به جا آوردم و از خداوند خواستم و قسمش دادم که به روح مطهرش صبر در فراق ظاهرش را بر من عنايت کند تابتوانم خلا و حضور جسمانيش را براي بچه هايم پر کنم و آنها را آنطور که او آرزو يش بود به ثمر برسانم و راه پر فروغش را ادامه دهم .
پاکستاني هايي را که براي ديدار من مي آمدند و خيلي بي قراري مي کردند موعظه مي کردم و مي گفتم :صادق چون روزه داري بود که در موقع شهادت افطار مي کرد .او به آرزويش رسيد .مرگ حق است و خوشا به حال او که کارنامه درخشان عمر کوتاه ولي پربر کتش را با خون امضاء نمود .شهادت تحفه اي گرانقدر و در خور روح پاکش بود که با پاس زحمات شبانه روزي او براي اعتلاي فرهنگ اسلام به او هديه شد /.
آن شب تا صبح با او که احساس مي کردم روحش در کنار من است نجوا مي کردم به او قول دادم که همچنان استوار و صبور طبق وعده اي که به او داده ام راهش را ادامه دهم .فرداي آن روز در نماز و تشييع جنازه هم شرکت کردم و در برابر موج جمعيتي که از صبر من تعجب کرده بودند سخناني ايراد کرده ،مردم را دعوت به صبر ،وحدت وادامه راه آن شهيد نمودم .آن روز برنامه هميشگي که ارتباط نزديک با بچه ها و درک آنها بود فرق نکرد و ساعتي با بچه ها بازي کردم .
پيشنهادم به دوستان و همکاران شهيد اين است که چون صادق قلبي آکنده از عشق به خدا و اسلام و شور صدور انقلاب و احساس مسئوليتي سنگين زيست و شهيد شد او را الگوي خود قرا ر بدهند و با سلاح سخن و قلم به پيکار با استکبار جهاني بشتابند و لحظه اي از مکر دشمنان غافل نشوند و در شناساندن اسلام راستين حداکثر تلاش خود را بکنند و همچون او در رسوايي مسلمان نماهاي آمريکايي از پاي ننشينند و به اين سخن شهيد جامه عمل بپوشانند که :مسلمان مسئول بايد مصرانه و مجدانه چون قطره باراني که در سيراب کردن زمين تشنه به خود ترديد راه نمي دهد ؛مثل مادري که خود را به کودکش بدهکار مي داند براي شناساندن اسلام واقعي مبارزه کنند .



شهيد گنجي از نگاه ديگران
حجت الاسلام والمسلمين هاشمي رفسنجاني
ترور مسئول خانه فرهنگ ايران در لاهور پاکستان از جنايات نيروهاي ضد اسلامي و ..است. او با تبسمي صادقانه و با بر خوردي عارفانه ما را سر افراز کرد .هربار که مي آمد کوله باري از معنويت با خود مي آورد و در بين بچه ها تقسيم مي کرد .هر بار که مي رفت ،عطري از خود بر جاي مي گذاشت و قلبي با خود به همراه مي برد .
او يک لحظه درنگ نکرد مبادا که آتش فرهنگ اسلام ؛سرد و خاموش شود. او که يک بار هم نايستاد مبادا که نور چراغ معنويت اسلام کاهش يايد .در هر شرايط دشوار پيش رفت و فعاليت خود را افزايش داد تا پيشرفت فرهنگ اسلامي را هموار تر کند و به سهم خود کيفيت آنرا اعلي بخشد .
براي او اصل مهم خدا بود و فرهنگ خدايي، براي او اصل مهم انسان بود و انسانيت، براي او اصل مهم مکتب بود مکتب اسلامي و هنوز توان داشت تا صراط مستقيم را ادامه دهد .

آيت الله امامي کاشاني
استکبار با عصبيتهاي جاهلي و وهابي گري ،اين جوان فعال اسلامي را به شهادت رساند .

پير محمد چشتي امام جماعت مسجد مرکزي کويته پيشاور و مدير جامعه کويته :
خدمات پر ارزش صادق گنجي براي اتحاد بين مسلمين و استواري روابط ميان ايران و پاکستان تا مدتهاي طولاني فراموش نخواهد شد .

دکتر علي لاريجاني
او از رسولان فرهنگي اسلامي بود که با شهادت مظلومانه خود برگي زرين در کارنامه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي اسلامي رقم زد .
رئيس جمهوري (سابق) پاکستان
شهيد گنجي فردي با هوش و سخت و سخت کوش بود و همه بويژه مردم لاهور هميشه او را به ياد خواهند داشت .

 
پيام همسر شهيد به مردم پاکستان
...و اما شما اي مردم پاکستان شهادت اين مرد خدا در سرزمينتان را به فال نيک بگيريد و بدانيد چه بسا حوادثي که ما مسلمانان آن را در نگاه نخست ،شکست تصور مي کنيم در حاليکه فتح المبين است و شما مردم با وفاي پاکدل ان شا الله در مبارزه با دشمنان قسم خورده اسلام و رسوايي آنان انتقا م خون شهدايتان را مي گيريد ؛و اين فقط تنها در سايه وحدت و يکپارچگي امکان پذير است .
شما يادش را گرامي بداريد نه با اشک که کم است و نه با افسوس که کافي نيست .يادش را گرامي داريد با قدمي که در جاي پاي او مي گذاريد و نگذاريد شعله درونش که همان وحدت شماست خاموش شود .پرچم صادق را بر داريد تا کام دشمن شيرين نشود و به آرزويش مه همانا ترور شخصيت صادق و ترور راه پر نورش بود نرسد .
پرچم او را بر داريد ،پرچمي که ريشه در شهادت دارد ،ريشه درآرزوي استقلال ،عدم سازش با کفر و استکبار و الحاد و نفاق دارد .
وهابيت دشمنان اسلام ناب محمدي (ص) خفاشان کوردلي هستند که همواره طالب ظلمت و تکدر و سياهيند .آنان از آفتاب نفرت دارند چون از آفتاب مي هراسند که نور عدم ظلمت است و رسوايشان مي سازد واز هر قطره خون او ان شا الله هزاران هزار صادق بر خواهد خواست و مبارزه خواهد کرد و دشمن سر نگون خواهد شد و نا کام .


درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان بوشهر ,
بازدید : 305
[ 1392/04/21 ] [ 1392/04/21 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 1,066 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,710,167 نفر
بازدید این ماه : 1,810 نفر
بازدید ماه قبل : 4,350 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 3 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک