فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

حسين در بخش کوهبنان شهرستان زرند در استان کرمان پا به عرصه گيتي گذاشت. تحصيلات خود را در سطح ديپلم در رشته اقتصاد در شهر کرمان به پايان رساند.
وقتي مبارزات مردم ايران بر عليه حکومت ديکتاتوري شاه آغاز شد او از پيشگامان مبارزه بود. باپيروزي انقلاب اسلامي، به عضويت کميته هاي دفاع و حفاظت از انقلاب درآمد و با ازجان گذشتگي در راه تثبيت انقلاب اسلامي زحمات بي دريغي متحمل شد.شکل گيري سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به فرمان معمار کبير انقلاب موقعيت مناسبي بود تا حسين با پيوستن به آن قابليتهاي بي شمارش را ارائه دهد. جنگ تحميلي که شروع شد او بي هيچ ترديدي به خيل رزمندگان دفاع از ميهن و انقلاب ملحق شد و در جبهه حضوري مستمر وتاثير گذار داشت تا عمليات والفجر 8 در منطقه فاو که مورد حمله شيميايي دشمن قرار گرفت و به درجه رفيع شهادت نائل آمد. آرامگاه اين سردار ملي در گلزار شهداي شهرستان کرمان قرار دارد. از اين شهيد عزيز دو فرزند به نامهاي محمد سليم و سلمه به يادگار مانده است.
منبع:پرونده شهيد در بنياد شهيد وامور ايثار گران کرمان ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد




وصيتنامه
بسمه تعالي
حمد و سپاس خدا را که کند آنچه خواهد و نکند آنچه ديگران بخواهند.
دنيا براي هيچکس پايدار نمي ماند مگر آنکه بقاي حقيقي را دريابند. بندگان و عزيزان پرده عصمت خدا را ندريده و به اين نعمت بسيار شکر گذاريد که خدا اگر ما را رسوا کند ديگر چنين عزيز و گرامي نيستيم .
از خدا شرم مي کنم بگويم(الهم اني اعوذ بک من خسر الدنيا و عذاب الآخره) خدايا گر دست رد بر سينه ام نهي پس بر کدام در بايستم و صاحب کدام خانه را بخوانم اي کسانيکه در درگاهش قرب و منزلت داريد به هنگاميکه به نماز مي ايستيد و دست به قنوت بلند مي کنيد و زمانيکه مانند لبهاي تشنه حسين روزه هستيد اين بنده ذليل و حقير را ياد کنيد.
همسر عزيز و خوبم نه تنها برايم همسر که مانند يک مادر بودي وقتي که تو را مصيبتي برسد به خدا پناه ببر و ناله نکن که چرا او را گرفتي؛ خواست خدا بود و همه بايد بر اين خواست بديده منت گردن نهيم .نميگويم گريه نکن، اما متذکرت ميسازم که چنين باشد که اين سزاوار و پسنديده تر است و عاقبت بخيري نماز و روزه هايت قبول افتد انشاء ا... .
اما بيشتر به مستحبات بپرداز که دل را صيقل مي دهد و باعث روشني گردد. گنهکار را چه رسد به اينکه پند و نصيحت کند، مرا چه به وصيت کردن اگر نبود اينکه نا اميدي از درگاه حضرت حق تعالي از گناهان کبيره شايد هرگز چيزي نمينوشتم .خدايا تو بر ظاهر و پنهان آشکار و آگاهي و ميداني اين بنده حقيردر منجلابي از گناه غوطه ور است. خدايا با اينکه دست گدايي بسويت دراز کرده و از اين بنده حقير که عمري بندگي شيطان نموده است از درگاهت تقاضاي عفو و بخشش دارد. اي بندگان خدا و حال مي بينيد در اين لحظه آن دستي که در راه خدا بسته و گوشيکه ندا و صداي دلنواز خدا را نشنيد به دنبال هوا و هوس و لهب و لعب رفت چگونه از کار افتاده اند. عزيزان امروز بنگريد که ديگر هيچگونه حرکتي ندارند ميخواهم بگويم که از اين دنيا درس بگيرند و از اين مرگ و ميرها عبرت آوريد که خدا هرگز کار بيهوده نميکند. امروز نداي خداست که همه را به سوي اسلام مي خواند و به دفاع از اسلام دعوت مي کند قبل از اينکه بدانند مرده اي اعضاء و جوارتان از کار مي افتد و قبل از اينکه بگويند اي کاش من خاک مي بودم اين نداي آنها را لبيک گوئيد و جبهه ها را پر کنيد. جبهه ها دروازه هاي بهشتند طالبين آن مشتاقين و عاشقان لقاء ا... به ديدار دوست بشتابيد که فردا دير است و هرچه مي توانيد از اين دانشگاه علم و عمل بهره گيريد که اين توشه و ذخيره بسيار نيکوست زيرا واجبات اموري هستند لازم به آنچه آدمي را به سعادت ميرسانند همين انجام مستحبات و خودداري از مکروهات است.
همسرگرامي ام:
اگر چند صباحي بيش زندگي با تو بطول نيانجاميد اما بحق بايد گفت که تو همسري نيک برايم بودي، جز دعاي اجر و مزد کاري از من بر نمي آيد که خدا عاقبت بخيرت نمايد. اين 2 گل نشکفته نزدت امانت دارم آنچه آرزو دارم در تربيت صحيح و اسلامي آنها سعي نمايي که دنيا در دست شما مادران است. با تربيت دنيا مودب ميشود.
به آنها بگو پدرتان براي اسلام و قرآن بود که به جبهه رفت. ا نشاءا... از امانتها خوب پاسداري کن و آنها را خوب تربيت کن و هرگاه خدا امانتها را خواست تحويل بده.
سلام بر مادر عزيز و گراميم که با شير پاکش مرا پروراند و براي رضاي خدا و در راهش امانت را بها و برگرداند. مادر جان ميدانم بجز رنج برايت کاري نکرده ام و نتوانستم و هرگز قادر نبودم محبتهاي شما را جبران و قدرداني نمايم. خدا را شکر بسيار بگذار که فرزندت را به اين راه مقدس دادي و اين يکي از بزرگترين نعمات بود که نصيب شما گرديد، خدا از شما قبول کند انشاءا...
برادر جان، آنچه که اهميت دارد هدف است. هدف هرچه مقدستر باشد و عزيزتر بايد عزيزترينها را و عزيزترين چيزها را برايش فدا کرد و امروز چيزي بالاتر از حفظ اسلام و گردن نهادن به نداي رهبر چيزي نيست. من درباره شما آنطوريکه ميبايست باشم نبودم من به شما(مادر و برادر) بسيار مديونم و از عهده اين ديون هرگز بر نميايم جز اينکه شما از ديون خودتان بگذريد. کفيل اينجانب همسرم مي باشد. والسلام 2/12/63 حسين آتش افروز




خاطرات
همسر شهيد:
در عملياتي در جزيره مجنون بمباران شيميايي صورت گرفت و راکت در 6 متري شهيد به زمين خورد و او را به سختي مجروح کرد. سر او شکافته شده بود و بدنش به شدت سوخته بود و چشمهايش جايي را نمي ديد. با هواپيما به تهران در بيمارستان رازي منتقل شد. چون مي دانست که همسرش حامله است از دوستانش خواست که به خانواده اش خبر ندهند. 18 روز ازمصدوميت شيميايي او گذشته بود که به من خبر دادند حسين از ناحيه پا مجروح شده و چون سابقه داشته او را بستري کرده اند و تا چند روز ديگر به کرمان منتقل خواهد شد و اصرار دارد که تو به تهران نروي اما من قبول نکردم. ايام عيد بود که من و محمد سليم عازم تهران شديم. دختر عمه من جريان را کم کم براي من توضيح داد و گفت که هيچ کس احتمال زنده ماندن او را نمي داده و تنها لطف خدا و دعاي شما بوده که او را نگه داشته است. وقتي من وارد اتاق شدم ناباورانه به حسين نگاه کردم او به قدري سوخته بود که قابل شناختن نبود و او نمي توانست چشمانش را باز کند. من به او سلام کردم و احوالش را پرسيدم و او جواب داد خوبم گفت: من لياقت شهادت را ندارم گريه محمد سليم را که شنيد گفت محمد سليم را هم آورده اي و با صداي ضعيفي محمد، محمد سليم کجايي بابا بيا نمي بينمت، مگه قول نداده بودي بي تابي نکني، آرام آرام گريه ميکردم. ياد نامه چند ماه پيش او افتاد، در آن نامه حسين نوشته بود دوستم مهدي گفته محمد خيلي شيطون شده برايم نامه بنويس و از شيطنتهاي او تعريف کند و حالا محمد در آغوش او بود و او محمد را نمي ديد. بيش از اين نمي توانستم تحمل کنم چون حسين در همان نامه او را به صبر و بردباري دعوت کرده بود از اتاق بيرون رفتم پرستارهاي بيمارستان که بيشتر آنها مثل خود من را دوره کردند و از وخيم بودن حال حسين و لطف خدا برايم صحبتها کردند و گريه من را بند آوردند و از خدا به خاطر بي صبريهايم عذر خواستم و گفتم خدايا شکرت و به همين راضيم، حاضرم کلفتي حسين را بکنم و تو اونو برايم نگه داري و همين که زنده باشد و نفس بکشه براي من کافيه. حال حسين به خاطر عشق به محمد و بچه اي که در راه بود روز به روز بهتر مي شد. کم کم توانست چشمهايش را باز کند اما وضعيت او خيلي ناراحت کنند بود، چشمهايش شديداً اشک مي زد جراحتش نيز عميق بود اما او سعي مي کرد تا مي تواند اين را از ديگران مخفي کند. دکتر او به پدر شهيد مي گفت: حسين درد کشيدنش هم براي خدا است او حتي دردش را از من که دکترش هستم مخفي مي کند. بارها که وقتي بي طاقت مي شه سرش را زير پتو مي برد تا هيچ کس درد کشيدن او را نشنود، من مي دانم که او چه مي کشد. من چند روزي که در تهران بودم به بيمارستان رفتم و تا عصر فردا مي ماندم و بالاخره مرخصي من تمام شد و ناچار به کرمان بازگشتم. حسين يک ماه و نيم در بيمارستان رازي بستري بود در اين فاصله ديگر آشنايان براي عيادت به تهران آمدند حسين با اين که ضعيف بود سعي مي کرد با استفاده از چوب زير بغل نمازهايش را ايستاده بخواند و پرستارها بارها شاهد زمين خوردن او بودند. بعد از مرخص شدن از بيمارستان براي ادامه مداوا چند روزي در خانه دختر عمه ام بود و مثل هميشه او هم در هر کاري که از دستش بر مي آمد کمک مي کرد بعد از مدتي به کرمان آمد و در خانه اي از خانه هاي بنياد مسکن که رئيس دادگاه در اختيار آنها گذاشته بود ساکن شد و قرار شد هر شش ماه يکدفعه براي معالجه به تهران برود. وضع حسين بدجور بود و بدنش تاول مي زد دکتر دستورداده بود تاولها را هر روز پاره کنند و جاي آن را پانسمان نمايند و کار من تزريقات و پانسمان بود اما طاقت اين کار را نداشتم و حسين خودش اين کار را انجام مي داد و چون هميشه سردش بود مجبور بود که تابستان نيز لباس گرم بپوشد. يک بار شب که از خواب بيدار شدم ديدم که به شدت مي لرزد و درد مي کشد. چند پتو روي او انداختم اما فايده نداشت .حسين گفت: چاره کار زدن آمپول بايد سه تا از آن آمپولهاي وريدي که دکتر به من داده بزني من گفتم من نمي تونم تو مي لرزي و من هم دستام مي لرزه مي ترسم . حسين گفت: به من ياد بده خودم مي زنم. من گفتم: نمي شه نمي شه وقتي من نمي تونم تو چطوري مي توني. هيچ کس در دسترس نبود حسين درد مي کشيد و من چاره اي نداشتم دست حسين را آماده کردم و آمپول را تزريق نمودم دستهايم مي لرزيد نصف آمپول که وارد شد آن را کشيدم بيرون و زدم زير گريه. روزها به سختي مي گذشت چشمهاي حسين شديداً اشک مي زد. دستمال کاغذي استاندارد هم به سختي پيدا مي شد و نسرين از آشناياني که به عيادت مي آمدند مي خواست به جاي گل و ... براي او دستمال کاغذي بياورند. حسين چون مدتي پاسدار امام جمعه بود. امام جمعه که به ديدارش آمد مقداري پول داد تا حسين را براي مداوا به تهران بفرستند و حسين که از موضوع با خبر شد در حالي که گريه مي کرد به من گفت: مجروحيتم را با پول فروختي .من گريه کنان گفتم، من هم گفتم که حسين ناراحت مي شه و ايشون با عصبانيت گفتند اين چه حرفيه، اسلام به آدمهايي فداکار و با صداقت مثل ايشون احتياج داره حتي اگر لازم باشد بايد ايشون را براي مداوا به خارج بفرستيم او مال خودش نيست مال اسلامه .حسين چيزي نگفت. پرستاريهاي من و روحيه بالاي حسين باعث شد که حسين روز به روز بهتر شود به محضي که توانست سرپا شود به لشکر رفت و آمادگي خود را براي انجام وظيفه اعلام نمود و چون دفتر جنگ استانداري از قابليتها و مقام او با خبر بود از او درخواست همکاري کرد و حسين هم قبول کرد. حسين در اين مدت در زمينه مبارزه با قاچاقچيان کار مي کرد. به پيشنهاد و اصرار من حسين که تولد دومين فرزندش را نزديک مي ديد تصميم گرفت خانه نيمه تمام خود را تمام کند و به بچه هايش سر و سامان داده و با خيال راحت به جبهه برود. مدتها بود که منتظر وام صد يا صد و پنجاه هزار توماني سپاه بودند اما هنوز خبري نبود. من از درآمد کم خود مختصر پس اندازي کرده و قول دادم بيشتر پس انداز کنم تا پولي براي ساخت خانه داشته باشم. حسين که شنيده بود صاحب زمين ناراضي است. قبل از هرکاري سراغ او رفت و پس از اطمينان از رضايت او مشغول کار شد. بعد از ساعت اداري به خانه مي رفت و با شور و شوق به کارگران کمک مي کرد. حسين خودش نقشه خانه را کشيده بود و دلش مي خواست در ساخت خانه نيز تا جايي که امکاناتش اجازه مي دهد سنگ تمام بگذارد و دوست داشت که ديوار دستشويي و حمام را تازير سقف کاشي کند و چون کاشي حواله اي بود براي گرفتن 50 متر کاشي بيشتر من ناچار شدم يکي از آشنايان را واسطه نمايد اما بعد از تحويل چون کاشيها را در همان خانه نيمه تمام گذشته بودند دزد آنها را برد، صبح روز بعد که آمدند اثري از کاشيها نبود و حسين گفت چون ما به خاطر 50 متر کاشي از آبروي خود مايه گذاشتيم خداوند خوشش نيامد. حال حسين خيلي بهتر شده بود، تصميم داشت بعد از تولد دومين فرزندشان به جبهه برود يکي از مسئولان سپاه از او درخواست کرد با توجه با آسيبي که ديده است از اين به بعد در سپاه کرمان کار کند و به جبهه نرود و از رفتن به جبهه صرف نظر کند اما حسين قبول نکرد و گفت :وقتي مجروح شدم نذر کردم اگر خوب شدم به جبهه برگردم و آن چه که در طول مجروحيت به من روحيه داد عشق به جبهه بود.
خاطر اتش به وسيله نوار از خودم، دوستان شهيد و خانواده ام جمع آوري شده است و به صورت کتاب درآمده است که فتوکپي کل خاطرات در اختيار بنياد شهيد قرار داده شده است که نگارنده ي کتاب خانم فاطمه مقصودي است. سرگروه جمع آوري اطلاعات محمد رسول جمشيدي که کنگره بزرگداشت سرداران هشت هزار شهيد استانهاي کرمان و سيستان و بلوچستان است.






آثار باقي مانده از شهيد
ايمان دارم آنانکه که با اعتقادند دلشان با ياد خدا آرام است و دلها در پرتو خداست. ايمان جزيره ايست در وجود انسان که خط مشي بشر است بدين ترتيب که مرغان مهاجر بدون تعليم که از پيش ديده باشند به هنگام فصل سفر هجرت مي . طفل نوزادي که تازه متولد شده است بدون آموختن و تعليم ديدن دهان خود را براي يافتن پستان مادر به اطراف چرخش مي دهد و در مکيدن آن نيز به مربي و تعليم احتياجي ندارد.
از دلايل فطري بودن توحيد و ايمان به خدا مي توان گفت که انبياء آمده اند تا مردم را به اصل وجود خداوند رهبري کنند بلکه مردم فطرتاً به خداي قادر و متعال معتقد بوده اند و پيامبران آمده اند تا غباري که بر روي اين غريزه نشسته است آزاد و به طرف منبع اصلي راهنمايي کنند. قرآن همان کتاب خدا مي گويد (اينان چيزي را که فهميدند از خدا مي دانستند که سود و زياني براي ايشان ندارد، آنگاه مي گويند که اينها نزد خدا از ما شفاعت خواهند کرد) يونس(106)
ثانياً حس خداجويي به مکان يا زمان خاصي اختصاص ندارد بلکه به شهادت تاريخ و آثار باستاني بشر وحشي با متمدن معابد و مجسمه هاي ديده شده که شاهد اين هستند که بي ديني و بي خدايي هرگز نبوده است بلکه انحراف و اشتباه در انتخاب صحيح معبود بوده است.
پاسکال فيلر فرانسوي مي گويد: هيچ چيز جز عقيده و ايمان به خدا، سوز دل و درون و تشنگي روح ما را فرو نمي سازد.
اينجا سوالي پيش مي آيد که چگونه گناهان جسمي و بدني(بي ايمان سرچشمه مي گيرد) در اموري که مربوط به روان و روح است اثر مي گذارد يعني اينکه چگونه تراکم زنا و دروغ بر ايمان به خدا را که يک امر روحي رواني است اثر مي گذارد. روح و روان هرگز از جسم جدا نيستند بلکه کاملاً به يکديگر مربوط مي گردند. براي روشن شدن مثالهايي چند مي آوريم. اگر ما چند قطره الکل در گلوي خود بريزيم ابتدا روي اعضاي بدن ما تأثير مي گذارد و سپس اثرش روي روان نيز مشاهده مي گردد. اثر رواني آن اين است که انسان کارهاي که از ديوانگان سر مي زند انجام مي دهد که اينگونه اعمال در هوشياري از او سر نمي زند يا به شکل شديد انسان را دگرگون مي کند و به هزيان و پرت و پلا گويي وا مي دارد. با چند پکي که به حشيش مي زند تماس از لحظه اي به عالم روياها فرو ميرود. اين دارو علاوه بر زيانش جهان را بيش از آنچه که زيباست نشان مي دهد.



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان کرمان ,
برچسب ها : آتش افروز , حسين ,
بازدید : 198
[ 1392/05/11 ] [ 1392/05/11 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 1,800 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,710,901 نفر
بازدید این ماه : 2,544 نفر
بازدید ماه قبل : 5,084 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 1 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک