فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

سال 1323 هجري شمسي در يک خانواده کشاورز در يکي از روستاهاي اطرف رفسنجان به نام کشکوئيه به دنيا آمد. او دوران کودکي را تحت تربيت پدر بزرگوارش و مادر گراميش سپري کرد و با شوق سرشار خويش تا کلاس چهار م در کشکوئيه و تا کلاس هفتم را در شهرستان رفسنجان پشت سر گذاشت . سال 1336 ه.ش جهت تحصيل علوم و معارف اسلامي به شهر قم عزيمت نمود و به علت هوش و استعداد فوق العاده اي که داشت به سرعت (سطح) را تا سال 1343ه.ش به پايان برد.بعد از آن در محضر علماء بزرگواري چون امام خميني (ره)و ديگر مراجع تقليد به کسب علوم ديني پرداخت.از نوجواني پيرو راستين خط ولايت و امامت به شمار مي رفت. پس از قيام خونين سال 1342 به رهبري حضرت امام خميني فعالانه در صحنه مبارزه عليه خاندان پهلوي و استکبار جهاني شرکت داشت و با سخنراني هاي پر شورش مردم را با ا هداف انقلاب آشنا مي نمود .همگام با تبليغ رساله الهي در موسسه (در راه حق) به عنوان يکي از اعضاي فعال با قلم خويش باب تازه اي را در سياست ضد شاهي خود برپا نمود.
ايشان براي گسترش يگانگي مردم و وحدت هدف اسلامي، غالباً مناطق محروم را براي انجام فعاليتهاي تبليغي و اساسي بر مي گزيد.در زمان پهلوي بارها ايشان را از سخنراني کردن ممنوع کردند اما ايشان در توجه اي به اين مسائل نکرده و جسارت بيشتري به سخنراني پرداختند، در نهايت ايشان دستگير و زنداني شدند.
بعد از 40 روز که از زندان آزاد شدند لحظه اي آرام نگرفتند و همانند کوهي مقاوم پشت سر رهبر کبير انقلاب به مبارزه ادامه دادند.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي، از سوي حضرت امام خميني به امامت جمعه(تنکابن) و سپس (خمين) انتخاب گرديد و مدتي بعد به قم بازگشت و با ياري جمعي از روحانيون دبيرخانه ائمه جمعه را تأسيس نموده و بعد از مدتي به سمت دادستان کل انقلاب منصوب شدند .در سال 1359 به عنوان قاضي انتخاب گرديد و بر اثر فعاليتهاي بي نظير آن شهيد به بازرسي دادگاههاي انقلاب سراسر کشور معرفي گرديد .روح جستجوگراوماندن درپشت جبهه را برنمي تابيد. مسئوليتهايي که داشت را کنارگذاشت وبه جبهه رفت .اودر جبهه ماند تا سرانجام در ظهر جمعه 17 ماه مبارک رمضان سال 1364 بر اثر حادثه رانندگي به شهادت رسيدوپيکرمطهرش در حرم حضرت معصومه(س)در شهرمقدس قم به خاک سپرده شد.
منبع:پرونده شهيد در بنياد شهيد وامور ايثار گران کرمان ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد





خاطرات
همسر شهيد:
چند روز بعد از شهادت شيخ عباس خواب ديدم که ايشان از در کوچکي وارد شد، درخت گل محمدي کنارمان بود ديدم شيخ عباس دارد گل مي چيند. من با مادرش در حال صحبت بودم و ديگر نديدم که او از خانه بيرون رفت يا نه و از خواب بيدار شدم و ديگر ايشان را در خواب نديدم.

يادم مي آيد که والده ام به تهران تشريف آورده بودند و شهيد قرار بود قبل از خطبه هاي نماز جمعه ي قم سخنراني کنند و ايشان که مي خواستند به والدين احترام بگذارند، با اين که چند ساعت بيشتر به ظهر باقي نمانده بود ساعتي را معطل شدند و بعد از ديدار به اتفاق ايشان با چنان سرعتي به قم آمديم که نکند نظم آنجا به هم بريزد.
يک خوابي هم حضرت حجه الاسلام حاج آقا فاکر نقل مي فرمودند: در جلسه اي در منزل ما جمعي از طلاب و روحانيون رفسنجان از جمله ايشان را دعوت کرديم به عنوان سخنران جلسه(چون جلسه خانه ما بود و منزلي که ما در آن سکونت داشتيم متعلق به شهيد بزرگوار شيرازي بود و ايشان وقتي وارد خانه شد جريان خواب را تعريف کردند) ايشان فرمودند که يک شب خواب ديدم که در مسجدالحرام هستيم طبقه ي دوم مسجدالحرام نشستم نگاهم افتاد به يک شخص روحاني. همانطور که پشت بام را نگاه مي کردم ديدم برگ درختي سايه انداخته و روي صورت اين شخص را گرفته. کم کم سايه کنار رفت و من ايشان را شناختم. من در عالم رويا هم ميدانستم که ايشان شهيد شده اند و حرکت کردم به طرف ايشان و سلام و احوالپرسي کردم و سوال کردم جناب آقاي شيرازي لطفاً بفرمائيد الان در عالم برزخ در چه جايي هستيد، کجا هستيد، چه مي کنيد. ايشان جوابي ندادند، باز تکرار کردم و گفتم تا پاسخ من را ندهي من شما را رها نمي کنم. ايشان وقتي اصرار و پافشاري من را ديدند فرمودند: من فقط همين قدر به شما بگويم آقاي فاکر اگر من مي دانستم اينجا چه خبر هست در دنيا به جاي خوردن و آشاميدن نماز مي خواندم.

يکي از محافظانش تعريف مي کرد:
فکر مي کنم سال 61،62 بود من يک سفر تهران رفته بودم. يک روز صبح منزل ايشان بوديم. ايشان گفتند که من بايد امروز در خدمت حاج آقا موحدي کرماني باشم که ايشان امام جمعه موقت کرمانشاه بودند و مي روم کرمانشاه قبل از خطبه ها سخنراني کنم، اگر شما مي آئيد بيائيد با هم برويم. من گفتم باشد. با هم رفتيم فرودگاه به مقصد کرمانشاه و به نماز جمعه رفتيم. ايشان قبل از خطبه هاي نماز جمعه سخنراني کردند. بعد از خواندن خطبه هاي نماز توسط حاج آقا موحدي کرماني به منزلي که ايشان مي رفتند رفتيم. ايشان گفتند من مي خواهم بروم از جبهه ها از نزديک ديدن کنم .گفتم: شما کار داريد زودتر برگرديد به تهران که در آنجا مسئوليتهايي داريد. گفتند: خيلي علاقه دارم بروم از نزديک جبهه ها را ببينم. شب بود دو تا ماشين تبليغات آماده کردند با تعدادي از برادران سپاه و تعدادي از آقايان از سازمان تبليغات همراه ما بودند مارفتيم به طرف قصر شيرين. درست يادم نمي آيد يک پادگان بود به نام پادگان ابوذر، فکر مي کنم دم پادگان وقتي بچه ها ايشان را ديدند بدون اينکه از قبل آشنايي داشته باشند خيلي اصرار کردند که شما بيائيد و چند لحظه اي براي ما صحبت کنيد. ما شب وارد پادگان شديم و بچه ها همه در مسجد جمع شدند و ايشان سخنراني خيلي خوبي کردند. شب را در همان پادگان خوابيديم و فردا صبح به طرف قصر شيرين حرکت کرديم. قصر شيرين که رسيديم ديگر ساختمان مسکوني قابل استفاده اي نبود، فقط فکر مي کنم يک جايي گودي بود. فقط يک حسينيه و مسجد کوچکي مانده بود و تقريباً بچه ها زندگي مي کردند. ما رفتيم آنجا يک چند نفري آنجا جمع شده بودند. ايشان صحبت کرد بعد به فرمانده سپاه آن منطقه گفتند: من مي خواهم بروم خط براي بازديد . گفتند: حاج آقا خطر دارد و نمي شود برويم جلو، با اين 3 ، 4 نفري که با شما هستند. ايشان اصرار کردند اگر تنها هم شدم بايد بروم خط مقدم و با بچه ها صحبت کنم. گفتند: پس صبر کنيد ما يک ماشين از بعثي ها غنيمت گرفتيم همان ماشين را برديم و گفتم که شما بايد عمامه اتان را برداريد. ايشان قبول کردند. از سازمان تبليغات دو نفر نشستند عقب با يک راننده با اين ماشين رفتند. يکي دو ساعت طول کشيد تا ايشان رسيدند خط مقدم و نمي دانيد به ما چه گذشت تا ايشان برگشتند.

خواهر شهيد:
در اوايل شهادت ايشان جلساتي داشتيم. در اين جلسات احکام و حديث گفته مي شد من در آنجا شرکت مي کردم، چون بچه ي کوچک داشتم شک داشتم که گرما براي بچه ام ضرر دارد يا نه، در همين روزها بود يک شب خواب ديدم داداش نشسته بودند و اشاره کردند به من گفتند: دراين جلسه شرکت کن. من گفتم چشم من مي روم شما چرا نمي آئيد؟ ايشان فرمودند: شما برويد و من هر وقت توانستم به شما سر مي زنم.
يک شب ديگر يک خواب ديدم چند وقت قبلش عمل کرده بودم قبل از عمل خودم را اميدوار مي کردم و دلداري مي دادم که وقتي يک اتفاقي براي من افتاد من خوب يک برادر شهيد آن دنيا دارم و تنها نيستم. بعد از عمل که آمده بودم در خانه استراحت مي کردم خواب ديدم همه خواهر و برادرها نشسته بودند. داداش حاج شيخ عباس روبروي ما خواهران نشسته بودند يکي از خواهران گفتند: داداش مي دانيد که زهرا عمل کرده، گفتند: بله مي دانم، خبر دارم همان روزي که لباس سفيدي پوشيده بود و باز در همان جا نشسته بوديم و فصل زمستان بود و برف و سيل زياد آمده بود و سه تا از برادران بنده جبهه بودند. در همانجا بود که يک نفر آمد و نفري3 گل محمدي به همه اعضاي خانواده ما داد من در خواب يادم بود که الان زمستان و سيل و برف زياد آمده و سيل در اطراف رفسنجان آمده ، گفتم: اين چه فصلي از سال است که گل محمدي به ما مي دهند. گفتند: اين گلها را از اطراف داداش حاج شيخ عباس به شما مي دهند و 3 تا از برادرانم که در جبهه بودند خدا خواست و آن سه تا را سالم به ما برگرداند و اين خودش يکي از عنايات خداوند و شهداست که به ما داده مي شود.
شهادت ايشان روز 17 ماه رمضان بود. در همان روز در سخنراني خودشان فرموده بودند خوشا به سعادت کسي که در روز 17 ماه رمضان روز جمعه به شهادت برسد و در همان روز خودشان شهيد شدند.

يک سفر من تهران بودم و ايشان مي خواستند قبل از خطبه هاي نماز جمعه صحبت کنند. چند تا تلفن تهديد آميز به ايشان شد، من گفتم: شما نرو، آنها شما را تهديد کرده اند. ايشان فرمودند: آنها هدفشان اين است که ما را از کاري باز دارند و ما نبايد گول آنها را بخوريم و شما هيچ ناراحت نباشيد و رفتند براي سخنراني و بعد از سخنراني ايشان برگشتند.

يک هفته قبل از شهادت ايشان من خواب ديدم در يک جاي بلندي، اتاق خيلي بزرگي است، دور تا دور اتاق خانمهاي محجبه با چادر مشکي نشسته اند. جلوي همه خانمها رحل است و دارند قرآن مي خوانند و عزاداري مي کنند. من هرچه مي پرسم اين مجلس عزا مال کيه نمي گفتند: بعداً متوجه شدم اين مجلس مال ماست.

فرزند شهيد:
به خاطر دارم در مورد دستگيري ايشان قبل از انقلاب فصل تابستان بود و ماه مبارک رمضان در خانه اي که در گوهر دشت کرج گرفته بودند و آن صاحب خانه با مأمورين ساواک ارتباط داشت و ما را زير نظر داشتند. يک شب که ايشان سخنراني خيلي داغي نمودند و اسم امام خميني را بردند بعد از منبر گفتند که شما خيلي داغ صحبت کرديد و فردا صبح که من از خواب بيدار شدم ايشان را دستگير و برده بودند و من ديگر ايشان را نديدم. تعدادي اعلاميه داخل داشبورد ماشين خودمان بود و ساواک آمد براي جستجو ما گفتيم کليد ماشين رو نداريم. آنها خودشان صندوق عقب را باز کردند و چيزي نديدند و گفتند در جلو را باز کنيد گفتيم مي خواهيد شيشه را بشکنيم که به اصطلاح شما بازرسي کنيد گفتند نه نياز نيست خلاصه اين طور آن نوارها در امان ماند. در زندان هم يکبار با ايشان ملاقات داشتيم.




آثارباقي مانده از شهيد
آخرين يادداشت شهيد
بسمه تعالي
از همه التماس دعا و عفو و بخشش دارم. حتماً بگوئيد خدايا از او گذشتيم، او را بيامرز انشاء ا...
با فضل و رحمت بي انتهاي الهي ملاقات ما هم در جنت و رضوان الهي در جوار انبياء و اولياء انشاء ا...، انشاءا...، انشاء ا...

گزيده اي از يادداشتهاي شهيد که در تقويم جيبي ايشان نوشته شده است
خداوندا قلب مومن فرش تو است و جايگاه توست، پس محبت به دنيا و غير خودت را از دل ما ببر.
روح و جسم و قلب ما را در تسبيح و تقديست هماهنگ گردان و شبهاي تار ما را با چشماني بيدار و پر از اشک با ياد خودت منور بگردان و از فراقت، همه وجودمان را نالان.
خداوندا! تو از هر مادري مهربانتري، تو سراسر لطفي، تو سراسر رحمتي و سراسر خيري. خدايا تو آن زيبايي پاکي هستي که عارف به تو، نيازي به تهديد و تطميع ندارد بلکه با شناخت تو، به خاک افتادن و خضوع و خشوع در برابرت اسوي بديهي است.
خدايا آنچانان نور و بصيرتي به ما عطا کن که با آن حجاب را بشکافيم و به کمالي دست يابيم که تو را براي خودت بخواهيم و بر خاطر اينکه شايسته اي، عبادتت کنيم و محو تماشاي جمالت گرديم.

ملت ما تا با خداست پيروز است. امام خميني
خدايا آنانکه تو را دارند چه کم دارند و آنانکه تو را رها کرده اند چه دارند.
خدايا آنانکه تو را شناختند تو را مي خواهند، آنانکه تو را مي خواهند دل به دنيا نمي بندند و آنانکه دل به دنيا نمي بندند در موقع امتحان همه چيز را در تو راه مي دهند و با شناي خود در بحر خود و درد و رنج و بلا به عشق الهي خود مهر تأئيد مي زنند.
پس خداوندا، معبودا، همه دردهاي ما را محو در يک درد کن و آن درد فراق خودت و همه ي آرزوهاي ما را محو در يک آرزو گردان و آن آرزوي وصال خودت



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان کرمان ,
برچسب ها : شيرازي , حجت الاسلام عباس ,
بازدید : 181
[ 1392/05/11 ] [ 1392/05/11 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 1,274 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,710,375 نفر
بازدید این ماه : 2,018 نفر
بازدید ماه قبل : 4,558 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک