فرمانده گردان امام محمد باقر (ع) لشکر25 کربلا(سپاه پاسداران انقلاب اسلامي)
سال 1340 ه ش در بندر ريگ در استان بوشهر متولد شد.
ايرج در تهران متولد شد ,اودوران دبستان ,راهنمايي و دبيرستان را در تهران گذراند,پدرش نظامي بود اما با مبارزات سياسي که با حکومت خائن شاه داشت و اختلافات زيادي با فرماندهانش در ارتش بازداشت شد.
از آن پس ايرج و برادر بزرگتر ش مجبور شدند در كنار تحصيل كاركنند تا بتوانند زندگي خانواده را اداره کنند.
در سال 1357 با پيروزي انقلاب پدرايرج نيز مانند ديگر زندانيان از زندان آزاد شد. ايرج که حتي فکر خدمت سربازي براي حکومت پهلوي را به ذهنش راه نمي داد ,در همان سال تصميم گرفت به خدمت سربازي برود ابتدا دوره آموزشي را در پايگاه نيروي هوايي در نزديکي فرودگاه مهرآباد سپري کرد و بعد در سايت نيروي هوائي دردزفول مشغول خدمت شد.
او در روزهاي آغاز جنگ مجروح شد ودر بيمارستان نيروي هوائي بستري شد و به دليل شدت جراحات از ادامه خدمت سربازي معاف شد اما پس از بهبودي به جبهه برگشت.
مدتي بعد در سازمان انتقال خون گرگان مشغول خدمت شد.ايرج از مدتي پيش به آنجا مهاجرت کرده بود.
اودرسال 1361 با خانواده اي روحاني آشنا شد وبا دختر اين خانواده به نام فاطمه حسيني پيمان ازدواج بست.
در ماه محرم سال همان سال پدرش در جبهه سومار به شهادت رسيد و پيکر مطهراودر روز عاشورا در تهران تشييع و در بهشت زهرا آرام گرفت.
ايرج رضازاده از روزهاي آغاز جنگ که در جبهه مجروح شد بارها در جبهههاي جنگ حضوريافت.
اوابتدا به عنوان يک نيروي عادي در جبهه حضور مي يافت اما مدتي بعد وقتي فرماندهان به شجاعت وتوان فرماندهي او پي بردند,ايرج را در سطوح مختلف فرماندهي به کار گرفتند.
سال 1365اوفرماندهي گردان امام محمدباقر(ع)را درلشکر25کربلا به عهده داشت. او با حضور مقتدرانه در عمليات کربلاي 5کارنامه درخشاني از خود به يادگار گذاشت ودر اسفند ماه اين سال به شهادت رسيد.
او14 بار به جبهه رفت وپيکرمطهرش پس از شهادت سالها مفقود بود ,مدتها بعد باجستجوهاي زياد در 24/06/66 توسط جستجوگران پيکرهاي مفقودان جنگ تحميلي ,پيکرش مورد شناسايي قرارگرفت وپس ازتشيع در گلزار شهداي گرگان که خودش وصيت کرده بود آرام گرفت.
از ايرج دوفرزند به نام هاي رضا وخديجه به يادگار مانده است.
منبع:پرونده شهيد در بنياد شهيد وامور ايثارگران گرگان ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد
وصيتنامه
بسم الله ارحمن الرحيم
خدايا معتقدم به تو و به پيامبر تو و به ائمه معصومين (ع) كه جانشينان بر حق پيامبر تو هستند ومعتقدم به فروع دين و روز جزا .
پروردگارا از تو مى خواهم كه پيكرم را با خونم غسل دهي.
معبودا با زبانى پر از گناه مى گويم العفو.
پروردگارا اين حقير خود رانشاخت و دين خود را با شناختى عميق دنبال كرد و نهايتا در سرزمين جنگجويان اسلام مسكن گزيد. مولاى من حقير بسوى تو مى آيد كه به زندگى دنيا پشت پا زده و با بزرگترين سرمايه وجود خوديعنى جان پاى به ميدان نبرد گذاشته و از حريم اسلام تا آخرين قطرات خونم محافظت ميكنم .
اى مردم ايران و جهان و اى مسليمن كره ارضى بدانيد كه سيد بزرگوار مرجع عالم تشيع حضرت امام روح خمينى نايب امام زمان واحيا كننده دين اسلام درقرن چهاردهم مى باشد ,پس اين نعمت الهى را ارج نهيم كه هر كسى مطيع امرش باشد مطيع امر مولا امام زمان است و هركس كه خلاف امرش نمايد خلاف امر مولاى امام زمان نموده است.
و پيامى به خانواده ام :
مادرم شما بايد افتخار بكنيد كه فرزندى خداوند به شما داد كه همانند پدر دلاورش عرصه را بر خفاشان كور دل بعثى تنگ نمايد و همانند آذرخش سينه پليد سياه آنها را نشانه گرفته اين مزدوران را به ديار نيستى روانه مى كند .
مادرم شمابر گردنم زياد حق داريد و انشاالله در روزقيامت جبران اين همه زحماتت را به اذن خدا با شفاعت جبران خواهم كرد .
همسرم فرزندانم را طبيعتى نيكو كن رضايم را چنان تربيت كن كه راضى به رضاى خدا باشد و راه پدرش را ادامه دهد .و دخترم خديجه را تربيتى نيكو كن كه زينب وار رسالت خون پدرش و پدربزرگش را ادامه داده و مبلغ دين اسلا م باشد .
پدرخانم عزيزم كه خلع نبودن جسمانى پدرم را پر كرده اى از تو مى خواهم كه در نبودش و بعد از شهادت من فرزندانم را سرپرستى نمايى كه انشاالله خداوند اجرش راضايع نفرمايد.
معبودا ،اى سيد آقايم بسوى تو رجعتى را آغاز كردم ,مرا بپذير و در آخر برادر خانم عزيزم در نبود من از خواهر خودت و خواهر زاده هايت مراقبت كن و درنبود من محبت زيادى به آنها كن .
برادر خانم عزيزم اگر از من بدى ديدى من را ببخش .
خداوندا انشاالله همه مسلمين راموفق و منصور بدارد , ديگر عرضى ندارم .
برادران عزيزم و خواهرمهربانم از شما استدعا دارم كه راه مرا آگاهانه عاقلانه و با درايت كامل ادامه داده و پرچم و بيرق افتاده را با دست توانايى خودتان دوباره به احتزاز در آوريد. والسلام و عليكم و رحمه الله و بركاته
ايرج رضازادهسياهگورابى
خاطرات
مصاحبه بافاطمه حسيني همسر شهيد
1- لطفاً از نحوة آشناييتان با شهيد توضيح دهيد؟
پدر و مادر بنده به دليل مشكلاتي كه براي آنها پيش آمد (به علت بيماري كه آنها دچار شده بودند) به بيمارستان واحد درماني در شهر تهران رفتند و آنجا با خانواده رضازاده آشنا ميشوند و پدرم آنها را دعوت ميكند كه به منزل ما بيايند و اين خود شروع آشنايي من با شهيد ايرج بوده است.
2- نحوة خواستگاري چگونه بود؟
شهيد ايرج ميخواست با يك خانوادة روحاني وصلت كند وما اشتراکات زيادي از نظر اعتقادي وفرهنگي داشتيم.
3- چه ارزشهائي در ايشان ديديد كه پاسخ مثبت داديد؟
اول پدرم با آنها صحبت كردند و مشاهده كرد كه جواني صادق ميباشد ,من نيز با ايشان طي چند جلسهاي صحبت كردم و ديدم خوش اخلاق,مومن ومتواضع و است, همة اينها باعث شد كه به ايشان پاسخ مثبت دهم.
4- زندگي مشتركتان چگونه شروع شد؟ آيا مشكل خاصي نداشتيد؟
اوايل زندگيمان كه چون خانوادة ايشان در تهران بودند در آنجا در منزل پدري ايشان سكونت داشتيم .با توجه به کمي درآمد ومشکلات مالي زندگي شيرين وبي دغدغه اي داشتيم.
5- وضع مالي و اقتصاديتان چگونه بود؟
وضعيت مالي ما، خوب نبود , به مرور زمان پدر شهيد براي ايرج در گرگان كار درست كرد و به تدريج وضع مالي ما بهتر شد.
6- مستاجر بوديد يا منزل شخصي يا سازماني داشتيد؟
ابتدا مستاجر بوديم و سپس به منزل برادرم نقل مکان کرديم ومدتي درآنجا بوديم تا بعدها صاحب خانه شديم.
7- شهيد چه ويژگيهاي اختلاقي و رفتاري داشت؟
خوش اخلاق و خنده روبود، غرور نداشت و كسي بود كه وقتي كاري ميكرد كه از نظر ما درست نبود ايشان عذرخواهي ميكرد. بچهها را خيلي دوست ميداشت.
8- آيا در طول زندگي مشتركتان شاهد تغيير و تحويل در رفتار و شخصيت او نبوديد؟
خيلي وقتها مي ديدم تو فكر بود,نمي دانم انگار به مسئله ي مهمي فکر مي کرد,شايد به فکر شهادت بود.
9- بيشتر اوقات فراغت و بيكاري خود را چگونه ميگذراند؟
بيشتر وقتهاي بيكاري خودش را با بچهها بود ,نقاشي را دوست داشت و وقت زيادي راصرف اين کارميكرد.
10- در كارِهاي خانه به شما كمك ميكرد؟
بله، خيلي زياد هر كاري كه در منزل بود و ما احساس نياز ميكرديم به کمک ايشان ,كمك ميكردند,اين نبود که بگويند خسته ام ويا بي تفاوت باشند.
11- به چه چيزها و چه افرادي خيلي علاقه داشت؟
علاقه ومحبت زيادي به مادرم داشت ,بيشتر رابطه ي آنها يک رابطه ي مادر وفرزندي بود, هميشه ميگفت: وقتي من به شهادت برسم، اولين كسي كه شفاعت مي كنم، شماها هستيد.
12- از چه چيزها و چه افرادي خيلي بدش ميآمد؟
مقيد به اخلاق بود از آدم دروغگو بدش ميآمد و ميگفت حرف حق را بايد گفت حتي اگر به ضرر ما باشد.
13- در چه مواردي حساس بود و عصباني ميشد؟
عصبانيت ايشان را من نديدم ,آدمي نبود که براي مسائل مادي عصباني شوند,اگر هم ناراحتي يا غصه اي داشتند براي مسائل ديني بود.
تنها در عمليات مهران مجروح شده به طوري كه براثر موج گرفتگي شنوايي اش را از دست داده بود, با عصا راه ميرفت , مدتي كه دارو مصرف ميكرد عصباني ميشد حتي تلويزيون که روش ميشد ايشان عصباني ميشدند ولي اين حالت ايشان گذرا بود و به نوبة خود بر طرف شد.
14- در برابر مشكلات و گرفتاريهاي خودتان و ديگران چكار ميكرد؟
اهل مشورت بود,اگر برايش مشکلي پيش مي آمد يا متوجه مي شد که از آشنايان کسي مشکل دارد سعي مي کرد در رفع آن تلاش کند.
15- روابطش با ديگر افراد فاميل، دوستان، آشنايان و همسايگان چگونه بود؟
با همه ارتباط خوبي داشت و هيچ گونه تكبر و غروري به خود راه نميداد .همه ي خانواده وآشنايان با او احساس راحتي مي کردند,هر کسي اورا براي اولين بار مي ديد ,احساس مي کرد سالهاست اورا مي شناسد.
16- ديگران چه نظر دربارة او داشتند و دربارهاش چه ميگفتند؟
با اينکه سالهاست به شهادت رسيده وبه ظاهر از بين ما رفته اما هنوز هم وقتي اسمش برده مي شود هر كس كه نامش را مي شنود افسوس ميخورد و از نبود او ناراحت مي شود.
17- روابطش با پدر و مادرش و پدر و مادر شما چگونه بود؟
زندگي مشترک ما دوره ي كوتاهي بود دراين مدت من نديدم ايشان به کسي بي احترامي کند چه رسد به پدر ومادرشان ,فرقي بين پدرمادرمن وپدرمادرخودش نمي گذاشت.
18- چه صحبت يا توصيههائي به شما ميكرد؟
آخرين توصية ايشان در وصيتنامهاش بود كه: همسرم فرزندانم را نيكو تربيت كن، رضا ,پسرمان راچنان تربيت كن كه راضي به رضاي خدا باشد و دخترم را زينب گونه كه پيام رسان پدرش و پدربزرگش باشد.
19- چه آرزوها و خواستههائي داشت؟ بزرگترين آرزويش چه بود؟
آرزو و خواستهاي نداشتند يا اصلا دنبال آرزوهاي دنيايي نبودند.آرزويش الهي بود ورسيدن به خدا که به آن هم رسيد.
20- با فرزند يا فرزندانتان چگونه برخورد ميكرد؟
فرزندانمان را خيلي دوست داشت , اگر مي ديد خواهر و برادرهايم درس ميخوانند و ميگفت كه دلم ميخواهد بچههاي من هم وقتي بزرگ شدندمثل شما باشد ودرس بخوانند.وقتي بچه ها مريض ميشدند ميگفت: خدايا! آنها را شفا بده من طاقت بيماري آنها را ندارم. دخترم خديجه را خيلي دوست داشت.
21- فعاليتهاي مذهبي و عبادياش چگونه بود؟
در ايام ماه مبارك رمضان وماه هاي محرم وصفردر مساجد بود. اكثر اوقات نمازش را به جماعت و در مسجد مي خواند ,به تمام مساجد شهر رفت و آمد ميكرد اما بيشتراز همه به مسجد جامع ميرفت.
22- فعاليتها ,مبارزات, مواضع و نظرات سياسياش چگونه بود؟
در دوران مبارزات انقلاب ايشان در گرگان نبودند وبعد ها هم چيزي برايم تعريف نکردند,اما مي دانم که درروز 17 شهريور که يکي از روزهاي مهم مبارزه با طاغوت است ,در ميدان شهداء حضور داشتند . خانة پدري ايشان در ميدان خراسان تهران بود واودر دوران مبارزات انقلاب از پيشگامان اين مبارزه ي مقدس بود.
اواعتقادي به گروه ها ودسته بندي هاي سياسي نداشت ,ملاک ومعيارش در مبارزه وفعاليت ,امام خميني (ره)بود.
23- چرا و با چه انگيزهاي به جبهه ميرفت؟
عاشق جبهه بود,اوعاشقانه در راه حضور درجبهه قدم مي گذاشت نه با حساب واستدلال . در تشيع جنازة شهداء خيلي ناراحت مي شد, ميگفت چرا اينها بروند ولي ما باشيم ,با حضور ما وحضورحداکثري مردم در جبهه ها زودتر جنگ تمام ميشود.
24- وقتي از جبهه بر ميگشت چه ميگفت؟
وقتي از جبهه بر ميگشت چيزي نميگفت،از کارهايي که انجام مي داد وخاطراتش,ما بعد از شهادتش فهميديم او فرمانده است.اودر مقابل ناراحتي هاي من فقط لبخند ميزد وبه آرامش دعوت مي کرد چون من آن موقع ناراحت بودم از اينکه همسرم همه اش در جبهه باشد.
25- ونحوه ي شهادتش؟
شهادت ايشان 09/02/66 بود .بعد از تحقيقات از تعاون سپاه به معراج شهداء در اهواز دوستانش اطلاع كردند با دو تناز دوستانش مهدي عامري و برادرانش شهيد را در اهواز شناسايي كرده و به سپاه گرگان ميرفتند كه با نام عمليات يا زهرا (س) در كربلاي 10 كه از سمت غرب كشور ايران به سمت شهرك ماوت عراق بوده است كه ايشان بر اثر تير تفنگ دوشكا به شهادت ميرسد و آخرين گروهي بود كه به گردان رفتند كه بقيه يا اسير شده يا بر ميگردد كه در عمليات نصر 4، جنازهها به عقب بعد از 3 ماه آوردند. اوايل شهادت ايشان با دارو و درمان خودم را درمان ميكردم بعد از مدتي قبول كردم كه تنها شدم كه 2 يتم را بزرگ كنم.
26- كداميك از خصوصيات شخصيتي شهيد را بيش از خصوصيات ديگرش دوست داشتيد؟
طبع بزرگ منشي داشت ,با اينکه مقام وموقعيت نظامي واجتماعي داشت اما اصلا غرور نداشت, در مجالس ومحافل هيچ وقت بالا نمينشست ,هرجا که خالي بود همانجا مي نشست.
27- و خاطراتي که از او به ياد داريد؟
مجروح جنگي بود ,پس از 8 ماه حضوردر جبهه مجروح شده بود, درعملياتي از ناحيه شكم مجروح ميشود و روي سيم خاردار ميافتد ,بعد هم موج انفجار اوميگيرد . در بيمارستان تهران بستري شده بود.با آن حال مجروحيت ومدت زيادي که از خانه دوربود, بعد از 9 ماه دوري از خانه انتظار داشتم مدتي پيش ما بماند اما هنوز زخمهايش خوب نشده بود که دوباره به جبهه رفت .آدم ساده وصادقي بود,ناخالصي نداشت.وقتي در تهران كار ميكرد هم همان روحيات دوران جنگ را داشت.
30- وحرف آخر؟
صحبت خاصي را ندارم ,مردم ايران بارها ثابت کرده اند که بهترين مردم دنيا هستند,بهترين مردم دنيا ,بهترين مسئولين را مي خواهند,مسئولين شعار ندهند، اهل کار باشند ومشکلات مردم را بر طرف كنند.
علي بيرجندي همرزم شهيد
1- از چه زماني با شهيد آشنا شديد؟
از سال 1365 با اين شهيد بزرگوار آشنا شدم.آن موقع ايشان عضو بسيج بودند و در سازمان انتقال خون گرگان كار مي کردند .من به دليل ارتباط کاري که با ايشان داشتم با او آشنا شدم.
2- آيا شاهد تغيير و تحولاتي در رفتار و شخصيت او نبوديد؟
ايشان در طول مدتي كه من با او بودهام و تحولاتي محسوس در رفتارش مشاهده كردم و من فكر كنم علت اين تغيير و تحول را ميتوان به چند چيز خلاصه كرد:
1- امام خميني (ره)، و قداست و شجاعت و شخصيت الهي وتاثيرگذار معظم له.
2- خون شهدا فپقداست وپيامي که اين شهدا درجامعه جاري مي کردند.
3- شناخت دشمنان ايران چه دشمنان خارجي مثل حاکم بعثي عراق وبه خصوص آمريكا وچه دشمنان داخلي.
4- خصوصيات شخصي ورفتاري او مثل:تقوا، وفاي به عهد و پيمان.
5- سابقه تربيت خانوادگي وبهره مندي از رشدي که خصوصياتي مثل دين داري و اسلام مداري را در او به وجود آورده بود.
6- روحيه ايثارگري و پايمردي اودر مشکلات.
3- به چه چيزها و افرادي خيلي علاقه داشت؟
به افرادي كه رعايت اصول اساسي را ميكردند و سعي ميكردند به تكاليف ديني خود عمل كنند, از جمله خواندن، نماز اول وقت، روزه و ساير عبادات علاقة فراواني داشتهاند.
4- از چه چيزها و افرادي خيلي بدش ميآمد؟
از افرادي كه دروغگو، منافق و اهل غيب و تهمت بود ند و از آنها پرهيز ميكرد.
5- فعاليتهاي مذهبي و عبادي او چگونه بود؟
فعاليتهاي عبادي ش عبارت بود از: خواندن نماز اول وقت، توجه به قرآن و سيره ي پيامبر گرامي اسلام و اهل بيت (عليه السلام) و عمل به ترك محرمات و انجام مستحبات.
6- فعاليتها و مواضع سياسياش چگونه بود؟
از فعاليتهاي قبل انقلاب اطلاعي ندارم ولي به طور حتم در تمام راهپيمائيها شركت فعالي بايد مي داشته و بعد از پيروزي انقلاب، با توجه به شركت در بسيج و آگاهي ايشان از شرايط حساس جامعه ي آن روز با توجه به شناخت دشمن نقش خوبي را ايشان ايفاء كردند.
7- بيشتر اوقات فراغت و بيكاري خود را چگونه ميگذراند؟
در تمامي برنامههاي بسيج شركت ميكرد.مراسم مذهبي ومناسبتهاي ملي را نيز شرکت فعال داشت.
8- چه صحبتها و توصيههائي از او به ياد داريد؟
توصيه و سفارش ميكردند كه به قرآن كريم عمل شود و تنها به خواندن آن اكتفا نكنيم و تاكيد ميكردند كه به فرزندان پيامبر (ص) و علي (ع) ياري برسانيم يعني به نداي امام خميني (ره) لبيك بگوييم و مقاومت و ايستادگي در برابر دشمنان اسلام داشته باشيم.
9- با چه هدف و انگيزهاي به جبهه ميرفت ؟
ايشان براي رفتن به جبهه، انگيزة الهي داشت و براي رسيدن به قرب الهي، جهاد و ايثار را انتخاب كرد و سرانجام نيز به آرزوي ديرينة خود كه لقاءالله است، رسيد.
10- در بحرانها و مشكلات سخت و خطرناك چكار ميكرد؟
باتوجه به روحية شجاعت و پايمردي و قدرت صبر و شكيبايي بالايي که داشت در برابر ناملايمان و مشكلات ايستادگي مي کرد، كلاً ايشان آدم مبارزي بود كه با مشكلات دست و پنجه نرم ميكرد.
11- در چه مواردي حساس بود و عصباني ميشد؟
با توجه به مسئوليتش درجبهه که فرمانده گردان بود، افرادي كه زير بار مسئوليت شانه خالي ميكردند و يا در انجام كارها كوتاهي ميكردند حساسيت نشان مي دادو ناراحت ميشد.
12- وقتي عصباني ميشد چكار ميكرد؟
ابتدا آرامش خود را حفظ ميكرد، سپس آنها را از بابت چنين كوتاهي سرزنش ميكرد و نصيحت ميكرد كه كار را جدي بگيرند.
13- چه آرزوها و خواستههائي داشت؟ بزرگترين آرزويش چه بود؟
ايشان دوست داشتند كه با دشمنان اسلام مبارزه و جهاد كنند و آنها را از كشور اسلامي بيرون كنند . بهترين آرزوي او نيز قطعاً رسيدن به خداي تعالي و همجواري با شهداء و خصوصاً پدر بزرگوار شهيد ش بود.
14- روابطش با افراد ديگر چگونه بود؟
همگي از روحيات بالاي او تاثير و روحيه مي گرفتند .نديدم کسي از همنشيني با او هيچگاه احساس خستگي کند.
15- ديگران چه نظري دربارة او داشتند؟
ديگران در برابر عمل خوب و نيكي كه ايشان انجام ميداد نظري جز تحسين نداشتند و از خصوصيات اخلاقي ايشان تعريف ميكردند.
16- در كارهاي جمعي چگونه عمل ميكرد؟
ايشان در انجام كارها، پيشتاز بود و سعي ميكرد خودش زودتر از بقيه افراد آن كار را انجام دهد و به سرانجام برساند.
17- كداميك از خصوصيات شخصيتي شهيد را بيش از خصوصيات ديگرش دوست داشتيد؟
ايشان به شجاعت، بي ادعايي شهرت داشت.درحالي که آدم بزرگي بود اما هيچگاه از مقام وموقعيت خود استفاده نکرد تا کارهايش را پيش ببرد.واقعا شجاع بود يعني عين شجاعت ونترسي بود.
آثارباقي مانده از شهيد
محضر برادر بزرگوارم آقاي سيد رسول غلامي حسيني دام بركاته
سلام عليكم
اين جانب خيلي خوشحال شدم كه برايم نامه فرستاديد اميدوارم كه حالتان خوب باشد و همسرتان هم خيلي خيلي خوب باشد و هميشه در كنار هم به رزمندگان اسلام و امام دعا فرماييد اگر از حال اين حقير جويا باشيد به لطف و كرم الله خوب هستم. رسول جان نامهات در تاريخ 29/01/66 بدستم رسيد در نامه نوشتي كه من برگردم آيا ما اهل كوفه هستيم. امام را تنها بگذارم. سيد خدا من خوشحال هستم كه در ميدانهاي جنگ با اباعبدالله حسين هستم من خوشحالم كه راه خودم را انتخاب كردم شما ميفرماييد برگردم بچههايم تنها ميمانم مگر دو طفلان مسلم تنها نماند هر چي مصلحت خدا باشد همان است رسول جان سيد خدا ازاينكه با شما خداحافظي نكردم معذرت ميخواهم اماتقدير روزگار اين چنين بود كه من اينجا باشيم برايم دعا كنيد از شما ميخواهم كهسفارشات لازم را براي همسرم و بچههايم مبذول فرماييد چون من چيزهايي را اينجا ميبينم هميشه از خدا ميخواهم اين بنده گناهكارش را ببخشد. الهي العف الهي العف الهي العف. مرا ببخش كه شما را خيلي ناراحت كردم دست خودم نبود من دوست دارم در زندگي روي پاي خودم زندگي كنم رسول جان خيلي علاقه دارم به شما و خاندان شما از اينكه بمدت 5 يا 6 سال در گرگان بودم راضي بودم هيچ ناراحتي از هيچكدامتان نداشتم خداوند پدرتان را حفظ كند كه نگذاشت يكروز با ناراحتي بسر ببريم.
خيلي دوست داشتم يكبارديگر هم شده شما را ملاقات كنم انشاءالله مرا حالا مينماييد از اينكه نامه را خيلي بد خط نوشتم وقت نداشتم پاكنويس كنم در هر صورت براي شما آرزوي زندگي خوبي را خواهانم رسول جان سفارش ديگر نميكنم به همسرم احترام بگذارند بچههايم را طوري تربيت بكنند مثل پدرشان باشد يار حسين باشند فاطمه را بگوييد هيچ ناراحت نباشد خدا با ما هست انشاءالله پيروزيهاي زيادي نزديك است از قولم به خانمتان و پدر و مادرشان خيلي سلام برسانيد و ديگر فاميلهايي كه براي شما به گرگان آمده بروند هر چند نتوانستيم خدمتي بكنيم سلام من را برسانيد از قولم فاطمه را سلام برسانيد و حاج آقا و حاج خانم و آقاي محمد و آقاي تقلي را سلام برسانيد زهرا و سكينه و محمد علي و محمد حسن و خانمهايش را سلام برسانيد دايي جعفر و دايي ميركريم سلام برسانيد. قربان همگي شما ايرج رضازاده 30/01/66
درباره :
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا ,
استان گلستان ,
برچسب ها :
رضازادهسياهگورابى ,
ايرج ,
بازدید : 323