فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

دوم اسفند 1339 در خانواده اي مذهبي در شهرستان گنبد به دنيا آمد. پدرش از اهالي سراب بود که به گنبد مهاجرت کرده بود. صمد چهارمين فرزند خانواده بود. او قرآن را در شش سالگي نزد ملا حاج صالح فرا گرفت. در سال 1345 در هفت سالگي در يکي از دبستانهاي گنبد واقع در خيابان سرابي دوره ابتدايي را آغاز کرد و دوره شش ساله ابتدايي را با نمرات خوب پشت سرگذاشت. دوره دبيرستان را در مدرسه ترک آباد (شهداي فعلي) گنبد به اتمام رساند.
بعد از اتمام سال سوم متوسطه در سال 1353 تصميم گرفت وارد نيروي هوايي ارتش شود. خواهرش (طاهره) مي گويد:
پدرم از فرط علاقه, او را دادش صدا مي کرد. وقتي او فهميد صمد تصميم دارد وارد ارتش شود به او گفت راضي نيستم تو نوکر شاه باشي. به دنبال اين سخنان با اينکه لباسهاي دوره آموزشي را تحويل گرفته بود. از رفتن به ارتش منصرف شد. پس از آن به شغل مکانيکي رو آورد و پس از مدتي استادکار اين فن شد. خواهرش درباره خصوصيات اخلاقي او مي گويد:
نسبت به همه خوش رفتار بود به پدر و مادرش علاقه فراواني داشت.
اگر پدر. عصباني مي شد او پاي پدرم را مي بوسيد و مي گفت از من راضي باش. تمام درآمد خود از کارکردن را دو دستي به پدرم تقديم مي کرد.
صمد اسودي, قبل از انقلاب اسلامي در جلسات مخفي عليه رژيم شاه و پخش اعلاميه هاي امام خميني شرکت فعال داشت. با شروع انقلاب اسلامي در راهپيماييها و درگيريهاي خياباني عليه رژيم شاه فعال بود. در 20 شهريور 1358 به خدمت سربازي اعزام شد و دوران سربازي را در نوده چهل دختر و شاهرود گذراند. وقتي در خدمت سربازي بود از راديو شنيد ضد انقلاب در گنبد آشوب کرده است. بلافاصله مرخصي گرفت و در درگيري هاي گنبد شرکت کرد. سه بار در اين درگيريها مجروح شد. در اين درگيريها او و برادرش – که بعدها به شهادت رسيد – و پدرش از منطقه شيعه نشين گنبد دفاع کردند. به همين خاطر مورد بغض شديد نيروهاي ضد انقلاب بودند.
خواهرش مي گويد:
سربازي او که تمام شد به پدر گفت: آقاجان دين مي خواهي يا پول؟ اگر دين مي خواهي چون اسلام در خطر است از هردو پسرت بايد دست بکشي چون راه ما راه قرآن و امام حسين (ع) است.
بسيار متعبد بود و صبحها بعد از نماز, زيارت عاشورا و قرآن را مي خواند و به نحوي که همسايه ها مي گفتند خوشا به حال پدر و مادري که جواني مثل او داشته باشند. در مباحثي که با افراد بدبين به انقلاب داشت کوبنده و مستدل به آيات قرآن صحبت مي کرد.
او در 1 دي 1360 به عضويت رسمي سپاه پاسداران گنبد درآمد و مسئوليت واحد عمليات سپاه گنبد را به عهده گرفت. همانند چريکي ورزيده هر جا که نياز به مقابله با دشمن احساس مي شد سلاح به دوش حضور مي يافت و مايه دلگرمي همرزمانش بود. در 26 خرداد 1361 به جبهه اعزام گرديد و تا 2 مهر 1361 فرماندهي گردان امام حسين(ع) را عهده دار بود. يکي از نيروهاي گردانش مي گويد:
در تيراندازي آنقدر تسلط و اعتماد به نفس داشت که وقتي نيروهاي گردان را به خط مي کرد و فرمان از جلو نظام مي داد, مي گفت: آنقدر بايد مرتب و در يک خط مستقيم بايستيد که فقط سر اولين نفر شما را ببينم و اگر با کلت تيري شليک کردم از بغل گوش همه رد شود و عملاً نيز چنين مي کرد.
قادر بود سوار بر موتور سيکلت با سرعت 50 تا 60 کيلومتر گلوله آرپي جي را در قبضه جا گذاري و شيليک کند و هدف مورد نظر را منهدم نمايد. از اين صحنه فيلمبرداري شده و در فيلم سينمايي شب شکن. استفاده شده است. مي گفت: من قادرم مسلسل را در حال حرکت موتور خشاب گذاري و تيراندازي کنم و هدف مورد نظر را بزنم.
محمد جلائي – از نيروهاي کادر گردان امام حسين (ع) – در اين باره مي گويد:
گردان امام حسين داراي گروه ويژه اي بود به نام گروه ضربت و عمده نيروهاي زبده و کيفي که مي توانستند در ساير گردانها مسئوليت و فرماندهي نمايند در آن جمع شده بودند. مسئوليت اين گروه با شهيد خليل (صحبت) نظري بيجاري بود که بعدها فرماندهي گردانهاي لشکر 25 کربلا را بر عهده گرفت. تراکم نيروهاي کيفي گردان امام حسين (ع) هميشه مورد اعتراض ساير فرماندهان بود. اما اين نيروها به خاطر توانايي روحي و شخصيتي اسودي از او جدا نمي شدند.
در 3 مهر 1361 به سپاه گنبد مراجعت کرد و به عنوان مسئول تيم عملياتي گنبد مشغول به کار شد. در آن سال با خانم منظره قره خاني ازدواج کرد. خواهرش مي گويد: با اصرار ما تصميم به ازدواج گرفت. مي گفت من اول و آخر مي دانم که شهيد مي شوم چرا دختر مردم را سياه پوش کنم. همسرش مي گويد:
پايه و اساس زندگي او رضاي خدا بود. زماني که به خواستگاري من آمد اولين حرفي که زد اين آيه شريفه بود: ان صلاتي و نسکي و محياي و مماتي لله رب العالمين.
مراسم ازدواج بسيار ساده برگزار شد.
به گفته خواهرش:
يکي از دوستان دوره سربازي او به نام سليمان نجات عين, همسايه ما بود و شهيد شده بود. صمد مي گفت: اگر در مراسم عروسي دست بزنيد خانواده آن شهيد ناراحت مي شوند و من شما را نمي بخشم. لباس دامادي را که خانواده عروس خريده بود قبول نکرد که اين امر ناراحتي پدر همسرش را در پي داشت. چند روز بعد از ازدواج قصد جبهه کرد. گفتيم تازه ازدواج کرده اي چرا به جبهه مي روي؟ گفت: با امام زمان (عج) عهد کردم که تا آخرين قطره خون سرباز امام زمان (عج) باشم. مادرم پرسيد: اين خواهرانت را به کي مي سپاري؟ گفت: هر وقت مشکلي داشتيد صاحب زمان (عج) را صدا بزنيد و را بخوانيد. صمد ماجراي عهد خود با امام زمان را اينگونه بيان کرده است: در يک از عمليات تمام بچه ها شهيد شدند و من و يک پير مرد زنده مانديم و نزديک بود اسير شويم. امام زمان (عج) را صدا زدم و از او خواستم تا نجاتم دهد و اگر نجاتم دهد تا آخرين نفس و آخرين قطره خون سرباز او باشم و در جبهه بمانم.
او از 28 دي 1361 تا 28 تير 1362 فرماندهي گردان امام حسين (ع) از لشکر 25 کربلا را به عهده داشت.
همسرش مي گويد:
وقتي که در جبهه حضور داشت هر چند ماه ده روز آن هم براي دلخوشي ما و نه براي استراحت به مرخصي مي آمد. معمولاً ساعت ورود را طوري تنظيم مي کرد که شبها به منزل برسد تا مبادا با خانواده هاي شهدا روبرو شود. هربار که به مرخصي مي آمد با ناراحتي مي گفت: از خانواده شهدا شرمنده ام.
از 29 تير 1362 تا 23 شهريور 1362 ( به مدت دو ماه ) در واحد عمليات گنبد مشغول بود که بار ديگر تصميم گرفت به جبهه اعزام شود. به بيان همسرش در همين ايام به او توصيه شده بود مسئوليت فرماندهي سپاه شهر را بپذيرد ولي نپذيرفت و گفت به حضور ما در جبهه ها بيشتر نياز است.
در 24 شهريور 1362 به جبهه هاي غرب اعزام شد و قريب به هفت ماه فرمانده عمليات سپاه مريوان بود. در 20 فروردين 1363 به جبهه هاي جنوب رفت و فرماندهي گردان امام حسين را به عهده گرفت. حاج کميل کهنسال – قائم مقام فرماندهي لشکر 25 کربلا – درباره ي قابليتهاي نظامي و توان تئوريک آسودي مي گويد:
در زماني که فرماندهان گردانها کمتر به مطالعه مباحث آموزشي و تئوريهاي نظامي مي پرداختند اوبه اينگونه مباحث مي پرداخت و امر آموزش را بسيار جدي مي گرفت. تاکيد بسيار داشت که کلاسهاي آموزشي بگذاريم و در خصوص مباحث نظامي به بحث بنشينيم. با اين روحيه نظامي و جسارت مثال زدني, وقتي به خانه مي رسيد مثل اينکه اصلاً در فضاي سخت درگيريهاي جنگ نبوده و از تفرجگاه مي آيد او تقوي, جسارت, تهجد و شجاعت را در کنار يکديگر دارا بود به طوري که کمتر کسي مانند او يافت مي شد.
همسرش مي گويد:
حتي بين نيروهاي دشمن نيز به عنوان سربازي رشيد و شجاع شناخته شده بود به همين منظور براي سر او جايزه گذاشته بودند.
با حضور در بين رزمندگان, ترس و خوف از دشمن را در آنان از بين مي برد. قدرت تهييج و تقويت روحيه او بسيار بالا بود و در زمان کوتاهي مي توانست نيروهاي خسته و درمانده را به نيروي قوي و خستگي ناپذير تبديل کند. او همه نيروها را براي حضور در يک عمليات شهادت طلبانه و غيرقابل برگشت, آماده مي کرد و گردان او در اکثر عمليات خط شکن بود. هرگاه براي نيروهايش سخنراني مي کرد آنچنان عاشقانه از امام حسين (ع) و حضرت مهدي (عج) سخن مي گفت که آنها بي اختيار گريه مي کردند. به جرات مي توان گفت که هيچ سخنراني نداشت که در آن نيروهاي گردان نگريسته باشند. عشق او به حضرت امام حسين(ع) به حدي بود که در سخنرانيها ارادت خاص خود را با اشک و گريه نسبت به آن امام ابراز مي داشت. به نيروها توصيه مي کرد تا آخرين نفس و آخرين گلوله و آخرين قطره خون با دشمن بجنگند و تسليم دشمن نشوند. يکي ديگر از ويژگيهاي برجسته او آمادگي براي فداکاري و ايثار بود. اين ويژگي سبب مي شد نيروهايش با کوچک ترين اشاره او آماده تهاجم و جانبازي باشند. با نيروهاي تحت امر با خوشرويي و مهرباني برخورد مي کرد ولي در دستورات نظامي بسيار جدي بود. هميشه جمعي از رزمندگان چادر فرماندهي دورش حلقه مي زدند و به سخنان او گوش مي دادند. به امام خميني علاقه شديدي داشت و خود را سرباز او مي دانست و معتقد بود امام, نائب بر حق امام زمان است و اطاعت از او را واجب مي دانست. در نامه هايي که براي خانواده و دوستان مي نوشت, هميشه توصيه مي کرد به فرامين امام گوش دهند و طوري عمل کنند که موجب رضايت امام زمان (عج) و نائبش امام خميني باشند.
همسرش مي گويد:
در يکي از جبهه ها که آقاي نور مفيدي پيام حضرت امام خميني (ره ) را براي نيروهاي لشکر 25 کربلا آورده بود, او در بين جمعيت بلند شد و با تمام وجود فرياد برآورد که به امام بگويد ما از سربازان جان برکف ايشان هستيم و تا آخرين قطره ي خون از مملکت و انقلاب خود دفاع خواهيم کرد . به امام بگوييد که ما را دعا کند.
او با وجود فعاليتهاي شبانه روزي در راه انقلاب در مقابل شهدا و خانوداده هاي آنها احساس شرمندگي مي کرد و مي گفت: ما به شهدا بدهکار هستيم و بايد با ادامه دادن به راه آنها بدهي خود را بپردازيم. امر به معروف و نهي از منکر بود و چون به آنچه مي گفت, عمل مي کرد. سخنان او در ديگران تاثير مي گذاشت. به همه توصيه مي کرد که ائمه اطهار را الگو قرار دهند زيرا آنها بهترين راهنما براي سعادت بشر در امور دنيا و آخرت مي باشند. در پشتيباني از ولايت فقيه و خدمتگزاران به نظام از هيچ کاري کوتاهي نمي کرد. از خصوصيات ديگر او روحيه عارفانه عاشقانه و گريه هاي توام با استغاثه بود.
همسرش مي گويد:
راز و نيازهاي عاشقانه و نورانيت و صفاي روح و باطن او براي ما ملموس و مشهود بود. هرچه زمان مي گذشت محبوبيت او روز به روز فزوني مي گرفت. يکي از خصلتهاي نيکوي او تعقيبات طولاني بعد از نمازها مخصوصاً نماز صبح بود و دعاي عهد امام زمان را هر صبح مي خواند و در تعقيبات نماز عشا سوره مبارکه نجم را تلاوت مي کرد. بسياري از دعاها و سوره هاي قرآن را حفظ بود.
مدتي همسرش را به اهواز برد و در پايگاه شهيد بهشتي ساکن بودند. همسرش مي گويد:
در پايگاه شهيد بهشتي يک روز قبل از شهادت صمد در منزل مشغول نماز بودم که متوجه نورانيت خاصي در چهره او شدم و با تعجب جوياي علت آن شدم با لبخند رضايت بخشي گفت: من رفتني هستم و به زودي خواهم رفت.
سيد علي عباسپور – يکي از نيروهاي گردان تحت امر او – گفته است:
آسودي داراي نفوذ کلام خاصي بود. سخنراني خود را با دعاي اللهم لاتکلني الي نفسي طرفه عيناً ابداً آغاز مي کرد و چنان گرم و با محبت صحبت مي کرد که نيروهايش به وجد مي آمدند. در آغاز صحبت حرفهايي مي زد که شنوندگان همانند مجلس روضه گريه مي کردند. بارها در صحبتهايش گفته بود من فرمانده ظاهري شما هستم و فرمانده اصلي شما امام زمان است بارها اعلام کرده بود که گردان او بايد سخت ترين نقطه عمليات را تقبل کند. حتي يک بار در صبحگاه گفته بود. من در جلسه فرماندهان جنگ گفتم در روز قيامت از شما راضي نيستم. اگر سخت ترين و دشوار ترين موقعيت عمليات را به عهده گردان من نگذاريد, فرداي قيامت در نزد فاطمه زهرا شکايت شما را مي برد.
سردار کهنسال - قائم مقام فرماندهي لشکر 25 کربلا در اواخر سال 1363 (در زمان علميات بدر) مي گويد:
چند روز مانده به عمليات بدر در جلسه دعايي که در آن شهيد حجت الاسلام و المسلمين محلاتي – نماينده حضرت امام در سپاه – و سردار محسن رضائي و اکثر فرماندهان حاضر بودند ؛زيارت حضرت فاطمه (س) خوانده شد. بعد از مراسم, آسودي را که قرار بود به منطقه عملياتي برود ,ديدم. روحيه خيلي شاداب و با نشاطي داشت. با بغضي از گريه همراه با شادي گفت: وقتي امام زمان (عج) خود در يک عمليات حضور دارد آيا ممکن است در چنين صحنه اي انسان اندکي نگراني و ترديد به خود راه دهد. چه توفيقي بالاتر از اين که در عملياتي شرکت کنم که خود حضرت, فرماندهي را بر عهده دارد. در آن لحظات احساس کردم در شرايطي است که در پوست خود نمي گنجد و به شرايطي و حالاتي رسيده است که شايد ماندگار نباشد و حقيقتاً پرپر مي زد.
صبح روز بعد گردان براي عمليات بدر مهيا شد و آخرين صبحگاه خود را در پادگان شهيد بيگلوي اهواز برگزار کرد. نيروها به خط ايستاده بودند و برخلاف هميشه که محمدرضا هدايت پناه و محمد جلايي (مسئول تبليغات) صبحگاه را برگزار کردند صمد, قرآن به دست, با بادگير زيتوني در جايگاه قرار گرفت و با آواي دلنشين و حزيني شروع به تلاوت قرآن کرد. اين اولين باري بود که مي ديدم يک فرمانده گردان شخصاً قرآن صبحگاهي را تلاوت مي کند. چند آيه از سوره انا فتحنالک فحاً مبينا را تلاوت کرد. سپس به سخنراني پرداخت در حالي که هاليه اي از نور از صورتش تلالو مي کرد. من که محو صورت نوراني او شده بودم به خود گفتم امروز چقدر آسودي نوراني شده است. اي کاش دوربين داشتم و از اين حالتش عکس مي گرفتم. سپس فرازهايي از زيارت عاشورا را تلاوت کرد و بعد اشاراتي از نهج البلاغه در خصوص ورود رزمندگان به بصره در حالي که گرد و غباري بر پا نمي کنند بيان کرد. سپس گفت:
عملياتي که در پيش است من سخت ترين موقعيت آن را تقبل کرده ام و از فرماندهي لشکر خواستم تا گردان ما را وارد عمل کند. اي عزيزان در برهه اي از تاريخ قرار گرفته ايم که هرکس در آن شرکت نداشته باشد سرش کلاه رفته است و پشيمان خواهد شد. به همين قرآن قسم که تصفيه حساب و يا کم شدن نيروهاي گردان هيچ تزلزلي در اراده ام در قبول ماموريت ايجاد نمي کند. شما سربازان امام زمان هستيد. از ته قلب از او بخواهيد, چرا که هيچگاه سربازانش را رد نمي کند. من به جرات قسم مي خورم که زير برگه پيروزي را امام زمان امضا کرده است. اين بار به شما قول مي دهم که ديگر بليط مرخصي را طوري تنظيم نمي کنيم که شب به خانه برسيم. اين بار ديگر پيش بچه هاي مفقودين و شهدا شرمنده و خجل نيستيم.
در پي صحبتهاي او, صداي ناله و شيون رزمندگان برخاست و همه به اتفاق فرمانده گردان مي گريستند. در ادامه صحبتهايش با بغض گفت:
ان شاءالله مي رويم و انتقام دستان قطع شده ابوالفضل را در کنار نهر علقمه از يزيديان زمان خواهيم گرفت. مي رويم تا انتقام پهلوي شکسته زهرا را بگيريم و اميدواريم که آقا امام زمان ما را به عنوان کوچکترين سربازانش قبول کند. در پايان سخنانش در حالي که نيروها سخت مي گريستند با دلي پرسوز گفت: برداران من , به همديگر قول بدهيم هرکس زودتر به شهادت رسيد سلام ما را به فاطمه زهرا (س) و امام حسين (ع) برساند.
بهروز محمد جلائي درباره اين صبحگاه مي گويد:
صبحگاه را هميشه من و شهيد محمد رضا هدايت پناه – مسئول تبليغات گردان – برگزار مي کرديم و قر آن را مي خواندم. اما اين بار او قبل از ما قرآن را به دست گرفت و بدون هماهنگي به جايگاه رفت و شروع به تلاوت قرآن کرد. نوع تلاوت او بسيار دلنشين و زيبا بود. بعد از تلاوت قرآن, اندکي صحبت کرد و شرايط و سختي کار را توضيح داد و گفت: من به شما اعتقاد دارم. ماموريتي سنگين در پيش دارد. هر چه سريع تر آماده شويد و حتماً ماسکهاي ضد شيميايي برداريد. بعد از اتمام سخنراني صمد آسودي نيروها به محل گروهانها برگشتند و عظيمي - مسئول گروهان در حال توجيه نيروها بود که ناگهان صداي انفجاري برخاست. لحظه اي مسئولين گردان را ديدم که پيکر صمد را پشت تويوتا گذاشتند تا به بيمارستان برسانند. در ميان نگاه منتظر و بهت زده ما يکي از مسئولين گردان با دست اشاره اي به عظيمي کرد به اين معنا که تمام کرده است ماجراي انفجار از اين قرار بود که نيروهاي ما در عمليات بدر بايد در ميان آبهاي هور در قلب هورالهويزه وارد عمل شوند. ظاهراً شهيد آسودي, نارنجکي را بيست و چهار ساعت در آب گذاشته بود تا چگونگي عملکرد آن را آزمايش کند. بعد از اتمام سخنراني بلافاصله سراغ نارنجک رفت و نارنجک در دستان او منفجر شد.
بهروز محمد جلائي که به صحنه نزديک بود مي گويد:
صمد نزد شهيد خليل نظري رفت و گفت: امانتي را بده و نارنجک را گرفت و به پشت چادرها رفت. هنوز از کنار نيروها و آقاي خطيب – مسئول تسليحات – شهيد گلبادي نژاد – پيک گردان – و شهيد نظري عبور نکرده بود که جلوي چادر تسليحات بدون آن که ضامن نارنجک را بکشد نارنجک در دستهاي مشت کرده اش منفجر شد. در نتيجه اين انفجار, صورت و سينه او و يک چشم, فک و دهانش کاملاً متلاشي شد و گلبادي نژاد و خليل نظري و خطيب زخمي شدند.
به اين ترتيب صمد آسودي در ساعت 5/8 صبح شنبه 18 اسفند 1363 در پادگان شهيد بيگلوي اهواز به شهادت رسيد. پيکرش به مزار شهيدان گنبد انتقال يافت و به خاک سپرده شد. همسرش مي گويد: پس از شهادت در عالم رويا به من گفت: من همنشين حضرت ابوالفضل (ع) هستم و نگران من نباشيد. يگانه دختر شهيد آسودي مدتي پس از شهادت پدر به دنيا آمد.
تنها برادر او – محمد علي – يکسا ل بعد به شهادت رسيد .
خواهرش مي گويد:
چهلم محمد علي و سالگرد صمد در يک روز بود. پس از اين روز پدرم نيز از فراق آنان قوت کرد.
اين اشعار را يکي از دوستان صمد در وصف او سروده است:
سلامم بر شيهدان خدا جو به قرب حق رسيدند از تکاپو
سلامم بر صمد سردار جبهه همان مردعمل غمخوار جبهه
به فاميل آسود و نامش صمد بود دليران وطن را او مدد بود
سخن مي گفت و با دل آشنا بود به افراد بسيجي هم نوا بود
منبع:پرونده شهيد در بنياد شهيد وامور ايثارگران گرگان ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد








خاطرات
همسر شهيد:
ايشان از شهادت خود در يك يا دو روز آينده كاملاً آگاه بودند. انگار ايشان آگاهي داشتند كه رسيدن غير منتظره‌‌ي خبر شهادت در خانه هاي سازماني ، آن هم در اوضاع و احوالي كه هنوز رساندن خبر شهادت فرماندهان در ميان خانواده هاي حاضر در آن جا باب نشده بود ، چه بسا شوك روحي زيادي را متوجه ام كند ، از اين رو و علي رغم مخالفت شديدم ، رضايتم را در خصوص برگشت جلب كرد ولي از آن جا كه مي بايست دليل قانع كننده اي را براي تامين رضايتم مي داشت لذا به وضعيت بحراني حاصل از تهديدات جنگنده هاي عراقي اشاره كرد كه براي زني كه قرار است تا چندي ديگر فرزندي را به دنيا آورد زياد مناسب جلوه نمي كند .
حضور در شهرستان و در كنار اقوام تا حدودي پذيرش اين خبر را برايم تسهيل كرد ولي بيش از همه‌ي اين ها ، آن چه كه توانست كارسازتر واقع شود خوابي بوده كه شب قبل از شنيدن خبر، آن را ديدم كه از آن به يك روياي صادقه تعبير مي كنم . من در آن خواب ، وجود نازنين يكي از امامان را درك مي كنم كه از بنده مي خواهند، مسووليتي سنگين را پذيرا شوم . در درونم از اين كه بتوانم به صورت شايسته اي از انجام اين مسووليت پيروز بيرون بيايم، احساس خوب و رضايت بخشي نداشتم و در عالم رويا بر اين احساس بودم كه نخواهم توانست اين مسووليت را به سر انجام برسانم اما نمي توانستم اين تقاضا را، رد كنم . تا اين كه از ناحيه‌ پاك و مطهر آن امام همام ، قول هايي به من داده شد و بنده با وجود آن قول ها و در حالي كه وجود شريفشان بنده را در خصوص پذيرش اين مسووليت به صبر زياد فرا مي خواند، مبادرت به پذيرش اين مسووليت بزرگ كردم .تعبير اين روياي شيرين و در عين حال معني دار را در فرداي آن شب به عينه مشاهده كردم به همين خاطر توانستم با اين موضوع ، آسان تر روبرو شوم . وجه بارز خصوصيات اخلاقي ايشان ، توجه بيش از اندازه به خانواده هاي شهدا بود . در قالب يك موضوع و بيان يك رفتار ، شايد بتوانم اين حقيقت را بيشتر نمايان كنم . صمد به هنگامي كه از منطقه بر مي گشتند، به ندرت اتفاق مي افتاد كه هنگام روز به منزل بيايند يعني ساعت برگشتشان را از منطقه به شهرستان و زادگاه خود طوري تنظيم مي كرد كه هوا تاريك، شده باشد تا چشم هاي فرزندان و همسران و مادران و پدران شهيد داده به او نيفتد. مي ترسيد با ديدن او دلشان بگيرد.
هميشه اين توصيه را به من و اطرافيان مي كرد اين كه تا مي توانيد بنده‌ي خدا باشيد ، نه بنده‌ي هواي نفس .



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان گلستان ,
برچسب ها : آسودي , صمد ,
بازدید : 307
[ 1392/05/13 ] [ 1392/05/13 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 2,458 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,711,559 نفر
بازدید این ماه : 3,202 نفر
بازدید ماه قبل : 5,742 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 3 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک