سوم فروردين 1338 در روستاي نوپاشان – از توابع شهرستان صومعه سراي استان گيلان به دنيا آمد . پدرش كشاورز بود .
يعقوب ، تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را به دليل نبود امكانات تحصيلي در زادگاهش ، دردهستان «ضياء بر» به پايان برد . سپس به بندرانزلي رفت و سالهاي اول و دوم متوسطه را در رشته اقتصاد آن شهر ادامه داد . با گذشت دو سال به «ضياء بر» بازگشت و در دبيرستان دكتر علي شريعتي ثبت نام كرد . سال سوم متوسطه را با موفقيت پايان برد اما نتوانست سال آخر رشته اقتصاد را به آخر رساند . با آغاز نهضت اسلامي ، يوسفي در پخش و توزيع اعلاميه ها و تكثير نوارهاي سخنراني رهبر انقلاب امام خميني (ره) تلاش چشمگيري داشت و در نتيجه اين فعاليّتها عليه حكومت پهلوي در پاييز سال 1356 دستگير شد . برادرش ضمن اشاره به اين كه يعقوب با همكاري تعدادي از دوستان خود در از بين بردن اماكن فساد در سطح شهرستان صومعه سرا نقش بسزايي داشته است ، مي گويد :
شبي تعداي اعلاميه داشتيم كه بايد پخش مي كرديم ، حدود شش يا پنج نفر بوديم . وقتي كه پخش اعلاميه ها تمام شد مشغول نوشتن شعار روي ديوار شديم كه غافلگير شده و توسط پاسگاه منطقه دستگير شديم . دو نفر از بچه ها موفق به فرار شدند اما چهار نفر ديگر را كه يعقوب هم جزء آنها بود به پاسگاه انتقال دادند . سپس ما را به ساواك رشت فرستادند . بعد از حدود يك هفته انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد و ما همه آزاد شديم .
يعقوب ، همزمان با شروع جنگ تحميلي ايران و عراق بلافاصله پس از ترك تحصيل در 15 آذر 1359 به عضويت رسمي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شهرستان صومعه سرا درآمد . ابتدا در پادگان آموزشي خاتم الانبياء تهران و سپس در پادگان المهدي چالوس يك دوره فشرده آموزش نظامي را پش سر گذاشت و توانست تخصصها و مهارتهاي لازن رزمي را كسب كند . سپس در واحدهاي مختلف تداركات مديريت داخلي و فرماندهي به كار مشغول شد . چند ماه پس از ورود به سپاه پاسداران با همكلاسي خود خانم گيتي زارع بهيري ازدواج كرد و به خاطر موقعيت شغلي از روستا به شهر صومعه سرا آمد و در آنجا در منزل استيجاري ساكن شدند . يعقوب در ايام فراغت به زادگاهش – نوپاشان – مي رفت و د ركارهاي كشاورزي به پدرش كمك مي كرد . او اين كار را در سالهايي كه د رجبهه حضور داشت نيز ادامه مي داد . زماني كه در منطقه عملياتي فاو حضور داشت دخترش – شهير – در 2 آبان 1360 به دنيا آمد . دو سال بعد پسرش – زهير – در 1 مهر 1362 چشم به جهان گشود ؛ زماني كه پدر در جبهه هاي مريوان مي جنگيد .
يوسفي به انقلاب و دستاوردهاي آن باور قلبي داشت و همواره خانواده اش را به پاسداري از اين دستاوردها توصيه مي كرد . اطاعت از ولايت فقيه و رعايت حجاب و پوشش اسلامي را بيش از همه به خانواده خود سفارش مي نمود .
احترامي كه يوسفي در بين اعضاي خانواده نسبت به پدر و مادرش قايل بود مثال زدني بود . هيچ موقع كاري نمي كرد كه باعث ناراحتي آنها شود و هميشه دوست داشت رضايت آن دو را جلب كند . يعقوب ، قبل از اينكه به منطقه عملياتي عازم شود فرماندهي و سرپرستي بخش داخلي تداركات (ترابري) پايگاه نظامي سپاه صومعه سرا را به عهده داشت . در 28 بهمن 1362 از طرف ستاد منطقه 3 پايگاه نظامي صومعه سرا عازم منطقه عملياتي در جنوب كشور گرديد . از 18 ارديبهشت 1363 به مدت سه ماه دوره ي فرماندهي گردان را در پادگان امام حسين (ع) تهران گذراند . يعقوب در مدت حضور در جبهه در عملياتهاي فتح المبين ، محرم ، والفجر مقدماتي و والفجرهاي 6 و 8 شركت كرد . ابتدا در عمليات فتح المبين مسئول دسته و سپس مسئول گروهان شد . در عمليات محرم و والفجر مقدماتي به ترتيب معاونت و جانشيني گردان مسلم بن عقيل از لشكر 25 كربلا را به عهده داشت .
جنگ را از مهم ترين كارها مي دانست و در درجه اول به آن مي انديشيد . ضرورت حضور در جبهه ها را بيشتر حس مي كرد و از اين حضور در صحنه هاي جنگ لذت مي برد .
در مدت حضور يعقوب يوسفي در جبهه هاي جنگ – حدود بيست و پنج ماه و بيست روز – يك بار از ناحيه پا مورد اصايت تركش قرار گرفت و مجروح شد و پس از بهبودي به جبهه بازگشت .
سرانجام ،يعقوب يوسفي در عمليات والفجر 8 در اروند رود و د رحالي كه سمت قائم مقام فرماندهي گردان مسلم بن عقيل را بر عهده داشت با اصابت تركش از ناحيه سر مجروح و در تاريخ 21 بهمن 1364 به شهادت رسيد . جنازه ي او به «ضياء بر» انتقال يافت و پس از برگزاري مراسم تشييع در 26 بهمن در گلزار شهداي ضياء بر به خاك سپرده شد .
از شهيد يعقوب يوسفي وصيت نامه اي در دو صفحه وجو دارد به يادگار مانده كه در 20 بهمن 1363 – يك سال قبل از شهادت – نوشته شده است . يوسفي وصيت خود را با آيات 155-154 از سوره بقره شروع كرد كه در آن خداوند وعده آزمايش و ثمره آزمايش به صبر پيشگان مي دهد و سپس چنين مي نويسد :
لحظات ، لحظات دل بريدن از همه تعلقات دنيوي و مادي است و رسيدن به نور معنويت . زمان ، زمان گام نهادن در خط خونبار سرور شهيدان حسين بن علي (ع) و فرزند عزيزش روح الله (ره) است . هنگام آن است كه براي احياي مكتب حيات بخش و انسان ساز اسلام عزيز به جبهه بشتابيم و عاشقانه خستگي ناپذير به جهاد مداوم عليه همه نيروهاي كفر بپردازيم تا در سراسر جهان ، مستضعفان محرومان بر مستكبرين و خونخواران شرق و غرب غالب شوند .
يعقوب ادامه مي دهد :
آنطور كه از آيات و روايات ما پيداست و فهميده مي شود تنها تقوي نجات دهنده انسان در عالم و دنياي آخرت است و مرتبه اول و مهم تقوي اين است كه به واجبات اهميت داده شود .
يوسفي ، پاسداران را خطاب قرار مي دهد و مي نويسد :
... هميشه تابع اسلام باشيد و و لايت فقيه ،كه هستيد . امام را هيچ وقت تنها نگذاريد و از اسلام خوب پاسداري كنيد . زندگي يك كلاس درس بيش نيست كه انسان دير يا زود بايد امتحان پس بدهد . سپاه پايگاه جان باختن و جايگاه منتظران شهادت است . خودتان را براي تحمل رنجها و مصيبتها و ناكاميها و نارواييها آماده كنيد . دل قوي داشته باشيد كه خداوند قادر يكتا و متعال پشتيبان و نگهبان شماست . يعقوب در ادامه ، بخش قابل توجهي از وصيت نامه خود را به سفارش به پدر و مادر ، همسر و فرزندان و برادران و دوستانش اختصاص داد و خطاب به همسر و فرزندانش نوشت :
از اينكه شما همسر مهربان و جگر گوشگانم خانم شهير و پسرم زهير را به خاطر خداوند و دين خدا ترك كرده و در كنار شما نيستم مهم نيست . بدانيد كه قلباً با شما و همراه شما خواهم بود گر چه جسمم به وسيله گلوله هاي دشمن سوراخ شود . در آن موقع هم روحم با شادابي و خرمي با شما خواهد بود .
منبع:" فرهنگنامه جاودانه هاي تاريخ(زندگينامه فرماندهان شهيد استان گيلان)نوشته ي ،يعقوب توكلي،نشر شاهد،تهران-1382
وصيتنامه
بسمه تعالى
و البته شما را به سختيها چون ترس و گرسنگى و نقصان اموال و نفوس وآفات زراعت بيازمائيم و بشارت و مژده آسايش ازآن سختىها صابران راست. آنانكه چون به حادثه سخت و ناگوارى دچار شوند صبورى پيش گرفته و گويند ما به فرمان خدا آمده و به سوى اورجوع خواهيم كرد. قرآن کريم
سپاس بي كران خداوند يكتا كه در رحمت جهاد با كفر را بر وى ما گشوده به ما هستى بخشيد تا نثار مكتبمان كنيم درود بر پيامبران بزرگ الهى بويژه پيامبر بزرگ اسلام كه ما را به نور ايمان هدايت فرمود و چگونه زيستن را به ما آموخت درود برفرزندش امام حسين(ع) كه چگونه مردن را به آموخت درود بر شهيدان تاريخ پرفراز و نشيب ايران كه براى استقرار مكتب و تشييع سرخ علوى و تماميت ارضى خود جهاد كردند و تن به ذلت ندادند و درود بر امام خمينى اين نور الهى تابيده بر زمين كه با قيام پيامبرگونه خويش ما را اسارت چندين ساله طاغوت رهائى بخشيد و مىرود تا پرچم لااله الاالله محمد رسول الله را بر بلندترين قله گيتى به اهتزاز در آورد و درود بر امت مسلمان و انقلابى كه بر روى وارث زمين شده و مدال افتخار و سرافرازى را از دستان مبارك حضرت مهدى((عج)) دريافت خواهند داشت، و اما لحظات لحظات دل بريدن از همه تعلقات دنيوى و مادى است و رسيدن به نور و معنويت، زمان، زمان گام نهادن در خط خونبار سرور شهيدان و حسينبنعلى(ع) و فرزند عزيزش امام روحا... است و هنگامه آن است كه براى احياى مكتب حياتبخش و انسانساز اسلام عزيز، به جبهه بشتابيم و عاشقانه و خستگىناپذير به جهاد مداوم عليه همه نيروهاى كفر بپردازيم تا در سراسر جهان مستضعفان و محرومان بر مستكبران و خونخواران شرق و غرب غالب شوند در اين لحظات زيبا و شيرين گفتم بد نيست كه چند كلمهاى شايد بعنوان آخرين نوشتهها، تحت عنوان وصيتنامه بنويسم عزيزانم در درجه اول از دستاوردهاى خونينى ومكتبى انقلابمان در حد توان ووجود امكانات پاسدارى نمائيم با توجه به اينكه انقلاب اسلامى ما يكى از مكتبىترين انقلاب در تمامى ابعاد به خصوص در بعد معنوى وروحانى است و چه زيبا فرموده امام عزيز كه نور الهى در كشور ما جلوهگر شده، قدر اين جلوه الهى را بدانيد اكنون روز امتحان الهى فرا رسيده بيدرنگ به جهاد برخيزيم و يكسره با تلاش و كار بيشتر ،توليد بيشتر و اتحادمان پشتوانهاى محكم براى اين انقلاب خونبار اسلاميمان باشيم هميشه پابه پاى امام بزرگوار حركت نموده و ازروحانيت متعهد و مسئول كه در راستاى خط امامند، اطاعت نمائيم و خط امام را الگوى حركت خود قرار دهيم، در اين هنگامه كه عناصر كفر صدامى به سركردگى اسكتبار جهانى به اسلام عزيز و مملكت اسلاميمان يورش آوردند، بايد در صفى مقاوم بپا خيزيم و با رهبرى امام عزيزمان به پيكار بىامان خودمان را تداوم بخشيم زيرا كه فرموده امام بزرگوار امروز مسئله اصلى ما جنگ است هر چند ما از جنگ هراسى نداريم ، زيرا كه مرد جنگيم و از محاصره اقتصادى هراسى نداريم، چون مرد رمضانيم و اما چند كلامى با آن عده از مسلمانان در خواب لميده و شناسنامهاى كه فقط مسلمانى آنها در شناسنامههايشان خلاصه شده بيدار و آگاه شويد وحركت نمائيد تامورد خطاب و نفرين مولايمان على(ع) قرار نگيريد كه مىفرمايند: اى نامردهائى كه آثار مردانگى در شما نيست و اى كسانى كه عقل شما مانند بچهها است ,به هوش باشيد كه خداوند تبارك و تعالى در قرآن مجيد مىفرمايد: ياايهاالناس اتقوا ربكم ان زلزلة ان عد شى عظيم
سوره حج آيه1
اى مردمان :
خداترس و پرهيزگار باشيد كه زلزله روز قيامت بسيار حادثه بزرگ و سخت و هولناكى است. روزى است كه زنان شيرده از وحشت، اطفال خود را فراموش كنند وهر آبستنى بار رحم بيفكند مردم از وحشت آنروز بي خود مست شوند در صورتيكه مست نيستند و ليكن عذاب خدا سخت است .
آن طورى كه ازآيات و روايات پيداست و فهميده مىشود تنها تقوى نجاتدهنده انسان در عالم دنيا وآخرت است و مرتبه اول ومهم تقوى اين است كه به واجبات اهميت داده شود. امروز بايد تداومبخش راه شهيدان بود آنهائى كه مرگ با عزت را پذيرا شدند زيرا كه سرورانى همچون امام حسين(ع) دارندكه مىفرمايد حاضرم هفتاد بار كشته شوم اما در رختخواب نميرم و در كل اينكه پيامى بهتر از پيام امام عزيز و زنده و هميشه بيدار ايران نيست كه فرمودهاند: "ملت عزيز ايران بيدار باشند كه ساليان دراز مبارزه در پيش است ."واى بر ما كه اماممان خمينى بزرگ از خدا مىخواهند كه در بستر مرگ طبيعى نميرد و در راه خدا شهيد شود و مىفرمايد شايد زندگيم براى اسلام خدمتى نكرده باشد بتوانم با مرگم به اسلام خدمت كنم .با اين حال ما چه مىتوانيم بگوئيم امامى كه تمامى زندگيش خدمت به اسلام و مسلمين است ,چنين مىفرمايد .
و اما چند كلمهاى با همكاران و عزيزان پاسدار ,عزيزانى كه امام عزيز در حق آنها فرمودند كه اى كاش من هم يك پاسدار بودم . هميشه تابع اسلام باشيم و ولايت فقيه و امام را هيچوقت تنهانگذاريم . از اسلام خوب پاسدارى كنيم، زندگى يك كلاس درس بيش نيست كه انسان دير يا زود بايد امتحان پس بدهد. سپاه پايگاه جان يافتن و جايگاه منتظران شهادت است .خودمان را زود بايد تحمل رنجها، مصيبتها و ناكامي ها و ناروائي ها آماده كنيم و دل قوى داشته باشيم كه خداوند قادر يكتا و متعال پشتيبان و نگهبان ماست و تنها اوست كه ما را از دست بلاياى دنيوى و سماوى نجات مىبخشد. و انشاءالله عاقبت به خير مىگرداند.
بد نيست چند خطى در مورد خود وگذشتهام بنويسم:
اين حقير هيچگونه وابستگى به هيچ حزب و گروهى و يا جريانى را نداشته و ندارم و خط حضرت امام خمينى را يگانه راه رستگار و صحيحترين خط اسلام مي دانم و پيروى از امام امت را پيروى از حضرت ولى عصر صاحبالزمان (عج) مىدانم و اما چند كلامى به آن کساني كه براى تهمت بستن و غيبت و افترا و دروغ حد مرزى قائل نيستند و به راحتى ديگران را مارك مىزنندو بر عليه آنها جوسازى مىكنند وخود را خيلى در سطح بالا و مدعى مىدانند. البته نمىخواهم زياد بازش كنم تا خداى ناكرده باعث ناراحتى بعضىها گردد ,به هرحال به عنوان يك برادر كوچك از آنها مىخواهم كه قدرى بيشتر به آخرت بينديشند كه عذاب خدا بسيار سخت است. از خداوند بزرگ و تبارك و تعالى هدايت و توفيق خدمت به اسلام ومسلمين را براى تمامى مسلمين به خصوص آنها مسئلت دارم. والسلام عليكم 20/11/1367
پدر و مادرم:
شما زحمات و سختيها ومشكلات فراوانى را متحمل شديد تا ما را بدين سن و سال رسانيدهايد كه مدنظرم است انشاءالله كه آن مشقتها و سختيها ضامن و ذخيره سعادت و رستگارى شما در دنيا وآخرت خواهد بود راهى را انتخاب نموده و مىپيمائيم كه اين خود نتيجه و نمره عمرو زحمات شما مىباشد افتخارتان باد زيرا كه معتقد به اسلام و مسلمان هستيد مسلمان همه چيز خود را براى خدا مىداند و خود را فدا مىكند. زندگى را عقيده وجهاد در راه آنمىداند و شهادت ومرگ را آغاز زندگى جاويد خود قرار مىدهد برادرانم مظفر و مظاهر را در جهت ادامه راهم كه راه تمامى شهيدان اسلام است تشويق و يارى نمائيد وآنها را دوست بداريد تا ادامهدهندگان راه برادرشان كه راه اسلام و قرآن است باشند براى شما از خداوند بزرگ و مهربان آرزوى صبر و استقامت وموفقيت را دارم .
چندكلمهاى با برادرانم مظفر ومظاهر:
اميدوارم هميشه به ياد خدا باشيد كه هستيد وهمواره با ياد او اقدام به كار نمائيد و در راه او قدم برداريد. شجاع و دلير باشيد و به شما سفارش مىكنم پدر و مادرمان راخوب نگهدارى كنيد .خداى ناكرده ناراحتى آنها را فراهم نياوريد. البته من نتوانستم اين كارها را عملى سازم كه جدا از آنها شرمندهام و ازآنها حلاليت مىطلبم .در زندگى آزادمرد باشيدو هميشه حامى مستضعفان .در نگهدارى فرزندانم قدرى دقت كنيد زيرا كه بچه هستند و نيازمند.
و اما همسرو همدرد هميشهام:
گرچه در اين دنياى فانى نتوانستم ، همسر وشوهر خوبى برايت باشم و از اينكه در اين دنيا نتوانستم برايت يك زندگى ايدهآل و راحتى تهيه نمايم و حتى خانه محقرى بسازم اميدوارم خداوند درآن دنيا، در بهشت برين خانهاى به تو بدهد و تو از نيكوكاران باشى انشاءالله. آرامش خودتان را حفظ كنيد و از خدا طلب صبر و استقامت نمائيد .
يا ايهاالذين آمنوا استعينوا بالصبر و الصلوة ان الله مع الصابرين
اى كسانى كه ايمان آوردهايد از نماز استمداد كنيد و از صبر و استمداد و مدد بگيريد همانا خداوند با صابرين است.
در سر نمازهايت حتما امام را دعا كنيد زيرا كه اين پيام هررزمنده حزبالله و خدمتگزار به اسلام ودر خط امام است. در انجام وظايف سنگينى كه بود و هست موفق باشيد. هركس وظايفى دارد و اما مهمترين وظيفه تو كه بارها راجع به آن برايت نوشته و شفاها صحبت كردهام :و قتي دركنار شما نيستم مهم نيست بدانيد كه قلبا با شما و همراه شما خواهم بود. اگرچه جسمم به وسيله گلولههاى دشمن سوراخ شود درآنموقع هم روحم با شادابى وخرمى با شما خواهد بود. از اينكه در كارهايم و براى رسيدن به هدفم مرا مدد و يارى كردى نمىدانم با چه بيان و قلمى از شما تشكر كنم, انشاءالله كه خداوند بزرگ به شما اجر عظيم عنايت فرمايد و شما را به خدا مىسپارم و از شما حلاليت مىطلبم. از شما رضايت كامل دارم. اميدوارم كه خداوند منان هم از شما راضى باشد .در ضمن اميدوارم كه شما هم از من راضى باشيد.
همسرم اگر خداوند رحمن و رحيم است ونشد در اين دنيا با همديگر بيش از اين باشيم انشاءالله درآن وادى با روى سفيد همديگر را ملاقات نمائيم. انشاءالله
خدايا به من قلبى ده كه جايگاه تو باشد.
خدايا به من چشمى ده كه در نگاه تو باشد.
خدايا به من مغزى ده كه در فكر تو باشد .
خدايا به من زبانى ده كه در ذكر تو باشد.
خدايا به من دست و پائى ده كه در راه تو باشد.
والسلام عليكم 23/11/1363 يعقوب يوسفى
خاطرات
همسرشهيد :
توصيه او بيشتر در مورد پاسداري از ارزشهاي انقلاب و رعايت كردن حجاب در تمام موارد و پيروي از ولايت فقيه وانجام فرايض ديني بود . در مورد ازدواج فرزندانمان مي گفت كه با افراد مؤمن و متدين ازدواج كنند .
همسرشهيد :
چون مداوم در جبهه بود از او خواستم چند روزي را در خانه بماند تا بچه ها بيشتر با او انس بگيرند . بعد از مدتي متوجه شدم كه خيلي از اين حرف من دلگير شده است . زماني كه علّت را پرسيدم گفت : «فكر مي كردم زماني كه در جبهه هستم شما خيلي خوشحال مي شويد و نهايت رضايت را داريد . گمان مي بردم به راحتي مي توانيد از عهده مشكلات برآييد . به اين علّت فكر من هم راحت بود.»
وقتي به او قول دادم تا وقتي كه جنگ هست و جبهه نياز به او دارد در جبهه باشد و فقط زماني كه مرخصي دارد پيش خانواده اش بيايد ، خرسند شد و گفت : «از اين پس خيلي راحت تر مي توانم در جبهه خدمت كنم.»
همسرشهيد :
آخرين باري كه نزد ما آمده بود از برخوردهايش متوجه شدم كه شايد اين آخرين بار است كه به مرخصي آمده است . روز آخر كه مي خواست به جبهه بازگردد با يك جعبه شيريني وارد خانه شد . وقتي پرسيدم به چه مناسبتي اين شيريني را خريده است ؟ گفت : «اين شيريني شهادت من است.» و افزود : «به من قول بدهيد زماني كه رفتم از اقوام و فاميلها هر كس به منزل ما آمد اين شيريني را بياوريد و بگوييد كه شيريني شهادت يعقوب است . بدان كه با اين كارت من را خوشحال مي كني.»
درباره :
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا ,
استان گيلان ,
برچسب ها :
يوسفي ,
يعقوب ,
بازدید : 254