فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

19 خرداد 1344 در محله باقرآباد رشت به دنيا آمد . پدرش در شركت واحد اتوبوسراني رشت بليط فروش بود و سطح زندگي پاييني داشت . مادرش براي كمك به مخارج خانواده علاوه بر خانه داري در كارخانه لامپ سازي مشغول به كار بود . غلامرضا تحصيلات ابتدايي را در مدرسه رودكي (سابق) و تحصيلات راهنمايي را در مدرسه راهنمايي سعدي رشت به پايان رساند . در دوره دبيرستان ثبت نام كرد و كلاس اول نظري را پشت سر نهاد اما از ادامه تحصيل بازماند و با مدرك تحصيلي سوم راهنمايي جذب بازار كار شد . در كنار تحصيلات به يادگيري قرآن پرداخت و در آن پيشرفت چشمگيري داشت . ذهن كنجكاو و پرسشگر او همواره اعضاي خانواده و معلمان را در برابر سؤالات گوناگون قرار مي داد و تا زماني كه براي سؤالات خود جواب قانع كننده اي نمي يافت از پرسيدن دست برنمي داشت . با آغاز انقلاب اسلامي ، علي رغم اينكه سن زيادي نداشت به همراه برادر بزرگترش – عليرضا – در مبارزات انقلابي شركت مي كرد . روزي در يكي از خيابانهاي شهر با عوامل رژيم پهلوي درگير شدند .آنها با کمک مبارزان ديگر براي جلوگيري از جابجايي نيروهاي دولتي با قطع درخت و ديگر وسايل خيابان را مسدود كردند . در سال 1357 همزمان با ترك تحصيل غلامرضا, انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد . طولي نكشيد كه به فرمان رهبر انقلاب ، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در سر تا سر كشور تشكيل شد . غلامرضا با اينكه بيش از چهارده سال نداشت با دست بردن در شناسنامه خود به سپاه پاسداران رشت پيوست و به همراه چند تن ديگر, از تشكيل دهندگان اوليه سپاه رشت بود .در پنجم تيرماه 1358 به عضويت سپاه پاسداران رشت درآمد . مدتي در واحد نيروهاي ذخيره سپاه عضويت داشت و در 12 شهريور 1359 رسماً از سپاه درخواست عضويت كرد و پس از موافقت به استخدام رسمي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي رشت درآمد .
از همان آغاز حضور در سپاه پاسداران داوطلبانه در مأموريتهاي شركت مي كرد . نقل است در مأموريتي در سال 1359 غلامرضا چون در شرف رسمي شدن بود از سوي فرمانده وقت انتخاب نشد اما او با اصرار بسيار عازم منطقه عملياتي شد . پس از عضويت رسمي در سپاه پاسداران انقلاب علاوه بر گذراندن دوره آموزشي شبانه روزي ، يك دوره آموزش عمومي پاسداري را به مدت چهارده روز به مربيگري هرمز محمد بيگلو در رشت سپري كرد . از همان آغاز وارد واحد عمليات شد و مسؤليت گروه ضربت را به عهده گرفت . پس از شروع جنگ آمادگي خود را براي اعزام به جبهه اعلام كرد . پانزده الي هيجده روز از آغاز جنگ گذشته بود كه قرار شد عده اي از پاسداران به جبهه اعزام شوند . ولي به هنگام انتخاب پاسداران غلامرضا انتخاب نشد . فرداي آن روز گريه كنان از فرمانده سپاه خواست با اعزام او به جبهه موافقت كند . سرانجام با كسب موافقت فرمانده و پدر و مادر با اينكه سن كمي داشت به جبهه رهسپار گرديد . اولين اعزام او در 24 مهر 1359 به منطقه سومار بود و پس از حدود چهار ماه حضور در منطقه عملياتي به رشت بازگشت . در 16 تير ماه 1360 از واحد عمليات درخواست انتقال به واحد تحقيقات را كرد و در قسمت مراقبت مشول خدمت شد . مدتي نيز قائم مقام فرماندهي سپاه رودبار بود . همراه با آن فعاليتهاي گسترده اي در پايگاه هاي مقاومت داشت و مدتي نيز در طرح جنگل به مبارزه عليه ضدانقلاب پرداخت . در همين ايام با خانم مرضيه صادقي شهرستاني ازدواج كرد . مراسم عروسي بسيار ساده در مسجد روستاي دهنبه – يكي از روستاهاي بخش سنگر رشت – محل زندگي همسرش برگزار شد . در اين مراسم با لباس فرم سپاهي حاضر شد . رفتار محترمانه او با همسرش در خانواده زبانزد بود , طوري كه هيچ گاه او را "تو" خطاب نمي كرد و در كارهاي منزل كمك مي نمود .
بامروت تا اول ارديبهشت 1361 در واحد تحقيقات سپاه مشغول خدمت بود و در اين تاريخ به عنوان نيروي پياده سپاهي به همراه نيروهاي لشكر 25 كربلا عازم مناطق عملياتي شد . او در يادداشتي حضور خور را در عمليات مختلف در واحد ارزيابي سپاه در تاريخ 31/6/1363 چنين توضيح داده است :
تا كنون ده بار به جبهه رفته ام ؛ اول بار در سومار سه ماه مستقر در تپه اي خمپازه زن 120 ميلي متري بودم . بار دوم در ميمك به مدت سه ماه در عمليات ذوالفقار مسئول يك تپه بودم . بار سوم در آبادان در واحد خمپاره انداز 60 ميلي متري و همچنين در جزيره مينو بودم . بار چهارم در عمليات بيت المقدس و جفير در پادگان حميد مدت يك ماه و نيم مسئول رسته پدافندي بودم و بار پنجم در عمليات فتح المبين در ماهشهر ، رقابيه و شوش مسئول خمپاره انداز 60 ميلي متري به مدت يك ماه و نيم بودم . بار ششم در عمليات محرم به مدت دو ماه مسئول گردان پدافندي بودم . بار هفتم در عمليات والفجر مقدماتي به مدت يك ماه و نيم مسئول گروهان جانبازان برون مرزي و آموزشهاي رزمي و تيراندازي و رزم شبانه آنها بودم . در بار هشتم در عمليات والفجر 6 معاون فرمانده گردان و بعد نيز فرمانده گردان در منطقه دهلران به مدت چهار ماه به صورت آفندي بودم . نهم يادم نيست . مورد آخر هم آخرين مأموريتي بود كه به اتمام آن 1/2/1363 بوده است .
علاوه بر موارد فوق چندي نيز در واحدهاي انتشارات و عمليات سپاه رشت خدمت كرد و چندين بار براي شرکت در درگيريهاي صومعه سرا ، لشت نشاء و لنگرود از طرف سپاه پاسداران رشت مأموريت يافت . پيشتازي و خطرپذيري از خصوصيات بارز بامروت بود . يكي از دوستانش در اين باره مي گويد :
شجاعت و توانايي چشم گيري در منطقه جنگي از خود نشان مي داد به طوري كه اكثر رزمندگان را به تعجب وامي داشت . در عمليات بيت المقدس بامروت فرمانده گروهان امام محمدباقر (ع) بود . ساعت حدود دوازده ظهر دشمن با اقدامات زيركانه اي قصد تصرف منطقه را داشت . ناگهان متوجه شديم در جلوي ما سه تانك پيش مي آيند اما بعد كه پخش شدند فهميديم كه به سه ستون در حال پيشروي هستند . فرمانده سپاه اعلام كرد گروهان جلوي تانكها را بگيرد . در حين صحبت فرمانده تانك دشمن گلوله اي شليك كرد كه در نزديكي محل استقرار آنان به زمين اصابت كرد و عده اي مجروح شدند . با مشاهده اين صحنه ، بامروت جلو آمد و گفت : «من آماده ام با گروهان خود جلوي دشمن ايستادگي كنم.» در آن هواي گرم خوزستان با اينكه گروهان از لحاظ تداركاتي مهيا نبود ، گروهان را در مقابل تانكهاي دشمن آرايش داد و اين كار او باعث شد ديگران نيز چنين كنند .
بامروت ، بيشتر اوقات فراغت خود را به مطالعه كتاب اختصاص مي داد . كتابهاي امام خميني (ره) ، آيت الله مطهري و دكتر حكيمي از جمله كتبي بود كه مطالعه مي كرد ديگران را نيز به مطالعه آنها تشويق و ترغيب مي نمود . همچنين به خاطر شغل نظام گري قسمتي از مطالعاتش را به كتابهاي نظامي اختصاص مي داد . علاقه زيادي به تلاوت قرآن داشت ، از صوت نيكويي برخوردار بود و در مراسم مختلف در سپاه رشت قرآن تلاوت مي كرد . نماز را اول وقت به جا مي آور و بيشتر در نماز جماعت شركت مي كر و برخي مواقع نيز به اصرار ديگر همكاران پيشنماز مي شد .
بيشتر وقت خود را در سپاه پاسداران و پايگاه بسيج سپري مي كرد . عضو فعال پايگاه امام سجاد (ع) روستاي دهنبه بود و بيش از همه در آنجا فعاليّت داشت . علاوه بر اين در روستاي حاج صمد خان نيز فعال بود و به پخش و توزيع پوسترهاي مختلف اسلامي و انقلابي در مساجد ، مدارس مي پرداخت . هر هفته دعاهاي كميل و توسل را در مسجد برگزار مي كرد و با هزينه شخصي نيروهاي پايگاه را به سفر سياحتي و زيارتي مي برد .
اولين فرزند او به نام زهرا در 13 تير 1362 به دنيا آمد . با وجود علاقه زياد به خانواده به خاطر علاقه و عشقي كه به جبهه ، شهدا و رزمندگان داشت جنگ و دفاع از كشور را فراموش نمي كرد . مي گفت : جبهه واجب تر است . مثل اينكه عكسهاي شهدا با من حرف مي زنند و به من مي گويند كه تو از جبهه آمدي و نزد خانواده ات ماندي ؛ هرچه زودتر بايد به جبهه بروي .
به همين جهت ، زماني كه برادرش توصيه كرد ادامه تحصيل دهد و مدارج بالاي تحصيل را كسب كند ، گفت : «امروز مسئله اصلي براي ما جنگ است.» در استفاده از اموال بيت المال سخت محتاط بود تا جايي كه راضي نشد مخارج و هزينه تعمير اتومبيل تصادف كرده سپاه را از امور مالي واحد مربوطه دريافت كند و خود مبلغ چهارده هزار تومان را كه پول قابل توجهي بود ، پرداخت كرد . درباره اين خصوصيات بامروت ، همرزمش مي گويد :
روزي كنار پليس راه ايستاد منتظر ماشين بود . دخترش را در بغل داشت و خانمش همراه او بود . جلو رفتم و پس از احوالپرسي گفتم مگر ماشين تويوتا همراهت نيست ؟ گفت : «چرا؟» گفتم پس چرا زير باران هستيد ؟ گفت : ماشين مربوط به من و كارهاي شخصي من نيست و متعلق به بيت المال است.» اين را گفت و بعد از دقايقي ميني بوس آمد سوار شد و رفت .
وي مي افزايد :
در جبهه در كارهاي جمعي از جمله نظافت سنگر و چادر شركت مي كرد . به نوبت ظرفها را مي شست و هيچ گاه ديده نشده بود كه به خاطر داشتن سمت فرماندهي از زيرر كارهاي نظات ، شانه خالي كند . روزي در چادر فرماندهي جلسه اي بود . هنگام صرف صبحانه به نزد مسئول تداركات گردان رفتم و چند قالب كره براي چادر فرماندهي گرفتم . بامروت به محض اينكه چشمش به كره ها افتاد ، گفت : «اينها از كجا آمده اند؟» گفتم از تداركات گرفتم . گفت : «آيا به همه نيروها داده اند يا نه؟» گفتم نه ، فقط به اين چادر اختصاص دادند . عصباني شد و گفت : «هرچه زودتر اين كره ها را به تداركات پس بده و مسئولش را بگو به اينجا بيايد.» اين كار را كردم . بامروت به مسئول تداركات گفت :«تا من نگفتم هيچكس حق ندارد به اسم چادر فرماندهي كالا از تداركات بگيرد . حتي اگر برادر من باشد . در ضمن امروز به همه چادرها چند قالب كره بدهيد.»
بامروت از 12 شهريور 1364 تا 12 آذر 64 مسئوليت ستاد جذب و هدايت كمكهاي مردمي شهرستان بندرانزلي را به عهده داشت . سپس تا 18 آبان 1365 جانشيني مسئول ستاد جذب و هدايت كمكهاي مردمي استان گيلان را به عهده گرفت . دومين فرزندش ، زكيه چند روز پس از قبولي مسئوليت ستاد جذب و هدايت كمكهاي مردمي بندر انزلي در 31 شهريور 1365 به دنيا آمد . از رياكاري دوري مي جست و به هنگام اعزام به جبهه سعي مي كرد به دور از انظار و ابراز احساسات مردم باشد .
در منطقه عملياتي علاوه بر انجام مسئوليتهاي محوّله به امور جنبي نيز مي پرداخت ؛ براي نيروها و رزمندگان كلاس توجيهي درباره مسائل نظامي تشكيل مي داد . و يا درباره امور جبهه و جنگ ، انقلاب و اسلام صحبت مي كرد . مدتي مسئوليت يكي از محورهاي جبهه سليمانيه را برعهده داشت . شبها تا پاسي از شب به نگهباني مي ايستاد و تا صبح به يگانهاي مستقر در قله سركشي مي كرد . گردان تحت فرماندهي او خط نگه دار بود .
برخي مواقع با ستاد مبارزه با مواد مخدر همكاري مي كرد . آخرين بار كه رهسپار مناطق جنگي شد از شوشتر اعزام گرديد . از 15 ارديبهشت 1365 مسئوليت گردان سلمان از لشكر قدس گيلان را به عهده گرفت . بامروت از اينكه براي شركت در عمليات انتخاب نشده ناراحت بود اما قرار شد در جريان عمليات كربلاي 5 گردان سلمان به فرماندهي بامروت حضور يابد . بامروت در جلسه اي كه در ميدان امام رضا (ع) در منطقه شلمچه تشكيل شد ، گفته بود :«اين منطقه را به گردان من بسپاريد تا آن را آزاد كنم.» اين منطقه عملياتي در انتهاي منطقه "بوارين" قرار داشت كه يك پل خاكريزي آن را به جزيره ماهي وصل مي كرد . فرماندهان پيشنهاد او را پذيرفتند و گردان سلمان وارد عمليات شد و منطقه را فتح كرد .
غلامرضا بامروت بيش از پنج سال و شش ماه عضو سپاه پاسداران بود و پنجاه و هفت ماه در مناطق جنگي حضور داشت و در عملياتهاي مختلفي از جمله : ذوالفقار ، ميمك ، بيت المقدس ، محرم ، والفجر مقدماتي ، والفجر 4 ، والفجر 6 و كربلاي 5 شركت كرد . او سرانجام در 26 دي 1365 در حالي كه فرماندهي گردان حضرت سلمان را به عهده داشت به شهادت رسيد . چگونگي شهادت او توسط يكي از همرزمانش چنين نقل شده است :
در عمليات كربلاي 5 ، دشمن در پشت درختان تنومند نخل يك پدافند ضدهوايي مستقر كرده بود . كنار جزيره بوارين جاده اي كه از پلي امتداد داشت و نيروها از آن عبور و مرور مي كردند . بامروت در امتداد همين جاده به همراه چند تن ديگر قصد پاكسازي داشتند كه ناگهان توسط پدافند دشمن از ناحيه ي گلو مورد اصابت گلوله قرار گرفت و گلوله از پيشاني خارج شد . صداي او را از بي سيم مي شنيديم اما ناگهان صدايش قطع شد .
جنازه او در ساعت 10:30 همان روز به عقب انتقال يافت و در 2 بهمن 1365 پس از برگزاري مراسم تشيع در گلزار شهداي تازه آباد رشت به خاك سپرده شد .
از شهيد غلامرضا بامروت ابري وصيت نامه اي باقي مانده كه در فراز از آن آمده است :
اي برادران و خواهران مسلمان ! تلاش كنيد تحت رهنمودهاي امام و امت ، ولي فقيه زمان حركت كنيد . مبادا دست به كاري بزنيد كه بدون اذن ولي فقيه باشد . در همه حال پشتيبان ولايت فقيه باشيد.
از شهيد غلامرضا بامروت دو فرزند دختر به يادگار مانده است .
منبع:" فرهنگنامه جاودانه هاي تاريخ(زندگينامه فرماندهان شهيد استان گيلان)نوشته ي،يعقوب توكلي،نشر شاهد،تهران-1382




وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
با سلام خدمت شما و برگ به پيوست وصيتنامه اينجانب مي باشد که در جاي اَمني نگهداري مي کنيد و بدون آنکه آن را بخوانيد و به کسي اطلاع دهيد مواظبت کنيد تا اينکه پس از شهادتم آن را فتوکپي کرده و برگه اصل را به بردران تعاون سپاه بدهيد ديگر عرضي ندارم اميدوارم تلگراف و نامه من به دست رسيده باشد.
والسلام علي من التبع المهدي غلامرضا بامروت 27/11/62

بسم الله الرحمن الرحيم
وصيتنامه اينجانب غلامرضا با مرّوت ابدي که در مورخه 27/11/62 واقع در ايوان غرب مقر لشکر 25 کربلا نوشته شد.
هر کساني را که کشته مي شوند در راه خدا که مردگانند بلکه زندگانند وليکن نميدانيد. قرآن کريم
با سلام و درود به رهبر آگاه و هوشيار امّت اسلامي حضرت امام خميني دامت برکاته و با سلام به تمامي شهداي به خون غلطيده اسلام که با خون خود انقلاب اسلاميمان را تداوم و بارور نمودند .
چند جمله از مطالبي که گفتني است اظهار ميدارم:
در نکته اوّل چند جمله اي با پدر و مادر عزيزم سخن بگويم .اي پدر و مادر عزيزم و گراميم باور کنيد که ميدانم جهت بارور نمودن يک فرزند چقدر زحمات و مشقّات را متحمّل گشته ايد. مي دانم حرفها و تهمت ها شنيده اييد تا ما را به ثمر رسانيد ولي مادر و پدر عزيز و گرامي اين را فراموش نکنيد که شما همه اين مشکلات و مشقّات را صرفاً به خاطر رضاي الله متحمّل گشته ايد. مادر و پدر شما هم اکنون چيزي که چندين سال برايش زحمت و رنج و مشقّت کشيده ايد را در راه خدا هديه کرده ايد .
که همانا:
و هر آئينه آزمائيم شما را به چيزي از ترس و گرسنگي و کاستن از مالها و نفس ها و ميوه ها و مژده شکيبايان راست.
بلي اي مادر و اي پدر اين را بدانيد که شما واقعاً آنچه که بهش علاقه زياد داشته ايد را در راه خدا داديد و اين عمل بزرگ شما را خداوند در بهشت انعام خواهد داد .مادر و پدر عزيز اگر در طول زندگي و عمرم نتوانستم نقش فرزندي دلسوز و زحمتکش را براي شما ايفا نمايم مرا مورد عفو و بخشش قرار دهيد .مرا رضا باشيد ,مرا حلال کنيد امّا اينکه چند مطلبي را با برادر عزيزم فرامرز در دل دارم و آن اين است که: برادر بزرگم وگرامي ام امروز پشتيبان ولايت فقيه باش تا اينکه دشمنان اسلام نتوانند اين نعمت الهي را از شما بگيرند چرا اينکه دشمنان براي از بين بردن جسمي سعي دارند که نقطه حساس جسم را مورد هدف قرار دهند و ميدانيم که نقطه حساس اين انقلاب ما که نقش قلب را ايفا مي کند امام عزيزمان هست و اين را هم بايد سر مشق زندگي خود قرار دهيم که ما حاضريم جسم مان مورد اصابت گلوله هاي دشمن قرار گيرد ولي روحمان که امام عزيز هست مصون از هر بلائي باشد و بماند.
امّا اينکه پدر و مادر گرامي برايم گريه نکنيد, چون دشمنان اسلام از روحيه وسيع و قوي شما عزادار مي شوند و به خاک ذلّت مي افتند .ديگر اينکه در کارهايتان در عبادتهايتان دعا براي امام را فراموش نکنيد. هميشه به تمامي نداهاي او پاسخ لبيک گفته و براي اجراي اوامرش بسيج شويد و اين جزء تکليف چيزي نخواهد بود .
چند مطلبي با همسر مهربان و دلسوز خود سخن بگويم:
باور کنيد نمي دانم با چه زبان و چه بياناتي خصلت اخلاقي شما را توصيف نمايم شمائيکه بنده را همچون حسين و حسن که حضرت فاطمه صلوات الله عليه, آنها را در دامن خود پرورش داد, پرورش داديد وبه لحاظ ايمان و روحيه تقويت نموديد. همينطور در ديگر کارهاي خير تشويقم کرديد. بنده صراحتاً اين را يادآور شوم که از شما راضي بوده و دعا مي کنم که خداوند تمامي زنان مومن و شما را با حضرت فاطمه (صلوات الله عليه) مشهور نمايد انشاء الله .
در پرورش فرزند کوچکمان تمامي سعي و سرمايه گذاري را بنمائيد واز وي کاملاٌ مواظبت کنيد. بارها بيان نمودم, فرزندي که از خداوند به پدر و مادري هديه مي گردد صرفاٌ امانتي بيش نيست و مالک اصلي هم پدر و مادر نيستند , هر کس که آن را هديه نموده همان کس خواهد گرفت.
اي همسر مهربانم راه شهادت، شهامت، شجاعت حضرت فاطمه (صلوات الله عليه) و ائمه اطهار را به فرزند کوچکم نشان بده تا اينکه مرام بزرگان دين مبين اسلام را بيابد و بشناسد و نيز همينطور به ديگران بشناساند. راه پدرش را برايش توصيف کن و بگو براي چه، چرا و براي که به جبهه رفته و شهيد گشته .بهش بگوئيد که امام حسين که بود و چه کرد و نيز چرا اينهمه زحمات را متحمّل گشته و مسير حرکت خود را که يک دستور الهي بود از مکه به کربلا تغيير داد.
در خاتمه از شما انتظار دارم صبر و استقامت را پيشه خود کنيد که خداوند با صابران هست .همسر مهربانم متذّکر شوم که شما به الحاظ ازدواج بعد از شهادتم مجازيد ,به طوري که شخص دلسوز را باور کنيد. تا اينکه در سرنوشت زهرا مشکلي پيش نيايد از تمامي دوستان و آشنايان خداحافظي نموده و بگوئيد که اگر بدي از ما ديدند حلالمان کنند و امام را دعا کنند.
غلامرضا بامروت ابدکي 27/11/62

اما قصد کردم چند جمله اي با برادران انجمن اسلامي شهيد مفتح و روستاي هنبه سخن بگويم. انشاء الله که اصالت خود را که حفظ دين مبين اسلام و انقلاب اسلامي به رهبري زعيم عاليقدر ,حضرت امام خميني دامت برکاته است ,پايدار نگه داشته و هميشه به کمک يکديگر و با وحدتي يکپارچه پوزه ياوه گويان را در هر زمان و مقطعي به خاک بماليد .اينک از بنده به شما برادران مومن و متعهد انجمن اسلامي شهيد مفتح چندين وصيت است که اظهار ميدارم:
در ابتدا هميشه پشتيبان ولايت فقيه باشيد و نگذاريد در محل ريشه ضد انقلاب رشد و نمو بکند .سرسختانه با عوامل تفرقه انداز و سودجو مبارزه کنيد که تنها هدفشان حُب به دنيا و رياست و دنيا پرستي بيش نيست. اتحاد و طابيعت از مسئولين انجمن را سر لوحه کارهايتان قرار دهيد تا ديگران از وحدت گرم شما دل نشاط گشته و به شما روي آوردند. مردم را با لحنهاي مسخره و متلک آميز از مساجد نرانيد که خداوند متعال را خوش نمي آيد و پاسخگوي قيامت نتوانيد شد. اگر سعادت شهادت را پيدا کردم صبر را پيشه خود قرار دهيد که خداوند همانا با صابران است. ديگر بيش از اين مزاحم نمي شوم دعا به جان امام را فراموش نکنيد.
والسلام علي من التبع المهدي برادر کوچک و حقيرتان بامروت ابدکي
27/11/62






خاطرات
مادر شهيد:
از 14 و 15 سالگي به جبهه رفتند و به مدت هفت يا هشت ماه جزء ذخيره ها بودند اما از اين به بعد جزء اصلي ها شدند.

برادر شهيد:
راستش را بخواهيد ما از وقتي که خودمان را شناختيم اصلا برادرمان را درست و حسابي نديديم. او به جبهه مي رفت و بيشتر از طريق تلفن و نامه با او ارتباط داشتيم و زماني که عمليات کربلاي پنج شروع شده بود من به مرخصي آمدم و برادرم شهيد شد.

مادر شهيد :
هميشه مي گفت رزمندگان بايد با هدف به جبهه بروند و هميشه شهادت را آرزو داشت .او خيلي فقيران را رسيدگي مي کرد ,هرگز به کسي تهمت ناروا نمي زد و خيلي به من و پدرش احترام مي گذاشت . همسر و فرزندانش را خيلي دوست داشت. به ياد دارم که او هميشه سعي مي کرد که اگر غذاي خاصي داشت ما را هم مهمان مي کرد تا همه با هم از آن غذا لذت ببريم. او بسيار بسيار پاک و وطن دوست بود.




آثار باقي مانده از شهيد
با نام خدا مطالبي چند از سفارشات تاکيد اينجانب را در حضور خانواده محترم و دوستان و آشنايان عرضه ميدارم, گرچه خود را قاصر از آن ميدانم که شخصي ناصح و نصحيت گو باشم ولي از آن که حسن انجام وظيفه شرعيه تقاضا مي کند,وادارم مي سازد، جملاتي چند ارائه دهم:
اي عزيزان همه ما شاهديم پس از گذشت بيش از شش سال ازحکومت جمهوري اسلامي چه حوادث و خطراتي را با ويژگي هاي مختلفي پشت سر گذاشته ايم.
اوّل قائله کردستان و به بهانه ي خود مختاري در آنجا پا پيش گذاشتند که اين به تنهائي خود ضربه اي به مراتب پس بزرگ و عميق بود که بر پيکرنظام وارد کردند, چه جوانهاي رشيد و شجاعي که در اين معرکه از دست نداديم، جواناني که هميشه با قامتي استوار مي کرد و انسانهايي کامل و وارسته براي پويندگان راه حق و فضيلت محسوب شده و مي شوند. اينان همواره راهگشاي راهروان باقي خواهند ماند. و آواي روحبخش پيامبر در زندگيشان پيوسته در گوش زمان پژواک خواهد داشت، امّا در کنار راه اندازي قائله کردستان مشکل شيعه و سني و آن هنجاري موزيانه و تفرقه انگيز را پيش آوردند که نصر و امداد الهي آن را نقش بر آب کرد.
اختلاف ديگر از پشت به پيکر نهال اين حکومت در تبريز با نام خلق مسلمان وارد شد. امّا مي دانيد اين بار از دست دوست، آن دوست جاهلي که صادقانه در اختيار اجانب خدمت ميکند و مشکلي از مشکلات آنها را رفع و نيز مشکلي و مشکلات ما مي افزايند.
امّا مي توان گفت تازه اين گونه حرکتها ضربه اي به مراتب کم و کمتر بر پيکر اسلام و مسلمين بوده .پس جنگ خانمان سوز و ويرانگر را بر ما تحميل نمودند و چه ها که نکردند و با اشغال نا جوانمردانه ,خاک پاک ميهن اسلامي مان را مورد تاخت و تاز قرار دادند و همانند عملکرد چنگيزيان آمدند. گرفتند، خوردند و ويران کردند، به هر حال امروز ما در شرايط حساس و خطرناکي هستيم از يک طرف هجوم بيگانه به ميهن عزيز, از طرف ديگر صف بندي تمام قدرتها وا بر قدرتها عليه ما و از پشت خنجر زدن ممالک اسلامي و از داخل، محتکران و گرانفروشان خدانشناس و ضد انقلاب مايوس و سرکوب شده، همه و همه در يک مقطع به هم رسيده و توافق کردند که با اسلام بجنگند. اسلامي که امروز در ايران به رهبري امام امت تحق يافته. امّا بر شما بشارت باد که اگر مثل امروز در صحنه بوده و از مسئولان و مبتکران دلسوز خود دفاع مي کنيد و تحت تاثير تبليغات مسموم قرار نگيريد. در همه حال هوشياري و مرزباني از تمام ارزشهاي اسلامي را نيز بعهده بگيريد و مواظب انحرافها و خيانتها باشيد , اين مملکت آسيب نخواهد ديد زيرا اينجا سرزمين امام زمان سلام الله عليه است . همين را که بگوئيم آيات خدا ,مهدي موعود همه مسائل و مشکلات را حل خواهد نمود اما ما چکاره ايم. ما که خود را شيعه علي (ع) و پيرو حسين ابن علي مي دانيم نبايد به ستيز برخيزيم؟ و مبارزه کنيم؟
هنگاميکه خداوند ما را فراخواند که از مستضعفين که آنان نيز بندگان اويند دستگيري کنيم ,بايد به اين دعوت پاسخ گوئيم. بايد به خاطر حاکميت اين امر از به خطر افکندن جان خود نهراسيم و هميشه اين را آويزه گوش قرار دهيم، هر آنکس که جان ما را آفريده از ما مي طلبد .
دشمن، مرگ مان را طالب است, کسي که خواستار کشتن و از بين بردن ماست دشمن است و در اينجاست که اگر بر احکام الهي و خروش ملت تسليم نگردد و جواب او همان جوابي خواهد بود که گذشتگان ما به آنها داده اند, چه با نثار خونها مشتي محکم بر دهان ياوه گويان نهفتند و چه آنها را از دم تيغ خدائي گذراندند.
به جاست که کمي با پدر و مادر و همسر خود صحبتي داشته باشم. پدر و مادر گراميم ,نمي دانم در توصيف ارزشهاي الهي شما چه بگويم, اگر بگويم چقدر برايم زحمت و رنج کشيده و مشقات را تحمل نموديد که بسيار است.
از کجا بگويم , حس پدري و مادري از احساسي است که همه انسانهاي تجربه دار ميان سال آن را لمس و دريافته اند و به کليه شئونهاي ارزشمند و الهي آن پي برده اند فقط اين را مي گويم خوشا به سعادت شما که براي حاکميت قرآن و اسلام و پيروي از راه با ارزش ائمه طاهرين ، چنين فرزنداني را تبربيت و تحويل جامعه داده ايد. پدر و مادر عزيزم برايم گريه نکنيد صبور و ثابت قدم باشيد و حتي يکقدم عقب ننشيند. چرا اينکه دين خود را به اسلام و مسلمين ادا نموديد.
اميدوارم شما همسرگرامي هميشه صحيح و سالم باشيد و صبر و تقوا پيشه کنيد تقاضائي دارم فرزندانم را درس عشق به الله و قدّرت تفکّر بياموزي و مقام شهيد و شهادت را پس از درک آنها کاملاً برايشان روشن سازي .سعي کنيد.
هميشه جاي خالي نوازش پدري را که در روحيه فرزندان تاثير به سزائي مي گذارد را پُر کنيد. انشاء الله که موفق و منصور باشيد و رفته رفته تعاليم مذکور را مُتَعلًّم شويد. در خاتمه چد جمله اي با برادران عزيز و گراميم تکلّم کنم :برادران عزيز و مبارزم فرامرز و حميدجان ؛ ابتداء پيروزي نظام دشمن شکن جمهوري اسلامي را بر کفر جهاني به شما و همه دوستان حزب الهي تبريک عرض مي نمايم، انشاء الله که به زودي زود حکومت عدل حضرت مهدي )عج) بر روي زمين استقرار يابد.
البته براي فراهم نمودن چنين محيطي وظيفه سنگين و مسئوليتي بزرگ بر گردن همه کساني است که ميخواهند در زير پرچم آن حضرت سلاح به دست گيرند و جهاد نمايند. در اين مسير بايد، فداکاريها و ايثارها و گذشتهاي فراواني از خود نشان داد و بايد در راه رسيدن به معشوق و وصال او مجاهدتهاي فراوان کرد.
غلامرضا بامروت
سلام عليکم:
خدمت ياور هميشه در انتظار م همسر دلسوز و مهربانم سلام , پس از عرض سلام سلامتي شما را از درگاه ايزد منّنان خواستارم. اميدوارم که با روحيه اي سرشار از رشادت و شهامت و صبر و استقامت در مقابل ناملايمات دنيوي ايستادگي کرده و همه شان را به زانو در آورده باشيد. اگر از حال من خواسته باشيد به حمدالله بد نيستم و به خدمت مشغولم. اميد است که نامه قبلي بنده به دست شما رسيده باشد و مطالب مندرج را کاملاً دقّت نموده باشيد .من هم اکنون در يکي از جبهه غرب کشور هستم .مهدي هم با من در همينجا است ولي پسّتهاي ماموريت فرق مي کند و حالش کاملاً خوب است . هيچ ناراحتي نداشته باشيد .بنده هميشه به اين مسئله زياد تکيه کرده و مي کنم که خداوند شخصي را نسيبم نموده که الحمدالله صبرش به منزله درياي بي کران است . انشاء الله هميشه خداوند شما را در کارهايتان موفق و منصور بدارد و توفيق سرمشق قرار دادن روش حضرت فاطمه (ع) را به شما را عنايت فرمايد. اميدوارم احوال زهرا و حسين کوچک کاملاً خوب باشد. از طرف حقير هر دوي آنها ببوسيد و همانطور که در هنگام عزيمت هم خدمت شما عرض کردم از آنها کاملاً مراقبت و مواظبت کنيد چرا اينکه آنها جز امانتي بيش در دست ما نيستند و اگر خدائي نکرده در امانتداري وقفه اي نشان دهيم در مقابل خدا و رسول خدا مسئوليم . به ياري خداوند متعال توفيق شرکت در عمليات را پيدا کرديم و به هنگام سر دادن نداي الله اکبر و و يا زهرا بود که دشمن بعثي فرار را برقرار ترجيح داده و همانند موش هاي صحرائي عده اي از آنها در سوراخهاشان خزيدند وعده اي ديگر از آنها به درک و اصل گرديدند .به همّت رزمنده گان اسلام و با پشتوانه فرستادن امدادهاي غيبي توسط خداوند متعال بود که عمليات و الفجر شش در همه مناطق با موفقيت کامل انجام شد و درکليه مناطق مورد هدف قرار گرفته در نيم ساعت اوّل شروع عمليات به تصرف رزم آوران دلاور اسلام درآمد.
و کاملاً محور را از چنگال دژخيمان بعثي بدر آوردند, ديگر بيش از اين مزاحم اوقاتتان نمي شوم. منتظر نامه شما هستم. به اميد زيارت کربلاي حسيني و پيروزي رزمندگان اسلام .دعا به جان امام و رزمندگان اسلام را فراموش نکنيد. سلام ما را به تمامي دوستان و آشنايان نزديک و دور برسانيد.
والسلام علي من التبع الهدي گردان مسلم بن عقيل (ع)
غلامرضا با مرّوت 13/12/62

بسمه الله الرحمن الرحيم
با سلام به منجي عالم بشريت حضرت بقيه الله اعظم ارواحنا له الفدا و با درود به رهبر کبير انقلاب اسلامي امام خميني و نيز با سلام و درود به ارواح پاک جميع شهداي گرانقدر کربلاي ايران زمين بايد اظهار دارم که بر حسب اداي وظيفه الهي بر آن شده تا مطالبي چند در خصوص اوضاع و احوال خودم به طور مشروح عرضه دارم, اگر از حال حقير جويا بوده باشيد, به حمدالله بد نيستم و ملالي نيست و خدا را شکر مي کنم که سلامتي را به ما عنايت فرمود. خوب از حال شما فرزندان و پدر و مادر بنده و شما بگوئيد. اميد است در زير سايه خداوند متعال صحيح و سالم باشند و همواره زندگي خوشي را سپري سازند .
اگر يادتان باشد در مورخ 10/8/64 جهت عزيمت به جبهه از شما خداحافظي نمودم در بين راه نزديکي خرم آباد دچار صانحه تصادف شده و کمي سطحي مجروح گشتم که باز هم با عنايت خاصّه خداوند منّنان از هر گونه بلا مصون و محفوظ ماندم و در ازاي اين عنايت خدا دو رکعت نماز شکرانه به جا آوردم. آري صلاح نيست که در چنين راهي از دنيا برويم ,من هميشه در اين فکر هستم که در کجا و چه وقت شهادت در راه خدا نصيبم خواهد گشت و اين انديشه مرا به تعجّب وادار مي سازد که آيا لياقت آن را دارم يا نه. بگذريم, اميدوارم که کارها و روزها براي شما سهل و آسان بگذرد و مشکل غير قابل حلّي نداشته باشيد. راستي از محل برايم بنويسيد که چه خبر است، از حال همشيره و همشيره زاد هايم بگوئيد. اميد است حالشان خوب و خرّم باشد در ضمن خبر شما را در دهات داشتم اميدوارم مراقب زکيّه خانم باشيدکه خداي ناکرده امراض يا سرماخوردگي به سراغش نيايد. از زهرا خانم برايم تعريف کنيد. آيا هنوز رفتار بزرگسالان را انجام ميدهد يا نه .سراغ بابا را مي گيرد؟ بهر حال غمخوار آنها باشيد چرا که بارها عرض کردم امانتي بيش در دست ما نيستند. از حقوق دريافتي بنده چه خبر, قرار بر اين بوده که اين بُرج حق ماموريت نيز پرداخت گردد که به طور دقيقي مقدارش را نميدانم .در خاتمه از وجود شما در خصوص زحمات بي دريغي که جهت پرورش و آموزش فرزندانم ايفاء مي کنيد صميمانه تشکر ميکنم. سلام مرا به همه دوستان و آشنايان اسلامي به ويژه پدر و مادرم و به پدر و مادرتان ابلاغ فرمائيد. والسلام
سلام مرا به برادران بزرگوارم فرامرز و حميد برسانيد. با تشکر فراوان غلامرضا

... کتابهاي درسي من به دستم رسيد و انشاء الله قصد دادن امتحان از مورخ 11/3/65 را دارم که دعا کنيد موفّق باشم. شما در نامه تان نوشته بوديد که از سپاه جهت احوالپرسي آمدند. اگر چنانچه مجدداً به آنجا آمدند از طرف بنده از آنها تشکر کنيد خوب حال مامان و آقاجان بنده و شما چطور است اميدوارم که حال همه آنها خوب و صحيح بوده باشد و حال مادر شما از نگراني بدور باشد. حال فرزندم زهرا را که نوشته بوديد خوب هست, شکر خداي متعال را به جا آوردم. مواظبش باشيد در ضمن حال سجاد و سبحان چطور است, اطلاع داريد, چنانچه اطلاع داريد برايم بنويسيد از اوضاء و احوال محله دهبنه برايم تعريف کنيد.
اگر حقوق دريافت کرده ايد بنويسيد و 300 تومان وجه نقد برنج پدر کاظمي پور يادتان نرود. نداريم شما برايم بگوئيد که حال برادر بزرگم فرامرز و خانمش چطور است انشاء الله که خوب باشند .سلام ما را به آنها برسانيد و به آنها بگوئيد که حميد انشاء الله تسويه حساب نموده و بزودي عازم رشت مي گردد .ديگر بيش از اين مزاحم اوقات شما نمي شوم. امام را دعا کنيد و سلام ما را به دوستان و آشنايان برسانيد در خاتمه اگر موقعيّت و شرايط آماده بود. حتماً سري به شما خواهم زد، خداوند به همه شما نصرت و تندرستي عنايت فرمايد به اميد زيارت کربلاي امام حسين (ع) والسلام علي من التبع الهدي 29/2/65

...به سوي سنندج از توابع کردستان مظلوم رهسپار گشته پس از ورود به مقر جهت ديدار با برادرم حميد به چندين ساختمان سرکشي کرده ولي موفّق نشدم او را پيدا کنم , حميد هر طوري بود مرا پيدا کرد و جاي شما خالي اوّلين نهار در تيپ را ميهمان او بودم. روي هم رفته ديدار دوستان و آشنايان سبب افزايش روحيه ما ميشود که ما فعلاً آن را دارا هستيم, بگذريم وضعيت ما تقريباً در طي گذشت روزها شبيه هم هست, راستي از آنجا چه خبر؟ اميدوارم که حال مامان و آقاجان بنده و شما خوب باشد و صحيح و سالم باشند و اميدوارم که حال برادرم فرامرز و خانمش و برادر زاده ام خوب باشد .
...قصد دارم روزه امسال ماه مبارک رمضان را در همين جا بگيريم که لازمه ايجاد زمينه براي من ,دعاي شما ست . به مامان بگوئيد که براي شما نيز نامه داده ام .
به هنگام عزيمت به مرخصي هديه اي ناقابل براي شما و دخترم و همينطور مامان خريداري نمايم.
امام را دعا کنيد و ما را نيز از دعاهاي شما بي نصيب نگذاريد. توفيقات روز افزون شما را از خداوند منّان خواستارم .ما را ببخشيد که در نامه نويسي مراعات ترکيب لغات و جمله بندي صحيح را ننمودم .چون صلاح نديدم از دو کاغذ استفاده نمايم.
والسلام دوستدار شماهمسرت 21/2/65 



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان گيلان ,
برچسب ها : بامروت ابدکي , غلامرضا ,
بازدید : 287
[ 1392/05/13 ] [ 1392/05/13 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 760 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,713,452 نفر
بازدید این ماه : 5,095 نفر
بازدید ماه قبل : 7,635 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 3 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک