فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

سيد موسي« نامجو »در سال 1317 در بندر«انزلي» بدنيا آمد و پس از انجام تحصيلات ابتدايي و متوسطه به تحصيل در دانشکده افسري ادامه داد و افسري با دانش شد. او پس از پيروزي انقلاب اسلامي در مسئوليتهايي چون عضو هيئت علمي و فرماندهي دانشکده افسري و وزارت دفاع جمهوري اسلامي ايران به خدمت پرداخت .
از سال 50 كه فعاليت سياسي خصوصاَ براي ارتش خطرناك بود، شهيد نامجو نوارها و اعلاميه‌هاي امام را پخش و جابجا مي‌كرد. از لحاظ شخصيتي و مذهبي هيچ كم و كسر نداشت. نماز شب سيد، به قدري با گريه توأم بود كه از ناله شبانه‌اش، اتاق به لرزه مي‌‌افتاد.
شركت در راهپيمايي و كمك به دوستان سيره شهيد بود. شهيد نامجو با همسر و فرزندانش، روابط عاطفي نزديكي داشت. نام او درفهرست سياه رژيم شاه بود، به گونه‌اي كه اگر انقلاب نمي‌شد،‌ اعدامش حتمي بود.
سيد موسي نامجو، ‌در سال 49 ازدواج كرد. ثمره اين وصلت پاك، 3 فرزند(2 پسر و يك دختر) است. دو فرزند شهيد نامجو پزشك هستند. وزير دفاع جمهوري اسلامي ايران در حادثه سقوط هواپيماي C-130 همرا با تعدادي از فرماندهان ديگر به ديدار معبودش شتافت.
منبع:پرونده شهيد در سازمان بنياد شهيد وامور ايثارگران ،مصاحبه با خانواده،همرزمان ودوستان شهيد

 



خاطرات
همسر شهيد :
بهترين خاطره اي که از ايشان به ياد دارم , بودن او در منزل و درکنارم بود. به سبب کا ر و فعاليت زياد , او را در منزل خيلي کم مي ديديم . تنها روزهاي جمعه بيشتر او را مي ديديم که هميشه به اتفاق به نماز جمعه مي رفتيم . او هيچ وقت از کار زيادي که داشت گله نمي کرد. واقعا وجود ا يشان و بودنش در کنار ما خاطره بسيار بزرگي بود.
خاطره خاص ديگري که به ياد بچه ها مانده است , تنها مسافرتي بود که در طول يازده سال زندگي با ايشان رفتيم و اين مسافرت هميشه در ذهن بچه ها هست و هيچگاه فراموش نمي شود. آن اوايل پسر کوچک من گاهي وسايل نظامي پدرش را بر مي داشت و با آنها بازي مي کرد و اين کمبود او را جبران مي نمود و ما هميشه به ياد او هستيم .
ايشان من را از هر لحاظ براي شنيدن خبر شهادتشان آماده کرده بود. زندگي ما بسيار ساده بود و با داشتن امکانات , در منزل اجاره اي زندگي مي کرديم و سه بار منزلمان را عوض کرديم . هر چه به او توصيه مي کردند که خانه سازماني بگيرد او قبول نمي کرد و مي گفت : من مي توانم کرايه بدهم , ولي در ارتش افراد محتاجتر از من هستند که از اين خانه ها استفاده کنند.
نام و ياد شهيد نامجو مثل يک ياس سپيد در روح و جسم همسر و فرزندانش پيچيده است و عطر دلاويز شهادتش ، هنوز در فضاي خانه پراکنده شده است.

زندگي ما بسيار ساده بود و با داشتن امکانات در منزل اجاره اي زندگي مي کرديم و سه بار منزلمان را عوض کرديم . هر چه به او توصيه مي کردند که خانه سازماني بگيرد او قبول نمي کرد و مي گفت : من مي توانم کرايه بدهم ولي در ارتش افراد محتاج تري هستند که از اين خانه ها استفاده کنند.

آشنايي خانواده من با پدر و مادر موسي موجب ازدواج ما در سال 49 شد. در آن زمان من سال آخر دبيرستان بودم و مدرک ديپلم را پس از ازدواج گرفتم.
از وقتي سعادت همسري اين مرد بزرگ را پيدا کردم دگرگوني سياسي در زندگي من به وجود امد و با کمک و ارشاد او، شور و شوق نهفته مذهبي من شکوفا شد. با ديدن اعتقادات شهيد نامجو تلاش مي کردم که خودم را به او برسانم و معلومات علمي و اجتماعي خود را بالا ببرم . سيد موسي در طول حيات پر برکتش نه تنها همسري نمونه و شايسته براي من بود، بلکه حکم آموزگاري پر حوصله را داشت و در همه ابعاد زندگي مرا راهنمايي مي کرد.
زندگي ما با سختي هاي فراواني شروع شد. گاهي من از رنجهاي زندگي به او گله مي کردم. اما او با کلام متين و گيرايش به من آرامش مي داد.
در مقابل تمام مسائل زندگي جدي بود و هر وقت لازم مي شد خيلي دوستانه مسائل را گوشزد مي کرد . او از اول زندگيمان به مسائل اجتماعي اهميت مي داد. از همان آغاز زندگيمان از صبحتهايش بوي نارضايتي از حکومت شاه مي آمد . ابتدا من تعجب ميکردم ولي وقتي رفت و آمدهاي او را با شهيد آيت و ديگران ديدم معلوم شد که فعاليتهايي دارد.

از سالهاي 50 به بعد ، با آن که فعاليت سياسي- آن هم براي ارتش- خيلي خطرناک بود او بدون ترس و واهمه اعلاميه ها و نوارهاي امام (ره) را جابجا مي کرد و هيچ ترسي ازاين کارها نداشت. او از ابتدا مقلد امام (ره) و عاشق ايشان بود و با تمام وجود به امام (ره) عشق مي ورزيد.
نحوه برخورد و صحبت هاي شهيد نشان مي داد که فردي مذهبي و معتقد است و اين مساله حتي در کلاسهاي او نمايان شده بود و تا آنجا که من اطلاع دارم دانشجويان مذهبي دانشکده افسري دور او جمع شده بودند و به قول معروف از او خط مي گرفتند. شهيد کلاهدوز و شهيد اقارب پرست از دانشجوياني بودند که با او ارتباط نزديک داشتند.

از نظر ابعاد مذهبي ، ايشان هيچ کم و کسري نداشت. مرتب روزه مي گرفت و خيلي وقتها نماز شب مي خواند. نماز شب او نماز معمولي نبود؛ طوري گريه مي کرد که اتاق به لرزه مي افتاد. ما گاهي از صداي گريه او بيدار مي شديم . او هيچ وقت دوست نداشت مرفه زندگي کنيم و از روز اول زندگيمان در منزل اجارهاي زندگي مي کرديم. در آن زمان ارتش به پرسنل ، خانه سازماني مي داد و وقتي من از او خواستم که منزل سازماني بگيرد، گفت بگذار کساني که نياز دارند بگيرند. فاميل خود را با وضع سياسي مملکت آشنا نموده بود و در زماني که امام (ره) دستور دادند که شبها مردم به پشت بامها بروندو تکبير بگويند. او بي محابا از ايوان منزل تکبير مي گفت . او مرتب در راهپيمايي ها شرکت ميکرد و از هيچ کمکي براي مردم انقلابي دريغ نميکرد.

همسرم با فرزندانش روابط عاطفي بسيار نزديکي داشت.
بعضي از روزها که خيلي خسته بود، من از بچه ها مي خواستم که او را اذيت نکنند تا استراحت بکند ولي او با کمال خوشرويي با آنها شروع به بازي مي کرد و حرفهاي آنها را مي شنيد و با مهرباني جواب مي داد.
با پيروزي انقلاب ، او تمام وقت خود را وقف انقلاب نمود اوايل انقلاب که بچه هاي انقلابي پادگانها را مي گرفتند خيلي به آنها کمک مي کرد و تا نيمه هاي شب بيرون بود . او مي گفت:
بچه ها هنوز پخته نشده اند و آمادگي نظامي ندارند. من بايد به آنها کمک بکنم .) بعد از پيروزي انقلاب، او به اتفاق شهيد محمد منتظري، شهيد کلاهدوز و تعدادي ديگر از دوستانش اقدام به تاسيس سپاه پاسداران کرد. فعاليت او بعد از انقلاب به قدري زياد بود که شب و روز کار مي کرد. او واقعاً به ارتش اسلام عشق مي ورزيد. زندگي اش ارتش و دانشگاه افسري بود. او با آنکه از آغاز انقلاب داراي مسووليت هاي مهمي بود، با اين حال اين پستها و مقامها در او تاثيري نداشتند. او همان نامجوي قبل از انقلاب بود و حتي افتاده تر و متواضع تر از قبل شده بود. او با آنکه در دوران انقلاب فعاليت ضد رژيم داشت، با اين حال پس از پيروزي انقلاب ، ليستي به دستمان افتاد که نام او را رژيم شاه جزو اعدامي ها نوشته بود و اگر انقلاب پيروز نميشد او را اعدام مي کردند.
زيادي کار ايشان و مسووليت هاي متعددش موجب شد که ما از ديدن او نسبتا محروم شويم، ولي به خاطر اينکه او براي انقلاب و اسلام و ايران فعاليت ميکرد ما تحمل مي کرديم.
پاسي از شب گذشته به منزل مي آمد و چون احساس خطر مي کرديم لذا پيشنهاد داديم به منزل نيايد و شبها در اداره بماند و به اين ترتيب از نظر امنيتي از خطر دور باشد.
مي گفت : ما مسلح به الله اکبريم. بعدها که رفت دانشکده افسري چند نفر را به عنوان محافظ براي او گماردند که او با قاطيت گفت: با اين کار دشمن خيال مي کند که از او ميترسيم و خوشحال مي شود واز پذيرفتن محافظ امتناع نمود.

شهادت آرزوي ايشان بود. در نيمه هاي شب، وقتي به نماز ميايستاد ، با خدا راز و نياز مي کرد و با اشک و ناله هاي بلند از خدا آرزوي شهادت مي کرد . او در مورد شهادتش با بچه ها صبحت کرده بود و آنها را آماده شهادت خود نموده بود. البته اين آمادگي را از سالها قبل به من داده بود و از من خواسته بود در صورت شهادت اواصلاً گريه نکنم.
اين موضوع را بارها به طور صريح به دخترمان گفته بود و دخترم نيز روي اين مساله حساسيت پيدا کرده بود.اما چون همه ما اور ا دوست داشتيم گفته ها وسفارشهاي او هم براي ما دوست داشتني بود. گرچه از دست دادن عزيزان بسيار سنگين است، ولي انساني که يک بعدي نباشد ميداند که در دنياي ديگر زندگي ديگري وجود دارد و بهتر است انسان راضي باشد به رضاي خدا.
پس از بازگشت از سفر کره به منزل جديد در خارج از شهر نقل مکان کرديم . براي او که وزير دفاع بود اين محل اصلاً منطقه امني نبود ولي او بدون توجه به اين مسائل با همان فولکس کهنه رفت و آمد ميکرد و به تهديدات گروهکها و تروريست هاي ستون پنجم اعتنا نمي کرد

سه روز بعد از اسباب کشي به جبهه اعزام شد و قرار بود براي جشن سردوشي دانشجويان مراجعه کند. طبق معمول ما هم منتظر آمدنش بوديم و چون همه همسران ، با نگراني و دلشوره در غروبي غمبار به اتفاق مادرم و بچه ها در مقابل منزل به آسمان نگاه مي کرديم و صداي هلي کوپترهاي در حال عبور را به نظاره نشسته بوديم ، خيلي دلمان مي خواست که او با يکي از همين هلي کوپترها آن شب از راه برسد و ما موفق به ديدار او بشويم. خلاصه شب را با دلتنگي فراوان به صبح رساندم ولي احساس من چيز ديگري مي گفت و اتفاقات ناگواري را در پيش روي من مجسم مي کرد. صبح زود رئيس دفتر ايشان به اتفاق چند تن از بستگان به منزل آمدند و من از آنها خواستم که هر خبري شده بگويند، اما آنها براي رعايت حال من که چهار ماهه باردار بودم از دادن خبر خودداري کردند. هرچه اصرار کردم نگفتند، تا اين که ساعت 8 صبح خبر سقوط هواپيماي سي-130 حامل فرماندهان ارتش و بعد هم اسامي شهداي اين حادثه ناگوار را از طريق راديو شنيديم.
چند ماه بعد از اين حادثه ، سيد مهدي پسر دوم من با خصوصيات خاص پدر و با روحي به لطافت روح پدر به دنيا آمد. در زمان شهادت ، دخترم 9 سال و فرزند دومم ناصر 6 سال داشت.
با شنيدن اين خبر عرق سردي بر وجودم نشست . سفارش شهيد مبني بر گريه نکردن در شهادت او و غم از دست دادن همسر و پدر فرزندانم آتشي سوزنده بر دلم ريخته بود . نميدانستم چه بايد بکنم و ساعتها مبهوت بودم. سرانجام با خود گفتم: وظيفه دارم از اين پس براي بچه هاي شهيد هم مادر و هم پدر باشم و با توکل به خدا تا امروز چراغ زندگي يادگارهاي آن شهيد بزرگوار را روشن نگه داشته ام و در حال حاضر دو فرزندم پزشک و مشغول تحصيل مي باشند.
من امروز افتخار مي کنم که مادر کودکان شهيد نامجو مي باشم و بالاترين دلخوشي من اين است که خود را يکي از پيروان ناچيز حضرت فاطمه (س) ميدانم، و امروز يقين دارم که من و مادر يا همسر ساير شهدا به خاطر خدا و مصالح انقلاب اگر همانند حضرت زهرا (س) بردباري را پيشه خود سازيم و تسليم رضاي او گرديم مطمئنا پاداش اين فداکاري ها را در آن دنيا خواهيم گرفت.
وي خصوصيات اخلاقي و روحي والايي داشت. با وجود خستگي زياد ناشي از کار – که خواه ناخواه بر روحيه انسان تاثير مي گذارد- سعي مي کرد تا اين مساله اثري در رفتار او نسبت به خانواده نداشته باشد. بيش از هر چيز به روحانيت اهميت مي دادو شايد در هم رديفهاي او که افرادي متدين و متعهد به اسلام بودند (و به آنها ايمان دارم) خصوصيات ريز وبارز شهيد نامجوي را مشاهد نکردم. به تمام معنا خاکي بود و به سپاهيان ميگفت :” وحدت خودتان را حفظ کنيد” و در وحدت ارتش و سپاه تلاش وافري داشت تا اين دو نيرو در يک سازمان متحد و يکدل و يکرنگ به نام ارتش اسلام شکل بگيرد.

شهيد نامجو در کنار حضرت آيت الله خامنه اي – مدظله العالي – حدود دو سه ماه متوالي در ستاد عمليات نامنظم فعاليت داشت. در طول اين مدت که ما زير بمب و موشک دايم بوديم، بعضي وقتها تماس تلفني با ما داشت و جوياي احوال ما مي شد. يک بار در حين صبحت تلفني متوجه شدم که صدايش گرفته است. پرسيدم : طوري شده؟ و او با لبخند گفت: چيزي نيست نگران نباش ، از دود و آتش است.
و پس از آن پيغام فرستاد که پمادي برايش تهيه و ارسال کنيم علتش را پرسيدم .گفت انگشتان پايم زخم شده است.
پرسيدم که چرا ؟
گفت : براي اينکه وقت نميکنم پوتين هايم را از پايم در آورم.
چند شب بعد ناگهان ديديم شهيد نامجو به منزل آمد. از او پرسيدم : چطور شد که به مرخصي آمدي ؟ گفت: آقاي خامنه اي به من امر فرمود سيد دو، سه شب برو خانه.

فرزند شهيد:
آن موقع من پيکر بابا را نديدم اما چهار ، پنج سال پيش که عکسش را ديدم. شباهت عجيبي بين پيکر بابا و جدهاش حضرت زهرا (س) جدش حضرت حسين(ع) و حضرت ابوالفضل (ع) بود. سر بابا سوخته بود پهلويش سوخته بود و دستهايش حالتي داشت که انگار مي خواست چيزي به کسي بدهد.
بابا به آرزويش که شهادت بود، رسيد. بابا شهيدي عاشق بود. حرفهاي سيد ناصر نامجو در وصف حال پدرش آنقدر گيراست که آدمي را به عمق احساسات لطيف يک عاشق مي کشاند.

تازماني که محور خانواده به خانه نيامده، بچه ها همچنان به بازي و بازيگوشي شان ادامه مي دهند. من هم همين طور بودم . بابا سعي مي کرد از همان بچگي روحيه مردانه داشته باشم. من هم بازي مي کردم تا بابا بيايد و نماز جماعت را در خانه به پا کند . بعد از آن شام و گزارش کار روزانه.
با وجودي که 5 سال بيشتر نداشتم ، اغلب جاها مرا با خود مي برد؛ البته قبل از وزارت. مرا با تفنگ و پرچم بازي آماده مي کرد و باهم نماز جمعه مي رفتيم و بعد از آن به دانشگاه .
يک باز در نماز جمعه گم شدم. تشنه ام بود. بابا منبع آب را نشان داد و تاکيد کرد جايمان را نشان کنم. من همين طور که به سمت منبع آب مي رفتم مرتب پشت سرم را نگاه مي کردم که نکند بابا را گم کنم ولي آب را که خوردم هر چه گشتم نه جا را پيدا کردم نه بابا را .گريه کردم . مرا به ستاد گمشده ها بردند و در بلندگوها نشاني پسري که گم شده بود را دادند. بابا آمد مرا تحويل گرفت و مثل همه باباها گفت: مرد که نبايد گريه کند.
شهيد نامجو وزيري خاکي بود، بعد از اينکه وزير شد ديگر کمتر از قبل بابا را مي ديدم . صبح وقتي خواب بوديم ميرفت و شب هم وقتي خواب بوديم مي آمد.
از دوستان و دانشجويان با حرفهاي زيادي راجع به او مي شنويم . از بينش دقيق، ذهن فعال و دقيق ، آينده نگري نسبت به مسائل ارتش آن زمان، انضباط ، انعطاف ، لياقت و ..... بابا ميگويند و تاکيد مي کنند که در زماني که بابا فرماندهي دانشکده افسري را بر عهده داشت، آنجا را به عنوان فيضيه ارتش مي شناخت.

يک بار بني صدر به بابا تندي کرده بود. بابا را از سه تا پنج روز توبيخ کرده بود. بابا توبيخ را پذيرفته ولي از اصول خود کنار نيامده بود.
دانشجويانش کلاس درس بابا را خيلي دوست داشتند و گذشت زمان را حس نمي کردند. بابا عادت داشت آخر کلاس از دين و اخلاق صبحت مي کرد و با تمام شدن کلاس هيچ کس از کلاس خارج نمي شد و پاي صبحت او مي نشستند.
مهمترين خصوصيت ديگر بابا اين بود که ديوار بلندي بين کار و محيط خانه مي کشيد. هرگز ما را درگير مسائل کاري خود نمي کرد. گرچه دانشکده افسري به اندازه و مسائل آن برايش اهميت داشت.
به قدري در انتخاب همسر دقت و سليقه به خرج داده بود که تمام عقايد ايشان اجرا مي شد.
با امام (ره) آنقدر محشور بود که امام او را سيد موسي خطاب مي کردند. در جنگ فرماندهي عمليات از ابتداي محور غرب تا جنوب را بر عهده داشت . متاسفانه بعد از شکست حصر آبادان به طريق مشکوکي که قطعا دسيسه بود ، به شهادت رسيد.
آن موقع من پيکر بابا را نديدم ولي چهار ، پنج سال پيش که عکسش را ديدم شباهت عجيبي بين پيکر بابا با جدش امام حسين(ع) ، جده اش حضرت زهرا (س) و حضرت اباالفضل داشت. سر بابا سوخته بود، پهلويش سوخته بود و دستهايش حالتي داشت که انگار ميخواست چيزي به کسي بدهد.



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان گيلان ,
برچسب ها : نامجو، موسي نامجو , موسي ,
بازدید : 236
[ 1392/05/13 ] [ 1392/05/13 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 625 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,713,317 نفر
بازدید این ماه : 4,960 نفر
بازدید ماه قبل : 7,500 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 3 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک