وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احيا عند ربهم يرزقون
سلام بر تو اي امام عزيز، اي كوه حلم و تقوي، اي خليفه الله. مرا ببخش كه بيش از اين نتوانستم در جهت حاكميت الله در زمين تورا ياري كنم. اي كاش ميتوانستم صدها بار زنده گردم و دوباره چنين بميرم. اي امام شما در هر صبح و شام كه دست بر دعا بر ميداري و با خداي خويش در خلوتگاه عشق به نيايش مشغول ميشود، آمرزش شهيدان را نيز از خداوند تبارك و تعالي بخواه تا از سر تقصيرات دنيوي ما در گذرد و آن لحظات شهادت را از ما بپذيرد تا خداي ناكرده اگر هوايي در سر ميپرورانده و افكار دنيوي داشته باشم، موجب از دست دادن فضيلت شهادت نگردد. وصيت من پيامي است به همة نسل هاي آينده تاريخ بشري و پيغامي است كه براي همة پرچمداران توحيد دار. پيغامي كه از شهيدان دارم، من خود مدعي سخني نيستم، بلكه سخنان دهها هزار شهيد است و چون آهنگ پيوستن به آنان نمودهام، بر آنم كه همشعارشان شوم، باشد كه خداوند مرا در زمرة پذيرفتگان خويش بفرمايد. همة شهيدان محور خطابتان به آيندگان و ماندگان سه مطلب است: وحدت، پشتيباني ولايت فقيه، نفي مستكبران و اتخاذ حق مظلومان از ظالمان در همة جهان. آنها خود بر اين مهمات معتقد بودند و با شهادتشان ثابت كردند و الان جمع شاهدان نظارهگر اين است كه ما چگونه عمل كنيم. ما چقدر خوني كه آنها نثار كردند خود را مسئول احساس ميكنيم، وحدت اساس تشكيلات سالم و پيشرو ميباشد و ولايت خونبهاي مظلوميت تاريخ از آدم تا خاتم بوده و ولايت فقيه تداومبخش نداي برحق مظلومان در زمان غيبت كبري، ولايت فقيه حب المتين مظلومان انسان است كه با تكيه بر اسلام، يگانه محوري است كه بر آن است تا حق نسل مستضعف را از ظالمان بگيرد. جامعه منهاي ولايت فقيه انسان منهاي روح. اي كاش روشنفكران دنيا اين مسئله را در تمامي جوامع تا آنجا كه تاريخ ميبيند، تحقيق ميكردند و آن وقت جهانيان ميفهميدند كه هيچ حكومتي در تاريخ گذشته انسانيتر از حكومت انبيا نبوده و بعد از آن هيچ نظامي عادلتر و اساسيتر از نظام حاكم بر مدينه در زمان پيامبر خاتم و به دنبال آن حكومت چند سالة حضرت علي (ع) با تكيه بر همين قالب. هيچ جامعهاي ايدهآلتر از جامعه اي كه بر اساس ولايت فقيه بنيانگذاري بشود، وجود نداشته است، زيرا مسير گذشته هر جا و طليعهاي نشان ميداده وانسانها را چندصباحي با حقيقت عدل انسانيت استقلال و آزادي آشنا ميكرده است و اينك كه در آستانة شهادت واقعم، مسئولم كه نداي بر حق شهدا را براي مظلومان كه تنها مخاطبان ايناناند، بيان كنم و به آنها بگويم تنها مسيري كه ميتواند حق از دست رفتة پدرانمان را و حق از دست رفتة خودتان را از ديكتاتوران موجود بگيرد، مسيري است كه تكيهگاهش ولايت فقيه باشد. معبودا،پروردگارا، تو را قسم ميدهم به خون امام حسين (ع) به خستگي حضرت علياكبر در آن روزي كه با دشمنان اسلام در كربلا ميجنگيد و در برگشت از پدرش آب خواست. قسمت ميدهم كه مشتري جان و مال ما باش، خداوند متعال ميدانم همه كس را قبول نداري و مشتري فردي هستي كه در قرآن خودت فرمودهاي، اي ارحم راحمين، ما اين شرايط را نداريم، فقط خودت اين سعادت را نصيب اين كشور مسلمان ايران كردهاي تا شايد افرادي مثل من كه شرايط سورة توبه، آية 112 را نداشته باشند و در اين جبهه كه جنگ با كفار است، شهادت را نصيب ما بگرداني تا شايد در پيش پيغمبر و امامان و به خصوص در پيش امام حسين (ع) و در حضور اين رهبر بزرگ روسفيد شوند. بارپروردگارا تو را قسم ميدهم به خون حسين (ع)، به عزت زهرا (س) گناهكارم فقط اين راه نجات است، ما را از اين بست نجات بده و شهادت را نصيب ما بگردان. شايد با اين جاني تا حالا در اختيار نفس اماره بوده است، در اين آخر بتوانم با ياران حسين (ع) صحبت كنيم. پروردگارا به حكومت ترا بر جان خود حس ميكنم. اي خداوند تبارك و تعالي ما را از اين ظلمات نجات بده و به سوي نور ببر. يا رب العالمين، پروردگارا اين توفيق را نصيب ما بگردان و اين وصيتنامه را با خون خودم رنگ كنم و شهادت را نصيبم را بگردان. پروردگارا صبر و ايمان را به پدرم و مادرم عنايت بفرما. پروردگارا به خون حضرت علي (ع) اين امام بزرگوار صحت و سلامت بدار و يارانش را حفظ و مصون بفرما. پدر عزيز و بزرگوارم، ترا به خداوند آن زحماتي كه براي من كشيدهاي حلالم كن، ميدانم فرزندي نبودهام كه به تو خدمت كنم، اما براي خاطر خداوند ما را ببخشيد و مادر مهربان آن رنج و شببيداريها و زحمات ديگرت و آن شير دادنت براي خاطر خداوند حلال كن. مادر ميدانم واقعاً خجالتم در عوض اين همه زحمت مادري كه كشيدهاي و همة مادرها ميكشند، به خصوص شما كه عاطفة مادريت را ميدانم كه چطور است، اما حلالم كن و هميشه صبر داشته باشيد. برادرانم، شما را به خداوند قسم ميدهم كه بزرگترين قدرت است قسم دادهام هميشه پيرو خط امام باشيد و تا ميتوانيد در دعاي كميل و توسل و نماز جماعت در مساجد و نماز جمعه شركت كنيد و اگر اين اعمال را انجام بدهيد، فريب شيطان را نميخوريد. اما همسرم و فرزندانم حلالم كنيد، ميدانم فردي نبودم كه آرزوهاي شما را به دستم بود انجام دهم، اما باز با اين همه بدي كه براي شما داشتم، حلال كنيد. در آخر در مورد فرزندانم بايد حتماً به مدرسه بروند و درس را ادامه دهند و آنها را به كلاس راهنمايي كنيد. در پايان از خانوادة سوگوارم تقاضامندم كه در فراغم صبور باشند و بدانند تحمل شهادت يك شهيد اجر بزرگي دارد. والسلام کرم خدا ابراهيمي
آثارمنتشر شده درباره ي شهيد
فراسوي آسمان
خانم جان زيراندازش را انداخت جلوي آفتاب كم زور آذرماه و پهن شد رويش. مادر لباسها را ريخته بود توي لگن و داشت چنگ ميزد. كتاب تاريخم ار گرفتم دستمو گوشة حياط شروع كردم به قدم زدن. خانم جان رو به مادر گفت: «ريحانه! پس چرا خبري از كرم خدا نشد، يعني اين قدر فراموش كاره كه مادر پيرش رو فراموش كرده و وقت نميكنه دو خط برامون بنويسه خبر سلامتي خودش رو به ما بده. چشمهايم مات شد از بس زل زدم به اين در بيصاحب مانده». مادر آهي كشيد و گفت: «چي بگم خانم جان، شايد گرفتاره، سرش خلوت بشه حتماً ما رو بيخبر نميذاره». چشم از كلمات كتاب گرفتمو گفتم: «خوب مامان، خانم جان حق داره، ميدوني چند وقته بابا رفته سفر و ازش خبر نداريم، حق داره مثل مادرهاي ديگه ولواپس پسرشه».
مادر نگاهش را از لگن لباسها گرفت و گفت: «كاشكي خودمون آدرسشو داشتيم. اين جوري از نگراني در مياومديم». چشم دوختم به كتاب و با نگاهم كلمات رو دنبال كردم. حواسم به خوندن بود كه صداي زنگ در پيچيد توي حياط. مادر گفت: «پسرم! در رو باز كن.» با دلخوري گفتم: «مامام ميبيني كه درس دارمو تا مييام حواسم رو جمع كنم، هر چي خوندم از كلهام ميپره». پيشاني مادر چروك افتاد و گفت: «ميبيني كه دستم بنده». با غيظ لاي كتاب رو بستم و رفتم طرف در. هيكل تركهاي پستچي به چشمم آمد. نامهاي داد دستم و گفت: سفارشيه، دفتر رو امضا كن.» دفتر را امضا كردم و در را بستم. چشم دوختم به آدرس روي پاكت. لبخندي صورتم را پوشاند و گفتم: «مامان و خانم جان، نامة باباس». مادر دستهاي كفآلودش را گرفت زير شير و آمد طرفم. خانم جان بلند شد. نامه را از دستم قاپيد و ماليد به چشمهايش. دوباره داد دستم و گفت: «زود بخون ببينم چي نوشته». با عجله در پاكت را باز كردم و گفتم: «خانم جان بنشين سر جات، اين جوري اذيت ميشي». خانم جان نشست روي زيراندازش و گفت: «زود باش ديگه دلم آب شد». نشستم جفتش و لاي كاغذ را باز كردم.
- به نام خدا، خانواده خوب و عزيزم سلام. حالتان چطور است. امشب تعداد زيادي از دوستانم به ديدنم آمدهاند و در حضور آنها دارم اين نامه را برايتان مينويسم. محمود رضايي، قاسم مدهني، رحمت اله دهقان، جعفر كوشكي، علي مروت و خيلي از بچههاي ديگر به شما و خانوادههايشان سلام ميرسانند. حتماً جوياي حال من هستند، حال من آنقدر خوب است كه نميدانم چگونه برايتان توضيح دهم. دلم برايتان تنگ شده، به خصوص براي مادر عزيز و زحمتكشم، شببيداريها و شير دادنهايتان يك طرف و نه ماهي كه مرا حمل كردهايد يك طرف ديگر. از تو و بابا ميخواهم كه مرا حلال كنيد، چون نتوانستم تا قبل از رفتنم به شما خدمتي بكنم. نگران حال من نباشيد. اينجا خانة زيبايي دارم و چندتا حوري در خدمتم هستند. خودشان ميگويند به خاطر اين كه در دنيا چنين و چنان بودهاي، به اين جا و مقام رسيدهاي. من ميگويم جاه و مقام و شما يه چيزي ميشنويد. تا با چشمهاي خودتان نبينيد باور نميكنيد. هميشه موقع جابجايي، هر كسي دچار مشكل ميشود، اما من نميدانم چرا مسافرت من و دوستانم اين قدر مثل آب خوردن بود. البته اولش كمي دلهره داشتيم، اما وقتي جاگير شديم، خيالمان راحت شد. نميدانيد وقتي مرا شهيد صدا زدند، آنقدر ذوق زده شدم كه سر از پا نميشناختم. اين جا همه به چشم بزرگي به من و دوستانم نگاه ميكنند. خدا را شكر، همة همسايههايم مومن و متقي هستند. البته توي اين شهر به اين بزرگي آدمهاي بد را راه نميدهند. مادرجان نمي داني اين هوريها مثل پروانه ميگردند دور ما. آن قدر لطيف و ظريف هستند كه روي پيشاني آنها نوشته شده بسم الله الرحمن الرحيم و روي لبهايشان نوشته شده لا اله الا الله. هوريهايي كه در خدمتم هستند نميگذارند يك لحظه احساس تنهايي بكنم. دوستان كنارم نشستهاند و هر كدام حرفي ميزنند. مرتب سفارش ميكند و ميگويند يك وقت خداي ناكرده امام و رهبر را تنها نگذاريد. محمود رضايي ميگويد كه شما با صبرتان ما را پيش فرشتهها سربلند كرديد. بايد با ماندنتان كاري زينبي بكنيد و از اسلام و انقلاب دفاع بكنيد. يكي از بچهها ميگويد نماز جمعه و جماعت را ترك نكنيد. راست ميگويد، آخر نماز جمعه و جماعت هم دشمنشكن است و هم شيطان را از آدم دور ميكند. من با نظرش كاملاً موافقم. راستي قبل از اين كه نامه را شروع كنم، داشتيم دعاي توسل ميخوانديم. ان شاء الله كه شما هم فراموش نميكنيد و هر وقت كه فرصت كرديد، هر دعايي كه رسيديد بخوانيد، به خصوص دعاي توسل و كميل. تا وقتي به اينجا نيامده بودم، آن قدر دعا ميكردم كه خدا چنين مقامي را نصيبم كند كه حد ندارد. هيچ چيز تو دنياي شما به پاي لذتهاي اين دنيا نميرسد. خداوند خيلي مرا دوست داشته كه اين مقام را نصيبم كرده است. تا كسي به اين مقام دست پيدا نكند، نميتواند حرفهايم را درك كند. يك وقت حرفهاي مرا دليل بر خودستايي ندانيد، آخر خداوند هر كسي را قبول نميكند و فقط مشتري جان و مال كساني است كه با اخلاص از همه چيزشان ميگذرند. از خدا كه پنهان نيست، از شما چه پنهان، آن قدر توي اين دنيا به درگاه خدا ناله و زاري كردم و خواستم از سر تقصيراتم بگذرد و در مقابلش جان ناقابلم را هديه درگاهش كنم كه روي من گنهكار را زمين نينداخت. او را روزي هزار مرتبه شكر ميكنم. در ضمن هيچ وقت فكر نكنيد كه ما اينجا فقط به فكر خودمان هستيم، اصلاً اين طور نيست. هميشه براي سعادت و سربلندي شما عزيزانمان دعا ميكنيم و از خدا ميخواهيم كه شر دشمنان را از سرتان كم كند. مسافرتم هم درست مثل يك خواب بود، انگار چشم بستم و باز كردم. برادرهاي خوبم، ميدانم كه مثل هميشه هوشيار و پيرو خط امام و رهبرتان هستيد. يادتان نرود كه شما خانوادة شهيد هستيد و خداوند هم دست ما را باز گذاشته تا هر كس را كه ميخواهيم شفاعت كنيم. ان شاء الله كه شما هم در قيامت روسفيد باشيد و روي ما را هم سفيد كنيد. همسر خوبم و بچههاي مهربانم، قبول دارم كه تا وقتي پيشتان بودم، نتوانستم كاري برايتان انجام بدهم، اما حواسم به شما هست و قول ميدهم كه اگر آدمهاي خوب و با خدايي باشيد، در آخرت كنار هم زندگي كنيم. از خداوند برايتان آرزوي موفقيت دارم. حواستان به درس و مدرسه باشد و از تو همسر خوبم ميخواهم كه آنها را به درس خواندن تشويق كني تا در درسهايشان كوتاهي نكنند. بچه هاي گلم، در هيچ كاري روي مادرتان را زمين نيندازيد و هميشه در كنارش بمانيد. نگذاريد غصه بخورد و احساس تنهايي بكند. از همينجا دستهاي پر از چين چروك پدر و مادر عزيزم و دستهاي زحمتكش همسر خوبم را ميبوسم. از شماها ميخواهم دوري مرا تحمل كنيد و با صبرتان نشان دهيد كه تسليم امر خدا هستيد. روي ماه همه شما را ميبوسم. هر وقت كه توانستيد سري به گلزار شهدا بزنيد. بچهها خوشحال ميشوند. همة ما براي ظهور آقا امام زمان دعا ميكنيم تا ان شاء الله زودتر بيايد و شر ستمكاران را از سر مظلوما كم كند. شما هم در دعا و نماز يادتان نرود. ارادتمند شما كرم خدا ابراهيمي آهنگران
منبع:يادهاي ماندگار،نوشته ي مهري حسيني،نشر بهار،قم-1383
درباره :
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا ,
استان لرستان ,
برچسب ها :
ابراهيمي آهنگران ,
كرم خدا ,
بازدید : 200