فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

در سال 1340 در روستاي خمه سفلي در شهرستان اليگودرز ودر خانواده اي مذهبي پا به عرصه وجود گذاشت .اوبا سرپرستي پدر و مادر بزرگوارش رشدکرد امابه علت فقر مادي تا سوم ابتدايي بيشتر به تحصيلش ادامه نداد. مدتي به تهران رفت تا تامين مخارج زندگي کارکند.درتهران او به شغل مکانيکي روي آورد و در اين زمينه استادي چيره دست شد ولي به خاطر نداشتن سرمايه از ادامه اين شغل منصرف شد و به گچ کاري ساختمان پرداخت.
اين دوران همزمان بود با تظاهرات مردم عليه رژيم فاسد شاهنشاهي .او نيز مانند ديگر هم وطنانش که شاهد ظلم وجنايت حکومت شاه بود، مشارکتي مستمر در مبارزات داشت.
بعد از پيروزي انقلاب شکوهمند اسلامي و آغاز توطئه هاي ضد انقلاب ودشمنان خارجي وداخلي ؛در سال 1359 در بسيج ثبت نام نمود تا به پاسداري از انقلاب بپردازد.
پس ازآنکه به عضويت سپاه درآمد به جبهه هاي غرب و شمال غرب رفت.او يکي از همرزمان سردارشهيد محمد بروجردي بود.در پاکسازي کردستان از گروهک هاي کومله و دموکرات و ديگر گروه هاي ضد انقلاب نقش به سزايي را ايفا نمود.
پاکسازي شهرهاي سقز ، بانه ، تپه سبز، پاوه و نوسود ،همراه با رزمندگان اسلام از نمونه رشادتهاي اوست. جاي جاي کردستان قدمهاي استوارش را به ياد دارند.شب و روز خواب نداشت تا با همرزمي مثل شهيد محمد بروجردي ضد انقلاب را سرکوب و آرامش را به کردستان برگرداند.

وقتي آرامش نسبي در کردستان برقرار شدو عمليات سپاهيان اسلام از جنوب عليه دشمن بعثي شروع شد و براي بيرون راندن دشمن از ميهن اسلامي نياز به مرداني همچون شهيد علي محمد نقيبي بود .او کردستان را رها کرد و به يگان هاي رزمي در جنوب پيوست تا با تدبير و فرماندهي و مديريت بالايي که داشت بتواند خدمتي به انقلاب و اسلام نمايد.با تشکيل تيپ مستقل 57 حضرت ابوالفضل(ع) به نيروهاي لرستان پيوست و به عنوان معاون و سپس فرماندهي گردان ابوذر مشغول به خدمت شد .درتمام عملياتي که اين تيپ انجام مي داد شرکت داشت. او اولويت اول زندگي اش را مبارزه و نبرد با صدام حسين دست نشانده آمريکاب جنايتکار مي دانست.
سرانجام زندگي اين سردار ملي همانند مردان بزرگ خدا به شهادت ختم شد .علي محمد نقيبي در ارديبهشت 1366 بر اثر اصابت ترکش در عمليات کربلاي 10 به فيض والاي شهادت نائل آمد.
يکي از همرزمان شهيد مي گويد:
پيش از عمليات کربلاي 5 با چند تن از دوستان که شهيد نقيبي هم جزء آنها بود به مشهد رفتيم .شهيد گفت اين زيارت آخر ماست ديگر به زيارت حضرت رضا(ع) نمي آييم و به شوخي گفت ما چقدر رو داريم که تا حالا هم مانده ايم چرا که دوستان ما هم شهيد شدند.
منبع:پرونده شهيد درسازمان بنياد شهيد وامور ايثارگران خرم آبادومصاحبه باخانواده ودوستان شهيد





آثارمنتشر شده درباره ي شهيد
ماموريت
فرمانده زد روي شانه اسير و گفت: «اسمت چيه؟» اسير بدون اينکه چشم از زمين بردارد،گفت: «آرمان.»فرمانده گفت:«ببين آرمان! به نفعته که با ما همکاري کني،چون يه نيروي معمولي کومله بودي،قول ميدم که اگه حرف بزني و جاي دوستانت رو نشون بدي،آزادت کنم.بعد هم مي توني بري يه جايي که دست هيچ کس بهت نرسه.»
آرمان کمي ساکت ماند و گفت:«اونا توي يه روستا جاگير شدن.فقط نيروهاي کومله اون جا هستن.» فرمانده گفت:«اطراف روستا رو خوب بلدي؟»آرمان خيره شد به صورت فرمانده و گفت: «آره،روستا پاي يه تپه سبز و پر درخته.»
- مي دوني کومله ها تعدادشون چقدره؟
- بين 25 تا 30 نفر هستن.
فرمانده آمد طرفم و گفت:«اکبر! يه دقيقه بيا بيرون کارت دارم.»از اتاق آمدم بيرون و در را پشت سرم بستم.سر در گوشم برد و گفت:«با اين حساب يه گروهان نيرو کافيه.ترتيبش رو بده.»من و فرمانده از دوستان قديمي بوديم و سالها همديگر رو مي شناختيم.آهسته گفتم:«اطمينان کردي؟» خنده پهن شد توي صورتش و گفت:«چاره اي نداريم.مجبوريم اطمينان کنيم.»شبانه از پشت تپه خود را کشيديم بالا و به دستور فرمانده از طرف ديگر سرازير شديم و در وسط تپه پشت صخره ها پناه گرفتيم.روستا در پاي تپه هاي سبز و پر درخت،زيبايي خاصي پيدا کرده بود.گلوله پشت گلوله شليک مي شد و آرامش روستا را بهم مي ريخت.در گرماگرم درگيري بازويم داغ شد و بي حس.دست کشيدم روي آن.خون لاي انگشتانم را پوشاند.تکيه دادم به تخت سنگ تا نفسي تازه کنم.نيروهاي کومله در ميان خانه هاي روستا پنهان شده بودن و يک نفس آتش مي ريختند روي تپه.با انفجار گلوله آر.پي.جي در وسط چند نفر از بچه ها خون زيادي روي زمين را پوشاند.سرم را از صخره بالا آوردم.لوله تيربار از ميان پنجره يکي از خانه ها بيرون زده بود.جرات قد راست کردن نداشتيم.سر بالا مي آورديم،باران گلوله باريدن مي گرفت.فرمانده خودش را به من رساند.با چفيه روي زخمم را بست و گفت:«بايد نفس تيربارچي و آر.پي.چي زن رو بگيريم.اين جوري بهتر مي تونيم عمل کنيم.»يکي از بچه ها گفت:«هر دوشون از اين سمت شليک مي کنن.من با نارنجک کلک هر دوشون رو مي کنم.»فرمانده گفت:«اين جوري نميشه.تا برسي پائين تپه،زدنت بايد با خمپاره 60 بزنيم وگرنه همه بچه ها قتل عام مي شن.»رو کردم به فرمانده و گفتم:«علي محمد! مواظب خودت باش.بدون تو کار پيش نمي ره.»يا علي گفت و رفت طرف حسين.
با دست ديگر اسلحه را گرفتم و آماده شليک شدم.حرف هاي فرمانده که تمام شد،حسين خم شد و دويد طرف خمپاره انداز.حدود ده دقيقه گذشت تا آماده شليک شد.يک چشمم به حسين بود و يک چشمم به پنجره اي که لوله تيربار را داخل آن قرار داده بودند.چيزي نگذشت که توده اي خاک قد کشيد سمت آسمان و صداي الله اکبر پيچيد بالاي تپه.لبخندي پهن شد روي صورت علي محمد و فرياد زد:«دستت درد نکنه حسين جان.گل کاشتي.»خمپاره دوم که انداخته شد،ديگر صداي تيراندازي به گوش نيامد.همه از پشت صخره ها خيره شده بوديم به روستا.چشمم افتاد به دو نفر از کومله ها که پارچه سفيدي را دست گرفته و تکان مي دادند.علي محمد فرياد زد:« شليک نکنيد.» با احتياط خود را از تپه کشيديم پائين و پخش شديم توي روستا.
تعدادي جنازه افتاده بود روي زمين.نيروهاي کومله پشت سر هم از خانه ها آمدند بيرون.دستهايشان را با طناب از پشت بستيم.علي محمد رو کرد به آرمان و گفت:«مسئول يا فرمانده اينا کيه؟»آرمان چشم چرخاند بين آنها و گفت:«بين اينا نيست.شايد کشته شده.»علي محمد ايستاد رو به رويشان و گفت:«مسئولتون کشته،آره؟»وقتي جوابي نشنيد،چانه يکي از آنها را زد بالا و گفت:«مگه زبون نداري؟»رو کرد طرف بي سيم چي و گفت:«بايد اينا رو انتقال بديم.يه تويوتا و دوتا کاميون لازم داريم.»
يک ساعت بيشتر طول کشيد تا ماشين ها از راه رسيدند.نيروهاي کومله را دو قسمت کرديم و همراه بچه هاي خودي پشت کاميونها جا داديم.علي محمد نگاهي انداخت به اطراف و گفت:«بايد خودم هم يه بار خونه به خونه روستا رو بگردم تا خيالم راحت شه که همشون دستگير شدن.» کاميونها آرام آرام جاده خاکي را پشت سر گذاشتند.
آماده جست و جو بوديم که زني با لباس محلي و سوار بر اسب از روستا آمد بيرون.با گوشه روسري تا روي بيني اش را پوشانده بود.علي محمد نگاهش را داد به ما و گفت:«توي اين روستا غير نيروهاي کومله،کسي نبود.اونم زن.»
آرمان خيره شد به صورت زن و گفت:«اون مرده،نه زن.»علي محمد که مطمئن شد،رفت جلو و گفت:«زود از اسب بيا پائين»زن هراسان گفت:«مگه نمي بيني من زن هستم.شما نامحرميد.با من چي کار داريد؟»علي محمد لگام اسب را گرفت و گفت:«خودت بيا پائين وگرنه ميگم بچه ها بيارنت پائين.»زن صدايش را بالا برد و گفت:«شما حق نداريد به من دست بزنيد.ازتون شکايت مي کنم.»علي محمد وقتي ديد زن به حرفش اهميت نمي دهد،با دست اشاره کرد طرف دو نفر از بچه ها.آنها هم معطل نکردند و زن را از اسب کشيدند پائين.علي محمد گوشه روسري را از روي صورت زن برداشت.و آرمان فرياد کشيد:«خودشه،مسئول نيروهاي کومله.»
پا کوبيد به ساق پايش و گفت:«اي نامرد! فکر کردي صداتو تغيير بدي،لو نمي ري؟»کار جستجو که تمام شد،بچه ها خزيدند پشت تويوتا و لحظاتي بعد ماشين در ميان گرد و خاک جاده گم شد.
منبع:يادهاي ماندگار،نوشته ي مهري حسيني،نشر بهار،قم-1383



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان لرستان ,
برچسب ها : نقيبي , علي محمد ,
بازدید : 145
[ 1392/05/14 ] [ 1392/05/14 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 3,131 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,712,232 نفر
بازدید این ماه : 3,875 نفر
بازدید ماه قبل : 6,415 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 4 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک