فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

در خانواده اي از نظر مالي متوسط واز نظر ديني و اصول اخلاقي پايبند به دين و قرآن ودرسال 1342 دراولين روز دي ماه در منطقه ي " گلوگاه"در استان مازندران پا به جهان گذاشت. دوران طفوليت و کودکي را در ميان همين خانواده که سرشار از اعتقادات مذهبي بودند گذراند. رحيم از همان اوايل کودکي به مسائل اسلامي مانند خواندن نماز وگرفتن روزه ، اهميت مي دادند و در تمام مجالس مذهبي شرکت داشتند. ايشان فردي مهربان ودلرحم و در عين حال شجاع و بي باک بودند در دوران انقلاب شهيد نوجواني بيش نبود ولي در تمام تظاهرات شرکت فعالانه داشتند. پدر شهيد مردي زحمتکش و مادر ايشان نيز به دليل تنگناهاي موجود در زمان حکومت ستمشاهي ،تا سال سوم راهنمايي تحصيل کردند .او مانند هزاران دانش آموز شهيد که در دفاع مقدس 8ساله مردم قهرمان ايران جانشان را فداي اسلام وميهن کردند؛ در عين فراگيري علم بود که جنگ تحميلي آمريکا توسط عراق بر عليه ايران اسلامي آغاز گرديد .او پس از پيگيري هاي زياد توانست در سال 1360 به سوي جبهه هاي کردستان روانه شود. در اولين اعزام همراه چند تن از دوستان خودبود. پس از اعزام به جبهه هاي غرب در تاريخ 18/5/60 به عضويت سپاه سنندج در آمد . دوران آموزشي را در گذراند و در تاريخ 23/4/61 به گردان جندالله رفت و کارش را در اين گردان ادامه داد . در عمليات پاکسازي جاده تکاب- شاهين دژ شرکت داشتند و توانستند به همراه همرزمان غنايم زيادي را به دست آورند. در عمليات بعدي ودر منطقه ي ديواندره توانستند سيزده روستاي را از وجود کثيف ضد انقلاب پاکسازي کنند . بعد از آن به مريوان رفت ودر عملياتي ديگر به همراه رزمندگان چندين روستا را از دست ضد انقلابيون پاکسازي کردند .در اين عمليات چند تن از همرزمانش شهيد ، مجروح و اسير شدند اما اين حوادث کمترين خللي در اراده ي فولادين اين مرد بزرگ ايجاد نکرد.
خستگي را نمي شناخت .بلا فاصله پس از پايان هر عمليات خود را آماده عمليات بعدي مي کرد . بعد از اين عمليات او در چندين عمليات ديگر در مناطق غرب کشور شرکت کردوبعد از آن به پاس جانفشاني هايش به ديدار امام رفت.
پس از ديدار با مريد خود دوباره به سنندج برگشت و به علت کسالت جسماني که داشتند از گردان جندالله بيرون آمدند و مدتي را در روابط عمومي سپاه مشغول خدمت شدند .
مدتي بعد به دفتر نمايندگي امام (ره)در سپاه سنندج رفت و در آنجا مشغول خدمت شد. اوبعد از 22 ماه تلاش وايثار گري در کردستان و ديدن شهادت خيلي از دوستانش که به دست گروهکهاي ضد مردمي مثل:دمکرات ، کومله و منافقين که به طرز فجيعانه اي صورت مي گرفت از کردستان مظلوم خداحافظي کرد و براي امر مهم ازدواج به شهر خود برگشت و در سپاه بندر گز براي چند ماهي مشغول خدمت شد . با شناختي که دوستانش از او داشتند برايشان مشکل بودکه او اين چند ماه را چگونه در پشت جبهه تحمل مي کند ،چون ايشان عاشق اسلام و قرآن بودند ومي گفتند که جبهه ها بيشتر به ما احتياج دارد . اين نيست که به پدر و مادر و همسر خودش علاقه اي نداشته باشد بلکه مي گفت " حسين زمان تنهاست ما نبايد او را تنها بگذاريم " شهيد رحيم چند ماهي بعد از ازدواج دوباره به طرف جبهه ها هجرت کرد واين بار نه به طرف کردستان بلکه به طرف جبهه جنوب ودر گردان حمزه با سمت معاون فرمانده گروهان کار را شروع کرد.در آ«ن زمان يک آرامش نسبي در کردستان حاکم شده بود. بعد از چند روز در عمليات مهم والفجر 6 شرکت نمود. بعد ازاين عمليات به گردان موفق و پيروز امام حسين (ع) رفت .
در تاين ايام او در خط مقدم زخمي شد وبه بيمارستان انتقال يافت اما فرداي آن روز به اصرار خودشان دوباره به اهواز برگشت. اودر اين مرحله هشت ماه در جبهه بود وبعد از اين مدت به مرخصي رفتند . استراحتي که فقط نام آن مرخصي بود . او در پشت جبهه هميشه در مبارزه با منافقين و ضد انقلابيون و افراد مفسد و کساني که بر عليه انقلاب اسلامي توطئه ميکردند ،بود. مبارزه مداوم و پي در پي و امر به معروف و نهي از منکر ايشان به همراه ديگر دوستان وشهدا که در حين مرخصي ها صورت مي گرفت منشا خير و برکت زيادي براي منطقه ي گلوگاه بودوباعث شده بود مردم به ديده ي احتران به اين بزرگواران نگاه کنند.
نوبت سوم حضور ايشان در جبهه درجبهه هاي غرب بود.اوبه اتفاق همسر و فرزندش دوباره به سوي کردستان روانه شد و چند ماهي را در کردستان گذراند اما با شهادت عده اي از دوستانش دلش آرام و قرار نداشت . با مشاهده ي وضعيت جبهه هاي جنوب ونيازي که در اين مناطق به نيرو احساس مي شد خانواده اش را به گلوگاه آورد و دوباره به سوي جبهه هاي گرم و طاقت فرساي جنوب رهسپار گشت. در تاريخ 12/1/65 به سوي منطقه ي عملياتي فاو حرکت کردند. در تاريخ 14/2/65 دوباره عازم جبهه شد ودر عمليات مهم کربلاي يک بر اثر ترکش خمپاره 60 از ناحيه سر ، سينه و دست و ديگر اعضاي بدن به شدت مجروح شد وخودش را توسط يک آمبولانس به پشت خط رساند و ايشان را به بيمارستان بردند . در خردادماه1365 زماني که خداوند فرزند دومش محمد رابه اوهديه کرد ،همزمان بود با اوج درد ناشي از زخمهايش که دراثر ترکشهاي خمپاره ايجاد شده بود. همسرش در اين باره مي گويد: طي اين دو يا سه ماهي که دزفول بودند خيلي زجر و سختي کشيدند و حتي با آمپولهاي مسکن خيلي قوي هم نمي توانستيم يک ذره از دردهاي بدنش را کم کنيم . سه عمل جراحي بر روي بدنش انجام شد و او را حدود يک ماهي با چرخ ويلچر به اطراف مي برديم . به شکرانه خدا کم کم توانست با عصاي خود را کنترل کند واز رختخواب بيرون آمد .او آنقدر عشق وعلاقه به اسلام و امام داشت که نتوانست با اين همه مجروحيتي که داشت بيشتر از سه ماه در خانه بماند و با همان عصاي زبر بغل دوباره عازم جبهه ها شد.
بعد از مدتي که حدود يک ماه و نيم او را دوباره به مرخصي فرستادند وبعد از مرخصي دوباره به جبهه رفت . اما اين بار حرفهايش ، رفتارش و کردارش با دفعات ديگر خيلي فرق داشت اين بار او نورانيتي ديگر پيدا کرده بود. حالات روحاني او را همه احساس مي کردند. هر کس که به او برخورد مي کرد ميفهميد که ديگر اهل اين عالم خاکي نيست، مي فهيمد که او رخت سفر را آماده کرده وبا همين حالات روحاني بود که وارد عمليات کربلاي 5 شد. او در آن عمليات سمت معاون فرمانده گردان امام حسين(ع) را به عهده داشت ودر منطقه عملياتي کربلاي 5 منطقه درياچه ماهي نرسيده به کانال خروجي درروز دوم دي ماه 1365ساعت حدود 12 ظهر به همراه برادران مرتضي قرباني و ديگر فرماندهان از جمله شهيد منصور کلبادي نژاد بعد از پاتک شديد گارد رياست جمهوري عراق و جهت سرکشي خط در يک نقطه بريدگي کانال توسط تير بار دشمن از ناحيه پهلو مورد اصابت قرار گرفت وبه شهادت رسيد وبه آرزوي ديرينه خود رسيد .
اودر مدت حضور در جبهه علاوه بر شرکت در دهها عمليات کوچک در عمليات زير هم حضوري فعال داشت.
-عمليات پاکسازي شهرک ربط و جاده بانه سردشت که يکي از جاده هاي بسيار مهم براي ضد انقلاب (کومله ، دمکرات و منافقين) بود .
- عمليات کربلاي يک
- عمليات والفجر هشت
- عمليات والفجر 6
-عمليات کربلاي 5
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران ساري ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد





وصيتنامه
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام بر رهروان خط امام و ولايت، بازوان و ياران با وفاي امام امت خامنه اي، هاشمي ،مشکيني و ديگر ياران امام .سلام مجدد من بر امام امت، پرچم دار حماسه آفريني حسين(ع) که براي پيشبرد هدفهاي اسلام عزيز بر طاغوتيان عصر خود پيروز گشت و چون ابراهيم بت شکن تمام بت ها را در هم شکسته و مي رود تا پرچم اسلام را در همه اقصي نقاط جهان به اهتزاز در آورد .
من با توجه به پيام امام امت عازم منطقه هاي جنگ زده و جنگي کشورمان شدم تا با نثار جان بي ارزش خود در راه اسلام و رهبري عاليمقام امام امت درخت انقلاب اسلامي ميهنم را جان تازه ببخشم و ريشه ضد انقلاب و کفر بعثي را بر کنم. باشد که مورد پذيرش درگاه احديت واقع گردد.
سخني با پدر و مادرم:
بعد از شنيدن خبر شهادتم خواهشي که از شما دارم اين است که در سوگ من اشک مريزيد چون شهادت تقديري است الهي که در عرصه هستي و حيات يک ملت جريان پيدا مي کند. امام بزرگوارمان در سوگ فرزندش اشک نريخت چون مي دانست رضاي خداوند در اين کار هست. مادرجان مرگ و شهادتم در راه اسلام و قرآن شايد جوششي در جوانان بوجود آورد . شهادت مثل عسل بلکه از عسل هم شيرين تر است. شهادت يک تولدي است براي زندگي جاودانه و اي کاش صدها جان داشتم و بارها براي پيروزي اسلام بر کفر مي جنگيدم . امروز حسين زمان را نبايد تنها گذاشت، امروز فرزند فاطمه در برابر سپاهيان کفر و جنايتکاران پست ؛ بي ياور است. امروز کربلاي انقلابمان خون مي خواهد و من مي روم تا به يزيد و يزيديان زمان بفهمانم که شهادت بالاترين ووالاترين آرزوي ماست. مي روم تا شايد نينوايي را بيابم و در عاشوراي دوران هديه ناقابلي را در راه پيروزي حق عليه باطل و اسلام بر کفر در پيشگاه مولايم مهدي (عج) تقديم کنم و به پروانگان شمع ولايت بپيوندم. اميدوارم که اين قطره خون بي ارزش براي باروري انقلاب اسلامي مورد پذيرش معبودم ،باريتعالي قرار گيرد و خداي منان از من راضي وخشنود شود .من نيز به همه کسانم و به همه هموطنان مسلمانم و به همه دوستانم اين سفارش را دارم که مبادا امام را تنها بگذاريد . چون تنها گذاشتن امام بر خلاف رضاي خداست .تنها گذاشتن امام يعني به بند کشيدن مستضعفين ايران بلکه مستضعفان جهان است. وصيتم به برادران اين است که اسلحه ام را زمين نگذاريد و راهم را ادامه دهيد که اطمينان دارم ادامه خواهيد داد. سخن آخرم با جوانان اين است ،جوانان مکتبي باشيد و سلحشور باشيد.اي جوانان متعهد و حزب الله چون ابر باشيد بر مستضعفان بباريد و شمشير باشيد بر مستکبران فرود آييد ونوري باشيد که ظلمت و جهل را بزدايد و روحي باشيد که جامعه را زنده کنيد و چون سيلي بر خروشيد و کاخهاي ستم را ويران کنيد و چون آتش شعله کشيد و خانه توطئه گران را بسوزانيد و يک رزمنده باشيد و به جبهه ها رجوع کنيد که جبهه مکان انسان سازي است وجبهه دانشگاهي است که معلم تربيت مي کند. اي جوانان نکند که در رختخواب بميريد ،شهادت را انتخاب کنيد که شهادت رها شدن از قيد و بندهاي دنيا و رسيدن به معبود است. اي مردم اين دنيا فاني است هيچ گاه به دنيا دل مبنديد که دنيا مکان آزمايش است اگر به دنيا دل ببنديد و به ماديات فکر کنيد انسان از خدا غافل مي شود. از مردم هميشه در صحنه گلوگاه مي خواهم که از روحانيت و روحانيوني که پشتيبان واقعي امامت هستند حمايت کنند و از حاج آقا زاهدي کمال تشکر را دارم. چون ايشان بودند که ما را در خط امام راهنمايي کردند و از ايشان مي خواهم که در مراسم من سخنراني کنيد و از مقام والاي شهيد صحبت و مردم را ارشاد کنيد . بار پروردگارا به کرم ولطف خود از گناه و ستمي که ما درباره خود کرده ايم در گذر و ما را ثابت قدم بدار و ما را بر محور کافران مظفر گردان .خدايا قلب مرا از نفاق، عمل مرا از ريا، زبان مرا از دروغ و چشمان مرا از خيانت به نامحرم پاک گردان .
شهداء روزي خوران سفره عشقند تا ابد
اي زندگان خاک نگوييد مرده اند
زيباست که جان در ره جانان بدهيم
سر به سرافرازي ايران اسلام بدهيم
يکدست تفنگ و دست ديگر قرآن
با نام شهيد راه حق جان بدهيم
خداوندا مرگ را بر من مبارک گردان و ملاقات و ديدارت را بر من مبارک گردان .
وصيت به همسر گرامي و صبورم:
همسرم اميدوارم که در طول اين مدت که با شما زندگي کردم اگر در مواردي تندي کردم مرا ببخشي، انشاء الله خداوند از شما راضي باشد چون من از شما راضي هستم. همسر گرامي زندگي يک کلاس بيش نيست که انسان بايد دير يا زود امتحان پس بدهد اگر من داوطلب حضوردرجبهه حق شدم شايد موقع امتحانم فرا رسيده بود. به هرحال از اينکه تو و فرزندانم را تنها گذاشتم مرا ببخش . ما ايمان داريم که نگه دار ما خداوند است .اگر ما نيستيم خداي ما هست و چون خدا را قادر مطلق مي دانيم پس نگران نباش وبا ياد خدا آرامش بگير و براي من گريه نکن بلکه خوشحال باش زيرا تو همسر يک شهيد يا يک لبيک گوي حسين زمان هستي خداحافظ شما . همسر گرامي بر سر مزارم تفکر کنيد زيرا تفکر عاليترين راه مقصد است و پيوسته زندگيتان در مسيري باشد که اسلام اين مسير را تعيين مي کند .مي داني که به خاطر مسائل اخروي است که قدم در اين راه گذاشته ام پس خدايا تو شاهد باش که در اين راه کورکورانه قدم نگذاشتم و با شناخت تو اين راه را انتخاب کرده ام. والسلام رحيم کلبادي نژاد



خاطرات
حسينعلي موجرلو :
ما در گردان امام حسين (ع) لشگر 25 کربلا بوديم . جهت عمليات کربلاي 5 عازم هفت تپه شده بوديم . شهيد منصور فرمانده گردان بودند . ما را در يک گروهي به نام گروه ضربت که 15 نفر بوديم سازماندهي کردند ، به طرف جبهه حرکت کرديم وقتي که به منطقه وموقعيت حمزه رسيديم از آنجا ما را سوار کاميونها کردند وبه طرف منطقه عملياتي شلمچه اعزام کردند. وقتي که به منطقه نزديک شديم چهره شهيد منصور نوراني شده بود ما را سوار قايق کردند وقتي که مي خواستيم سوار قايقها شويم ، ناگهان چند فروند هواپيماي دشمن بر فراز منطقه آمده وتمام منطقه را بمباران کردند .تمام اطراف ما به خاک و خون تبديل شده بود ولي اين کارهاي دشمن در اراده بسيجيان کوچکترين تأثيري نداشت وبا استواري به قايقها سوار شدند و بعد به منطقه رسيديم. پس از آن به جاده اي که منتهي به سه راه مرگ بود رسيديم. آنجايي که تمام فرشتگان عرشي حضور داشتند ولحظه به لحظه روح عزيزان را به کمال مي بردند وناظر عشق بازي نيروهاي مخلص خدا بودند و برخود حسرت مي خوردند . وقتي در جاده اي که دو طرف آن را آبهاي درياچه هاي عراق گرفته بود و راهي به جز اين جاده نبود تا به خط مقدم برويم تمام خمپاره هاي دشمن به همين جاده مي ريختند در پشت خاکريز سنگر گرفته و پناه گرفتيم تا اينکه هوا در حال تاريک شدن بود .شهيد منصور به دستور فرماندهي دستور حرکت به جلو داد و به من گفت پشت سر شهيد رحيم کلبادي نژاد که به عنوان جانشين گردان انجام وظيفه مي کردند ، يعني نوک پيکان گردان به جلو برويد. وقتي حرکت کرديم و ستون گردان نيز پشت سر ما به راه افتاد تير مستقيم از بغل صورت و بدن ما زوزه کشان رد مي شدند ، در اينجا شهيد رحيم که از عمليات قبلي پايش تير خورده بود ، در حالي که با پاي زخمي شده اش لنگان لنگان وبا ذکر دعا و تسبيح رو به طرف سنگرهاي مستحکم دشمن حرکت مي کرد و با شجاعت بي نظير به جلو پيشروي مي کرد . به کانال زوجي رسيديم و در داخل کانال پناه گرفتيم . در اين هنگام به دستور شهيد منصور دسته ضربت در کنار ايشان و در داخل کانال مانديم و نيروهاي گردان به فرماندهي شهيد رحيم کلبادي نژاد به دل دشمن زدند ، در همين زمان يک لحظه شهيد کيا را ديدم که چگونه خوشحال و خندان که انگاري او را به جشن و شادي دعوت کرده باشند يک لحظه احوالپرسي وبا يک يا علي مدد گفتن به آن طرف خاکريز رفت ، وقتي گردان با عراقي ها به صورت تن به تن و نارنجک به نارنجک درگير شد ، بچه هاي گردان امام حسين (ع) جانانه مي جنگيدند و بعد از مدتي قرار شد که گردان امام موسي کاظم (ع) را جايگزين گردان امام حسين (ع) نمايند . اما بنا به دلايلي انجام نشد .در همين حال به وسيله هليکوپترهاي عراقي شهيد رحيم کلبادي نژاد مورد اصابت گلوگله تيربار هليکوپتر قرار گرفت و جان را به جان آفرين تقديم کرد و شهيد شد . در همين هنگام بود که با بي سيم به شهيد منصور خبر دادند که رحيم شهيد شده است که منصور با يکي از عزيزان به جلو رفت و جنازه شهيد رحيم را به عقب آوردند .

همسر شهيد:
آنها هميشه با چند تن از دوستان و بدون رسم و رسومات مانند بدرقه و پيش باز به جبهه ها مي رفتند و مي آمدند و هيچ هم دوست نداشتند که کسي براي او ناراحتي کند هميشه همه را امر به معروف و نهي از منکر مي کرد و در خانه همسر و پدر ومادر را نصيحت مي کردند تا در نبود او ناراحتي به دنبال نداشته باشند و ما هم هميشه سعي مي کرديم آنکاري که دوست دارد را انجام بدهيم .
بعداز شهادت ديدم که دستش همانند مولايش حضرت ابوالفضل عباس(ع) تير خورده و فهميدم که اين تير خوردگي درشب قبل از شهادت اتفاق افتاده که خودش زخمش را پانسمان کرده بود . از اين قضيه به همرزمانش چيزي نگفته بود آنها هم بعداً فهميدند . ما چنين شهدايي داشتيم و تحويل جامعه داديم وافتخار هم مي کنيم که عضوي از خانواده آنها هستيم ، اميدواريم که شهيدان ما را مورد لطف خويش قرار دهند و از مادرشان فاطمه الزهرا (س) بخواهند که ما را هم در آن دنيا مورد شفاعت خويش قرار دهند .

نورمحمد کلبادي نژاد :
در منطقه عملياتي فاو در خط پدافندي لشگر 25 کربلا مشغول انجام وظيفه بودم براي استراحت و حمام به دژ پشتيباني آمده و از آنجا به داخل مقر رفتيم. با چند تن از عزيزان براي ديدن قتلگاه شهداي والفجر 8 و شهداي شهرمان وارد شهر فاو شديم و به قسمت پايگاه موشکي عراق در کنار چاههاي نفت رفتيم و از صحنه هاي آن محل براي خانواده شهداء عکس گرفتيم . آن همه فداکاري و ايثار برادران شهيد و اسير و معلولان از خاطر رزمندگان گردان امام حسين (ع) و مردم خوب وطنمان پاک نخواهد شد .با ديدن لباسهاي شهداء و جايگاه رفيعي که از آنجا به ملکوت اعلي پرواز کردند اشک بچه ها بي اختيار روي گونه ها سرازير شده و هر کسي به گوشه اي رفته و زانوي غم در بغل گرفت. به ياد عبدالرضا ، رمضان ، علي ، تقي ، ابراهيم ، حشمت ، قاسم ، غلامرضا ،عزيز ، نوروزعلي ، اکبر دهقان و همه بچه هايي که روحشان بالا رفت و در جوار رحمت حق جاي گرفت وهمنشين مولايشان شدند فاتحه خوانديم. در برگشت به مقر گردان زمانيکه وارد سنگر شديم با ديدن رحيم در سنگر اصلاً باورم نشد که رحيم آنجا باشد پيش خود گفتم حتماً خواب مي بينم چون کردستان کجا و مقر ما کجا . رحيم در کردستان خدمت مي کرد همديگر را در آغوش کشيديم و خاطرات دوران مدرسه - بسيج - سپاه و ... در ما زنده شد. چهره نوراني رحيم حکايت از عشق و اخلاص او داشت وتبسم دائمي لبانش حکايت از مظلوميتش ميکرد. در عمليات کربلاي 5 جانشين فرمانده گردان امام حسين (ع) بود. زمانيکه به علت مجروحيت از سه راهي کانال زوجي به عقب مي آمدم در بين راه ملاقاتي با رحيم داشتم و با هم کمي صحبت کرديم آن روز پس از خداحافظي و جدا شدن از هم چند قدمي که رفتم به عقب برگشته و قامت رشيدش را در نگاه درونم ضبط کردم. رحيم زمانيکه نوجواني بيش نبود عازم کردستان شد و آن زمان شايد خيلي ها به او گفتند تو هنوز خيلي جواني واز دست تو کاري ساخته نيست اما عشق به خدا جوان و پير نمي شناسد. او پس از چندي که در خدمت نماينده امام در کردستان بود در سال 63 وارد لشگر شد و به عنوان يکي از فرماندهان دلاور گردان امام حسين (ع) در صحنه هاي عشق و ايثارو شهادتها که خاطراتش در دل همرزمان جاودانه خواهد بود ؛حماسه هاي زيادي آفريد.در آخرين سفرش به کردستان خبر شهادت چند تن از همسنگرانش را دريافت کرد. اين خبر او را بي قرار کرد و انگيزه اي شد تا از جبهه کردستان به جبهه خوزستان عزيمت نمايد. او مي خواست در هوايي تنفس کند که بوي عطر شهداي همسنگرش را بدهد. او در انديشه عروج در فضايي بود که قبل از او دوستانش از آن فضا به بارگاه پروردگاري راه يافته بودند و بالاخره در عمليات کربلاي 5 به مرادش رسيد. زمانيکه پيکر پاکش بر زمين گرم خوزستان نقش بست شهد شربت گواراي شهادت را که از دست مولا و مقتدايش حضرت حسين بن علي (ع) دريافت کرده بود به جانش ريخت و رستگار شد .
ياران چه غريبانه رفتند از اين خانه
هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه




آثار باقي مانده از شهيد
بسم الله الرحمن الرحيم
بنام خداوند بخشنده و مهربان
ان الله يحب الذين يقاتلون في سبيله صفا کانهم بنيان مرصوص
خدا آن مؤمنان را که در وصف جهاد کافران مانند سد آهنين همدست و پايدارند دوست دارد. با درود و سلام به پيشگاه پيامبر خاتم (ص) و ائمه اطهار سلام الله عليها.
با درود و سلام به مهدي (عج) منتقم خون شهيدان و مظلومان ارواحنا المقدمه الفدا.
با درود و سلام به ارواح مطهر شهيدان اسلام بi خصوص شهداي انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي.با درود و سلام به امام امت فرمانده کل قوا خميني کبير و رزمندگان جبهه هاي نور عليه ظلمت.
خدمت همسر گرامي و صبور:
سلام عليکم:اميدوارم که حالتان خوب بوده باشد .اگر احوالي از همسر حقير خود خواسته باشيد به حمدالله به دعاگويي شما مشغول مي باشم . همسرم از اينکه در باره شما کمي کوتاهي کردم بايد به بزرگي و بزرگواري خودتان ببخشيد . چون خودتان مي دانيد هدف ما چيست و براي چه آمده ايم . براي چه از خانه هايمان هجرت کرده ايم . اميدوارم که همچنان تا به حال صبر کرده ايد از اين بعد هم صبر کنيد که خدا با صابران است و من هم خيلي خوشحال هستم که همچون شما همسري مهربان و صبور دارم . وبر خودم ميبالم . تنها سفارشي که تابحال کرده ام و دارم اين است که بچه ها را خوب تربيت کني .مثل خودت ،مثل شما بايد بردبار و صبور باشند . من مي دانم که اين توانايي در شما است وظيفه شما نسبت به دخترم معصومه اين است که اولين چيز حجابش را رعايت کند . نسبت به محمد آقا اين است که مثل پدرش نسبت به امام عشق بورزد. مثل پدرش اهل جنگ ،اهل نبرد با کفار و منافقين باشد . مثل پدرش عشق زياد به حسين (ع) داشته باشد ، چون حسين (ع) از سرچشمه اسلام جان گرفته و زلال اسلام در رگهاي او دميده و از رگهاي او برنگ خون به پاي درخت اسلام ريخته و آنرا آبياري کرده است شايد شايد يکي از معاني ثارالله همين باشد چون حماسه کربلا سينه به سينه چون امانتي الهي به نسلها منتقل شد وزبان به زبان گشت و زلال اسلام را در جانها جاري کرد تا امروز . حسين بيش از هر زمان ديگر زنده است زيرا آرمان حسين بيش از هر زمان ديگر زنده است، زيرا دين خدا که حسين از اوست واو از حسين (ع) است امروز بيش از هر روز ديگر زنده است و وظيفه ما اين است که امروز حسين زمان را نبايد تنها گذاشت چون تنها گذاشتن حسين زمان خميني کبير بر خلاف رضاي خداست . خوب من ديگر وقت گرامي شما را نمي گيرم . چون مي دانم الان مشغول کاري هستي . خيلي دوست داشتم که با تو سخن بگويم . چون واقعاً حقي که به گردن من داري ادا نکردم . براي کليه اعضاء خانواده و مخصوصاً پدر و مادر سلام مي رسانم .
به اميد پيروزي هر چه سريعتر رزمندگان اسلام والسلام رحيم کلبادي نژاد


درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مازندران ,
برچسب ها : کلبادي نِژاد , رحيم ,
بازدید : 257
[ 1392/05/14 ] [ 1392/05/14 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 1,920 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,714,612 نفر
بازدید این ماه : 6,255 نفر
بازدید ماه قبل : 8,795 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک