فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

در مهر ماه 1331 در محلة "سردار" در شهرستان "ساري" متولد شد. او پنجمين فرزند خانواده بود. هنگام تولد، پدرش به حج مشرف شده بود و پدر بزرگش اذان و اقامه در گوش او قرائت کرد. در سه سالگي به کودکستان رفت . از کودکي با پدرش به مسجد مي رفت و با تقليد از پدرش نماز مي خواند. بسيار پر جنب و جوش بود و با همة بچه هاي محله ارتباط بر قرار مي کرد و به کارهاي دسته جمعي علاقه مند بود. کنجکاو بود و به ساختن وسايل و اسباب بازي بسيار علاقه داشت. گاهي در مغازه به پدرش کمک مي کرد؛ به مطالعه و ورزش مي پرداخت و در شنا و ورزش رزمي مقامهايي سب کرد. در سال 1337 به مدرسه ابتدايي رفت.
بسيار با استعداد بود و دوران ابتدايي و راهنمايي را با موفقيت به پايان رسانيد و سپس در دبيرستان "شريف" شهرستان "ساري" ادامه تحصيل داد. در سال 1350 آخرين سال تحصيلي را مي گذراند که پدرش را از دست داد. درگذشت پدر اگر چه غمي جانکاه و سنگين براي او بود ولي با بردباري به تحصيل ادامه داد و در همين سال موفق به اخذ ديپلم رياضي شد. با فرارسيدن دوران خدمت سربازي به مدت دو سال در ارتش خدمت کرد و پس از پايان خدمت در سازمان محيط زيست مشغول به کار شد. در سال 1354 با شرکت در آزمون سراسري در دانشکده پلي تکنيک در رشته مهندسي راه و ساختمان پذيرفته شد. پس از مدتي به استخدام راه آهن در آمد؛ ابتدا در راه آهن ساري بود ولي بعدها به تهران منتقل شد و در قسمت پل سازي و ساختمان راه آهن به عنوان تکنسين مشغول شد.
عليرضا در کنار امور فني داراي طبع شعر نيز بود و سروده هايي از او باقي مانده است.
عليرضا نوري در مهر 1355 با خانم "طوبي عرب پوريان" در مراسمي ساده ازدواج کرد. در سالهاي سخت مبارزه با طاغوت، همراه با مردم مسلمان در مبارزات شرکت کرد و حضور موثر داشت.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي به کمک چند تن مسئوليت حفاظت و نگهداري از تاسيسات راه آهن را به عهده گرفت. اولين هسته مقاومت با عنوان کميته انقلاب اسلامي راه آهن را تشکيل داد و فرماندهي آن را متقبل شد. در کنار آن انجمن اسلامي کارکنان راه آهن را راه اندازي کرد. با آغاز تحريکات گروهکهاي ضد انقلاب در انفجار لوله هاي نفتي در جنوب کشور عليرضا به اتفاق جمعي از همکاران به جنوب عزيمت کرد و کميته انقلاب اسلامي را در راه آهن ناحيه جنوب تشکيل داد. پس از تثبيت اوضاع در راه آهن جمهوري اسلامي و سپردن مسئوليتها به افراد متعهد و کاردان، در سال 1358 به عضويت رسمي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در آمد. پس از گذراندن آموزش هاي لازم به عنوان فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مستقر در راه آهن انتخاب شد.
با آغاز جنگ تحميلي عليرضا با استفاده از تجربياتي که در دوران سربازي کسب کرده بود يک گروه هفتاد و دو نفره از پرسنل راه آهن را آموزش نظامي داد و به نام هفتاد و دو شهيد کربلا راهي جبهه هاي جنوب کرد. اين گروه در محور سوسنگرد و بستان استقرار يافت. محاصره سوسنگرد توسط همين نيروهاي اعزامي شکسته شد.
قبل از اينکه در پايگاه ابوذر مشغول کار شود مسئوليت رياست راه آهن را به او پيشنهاد کردند ولي نپذيرفت و در پاسخ گفت: «در اين شرايط که بچه ها به جبهه مي روند، پيشنهاد مسئوليت براي من امتحان است که کدام را انتخاب کنم. من جبهه را مي پذيرم.»
پس از شکست محاصره سوسنگرد در سال 1359 در حماسه ديگري به نام عمليات امام علي (ع) شرکت کرد که در کوههاي اللّه اکبر در غرب سوسنگرد انجام گرفت. در اين عمليات از ناحيه پا به سختي مجروح شد و علاوه بر آن دوازده ترکش به قسمتهاي مختلف بدنش اصابت کرد. او را به بيمارستان شيراز منتقل کردند، پزشکان تصور مي کردند که او شهيد شده است و مهر شهيد به سينه او زدند. پس از مدتي متوجه شدند هنوز جان دارد و مي توان او را نجات داد. بلافاصله به تهران انتقال يافت و تحت مرقبتهاي ويژه قرار گرفت و بهبود يافت. پس از بهبودي با عکسي که در بيمارستان از او در زماني که مهر شهيد به سينه داشت، گرفته بودند، عکس جديدي انداخت که بسيار ديدني بود. يکي از خواهرانش گفت: خوشا به حالت امتحان الهي را به بهترين نحو پاسخ گفتي. با لبخندي جواب داد: خواهرم هنوز خيلي مانده است. نوري که حدود شش سال در مناطق جنگي بود .به گفته مادرش پنجاه بار زخم برداشت که چهار بار جراحت او شديد بود. هر بار که مجروح مي شد سه الي چهار ماه در بيمارستان يا منزل بستري بود.
علاوه بر اين در جريان عمليات والفجر در سال 1361 دست راستش بر اثر انفجار مين قطع شد. اما هيچ يک از اين آسيبهاي جدي او را تلاش و فداکاري باز نداشت.
عليرضا نوري در طول سالهاي انقلاب و جنگ مسئوليتهاي متفاوتي داشت از جمله: راه اندازي کميته انقلاب اسلامي در راه آهن مرکز، راه اندازي کميته انقلاب اسلامي در ناحيه راه آهن جنوب، مسئول سپاه پاسداران راه آهن و تلاش در استقرار آن، فرماندهي گروه 72 نفر از راه آهن براي جبهه هاي جنوب، فرمانده گردان شهيد علم الهدي، فرماندهي عمليات امام مهدي (عج) و امام علي (ع)، جانشين فرمانده تيپ عمار لشکر 27 محمد رسول اللّه، رئيس حراست راه آهن جمهوري اسلامي، جانشين فرمانده پايگاه ابوذر که در راه اندازي اين پايگاه نقش مهم و کليدي داشت، فرماندهي نيروهاي قدس در اجراي مانور طرح لبيک يا خميني، فرماندهي لشکر ابوذر در عمليات خيبر، راه اندازي و تاسيس پادگان نيروهاي آموزشي مستقر در اتوبان قم، رئيس ستاد لشکر 27 محمد رسول اللّه، فرمانده عمليات منطقه 1 ثاراللّه تهران، قائم مقام فرماندهي لشکر 27 محمد رسول اللّه و مسئول قرارگاه رمضان در جنوب.
هرگز در پي جايگاه و سازماني و مقام و منزلت نبود. آنچه که او را به پذيرش تصدي امور وا مي داشت احساس مسئوليت بود. خصوصيات روحي و اخلاقي بسيار جالبي داشت. انسان دوستي و مهرباني او زبانزد بود. هر کس يک بار او را مي ديد، شيفته ويژگي اخلاقي او مي شد. پرکاري، پشتکار، نشاط و شادابي، اميدوار، ايثارگري، گذشت، مبارزه پي گير، حسن ظن، دلسوزي مردم، ساده زيستي، داشتن و علم و دانش، توانمدي در فن بيان، صبوري، مقاوم در کارهاي سخت و دشوار، داوطلب براي انجام کارهاي خطرناک، هوش و استعداد از بارزترين ويژگيهاي عليرضا بود. در کنار کارها سخت هراز گاهي شعري مي سرود که از عشق و شور سرگشتگي روح او حکايت داشت.
در نوآوري و ابتکار استعدادي خاص داشت و معمولاً در کارها از ابتکار خود استفاده مي کرد. حميد آخوندي در بيان خاطره اي در اين باره مي گويد: «ذهن و فکر مهندسي در کارهاي فني و مهارت و خلاقيت خاص داشت تا بدان حد که براي خود دست مصنوعي مکانيکي ساخت.» در بسياري از زمينه هاي ديگر نيز داراي خلاقيت بود.
وصيت نامه خود را در تاريخ 3 دي 1365 نوشت و ديدگاهها و عقايد خويش را در آن بيان کرد. عليرضا نوري سرانجام در 9 بهمن 1365 در منطقه عملياتي جنوب شلمچه در حالي که نيروهاي بسيجي را در عمليات کربلاي 5 فرماندهي و هدايت مي کرد، بر اثر اصابت ترکش به ناحيه سر و سينه به شهادت رسيد. سيد مهدي حسيني درباره نحوه شهادت وي مي گويد:
در 9 بهمن 1365 بعد از عمليات کربلاي 5 به همراه راننده اش براي نجات يک مجروح راننده را به کنار مي کشد و خود به جاي راننده مي نشيند. اما در ادامه راه در اثر انفجار خمپاره و اصابت ترکش به ماشين و سر و صورت و سينه به شهادت مي رسد.
در جريان عمليات کربلاي 5 عليرضا، قائم مقامي فرمانده لشکر 27 رسول اللّه را برعهده داشت.
در تاريخ 6 بهمن 1365 سه روز قبل از شهادت خبر شهادتش را به همسرش مي دهد و توصيه مي کند که براي او گريه نکنند و بر مصيبت امام حسين (ع) و زينب کبري گريه کنند.
منبع:"فرهنگ جاودانه هاي تاريخ ،زندگي نامه فرماندهان شهيد مازندران"نوشته ي يعقوب توکلي ،نشر شاهد،تهران-1386



وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّه رب العالمين و به نستعين و هو خير ناصر و معين.
حمد و سپاس پروردگاري که مرا آفريد. همانطور که وعده داده بود و انشاءاللّه مرا در جوار رحمتش قرار دهد. همان طور که رحمانيتش ايجاب مي کند که اين بنده گنهکار جز اميد به فضل و رحمتش اميد ديگري ندارد.
معبودا! به مظلوميت رسولت وحي رسولت و دخت گرامي اش و دو فرزند عزيزش و ذريه پاک و ياران با وفايش گريستيم.
عزيزا! به خونخواهي شهداي اسلام و مظلومين تاريخ با مستکبران زمان و طواغيت و نوکران حلقه به گوششان به دستور تو و به پيشوايي سروري از سوي تو جنگيدم. اما بسيار مي ترسم از اينکه مقبول درگاهت قرار نگرفته باشد که گنه بي شمار و غفلت بسيار. از اين چنين بنده اي جز اين هم توقعي نيست که سفرة دل پيش تو گشوده است و کفه افکارنزد تو روشن، يا غياث المستغيثين، ارحم، ارحم، آمين يا رب العالمين.
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و عيال و خانمان را چه کند
ديوانه کني، هر دو جهانش بخشي
ديوانة تو هر دو جهان را چه کند
سخني با مادر عزيزم دارم که از دست دادن فرزند سخت است اما صحراي کربلا و علي اکبر و علي اصغر و عباس علمدار و زينب و بدن پاره پاره برادر، مصيبتي ديگر است. صبر بر همه مصائب شيوه دخت زهرا (س) است که تو هم سيد دخت او هستي، پس صبر کن.
اي مادر و شما اي خواهران گرامي که از دامان پاک مادري از نسل موسي بن جعفر عليه السلام هستند، پس صبر کنيد که صبر در رحمت است و عفيف بمانيد که شرافتمان به انجام دستورات اسلام است.
شما اي دو برادر بزرگوارم! به مبارزه طبق دستور خداي تبارک و تعالي تا دفع فتنه از عالم و گوش به فرمان امام امت اين اسوه مبارزه و ايستادگي محکم بجنگيد.
شما اي پسرانم وحيد، حامد و اي دختر کوچکم! با مادرتان مانند گذشته مهربان باشيد و از او مواظبت کنيد. نماز و قرآن و دعاهاي معروف و زيارت امام حسين (ع) معروف به عاشورا را ياد بگيريد و بخوانيد و درسهايتان را هم خوب بخوانيد از اسلام و ولايت فقيه با تمام وجود و با خودتان مواظبت کنيد و سعي کنيد همواره يک مسلمان نمونه باشيد. براي پدرتان نماز بخوانيد و در حقش دعاي خير کنيد. من از خداي کريم براي شما هميشه دعاي خير دارم. اميدوارم مورد قبولش قرار گيرد و اميدوارم وجود شما موجب سربلندي مسلمين و خوشحالي رسول گرامي اسلام حضرت محمد بن عبداللّه (ص) و مولاي متقيان حضرت امام علي (ع) و ائمه معصومين و ولي فقيه خميني عزيز و امام زمان (عج) گردد.
عزيزانم از يکديگر مواظبت کنيد و يار هم باشيد و با مستکبران و ابرجنايتکاران شرق و غرب بجنگيد تا پاي جان و برقراري حکومت جهاني امام مهدي (عج) شما را به خداي کريم و رحيم مي سپارم.
از همسر گرامي ام کمال رضايت را دارم و اميدوارم همچون هميشه از فرزندانم خوب مواظبت کند و سفارشاتي که کردم در مورد مسايلي که ممکن است بعد از من رخ دهد، عمل کن و همچون هميشه از اسلام و انقلاب اسلامي و ولايت فقيه دفاع کنيد. از خداوند تبارک و تعالي براي شما که در تلخي و شيريني زندگي کنارم بوديد و ياري ام کرديد طلب عزت و آمورزش و عاقبت به خيري دارم. عليرضا نوري




خاطرات
مادرشهيد:
هرگز به خاطر ندارم که از رفتن به مدرسه کوتاهي يا امتناع کرده باشد. خيلي زود آمادگي يافت که کارهايش مانند پوشيدن لباس، تهيه وسايل مدرسه و رفت و برگشت را به تنهايي انجام دهد. درس خواندن را بسيار جدي مي گرفت؛ در انجام تکاليف احساس مسئوليت مي کرد.

همسري مي خواست که مومن باشد، دستورات اسلام را مراعات کند و حجابش را به نحو احسن رعايت کند. در دانشگاه متوجه شد که يکي از دوستانش خواهري عفيف دارد و تصميم به ازدواج با او را گرفت. ابتدا با دختر صحبت کرد و پس از کسب رضايت او و خانواده اش مراسم عقد در خانه دختر در اهواز برگزار شد. به اين ترتيب زندگي ساده و توام با مشکلات آنها شروع شد.

همسرشهيد :
عليرضا براي من يک معلم بود، الگوي خوبي براي همه بود و با نصيحتهاي خود همه را راهنمايي مي کرد و يک مسلمان واقعي از لحاظ رفتار و کردار بود. با بزرگواري، متانت و وقار و گذشت برخورد مي کرد. در کارهاي منزل همواره کمک مي کرد. گاهي اوقات با يک دست ظرفها را مي شست. به مادرش بسياراحترام مي گذاشت با فرزندانش خيلي خوب رفتار مي کرد و به آنها شخصيت و ارزش مي داد و مي گفت: دوست دارم فرزنداني تربيت کنم که سرباز امام زمان (عج) باشند.

کشاورز:
در راه اندازي پادگان آموزشي اردوگاه قدس در جاده قم، تعيين مکان، ساخت جاده، ساختمان سازي و چاه زدن احساس کردم واقعاً يک مهندس به تمام معنا است. چون پيشنهادها و نظرات او را مهندسين ديگر مي پذيرفتند و براي او احترام خاصي قائل بودند. کار براي خدا مي کرد و به همين خاطر شب و روز نمي شناخت و هيچ منتي بر کسي نداشت.

سردار محمد کوثري:
مرد صبر و استقامت بود. حماسه هاي او را در سوسنگرد شاهد بوديم. با اينکه در عمليات والفجر 1 دستش را از دست مي دهد، ولي باز نمي ايستد. الحق در مبارزه و مجاهدت در راه خدا الگو بود. نمونه هايي که در رفتار عملي او مشاهده مي شد به ويژه در گذشت و ايثارگري اگر نگوييم بي نظير بلکه کم نظير بود. شاهد مثال فراواني وجود دارد که عالم ديگري را درک کرده بود. به عنوان مثال هنگامي که نيروهاي قدس تحت عنوان لشکر مشارکت سازماندهي شده بودند و او فرماندهي آن را در عمليات به عهده داشت، در شرايطي با مشکل مواجه بوديم و از طرف پشتيبان لشکر 27 تامين مي شديم.گزارشي را به ايشان دادم و او فوري يکي از همرزمان خود را مأمور کرد تا برود يک منبع براي نگهداري بنزين تهيه کند. بعد از يکي دو روز تانکري بزرگ روي يک تريلي در پادگان دو کوهه مشاهده شد. از شکل و شمايل آن همه تعجب کرده بودند و مسئولان تدارکات به تماشاي آن مي آمدند. يکي از آنها شهيد بزرگوار حاج عابديان مسئول وقت لجستيک لشکر 27 محمد رسول اللّه بود. وقتي تانکر را ديد به من گفت: «شما اين را در اختيار ما بگذاريد.» من هم با آن غروري که داشتم اعتنايي نکردم و گفتم: با نوري فرمانده لشکر در ميان بگذاريد. شهيد عباديان همان روز با او ملاقات و مسئله را مطرح کرد و نوري همان موقع بدون هيچ گونه شرط و شروطي تانکر را در اختيار وي گذاشت. من معترض شدم و ايشان به آرامي پاسخ داد: «همه ما بايد براي خدا کار کنيم.»عليرضا نوري در رعايت مسايل شرعي بسيار مقيد بود. نماز را اول وقت مي خواند و حال تضرع و راز و نياز با خدا بود و نسبت به نماز اهتمام ويژه اي داشت.

ساسان اعلايي:
روزي صبح زد هنگامي که سوز سردي مي وزيد هوا نيمه تاريک بود. نوري را ديدم که به يک سمتي مي رفت. راه رفتن او توجه مرا جلب کرد؛ آستين دست قطع شدة او با ورش باد تکان مي خورد. چشمانم به او خيره شده بود، ديدم به سمت منبع آب رفت و با آن آب سرد وضو گرفت و به چادر خود رفت و به نماز ايستاد.
همواره به راز و نياز و دعا و مناجات مشغول بود و هميشه دغدغه رعايت احکام ديني را داشت.
مادرش در اين خصوص مي گويد:
وقتي از ناحيه پا مجروح شد او را در بيمارستان تحت عمل جراحي قرار دادند. ساعت دو و نيم بعد از ظهر به هوش آمد و نگران بود که مبادا نمازش قضا شود. به صورتش سيلي مي زد تا بي هوش نشود و نماز ظهر را بجا آورد. وقتي به سختي نماز خواند خيالش راحت شد و خوابيد.

حميد آخوندي:
در روزهاي قبل از شهادت شنيده بودم که او براي تصدي وزارت راه پيشنهاد کرده بودند، پرسيدم درست است؟ پاسخ داد: «آدم اين صفاي جبهه را رها مي کند مي رود پشت ميز؟ ! »
اندامي :
اولين بار درپايگاه ابوذر در محل دفتر کارش با او ملاقات کردم، چنان برخورد گرم و دوستانه اي با من داشت و مرا در آغوش خود گرفت که احساس کردم يکي از دوستان قديم من است و گويا مدتهاست مرا مي شناسد. هيچ احساس بيگانگي بين من و او نبود و اين رفتار صمصيمي همواره به عنوان يک خاطره مانده است.

اعلايي:
در سال 1363 در مقابل دو کوهه مستقر بوديم. روزي من و دوستم پياده به سمت چادرهاي محل استقرار مي رفتيم، لحظه اي به پشت سر نگاه کرديم و ديديم که يک خودرو لندکروز مي آيد، ايستاديم، نگاهي انداختيم و ديديم که سرعت خودرو کم شد. سردار نوري بود؛ خواستيم بپريم عقب وانت که با اشاره گفت: «بياييد جلو.» خجالت کشيديم و مکث کرديم. نوري با لبخند خاص خودش گفت: «بفرماييد! سوار شديم و در کنارش نشستيم. براي من و دوستم جالب بود که با يک دست رانندگي مي کند.

سيد مهدي حسيني:
زندگي او بسيار ساده بود. يکي از شبها براي پي گيري کارها به ناچار به منزل ايشان رفتم. خانه اي کوچک و محقر که زماني متعلق به يکي از بستگان نزديک من بود. براي من بسيار عجيب بود که چرا فرمانده يک لشکر و جانباز با آن همه آشنا در يک خانه کوچک سي متري با يک اتاق در طبقه بالا و يک اتاق در طبقه پايين در انتهاي کوچه اي بن بست، بدون آشپزخانه، با دربهاي چوبي قديمي و پوسيده زندگي مي کند. حاضر نبود درباره مشکلات زندگي خود صحبت کند، گلايه نمي کرد و انتظار از هيچ کس نداشت. او مسئول حراست راه آهن و قائم مقام پايگاه ابوذر و فرمانده لشکر ابوذر با دوازده گردان در منطقه عملياتي بود و قبل از آن هم فرمانده جبهه و جنگ بود ولي در منزلي کوچک و محقر زندگي مي کرد. در حالي که راه آهن ساختمان هاي فراواني براي کارکنان سازماني داشت و تعداد زيادي از کارکنان خود را در آنها اسکان داده بود.

مادرشهيد:
يک روز قبل از شهادت در انديمشک به همسر و فرزندانش گفت که آخرين بار است که مرا مي بينيد. به همسرش گفته بود اگر از طرف لشکر آمدند شما را به تهران ببرند بدون هيچگونه سخني با آنها برويد.

حسيني :
بعد از اقامه نماز جماعت حاج آقا موسوي پيشنهاد کرد با همديگر صيغه آخوت بخوانيم که هر کس به شهادت رسيد، شفاعت ديگري را در دنياي آخرت بنمايد. اولين کسي که دستش را دراز کرد عليرضا نوري بود و تنها کسي که از آن جمع به شهادت رسيد هم او بود.
پيکر سردار عليرضا نوري را در بهشت زهرا به خاک سپردند. از او هنگام شهادت سه فرزند به نامهاي وحيد ، حامد و کوثر به يادگار مانده است.




آثار باقي مانده از شهيد
در يکي از نامه هاي عليرضا آمده است:
هميشه به خاطر داشته باش و به فرزندانم هم تذکر بده که شوهر تو و پدر فرزندانت براي دفاع از حريم اسلام که تنها طريق نجات بشريت از دست شيطان است و براي اجراي دستور حجت خدا امام زمان و نايب بر حقش امام خميني رهبر انقلاب اسلامي عازم جبهه شد.
به فرزندانم بگومبادا يک لحظه امام را تنها بگذارند .بگو که امروز راه نجات انسانها به دنبال امام رفتن است و راه رهبر را پيمودن. بگو که هميشه براي امام دعا نمايند؛ براي سربازان اسلام در جبهه ها دعا نمايند؛ براي تعجيل در ظهور حضرت وليعصر امام زمان(عج) دعا نمايند که دعا دري است به سوي بهشت و آمرزش که خداوند تبارک و تعالي براي بندگان قرار داده. ساعت حدود يازده شب است، امروز هنگام نماز مغرب و عشا يک نوحه خوان در نمازخانه نوحه جانانه اي خواند و همه گريه مي کردند. من به ياد گناهانم افتادم، نمي دانم چقدر سخت است که انسان نداند عاقبتش با اينهمه بار سنگين گناهان چه خواهد شد. من هم همچون ديگران گريه کردم خداوند تبارک و تعالي از سر تقصيرات ما بگذرد. تو هم براي همة رزمندگان از جمله شوهرت که افتخار سربازي و نوکري امام زمان (عج) و نايبش امام خميني عزيز را دارد، دعا کن.
امروز چشم محرومين و مستضعفين به انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني عزيز و سربازان اسلام و مجاهدان واقعي اسلام در جبهه ها دوخته شده، امروز وظيفه سنگين بر دوش فرد فرد ما سنگيني مي کند. بر دوش پدران و مادران که بايد براي امام زمان (عج) سرباز تربيت نمايند. تو هم موظفي که فرزندانم را طوري تربيت کني که سرباز و نوکر امام زمان (عج) بشوند. دخترم را طوري تربيت کن که همچون حضرت فاطمه (س) بشود، همچون زينب (س) رزمنده بشود و عفيف و شجاع، او هم سربازان شجاع و پاک تحويل جامعه بدهد. نمي داني چقدر لذت دارد که انسان خودش را در روحانيت جبهه ها حس مي کند، همة شور و عشق رفتن به کربلا را دارند، دايم در نمازها نوحه مي خوانند. براي اباعبداللّه الحسين(ع) سينه مي زنند، براي ظهور و کمک امام زمان (عج) در جبهه ها سينه مي زنند، اينجا شور و حالي ديگر است، انشاءاللّه قسمت همة عاشقان حسين(ع) شود . . .
انشاءاللّه خداوند همه فرزندان اسالم را از مقربين در گاهش قرار بدهد. حجاب را دقيقاً رعايت کن و در برابر مردان نا محرم غير از برادرانت که محرم هستند کمتر صحبت کن. سعي کن بيشتر شنونده باشي مگر اين که بخواهي از يک حقي يا از اسلام دفاع نمايي، آن وقت مانعي ندارد.همواره خداوند را در نظر داشته باش که او آفريدگار جهان و جهانيان است و مهربان ترين مهربانان است.

در آبان 1359 به جنوب رفتيم و حدود يک سال و نيم خادم گردان شهيد علم المهدي بودم. بعد از آنکه عمليات امام مهدي عليه السلام در غرب سوسنگرد شروع شد، خداوند به ما کمک کرد و توانستيم آنجا پيروزيهايي به دست آوريد. در عمليات امام علي عليه السلام هم شرکت داشتيم که مجروح شدم. دوباره در لشکر عزيز محمد رسول اللّه (ص) با شهيد حاجي پور فرمانده تيپ و اين حقير در خدمتگزاري لشکر ابوذر بودم. پس از عمليات خيبر در ارتباط با قرارگاه رمضان قرار گرفتم و مدتي آن جا خدمت کردم. مدتي هم مسئوليت عمليات منطقه 1 ثاراللّه را عهده داشتم. سپس در طرح و عمليات تيپ سيد الشهداء عليه السلام بودم و پس از مدتي در خدمت لشکر 27 قرار گرفتيم. امروز به عنوان خدمتگزار دوستان در لشکر 27 هستم.

ما اولين طرح عمليات کلاسيک تهاجمي را به نام عمليات امام مهدي (عج) در غرب سوسنگرد کرديم و همه چيز را تدارک ديديم و از همه جهت هماهنگي به عمل آمد. از طرف دولت امکانات و تاييديه گرفتيم و حتي فيلمبرداري هم شد. عمليات بسيار موفقيت آميز بود و خسارت مهلکي به عراق وارد آمد. آزاد سازي اين محور براي اقدامات بعدي موثر واقع شد.

در درگيريهايي که همزمان در جبهه هاي اللّه اکبر شوش و غرب سوسنگرد انجام شد، در غرب سوسنگرد بودم و در اين عمليات زخمي شدم. با هماهنگي که با هوابرد انجام شده بود نيروهاي هوابرد و نيروهاي بسيجي و سپاه پاسداران مسئوليتهايي را بر عهده گرفتند. دشمن داراي امکانات زرهي سنگين و سبک و نيروي پياده بود. مسئوليت من به اتفاق يکي از افسران هوابرد در خط پياده بود. چهار صبح روزي در ارديبهشت ماه 1360 بود که دستور حمله داده شد. به اتفاق برادران حرکت کرديم و وارد سنگرهاي دشمن شديم. در يکي از درگيريها که داشتيم تعدادي از نيروهاي دشمن در سنگر مقاومت مي کردند. ابتدا به پشت سنگرها رفته و از بالاي سنگرهايشان سر در آورديم. وارد يکي از سنگرهايشان شدم ولي پشتم به سنگر ديگري بود و متوجه نبودم. نارنجک انداختم اما دشمن از سنگر پشتي مرا هدف قرار داد و به ساق پا يم وجاهاي ديگرم تير خورد. فکر کردم که کارم تمام است. با اصابت تيرها ديگر حرکت نکردم. پس از چند لحظه دوستان رسيدند و مرا به بيمارستان رساندند. در بين راه هم يک خمپاره در پانزده متري ما افتاد که اين بار هم از ناحيه ساق پاي چپ مجروح شدم و ساق پايم شکست.

قطعه اي که درباره استغاثه از از حضرت صاحب الامر (عج) سروده چنين است:
آيد نسيم بيداد
آهسته با دلي شاد
ظلم و ستم بنايش
در سرزمين اجداد
مهدي برس به فرياد
اينجا زمان گنه شد
برتن جان گنه شد
دستي دگر نمانده
تا بر کند زبنياد
مهدي برس به فرياد
مشرک در اين ميانه
با آب و تازيانه
ما را به صد بهانه
داده به دست جلاد
مهدي برس به فرياد
آيد يکي ز سويي
بر خود نهد برويي
نماي که من همانم
آماده بهر ارشاد
مهدي برس به فرياد
ياران تو سراسر
با چهره هاي مضطر
شمشير بر کشيده
دارند چشم امداد
مهدي برس به فرياد
ايمان ز ما جدا ني
ما را ز تو سوا ني
مال و ريا و تزوير
حاکم شده قلمداد
مهدي برس به فرياد


طفل بغلي سخن را به من آموخت
افسوس که تيري به عبث حنجره اش دوخت
شاهنشه دين ناله بر آورد، خدايا
کز ناله او رعشه بيفتاد به دلها
امروز چه روزي است؟ بلاخيز، بلاخيز
امروز چه روزي است؟ غم انگيز، غم انگيز
دل پاره شده، خون بچکد، ديده بسوزد
هفتاد و دو لب را کفر ظلم بدوزد
از غيب ندا آمد کي مرغ خوش آواز
روح از بدن زاغ رها گشته زآغاز
دل داده به باد و پر مشکين زتنش ريخت
اين مرثيه ات ولوله در عرش برانگيخت
رو، نوحه سرايي تو هم گشته قبولي
برما شده معلوم که امروز ملولي
اي خلق دوستي کن بر حق نظر انداز
چون هرگره ات جز به حقيقت نشود باز
نوري جگرش سوخت و چشمش گره ها بفت
با بوي حسين آمد و با خوي حسن رفت 



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مازندران ,
برچسب ها : نوري , عليرضا ,
بازدید : 265
[ 1392/05/14 ] [ 1392/05/14 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 2,725 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,711,826 نفر
بازدید این ماه : 3,469 نفر
بازدید ماه قبل : 6,009 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک