فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

در سال 1337 در خانواده اي کشاورز در روستاي "ابوصالح" در شهرستان "قائمشهر" به دنيا آمد. در خردسالي به مکتب خانه رفت و در شش سالگي تلاوت قرآن و خواندن و نماز را فراگرفت. کودکي ساکت و آرام بود .دوره ابتدايي را تا کلاس پنجم که در خانه يکي از روستاييان زادگاهش تشکيل مي شد، گذراند و کلاس ششم را در روستاي "ريکند" در نزديکي روستاي "ابوصالح" با موفقيت پشت سرگذاشت. خانواده اودر اثر سياستهاي تبعيض آميز وفاسد حکومت پهلوي بسيار فقير و تنگدست بود، تا حدي که به علت نداشتن کفش با پاي برهنه به مدرسه مي رفت و از پلاستيک به جاي کيف استفاده مي کرد. از همان دوران کودکي در کارهاي کشاورزي و دامداري يار و ياور خانواده بود و گاهي نيز با فروش مرغ و تخم مرغ به امرار معاش خانواده و تامين مخارج تحصيلي کمک مي کرد. پس از پايان دوره ششم ابتدايي به ناچار ترک تحصيل کرد. ولي به خاطر علاقه زيادي که به تحصيل داشت در سال 1352 براي ادامه تحصيل به "قائمشهر" رفت و در منزل برادر بزرگش اقامت گزيد.او با زحمت فراوان و با جارو فروشي هزينه هاي تحصيلي خود را تامين مي کرد و سرانجام توانست در سالهاي 57 ـ 1352 دوره متوسطه را در دبيرستان "شرافت " ( آيت اللّه طالقاني کنوني) به پايان برساند و موفق به اخذ ديپلم شود. در کنار تحصيل به مطالعه کتابهاي مذهبي علاقه مند بود. در اين ايام بچه هاي محله را در مسجد جمع مي کرد و قرآن تدريس مي نمود. او که خود توجه زيادي به بر پا داشتن نماز وانجام فرايض ديني داشت ديگران را نيزبه نماز و رعايت حجاب اسلامي بسيار تاکيد مي کرد. با شروع انقلاب اسلامي ،مبارزات او عليه رژيم شاه آغاز شد. در نتيجه اين مبارزات توسط عوامل رژيم شناسايي و تحت تعقيب قرار گرفت. به ناچار براي ادامه فعاليت به تهران عزيمت کرد و به کارگري پرداخت .همزمان با کارکردن در مبارزات عليه رژيم شاه نيزشرکت مي کرد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي به روستاي "ابوصالح" بازگشت و با داير کردن کتابخانه دست به فعاليتهاي فرهنگي ومذهبي زد و عضو انجمن اسلامي روستا شد و به تدريس قرآن پرداخت. پس از تشکيل شوراهاي شهر و روستا مدتي به عضويت شوراي روستا در آمد و به سمت رئيس شورا روستاي "ابوصالح"منصوب شد و اقدام به کارهاي عمراني در روستا کرد. در سال 1358 با خانم "سکينه عبدي" ازدواج کرد . مراسم عروسي آنها بسيار ساده برگزار شد. پس از شروع زندگي مشترک به "قائمشهر" نقل مکان کرد و در خانه اي استيجاري زندگي مشترک را از سر گرفتند. اوبراي تأمين هزينه هاي زندگي به کارگري مي پرداخت. از جمله ويژگي هاي او اين بود که از شوخي بي مورد تنفر داشت و احترام فوق العاده اي براي پدر و مادرش قايل بود. در سال 1359 به عضويت رسمي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در آمد و پس از مدتي به سمت مربي آموزش نظامي بسيج "قائمشهر" منصوب شد. در آموزش نيروها در پادگان آموزشي "شيرگاه" بسيار فعال بود و بيشتر وقتش را صرف فعاليتهاي آموزشي مي کرد. اودر مقابل اعتراض خانواده اش به اين امر،مي گفت: «الان وقت عمل است و بايد با جان و مال براي انقلاب اسلامي فداکاري کنيم. بايد به نيروهاي بسيجي آموزش بدهيم تا بتوانند در مقابل کفر ايستادگي کنند و ضد انقلابيون را از بين ببرند.» با آغاز عمليات نظامي منافقين بر عليه انقلاب اسلامي ومردم او با نيروهاي تحت آموزش در درگيرهاي جنگهاي شمال و سرکوب منافقين نقش بسزايي ايفا کرد. هميشه مي گفت: «چطور مي توانم در پشت جبهه راحت باشم در حالي که برادرانم در جبهه به شهادت مي رسند.چگونه در خانه آسوده بخوابم در حالي که برادرانم در سنگر هستند.» با تشويقهاي او عده زيادي از مردم روستا آموزش نظامي ديده و به عضويت بسيج در آمدند و به جبهه ها اعزام شدند. روزي به هنگام آموزش، نارنجک پرتاب شده منفجر نشد اما پس از مدتي منفجر شد و در نتيجه اين انفجار يونس از ناحيه شکم زخمي گرديد. مدتي مسئوليت آموزش نظامي پادگان "شيرگاه" را بر عهده داشت و در اين دوران نسبت به حفظ اموال عمومي و بيت المال به شدت حساسيت نشان مي داد.
با وجود مشغله زياد هرگاه فرصتي پيش مي آمد در کارهاي کشاورزي به پدرش کمک مي کرد. در زمان برداشت محصولات کشاورزي مرخصي مي گرفت و به کمک خانواده مي رفت.
هميشه نمازرا اول وقت به جا مي آورد و نماز شب را ترک نمي کرد و نسبت به رعايت حجاب اسلامي تاکيد فراواني داشت. عشق و علاقه خاص به حضور در جبهه داشت ولي هربار با مخالفت مسئولان روبرو مي شد. در سال 1362 با پيگيري هاي زياد توانست به جبهه اعزام شود . دو ماه در جبهه بود و به مرخصي نيامد.وقتي به مرخصي آمد به اصرار فراوان خانواده اقدام به ساخت خانه اي در روستاي "ابوصالح" کرد و طول مدت ساخت منزل همواره آرزو مي کرد اين کار هرچه زودتر به اتمام برسد تا بتواند به جبهه برگردد. وقتي کار ساخت خانه تمام شد، گفت: «خدايا شکر، حالا ديگر مي توانم با خيال راحت به جبهه بروم.» در سال 1364 با سپاهيان محمد (ص) به جبهه رهسپار شد. مي گفت بايد اين انقلاب نوپا را به دست صاحب اصلي آن آقا امام زمان (عج) بسپاريم تا رو سفيد بمانيم و در اين راه در برابر ظلم و ستم ايستادگي کنيم و حق مظلوم را بگيريم. هميشه پس از اداي نماز و دعا آرزو مي کرد که شهادت نصيبش شود و در سنگر و جبهه و جنگ به شهادت برسد و در بستر نميرد.مي گفت: «پشت جبهه جهنم است، وقتي در جبهه هستم مثل اين است که وارد بهشت شده ام.»
آخرين باري که به جبهه مي رفت دخترش ده روزه بود و پدرش اصرار داشت که به جبهه نرود. در پاسخ وي گفت: "اسلام در خطر است و بايد ياري شود. "در آخرين اعزام وصيت نامه اش را هم نوشت . با نوشتن اين وصيت نامه با سپاهيان محمد (ص) عازم مناطق جنگي شد و در هفت تپه مستقر بود تا عمليات والفجر 8 شروع شد.
او در گرما گرم عمليات والفجر 8 پس از شهادت فرمانده گردان، فرماندهي گردان امام محمد باقر (ع) عهده دار شد و در سه مرحله عمليات والفجر 8 شرکت کرد. در مرحله پاياني در منطقه درياچه نمک (واقع در شهر فاو عراق) در تاريخ 26 بهمن 1364 به همراه نيروهايش به محاصره دشمن در آمد. به نيروهاي تحت امر دستور عقب نشيني داد و خود به همراه بي سيم چي براي فريب دشمن و نجات نيروها به نبرد ادامه داد. با آر پي جي 7 چند تانک دشمن را منهدم کرد تا اينکه بي سيم چي به شهادت رسيد و ارتباط او با بقيه نيروها قطع شد.در اين موقع او مورد اصابت گلوله هاي تانک دشمن قرار گرفت و به شهادت رسيد.
جنازه او به مدت سه ماه در کنار درياچه نمک باقي ماند و بعد توسط رزمندگان به عقب انتقال يافت. جنازه او به عنوان اولين شهيد در گلزار شهداي روستاي "ابوصالح " به خاک سپرده شد.
از شهيد يونسي سه دختر به نامه هاي مريم ، محدثه اله و صاحبه به يادگار مانده است.
منبع:"فرهنگ جاودانه هاي تاريخ ،زندگي نامه فرماندهان شهيد مازندران"نوشته ي يعقوب توکلي ،نشر شاهد،تهران-1386



وصيت نامه
...برادران و خواهران! خرافات و جهالت دل را به نور ايمان آباد سازيد و فرياد انالحق را هر چه رساتر بر گوش آنهايي که بر باطلند طنين انداز کنيد و به ريسمان ذات لايزالي بپيونديد . . . هميشه به جهت حق و عدالت قيام گر باشيد و اعمالتان را هر چه ناچيز باشد فقط به خاطر خدا انجام دهيد. آنکه رويي به کافر و رويي به مومن دارد و چون انگلي با خرطوم خون آلوده اش خون ميزبان مهربان خود را مي مکد منافق است . . .
اسلام را عزيز بداريد. اسلام است که انسان را از هر گونه استعمار و استبداد و استثمار در تمامي جوانب رهايي مي بخشد . . . نارساييهاي اقتصادي و کمبودهاي امور زندگي و آنچه برايتان شادي و راحتي دنيايي نمي آورد و صبر و استقامت و آينده نگري را نيک پذيرا باشيد.
شما امت مسلمان وقتي که مي بينيد چگونه امام از خداوند عاجزانه حسن اخلاق را درخواست مي کند، چرا بعضي مواقع ضعف داريد که جلوي خشم خود را بگيريد؟ برادران و خواهران! سعي کنيد خود محوري را از وجودتان دور کنيد و خدا محور باشيد و در تمامي کارها و اعمالتان خدا را به خاطر داشته باشيد و شيريني دنيارا با همه ظواهرش به دل راه ندهيد و اجراء فرمان را به خاطر خدا انجام دهيد.
همسر و والدين عزيزم! به خداي بزرگ سوگند که جبهه رفتنم از روي هواي نفس نبود به خداي کعبه سوگند و به معراج پر خون علي (ع) قسم که ترس از خدايم به خاطر روز جزايش نبود، به خاطر ترس از غضب نبود، به خاطر نعمتهاي جاوداني بهشت نبود.
همسرم و مادر جانم! به خاطر اين بود که خدايم را شايسته ثنا و ستايس يافتم. هنوز خيبر است و خندق، هنوز بدر است و احد و تبوک، هنوز جنگ است و نداي مجاهدان بدر به گوش مي رسد. هنوز بر سر محمد رسول خدا (ص) خاک مي ريزند، هنوز محراب نماز علي (ع) پر خون است، هنوز نيزه بر قلب حمزه عليه السلام مي نشست، هنوز اشک ديده يتيمان از فراق بي پدري و اينکه پدر آيد و نان آرد چون صدفي در ظلمت مي درخشد، هنوز نداي هل من ناصر ينصرني حسين بن علي (ع) در صداي خميني بگوش مي رسد. هنوز مهدي زهرا (س) فرياد خونخواهي اش در تدارم است و هنوز جنگ است و تو در خوابي! من آخرين بار به جبهه مي روم به نبرد حق عليه باطل تا با مرگم پلکهاي چشم را براي هميشه از دنياي ظواهر، ريا، تزوير و دورويي فرو بندم و در دنيايي ديگر در روشني متولد شوم تا براي ابراهيم زمانم اسماعيلي قابل باشم.
شهادت براي من وسيله اي است که آن را راه تقرب به خدا مي دانم.به جبهه مي روم، به کوه ظفر، به صحراي عرفات، به مناي حجاج تا نفسم به خدا مطمئن گردد. زنده بودن در اين دنيا را و مرگ را پل ارتباطي و انتقالي خود از اين دنيا به سراي ديگر مي دانم. خدايا از تو مي خواهم که نجات از خانه فريب دنيا را به من ارزاني بداري.
نورعلي يونسي ملا



خاطرات
همسرشهيد:
"در پادگان شيرگاه مقداري واکس براي پوتين هاي مربيان خريداري شده بود او تاکيد مي کرد که مبادا از اين واکسها براي استفاده کفشهاي شخصي استفاده شود."

يونس يونسي:
« در شروع عمليات يونسي لباس غواصي پوشيده و با استفاده از غفلت دشمن پشت توپخانه دشمن قرار گرفت و توانست بدون سر و صدا افراد دشمن را سر ببرد.»

يونس حسني:
«روزي يونسي گفت: خواب ديده ام به شهادت مي رسم و سفارش کرد که او را در روستايشان دفن کنند.»



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مازندران ,
برچسب ها : يونسي ملا , نور علي ,
بازدید : 197
[ 1392/05/14 ] [ 1392/05/14 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 372 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,713,064 نفر
بازدید این ماه : 4,707 نفر
بازدید ماه قبل : 7,247 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 4 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک