فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

در روستاي” کياکلا” قائمشهر به دنيا آمد. پدرش ـ هادي ـ مغازه کوچکي داشت و با درآمد اندک آن خانوادة خود را اداره مي کرد. صمصام دومين فرزند خانواده بود و به مادرش علاقه بسيار داشت. تحصيلات خود را در مکتب خانه که پدرش بزرگش در آن قرآن تدريس مي کرد، آغاز کرد. به همين دليل پيوند و نزديکي عميقي بين صمصام و پدر بزرگش به وجود آمد. او در کودکي سرشار از انرژي و جنب و جوش بود و به بازيهايي دسته جمعي به خصوص فوتبال علاقه وافري داشت. در سال 1338 وارد مدرسه ابتدايي خيام شد و با علاقه و پشتکار تکاليف خود را انجام مي داد. پس از اتمام دوره ابتدايي در سال 1343 وارد مدرسه راهنمايي سپهر شد. پس از آن به دبيرستان سينا رفت و در رشته طبيعي ادامه تحصيل داد. او در تمام مراحل تحصيلي از شاگردان موفق بود و به همکلاسيهاي خود کمک مي کرد. خلبان شهيد احمد کشوري از دوستان نزديک وي در دبيرستان بود. آنها در زمينه هاي ورزشي، ديني، سياسي با يکديگر همگام بودند. مادرش مي گويد: ما از همان ابتدا وضع اقتصادي خوبي نداشتيم. منزلمان هميشه اجاره اي بود، مغازه کوچکمان هم دخلش به خرجش نمي رسيد. صمصام در دوران دبيرستان براي کمک به درآمد خانواده، عصرها و شبها تدريس خصوصي مي کرد و گاهي نيز در مغازة پدرش کار مي کرد. او فرد اجتماعي بود و با اخلاق نيکو افراد بسياري را به خود جذب مي کرد. علاقه وي به امور مذهبي و فعاليتهاي جمعي سبب جذب وي به مسجد شد. به افراد مذهبي علاقه داشت و با آنان رفاقت مي کرد. همواره به ديگران کمک مي کرد. روزي يکي از بچه هاي محل را که در حال غرق شدن بود با به خطر انداختن جانشين نجات داد. در سال 1347 پس از اخذ ديپلم کنکور شرکت کرد و در رشته شيمي دانشگاه تهران پذيرفته شد. ولي به علت مشکلات مالي تا مقطع فوق ديپلم ادامه تحصيل داد و مجبور به ترک تحصيل شد. در سال 1353 به خدمت سربازي رفت و تمام اين دوره را در شهرستان ميانه آذربايجان بود. پس از پايان خدمت سربازي در سال 1355 براي استخدام در اداره کشاورزي امتحان ورودي داد و پذيرفته شد. سپس به عنوان تکنسين دامپزشکي براي گذراندن يک دوره مخصوص به تهران رفت. پس از پايان دوره در کلاردشت و چالوس مشغول به کار شد. پس از مدتي به اداره دامپزشکي استان مازندران انتقال يافت و به سمت مسئول نظارت بر امور دارويي، دامپزشکي استان مازندران منصوب شد. صمصام که ازنوجواني در مساجد حضور فعال داشت با آغاز مبارزات مردمي عليه رژيم پهلوي به فعاليت خود افزود. او عمدتاً براي تظاهرات شعر مي سرود و در گردهماييها و تجمع مردم عليه رژيم شاه سخنراني هايي پر شور مي کرد. در يکي از تظاهرات مردم کياکلا اشعاري را که مناسب اربعين شهداي قم به لهجه مازندراني سروده بود، قرائت کرد.
در آستانه پيروزي انقلاب براي مقابله با اقدامات سرکوب گرانه هواداران شاه و براي حفظ امنيت مردم شهر، گروههاي گشتي مرکب از جوانان شهر را تشکيل داد. پس از پيروزي انقلاب وتشکيل بسيج مستضعفان به فرمان امام به عضويت بسيج در آمد. در اين زمان با تشکيل جلسات و کلاسهاي سخنراني در جهت تدارم انقلاب اسلامي کوشش مي کرد. او نسبت به اصالت حرکتهاي انقلاب تعصب خاصي داشت و در مقابله با تحريکات سازمان منافقين در زادگاهش بسيار فعال بود. با تشديد غائله کردستان، رهسپار آن منطقه شد. در کنار مبارزه مسلحانه با ضد انقلاب با سخنراني هاي کوتاه خود به روشنگري مردم مي پرداخت. صمصام در قله هاي پر برف کردستان مسئوليت گردان روح اللّه را بر عهده داشت. نيروهاي وي از محورهاي جانوران نا محور دزلي و توتمان مستقر بودند. صمصام تمام وقت در خدمت آموزش و هدايت نيروهاي تحت فرمان خود بود و همچون پدري مهربان، دوست و غم خوار آنان بود.
در فروردين 1360 با خانم" فاطمه رضايي" ـ دختري از فاميل ـ ازدواج کرد. مراسم عقد بسيار ساده و با مهريه يک جلد کلام اللّه مجيد و يک شاخه نبات برگزار شد. آنها زندگي خود را در خانه پدر صمصام آغاز کردند.

صمصام در امور سياسي و اجتماعي فعاليت مستمر داشت. به همين دليل کمتر فرصت مي يافت. در کنار خانواده باشد و هنگامي که اولين فرزندش به دنيا آمد، در خانه حضور نداشت. او با برادرش حاج سعيد ـ که شش سال از او بزرگتر بود ـ بسيار صميمي بود و در اغلب مواقع در کنار هم در جبهه حضور داشتند.
صمصام با سخنرانيهايش که با کلامي شيوا در ميدان صبحگاه گردان امام محمد باقر (ع) ايراد مي کرد. نيروها را مجذوب خود مي کرد. در نماز جماعت حضور فعالي داشت و هميشه در نماز صبح در گردان امام محمد باقر (ع) حضور مي يافت. يکي از دوستانش مي گويد: در آخرين لحظاتي که در مقر خرمشهر بود به ديدارش رفتيم. حدود ساعت 8 صبح بود. در جلوي مقر فرماندهي به ديوار تکيه داده و غرق در انديشه و اندوه بود. صداي غرش تانک و توپ عراقيها به گوش مي رسيد. گفت: «وضعيت در محور شلمچه نا مساعد است.براي نيروها نگران هستم، شما برويد قرآن بخوانيد و دعا کنيد رزمنده ها پيروز شوند.» ساعتي بعد به سمت دشت شلمچه حرکت کرد. فرماندهي گردان محمد باقر(ع) را بر عهده داشت. صمصام حدود ساعت 10 صبح 4 خرداد 1367 با دو دستگاه تويوتا به سوي خط مقدم براي مقابله با حمله عراق حرکت کرد. بلافاصله در منطقه عملياتي سرگرم سازماندهي نيروها شد. عراقي ها با استفاده از سلاح شيميايي به خطوط مقدم خودي نفوذ کرده بودند. صمصام با همراهي نيروهايش در مقابل تانک ها و نفربرها ايستادگي کرد. پس از شليک چند آرپي جي از ناحيه دست زخمي شد، ولي باز هم مقاومت کرد تا گلولهاي آرپي جي تمام شد. سپس با سلاح انفرادي اقدام به تيراندازي کرد. در هيمن هنگام پاي چپ وي نيز زخمي شد و به زمين افتاد. وقتي يکي از بسيجيان که پيک گردان بود، خواست او را به دوش بگيرد با کمال آرامش به وي گفت: «شما برويد و به خاطر من خود را به خطر نيندازيد چون دشمن خيلي نزديک است.» به اين ترتيب صمصام طور در اثر خونريزي زياد به شهادت رسيد. پيکر او در گلزار شهداي روستاي کياکلا از شهرستان قائمشهر به خاک سپرده شد. از صمصام دو پسر به يادگار مانده است.
با آنکه فرمانده بود از مزاياي شغلي خود بسيار کم استفاده مي کرد. اغلب خودرو سپاه را در اختيار داشت و با آن منزل مي رفت ولي هيچگاه از آن استفاده شخصي نمي کرد. نقل است که روزي مادرش سخت بيمار شد. صمصام به برادرش تلفن کرد تا ماشين تهيه کند. برادرش پرسيد شما ماشين اداره را نياوردي؟ صمصام جواب داد: «چرا ماشين اداره، بيت المال است و نمي شود از آن استفاده شخصي کرد.» .
منبع:"فرهنگ جاودانه هاي تاريخ ،زندگي نامه فرماندهان شهيد مازندران"نوشته ي يعقوب توکلي ،نشر شاهد،تهران-1386



وصيت نامه
... سپاس بي کران خداوند منان را که با نعمت انقلاب اسلامي و رهبري پيامبر گونه امام، ما را که غرق شده و آرزوهاي استعمار ساخته دنيا خواهي و رفاه طلبي بوديم به دنياي انسانيت و سوز داشتن و عشق و ايثار هدايت کرد.
درود و سلام به ارواح شهداي جنگ، از اينکه توفيق حضور در جبهه ها نصيب اين حقير شده خداوند منان را سپاس مي گذارم.
عزيزانم شرافت و آزادگي واقعي بدون تحمل رنج به دست نمي آيد. بايد سينه ظلمت شب را شکافت و به ظالمان هجوم اورد تا فجر و آزادگي و شرافت به دست آيد. قدرتهاي استکباري ساليان دراز زندگي انساني مردم را جولانگاه تمايلا نفساني و تقاضاي ضد انساني خود قرار دادند . . . اين ها از آنجا که بنياد نظام فکري و اجتماعي آن ها قلدري است جز زبان اسلحه نمي فهمند پس به هر يک از ما واجب است که با مستکبرين بجنگيم.
بايد وصيت نامه هاي آتشين نوشت و بندهاي پوتين را محکم بست و تفنگ را برداشت، از ميان درياي خون عبور کرد، بايد کربلا را ساخت و عاشورا به پا کرد. بايد به سراغ مرگ رفت . . . راه آزادي و دينداري حقيقي، راه پرنشيب و فراز است و موانع و مشکلات فراوان دارد. براي طي اين راه بايد عاشق شد؛ راه عاشق شدن اين است که نخست بايد دردمند بود. بايد درد علي (ع) را در سينه، غم زهرا (س) را در جان، سوز امام حسين (ع) را در عمق جان داشت. اين درد وقتي مايه الهي بگيرد مي شود عشق.
پاسدار ارزشهاي اسلامي باشيد. با فساد وفحشا و رفاه طلبي مخالفت کنيد که جولانگاه شيطان است و آفت پرور عيه انقلاب. مسجدها را پر کنيد و با داشتن جلسات قرآن و دعا و روح جان خود را از زنگها و رنگهاي مادي بزداييد . . . قانع باشيد تا آماده هر گونه فداکاري و ايثار باشيد. گشاده رو و خوش برخورد باشيد اما بر سر معيارهاي اسلامي هرگز نرمش نشان ندهيد که تمام خونها براي اسلام ريخته شده. در موقع هجوم مشکلات به خدا پناه ببريد و هرگز از رحمت خدا نااميد نشويد. در موقع هر کاري خدا را حاضر ببينيد جز براي خدا براي احدي تعظيم نکنيد.
با خودشناسي مي توان تمامي شيطانهاي درون را از بين برد و بر هواي نفس فايق آمد. فرزندانم قدر انسان در دنيا به همت اوست و همت انسان به آرزويش است که هر چه آرزو کمتر باشد تعلق انسان کمتر است. البته اين به معناي بي تفاوتي به مسايل اجتماعي نيست؛ بلکه آن است که دنيا هدف نباشد. مطالعه در تاريخ و قرآن، توکل به خدا، برنامه ريزي در کارها، داشتن شرافت، داشتن آزادگي، رعايت ارزشهاي اسلامي و اخلاق اسلامي در کار و شغل حتي در تجارت . . . در نظر گرفتن رضايت خدا و نهرضايت مردم، توجه به امدادهاي غيبي، خوش خلقي و گشاده رويي، توجه به مرگ، زياد گوش کردن و کم حرف زدن،
سعي کنيد هميشه دردمند باشيد که بي دردي نشانة سقوط انسانيت انسان است. به انجمنهاي اسلامي وصيت مي کنم:
محور فعاليت انجمنهاي اسلامي تبليغ درست و حفظ انقلاب است و اميد رهبر، شما برادران مي باشيد. بايد شبانه روز کار کنيم و اسلام را به به مردم بشناسانيم.مردم ابتدا به رفتار و کردار ما توجه مي کنند. همان طور که امام فرمودند امروز اسلام در گرو اعمال ماست . . . هميشه سعي کنيد خودتان را ارزيابي کنيد. افراد داراي حب نفس را ارشاد کنيد. اگر اصلاح نشدند آنها را در جمع خود راه ندهيد که اخلاق شما را فاسد مي کنند. هرگز زود قضاوت نکنيد. کساني را که با آنها مشورت مي کنيد حتماً تقوا داشته باشند و فردي آگاه به اسلام و شرايط و اوضاع .احوال روز باشد. او در مورد ورزش نظرات خاصي داشت و معتقد بود: امروز ورزش مانند حربهاي در دست استعمارگران قرار گرفته است به همين دليل نبايد به عنوان هدف در نظر گرفته شود بلکه وسيله اي باشد براي تعالي روح . . .صمصام طور



خاطرات

همسرشهيد:
در زندگي ما هيچ مشکلي وجود نداشت، اگر چه به لحاظ مالي تنها از حقوق کارمندي، ايشان زندگي مي کرديم اما اخلاق خوب، رفتار متين و ايمان صمصام سبب شده بود زندگي ما معنويت خاصي داشته باشد. اگر فرصت مي کرد در نگهداري بچه ها به من کمک مي کرد. من هميشه او را مردي با خدا و با تقوا مي ديدم. صمصام از افراد تنبل بي تفاوت دورو و منافق متنفر بود. همواره سعي مي کرد با صبر و بردباري و مشورت مشکلات خانواده را حل کند. با خويشاوندان با محبت و مهرباني رفتار مي کرد. هميشه به من توصيه مي کرد با خدا باش و توکل به خدا يادت نرود.

مصطفي طور ،فرزند شهيد:
پدرم بسيار مهربان بود و با تمام پدران ديگر فرق داشت هميشه با نرمي برخورد مي کردو هرگز عصباني نمي شد. اگر کار بدي مي کرديم زود ما را مي بخشيد. به مادرم مي گفت: نمي توانم زحمات شما را جبران کنم زيرا نتوانستم در هفت سال زندگي مشترک يک روز کامل با شما باشم. در تصميم گيري ها هميشه با مادرم و مادر بزرگم مشورت مي کرد. روزي که به جبهه مي رفت در گوش من مي گفت: مواظب مادرتان باشيد و به او کمک کنيد. به ما توصيه مي کرد: «توکل به خدا از يادتان نرود و نماز را سر موقع بخوانيد و انفاق کنيد.»

سعيد طور، برادر شهيد:
او فردي شاغل و با شخصيت بود. بسيار به نظافت اهميت مي داد و بسيار اهل مطالعه بود و اغلب کتابهاي شهيد بهشتي و استاد مطهري و آيت الله دستغيب را مطالعه مي کرد. از سال 1360 عازم جبهه جنگ شد و از همان ابتدا فرماندهي برخي گروههاي بسيج و سپاه را به عهده داشت و عمدتاً فرمانده گروه ويژه ضربت بود. در منطقه عملياتي مريوان در محور توتمان مسئول گردان روح اللّه بود . با وجود اين هيچگاه از مسئوليتش براي کسب برتري و امتياز استفاده نکرد. نقل است: هنگامي که مسئول گردان روح اللّه بود روزي پس از پياده روي بسيار معاون وي با مشاهده خستگي مفرط او پيشنهاد مي کند تا به محل اعزام نيرو در توتمان رفته و استراحت کند. صمصام با نگاهي به وي مي گويد: «ما بايد در کنار نيروها در همان سنگرهاي نمور بخوابيم.» او همواره در عمليات در کنار نيروهاي خود بود و براي تقويت روحيه آنها هميشه جلوتر از ديگران حرکت مي کرد.

درعمليات کربلاي 5 مسئوليت گروهان شهيد يونسي را بر عهده داشت و شهيد علي رضا بلباسي فرمانده گردان بود. ساعت 30/6 غروب عمليات شروع شد و گروهان تحت فرماندهي صمصام ماموريت داشت. پل جاده فاو را به تصرف در آورد. اما به خاطر عدم الحاق نيروهاي لشگر محمد رسول الله از جناح چپ در محاصره تانکهاي دشمن افتاديم. تانکها دشمن با نورافکنهاي قوي مواضع نيروهاي ما را در قسمت راست کانال ماهي روشن مي کردند و هر لحظه حلقه محاصره تنگ تر مي شد. براي کم کردن فشار محاصره ضرورت داشت چند نفر داوطلبانه به شکار تانکها بپردازند. آن شب صدام خود رهبري عمليات را بر عهده داشت. صمصام براي بالا بردن روحيه نيروهايش آرپي جي به دست گرفت و جلوتر از همه حرکت کرد. او تا صبح مقاومت کرد و چندين تانک و دشمن را از بين برد. وقتي محاصره دشمن شکست، خبر شهادت وي شايع شد، ولي صبح زود با آرپي جي برگشت. وقتي بچه ها او را ديدند همگي خوشحال شدند.



آثار باقي مانده از شهيد
او در يکي از سخنراني هايش در کردستان خطاب به نيروهاي بسيج گفت: «چهارده قرن است پدران و نياکانمان فرياد بر آورده اند. ياليتني کنا معکم اي حسين کاش ما نيز با تو بوديم. برادران! اکنون زمان اثبات اين مدعاست، هر کس مهياي مردن و بي جسد ماندن است، بماند.»

در بخشي از نوشته هايي که از صمصام به جاي مانده است زندگي ميدان نبردي توصيف شده است ميان حق و باطل و هر انسان چه بخواهد و چه نخواهد در اين ميدان است. ناگزير يا پاسدار حق يا مزدور باطل، راه سومي نيست. بي طرفي بوي خيانت مي دهد و بي تفاوتي و بي شرافتي است. شهدا با خون خويش خورشيدي ساختند که هيچ زاويه اي تاريک نماند. تا هيچ گوشه نشيني يا بي تفاوتي نتواند دليل بياورد که گرفتار تاريکي بوده است. شهدا يک عمر مبارزه کردند اگر چه آنها خاموش شدند اما خون مطهر شان مرزها را روشن ساخت. مبارزه در دو جبهه آغاز مي شود: در جبهه اول بهترين فرزندان و مخلص ترين نيروها و پا ترين افراد بايد به شهادت برسند تا مرگ مظلوملنه شان و عصمت خونهايشان و معصوميت چهره شان خفته ها را بيدار کند و خون مطهرشان شعله هاي جهاد را در مردان و زنان بر افروزد و بساط مستکبرين را بر اندازد. در جبهه دوم مبارزه واقعي است که امروز آغاز شده در مصر، سودان، تونس، لبنان، عراق و افغانستان فرياد آزادي خواهي بلند شده و کاخها ستم را به لرزه در آورده است.



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مازندران ,
برچسب ها : طور , صمصام ,
بازدید : 202
[ 1392/05/14 ] [ 1392/05/14 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 2,057 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,711,158 نفر
بازدید این ماه : 2,801 نفر
بازدید ماه قبل : 5,341 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک