فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

"محسن اسحاقي” در سال 1339 در شهرستان “بالا” ديده به جهان گشود .خانوادة “اسحاقي” در شهر “فريدونکنار” زندگي مي کردند .پدر او کشاورز بود و از اين راه امرار معاش مي کرد .مادر محسن خانم عذرا تندرست در کنار خانه داري با خياطي به بهبود وضع معيشتي خانواده کمک مي کرد .
پيش از تولد محسن ،مادرش که به گفته خود هميشه رو به قبله مي خوابيد شبي در خواب ديد که خانمي با پوشش سياه و روسري سفيد به همراه آقايي بالاي سر او نشسته اند و او را به جاي آوردن دو رکعت نماز شکر و همچنين خواندن چند سوره از قرآن نظير کوثر ترغيب مي کنند .
محسن ،دوران کودکي را در داخل منزل و در کنار مادر خود سپري کرد .او نسبت به کودکان هم سن و سال خود متواضع تر و آرام تر بود .به تدريج با رسيدن به سنين بالاتر تحصيل در مکتبخانه و نزد ملاّ را تجربه کرد .سپس به دبستان رفت و دوره ابتدايي را با موفقيت به پايان رساند . در اين سنين همبازيها و دوستان خود را ميان افرد بزرگ تر انتخاب مي کرد و کم کم که بزرگ تر شد با روحانيون، معلمان و اساتيد و بچه هاي درس خون معاشرت داشت .هرگز زير بار حرف زور نمي رفت .دوره راهنمايي را در مدرسه "اسدي"در" فريدونکنار" به پايان رساند و در همين سنين به پدرش در کار کشاورزي کمک مي کرد .به گفتة مادرش از دوران کودکي هميشه با وضو بود و بر سر زمين زراعت نيز با وضو حاضر مي شد و به کار و تلاش مي پرداخت .
با آغار نهضت اسلامي ايران در سال 1357 در عنفوان جواني به عرصة فعاليت هاي سياسي پا نهاد و با حضور مستمر در جريان انقلاب از جمله حضر در راهپيمايي ها و پخش اعلاميه تحصيل را نيمه تمام رها کرد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي در درگيريهايي که براي سرکوبي احزاب سياسي و منافقان و مخالفان صورت مي گرفت شرکت فعال داشت.
با آغاز جنگ عراق عليه ايران ،با نخستين پيام امام خميني به فکر رفتن به جبهه افتاد و در 15 مرداد 1359 به مريوان اعزام گرديد.
در همين سال ها همسر مورد علاقه خود را برگزيد و با خانم "اشرف السادات ميردرويش" که در بسيج مشغول فعاليت بود ،در مراسمي ساده و بي تکلّف در حالي که شخصاً خطبة عقد را قرائت کرد، پيمان ازدواج بست . در سال 1361 دخترش به دنيا آمد که نام او را" معظمه" نهادند .اين فرزند به شدت مورد علاقه و محبت پدر بود. اما اين علاقه و محبت مانع از حضور ديگر باره وي در جبهه نشد .در مدت کوتاه از حضور در پشت جبهه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و از بازاريان و کسبه تجهيزات و وسايل مورد نياز رزمندگان را جمع آوري به جبهه ارسال مي کرد. در سال 1362 فرزند دوم او محمدحسن به دنيا آمد. "محسن" از همان دوران کودکي فرزندان خو را به معاشرت با علما و روحانيون مذهبي تشويق مي کرد تا ايمان و وارستگي را در فرزندان خود تقويت کند.
بر حفظ حجاب ،متانت و قرائت نماز شب تأکيد بسيار داشت .با وجود حضور مستمر و پيگير در جبهه هاي جنگ تحميلي خطاب به همسر خويش مي گفت : « شما يک زن عادي نيستيد ،و همسر يک پاسدار هستيد و بايد نمونه و اسوه باشيد »
او خطاب به پدران و مادران رزمندگان گفت :
اي پدران و مادران ! افتخار کنيد که فرزندانتان در صف اسلام در راه خدا مي جنگند .در اين دنيا هرگز نبايد به جاه و مقام اکتفا کرد زيرا اگر مقام و مسئوليتها ماندني بود ،به من و شما نمي رسيد .پس دل به مال دنيا نبنديد که نابود مي شويد .
"محسن اسحاقي" با تشکيل يگان دريايي لشکر 25 در سال 1363 به عنوان فرماندة يگان آبي ـ خاکي برگزيده شد و در آبهاي هور ،اروند و جزيره مجنون رشادتهاي فراواني را از خود نشان داد.
"اسحاقي" با شرکت در عمليات گوناگون نظير فتح خرمشهر و کربلاي 4 و5 والفجر 8 (فتح فاو) چندين بار مجروح شد ،در جريان شد ،در جريان عمليات والفجر 8 در سال 1365 از ناحيه گوش ،سينه و کمر در اثر گاز شيميايي و موج انفجار مجروح شد. در 23 دي 1365 نيز ترکشي يه صورت وي اصابت کرد. وي پيش از عمليات فاو و پيش از آخرين اعزام به جبهه به خانواده اش گفته بود در خواب ديدم چند روز ديگر مهمان شما هستم و در حالي که مي خنديد به آنان گفت :« اين چند روز از من خوب محافظت کنيد .»

در جريان حمله عراق به فاو در سال 1367 که منجر به از دست رفتن اين شهر شد ،اسحاقي براي آخرين بار به جبهه رفت و فرماندهي يگان دريايي لشکر 25 کربلا را به عهده گرفت ،دو روز از آخرين اعزام نگذشته بود که خبر مفقود شدن وي به خانواده اش ابلاغ شد .او به همراه يکي از همرزمان خود به نام اباذري در جبهه فاو حضور داشتند که بانزديک شدن نيروهاي عراقي، اباذري با داشتن جليقه نجات موفق به عبور از اروند شد اما او به اسارت نيروهاي عراقي در آمد .محسن اسحاقي بعد از گذشت پنج روز الي ده روز اسارت دوازده نفر از اسراي ايراني را آماده فرار کرد .آنان شبانه نگهبان عراقي را به قتل رساندند و از بصره به مرز شلمچه رسيدند ،اما در اين مکان بار ديگر به اسارت نيروهاي بعثي در آمدند .نيروهاي عراقي با ضربه تفنگ ،سر ،جمجمه و دندانهاي وي را شکستند و پاي راست او را قطع کردند و پس از شکنجه بسيار در تاريخ 28 فروردين 1367 گلولة خلاص را بر قلب او شليک کردند و او را به شهادت رساندند.
هفت ماه پس از شهادت محسن اسحاقي ،گردان انصار پيکر او را در مرز شلمچه در تاريخ 23 آبان 1367 کشف کرد در شرايطي که قابل شناسايي نبود .چون جنازه قابل شناسايي نبود مي خواستند آن را جزء شهداي گمنام ثبت کنند که ناگهان همسر او به خاطر آورد که شلوار اسحاقي سه دکمه داشت و دکمة وسطي را به هنگام عزيمت او به فاو از پيراهن خود کنده و به شلوار شوهر دوخته است . به اين ترتيب همين دکمه باعث شناسايي پيکر شهيد محسن اسحاقي گرديد .
پيکر سردار شهيد "محسن اسحاقي" پس از سي و پنج ماه و چهار روز حضور در جبهه در گلزار شهيد بهشتي شهرستان "فريدونکنار" به خاک سپرده شد. از شهيد "اسحاقي "دو فرزند به نام هاي "معظمه" و" محمد حسن" بر جاي مانده است .
منبع:"فرهنگ جاودانه هاي تاريخ ،زندگي نامه فرماندهان شهيد مازندران"نوشته ي يعقوب توکلي ،نشر شاهد،تهران-1386



وصيت نامه
...آري اي حسين عزيز اي پسر فاطمه (س) ،اي خون خدا ،اي اسوه جاودانه شهادت و اي سفينه و مصباح الهدي !هنوز پيروان خط سرخ شهادت در سرزمين لاله گون ايران در کربلاي غرب و جنوب ،کربلاي خونين تو را تکرار مي کنند تا به ساحل آزادي برسند .
اي زهرا ! اي علي (ع) و اي اسوه تقوا ! امروز نايب فرزندت خميني کبير فرياد بر مي آورد هَل مِن ناصِرٍ يَنصُرِني آيا کسي هست يلدگلر محمد (ص) و قرآن و اهل بيت رسول اللّه را ياري نمايد و درخت اسلام و دين خدا را با نثار خون خويش بارر نمايد مستکبرين جهان را به خاک مذلت بنشاند ومستضعفين جهان را خرسند نمايد آري امروز کربلاي ايران و امت اسلاميمان به نداي لبيک مي گويند مهدي جان ! اي اختر تابناک ولايت ياراني که همه از امت جدت محمد مصطفي هستند و فرياد بر مي آورند اي حسين (ع) عزيز ما ديگر اين اژه حسرت بار يليتنا کنت معکم را تکرار نخواهيم کرد و ديگر نمي گوييم حسين جان اي کاش در کربلاي سال 61 هجري بوديم و در رکاب تو به شهادت مي رسيديم زيرا امروز کل يوم عاشورا و کل ارض کربلاست .
بار خدايا ! چنان توان قلبي به من عنايت فرما تا در راه تو و آرمان تو و در راه دينت و در رکاب امام زمان (عج) و نايبش روح اللّه خميني و همچون تيري بر قلب مستکبران فرود آييم و ظالمين را از پاي در آوريم و قوانين اسلام عزيز را در جهان اجرا کنيم و اين است کلام خدا .
. . . به راستي آنان که شهادت حسين وار در کربلاي برگزيده اند شايسته ترين انسانهاست براي پيمودن راه حسين نيستند ؟ الحق که رهران راه حسينند درود و صلوات بر آنان باد بار خدايا تو مي داني راهي را که در پيش گرفته ام فقط رضاي تو را مي خواهم و مقصودم تويي و تو را مي جويم ،تو را مي يابم آنچنان که ياران حسين (ع) تو را در کربلا يافتند آن گونه خواهم بود .
پدر م، مادرم، همسرم، فرزندانم، برادران و خواهرانم !
هنگامي که خبر شهادت مرا شنيد يد برايم گريه نکنيد زيرا گريه شما باعث خوشحالي دشمنان اسلام مي باشد اگر خواستيد گريه کنيد فقط و فقط براي مظلوميت حسين (ع) فرزند فاطمه و براي تنهايي و غربت آقايمان امام زمان (عج) و مظلوميت زهرا (س) گريه کنيد .
هنگام تشييع جنازه ام يک دستم گل سرخ و دست ديگرم گل لاله گذاريد تا امت اسلامي و پيروان خميني، ايمان جهاد و شهادت را براي هميشه سرمشق زندگي خويش قرار دهند که چنينند و هنگامي که مرا دفن مي کنيد بگذاريد چشمانم باز باشد تا دشمنان اسلام بدانند که آگاهانه خط سرخ شهادت را پذيةرفتم و عروس شهادت را در آغوش گرفتم و بگذاريد دستهايم مشت و گره شده باشند تا دشمنان اسلام بدانند که پيروان خميني تا آخرين نفس تسليم دشمنان اسلام نخواهند شد که نشدم و دهانم باز باشد تا بدانند که تا آخرين لحظه نداي توحيد (لا اله الا اللّه) زمزمه جانم بود .
برادران و خواهران عزيزم سعي کنيد از خط امام و از مسير انقلاب خارج نشويد و اين تنها راه سعادت است .امام و انقلاب را تنها نگذاريد تاريخ تلخ گذشته تکرار نشود، نکند خداي ناکرده امام غريب گردد ،علي در خانه نشيند زيرا غربت امام غربت اسلام است .امام را تنها نگذاريد هميشه پيرو خط امام باشيد تا فرداي قيامت سر بلند گرديد . پدر و مادر عزيزم درود خدا بر شما باد که با زحمات فراوان مرا بزرگ کرديد و با ايمان و اعتقاد عميق خود مرا تربيت کرديد و تعاليم عاليه اسلامي را به من آموختيد و در بدو تولد واژهاي ولايت و شادت را در گوشم خوانديد و مرا با آنان مأنوس کرديد و من بدان خو گرفتم که بدان رسيدم و اين فيض عظمي را شما به من عطا کرديد .درود خدا بر شما باد .همسر و فرزندانم را ،اين امانات را خوب نگهداري کنيد که دلتنگ و غمگين نکردند .فرزندانم را طوري تربيت کنيد که فرزنداني شايسته براي آينده انقلاب و اسلام باشند و آنان خود فرزنداني چنين پيروزند که راه حسين (ع) را در پيش گيرند .آنان را چون من فرزندان خود دانيد و سعي کنيد تسلي خاطر آنان را فراهم کنيد و احترام آنان را محفوظ داريد . امام تو اي همسنگر ! اي همرزم اي يار هميشه در سنگر !
همسنگرم به پا خيز چون وقت انقلاب است بشتاب و تو شهادت خون جاي انقلاب است بستيم عهد و ياري پيمان با خميني .
آماده ايم اگر جان خواهد ز ما خميني .آري آري شمع و جودمان را مي سوزانيم و لاله هاي خونين مي رويانيم تا پروانه هاي عزيز از عصاره لاله هاي خونين تناول نمل يند تا به گرد شمع فرزان جماران بگردند بسوزند و انقلاب را به سر منزل خويش برسانند و به صاحب اصلي آن امام زمان (عج) بسپارند .
همسرم ! درود خدا بر تو باد، صبر را پيشه کن مي دانم که پس از شهادتم بر تو سخت مي گذرد مي داني که من بي هدف نبودم .من مسئوليتم را به پايان رساندم . حال تو ماندي و پيام من و پيام بدون پيامرسان به مقصد نمي رسد . همچو زينب صبور باش و رسالت خودم را بر دوش گير و چنان که زينب (س) کرده پيامرسان خون من باش از حد و مرز اسلام خارج نشويد زيرا تو مقام والايي داري. سعي کن در خانه خود باشي و فرزندانت را طري تربيت کني تا بتوانند الگوهاي تربيتي جامعه اسلامي باشند و در دنيا و آخرت سر بلند باشند . همسرم شهادت را براي بچه ها تفسير کن و بگو پدرت با خون خويش واژه شهادت را تفسير کرده و به آنان قرآن بياموز و خودت هم در انجام فرايض خود قصور نکن براي من حتماً نماز و قرآن بخوان شب هاي جمعه اطعام را فراموش نکن .
در شب اول قبرم کنارم بنشينيد و برايم قرآن بخانيد چون از فشار قبر مي ترسم و آخرين و مهمترين وصيتم به تو اين است که در انجام امورات ديني به خصوص نماز و روزه بيش از پيش کوشا باش و هر شب قرآن بخوان زيرا آواي قرائت خوشحالم مي کند .
اما پسرم حسن جان از تو مي خواهم در امورات زندگي، پدرت را سرمشق خود قرار دهي و پيرو خط ولايت امام امت باشي همچون زاهدان شب و شيران روز باشيد و در جبهه جهاد اکبر و جهاد اصغر مبارزه کن و راه پدرت را که راه حسين بن علي (ع) است ادامه دهي و الگي خوبي براي جامعه اسلامي باشي .حسن جانم سعي کن غمخوار مادر و خواهرت باشي و مثل پدرت از آنها نگهداري کني تا آنان جاي خالي پدرت را احساس نکنند و بدانند که محسن در تمام لحظات در کنار آنها هست. حسن جان از حدود و ثغور اسلام تخطي نکن .پيرو خط امام باش که راه سعادت در اين دنيا است. سلام و صلولت بر ارواح طيبه شهدا همه اعصار تاريخ و درود و سلام بر امام زمان (عج) و امام خميني و درود بر پدران و مادراني که فرزندانشان را براي دفاع از اسلام به جبهه مي فرستند و درود بر مجاهدان في سبيل اللّه که در راه خدا به جهاد مي پردازند و سلام و صلوات بر اسوه هاي صبر و مقاومت خانواده هاي شهدا، اسرا، مفقودين و معلولين .بار خدايا جان ما، روح ما، امام ما را حول عمر با برکت و با عزت عنايت بفرما ا را امت وفادار به امام و اسلام باقي بدار . محسن اسحاقي




خاطرات
همسرش شهيد:
پانزده روز پس از ازدواج بار ديگر به فکر رفتن به جبهه افتاد از او درخواست کردم اندکي صبر کند تا چند ماه از ازدواج ما بگذرد ،اما در جواب گفت : اين از واجبات دين ماست و در مقابل باطل و ناموس مملکت بايد از هر چيزي گذشت .

برادر شهيد :
روزي من و او از اهواز به سوي هفت تپه مي آمديم مقداري از مسير را من رانندگي کردم و مقداري او و در همين حين گفت ما سه نفر يعني حميدرضا نوبخت ،حاج حسين بصير ،خودم قول و قرار گذاشتيم که به شهادت برسيم.

رامين آقازاده:
بعد از بازديد عکس را از من يادگاري گرفته بود مشاهده کردم و اطمينان پيد ا کردم که خود محسن است ولي سوال اين بود ،او که در فاو اسير شده چرا در شلمچه پيکرش را يافته اند ؟ در هنگام دفن وارد قبر شدم و خواستم دستانش را جا به جا کنم که متوجه شدم دستانش با سيم برق به طور ماهرانه بسته شده است .آنجا بود که متوجه شديم او اسير بوده و بعد از فرار از بصره در شلمچه مجدداً به اسارت در آمده و به طرز فجيعي بعد از شکنجه به شهادت رسيده است اکنون اين سيم برق هنوز به عنوان يک سند زنده در اختيار همسرش است .

حامي آقازاده :
بعد از موفقيت در عمليات والفجر 10 پس از استراحت کوتاهي از شهرستان بابل به اتفاق جمعي از همرزمان حاضر عازم جنوب و مقر لشکر 25 کربلا در هفت تپه شديم .طي يک تماس تلفني متوجه شديم که محسن اسحاقي و سيد مصطفي گلگون در فاو هستند .به همسر محسن اطلاع دادم که خبر آمدنم را به او بدهد.هنگام اذان صبح بود که همسر اسحاقي از خانه سازماني زنگ زد و گفت : « ديشب محسن منزل آمد الان عازم فاو است و شما به اتفاق نيروها عازم فاو شويد .» به سرعت نيروها را تجهيز کردم و عازم منطقه فاو شدم و به نهر ابو فلفل رسيدم و به سنگر فرماندهي رفتم و محسن را ديدم که پشت بي سيم ناراحت نشسته است گفتم چه شده ؟ گفت :« ديشب عراقي ها به مواضع بچه ها حمله کردند .» در حين صحبت هاي فرمانده لشکر مرتضي قرباني به گوش رسيد « محسن ،محسن ،محسن ! » مرتضي ،محسن اسحاقي حضور من و نيز نيروها را اعلام کرد. سوار قايق شديم و از نهر گذشتيم و وارد رود وحشي اروند شديم و شهر فاو را غمزده ديديم ،دود همه جا را گرفته بود و تا آن موقع فاو را به اين مظلومي نديده بودم و به موقعيت ستاد لشکر شهر فاو واقع در حوالي جاده ام القصر رفتيم بعد از توجيهات خط توسط فرمانده لشکر .عازم خطوط اول شديم با وجود آن که مهمات کمي در اختيار بود، اسحاقي به عنوان فرمانده تا اذان صبح مهمات را بر دوش نهاد و کيلومتر ها پياده آن را براي نيروها آورد اين حرکت او روحيه خيلي زيادي براي نيروها بود صبح شد صداي غرش تانک ها و هليکوپترهاي دشمن به گوش مي رسيد ،خبر رسيد در مورد مهمات مشکلي نداريم چون ديشب تا صبح محسن اسحاقي براي ما مهمات آورده بود که براي من هم يک روحية خوبي بود حرکت رزمندگان گردان عاشورا را مقدار کمي مانع پيشرفت عراقي ها شد .تامس من با محسن اسحاقي املا قطع بود از جناح چپم کاملاً محاصره شده بودم با يک درگيري شديد و تن به تن که با حضور فرماندهان ارشد لشکر انجام شد دشمن متوفق شد سرداران و فرماندهان سپاه به اتفاق فرماندهان لشکر ،آرپي جي به دست يکي يکي تانکها را شکار مي کردند .اسحاقي از نفرات آخر بود که فقط مي خواست آتش دشمن را خفه کند تا ديگران راه خروج داشته باشند او به همراه يکي از همرزمان آقاي اباذري و بعد از محاصره فاو به دست دشمن اسير شد و با توجه به اين که دشمن او را شناسايي کرده بود ما اطمينان داشتيم يا به شهادت مي رسد يا از اسارت فرار مي کند از طريقي فيلمهاي گرفته شده از تلويزيون عراق اسارت اسحاقي و چند تن ديگر از همرزمان براي ما مشخص شد . 



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مازندران ,
برچسب ها : اسحاقي , محسن ,
بازدید : 287
[ 1392/05/14 ] [ 1392/05/14 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 2,475 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,711,576 نفر
بازدید این ماه : 3,219 نفر
بازدید ماه قبل : 5,759 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 3 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک