فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

پاسدار اسلام شهيد« فتح ا... شاکري» در سال 1340 در «کلاگر محله»شهرستان« جويبار» در يک خانواده کشاورز و مذهبي پا به عرصه وجود نهاد و پس از گذراندن سنين کودکي دوره ابتدائي تحصيلي خود را در دبستان «کلاگر محله» و دوره راهنمائي را در مدرسه راهنمائي دکتر« علي شريعتي»در «جويبار» گذراند .در درسهايش موفق بود. او در انجام کارها هميشه صابر بود و به هر مشکلي که بر مي خورد بلند مي شد وضو مي ساخت و دو رکعت نماز رفع مشکل مي خواند و از خدا استعانت و ياري مي جست و با در نظر گرفتن ابعاد مختلف اکثر روزها روزه مي گرفت . ماهاي تعطيلي مدارس را کارگري ميکرد که تا اندوخته اي باشد براي ادامه تحصيل سال آينده اش .همزمان با پيروزي انقلاب شکوهمند و افتخار آفرين امت ما در سال 1357 ديپلم رشته طبيعي خود را با معدل 15 گرفت. شهيد شاکري به امام عشق زيادي مي ورزيد و به مقام ولايت فقيه ارج مي نهاد و با تشکيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در سال 57 به دستور امام ،چون علاقه شديد به امام و انقلاب اسلامي داشت مشتاقانه در سپاه اسم نويسي کرد و پس از طي مراحلي سرانجام در اوايل سال 58 وارد تشکيلات سپاه شد و براي حفظ و حراست از انقلاب و دست آوردهاي آن مشغول پاسداري شد . شهيد «فتح لله شاکري در مصاف با منافقين کوردل نقش چشمگيري داشت و جهت ريشه کن کردن آنها در درگيريهاي شمال کشورفعالانه شرکت داشت . با شروع جنگ تحميلي مزدور آمريکا يعني صدام متجاوز عليه ايران اسلامي به نداي هل من ناصر ينصرني امام گوش فرا داد و در خرداد ماه سال 1360 داوطلبانه به جبهه جنوب اعزام شد و پس از مدت سه ماه مبارزه پي گير به خانه بازگشت .
در سن 20 سالگي با خواهري حزب الهي و تربيت شده در يک خانواده مذهبي ازدواج کرد که حاصل اين وصلت پسري بنام «توحيد» است .
ايشان در آبان ماه سال 1360 مسئوليت بازداشتگاه 17 شهريور را به عهده گرفت و به ارشاد و کساني که گول مزدوران شرق و غرب را خورده بودند و به دام آنها افتاده بودند، پرداخت و با رفتار اسلامي خود عده اي از آن گمراهان را از گمراهي نجات داد .
با اعلام جنگ مسلحانه از طرف منافقين آمريکائي و فرار آنها به شهرها و جنگلها ي شمال ايران شهيد «شاکري» با تني چند از برادران پاسدار مأموريت سرکوبي آنها را در منطقه جنگي« قاديکلا بزرگ »به عهده مي گيرد و مدت دو ماه با عوامل کفر جهاني نبرد مي نمايد، عده اي از آنها را به درک واصل مي کنند. بعد از اين جريان از او تقاضا مي کنند که سرپرستي پايگاه مقاومت بهشتي استان «مازندران« را به عهده بگيرد .از جنگل «قاديکلا »به پايگاه بهشتي مي آيد و در اولين فرصت پايگاه مقاومت را سروسامان مي بخشد. سپس مشغول سرکوبي منافقين از خدا بي خبر مي شود طوري که منافقان از دست او در امان نبودند. بارهاو بارها براي او پيغام مي فرستادند که تو را ترور مي کنيم و حتي به همسر او پيغام مي فرستادند که جلوي او را بگيرد وگرنه او را ترور مي کنند. با اوجگيري فرار گروهکها به جنگلها او دوباره به فرماندهي گردان رزمي طرح جنگل درقسمت «برنجستانک »منصوب مي شود و مبارزات پيگير و دامنه دار خود را عليه کفر جهاني شوري ديگر مي بخشيد . با درگيريهاي متعدد آخرين ته مانده هاي مزدوران داخلي استکبار جهاني را به زباله دان تاريخ فرستاده و مسئله حضور پليد منافقين را درجنگل براي هميشه حل مي کنند.
او در ماموريت ها سراز پا نمي شناخت، فردي بود مجاهد و مبارز، عارف و متعهد و مؤمن، دردمند و متقي، پرخروش و ايثارگر. روحش هميشه در تلاطم بود، مانند چشمه اي که مي خواهد به دريا برسد . نمي توانست قرار بگيرد. پس از حل مسئله طرح جنگل بار ديگر به مدت 6 ماه براي اعزام به جبهه
مأمور شد. دو ماه در جبهه اهواز قسمت اطلاعات و عمليات لشکر 25 کربلا مشغول خدمت بود که قرار شد از جنوب به غرب حرکت کند که ايشان براي آخرين ديدار خود به خانواده اش مدت 10 روز مرخصي گرفت پس از اتمام مرخصي دوباره به جبهه غرب در« مريوان» رهسپار شد. حدود يکماه در آنجا بود. سرانجام در عمليات والفجر 4 مرحله دوم در شهر پنجوين عراق در هنگام شناسائي منطقه دشمن به درجه رفيع شهادت نائل گشت و روح پرتلاطم او به ديار معشوق شتافت.
از خصوصيات ديگر شهيد «شاکري» اين بود که در کارهاي خود قاطع و محکم و استوار و پايبند به مقررات وضوابط اسلامي بود، سستي و بي ارادگي براي او معنا و مفهومي نداشت. هر کاري را که اراده مي کرد انجام مي داد. ايشان لحظه اي از عمر عزيز خود را بيهوده صرف نمي کرد، اکثر اوقات يا در حال مطالعه و حفظ قرآن و احاديث و نوشتن سخنراني هاي شخصيتها و يا در حال مبارزه و عبادت بود .او با داشتن اين همه خصوصيات ارزنده سرانجام با رفتن به جبهه اين سرزمين عشق ميعادگاه عارفان و عاشقان الله و با نثار جان خويش مرگ را در آنجا خجل ساخت و زندگي را در آنجا معنا نمود و براي رهروان راه خويش معيار اصيل اسلامي را که رسيدن به خدا در آن نمايان است به جاي گذاشت . او رفت و ما مانديم، ما نبايد در مصيبت او بگريم، به معصيت خود بنگريم که خود بيش از او به گريه احيتاج داريم.
ما حماسه هاي بزرگش را در دفتر روزگار ثبت خواهيم کرد. انشاء الله که خداوند به همه ما توفيق عنايت فرمايد تا تداوم بخش راهش باشيم.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثار گران ساري ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد




وصيت نامه
بسم رب الشهداو الصديقين
سلام بر رهبر عظيم الشأن خميني کبيرسلام وبر امت شهيد پرور و قهرمان. آغاز سخنم با دو آيه از قرآن مجيد شروع مي کنم: و لا تقولوا لمن يقتل في سبيل الله اموات بل احياء ولکن
لاتشعرون ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء .
ما به طور قطعي بيمي از مرگ نداريم چون مرگ از ديدگاه اسلامي فنا و نابودي نيست بلکه دريچه اي است از بقا ما خلقکم للبقاء لا للفناء . که اين بقاء و حيات جاويد در مورد شهيد بيشتر مورد تأکيد قرار که شهيدان رامرده نگوئيد ،که شهيدان زنده اند، زنده و جاويد به زندگي مادي نيست که مانع از تلاش و کوشش مستمر انسان در جهت استقرار حکومت الله مي باشد و خدا در قرآن شديداً با آن مقابله مي کند و مي فرمايد اي افراد با ايمان شما را چه شد که وقتي به شما گفته شود در راه خدا براي مبارزه با دشمنان حق و عدالت حرکت کنيد به زمين سنگيني مي کنيد؟ آيا زندگي دنيا را برحيات جاويد ترجيح مي دهيد. بدانيد که لذت دنيا در برابر خوشي هاي آخرت اندکي بيش نيست. اي خوشا به حال بندگان نيک خدا که ايام تيره روزي مسلمين با تصميم به شهادت عزم کوچ کردن از اين جهان نمودند و اندکي از دنياي ناپايدار را به بسياري از آخرت جاويد فروختند.
وقتي از امام علي (ع) سئوال مي کنند :آمادگي براي مرگ چيست؟ مي فرمايند: با انجام تمام فرائض و واجبات و ترک محرمات و گناهان و آراستن روان به مکارم اخلاق و خويهاي نيک و پسنديده که در اين صورت چنين شخصي هيچگونه پروائي ندارد که او به سوي مرگ حرکت کند يا اينکه مرگ به سراغ او بيايد. اگر امروز ما بخواهيم شهادت را از ديدگاه حضرت محمد (ص) و امامان مورد بررسي قرار دهيم ساعتها وقت لازم دارد اما چه کنيم اگر چه آب دريا را اگرنتوان چشيد هم به قدر تشنگي بايد چشيد. راز علاقه اولياء خدا به شهادت اين بود که آنها شهادت را رستگاري قطعي و کمال مطلق مي دانستند. شهادت يگانه کمال مطلق است که به طور قطع همراه آدم به جهان پس از مرگ مي آيد . با اينکه تقاضاي مرگ از نظر اسلام به شدت مورد نکوهش است اما تقاضاي شهادت از خدا يکي از دعاهائي است که مکرر آمده است. امام صادق (ع) در ماه رمضان مي خواند: وقتلاً في سبيلک فوق لنا. خدا به ما توفيق عنايت کن که در راه تو کشته شويم. يا در صحيفه مي خوانيم حمد و ستايش خدا را که با کمکش در زمره ي سعادت يافتگان از دوستان او درآئيم و در نظام کسانيکه با شمشير دشمنانش شهادت يافته اند قرار گيريم. اما اينکه شهادت بالاترين مرحله ي تکامل عملي و به عنوان مهمترين اعمالها است حضرت محمد (ص) مي فرمايد:فوق کل ذي بر ، حتي يقتل الرجل في سبيل الله فاذا قتل في سبيل الله فلتس فوقه بر. بالاتر از هر نيکو کاري نيکوکار ديگري است تا آنگاه که مرد در راه خدا شهيد شود همين که در راه خدا شهيد شد بالاتر از او نيست. يا به گفته علي (ع) فرمود : گرامي ترين مرگها کشته شد در راه خدا است بهشت زير تيزي نوک نيزه هاست.
به خدا قسم که هيچ يک از ما نيست مگر اينکه کشته شده و شهيد گرديده است اما بدان حال کسانيکه خريدند حيات فاني دنيا به بهاي بهشت که در روز قيامت خدا هيچ تخفيف از عذابشان ندهد و هيچ کسي به آنها ياري نکند و آنها هرگز آرزوي مرگ نمي کنند که خدا دانا است به ظالمين و هر آينه آنها را مي يا بي که آرزوي هزارسال عمر کردن مي کنند اما خدا نمي رهاند آنها را از عذاب اگر هزار سال عمر کنند و خدا غافل نيست از آنچه مي کنند .اينها قلبشان ديگر سنگ شده است بلکه بدتر از سنگ شايد که سنگ يک روز از آن قطره ها جاري شود يا چشمه بجوشد يا به پايين افتد . اي سنگدلان، خدا غافل نيست از آنچه مي کنيد بياييم امروز تا دير نشده و مرگ ما را فرانگرفته ،تا قساوت قلب زياد نشده دلهامان را روشن به نور خدا کنيم و غفلت را کنار بگذاريم و ذکر خود را به چند رکعت نماز اختصاص ندهيم که آزمايش بزرگ در پيش است. خدا در قرآن مجيد مي فرمايد : آيا خيال کرديد مردم ما شما را رها مي کنيم از اينکه گفته ايد ايمان آورده ايم و ما شما را آزمايش نمي کنيم. وقتي انبوهي از شيطان بر شما وارد شد مرا بگوييد تا نجاتتان دهم . هميشه به ياد من باشيد تا به ياد شما باشم . مرا ياري کنيد تا شما را ياري کنم. به درستي که :قد افلح من زکها و قد خاب من دسها . پيروز است آنکس که خودش را نساخت بدبخت است و در عذاب است . آنکس که کفر و گناه او را پليد گرداند و هر کسي ايمان آورد و عمل صالح انجام داد و دائم متوسل شد و دائم متوسل به حق شد، او در آزمايش خسران نمي بيند. اي امت قهرمان وشهيد پرور که بازوي توانمند امام به حق هستيد و خواهيد بود، امروز آنچه امام عزيز مي فرمايد به عنوان يک تکليف الهي عمل آن بر فردفرد مسلمانان واجب است و تخلف از آن موجب عذاب خداوندي است. امروز امام مي فرمايد رفتن به جبهه واجب کفائي است و امروز بايد برادران سپاه و بسيج سراسيمه به سوي جبهه ها بشتابند و ادامه اين انقلاب تکليف گراني است.
اگر بخواهيم وحدت ما نسبت به هم حفظ شود جمعاً وحدتمان را نسبت به خدا حفظ کنيم . از حضرت آدم تا الان هر چه به سر ما آمد در نبودن وحدت با خدا و فرستادگان و امامان بوده است. ببينيد چه بر سر انبيا آوردند در اثر عدم وحدت. مرم چه بر سر علي (ع) آوردند در اثر نبودن وحدت مردم با امام (ع) چه بر سر دختر پيامبر يگانه اختر ولايت آوردند، چه بر سر امام حسن (ع) و امام حسين (ع) آوردند.
اينها در اثر نبودند وحدت مردم با امامانشان بود. نکند ما با شکستن وحدت در جرم همه جنايت کاران خداي نکرده شريک بشويم. ببيند چه بر سر امامان ما آوردند، موقعي ما هوشيار مي شويم که ديگر کار از کار گذشته اما مطمئن هستيم که شما هرگزبا هم اختلاف نخواهيد داشت. انشاء الله . هرگز کوتاهي در امر امام نمي کنيد.
به اميد اينکه حکومت الله در جهان استوار گردد و ظالمان به دين به دست پرتوان شما که دست خدا بالاي آن است از بيخ بن قطع گردد.
اما يک سخن با آشنايان و فاميلان پدر و مادر و همسرم که اين حقير خاک پاي شما همه سروپا تقصير و گناه؛ امروز اميد لطف و مرحمت و بخشش از خداوند تبارک و تعال و از شما صالحان دارم که مرا ببخشيد. خدايا، پروردگارا: توبه دعاي مظلوم لطفي کن ،مرحمتي کن براين اعمال بد ما، بر اين گناهان ما.
بنام خدا پاسدار حرمت خون شهيدان وصيتي با همسرم ، اي نازنينم ،اي همسر باوفايم و اي يگانه غمخوار زندگي ام. اکنون در مقابل
تو بسي شرمنده ام که مرد لايقي براي تو نبودم .اي کاش با من ازدواج نمي کردي . از روزي که با تو در مورد ازدواج صحبت کردم از دست من در آزار بودي تا امروز که از توجدا شده ام.
خدايا من لايق اين ازدواج نبودم .من ظلم کردم به خدا از اول زندگي تا حالا به تو ظلم کرده ام ،مرا ببخش . به خدا قسم اگر مرا نبخشي به روي مادرم زهرا رو سياهم .من وقتي مهرباني هاي تو را در سنگر ياد مي آورم عکس تو را در جلوي چشمهايم گرفته و اشک مي ريختم .
زينب جان مرا ببخش اگر از تو جدا شده ام شفاعتم کن .
به خدا قسم اگر خدا مرا لايق بداند حتماً تو را شفاعت مي کنم . خدايا تو مرا ببخش اما زن نازنين و با وفايم من نصف زندگي خود را در اختيار تو مي گذرام و نصف ديگر به پسرم توحيد بدهيد .تو وصي من و پدر و مادر و برادران من وصي من هستند .
اي همسر باوفاي من هرگز محبتهاي تو را فراموش نمي کنم. اما سخني با پدرومادر عزيزم من يک فرزند نالايق شما بوده ام .من خيلي شما را ظلم کرده ام ،مرا ببخشيد .برادران وخواهران عزيزم به پدر و مادر احترام بگذاريد و حرفشان راگوش بدهيد.
خدايا سروپا تقصيريم سروپا گناهيم ، خدايا تو ببخش ما را ،آمين يا رب العالمين.
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار و از عمر ما بکاه بر عمر او بيفزاي
والسلام فتح اله شاکري





خاطرات
محمد شاکري،برادر شهيد:
آخرين ديدار مادر و پسر غروب بعد از اذان مغرب بود که در منزل نشسته بوديم. من در حال مشق نوشتن بودم که صداي موتور آن بزرگوار به گوش من رسيد. سريع رو به مادر کردم و گفتم که داداش فتح الله آمد. مادر خوشحال شد و به من گفت برو درب منزل را باز کن. من سريع بيرون رفتم و درب منزل را باز کردم آن بزرگوار وارد منزل شد و موتور را خاموش کرد و گفت که منزل کسي هست. من جواب دادم کسي نيست ما خودمان هستيم .بالا آمد بعد از سلام عليک و صرف شام رو کرد به مادر و گفت من مي خواهم به منزل پسر عمو مهدي بروم. پدر گفت صبر کن ما داريم مي آيم و با هم به منزل پسر عمو رفتيم بعد از يک شب نشيني يک يا دو ساعته برخواسته و روانه منزل شديم در بين راه رو کرد به مادر و گفت که شما برويد من چند دقيقه بعد بر مي گردم بعد از ساعتي برگشت مادر احساس کرد که اين بزرگوار سيگار کشيده است آن شب گذشت. صبح بعد از صبحانه و خدا حافظي از پدر برادران رو کرد به مادر وگفت: مادر کاري نداري؟ مادر گفت: نه پسرم بعد رفت پايين موتور را روشن کرد و رو به مادر کرد و گفت: مادر کاري نداري؟ مادر گفت: نه پسرم و بعد از سوار شدن موتور دوري درون حياط زد و گفت: مادر کاري نداري و مادر جواب داد نه پسرم .بعد يک دور ديگري در حياط زد و کنار درب منزل رفت و با پاهايش درب را باز کرد نگاهي به مادر کرد و رفت آن وقت آن نگاه ، نگاه آخر مادر و پسر بود. بعد از دو يا سه روز ديگر به مادر خبر شهادتش را دادند . از زبان خودش خاطراتي از جنگل آمل نقل مي کرد: يک روز در جنگل همراه نيروهاي خودي مستقر بوده ايم که من به بچه هاي طرح جنگل گفتم شما در اينجا مستقر باشيد و من يک گشت کوچکي در محوطه مي زنم از بچه ها خدا حافظي کردم و جلويم يک دره پر از جنگل انبوه بود .من درون دره رفتم. موقع برگشتن ديگر مسير را فراموش کردم هر چه مسير را نگاه کردم همه به يک شکل بود .خلاصه يک مسير را طي کردم روز شب شد شبها را در بالاي درخت مي خوابيدم و روزها راه مي رفتم غذاي من از گلهاي وحشي جنگلي بود . خلاصه سه شبانه روز راه رفتم تا اينکه در شب چهارم سر بالاي تپه اي که درخت بسيار بزرگي بود رفتم به هر طرف مي نگريستم تا اينکه از دور چراغ هاي شهري را ديدم با خود گفتم حتماًشهر آمل است و همان مسير را طي کردم فرداي آن روز ساعت 11 صبح بود که به شهر رسيدم ديدم شهر چالوس است. خودم را به منطقه 3 مازندران که در چالوس بود رساندم. خود را معرفي کردم و مرا با اسلحه به سپاه آمل آوردند . بچه ها که همه حيران بودند که يا اسير منافقين شده ام يا شهيد؛ چگونه به خانواده من خبر دهند.آنها با ديدن من خوشحال شدند من داستان سه شبانه روز خود را براي آنها تعريف کردم .
نقل قول شده از برادر شهيد يعني يدالله شکري . از زبان خودش خاطراتي در رابطه با سر پل ذهاب بيان فرمودند . در يکي از تپه هاي سر پل ذهاب دشمن به طرف بچه هاي سپاه پيشروي مي کردند و در همين حال بچه هاي سپاه که در تپه مستقر بودند عقب نشيني کردند. خودش مي گفت که يک موقع ديدم که دشمن در چند قدمي من قرار دارد و از بچه هاي خودي خبري نيست. تنها چيزي که به ذهن من رسيد تپه که فقط ماسه زار بود و تک درختي درآن قرار داشت فوراً با دست خود چاله اي کندم و تمام بدن خود را زير چاله گذاشتم و با دست خود شن و ماسه را بر روي بدنم ريخته و آن را پوشاندم و فقط سرم بيرون بود کلاه آهني را روي سرم گذاشتم و دشمن تا چند قدمي من آمدند و هر لحظه شهادتين مي گفتم تا اينکه بعد از چند دقيقه اي سربازان عراقي با هم صحبتهايي کردند و بر گشتند که من از چاله بيرون آمدم و خود را فوراً به مقر خود در قرارگاه سرپل ذهاب رساندم . همه خيال کردند که من شهيد شده ام که آن لحظه شهادت نصيب من نشد .
چند روزي قبل از به شهادت رسيدن وقتي که مسئوليت آموزشي نظامي پادگان بيشه کلا را به عهده داشتند در يک روز در حين آموزش دادن بچه هاي سپاهي مي بينند که پرندگان هوايي از بالاي سرش به پرواز در آمدند او با اسلحه ايي در دست داشت به سوي پرنده هدف گيري کرد و يک پرنده هوايي را شکار کردند. غروب همان روز آن پرنده را به منزل آورد و به مادر سفارش کردند که اين پرنده را آماده کنند. فردا شب ايشان به همراه همرزم شهيد يعني حسن اسماعيلي آمدند و آن پرنده را نوش جان فرمودند .
يک روز که من در مدرسه نمره 4 آوردم اتفاقاًغروب همان روز اين بزرگوار به منزل آمدند و من در حال بازي بودم من به محض ديدن اين برادر بزرگوار خودم را به منزل رساندم. ايشان به من گفتند: کجا بودي؟ گفتم :در حال بازي. گفتند: که درس و مشق خود را انجام دادي؟ گفتم: بله. گفت :برو درس و مشقت را بياور که من آنها را نگاهي بياندازم خصوصاً دفتر املاء خود را بياور. من که املاء کم شده بودم کمي خجالت مي کشيدم، او فهميد که من املاء کم شده ام به محض ديدن دفتر رو کرد به من و گفت: محمد جان اگر در درس املاء خود شما سه عدد 20 بگيري من براي شما يک کتاب سرود حاج صادق آهنگران را مي خرم و من هم به ايشان قول دادم که 20 بگيرم. چند املايي گذشت بالاخره من سه 20 گرفتم وقتي که ايشان آمدند من نمره خود را به ايشان نشان دادم اين برادر بزرگوار خيلي خوشحال شدند و يک کتاب سرود حاج صادق آهنگران را براي من خريداري کردند .
وقتي که در عمليات فتح المبين شرکت داشتند نامه اي براي منزل فرستادند که در آن نامه چنين نوشته شده بود ( در رابطه با خودم را عرض مي نمايم ) محمد جان اگر درس خود را خوب بخواني و حرفهاي مادر را خوب گوش کني من يک عکس قشنگ براي شما مي فرستم .من علاقه بسيار عجيبي به اين برادر شهيد داشتم. به او قول دادم که درسم را بخوانم و حرفهاي مادر را گوش کنم. در نامه بعد که از ايشان از جبهه به دست مان رسيده بود ديدم که يک عکس شهيد بزرگواري يعني دکتر محمد حسين بهشتي در داخل پاکت نامه مي باشد و در پشت اين عکس چنين نوشته شده است عين دست نوشته شهيد :
بسم الله الرحمن الرحيم
اين عکس شهيد مظلوم دکتر بهشتي از طرف برادر فتح الله شاکري از اهواز برسد به دست محمد شاکري .من که با ديدن عکس خيلي خوشحال شدم و دعا کردم که اين برادر بزرگوار هرچه سريعتر به منزل برگردد .
يک روز که من کوچک بودم همراه پدر و مادر به نماز جمعه آمدم در شلوغي من پدر و مادر خود را گم کردم و ديگر آنها را نيافتم .خيلي ناراحت بودم و گريه مي کردم اتفاقاً دم تکيه سکو ايستادم که شايد پدر مرا در اين نقطه پيدا کند يک دفعه ديدم که از راه دور اين شهيد بزرگوار در حال آمدن به نماز جمعه مي باشد. من با ديدن او خيلي خوشحال شدم و دوان دوانم خود را به اين بزرگوار رساندم. او با ديدن من خوشحال شد لبخندي زد و گفت اينجا چه مي کني من موضوع را شرح دادم او با لبخندي که بر لب داشت از من دلجويي کرد و در کنار درب ورودي تکيه چند عکس از شهيد بهشتي و شهيد رجايي براي من خريداري کرد و با هم روانه تکيه شديم و در آنجا نماز جمعه را به امامت حضرت آيت الله حسن زاده آملي به جا آورديم و بعد از نماز پدر و مادر خود را پيداکرديم و به منزل برگشتيم .

از خلقيات ايشان همين بس که خيلي خوش اخلاق وخوش برخود بودو با اولين برخورد باايشان دوست ايشان مي شد وهيچ وقت خودش را نمي گرفت .با توجه به اينکه ايشان سپاهي بوده اند وماها بسيجي براي ايشان هيچ فرقي نمي کرد وهميشه خودرا خادم بچه هاي بسيجي مي دانست . هميشه به برادران بسيجي ودوستان مي فرمود پشتيبان ولايت باشيد وبايد ماها همچون فاطمه الزهرا (س) بسوزيم وبسازيم تا ولايت زنده بماند وسخنان ودستورات ايشان بر روي زمين نماند . بايدذوب در ولايت فقيه باشيم. اگر اين را ادا کرديم تکليف را عمل کرديم . ما هميشه چهره ايشان را خندان مي ديديم .هيچوقت ايشان را غمگين نديده ايم. احتمال داشت در درون خود ناراحتي داشته با شد ولي طوري برخوردمي کرد که به هيچ کس نشان نمي داد. ايشان تعزيه خواني مي کرد .
در سال 61 بعد از درگيري ششم بهمن آمل ما به صورت يک گردان به نام چهل شهيد آمل اعزام به جبهه شده ايم وهيچوقت از هم جدا نمي شديم. با همه تذکرات فرماندهي تيپ کربلا در آن زمان تيپ کربلا بود گوش نمي داديم .بچه ها مي گفتند ما از هم جدا نمي شويم تا اينکه مجبور شدند از شهيد ابوعمار در خواست کردند که با ما صحبت کنند. ايشان تشريف آورده وفرموده اند با توجه به چهل شهيد که در آمل داده ايد ،اگر مثلاًيک گروهان شما از بين برود وبچه هاهمه شهيد شوند بازتاب بدي در آمل خواهد داشت. به همين خاطر برادران به کمک برادر شهيد شاکري وبرادر شهيد نادرچريک وديگر برادران به صورت يک دسته کامل در گروهانهاي ديگر تقسيم شدند. شوق شبهاي جنگ در عمليات فتح المبين داشتيم که شبهاي رويايي است.



آثار باقي مانده از شهيد

بنام خدا پاسدار حرمت خون شهيدان
وصيتي با زنم ، اي نازنينم اي همسر باوفايم و اي يگانه غمخوار زندگي ام ،اکنون در مقابل تو بسي شرمنده ام که لايق براي تو نبودم. اي کاش با من ازدواج نميکردي . از روزي که با تو در مورد ازدواج صحبت کردم از دست من در آزار بودي تا امروز که از توجدا شده ام. من ظلم کردم به خدا از اول زندگي تا حالا بتو ظلم کرده ام . مرا ببخش به خدا قسم اگر مرا نبخشي به روي مادرم زهرا(س) رو سياهم. من وقتي مهرباني هاي تو را در سنگر به ياد مي آوردم ،عکست را در جلوي چشمهايم گرفته و اشک مي ريختم آخر چرا من بيدار نمي شده ام چرا خدا دل مرا کور کرده بود يک جلاد بودم اي زينب مرا ببخش اگر از تو جدا شده ام حقير نالايق شفاعت کنم بخدا قسم اگر خدا مرا لايق بداند حتماً تو را شفاعت ميکنم . خدايا تو مرا ببخش اما زن نازنين و با وفايم من نصف زندگي خود را در اختيار تو مي گذرام و نصف ديگر به توحيد بدهيد تو وصي من و پدر و مادر و برادران من وصي من هستند اي همسر باوفاي من هرگز محبتهاي تو را فراموش نمي کنم. اما سخني با پدرومادر عزيزم من يک فرزند نالايق شما بوده ام من خيلي شما را ظلم کرده ام . من خيلي در خيلي نفهمي در حق شما کرده ام مرا ببخش و بخاطرمان با هم دعوا نکنيد . به پدر و مادر احترام بگذاريد و حرفشان گوش بدهيد.
من ديگر عرضي ندارم جز سلامتي شما را از درگاه خداوند متعال خواهان و خواستارم
به اميد بخشش دوستان و آشنايان والسلام فتح الله شاکري


تاريخ 2/8/61 مطابق هست با 6 محرم ساعت يک بعد از ظهر از آمل حرکت کرديم شب رسيديم به رامسر و مانديم. فرداي آن روز به ما لباس دادند. آن شب را نيز آنجا مانديم ساعت 9 صبح فردا از طريق جاده کندوان به سمت تهران حرکت کرديم. ساعت سه بعد از ظهر به تهران رسيديم و يک شب هم در پادگان امام حسن مانديم. ساعت 3/30 دقيقه بعد از ظهر يک اتوبوس ما را به راه آهن برد و ساعت 4 بعد از ظهر سوار قطار شديم .ساعت 7/30 دقيقه به قم رسيديم و نماز را در آنجا خوانديم و حرکت کرديم .در سالن غذا خوري قطار جمع شديم و با مداحي من سينه زني کرديم. نماز صبح به انديمشك رسيديم، نماز را خوانديم و به سمت اهواز حرکت کرديم. ساعت 9 صبح به اهوز رسيديم و در پايگاه شهيد بهشتي ما را تقسيم کردند . من به عنوان فرمانده گروهان انتخاب شدم...
در هنگام حرکت به سمت جبهه من معاون فرمانده گردان شدم. فرمانده گردان نيز يکي از بچه هاي ترک وتکاور بود. وقتي به خط اول جبهه رسيديم از ماشين پياده شديم و مابقي راه را پياده ادامه داديم .در بين راه فرمانده گردان به من گفت: يکي از بچه ها اسلحه خود را جا گذاشت برويد اسلحه او را بياوريد من و آن رزمنده از آن گردان جدا شديم و گردان به راه خود ادامه داد. اسلحه را پيدا کرديم و ساعت 4 صبح به تيپ کربلا رسيديم و استراحت کرديم. ساعت 5 صبح براي خواندن نماز بلند شديم. بعد از نماز براي ما چادر زدند. رفتيم براي خود جا انتخاب کرديم .صبح چند تن از بچه هاي آمل را ديدم . هوا باراني شد، من و علي و فلاح به سمت چادر آنها حرکت کرديم تا به چادر آنها برسيم خيس شديم .آب باران به داخل چادر مي آمد، تمام لباسهاي ما خيس شد. فرداي آن روز به گردان بر گشتيم که فرمانده گردان شدم .

 





آثار منتشرشده درباره ي شهيد
بسم رب الشهداء والصديقين
من المومنين رجال صدقوا ما عاهدوا ... عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلو تبديلا.
برخي از مومنان بزرگ مرداني هستند که به عهد و پيماني که با خدا بستند کاملا وفا کردند بس برخي از آنها بر آن عهد ايستادگي کردند تا در راه خدا شهيد شدند و برخي به انتظار فيض شهادت مقاومت کردند.
سلام و درود بر منجي عالم بشريت مهدي موعود و نايب بر حق او خميني کبير و سلام
و درود بر تمامي شهيدان و سلام بر رزمندگان اسلام اين حماسه آفرينان جبهه حق عليه باطل.
زبان قاصر است و قلم ناتوان و عقل نيز حيران که وصف اصالتهاي راستين و مخلص بودن اين شهيدان عزيز را بازگو کنيم انقلاب ما چراغي است که از طرف خداوند روشن
شده است و هر کس بخواهد خاموش کند رسوا ميشود.
پاسدار اسلام شهيد فتح ا... شاکري در سال 1340 در کلاگر محله جويبار در يک خانواده کشاورز و مذهبي پا به عرصه وجود نهاد و پس از گذراندن
سنين کودکي دوره ابتدائي تحصيلي خود را در دبستان کلاگر محله و دوره راهنمائي را در مدرسه راهنمائي دکتر علي شريعتي جويبار گذراند
و در درسهايش موفق بود. او در انجام کارها هميشه صابر بود و با هر مشکلي که بر مي خورد بلند مي شد وضو مي ساخت و دو رکعت نماز رفع مشکل مي خواند و از خدا استعانت و ياري مي جست
و با در نظر گرفتن ابعاد مختلف اکثر روزها روزه ميگرفت و ماهاي تعطيلي را کارگري ميکرد که ذخيره اي باشد براي ادامه تحصيل سال آينده اش و همزمان با پيروزي انقلاب شکوهمند و افتخار آفرين امت ما در سال 1357 ديپلم رشته طبيعي خود را با معدل 15 گرفت. شهيد شاکري به امام عشق زيادي مي ورزيد و به مقام ولايت فقيه ارج مي نهاد و با تشکيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در سال 57 بدستور امام عزيز ايشان چون علاقه شديد به امام و انقلاب اسلامي داشت مشتاقانه در سپاه اسم نويسي کرد و پس از طي
مراحل سرانجام در اوايل سال 58 وارد تشکيلات سپاه شده، و براي حفظ و حراست از انقلاب و دست آوردهاي آن مشغول پاسداري شد . شهيد فتح ال... شاکري در مصاف با منافقين کوردل نقش چشمگيري داشت و جهت ريشه کن کردن آنها در درگيريهاي خصمانه و حرکتهاي منافقانه شان فعالانه شرکت داشت و با شروع جنگ تحميلي مزدوران امريکا وشوروي يعني عراق متجاوز عليه ايران اسلامي به نداي هل من ناصر ينصرني امام گوش فرا مي دادو در خرداد ماه سال 1360 داوطلبانه به جبهه اهواز سوسنگرد اعزام شد و پس از مدت سه ماه مبارزه پي گير بسلامت به خانه بازگشت تا اينکه در سن 20 سالگي با خواهري حزب ا.. و تربيت شده در يک خانواده مذهبي ازدواج کرد و حاصل اين وصلت يک پسري بنام توحيد است که هم اکنون در سايه ا... زندگي مي کند، ايشان در آبان ماه
سال 1360 مسئوليت بازداشتگاه 17 شهريور را بعهده گرفت و به ارشاد و سرپرستي کساني که گول مزدوران شرق و غرب را خورده بودند و به دام آنها افتاده ان پرداخت و با رفتار اسلامي خود عده اي از آن گمراهان را از گمراهي نجات داد و با اعلان جنگ مسلحانه منافقين امريکائي و فرا آنها در جنگلها شهيد شاکري با تني چند از برادران پاسدار مأموريت سرکوبي آنها را در منطقه جنگي قاديکلاه بزرگ مي يابند و مدت دو ماه با عوامل کفر جهاني نبرد کردند و عده اي از آنها را به درک واصل کردند بعد از اين جريان از او تقاضا ميکنند که سرپرستي پايگاه مقاومت بهشتي محله را بعهده بگيرد لذا از جنگل قاديکلا به بهشتي محله ميآيد و در اولين فرصت پايگاه مقاومت را سروسامان مي بخشد سپس مشغول سرکوبي منافقين از خدا بيخبر ميشود طوري که منافقان از دست او در امان نبودند بارها، بارها براي او پيغام مي فرستادند که تو را ترور ميکنيم و حتي به همسر او پيغام مي فرستادند که جلوي او را بگيرد وگرنه او را ترور کرد و با اوجگيري فرار گروهکها به جنگلها او دوباره به فرماندهي گردان رزمي طرح جنگل قسمت نجستانک منصوب ميشود و مبارزات پيگير و دامنه دار خود را عليه کفر جهاني شوروي ديگر بخشيد و با درگيريهاي متعدد آخرين ته مانده هاي مزدوران داخلي استکبار جهاني را به زباله دان تاريخ فرستاده اند که ديگر مسئله جنگل حل شده بود.
او در کار کردن سراز پا نميشناخت فردي بود مجاهد و مبارز، عارف و متعهد و مؤمن، و دردمند و متقي پرخروش و ايثارگر روحش هميشه در تلاطم بود مانند چشمه اي که ميخواهد به دريا برسد يک نميتوانست قرار بگيرد پس از حل مسئله طرح جنگل بار ديگر به مدت 6 ماه براي اعزام به جبهه مأموريت يافته بود تقريباً دو ماه در جبهه اهواز قسمت اطلاعات و عمليات لشکر 25 کربلا مشغول خدمت بود که قرار شد لشگر 25 کربلا از جنوب به غرب حرکت کند که ايشان براي آخرين ديدار خود به خانواده اش مدت 10 روز مرخصي گرفت پس از اتمام مرخصي دوباره به جبهه غرب کردستان مريوان رهسپار شد حدود يکماه در آنجا بود سرانجام در عمليات والفجر 4 مرحله دوم در 800 کيلومتري شهر پنجوين عراق در هنگام شناسائي منطقه دشمن بدرجه رفيع شهادت نائل گشت و روح پرتلاطم او به ديار معشوق خود شتافت. از خصوصيات ديگر شهيد شاکري اين بود که در کارهاي خود قاطع و محکم و استوار و پايبند به مقررات وضوابط اسلامي بود، سستي و بي ارادگي براي او معنا و مفهومي نداشت هر کاري را که اراده ميکرد انجام ميداد ايشان لحظه اي از عمر عزيز خود را بيهوده صرف نميکرد، اکثر اوقات يا در حال مطالعه و حفظ قرآن و احاديث و نوشتن سخنرانيهاي شخصيتها و يا در حال مبارزه و عبادت بود شهيد شاکري با داشتن اينهمه خصوصيات ارزنده سرانجام با رفتن به جبهه اين سرزمين عشق ميعادگاه عارفان و عاشقان ا... که پرواز انسانها را بايد در جبهه ها ديد با نثار جان خويش مرگ را در آنجا خجل ساخته و زندگي را در آنجا معنا نموده است و براي رهروان راه خويش معيار اصيل اسلامي را که رسيدن به خدا در آن نمايان است بجاي گذاشته است.
عزيز ما رفت و ما مانديم ما نبايد در مصيبت او بگريم به معصيت خود بنگريم که خود بيش از او به گريه احيتاج داريم، در کجا هستيم امروز ايران سراسر کربلا و هر روزش عاشوراست . شاکري جان بر بال کدام ملک نشستيد که بي امان و شتابان بسوي معبود شتافتيد. شاکري جان، شما جريان خون سرخ کدام شهيدان را در وجودتان احساس کرديد که رگهايتان را تحمل آن خون نبود. شاکري جان ، شما نام پاکبازان را بر لوح کدام پيامبر ديديد که بر براق شهادت نشستيد و از ماندن توان تحمل را گرفتيد.
شما کدام شب امام عصر را زيارت کرديد ولي داستان آن ديدار را براي ما نگفتيد. شما در نماز شبهايتان با خدا چه گفتيد که معبود اينگونه زود پذيرفتتان . شاکري جان، چه کرديد که خدا عاشقتان شد و به حضورتان پذيرفت. شما قطرات اشکتان را پاي کدام بذر ريختيد که لاله شهادت را به سرعت بارور کرديد. در کدام باغ به کشت پرداختيد که بذر وجودتان اين گونه بارور شد.
شما در زيارت عاشورا با حسين (ع) چه گفتيد که کربلائي شديد. شاکري جان همراز کدام امام بوديد که زمزمه هايش ديوانه عشقتان کرد. ما نام مقدس و ياد معطرتان را بر برگ درختان خواهيم نوشت. شاکري جان ما خاطره عزيزتان را در لحظه لحظه عمرتان زنده نگاه خواهيم داشت تا وقتيکه باشيم شايد ما هم به زودي به شما بپيونديم.
ما حماسه هاي بزرگ تان را در دفتر روزگار ثبت خواهيم کرد.. انشاء الله که خداوند به همه ما توفيق عنايت فرمايد تا تداوم بخش راه شما عزيزان باشم.
و سلام علي عبادي الله الصالحين . خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار.خانواده شهيد وستاد بزرگداشت شهيد


درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مازندران ,
برچسب ها : شاکري , فتح الله ,
بازدید : 201
[ 1392/05/14 ] [ 1392/05/14 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 821 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,713,513 نفر
بازدید این ماه : 5,156 نفر
بازدید ماه قبل : 7,696 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 1 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک