فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

نهم بهمن ماه 1333 در روستاي عقيل آباد به دنيا آمد. سال هاي اول کودکي خود را در همان روستا طي کرد و تا کلاس ششم ابتدايي تحصيل کرد. دوران نوجواني را نيز با تلاش و کوشش بسيار گذراند تا به سنين جواني رسيد و در هجدهم خرداد 1351به خدمت سربازي رفت . بعد از به پايان رسيدن دوره ي خدمت در سال 1353 ازدواج نمود.
در دوران مبارزه با طاغوت او زحمات وتلاشهاي زيادي متحمل شد.
دهم فروردين ماه 1360 به عضويت سپاه درآمد تا بيشتر به ميهن اسلامي خود خدمت کند. در طول خدمت خود در سپاه تا زمان شهادت مسئوليت هاي مهمي را برعهده گرفت که از مسئول گشت و بازرسي شروع و تا فرماندهي گردان پيش رفت تا بالاخره پس از 32 سال عمر پر برکت در تاريخ 10/4/1365 در عمليات کربلاي يک در منطقه عملياتي مهران در اثر اصابت ترکش به ناحيه شکم به درجه رفيع شهادت نائل آمد .
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران اراک ومصاحبه با دوستان وهمرزمان شهيد

 


 

خاطرات
برگرفته از خاطرات شفاهي همرزمان شهيد:
بچه هاي گردان سر ساعت مقرر براي عزيمت به منطقه جنگي به همراه خانواده هاشون به راه آهن آمده بودند. هر کدام از بچه ها در گوشه اي، فاميل ها دورش را گرفته بودند و مشغول گفتگو بودند. صداي سوت قطار از دور به گوش مي رسيد، همه منتظر رسيدن قطار بودند، که از بلندگوي راه آهن اعلام شد: «برادران رزمنده و خانواده هاشون توجه فرمايند، قطار در حال رسيدن است, از ريل قطار فاصله بگيريد.»
در همين موقع بود که يعقوب از راه رسيد، با لباس نظامي که به تن داشت. با يک صلابتي گفت: «همه به خط بشن.»
وقتي بر و بچه ها جمع شدند، يعقوب با قامت بلندش و با اخلاصي که داشت گفت: «لشگر امام زمان از جلو از راست نظام. »
از گردان آمار گرفت تا کسي جا نمونده باشه و تذکرات لازم را به بچه ها در هنگام سوار شدن داد. بچه ها همه سوار قطار شدند، چند دقيقه اي که مانده بود قطار حرکت کنه، بچه ها از پنجره هاي قطار به طرف بيرون خم شده بودند و در کنار پنجره هم فاميل ها و دوستان نزديک آن ها حضور داشتند.
ناگاه سوزنبان با چراغ دستي که به دست داشت علامت مي داد که قطار در حال حرکت است، مردم از ريل قطار فاصله گرفتند و قطار با يک آرامشي به حرکت درآمد، در همين هنگام همه شروع به صلوات فرستادن کردند و براي همديگر دست تکان مي دادند، مثل اين که براي بعضي خداحافظي آخر بود!
بالاخره نيروهاي گردان صبح به انديمشک رسيدند و از آن جا به پادگان شهيد مهدي زين الدين منتقل شدند. تا اين که در شبي که سکوت بر همه جا احاطه داشت و طلسم آسمان را شکسته بود ,گويي بين آسمانيان و زمينيان ارتباط برقرار شده بود البته هرکس به نوع حال خود در آن شب در حال ارتباط با عالم ملکوت بود، يکي در سجاده، يکي در گوشه خلوتي پيدا کرده و يکي هم با ياد خدا به خواب رفته بود. در نيمه هاي شب صداي آشنايي به گوش مي رسيد که سينه مي زد و مي گفت: «مي خوايم بريم به کربلا، همه با زمزمه يا حسين، ياحسين»
با صداي او بچه هاي گردان از خواب بيدار شدند، بله. او يعقوب بود، جانشين گردان. بچه ها همه به دور او با تعجب حلقه زدند! براي خيلي ها سؤال بود که در اين وقت شب سابقه نداشت که چنين حالتي پيش بيايد! بالاخره مشخص شد که آذري خواب ديده نه يک خواب معمولي، بلکه خوابي که از چند وقت آينده خبر مي داد، خوابي که يعقوب را در نيمه شب وادار کرده بود که نوحه سرايي کنه و بچه ها سينه بزنند. آذري مي گفت: «خواب ديدم، يعقوب داره مي ره کربلا.»
از خواب پريدم گفتم: « يعقوب! يعقوب بيدار شو، بيدار شو...»
يعقوب در حالي ملافه به سر من کشيد گفت: «چي شده؟! بزار بخوابم.»
«نه! عمو يعقوب، نه! همين الآن خواب ديدم داري مي ري کربلا!»
وقتي يعقوب اسم کربلا رفتن را شنيد از جا بلند شد و ديگر در جلد خودش نبود و يه حال و هوايي پيدا کرده بود! در حالي که اشک شوق از گونه هايش جاري بود شروع به نوحه سرايي کرد. بالاخره آن شب با خاطراتي به ياد ماندني گذشت، اما اثر عجيبي داشت. تا اين که به گردان مأموريت شرکت در عمليات کربلاي يک را دادند.
براي اين که کادر گردان با وظايفشان آشنا شوند , يعقوب آنها را براي شناسايي به منطقه عملياتي برد، از بچه ها خواست که لب خاکريز بايستند و خط دشمن را نگاه کنند. بچه ها لب خاکريز اومدند و دور يعقوب را گرفتند. اون عمليات آينده را تشريح مي کرد و مي گفت: «آن کچلي را مي بينيد؟ اون جا سنگر کمينه».
که بچه هاي کادر زدند زير خنده و يکي از بچه ها گفت: «آخه يعقوب شب اگر بخواهيم حمله کنيم که کچلي معلوم نيست؟»
يعقوب گفت: «منظورم اينه که گراشو بگيريد!»
بچه ها ديگر از گفته يعقوب دست بردار نبودند، در برگشت از خط همه در عقب تويوتا نشسته بودند و صحبت هاي يعقوب نقل و نبات همه بود، تا اين که روزهاي عمليات در حال رسيدن بود.
آقا نظام که فرماندهي گردان را داشت، کادر گردان را جمع کرد و به بچه ها موارد لازم را گفت و آنها را با کالک عملياتي آشنا کرد و براي گروهان ها تقسيم کار کرد. شب عمليات کربلاي يک فرا رسيد، لشکرها و تيپ هاي عملياتي در مواضع خود مستقر بودند.
يعقوب هم با گرداني که به همراهش بي سيم چي و پيکش که هميشه چند تا قمقمه آب برمي داشت در انتظار رمز عمليات بودند.
هيچ چيزي جز تشنگي به يعقوب فشار نمي آورد براي همين پيکش آب بر مي داشت. چيزي از اول شب نگذشته بود که آتش سنگيني روي مواضع عراقي ها ريخته شد و از پشت بي سيم صداي آشناي جبهه ها به گوش مي رسيد که با حالت ملکوتي و بغض در گلو که گويا گريه مي کرد و شمرده و آرام مي گفت: « بسم الله الرحمن الرحيم، لاحول ولاقوه الابالله العلي العظيم.» يا ابوالفضل، يا ابوالفضل، يا ابوالفضل .سپاه اسلام به پيش، سپاه امام زمان (عج) به پيش.»
فرمان حرکت صادر شد و نيروها به طرف اهداف از پيش تعيين شده خود در حال نبرد بودند، بعد از ساعت ها درگيري و مبارزه خونين بالاخره نزديکي هاي صبح خطوط دفاعي دشمن شکسته شد و مرحله پاکسازي شروع شد. يعقوب در سر ستون و بقيه رزمنده ها به دنبالش در حال پاکسازي بودند، در يک سنگر تعدادي عراقي که به دام افتاده بودند در حال مقاومت بودند تا بتواند فرار کنند که يعقوب سنگر آن ها را به آتش کشيد.
عراقي ها که عرصه بر آنها تنگ شده بود، از سنگر بيرون آمدند تا با يک خط آتش بتوانند فرار کنند که يعقوب را هدف قرار دادند و او شهيد شد، يعقوب هم قاتل خود را در حالي که خون از بدنش مي رفت هدف قرار داد و به قتل رساند.
بالاخره خواب آذري به واقعيّت نشست. آري! او کربلايي شد و به جمع کربلائيان پيوست.

امير حسين شريفي:
يکي از برادران بسيجي شب قبل از عمليات در خواب ديده بود. شهيد ميبدي بر بلندي تپه اي سوار بر پي ام يي کربلا را به نيروها نشان مي دهد و آنان را به سمت کربلا هدايت مي کند، و در شب عمليات خواب ايشان در ارتفاعات «قلاويزان» به حقيقت پيوست، در سنگري که بر روي ارتفاعات قلاويزان وجود داشت و دشمن داخل آن مستقر بود. شهيد ميبدي را مورد هدف قرار داد و زماني که اين شهيد بزرگوار دعوت حق را لبيک مي گفت قاتل خود را مورد اصابت گلوله قرار داده و انتقام خود را از قاتل خويش گرفت.

علي اکبر محمدي :
بعد از عمليات طريق القدس ما 38 نفر از نيروهاي گردان در خط پدافندي مستقر شديم . مسئوليت ها را شهيد يعقوب صيدي به عهده داشت و هر شب لوح نگهباني تهيه مي کردند و تا صبح نگهباني انجام مي شد . از ساعت دو تا سه صبح نگهباني بنده بود، و در اين زمان احساس مي کردم. که دشمن از روي خاکريز به سمت ما جهت گرفته است، سريعاً عمو يعقوب را صدا زده و مشکل را به ايشان گفتم .او که متوجه شده بود، ترسيده ام، مقداري خاک در داخل ليوان آب ريخته و به عنوان آب طلا به من داد وگفت :آب طلا بخور، تو ترسيده اي. ايشان در همه مواقع اميد و پناه رزمندگان بود.




آثار باقي مانده از شهيد
برنامه هاي روضه خواني نوحه سرايي خيلي نقش بزرگ در آماده کردن نيروها براي مقابله با دشمن دارد, آن هم روضه خواني و روضه خواني که خود با رزمندگان هما هنگ باشد 90درصد پيروزي را مي آورد.
در جبهه به خانواده ام هستم و آن يک تکليف الهي است ولي بيشتر به فکر جبهه مي باشم وقتي که اراده جنگ و نبرد مي کنم به طور کلي احساس و محبت خانواده را از دلم بيرون مي کنم تا هم خانواده را دوست داشته باشم وهم براي شرافت و حيثيت آنها بجنگيم.
کمک هاي امت اسلامي بر ما نيرو و توان روح و جسم را مي دهد . ملت ما را ياري مي کنند و ما با قلبي محکمتر در جبهه ايستادگي مي کنيم .
آنها با منافقين داخلي هم مي جنگند. تعدادي از همراهان وهمرزمان بنده به شهادت رسيده اند و بنده به آنها احساس حقارت مي کنم که آنها زودتر رفتند و در بين ما نيستند و هميشه به داغ شان مي سوزم و از خدا مي خواهم که توفيق به ما بدهد که راهشان را ادامه بدهيم و خوانخواهي آنها از دشمنان اسلام بگيريم.
ايمان به خدا ,اعتقاد به پيامبر و امامان و اطاعت کردن از مرجع بزرگ تشيع, امام خميني وداشتن غيرت و مبارزه با فساد و ظلم و حق طلبي و حق پرستي بايد در وجود مردم باشد.
انگيزه ما از آمدن به جبهه هاي نبرد حق عليه باطل در درجه اول که صدام بر ما حمله کرد و مي بايست از خود دفاع کنيم. و از کشور اسلامي و ناموس خود پاسداري نماييم و آنها را از شهرهايمان بيرون کنيم و حکومت اسلامي را به جهان صادر کنيم و چهره هاي ستمگران و نامردين را به ملت هايشان بنمايانيم. و آيين مبارزه با فساد و دنيا طلبي را گسترش دهيم.
انشاءالله پس از پيروزي در جنگ, مهمترين اصلاحات و اقدامات لازم در کشور اسلامي؛
اصلاح جامعه است که مهمترين آن آموزش و پرورش مي باشد که افکارمان را سالم پرورش دهد و آموزش و پرورش ما بايد درس و الگو بگيرد از مکتب جعفري. 



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مرکزي ,
برچسب ها : صيدي , يعقوب علي ,
بازدید : 244
[ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 487 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,713,179 نفر
بازدید این ماه : 4,822 نفر
بازدید ماه قبل : 7,362 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک