سال 1336 در شهر اراک در يک خانواده مذهبي چشم معصومانه کودکي به جهان باز شد که او را محمد صادق ناميدند.
کلاس هاي دبستان را در آرامش کودکانه به سر آورد. سال هاي دبيرستان را به خوبي سپري نمود و پس از اتمام تحصيلات شغل مقدس معلمي را انتخاب کرد و در شهرستان سروند , يکي از مناطق محروم استان مرکزي و در روستاهاي مختلف مشغول تدريس شد.
او براي مردم مستضعف، هم معلم بود هم مبلغ، هم حلال مشکلاتشان، هم کمک کار زندگيشان و برادر و شريک غم هايشان.
با آغاز حرکت انقلاب او نيز به صف مبارزان پيوست ، با تجربه هايي که داشت، در تشويق مردم وجوانان و راه اندازي راهپيمايي ها، شرکتي مؤثر و فعال داشت. فعاليت هاي اجتماعي و سياسي را با نخستين حرکت هاي مردمي آغاز کرد. همگام با مردم در همه راهپيمايي ها و تظاهرات شرکت جست و به پخش نوارها و اعلاميه هاي امام پرداخت.
در همه سال هاي انقلاب، تا پيروزي آن در بيست و دوم بهمن 1357، از هيچ کوششي فروگذاري نکرد.
پس از پيروزي انقلاب و شروع جنگ تحميلي به ميادين نبرد رفت و در عمليات رمضان از ناحيه پا مجروح شد.او پس از سلامتي وارد پشتيباني و مهندسي جنگ جهادسازندگي )سابق) شد و از همان موقع فعاليتهايش را با مهندسي جنگ آغاز کرد.
ورود ايشان به جهاد سازندگي همزمان بود با کار جذب و سازماندهي نيروهاي مهندسي جنگ که با موفقيت کامل توانستند اين ماموريت را انجام دهند ,تا جايي که در عمليات والفجر مقدماتي از نظر نيروي کيفي و کمي هيچ مشکلي در بخش مهندسي جنگ احساس نمي شد و بيش از 700 نفر نيرو جذب شده و در پشتيباني جنگ مشغول به فعاليت بودند . همه اين برکات از وجود چنين شخصيتي بود که در سمت جذب و سازماندهي مشغول فعاليت بود.
پس از مسئوليت جذب و سازماندهي به دليل تحولاتي که در مسئوليت هاي پشتيباني مهندسي به وجود آمد، ايشان مسئوليت جانشيني پشتيباني جنگ استان را به عهده گرفتند و سپس به عنوان فرمانده گردان انتخاب شدند و پس از جلسه اي در منطقه، ايشان به عنوان مسئول پشتيباني ومهندسي جنگ استان مرکزي در مناطق عملياتي معرفي شدند و تا پايان عمليات کربلاي 10 که به افتخار شهادت نائل آمدند؛در اين سمت خدمت کردند.
همرزمش مي گويد:
پس از عمليات «رمضان» که به عنوان يک نيروي رزمنده بسيجي در آن شرکت فعال داشت با آمدن به مهندسي جنگ جهاد در عمليات خيبر، بدر، کربلاي چهار و پنج، والفجر نه، و نصر يک و دو حضور مستقيم وتعيين کننده اي داشت.
در شب هاي عمليات از روحيه اي بسيار والا برخوردار بود. هميشه در حين عمليات در کنار رانندگان لودر و بلدوزر بود و يک لحظه از آنان جدا نمي شد.
در منطقه حين انجام کارهاي مهندسي وقتي مشکلي پيش مي آمد خيلي صبورانه با مشکلات برخورد مي کرد. به ياد دارم براي احداث پل عظيمي مشغول فعاليت بوديم و کار دچار مشکل شد. ايشان معمولاً وقتي براي ستاد مشکلي پيش مي آمد وضو مي گرفتند و دو رکعت نماز مي خواندند و تمام همرزمان معترفند که هيچ موردي نبود که مگر پس از نماز و راز و نياز محمد با خداوند متعال مشکلات حل نشود.
بعد از عمليات کربلاي پنج در تاريخ 7/2/1366 قصد داشتند با توجه به اينکه که کارها سبک تر شده به مرخصي بروند و اولادي را که خداوند به او اعطاء کرده، ببيند . عمليات نصر يک و دو آغاز شد و بلافاصله به غرب رفت و در اين دوعمليات شرکت فعالي داشت و بار سنگين فرماندهي گردان به عهده ايشان بود. وقتي همرزمانش به او مي گويند چرا به مرخصي نمي روي ؟ گفت نمي دانم چه موقع بايد بروم. پس از آن به منطقه شيلر براي انجام کاري مي رود و بعد از آن مي خواهد به منزل خود تلفن بزند که حمله هوايي دشمن آغاز مي شود.
با بمباران نمودن منطقه توسط هواپيماهاي دشمن، حاج صادق خودش را به روي همرزمي که با اوبوده مي اندازد و خودش را سنگر و حفاظي براي او مي نمايد تا به او آسيبي نرسد . بدن خودش آماج ترکش هاي راکت قرار گرفته و به مقام رفيع شهادت نائل مي شود.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران اراک ومصاحبه با دوستان وهمرزمان شهيد
خاطرات
همسر شهيد:
نزديک عيد بود ,گفت بايد حتماً به منطقه بروم و نمي توانم عيد را در منزل و شهر باشم. به منزل دايي ايشان رفتيم. سريع برگشتند و لباس هايشان را برداشت و رفت. در لحظات آخر که او را ديدم جداً چهره اش روشن و گشاده شده بود و حالت رفتنش با دفعات ديگر کاملاً فرق داشت که در همان لحظات فهميدم چه خبر است؛ ولي نمي توانستم حرفي بزنم، گويا از درون دعوت به سکوت شده بودم.
وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
با اين که مي دانم کوچکتر از آنم که براي کسي تذکري يا نصيحتي بنويسم ولي چون داخل جبهه هستم چند کلمه به دوستان آشنايان، اقوام و خويشاوندان عرض مي کنم. اي دوستان بشتاييد به سوي خدا و به حرف امام عمل کنيد. اگر به جبهه نمي رويد، دوستدار رزمندگان باشيد، که هر رزمنده شهيدي را ,خدا خريده است و هر که را خدا خريد بهشت را به او مي دهد. اگر خانواده شهدا را دوست نداريد خود را آلوده غيبت از آنها نکنيد. اگر جمهوري اسلامي ايران را دوست نداريد خود را از کيد و بندهاي شيطاني دور کنيد که خدا منافقان را دوست ندارد. زندگي را طولاني نگيريد و بدانيد آمدن و رفتن خود يک کار کوچک است و يک آزمايش بزرگ و خوش به حال آن کسي که از اين آزمايش سرفراز بيرون آيد.
محمد صادق بابايي
درباره :
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا ,
استان مرکزي ,
برچسب ها :
بابايي ,
محمد صادق ,
بازدید : 264