سال 1328 در خانواده مذهبي و شيفته اهل بيت سلام الله عليه ودر محيطي ساده و روستايي در کرهرود اراک پا به عرصه وجود گذاشت. مقطع ابتدايي را در روستا زادگاهش و مقطع دبيرستان را در شهرستان اراک سپري کرد.
همزمان با تحصيل کار مي کرد تا خرج تحصيلات خود را تامين نمايد.در دوران کودکي و نوجواني بيمارشد اما خدا خواست تا زنده بماند و به قول خود ش فداي اسلام شود.
پس از اتمام تحصيلات متوسطه وارد دانشکده افسري شد. مقطع ليسانس علوم پايه نظامي و فوق ليسانس نظامي را در ارتش گذراند.
با اينکه او نظامي بودو بنا به خواست حکومت ديکتاتوري شاه مي بايست در مقابل مردم بايستد ,اما هنگامي که حرکت و خروش مردم مسلمان در انقلاب اسلامي آغاز شد وشدت گرفت او نيز به صف مبارزين پيوست.
با دستور حضرت امام درسال 1357 محل کار ش را ترک و به اراک آمد و پس از پيروزي انقلاب وفرمان مجدد امام به محل خدمتش بازگشت. جنگ تحميلي که آغاز شد بلافاصله به مناطق جنگي رفت .
او از تاريخ 17/7/1359 يعني در بيستمين روز از شروع جنگ تا لحظه شهادت درتاريخ8/7/1364 به طور مداوم در منطقه جنگي حضوري فعال داشت .درتمامي عمليات که تا سال 1363 درمناطق جنوب که براي بيرون راندن دشمنان وتعقيب متجاوزين به حريم ايران سر افراز انجام شد , حضور ي فعال داشت .
در دو عمليات خيبر وبدر زخمي شدکه ترکش ها و آثار مجروحيت تا هنگام شهادت در بدنش باقي مانده بود. بعد از جانفشاني ورشادتهاي فراوان در جبهه هاي جنوبي به جبهه هاي غرب رفت. چيزي از ورود او به جبهه هاي غرب نگذشته بود که خدا اورا به سوي خود خواند و منطقه پسوه در جبهه هاي غرب شاهد عروج ملکوتي او شد.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران اراک ومصاحبه با دوستان وهمرزمان شهيد
آثار منتشر شده درباره ي شهيد
بنام خداي قادرومتعال
«حمد و سپاس خداي را که مرا جان داد تا فداي اسلام کنم»
شهيد عزيزالله کاظمي
در طول تاريخ در کشاکش ايام و در تداوم دقايق حيات هر آينه دار صاحب دلي که به ترسيم حقايق پرداخته است زيباترين و نوراني ترين واژه ها و عبارات را براي معارفه کساني به کار برده که در جهاد في سبيل الله شرکت و در راه اعتلاي کلمه حق جانبازي نموده اند. اگرچه الفاظ و عبارات عاجز از ترسيم مقام بلند پايه اين عزيزان است. اما صحيفه خون رنگ تاريخ مالامال از خاطرات جانبازي هاي سينه سرخان مهاجري است که در جهت اعتلاي کلمه توحيد از بيت مظلم طبيعت به سوي حق تعالي هجرت گزيده و در سراي جاويد بر منابر نور جلوس نموده اند.
آنچه قلم ناتوان ما را به حک دل هاي سنگيمان واداشته، سوز فراق از وصلي است که لحظه هاي بودنش عشق بود و حرارت محبت خدا، خونکوب چکاوک شکسته پر، مريدي از مريدان ولايت، جنگ جويي مهاجر که او را «عزيز مرادش» نام نهاده بودند.
از عروج خونين و فراق سرهنگ شهيد عزيزالله کاظمي سخن راندن و به وصال محبوبش اشارتي هرچند حقيرانه داشتن، مشکل است چه اگر در گرماگرم جنگ در جبهه توحيد در کنارش نبودي، اخلاص، شهادت و مردانگي را در رکابش نمي آموختي، ايمان در رگ هايش به جاي خون و در تن به جاي روح شراره جانش بود و گواهي مظلوميّت و حقانيّت نبرد ملتي که امروز اين چنين در يادش خاطرات وي را با حماسه هاي جنگ، عبرت ساز و پايدار مي کنند.
در جاده هاي سرخ رگ هايش عشق امام همراه با طپش قلب پر صلابت و استوارش براي انقلاب اسلامي سير طريق مي کرد چرا که او در اوان کودکي در آن محيط پر فيض اسلامي حاکم بر خانواده آن زمان که مي رفت تا هجوم بيماري ها در آن مجروحيّت روستايي از پايش درآورده براي فرجامي چنين خونين زنده نگه داشته شد.
همزمان با دوران تحصيلات دبيرستاني، بحبوبه آموزش انسان ماندن نقش قامت الف يار در وجودش جلوه دادن و مقاومت در باتلاق هاي فرداي جامعه را در ذره هاي وجودش کاشتن آغاز شد. ابتدا الفباي عشق در قرآن معشوق، ترنم عاشقانه بندگي در يادگيري مراسم عبادات مذهبي و انجام صحيح واجبات براي ساييدن پيشاني بر جاي پاي مولايي چون حسين (ع) و وضو ساختن در برق نگاه ژرف آن شهيد بزرگ اسلام و سپس تسليم جان به عنوان شکرانه توان جانبازي براي اسلام، ريشه و ساقه اصلي پيکر جسماني و اندام روحاني عزيز ما را منسجم نمود!
نسيم دلبخش کوي يار در جواني به نظام ارتش فرا خواندنش تا تبلور غيرت، مظهر قدرت و فرياد و فغان ملتي عليه ستم هاي رنگ شده به زر و زور و تزوير گردد از ديگر سو تحولات فرهنگي در جامعه و انقلاب اسلامي حرارت وي را شعله ور ساخت و آن گاه که کفر براي نابودي ميعادگاه و جلوه راستين عشق محبوب هجوم آغازيد، خونين دل همه سوز به جهاد اصغر در جبهه ها مشغول شد. هر چند حفظ و تعليم احاديث و قرآن لحظات شيرين نبرد را برايش گوارا مي ساخت که ياري در سوگ او چنين مي خواند که او به راستي معلمي براي همسنگريانش بود. تاريخ جنگ عارفانه ايران اسلامي هرچند گمناماني چنين پيش داد.
عزيز ما بيا و لحظه اي بگو که به کجا پرواز آغازيده اي که عرفان در افق پروازت برمي ريزد و ايثار بر سجاده نگاهت سر مي سايد، چرا که عطش عشق در دشت لايتناهي معنويت فوران مي کرد، نغمه خوان سفره وصل اي عزيز خدا، بگو در کدامين قبيله عشق، مجنون گشتي و سوداي کدامين شيرين فرهادت کرد.
کدامين بيستون زخم تيشه ات را بر ريشه اش خريد و جمال کدامين يوسفي چنين ترنج وار بدنت را قطعه قطعه کرد آن غروب خونين که رداي سرخ شهادت بر تن کرده بود، با توجه نسبتي داشت که براي رسيدن به گنج حيات ابدي رنج ترکشي را بر جان خويش شيرين دانستي و با چشم ستارگان شب تيره آن روز خونين پيوند خوردي، راهپيماي شهر آفتاب گشتي و خورشيد روز بعد را محروم از زيارت سيماي سرخ خويش نمودي.
برادرم زندگي نويني آغازيده اي که ابتداي اين مسير جانسوز فراق را وداعي است واجب اما چه کنيم که ما هميشه از نبودن ها درد کشيده ايم تو که بودي و در همان بودنت هم با ما نبودي و حالا که رفته اي و فراقت دردي گشته بر قلب هايمان و زخمي شده بر شانه هايمان، سهم ما، ماندن گشته و نگريستن و گريستن. قسمت شما سفر است و نصيب ما حضر!به هر تقدير خير مقدم رفيق اعلي بر عزيزي چون تو مبارک.
پيش دارد که زندگي خود را در طبق اخلاص به ياد مي سپارند، ليک در عرفات عاشقان متواضع و مخلص مديران و مديران صلوه خاشعانه امت واحده ما نظاره اراده آهنين عزيز خدا در بٌحبوبه نبرد که از آسمان گلوله مي باريد و از زمين ترکش مي روييد، واقعاً ديدني بود. با همان خلوصي که پيشاني بر خاک عبوديت مي سائيد ماشه تفنگ را مي چکانيد و فرمان مي داد. با همان عشقي که به نماز مي ايستاد در جبهه رزم ايستادگي مي کرد که ان الله بصير العباد .
به خلوت راز برمي خواست و با رب اشرح لي صدري و يسرلي امري و احلل عقده من لساني افزود. نگاه کوتاه ما در طول همراهيش در بزم عاشقانه جنگ دردمند و غريب بودن وي را وسعت باورمان مي بخشيد، چه آن هنگام که در تاسوعاي 63 در منطقه خرمشهر مرواريد درون را با درد دل همسو نموده و يکي را از چشمه لب و ديگري را از خزينه اشک به بيرون مي تراويد و چه آن زمان که صادقانه و بي ريا پس از زيارت مرقد مبارک حضرت زينب کبري (س) و ديدار کوتاه از منطقه «قنيطريه» سوريه ضمن بررسي اجمالي ولي ژرف آن منطقه در رابطه با پذيرش صلح نوشت: اگر ايران با پا در مياني سازمان ملل آتش بس را قبول مي کرد، آينده اي بهتر از اوضاع اين منطقه نمي دانست.
لحظات عمر گرانقدرش با مجاهدت در راه خدا هم چنان سپري مي شد، شادتر شدن روحيه فردي، اجتماعي و خصوصاً نظامي وي گويي خبر از تحقق دعايش مي داد که نغمه سر داده بود: حمد و سپاس خداي يکتا را که مرا جان داد تا فداي اسلام کنم روز خونين 8/7/1364 در منطقه پسوه سپري مي شد. نيمه اول محرم بود و قلب در تکاپوي ادامه خون مولا حسين (ع) مي تپيد. وجودش براي ديدار محبوب سراسر شوق گشته بود و دوري معشوق پيکرش را به آتش عشق شعله ور ساخته و به سوز مي نشاند. عاقبت لحظه وصال رسيد گلوله اي سهمگين بر خاک تفتيده غرب کشور اسلاميمان رعشه افکند ياران يا رب گوي مهاجر، شاهد عروج خونين او بودند.
ستاد بزرگداشت مقام شهيد
درباره :
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا ,
استان مرکزي ,
برچسب ها :
کاظمي ,
عزيزالله ,
بازدید : 181