فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

داود احمدي بيغش، يک خرداد 1342 در روستاي توره يکي از روستاهاي شهرستان اراک به دنيا آمد.
قبل از رفتن به دبستان قرائت قرآن را آموخت. دوران ابتدايي و راهنمايي را تا سال 1356 در روستاي زنگنه از توابع شهرستان ملاير با موفقيت پشت سر گذاشت، سپس براي ادامه تحصيل و گذراندن دوره دبيرستان به اراک رفت. به سبب فقر مالي، براي تأمين مخارج تحصيل روزهاي تعطيل را به کارگري و انجام کارهاي ساختماني مي پرداخت. دوران تحصيل او مصادف با سال هاي اوج گيري نهضت مردم ايران عليه رژيم پهلوي بود.
با سن کمي که داشت در دوران مبارزات انقلاب اعلاميه هاي امام خميني (ره) را پخش مي کرد و در مبارزات واعتراضهاي خياباني حضوري فعال داشت.
در سال 1360 موفق به اخذ ديپلم شد. دوره پايان تحصيل او با آغاز جنگ تحميلي (31 شهريور 1359) همزمان شد. از اين رو در 15 آبان 1360 به دانشگاه افسري ارتش رفت. در سال 1362 براي گذراندن دوره مخصوص آموزش تکاوري به شيراز اعزام شد ودر همان سال به درجه ستوان دومي مفتخر و از آن تاريخ به منطقه عملياتي جنوب عزيمت کرد.
در بدو ورود به عنوان فرمانده گروهان يکم گردان قدس در لشگر 58ذوالفقارمنصوب شد.
در 18 دي 1363 دوره آموزشي سه ماه جنگ در کوهستان، عمليات آبي ـ خاکي و زندگي در شرايط کويري را طي نمود و به عنوان نفر اول دوره برگزيده شد. در دو تير ماه 1364 به اهواز منتقل و به سبب بروز لياقت، شجاعت، رشادت و کارداني در دوره آموزش؛ به عنوان فرمانده گردان ويژه شناسايي لشکر 58 تکاور ذوالفقار منصوب گرديد.
15 شهريور 1364 همراه با گردان تحت فرماندهي اش به منطقه چنگوله اعزام شد. او پس از ورود به منطقه نگهباني خود ضمن حفظ خطوط پدافندي و شناسايي منطقه، بخشي از يگان تحت اختيار خود را که يگاني تقويت شده و مستقل بود به حفاظت شبانه خودروهاي نظامي در محور جاده مهران ـ دهلران اختصاص داد.
در انجام مأموريت هاي شناسايي روزانه يا شبانه غالباً فرماندهي گشت ها را برعهده داشت. در حين انجام شناسايي, درگيري هاي شديدي ميان آن ها و گشتي هاي بعثي و يا اعضاي سازمان منافقين ايجاد مي شد. بارها در اين درگيري ها مجروح شد. در 16 فروردين 1365 و بيست ارديبهشت همان سال، در مقابل دو حمله شديد نيروهاي بعثي عراق به همراه يگان تحت امرش مقاومت نمود، و ضمن نجات منطقه عملياتي از سقوط، تقويت روحيه نيروهاي خودي را موجب شد.
به پاس اين رشادت ها در 15 آبان 1365 به درجه ستوان يکمي مفتخر شد. همچنين در دهم بهمن 1365، به عنوان فرمانده گردان ويژه شناسايي لشگر 58 ذوالفقار همراه يگان تحت فرماندهي خود، در عمليات کربلاي شش شرکت نمود، در اين عمليات مجروح شد اما پس از مداوا مجدداً به جبهه بازگشت. در دوازدهم آذر 1366 هنگام شناسايي خطوط دشمن، وارد منطقه تحت کنترل ارتش عراق شد و به اتفاق تعدادي از نيروهاي گردان شناسايي به محاصره کامل دشمن درآمد. در حين تلاش براي شکستن حلقه محاصره، از ناحيه پاي چپ به شدت مجروح گرديد و به تهران اعزام شد، پس از مرخص شدن از بيمارستان و علي رغم اين که پزشک چند روز براي او استراحت تجويز کرده بود، اما بلافاصله به منطقه جنوب بازگشت و از طرف فرماندهي وقت نيروي زميني ارتش به يک سال ارشديّت در دريافت درجه تشويق گرديد.
در بهمن سال 1366 ازدواج کرد و چند روز بعد از ازدواج مجدداً به جبهه مراجعت نمود.
آخرين بار که به جبهه رفت اسفند 1366بود .او به جبهه سومار رفت .چند روز بعد,پس از شناسايي منطقه دشت سومار، طي چند مرحله به همراه فرمانده قرارگاه و فرمانده لشگر ذوالفقار براي بررسي نهايي جوانب مختلف انجام يک عمليات، در 15 اسفند 1366 عازم منطقه مذکور شدند، اما در حين شناسايي، جمع چند نفري آن ها مورد حمله خمپاره دشمن قرار گرفت و به سبب اصابت ترکش خمپاره به ناحيه سر، داود احمدي به شهادت رسيد .
پيکر شهيد احمدي بيغش در 16 اسفند 1366 به شهر اراک منتقل و در 17 اسفند 1366 در زادگاهش ,روستاي توره به خاک سپرده شد.
به گفته مسئولان و فرماندهان ارشد لشکر ذوالفقار، شهيد احمدي کمتر به مرخصي مي رفت و در بسياري مواقع قبل از پايان مرخصي به محل خدمت بازمي گشت. زماني که او در جبهه حضور داشت مسئولان لشکر ذوالفقار نسبت به وضعيت خطوط جبهه و سنگرهاي کمين آسوده خاطر بودند.
پس از شهادت وي، شهيد سپهبد صياد شيرازي، فرمانده وقت نيروي زميني ارتش، طي پيامي درباره او گفت: «اين شهيد سرمايه با ارزشي براي ارتش جمهوري اسلامي ايران و نظام مقدس اسلامي بود، انشاءالله عظمت خون او، صدها احمدي ديگر را به وجود آورد و تعهّد، شجاعت و ولايت پذيري او الگويي براي جوانان قرار گيرد.
اودر انجام واجبات ديني مقيّد بود. هم چنين در جهت ترويج فعاليت هاي ورزشي و فرهنگي با همت و مديريت او يک زورخانه جنب نماز خانه در منطقه عملياتي ساخته شد.

در قسمتي از وصيت نامه شهيد اين گونه آمده است: جنگيدن در راه خدا شيرين است و شهادت به مراتب شيرين تر. شهادت فوز عظيمي است که افراد بشر و خاکي از درک آن عاجزند و آنان که رفته اند و با روي خوني به حق واصل گرديدند، لذت اين امر عظيم را مي دانند.
عزيزان، نکند در سوگم ناراحت باشيد و بگوييد بيچاره رفت، چرا که شهادت بهترين صورتي است که مي توان دنياي فاني را ترک نمود. همه مي روند و هرکسي به راهي و اين افضل و اکمل راه است.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران اراک ومصاحبه با دوستان وهمرزمان شهيد

 


 

 

وصيت نامه
بسم رب الشهدا ء و الصدقين تاريخ 11/7/66
به نام خداوند و با ستايش بي کران از محبوبي که نعمت اسلام را به ما ارزاني داشت و با درود بر رسول گرامي اسلام حضرت محمد (ص) که با ابلاغ رسالت، بشريت را از جهل و گمراهي رها ساخت و با درود بر دوازده اختر تابناک آسمان امامت و ولايت از حضرت علي (ع) تا حضرت مهدي (عج) که با ظهور خويش جهان را مخزن عدالت خواهد ساخت. درود بر حضرت زهرا (س) که الگوي زنان مسلمان گرديد و درود بر شهداي راه دين از صدر اسلام تا کربلاي حسين (ع) و درود بر گلگون کفنان و لاله هاي دشت هاي گرم و کوه هاي سر به فلک کشيده ايران اسلامي که با قطعه قطعه شدن بدن و ايثار جان، ننگ و ذلت را از دامان ملت اسلام پاک کردند و با بيرون راندن دشمنان شکست خورده اسلام فتح و پيروزي را براي ملت قهرمان و مسلمان خويش به ارمغان آوردند.
به فرموده امام عزيز: همه چيز ما در گرو جنگ است، عزت و شرف ما در گرو همين جنگ است و هرچه در توان داريم بايد صرف جبهه کنيم و هم اکنون اين وظيفه را اسلام مشخص کرده که در مقابل کفر و استکبار دنيا، بايد شجاعت نشان دادونبايد گذاشت مناطق جنگي آرام بماند .
بايدعمل کرد و اکتفا به حرف نشود خصوصاً اين که من نظامي هستم و نامي اين چنين مقدس بر من گذاشته اند .
چون نظامي گري نامي مقدس است و حتماً وظيفه دارم شبانه روز بدوم و يک لحظه از حرکت ايستادن خيانت است.
شبانه روز بايد در راه حراست و تداوم خون اباعبدالله (ع) و شهداي پيرو او بکوشم. اکنون چشم و دل بگشاييد و بشنويد نداي هل من ناصر حسين (ع) و آن چه در حرف مي گفتيد به آن عمل کنيد. يا ايها الذين آمنو لم تقولون مالاتفعلون.
هموطنان عزيز سعي کنيد با حرف، خود را راضي نکنيد که من پير هستم و يا ناتوانم. چون امام حسين (ع) روز عاشورا مطلب را براي همه حل کرده است او با خود پيرمرد آورد، جوان آورد، کودک آورد که راه توجيه را براي همه ببندد. دوستان عزيز قدر خودتان را بدانيد و از اين لحظات حساس کاملاً بهره ببريد که بعداً پشيماني سودي ندارد و جنگ که تمام شود که انشاءالله پيروزي نزديک است؛ آن موقع غم و اندوه مي خوريد که چرا نتوانستيد از اين لحظات استفاده کنيد. چون جنگيدن در راه خدا شيرين است و شهادت به مراتب شيرين تر. شهادت فوز عظيمي است که افراد بشر و خاکي از درک آن عاجزند و آنان که رفتند و با روي خوني به حق و اصل گرديدند لذت اين امر عظيم را مي دانند.
عزيزان نکند در سوگم ناراحت باشيد و بگوييد بيچاره رفت، چرا که اين بهترين صورتي است که مي توان دنياي فاني را ترک نمود. همه مي روند و هرکس به راهي و اين افضل و اکمل راههاست. انشاءالله اشتري من المومنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه وذالک هوالغفور العظيم. قرآن کريم
پدر و مادر عزيزم. سلام دست شما را مي بوسم و زحمات شما را فراموش نمي کنم. شما زحمات زيادي براي من کشيديد و من فرزند خوبي براي شما نبوده ام از شما مي خواهم که مرا حلال کنيد چون شما خيلي حق گردن من داريد ومن نتوانستم جبران زحمات شما را بکنم و اگر جهادم در راه خداوند مورد قبول واقع گرديد و لياقت شهيد شدن داشتم خداوند اجر عظيم و پاداشي بزرگ به شما خواهد داد. از شما انتظار دارم نمونه کامل صبر و استقامت باشيد. چون اين راه را خودم انتخاب کرده ام و با خداي خودم عهد بستم و بارها گفتم خدايا به تو عشق مي ورزم و در اين راه از قطعه قطعه شدن، مفقود شدن و يا اسارت هراسي ندارم و هم چنين بارها به خودم و خدا قول دادم که اگر گلوله هاي دشمن قلبم را سوراخ سوراخ کند، آرزوي فروختن دين و مملکت و شرفم را به گور خواهند برد. زيرا تنها وسيله اي که من را به معشوق مي رساند شهادت در راه خداست.
برادران و خواهران عزيزم اگر از من بدي ديديد مرا حلال کنيد چون من فرصت نداشتم در راه تعليم و تربيت شما شرکت کنم و به خاطر دور بودن محل خدمتم نتوانستم وظيفه خود را نسبت به شما ادا کنم. اين مسئوليت سنگين را به عهده پدر و مادر واگذار مي نمايم. از برادران مي خواهم که در راه پيروزي و اهداف مقدس اسلام هميشه ساعي و کوشا باشند. بيشتر طرف صحبتم با محمّد است چون که نام مقدس پاسداري را بر خود نهاده است و همان طور که امام عزيزمان مي فرمايد: « اي کاش من يک پاسدار بودم» به همين منظور اميدوارم خداوند در راه رسيدن به اهداف که همان جهاد در راه خداست موفق و پيروز باشي.
سعي کن پدر و مادرم را دلداري بدهي چون بعد از من مسئوليت دلداري آنها به تو واگذار مي گردد. خواهرم همچون زينب (س) که راه حسين (ع) را شجاعانه ادامه داد پيام رسان خون من باشيد و از شما انتظار دارم ناراحتي به خود راه ندهيد، نمي گويم گريه نکنيد، گريه کنيد اما براي حسين بن علي (ع) که با لب تشنه به شهادت رسيد و از شما مي خواهم که همواره در راه صحيح و تربيت فرزندان خود کوشا باشيد.
همسرم: تنها کسي که هميشه تنها بود و در تنهايي گريست و حتي در تنهايي به شهادت رسيد حضرت فاطمه (س) بود از او بشنو و از زينب (س) بشنو که خودش همه مصائب را چه در کودکي و چه در جواني و آخرين و بزرگ ترين مصائبش را در کربلا ديده است بسيار مصيبت ديده و تو اگر چه تنها مي شوي ولي تنهاتر از فاطمه نه. تنهاتر از زينب بعد از حسين (ع) نه.
البته به نوبه خودت تنها مي شوي و به همين خاطر مي گويم، آنها را براي خودت الگو قرار بده. همسرم نمي دانم خداوند چه مصلحت مي داند ولي هرچه شد به همان راضي هستم. همسرم گرچه نتوانستم همسري لايق و شايسته براي تو باشم و نتوانستم انسانيت و محبت هاي تو را در اين دنيا جبران نمايم ولي چه کنم که خواست خدا بود و اميدوارم که هر خوبي و بدي از من ديدي مرا حلال کني که من با خاطر آسوده به سوي معبودم بشتابم. از تو مي خواهم صبور باشي همچون زينب (س).
طبق قرار هميشگي آماده باش تا بعد از من بماني و اگر اين آمادگي را هم داشته باشي و از خود ايثار و گذشت به خرج دهي، مسلماً تو هم با معدل خوبي قبول مي شوي. همسرم در هر کجا هستي و در همه حال برايم طلب مغفرت کن و در همه حال به ياد خدا باش. در پايان از کليه همکارانم، افسر، درجه دار و سربازان عزيزي که با من کار مي کردند و هر بدي از من ديده اند مي خواهم مرا حلال کنند. از کليه دوستان و آشنايان نيز تقاضاي حلاليت دارم.

 


 

 

خاطرات
اميرسپبهد شهيد صياد شيرازي:
از شهادت همرزم عزيزم شهيد احمدي يک سال گذشته و عظمت او آن چنان است که هيچ گاه از ياد نمي رود. ارادت من به شهيد احمدي هيچ وقت کم نمي شود و خدا را سپاسگزارم که چنين جوان متعهّد و برومندي را به ارتش جمهوري اسلامي عنايت فرمود و خودش نيز او را دوست داشت و خون پاکش را خريد.
شهيد احمدي از جمله شهداي با ارزشي بود که با کمي سن و جواني، خدمت زيادي به اسلام نمود گرچه اين شهيد سرمايه با ارزشي براي ارتش جمهوري اسلامي و نظام مقدس اسلامي بود ليکن انشاءالله عظمت خون او، صدها احمدي ديگر بوجود آورد و تعهّد، شجاعت، ولايت پذيري او الگويي براي جوانان قرار گيرد، بايد عرض کنم احمدي افتخار بزرگي براي خانواده، اهالي شهر و محل خود و همرزمان انتظامي بود. فداکاري او در ارتش هميشه ماندگار است.
خداوند متعال همه شهداي جنگ تحميلي را با شهيدان صدر اسلام محشور فرمايد.

مرحوم حجت الاسلام طباطبايي نژاد، مسئول وقت عقيدتي سياسي لشگر 58 ذوالفقار:
درود به روان پاک همه شهداي پاک اسلام و درود به روان مطهر شهداي جنگ تحميلي عراق عليه ايران به ويژه شمع محفل و قهرمان ارتشمان شهيد احمدي و درود به روان پاک امام شهدا خميني کبير (ره).
اين حقير از موقعي که وارد کار عقيدتي نيروهاي نظامي مثل ارتش و سپاه شدم از جمله از سال 1364 که مسئوليت عقيدتي، سياسي لشگر 58 به من محول شد، انسان هاي بسيار مخلصي را در ارتش ديدم که قبلاً شايد باور نمي کردم. افرادي سلحشور، دلير، شجاع، بدون اين که تظاهر داشته باشند در ارتش زياد هستند از جمله برادر عزيزم شهيد احمدي.
شهيد احمدي ابعاد مختلف زيادي داشت يعني خداوند نعمت ها را به او تمام کرده بود. از نظر ايمان شخصي معتقد و متعهّد از نظر جسم رشيد و خوش اندام و برازنده از نظر جرئت و شهامت کم نظير بود چون فرمانده گردان شناسايي بود و تقريباً افرادي که داوطلب بودند در اين قسمت مسئوليت قبول مي کردند. ايشان دفعه آخري البته قبل از شهادت که مجروح شد سلامت کامل پيدا نکرده بود که به جبهه برگشت. مثل اين که در راه اسلام ترس را نمي دانست چيست و واقعاً حنظله زمان بود.
ما اين حنظله غسيله الملائکه را در صدر اسلام داشتيم که حجله عروسي را رها کرد و قدم به جبهه جنگ گذاشت ولي در جنگ تحميلي عراق عليه ايران ما چندين حنظله داشتيم که يکي از آنها همين شهيد احمدي بود. از نظر ايمان جواني بسيار مؤمن و معتقد بود و به نماز و واجبات و کلاً فرايض ديني توجه کامل داشت و در عين حال به ورزش جسم هم مي پرداخت. يادم هست ما رفته بوديم منطقه، در عقبه گردان شناسايي در منطقه مهران ـ دهلران ايشان باشگاهي براي افراد گردان ساخته بود. کباده ـ تخته شنا ـ ميل و غيره تهيه کرده بود که افراد تحت فرماندهي خود را وادار به ورزش مي کرد و نمي گذاشت کسي وقت اضافه اي داشته باشد که يک وقت در فکر و خيال غوطه ور شود و تمامي وقت آنها را با امور مذهبي و ورزشي پر مي کرد. من بدون اغراق مي گويم به خدا قسم ايشان را به اندازه فرزند شهيد خودم که از فرماندهان سپاه بود دوست دارم و برايم فرقي ندارد و وقتي به اين شهيد فکر مي کنم که هيچ گاه هم از ذهنم بيرون نمي رود به ياد شعر امير مؤمنان حضرت علي (ع) که در کنار بدن عمّار ياسر خواند مي اٌفتم که فرمودند:
اي مرگ تو که آخر به سراغ من مي آيي، پس راحتم کن
تو که همه عزيزان مرا از دستم گرفتي.
به هر حال من هرچه از برادرم احمدي بگويم کم است و زبان من قاصر است چون آن مديريت، شجاعت، شيردلي و شهامت را نمي شود گفت.
وصيت نامه اي از ايشان باقي مانده که وقتي من خواندم ديدم يک شخص بايد 40 ـ 30 سال درس علمي و ديني بخواند تا بتواند چنين وصيت نامه اي را با خلوص بنويسد. با اين که مدت ها از شهادت اين عزيز گذشته من حالا که دارم صحبت مي کنم در حال عادي نيستم و منقلب شده ام چون برايم تداعي شد. برايم آن رشادت ها و شهادت ها تداعي شده و هرگز نشده که به ياد اين مرد بيفتم و منقلب نشوم. من با ايشان عکس هاي زيادي در جبهه انداخته ام که هر کدام گوياي هزاران خاطره است.
درود بر روان مطهرش خداوند انشاءالله همه شهداي ما را با شهداي کربلاي حسيني (ع) محشور گرداند.

 

حاج آقا مرتضوي از مسئولين وقت استان ايلام:
به دليل اينکه از محور مهران ـ دهلران منافقين گاهي از داخل خاک عراق به داخل خاک جمهوري اسلامي ايران نفوذ مي کردند ما هم به نوبه خودمان درگير بوديم و از طرفي گردان شناسايي لشگر 58 که فرمانده آن، شهيد بزرگوار احمدي بود و در محدوده چنگوله بودند ما با آنها ارتباط کاري داشتيم. من چند نوبت اين عزيز را ديده بودم و آن هم در ارتباط با مسائل کاري، واقعاً يک شير بود مردي متعهّد و دلاور و طراح. يک نظامي کامل بود وقتي جواني را با اين سن کم مي ديدم که طرح هاي نظامي اطلاعاتي خوبي مي دهد بسيار خوشحال مي شدم. با توجه به اين که از نظر سن حدود 25 سال بيشتر نداشت اما از لحاظ تجربه شايد 50 سال تجربه داشت و همين تجربه و شايستگي و دلاوري باعث شده بود که فرمانده يک گردان ويژه مستقل شود. من بدون اغراق عرض مي کنم از اين نوع افراد و نظامي ها کم داريم من از هدف مقدس و انگيزه خدايي و بدون تظاهر ايشان متعجب بودم او براي خدا جنگيد و هيچ نيتي جز خدا نداشت. خداي متعال او را با شهداي کربلاي حسين (ع) محشور گرداند.
به هرحال با توجه به آن چه که در باره شهيد بزرگوار نوشته شد، بايد اين مهم را در نظر گرفت که فضايل وي از ايمان او به خداي بزرگ نشات گرفته است. وصيت نامه با ارزش اين شهيد که با خون پاکش امضاء شده، انشاءالله ماندگار و الگوي مناسب براي جوانان مسلمان و غيور باشد.



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان مرکزي ,
برچسب ها : احمدي بيغش , داود ,
بازدید : 249
[ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 3,405 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,712,506 نفر
بازدید این ماه : 4,149 نفر
بازدید ماه قبل : 6,689 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 3 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک