فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

بيست وششم ديماه سال 1336 ه ش در خانواده اي مذهبي ودر شهرستان نهاوند به‌دنيا آمد. دوران کودکي‌اش را در محيط گرم و با صفاي خانواده وبا تعاليم برگرفته از قرآن وسيره ي ائمه(ع)سپري کرد.
با رسيدن به سن تحصيلات به مدرسه رفت و با شور و شوق به فراگيري علم پرداخت . سال 1355 ديپلم گرفت وبا اتمام مراحل اول تحصيلات به خدمت سربازي رفت.
ا و در دوران تحصيلات متوسطه به صف مبارزان انقلاب اسلامي پيوسته بود.در خدمت سربازي هم با وجود مراقبت بي حدواندازه ي سازمان امنيت شاه ,او فعاليتهاي مبارزاتي اش را ادامه داد و به افشاي چهره ي پليد وخائن شاه وخاندان کثيف پهلوي ,براي سربازان ديگر پرداخت.
بعد از اتمام خدمت سربازي ومراجعت به نهاوند, همراه شهيد حيدري، به تشکيل کتابخانه اي مبادرت کردند تا از آن به عنوان پايگاهي براي مبارزاتشان با طاغوت استفاده کنند.
دراين کتابخانه علاوه بر هماهنگي بين نيروهاي انقلابي وسازماندهي تظاهرات واعتراضات مردمي در سطح نهاوند؛از آن به عنوان محلي براي چاپ و پخش اعلاميه‌ها وپيامهاي امام خميني استفاده مي کردند.
در آنجا نوارهاي سخنراني امام خميني (ره)تکثير وبراي هسته هاي مبارز در بخشهاي ديگر فرستاده مي شد. محسن که بعد از اتمام خدمت سربازي به عضويت آموزش وپرورش نهاوند درآمده بود,کلاسهاي درسش را نيز به نقدو چالش کشيدن عملکرد غلط حکومت شاه تبديل کرده بود.
با پيروزي انقلاب اسلامي، علاوه بر شغل معلمي در اوقات بيکاري در نهادهاي انقلابي از جمله کميته انقلاب اسلامي (سابق)و جهادسازندگي (سابق)فعاليت مي‌کرد. همزمان با فرمان امام خميني (ره) مبني بر تشکيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي از آموزش و پرورش استعفا داد و با همکاري تعدادي از دوستانش سپاه نهاوند را تاسيس نمود وبا اصرار آنها مسئوليت قائم مقام فرماندهي سپاه اين شهر را به عهده گرفت.
محسن سال 60 13ازدواج کرد و در سال 61 13به دليل ماموريتي به کرمانشاه منتقل شد و در سپاه منطقه 7 مسئوليت فرماندهي بسيج اين سپاه را به عهده گرفت.
مدتي بعد به همدان رفت ودر واحد اطلاعات و عمليات سپاه همدان مشغول خدمت شد. جنگ تحميلي وارد دومين سال شده بود و ضرورت سازماندهي نيروهاي سپاه وبسيج در يگانها نمودبيشتري پيدا کرده بود.تيپ 32 انصارالحسين (ع) که بعد از مدتي به لشکر ارتقاء يافت در شرف تشکيل بود ,او به اين تيپ پيوست و به‌عنوان يکي از مسئولين آن به فعاليت پرداخت.
محسن اميدي بعد از پيوستن به اين يگان در بيشتر عملياتي که توسط نيروهاي ايران انجام مي شد, حضور مستقيم داشت و مدت مديدي را در جبهه‌هاي جنگ گذراند.
تنها علاق ي دنيايي اش حضور درسرزمين وحي و حرم نبوي بود,در فرصتي توانست به اين آرزويش برسد وحاجي شود.
حاج محسن در سال 1365رئيس ستاد لشکر بود اما به‌خاطر شهادت سردار حاج رضا شکري پور فرماندهي گردان 154 از مسئوليتش کناره گيري کرد تا براي پر کردن جاي دوست شهيد ش ,فرماندهي اين گردان رابه عهده بگيرد.
مدتي از اين اتفاق نگذشت که حاج محسن اميدي فرمانده در تاريخ 20/2/1365 در جبهه جزيره مجنون هنگامي که با همراهي تعدادي از رزمندگان گردان 154مشغول مقابله با دشمن بود به شهادت رسيد.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران همدان و مصاحبه با خانواده وهمرزمان شهيد





وصيتنامه
بسم الله الرحمن الرحيم
ربّنا انّنا سَمعنا مُنادياً يُنادي للإيمان أن امِنوا بربّكم فأمنّا. ربّنا فغفرلَنا ذُنوبنا وَ كفّر عنّا سَيّئاتِنا و توفّنا مَع الأبرار.
خدايا با دلي مأيوس از اعمال خود و اميدوار به رحمت بي انتهاي تو آغاز به سخن مي نمايم.
اي خداوندي كه نسبت به بندگانت رئوف و مهربان هستي و با ديده رحمت به آنها نگاه مي كني، نگاهي از رحمت به اين بنده عاصي و رو سياه عنايت فرما و توفيق توبه و بازگشت و جبران گناهان را بر اين بنده گنه كار عطا فرما.
اي خداوندي كه رحمتت ملتي را از پرتگاه هلاكت و فساد و تباهي بوسيله رهبري امامي از فرزندان بنده محبوبت محمد(ص) نجات داد و آنها را تحت نورانيت بيرق اسلام و جمهوري اسلامي به صراط مستقيم خودت رهنمون فرمود. اينك در ميان اين راه پر پيچ و خم خطرناك كه در هر قدمش شيطاني براي گمراه كردن ما ايستاده است ما را دستگيري و ياري فرما تا نلغزيم و تا رسيدن به سر منزل مقصود يعني حاكم شدن اسلام محمدي(ص) بر كره خاك و يا شهادت و لقاء خودت همچنان محكم و استوار و مطيع ساز تا پشت سر امام عزيزمان خميني بت شكن انجام وظيفه نماييم تا شايد اين انجام وظيفه زمينه و مقدمه پاك شدن از گناهان و آمرزيده شدن را در ما فراهم آورد. چون خدايا فقط دلخوش به اين دارم كه توفيقي عنايتم كني تا با نثار كردن خونم در صحنه‌هاي نبر د با دشمنانت و در كنار اين رزمندگان پاك و صالح خودت به پايين‌ترين درجه اداي دين و شكرگزاري در مقابل اسلام و انقلاب و امام و شهدا و اسرا و جانبازان و فرزندان يتيم شهدا و خانواده‌هاي بي‌سرپرست آنها و امت شهيد پرور دست يابم.
آري خدايا مگر مي‌شود در اين زمان زندگي كرد. جز به تلاش و پيكار (در راه برطرف كردن موانع راه اسلام) تا رسيدن به قله رفيع شهادت از خود راضي شد.
آري پروردگارا مگر مي‌شود انسان در شرايطي همچون شرايط ( كُلّ أرضٍ كربلا و كل و يومٍ عاشورا) نفس بكشد و جدا از سرنوشت حسين(ع) و زينب(س) به سر برد كه امروز ايران اسلامي كربلا و هر روز عاشورا است بايد هركس صف خود را مشخص كند يا با حسين بودن و در صحنه كارزار با دشمنان دين به شهادت رسيدن و يا با زينب و كاروان اسرا بودن و به رسوا گري يزيديان رفتن و مي‌دانيم. مسئوليت زينبي بيش از مسئوليت حسيني است چرا كه زينب بايد در دوري شهدا خود را نبازد، دچار غفلت نگردد و چون شيري خشمگين بر يزيديان غرش برد و آنها را به ورطه نيستي و هلاكت كشاند.
و عزيزان اي ماندگان بعد از شهدا ما چنين مسئوليت عظيمي را بايد به دوش كشيم و اگر ذره‌اي غفلت كنيم با يزيديان هماهنگ و همراه شده‌ايم خدايا بحق خونهاي پاك و مقدس همه شهداي اسلام بخصوص شهداي كربلا ما را از غفلت و گمراهي از راه شهدا تا لحظه ملحق شدن به آنها با شهادت محفوظ بدار.
اما خداوندا هر چه اظهار پشيماني و شرمندگي بخاطر گناهانم مي‌نمايم ولي بازهم خدايا تو رحمان و رحيمي تو غفور و كريمي تو خودت بندگانت را دعوت به توبه و بازگشت نمودي و من هم آمدم پس خدايا خودت توفيقم ده تا از جمله توابين حقيقي باشم.
خدايا چگونه نعمتهاي بي‌كرانت را كه حق اين بنده عصيان كار روا داشتي شكر گزاري كنم بنده‌اي را كه جز عذاب دنيا و آخرت استحقاقي ندارد تو با رحمتت بزرگترين نعمت‌ها دادي، نعمت از جمله امت حزب‌ا... شدن. نعمت با بندگان صالحت معاشر و همنشين بودن، نعمت پوشيدن لباس سربازي اسلام، نعمت حضور در صحنه جهاد پس خدايا مرا با عنايت توفيق دست‌يابي به ايمان و صبر و شهادت شكرگزار نعمت‌هاي بي‌كرانت قرار بده و از گناهان و تقصيراتم در گذر.
در خاتمه تذكراتي چند نسبت به پدر و مادر و خانواده و برادران همكارم و امت حزب ا...:
پدر و مادر عزيزم از اينكه نتوانستم براي شما فرزند خوبي باشم عذر خواهي مي‌كنم اميدوارم كه اين گنهكار را به خوبي خودتان ببخشيد از خداوند برايتان ايمان و صبر و استقامت بيش از پيش خواهانم انشاءا... خداوند شما را در اين آزمايشات ابراهيمي كه شده و خواهيد شد موفق و سربلند بگرداند از قول من همگي برادرانم و خواهرانم را با خانواده‌هايشان سلام برسانيد و حلال خواهي نمائيد، همه فاميل را سلام رسانده حلال خواهي نمائيد در ضمن خانواده ام را به امانت نزد شما به خداوند مي‌سپارم، به راه اسلام هادي و رهنمون و ياورش باشيد.
همسر مهربانم از اينكه در طول زندگي كوتاه‌مان نتوانستم حقوقي را كه بر عهده اين حقير داشتي ادا كنم، شرمسارم و از تو حلالي و بخشش مي‌طلبم اميدوارم كه با كمالات خودت نقايص مرا ناديده بگيري از خداوند برايت ايمان و صبر و استقامت بيش از پيش خواهانم چرا كه از اين به بعد با مشكلاتي فزاينده روبرو خواهي بود بار مسئوليت عظيم تربيت فرزند يا فرزنداني حسيني و بار مسئوليت دفاع از حريم مقدس آرمان شهيدان و مبارزه بي‌امان با دشمنان اسلام و شهدا و نهايتاً در صلح و صفا و دوستي بودن با حسينيان و در ستيز و جنگ بودن با يزيديان در هر عصر و زمان كه در زمان ما امام عزيزمان فرزند حسين(ع) است و حسين زمان، پس با دشمنانش دشمن و با دوستانش دوست و فرزندم را نيز اينچنين بپروران. سلامت و موفقيت شما را براي پيمودن مسير اسلام از خداوند بزرگ خواهانم و شما را به او كه همه چيز در قبضه قدرت اوست مي‌سپارم خداوند يار و نگهدارتان باد.
برادران پاسدارم از شما عذر مي‌خواهم كه در رابطه با همگي شما كوتاهي كردم اميدوارم كه اين حقير را مورد عفو بخشش خود قرار دهيد اميدوارم كه همگي ما با پيروي از فرامين امام، خود را آنطور كه امام مي‌خواهد بسازيم و سعي كنيم قدر و منزلت پاسداري اسلام را از بيانات امام در مورد پاسدار بفهميم و بدانيم اين لباس رنگ گرفته از خون مقدس و پاك شهداي گرانقدر سپاه اسلام است كه اگر لباس پاسدار فشرده شود از آن خون شهيد تراوش خواهد كرد.
پس بر ما باد حفظ حرمت اين لباس و آرمان مقدس برادران و خواهران حزب‌ا... با حفظ و حرمت اتحاد و يكپارچگي و در پشت سر امام عزيزمان تا پيروزي نهايي حق بر باطل يعني ظهور آقا امام زمان(عج) جبهه‌هاي جهاد را گرم نگهداريد كه نجات و رستگاري ما در دنيا و آخرت به اين مبارزه مقدس بستگي دارد. خداوند، به همه توفيق اطاعت و پيروي از امام و دوري و بيزاري از دشمنان امام را عنايت فرمايد.
خداوند، سربازان و رزمندگان اسلام را به فتح و غلبه نهايي نايل فرمايد انشاءا...
ضمنا حدود 4 يا 5/4 سال نماز و روزه به گردنم هست كه برايم قضا كنيد. انشاءا... كه خداوند دفتر گناهان را در محشر بر روي ما بگشايد و با رحمت و بخشش با ما رفتار كند.
يكي از برادران به نام محسن عينعلي سپاه تويسركان، مبلغ 10 هزار تومان از اينجانب طلبكار است كه پرداخت نمائيد.
بدهي‌هايي را كه به صورت وام از سپاه و صندوق مهديه همدان گرفته‌ام از حقوق هر ماه پرداخت نمائيد.چنانچه از برادران ايماني كسي طلبي از اين جانب دارد مطالبه نمايد چون من يادم نبوده خودش به خانوداه ام متذكر شود و عفو نمايند.
خداوند حق همه بندگانش را كه بوسيله من ضايع شده با عطاي رحمت خود به آنها در حقم حلال نمايد.
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني نگهدار
از عمر ما بكاه و بر عمر رهبر افزا
خدايا تا ما را نيامرزيدي از دنيا مبر.
لحظه مرگ را لحظه اوج ايمان و اعتقاد ما قرار بده.
در لحظات سخت جان دادن ما را از شر شيطان محفوظ بدار.
مرگ ما را شهادت و شهادت را وسيله پاكي ما قرار بده.
مارا از برادران شهيدمان در قيامت جدا مفرما.
آنچه كه خير و صلاح ماست بر ما مقدر فرما.
آمين يا رب العالمين
چنانچه قصور يا اشكالاتي در متن هست به علت ناآگاهي من است، والا توفيقي از جانب خداست. محسن اميدي


 

خاطرات
همسرشهيد:
زندگي مشترک ما 5 سال بود و در اصل همه اش خاطره, در طول اين سالها با ياد همان خاطره‌ها زندگي مي‌كنم ولي آخرين خاطرات قبل از شهادت ايشان اين بود كه در نماز جمعه سخنراني تندي داشت بر عليه بازاري‌‌ها كه چرا به جبهه نمي‌رويد و در شهر مانده‌ايد. وقتي از نماز جمعه برگشتيم گفتم همه را به جبهه مي‌كشاني فردا اگر شهيد شدند بايد خودت جوابگو باشي گفت نه من اين‌ها را به جبهه مي‌كشانم خودم را بسوي خدا و در اصل آخرين سخنراني ايشان بود و جالب اين بود كه مي‌دانست شهيد مي‌شود و هر چيزي و هر صحبتي را پيوند مي‌داد با شهادت . دائم مي‌گفت ديگر بعد از اين من شرمنده شهدا نيستم و اين اواخر حسابي در لاك خودش بود و احساس مي‌كرد بار سنگيني به دوشش مانده كه ديگر نمي‌تواند بكشد. خلاصه اين كه دائم ما را براي اين مسئله آماده مي‌كرد .
در زندگي تا 4 سال ما بچه‌دار نشديم بعد از اين مدت كه باردار شدم دوستان گفتند از ايشان بپرس چه احساسي دارد ,گفت من در صورتي خوشحالم كه بتوانم او را در راه اسلام پرورش بدهم و هميشه ما را سفارش به صبر و استقامت مي‌كرد و در سخت‌ترين لحظات سفارشات او بود كه مرا تسكين مي‌داد.
قبل از اوج‌گيري انقلاب ايشان به صورت غير مستقيم با گروه ابوذر نهاوند آشنا شدند و در كتابخانه ارشاد فعلي به كار پرداختند و در تمام راهپيمائي‌ها فعاليت چشمگير داشتند و بعد از پيروزي انقلاب در جهاد و در هيئت هفت نفره براي نظارت بر زمين‌هاي كشاورزي فعاليت داشتند و در بدو تشكيل سپاه به عنوان يكي از موسسين سپاه نهاوند بودند كه در نوار ويدئو به طور كامل فعاليت‌هاي ايشان ذكر گرديده است.
شهيد با مساجد فعاليت چشمگيري داشتند و به طور مستمر در نماز جماعت شركت مي‌كردند و در بسيج هم فعاليت داشتند و مدتي به عنوان فرمانده بسيج بودند و اعزام شدند كرمانشاهبه عنوان فرمانده بسيج منطقه 5 بودند و در مساجد آموزش اسلحه و تاكتيك‌هاي نظامي داشتند.
در مقابل گروهك‌هي ضدانقلاب فعاليت داشت در رابطه با دستگيري و جلسات محاكمه چون باحاكم شرع آقاي باقري فعاليت داشت و عده‌اي از قاچاقچيان مواد مخدر را دستگير كرد که با باند بين المللي قاچاق فعاليت داشتند كه منجر به اعدام آن گروه شد.
همة وجودش و تك‌تك سلول‌هايش آغشته به عشق جنگ و دفاع بود و مي‌گفت هر وقت از جبهه بر مي‌گردم مثل ماهي كه از آب بيرون افتاده باشد هستم و احساس ناراحتي مي‌كنم يعني در طول ماه 22 روز جبهه بودند و 8 روز در منزل و در رابطه با انقلاب هميشه مي‌گفتند من احساس مي‌كنم از زمان انقلاب متولد شده‌ام و حضرت امام ما را متحول كردند و هميشه خود را مديون اين انقلاب و حضرت امام مي‌دانستند و پيوسته دعا گوي امام بودند.
انگيزه‌هاي شهيد بر اساس عقيده ايشان بود و احساس وظيفه مي‌كردند كه در اين دفاع مقدس شركت فعالانه داشته باشند و مكرراً مي‌گفت خدا درهاي بهشت را به روي اين مردم باز كرده .حضرت امام هل من ناصر ينصرني حسين را سر داده, پس ما بايد امام را ياري كنيم و نگذاريم وجبي از خاكمان به دست بعثي‌ها بيفتد و بدانند ما با سلاح ايمان در مقابل اين‌ها ايستاده‌ايم. دنيا بر اساس عقيده و جهاد باشد تا بتوانيم در آن دنيا رو سفيد باشيم و شرمنده در مقابل ائمه اطهار نباشيم و به طوري به اين مسئله ايمان داشتند و با اينكه ايشان معلم رسمي آموزش و پرورش بودند استعفاء دادند و گفتند من اينجا در شهر باشم و برادران ما در جبهه شهيد شوند, بايد خودم مستقيم به جبهه بروم و دو ماه از ازدواج ما گذشته بود كه خودش به زور مسئولين راضي كرد كه به جبهه بود و چون مي‌گفت تا به حال زنجيري به پايم نبوده است و به جبهه رفته‌ام ولي اگر آلان به جبهه بتوانم بروم و اين زنجير (ازدواج) را از پايم باز كنم و دل از همسرم بكنم مي‌شود اميدوار شد.
در جبهه مسئوليت‌هاي مختلفي داشتند مسئول گردان، مسئول تعاون و مسئوليت‌هاي ديگري كه از همرزمانش بايد شنيد چون خودش هميشه مي‌گفت در جبهه مي‌خورم و مي‌خوابم!!هيچکاره ام!! و من كاري نمي‌كنم از لحاظ كارائي همه معتقد بودند با توجه به تجربيات زيادي كه ايشان دارند بايد مسئوليت‌هاي مهم را به ايشان واگذار كرد .
از لحاظ تيزهوشي در سطح بالاي بودند به طوريكه فرمانده تيپ هميشه با ايشان مشورت مي‌كرد در رابطه با عمليات و چگونگي عمليات و از لحاظ شجاعت احساس ترس نمي‌كرد و با بي‌باكي زياد به دل دشمن مي‌زدند و هميشه جزء گروه‌هاي پيشرو بودند و مسائل امنيتي را به خوبي رعايت مي‌كرد به شكلي كه مسائل جبهه را حتي به من كه به قول خودشان نزديكترين شخص به ايشان بودم ,نمي‌گفت.
از نظر احترام به والدين در سطح خيلي بالايي بود و توجه زيادي به والدين داشت .هر گاه مادرشان مريض مي‌شدند حتي موهايشان را شانه مي‌كرد غذا برايشان آماده مي‌كرد و لحظه ورود پدر و مادر در محلي كه ايشان بودند جلوي پايشان بر مي‌خاست و در مواردي با ايشان مشورت مي‌كرد و صله رحم را خيلي رعايت مي‌كرد. به شكلي كه فاميل هايي‌که علاقه اي به انقلاب نداشتند مي گفتند آيا همه ي پاسدارها اين قدر خوش برخورد هستند . خيلي صادقانه و صميمي برخورد مي‌كرد و در مقابل ديگران بسيار گذشت داشت به شكلي كه در جبهه يك نفر مي‌آيد به ايشان مي‌گويد محسن اميدي كيست نمي‌گويد خودم هستم مي‌گويد بفرمائيد چه كار داريد او شروع مي‌كند به ناسزا گفتن ولي ايشان او را دعوت مي‌كند به چادر مي‌گويد ببينم مشكل شما چيست؟ وقتي مشكلش را مي‌گويد ايشان مي‌گويند من خودم محسن اميدي هستم و او بسيار شرمنده مي‌شود كه ناسزا گفته است و شروع مي‌كند به معذرت خواهي ولي ايشان حتي خم به ابرويشان نمي‌آورند كه او بيشتر احساس ناراحتي بكند.
هنگام نماز شب سعي مي‌كرد بصورت پنهاني باشد, وقتي به نماز مي‌ايستاد مي‌گفت بايد احساس كرد اين آخرين راز و نياز با خداوند باشد. وقتي به نماز مي‌ايستاد انقلاب روحي ايشان در چهره هويدا بود. اينقدر زيبا نماز مي‌خواند كه بارها صبر مي‌كردم تا نمازش را بشنوم بعد نماز بخوانم و هر كس نماز خواندنش را مي‌ديد لذت مي‌برد از راز و نياز او با خدا . وقتي دعا مي‌خواند مثل اين بود كه در عالم ديگري سير مي‌كند و فقط در قلبش عشق به دعا بود و نه چيز ديگري.
هميشه توصيه مي‌كرد هر چيزي پيش مي‌آيد خير است چون در ظاهر به نظر ما ممكن است شر باشد ولي خدا خير بنده‌اش را بيشتر مي‌داند و ما هر چه مشكلات داشته باشيم از اهل بيت كه بيشتر نيست ما در مقابل آن‌ها هيچ هستيم و سعي مي‌كرد بهترين راه را براي حل مشكل پيدا كند تا زودتر به نتيجه برسيم چون مي‌دانست نيتش خدايي است و خدا هم كمكش مي‌كند.
به امام علاقة زيادي داشتند و همه چيز را مديون حضرت امام مي‌دانستند و خود را مطيع ولي فقيه مي‌دانستند و مي‌گفتند امت بدون ولي فقيه مثل گلة بدون صاحب مي‌باشد و هر كسي بايد امام زمان خويش را بشناند و اگر كسي ولي خويش را نشناسد چشم بصيرت ندارد و كور است.
اهميت کار فرهنگي را با اينکه نظامي بود مي دانست و از كارهاي فرهنگي بسيار لذت مي‌بردند و در اين زمينه فعاليت داشتند.
در آخرين ديدارشان ,بعد از 18 روز چند دقيقه به خانه آمدند, حتي پوتين‌هايش را در نياورد. هر چه اصرار كردم بيا بنشين ,گفت بچه‌ها منتظر هستند بايد زودتر بروم و گفت اين عمليات برون مرزي است خلاصه رفتن با خدا برگشتن با خدا ولي حلالم كن چون در حق تو خيلي كوتاهي كرده‌ام و براي مشكلات بعدي خودت را آماده كن و با صبر و توكل به خدا به مقابله با مشكلات بپرداز . ماشيني كه با آن آمده بودند قرمز بود در هنگام خداحافظي به صاحبخانه گفتند بچه‌ها را اول به خدا مي‌سپارم بعد به شما و خودشان مي‌دانستند كه به شهادت مي‌رسند و كاملاً آماده بودند و خيلي نوراني‌تر از قبل بودند.
در ماه محرم بود, هشتم ماه محرم و يازدهم ماه محرم به ما خبر مفقوديش را دادند بعد از 11 سال در سال 76 ,مهرماه جسد ايشان پيدا شد.
از لحاظ كيفيت شهادت ايشان فرماندهي گروه را به عهده داشتند و ظاهراً عراق با خبر مي‌شود و گروه را زير آتش قرار مي‌دهد و در لحظات اول بسيم‌چي شهيد مي‌شود و معاونش بعد از آن تعدادي ديگر از بچه‌ها و ارتباطشان با خط عقب قطع مي شود و خودش عده‌اي از نيروها را وادار مي‌كند به عقب برگردند ,نيروهايش به او مي‌گويند با هم بايد برگرديم ولي او مي‌گويد من پشت به دشمن نمي‌كنم كسي به من فرمان نداده برگردم ولي به شما رامي‌گويم برگرديد. از سال 65 تا 76 به مدت يازده سال مفقودالاثر بودند كه در مهرماه 76 پيكر مطهرش به وطن بازگشت.


وصيت‌نامه كه به دستم سپرد هم اكنون موجود است و نامه‌هاي زيادي كه از جبهه مي‌فرستاد و عكس‌ها دوران جنگ كه در آلبومي نگه داري مي‌شوند .
در خانواده نفوذ زيادي داشت و در اصل راهنماي خواهر، برادرها و ديگراعضاي خانواده بود و در طول زندگي با ايشان من هميشه او را به ديدة يك معلم خوب و پر تجربه مي‌ديدم كه در همة لحظات مرا ياري مي‌كرد و همة فاميل او را به عنوان يك فرد خوش اخلاق و فداكار مي‌دانستند و روي قول‌هاي او خيلي معتقد بودند و او را به عنوان يك فرد خوش قول مي‌شناختند . در شهر خودشان نهاوند, چون شهر كوچكي است همه او را مي‌شناختند و در روز تشيع جنازه همه از او به عنوان سالار و سردار شهيدان نهاوند ياد مي‌كردند و محل دفن او را در ورودي بهشت شهدا قرار داده‌اند و يادماني به بلندي 80 سانتي متر ساخته‌اند به عنوان يك مقبره مي‌باشد.

به مطالعه كتب مذهبي علاقه داشت كه با حوصله زياد ساعت‌ها به مطالعه مي‌پرداخت.
به درس‌هاي حوزوي نيز علاقه داشت و مدتي در اين زمينه كار كرد ولي به علت حضور مستمر در جبهه ناچار درس حوزوي را كنار گذاشت . به شركت در نماز جمعه و مراسم مذهبي و راهپيمائي‌ها علاقه داشت و ديگران را ترغيب به شركت در اين امور مي‌كرد.

 

همسرشهيد:
زندگي مشترک ما 5 سال بود و در اصل همه اش خاطره, در طول اين سالها با ياد همان خاطره‌ها زندگي مي‌كنم ولي آخرين خاطرات قبل از شهادت ايشان اين بود كه در نماز جمعه سخنراني تندي داشت بر عليه بازاري‌‌ها كه چرا به جبهه نمي‌رويد و در شهر مانده‌ايد. وقتي از نماز جمعه برگشتيم گفتم همه را به جبهه مي‌كشاني فردا اگر شهيد شدند بايد خودت جوابگو باشي گفت نه من اين‌ها را به جبهه مي‌كشانم خودم را بسوي خدا و در اصل آخرين سخنراني ايشان بود و جالب اين بود كه مي‌دانست شهيد مي‌شود و هر چيزي و هر صحبتي را پيوند مي‌داد با شهادت . دائم مي‌گفت ديگر بعد از اين من شرمنده شهدا نيستم و اين اواخر حسابي در لاك خودش بود و احساس مي‌كرد بار سنگيني به دوشش مانده كه ديگر نمي‌تواند بكشد. خلاصه اين كه دائم ما را براي اين مسئله آماده مي‌كرد .
در زندگي تا 4 سال ما بچه‌دار نشديم بعد از اين مدت كه باردار شدم دوستان گفتند از ايشان بپرس چه احساسي دارد ,گفت من در صورتي خوشحالم كه بتوانم او را در راه اسلام پرورش بدهم و هميشه ما را سفارش به صبر و استقامت مي‌كرد و در سخت‌ترين لحظات سفارشات او بود كه مرا تسكين مي‌داد.
قبل از اوج‌گيري انقلاب ايشان به صورت غير مستقيم با گروه ابوذر نهاوند آشنا شدند و در كتابخانه ارشاد فعلي به كار پرداختند و در تمام راهپيمائي‌ها فعاليت چشمگير داشتند و بعد از پيروزي انقلاب در جهاد و در هيئت هفت نفره براي نظارت بر زمين‌هاي كشاورزي فعاليت داشتند و در بدو تشكيل سپاه به عنوان يكي از موسسين سپاه نهاوند بودند كه در نوار ويدئو به طور كامل فعاليت‌هاي ايشان ذكر گرديده است.
شهيد با مساجد فعاليت چشمگيري داشتند و به طور مستمر در نماز جماعت شركت مي‌كردند و در بسيج هم فعاليت داشتند و مدتي به عنوان فرمانده بسيج بودند و اعزام شدند كرمانشاهبه عنوان فرمانده بسيج منطقه 5 بودند و در مساجد آموزش اسلحه و تاكتيك‌هاي نظامي داشتند.
در مقابل گروهك‌هي ضدانقلاب فعاليت داشت در رابطه با دستگيري و جلسات محاكمه چون باحاكم شرع آقاي باقري فعاليت داشت و عده‌اي از قاچاقچيان مواد مخدر را دستگير كرد که با باند بين المللي قاچاق فعاليت داشتند كه منجر به اعدام آن گروه شد.
همة وجودش و تك‌تك سلول‌هايش آغشته به عشق جنگ و دفاع بود و مي‌گفت هر وقت از جبهه بر مي‌گردم مثل ماهي كه از آب بيرون افتاده باشد هستم و احساس ناراحتي مي‌كنم يعني در طول ماه 22 روز جبهه بودند و 8 روز در منزل و در رابطه با انقلاب هميشه مي‌گفتند من احساس مي‌كنم از زمان انقلاب متولد شده‌ام و حضرت امام ما را متحول كردند و هميشه خود را مديون اين انقلاب و حضرت امام مي‌دانستند و پيوسته دعا گوي امام بودند.
انگيزه‌هاي شهيد بر اساس عقيده ايشان بود و احساس وظيفه مي‌كردند كه در اين دفاع مقدس شركت فعالانه داشته باشند و مكرراً مي‌گفت خدا درهاي بهشت را به روي اين مردم باز كرده .حضرت امام هل من ناصر ينصرني حسين را سر داده, پس ما بايد امام را ياري كنيم و نگذاريم وجبي از خاكمان به دست بعثي‌ها بيفتد و بدانند ما با سلاح ايمان در مقابل اين‌ها ايستاده‌ايم. دنيا بر اساس عقيده و جهاد باشد تا بتوانيم در آن دنيا رو سفيد باشيم و شرمنده در مقابل ائمه اطهار نباشيم و به طوري به اين مسئله ايمان داشتند و با اينكه ايشان معلم رسمي آموزش و پرورش بودند استعفاء دادند و گفتند من اينجا در شهر باشم و برادران ما در جبهه شهيد شوند, بايد خودم مستقيم به جبهه بروم و دو ماه از ازدواج ما گذشته بود كه خودش به زور مسئولين راضي كرد كه به جبهه بود و چون مي‌گفت تا به حال زنجيري به پايم نبوده است و به جبهه رفته‌ام ولي اگر آلان به جبهه بتوانم بروم و اين زنجير (ازدواج) را از پايم باز كنم و دل از همسرم بكنم مي‌شود اميدوار شد.
در جبهه مسئوليت‌هاي مختلفي داشتند مسئول گردان، مسئول تعاون و مسئوليت‌هاي ديگري كه از همرزمانش بايد شنيد چون خودش هميشه مي‌گفت در جبهه مي‌خورم و مي‌خوابم!!هيچکاره ام!! و من كاري نمي‌كنم از لحاظ كارائي همه معتقد بودند با توجه به تجربيات زيادي كه ايشان دارند بايد مسئوليت‌هاي مهم را به ايشان واگذار كرد .
از لحاظ تيزهوشي در سطح بالاي بودند به طوريكه فرمانده تيپ هميشه با ايشان مشورت مي‌كرد در رابطه با عمليات و چگونگي عمليات و از لحاظ شجاعت احساس ترس نمي‌كرد و با بي‌باكي زياد به دل دشمن مي‌زدند و هميشه جزء گروه‌هاي پيشرو بودند و مسائل امنيتي را به خوبي رعايت مي‌كرد به شكلي كه مسائل جبهه را حتي به من كه به قول خودشان نزديكترين شخص به ايشان بودم ,نمي‌گفت.
از نظر احترام به والدين در سطح خيلي بالايي بود و توجه زيادي به والدين داشت .هر گاه مادرشان مريض مي‌شدند حتي موهايشان را شانه مي‌كرد غذا برايشان آماده مي‌كرد و لحظه ورود پدر و مادر در محلي كه ايشان بودند جلوي پايشان بر مي‌خاست و در مواردي با ايشان مشورت مي‌كرد و صله رحم را خيلي رعايت مي‌كرد. به شكلي كه فاميل هايي‌که علاقه اي به انقلاب نداشتند مي گفتند آيا همه ي پاسدارها اين قدر خوش برخورد هستند . خيلي صادقانه و صميمي برخورد مي‌كرد و در مقابل ديگران بسيار گذشت داشت به شكلي كه در جبهه يك نفر مي‌آيد به ايشان مي‌گويد محسن اميدي كيست نمي‌گويد خودم هستم مي‌گويد بفرمائيد چه كار داريد او شروع مي‌كند به ناسزا گفتن ولي ايشان او را دعوت مي‌كند به چادر مي‌گويد ببينم مشكل شما چيست؟ وقتي مشكلش را مي‌گويد ايشان مي‌گويند من خودم محسن اميدي هستم و او بسيار شرمنده مي‌شود كه ناسزا گفته است و شروع مي‌كند به معذرت خواهي ولي ايشان حتي خم به ابرويشان نمي‌آورند كه او بيشتر احساس ناراحتي بكند.
هنگام نماز شب سعي مي‌كرد بصورت پنهاني باشد, وقتي به نماز مي‌ايستاد مي‌گفت بايد احساس كرد اين آخرين راز و نياز با خداوند باشد. وقتي به نماز مي‌ايستاد انقلاب روحي ايشان در چهره هويدا بود. اينقدر زيبا نماز مي‌خواند كه بارها صبر مي‌كردم تا نمازش را بشنوم بعد نماز بخوانم و هر كس نماز خواندنش را مي‌ديد لذت مي‌برد از راز و نياز او با خدا . وقتي دعا مي‌خواند مثل اين بود كه در عالم ديگري سير مي‌كند و فقط در قلبش عشق به دعا بود و نه چيز ديگري.
هميشه توصيه مي‌كرد هر چيزي پيش مي‌آيد خير است چون در ظاهر به نظر ما ممكن است شر باشد ولي خدا خير بنده‌اش را بيشتر مي‌داند و ما هر چه مشكلات داشته باشيم از اهل بيت كه بيشتر نيست ما در مقابل آن‌ها هيچ هستيم و سعي مي‌كرد بهترين راه را براي حل مشكل پيدا كند تا زودتر به نتيجه برسيم چون مي‌دانست نيتش خدايي است و خدا هم كمكش مي‌كند.
به امام علاقة زيادي داشتند و همه چيز را مديون حضرت امام مي‌دانستند و خود را مطيع ولي فقيه مي‌دانستند و مي‌گفتند امت بدون ولي فقيه مثل گلة بدون صاحب مي‌باشد و هر كسي بايد امام زمان خويش را بشناند و اگر كسي ولي خويش را نشناسد چشم بصيرت ندارد و كور است.
اهميت کار فرهنگي را با اينکه نظامي بود مي دانست و از كارهاي فرهنگي بسيار لذت مي‌بردند و در اين زمينه فعاليت داشتند.
در آخرين ديدارشان ,بعد از 18 روز چند دقيقه به خانه آمدند, حتي پوتين‌هايش را در نياورد. هر چه اصرار كردم بيا بنشين ,گفت بچه‌ها منتظر هستند بايد زودتر بروم و گفت اين عمليات برون مرزي است خلاصه رفتن با خدا برگشتن با خدا ولي حلالم كن چون در حق تو خيلي كوتاهي كرده‌ام و براي مشكلات بعدي خودت را آماده كن و با صبر و توكل به خدا به مقابله با مشكلات بپرداز . ماشيني كه با آن آمده بودند قرمز بود در هنگام خداحافظي به صاحبخانه گفتند بچه‌ها را اول به خدا مي‌سپارم بعد به شما و خودشان مي‌دانستند كه به شهادت مي‌رسند و كاملاً آماده بودند و خيلي نوراني‌تر از قبل بودند.
در ماه محرم بود, هشتم ماه محرم و يازدهم ماه محرم به ما خبر مفقوديش را دادند بعد از 11 سال در سال 76 ,مهرماه جسد ايشان پيدا شد.
از لحاظ كيفيت شهادت ايشان فرماندهي گروه را به عهده داشتند و ظاهراً عراق با خبر مي‌شود و گروه را زير آتش قرار مي‌دهد و در لحظات اول بسيم‌چي شهيد مي‌شود و معاونش بعد از آن تعدادي ديگر از بچه‌ها و ارتباطشان با خط عقب قطع مي شود و خودش عده‌اي از نيروها را وادار مي‌كند به عقب برگردند ,نيروهايش به او مي‌گويند با هم بايد برگرديم ولي او مي‌گويد من پشت به دشمن نمي‌كنم كسي به من فرمان نداده برگردم ولي به شما رامي‌گويم برگرديد. از سال 65 تا 76 به مدت يازده سال مفقودالاثر بودند كه در مهرماه 76 پيكر مطهرش به وطن بازگشت.


وصيت‌نامه كه به دستم سپرد هم اكنون موجود است و نامه‌هاي زيادي كه از جبهه مي‌فرستاد و عكس‌ها دوران جنگ كه در آلبومي نگه داري مي‌شوند .
در خانواده نفوذ زيادي داشت و در اصل راهنماي خواهر، برادرها و ديگراعضاي خانواده بود و در طول زندگي با ايشان من هميشه او را به ديدة يك معلم خوب و پر تجربه مي‌ديدم كه در همة لحظات مرا ياري مي‌كرد و همة فاميل او را به عنوان يك فرد خوش اخلاق و فداكار مي‌دانستند و روي قول‌هاي او خيلي معتقد بودند و او را به عنوان يك فرد خوش قول مي‌شناختند . در شهر خودشان نهاوند, چون شهر كوچكي است همه او را مي‌شناختند و در روز تشيع جنازه همه از او به عنوان سالار و سردار شهيدان نهاوند ياد مي‌كردند و محل دفن او را در ورودي بهشت شهدا قرار داده‌اند و يادماني به بلندي 80 سانتي متر ساخته‌اند به عنوان يك مقبره مي‌باشد.

به مطالعه كتب مذهبي علاقه داشت كه با حوصله زياد ساعت‌ها به مطالعه مي‌پرداخت.
به درس‌هاي حوزوي نيز علاقه داشت و مدتي در اين زمينه كار كرد ولي به علت حضور مستمر در جبهه ناچار درس حوزوي را كنار گذاشت . به شركت در نماز جمعه و مراسم مذهبي و راهپيمائي‌ها علاقه داشت و ديگران را ترغيب به شركت در اين امور مي‌كرد.

 

 

آثارباقي مانده از شهيد
عاشق شهادت
من حامي قرآن و دينم           
نور چشم اهل ايمان خار چشم مشركينم
عشق قرآن مهر الله حب خلق و حب ميهن
پاسداري زين هدفهايم شده با خون اجينم
ببر دشت و شير جنگل اژدهاي كوهسارم
بهر نابودي ضدانقلاب اندر كمينم
گاه گاه رعدم گاه برقم گاه باد و گاه باران
گاه همچون موج دريا در خروش قهرو كينم
قهرمان يكه تاز عرصه جنگ و ستيزم
در ميان معركه كردي حماسه آفرينم
در نبرد حق و باطل راه خود را برگزيدم
راه من پيدا و من جانباز آيات دينم
عرصه را بر دشمنان دين و ميهن تنگ سازم
گر بر آرم دست قهر و خشم رادر آستينم
ريشه شرك و ستم سوزانم و خاكسترش را
مي‌دهم بر باد با علم و سلاح آتشينم
كي بود سستي مرا در حفظ دين و حفظ ميهن
برگرفته خاك و خون دست و زقرآن درس گيرم
من نه مرد كاغذينم بلكه مرد آهنينم

تو گما كردي كه من كشته شوم ديگر تمام است
يا كه در اين معركه من پشت به دشمن کنم
تو گما كردي كه من تسليم استبداد گردم
يا که سازش كار گشته كنج غربت برگزينم
خلق ما مرد و زن و پير و جوانش پاسدار است
من يكي خدمتگذار مردم ايران زمينم
نسبت در من ننگ و ذلت عاشقم بهر شهادت
چون سلمان مقيد من به روز واپسينم
من پيام ناطق قرآن به گوش جان شنيدم
شيعه خصم ستمگرها اميرالمومنينم

پيرو راه حسين آن سرور آزادگانم
وارث عباس نور ديدة ام البنينم
رهبري همچون خميني عالم فرزانه دارم
افتخارم بس كه باشد رهنمائي اينچنينم
بارالها از تفضل كن شهادت را نصيبم
تا بماند مستقل اين ميهن و قرآن و دينم

بسم الله الرحمن الرحيم
به الله و به قرآن و پيمبر
به اسلام و به ايمان و به رهبر
به حسنين و زهراي اطهر
به خون پاك اصغر و اکبر
به نطق گرم آن آزاده خواهر
شهيدان زنده‌اند الله اكبر

به سربازان با ايمان, اسيران
به فرزندان همچون شير ايران
به پاسداران زنده چو شيران
به آواي دل انگيز هزاران
به سردار سپاهي آن وصالي
به خاك سرخ كربلاي ايران
به راي استوار پاسداران
به خون پاكشان در كوهساران
به خون پاك عباس بابايي
به تنهاشان كه گشته تيرباران
به نوري و نداي آشنايش
به علي غفاري و فرياد رسايش
به علي سعيدي و نطف جان فزايش
به صدر و خواهر بنت الهدايش
به خون پاك استاد مطهر
شهيدان زنده‌اند الله اكبر

به قلب پر خروش رهبر ما
به خونين شهرايران ما
به آرمان‌هاي سرخ كشور ما
به خونين پيكر فرمانده ما
سلحشورش چون عباس دلاور
شهيدان زنده‌اند الله اكبر
و يارانت چنين پيمان بستند
پيام خون تو بردوش سايند
به خون سرخ ثارالله سوگند
به آن آزادة آگاه سوگند
به قلب پاك روح الله سوگند
به اصغر، مرد معراج  سوگند
كه راهت با تدوام باد زين بعد
شهيدان زنده‌اند اللكه اكبر

به مناسبت شهادت سردار اسلام اصغر وصالي تهران .
سپاه پاسداران انقلاب اسلامي 30/10/59    

بسمه تعالي
زخم خوردگان تيره‌ترين، سردترين، و بلند ترين شب‌هاي جور بوديم. ما شلاق خوردگان يلداي ستم بوديم، اولين شعاع فجر را كه ديديم خيز گرفتيم و عاشقانه بسوي شفق دويديم تا در چشمه خونين خورشيد زخم‌هاي استخوان گر از خويش را بشوئيم، آري سرخي خون شهيد بالاترين رنگ است، نه سياهي، كه سياهي سرخ شد و سرخي مي‌شويد و شهادت مي‌دهد. مورخ 04/10/59

همسر گراميم سلام
اميدوارم كه با سلاح صبر و استقامت در مقابل كوه مشكلات ايستادگي نمائي و خودت را با ذكر خدا آرامش بخشي چرا كه اوست كه در سختي‌ها انسان راتوان ماندن و استقامت مي‌دهد. عزيزترين امروز رسالتي بس بزرگ متوجه تو و زنان امثال توست رسالت پرورش و تربيت مجاهدان راه خدا رسالت ياري حسين با تمام هستي و هر آنچه كه اختيار داريد. آري در ايامي كه محرم و روزهايش هر عاشورا است و تمام سرزمين ما امروز كربلا شدو حسين و همه انصال اهل بيتش در كربلا حضور يافته است تا با شهادت خود و يارانش و اسارت خواهر وزنان اهل بيتش سند رسوايي يزيديان را امضاء كند. آري همسر عزيز و مهربانم اين فلسفه مسلمان بودن و مسلمان زيستن است كه حسينيان مظلومانه به شهادت برسند و زينبان در تنهايي و اسارت و مصيبت‌هاي جانگداز بعد از آن‌ها پيامبران خون آن شهيدان باشند چرا اگر زينب نبود خون حسين در كربلا گم مي‌شد و حكومت جور و ظلم يزيديان بعنوان يك ارزش و اسوه در اجتماع انساني پذيرفته مي‌شد. و امروز ما به هر كجا كه نگاه مي‌كنيم محرم و كربلا و عاشورا و حسين و زينب و در مقابلشان يزيديان را مي‌بينيم و همچنين مردم ناظر بر اين صحنه كه چطور به آزمايش كشيده مي‌شوند. آيا اين مردم در كربلا و عاشورا حضور پيد ا مي‌كنند يا خير امتحاني بس بزرگ درپيش است بايد آمادگي خود را به حد كاميليت برسانم ,نكند كه در امتحان درسهايمان سخت شود و دستهايمان باز و بي‌حركت ناظر امتحان ديگران باشيم چرا كه اگر با اين غافله و يا كاروان (حسين زمان) نبودم ناممان تا ابد به محكوميت در پيشگاه الهي ثبت خواهد شد و آن لغت‌هايي كه در زيارت عاشورا و وارث فرستاده مي‌شود به دشمنان و قاتلان حسين خداي ناكرده به ما هم برخوردمي‌كند و چه خواهيم كرد زماني كه از قبرها برانگيخته مي‌شويم و در مقابل خداوند و پيامبران و شهدا به محاكمه كشيده مي‌شويم. آيا مي‌توانيم در كنار قاتلان شهدا و در صف يزيديان باشيم, پس اگر توان اين رسوايي را نداريم بايد صبر و ايمان و اخلاص حسينيان را در خود ايجاد كنيم كه بحمدالله امروز اكثريت امت حزب الله ايران در صف حسينيان قرار دارند و تا بحال خوب امتحان داده‌اند, خدا را شكر.
عزيزمن تنهايي‌هاي خودت را با سركشي به همسران شهدا و گوش دادن، درد دلهاي تان و محبت كردن به بچه‌هاي شهدا و دل داري دادن پدر و مادر شهدا و خواندن قرآن و ذكر خدا پركن و نگذار كه يك دقيقه از عمرت خالي از خدمت اسلام و مسلمين باشد كه اگر چنين باشيم ضرر كرده‌ايم كه الحمدالله من از طرف تو خيالم راحت است ولي انتظار دارم كه تو الگوي ساير خواهران حزب الله باشي انشاءالله.
از قول من خدمت بابا و مادر و بچه‌ها خيلي سلام برسان ,فاميل‌ها را يك به يك سلام برسان .چنانچه منزل پدر رفتي از قول من آقام و مامانم و سايرين را خيلي سلام برسان. راستي يادم رفت يكم كه ماه رمضان است و ماه خداست ماه آمرزش گناهان است پس مرا فراموش نكن با زبان  روزه برايم از خداوند طلب ايمان و صبر و آمرزش گناهان را بنما .من  اينجا روزه نيستم شايد خداوند به خاطر دعاهاي شما روزه‌داران ما را هم هدايت كند و ازگمراهي و لغزش بدور بدارد انشاءالله .
به قول شهيد مقاوم بهشتي, بهشت را به بها دهند نه بهانه, بايد بهاي آنرا بپردازيم,
ام حسبتم ان تدخلوا الجنه و لما يعلم الله الذين جاهدوا منكم يعلم الصابرين .
(آل عمران 140)
گمان مكنيد به بهشت داخل خواهيد شد بدون آنكه خدا امتحان كند و آنانكه جهاد راه دين گردد و آن‌ها كه در سختي‌ها صبر و مقاومت كنند بر عالمي معلوم گردند.
خدا نگهدارت باد. راستي تا آخر ماه نمي‌توانم بيايم.

بسم الله الرحمن الرحيم
آيا بشارت دهم شما را به تجارتي كه از عذاب دردناك تجاتتان دهد. ايمان به خدا  و جهاد در راه خدا به مال و جان، اين براي شما بهتر است، اگر بدانيد. مي‌آمرزد گناهان شما را، و داخل مي‌كند شما را در بهشت‌هايي كه نهرها در زير آن جاريست و سنگ‌هاي پاك در بهشت‌هاي جاودان، اين است فيض بزرگ (10 و 11 و 12 سوره صف)
همسر عزيز و مهربانم
ضمن سلام برايت ازخداوند بزرگ سلامت و توفيق طاعت و بندگي خدا و خدمت به بندگان خدا و صبر و استقامت در راه حق را برايت خواهانم, خداوند انشاءالله به حق خوبان و پاكان و مقربان درگاهش به من هم مرحمتي كند و بر ايمان و اخلاصم بيفزايد تا آنچه را مي‌گويم اعتقاد و نداي قلبي‌ام باشد, انشاءالله. چقدر زيباست گذشتن از چيزي كه انسان بي‌حد دوستش دارد براي خدا و چه عظمت دارد جدايي دويار كه بودنشان براي هم است براي رضاي خدا و چه شيرين است مصيبت‌ها را ديدن براي استقرار احكام خدا در زمين .مي‌خواهم بگويم كه اگراسلام و خدا و امام نبود زندگي با تو را با هيچ چيز عوض نمي‌كردم حتي يك لحظه‌اش را اما اين نيست پس هر چه را دوست دارم بخاطر دوستي خدا اسلام و امام ما باشد و امروز دوري ما علتش لبيك گفتن به دعوت امام يعني خدا و اسلام است ,پس از تو عزيزم مي‌خواهم در خلوت‌هاي خود با خدا برايم آمرزش گناهان و فزوني ايمان و افزايش استقامت را بخواهي كه شايد بتوانم از اين آزمايشات رو سفيد بيرون آيم. در خاتمه از قول من خدمت تمامي فاميل سلام برسانيد از ذكر نام خودداري مي‌كنم خودت جور مرا بكش. در خاتمه باز برايت از خداوند بزرگ ايمان و صبر و استقامت و تقوا و پاكدامني خواهانم و التماس دعا دارم.
خدايا زندگيم را در اسلام. مرگم را در اسلام، و در شهادت قرار بده. آمين يا رب العالمين قربان تو محسن.
چنانچه قصور و اشكالاتي در متن هست بعلت ناآگاهي من و الا توفيقي از جانب خداست
آمين يا رب العالمين


دردنيا خدمتشان نيستيم ولي آن‌ها شاهد بر ما هستند و آن‌ها ناظر بر ما هستند  برادران رزمنده شهدا انتظار خيلي بالاي از شما عزيزان دارند، اين الگو و انتظار برادران در كنار ساير مطالب است. بايد براي حفظ اين مسئله و حفظ اين معنا انشاءالله روز به روز تكامل ببخشيدو اگر خداوند مقدر كرد انشاءالله در صحنه كارزار در اوج ايمان و قدرت و قوت ايمان شهادت را خداوند به ما عنايت كندتا به شهداي عزيزمان ملحق شويم، اگر نه هنوز بر ما مقدر نشده به دلايل فلسفه‌اي كه پيش خدا محفوظ است و هر كس که به دليلي آن را حفظش كرده براي حركت‌هاي آينده انشاءالله با حركت آيندة خودمان با حضور گسترده و هميشگي خودمان در صحنه دفاع از اسلام , هميشه اين تعريف را بكنيم كه مدافع اسلاميم انشاءالله و مدافع اسلام خواهيم ماند.

بسم الله الرحمن الرحيم
لا حول و لا قوه الا باالله العلي العظيم
وقتي سخن شرح زندگي مي‌دهد, انسان بايد چيزي براي ارائه دادن داشته باشد، ارائه دادن خداوند و اولياء خدا و شهدا در راه خدا و من هر چه در زندگي خودم تامل كردم و فكر كردم ديدم تا قبل از انقلاب را كه كاملاً سياه مي‌دانم, نسبت به وظايفي كه اسلام بر عهده‌مان گذاشته است.
انقلاب به ما جان ديگر بخشيد و ملتي را كه مي‌رفت تا در تباهي ها و فساد غوطه خورد و نهايتاً غرق شود، از اين هلاكت نجات بخشيد و من هم مثل خيلي از اين ملت، يكي از اين افراد بودم يعني هر وقت فكر مي‌كنم چه دربارة زندگي خودم بيشتر يا دعايي مي‌افتم كه پيغمبر خدا فرموده‌اند كه هر كس مي‌خواهد كه در آخرت پروردگار عالم ديوان گناهانش را و ديوان اعمالش را بررويش نگشايد اين دعا را بعد از هر نماز بخواند بخواند من روزي كه واقف براين دعا شدم هميشه اين دعا را خوانده‌ام كه :
"خدايا بزرگترين عذاب براي كسي كه حداقل فطرت انسانيش از بين نرفته باشد ,شرمندگي است نه آتش جهنم."
زماني كه نظارگر شهدا شويم، شهدا صف مي‌كشند،اولياء صف مي‌كشند و انسان خجل و شرمنده وارد محشر مي‌شود اين صحنه براي ما قابل تحمل نيست و فقط با دلخوشي به اين گفته پيامبر بوده كه توانستم به حياتم خودم ادامه دهم همانطور كه پيغمبر فرمود:
يعني خدايا اگر من لايق رحمت تو نيستم ولي رحمت تو همه چيز را فرا گرفته و مرا هم فرا خواهد گرفت ؛ با اين اميدواري به حركت خودم ادامه دادم و بعد از انقلاب در آموزش و پرورش شاغل شدم ومدتي در آموزش و پرورش خدمت كردم، اگر خداوند قبول كرده باشد ولي يكي از مسائل عذابي دروني به من داد و اينكه برادرانم هر روز جلوي چشمم به عنوان شهيد مي‌آمدند و تشيع مي‌شدند و به خاك سپرده مي‌شدند و من يك زندگي تكراري و مستمر رفتن به مدرسه و آمدن به خانه و آمدن و بلند شدن را ادامه مي‌دادم و نهايتاً اين مسئله نتوانست مرا در آموزش و پرورش نگهدارد اين بود كه به طرف سپاه آمدم و عاشق سپاه بودم، ايده و اعتقاد خودم را در سپاه ديدم و مي‌گفتم بايد براي اسلام و براي انقلاب فدا شد تا نسل آينده كه لايق و از ما لايق‌تر براي اسلام است, آن‌ها بيايند و از نعمت اسلام و كشور اسلامي استفاده كننده، ‌اين شد كه در سپاه وارد شدم و با حركت سپاه در لباس مقدس سپاه هر چند كه لايق نبودم در سپاه باشم ولي به هر جهت بودم و در ماموريت‌هاي سپاه شركت داشتم .
بيش از هر چيز به اين دلخوشم كه واقعاً خداوند من را جزء روندگان پشت سر خود قرار دهد و توبه‌ام را بپذيرد و جزء اصحاب خود به حساب آورد، چرا كه ما به يزيد زمان پشت كرديم وبا تبعيت كردن از خداوند مي‌خواهم مرا همچون حر در مقابل يزيد ياري کندد تا بتوانم سرفرازانه به حسين بپيوندم. انشاءالله.

خاطرات جبهه
چيزي كه الان برايم تداعي شد در عمليات مطلع الفجر  و هنوز جلوي چشم است كه شهيدي سر بر دامن شهيدي ديگر گذاشته بود در تنگ پورك در حالي كه زخمي شده بود و پايش قطع شده بود و خونريزي زيادي پشت سر گذاشته بود و رمقي ديگر در تن نداشت. يكي از برادران خوبمان كه خدا رحمتش كند ايشان آلان شهيد شد، در جنوب شهيد شد ايشان اين برادر رابر زانوي خود و پاهاي خودش گذاشته بود, چون موقعيت عمليات طوري بود كه برادران مجروح را كمتر مي‌توانستيم به پشت خط برسانيم و كمتر مي‌شد برادر مجروحي را برد و آتش زياد بود .ارتباط خط پشتيباني با خط مقدم قطع شده بود ونيروي كمكي نمي‌شد بيايد و مجروحين را نمي‌شد برد .
رفيقي كه خدمتتان عرض كردم مجروح شده بود ودر لحظات آخر به سر مي‌برد ,برايش صحبت مي‌كرد و از امام حسين(ع) مي‌گفت و از جمع شدن برسر سفره امام حسين برايش مي‌گفت, از بهشت برايش مي‌گفت, مي‌گفت كه لحظاتي ديگر شما با چه كساني روبرو خواهي شد و برادرمان در حالي كه لبخند بر لبهايش بود و لبخند خاصي بر چهره داشت اينجور مي‌رفت كه عمر را تمام كند و فكر مي‌كنم از آنجا بردنش عقب تر و فكر مي‌كنم كه شهيد شد و اگر عكسي از آن‌ها تهيه شده بود شهيدي را بردامن شهيد ديگر مي‌ديديم و اين براي من خيلي مسئله بود كه آلان فكر مي‌كنم خيلي جالب است و بيشتر بايد براي گرفتن خاطره‌هاي خوب بين نيروهاي مردمي رفت.
در جنگ با مسئولين مصاحبه مي‌شود ولي من فكر مي‌كنم كه مهرة اصلي همان نيروهاي مردمي هستند. نيروهاي بسيج‌اند آن‌هايي كه بدون نام و نشاني , علاقه به جنگ دارند و فكر مي‌كنم بيشتر بايد رفت و از آن‌ها پرسيد و آن‌ها حامل خاطره‌هاي خيلي زيادي خواهند بود. بعضي وقت‌هاي سرمايي بوده كه مقاومت برادرها را مي‌ديديم در زمان کمي نفرات و كمبود امكانات ولي مقاومت و ايثار و از خود ‌گذشتگي.

درگيري‌هاي پل ذهاب در اوائل جنگ دريكي دو سال گذشته ,شاهد آن بودم چند تا از برادرهايمان آنجا بودند از جمه مهدي فريدي، تقي احمدي اين‌ها آنجا بودند و به شهادت رسيدند، دائماً آيات قرآن تفسير مي‌شد كه چطور توانستند 30 يا 40 نفر يا 50 نفر زير شديدترين آتش با سلاح‌هاي اندك ,دشمن را به عقب نشيني وادار كنند بعد از اينكه دشمن قصد هجوم كرده بود و تعدادي از برادرها را شهيد كرده بود و تپه را تصرف كرده بود ولي مجبور شد با مقاومت برادرها و آن ايثاري كه از اخلاصشان به اصطلاح نشات گرفته بود, توانستند دشمن را به عقب برانند .ازاين صحنه هامي‌شود زياد گفت.

در رابطه با اينكه چه رزمنده‌اي خوب است فكر مي‌كنم بايد ماهيت انسان خوب باشد تا خوب را بتواند توصيف كند، اگر بخواهيم به صورت الفاظ آن را تعريف كرده باشيم، رزمنده‌اي كه با اعتقاد و ايمان به اسلام و با يقين داشتن به نيروهاي ما فوق طبيعه ونيروي الهي به اشكال مختلف، رزمنده خوبي است و با اعتقاد به اين‌ها در صحنه جنگ حاضر مي‌شود و هر قدمي كه بر مي‌دارد، احساس مي‌كند كه حجتي نظاره گرش است و آن را همراهمي مي‌كند و اگر اين قدم براي او باشد حتماً او تائيدش مي‌كند و گرنه خداي ناكرده در رابطه با هوا و از اين قبيل باشد حتماً مورد غضب و واكنش همراه مي‌شود.
من فكر مي‌كنم بيشتر ما بايد مسلح به صلاح ايمان شويم بعد به سلاح جنگي, آن چيزي كه نجات دهنده است ارزش‌هاي اسلامي است و از آن‌ها خودمان را مصلح كنيم و بعد وارد جنگ شويم و اگر خالي از ارزش‌هاي اسلامي پا به ميدان بگذاريم اگر هم براي مدت كوتاهي و در مقطع كوتاه بتوانيم بر دشمن پيروز شويم ولي يقيناً در دراز مدت شكست مي‌خوريم، بايداسلام را ملاك قرار دارد .

بر اساس اعتقادمان حركت بشر به طرف آينده‌اي درخشان مي‌رود كه آن انقلاب جهاني اسلام است كه جهان تحت رهبري واحد، رهبري است از سلاله ي پيامبر مي‌آيد و ما به طرف آن حكومت حركت مي‌كنيم منتهي لياقت ما آن را به ما نزديك مي‌كند يعني خداي ناكرده نالايقي ما باعث تعويق افتادن آن حكومت مي‌شود و اين چيزي كه ماية پيروزي ما بود بيشتر توكلمان به خدا بود و ضعيف پنداشتن خودمان در مقابل خدا بود و از خدا خواستن و به ائمه متوسل شدن بود, همين‌ها پيروزي را آورده تا به حال و اما جاهايي كه ضربه خورديم و در جاهايي كه شكست خورديم مي شود گفت مغرور بوديم، مغرور شديم كه بله تعدادمان زياد است و بله پيروزي كه به دست آمد نتيجة عملمان بود, در صورتيكه اينجا اشتباه كرده‌ايم و پيروزي از جانب خداست ما به تكليف عمل مي‌كنيم ولي خداوندي عالم است كه چه مقدر كرده باشد. پيروزي راه يا خداي ناكرده شكست راه چرا كه ما از امام حسين به قول يكي از برادرانمان كه مي‌گفت عزيزتر نيستيم نزد خدا. ما تلاش خودمان را مي‌كنيم ولي شايد كه كربلا بر ما مقدر شده باشد و ما همه بايد فداي اسلام شويم و شايد چنين بر ما مقدر شده باشد كه پيروزي‌ها نتيجه اخلاص و تواضع و فروتني ودر مقابل و مشيت شكست‌ها رادرنتيجه غرور, خود محوري‌ها و خود بيني‌ها مي‌دانم .براي پيشرفتمان از وحدت كلمه است يعني بعد از اينكه همة امت يك واحد بشوند به قول امام عزيزمان كه راجع به وحدت اول انقلاب چقدر تاكيد داشتند بعد از آن بايد توكل به خدا كنيم ,بعدهمت خود را به كار ببريم و راضي باشيم به آنچه كه خدا برايمان مقرر كرده و قطعاً امتي كه براي خدا قيام كرده و براي خدا قدم بر مي‌دارد و براي خدا از همه چيزش حاضر است بگذرد, پيروز است .
پيروزي‌هاي دشمن پيروزي‌هاي ظاهري و موقت خواهد بود و به زودي كه امام عزيزمان فرمودند به زودي زود پرچم اسلامي در جهان به اهتزاز در خواهد آمد و اين را ما يا ديگران خواهند ديد. انشاءالله
البته ما در ابعاد مختلف اگر فكر كنيم تمام امور انقلاب را مردم حل كردند و پيش بردند، آن زمان درگيري‌هاي خياباني با رژيم سابق تا به امروز منتهي تحت رهبري‌هاي امام يعني امام بود كه مردم را زنده كرد و مردم زنده انقلاب را به پيش بردند و به پيش آرودند تا به امروز .اگر مردم را از جنگ مي‌گرفتيم همان مي‌شد كه روز اول جنگ ديديم و بوديم و زمانيكه خائنين در كشورمان تخلف داشتند، شهرهاي ما تحت تصرف بيگانگان بود و عمال نفوذي دشمن در بين ما بودند و نتيجه آن بود كه مي‌ديديم و هر روز ذلتي بعد از ذلت يعني هر روز دشن ضربه‌اي مي‌زد  ولي بعد از به صحنه آمدن مردم و بعد از اينكه امام، مردم را محور قرارداد و بر مردم تكليف كرد كه كشور مربوط به شماست و دفاع از كشور و وطن مربوط به شماست و تكليف شماست و بعد از اخراج خائنين و پاك كردن زمين كشور اسلاميمان از لوث خائنين , ديديم كه چه پيشرفت‌هايي كرديم و آن را مديون مردم هستيم يعني من خودم وقتي صبحانه مي‌خورم مي‌بينم مربا را يكي فرستاد، نان را يكي فرستاده، هر وسيله‌اي را كه در اختيار داريم از يك خانه فرستاده شده همراه با يك نامه به اهميت حضور مردم پي مي برم.اينها همه نعمت هستند كه خدا داده و خداوند انشاءالله توفيق قدرشناسي و سپاسگزاري از اين نعمت را عطا كند هرچند كه از عهدش خيلي مشكل است كه برآييم و ليكن خداوند خودش انشاءالله فراهم كند شكرگذاري را كه ما انجام مي‌دهيم. انشاءالله

پيام شهيد براي امت و امام
من خود را در آن حد كه پيام بفرستم نمي‌بينم اما به عنوان يكي از دوستداران شهادت اگر من لايق باشم اينست كه به مردم بگويم پيام‌هاي امام را آويزه گوش كنيد و در عمق وجودتان جاي دهيد و با آن‌ها حركت كنيد و خودتان را در آن راه فدا كنيد كه اين را يكي از شهدا گفته است و چه خوب گفته است، ولي من آنچه را كه اول گفتم كه همه چيز را از امام داريم، عزت دنيا و اگر عزتي هم در آخرت داشته باشيم مديون اما هستيم، امام مرا از منجلاب نجات داد و به طرف عزت دنيا انشاءالله اگر خداوند برايمان بخواهند وعزت آخرت اين هارا از امام داريم. خداوند انشاءالله خودش رهبرمان را تا ظهور امام عصر حفظ كند تا بتواند مقدمات ظهور حضرت را فراهم كند و پرچم اسلام را به دست صاحب اصليش بسپارند.والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان همدان ,
برچسب ها : اميدي , محسن ,
بازدید : 272
[ 1392/05/15 ] [ 1392/05/15 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 131 نفر
بازديدهاي ديروز : 2,705 نفر
كل بازديدها : 3,720,810 نفر
بازدید این ماه : 5,138 نفر
بازدید ماه قبل : 14,993 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک