سال 1335 در خانوادهاي متعهد و پرتلاش به دنيا آمد و در چشمه پاک و زلالي که محصول تقوي و ايمان بود، روح و روان خويش را صفا و طراوت داد. در کودکي از هوش و ذکاوت سرشاري برخوردار بود ,طوري که در دوران تحصيل اين خصوصيتش به خوبي نمودار شد.
تا سال سوم راهنمايي را در زادگاهش، "مريانج"يکي از بخشهاي استان همدان گذراند و بعد از آن وارد دانشسراي مقدماتي همدان شد.ا و پس از طي دوره دانشسرا در يکي از روستاهاي آذربايجان شرقي به مدت دو سال خدمت سربازي اش را در واحد سپاهي دانش گذراندو در سال 1356 به استخدام آموزش و پرورش استان همدان درآمد و در روستاي حبشي يکي ازروستاهاي شهرستان اسدآباد مشغول تدريس شد.
عليرضا از سالهاي گذشته با انديشه هاي امام خميني (ره)آشنا شده بود .اين شناخت از امام و ديدن ولمس کردن رفتارهاي غير اسلامي وظالمانه ي شاه وعواملش از يک طرف و ظلم و فساد رايج در کشور به واسطه حاکميت افراد بي لياقت و وطن فروش از طرف ديگر ,باعث پيوستن او به انقلاب اسلامي مردم بر عليه حکومت شاه شد.
عليرضا در طول تحصيل,خدمت سربازي و تدريس در مدارس, لحظه اي از بازگويي جنايات شاه وافشاي مفاسد خاندان پهلوي فرو گذار نبود. اودر جريان اعتراضات ومبارزات مردمي بر عليه حکومت شاه فعالانه در تمام عرصه ها حاضر بود.
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي با مشاهده حجم زيادتوطئه ها برعليه انقلاب اسلامي ,تدريس را رها کرد و به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي پيوست تا با پوشيدن لباس رزم به جنگ دشمنان داخلي وخارجي مردم ايران برود.
اوبراي خاموش کردن فتنه هاي ضدانقلاب به کردستان رفت .با حضور او وجوانان ديگر از مناطق مختلف کشور ,دشمنان آرزوي شيطاني جداکردن اين استان از ايران بزرگ را به گور بردند.
با ايجاد آرامش نسبي در غرب کشور دشمنان که از نتيجه ي توطئه هاي خود نااميد شده بودند,با راه اندازي جنگ تحميلي ,به صورت گروهي وارد جنگ با مردم ايران شدند.عليرضا بلافاصله بعد از شروع جنگ به جبهه رفت تا با همکاري ديگر جوانان اين مرزوبوم ,اين توطئه ي بين المللي را نيز مانند صدها توطئه ي ديگر دشمنان ايران اسلامي ,ناکام گذارند.
او مدت حضورش در جبهه چند بار مجروح شد اما اين مجروحيتها وزخمها نيز نتوانست اورا از راه حقي که در پيش گرفته بود ,باز دارد.هرباربعد از بهبودي نسبي به جبهه که معتقد بود, محفل عاشقان ورزمندگان خداجوي اسلام است, باز ميگشت.
عليرضا در راه دفاع از اسلام ناب محمدي مسئوليتهايي را در جبهه به عهده گرفت تا با استفاده از تجارب خود کمکي به اعتلاي ايران اسلامي وتثبيت نظام مقدس جمهوري اسلامي کرده باشد.آخرين مسئوليت او فرماندهي محورعملياتي لشکر32انصارالحسين(ع)
در جبهه ي کوشک بود.
عليرضا حاجي بابايي درحاليکه ماموريت سخت هماهنگي يگانهاي لشکر32 سپاه را در جبهه ي کوشک ,در جنوب ايران به عهده داشت ,در شب بيست و يکم رمضان سال 1361شمسي همزمان با سالروز شهادت بهترين انسان تاريخ ,بعد از نبي مکرم اسلام,حضرت علي (ع) و در عمليات رمضان ,با قلبي آکنده از عشق به شهادت مورد اصابت گلولههاي پدافند ضد هوايي دشمن که معمولا در طول جنگ از آنها برعليه رزمندگان اسلام استفاده مي شد ,قرار گرفت و به شهادت رسيد.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران همدان و مصاحبه با خانواده وهمرزمان شهيد
وصيتنامه
بسم الله الرحمن الرحيم
هدايت نه چيزي است كه بتوان در مردم دميد، كه هدايت موهبتي است خدائي و آنان كه در راه خدا بكوشند ,خدايشان هدايت ميكند. قرآن کريم
ايمان به الله و جذب در رسالت نبوت و نگرش در راه فرو رفتن در اعماق پبام معجزهوار قرآن، و كشيده شدن در صراط مستقيم و فريادهاي ايمان به الله و جذب در رسالت نبوت و نگرش در راه فرورفتن در اعماق پيام معجرهوار قرآن و كشيده شدن در صراط مستقيم و فريادهاي پياپي مجريان اين پيام در طي زمان و قيام خونين آنان عليه دستاندركاران ريا و نفاق و مولود نامباركشان ,ظلم و استكبار، و رهبري پيامبر گونه امام خميني(ره) انسان را برآن ميدارد كه خويشتن خويش و منيت خود را در اعماق درياي هواها جاگذاشته و با روح پاك خدايي به اين موج عظيم:
انالله و انا اليه راجعون ,بسپارد.
ان الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا
خدا بر او منت هدايت ميدهد و صراط مستقيم بر او ارزاني ميدارد و او ميرود و در هرگام خويش محوتر و استقرار عدل را در حكومت خدا برزمين ترسيم مينمايد و از پيچ و خم اين رود طويل نميهراسد كه مسير را تشخيص داده و هدف را شناخته و به معبودش راهنمائي ميگردد.
ديدار او كه تمامي هدفم را نشانه رفته است, بدنم را در تبي سخت ميسوزاند و شراره آن وجودم را احاطه كرده است .من اكنون در آستانه جهاني نا آشنا ايستادهام، جهاني كه برايم غريب و نامأنوس است. در اين دنيا انسانها نيز غريب و نا آشنا هستند، چون براي احياي دين، خود را كمتر به آب و آتش ميزنند. شايد ندانسته به سوي سقوط ميروند. اينك به پايان يك راه و آغاز راه ديگر رسيدهام، ميخواهم از مرز بودن بگذرم و در افقهاي پاك قدم بگذارم، آري ديگر مرز پايان تمامي حيلهها و تزويرها را هم پيدا كردهام و خود را فداي انقلابم خواهم كرد و در آغاز يك حيات قرار گرفتهام كه اين فاصله برايم ملموس است.
در اين واقعيت قلبم تپش وحشيانه دارد و در اين راه هستي و زندگي را در طبق اخلاص قرار داده ام و آماده جانبازي و فداكاري.
و ديگر از اينكه از كوه خانه بسازي و از زندگي لذت برده و خوش باشي و بر سبزهزارها لبخند بزني اغنايم نتواند كرد و نميتواند در اين راه پر از دام، مشغولم دارد و اغنايم كند و شعله دروني قلبم را فراموش نمايد. بدين جهت تداوم، تكرار زندگي را محدود در ذهن نيافتم. ماندن ديگر برايم معني و مفهومي ندارد، ميخواهم در اين راه، اين جسم وابسته به زندگي دنيوي را فنا كنم تا در ديدار تو اي خدا ,بشتابم. اينك وقت آن رسيده كه اجازه دهي اي خدا، جان را فداي ارزشهاي انساني وقرباني كنم تا اسلام پاينده و انسانها آزاد گردند و با خون خويش، داغ ننگين ظلم و جور و فساد را از دامن انسانها پاك سازم. باشد تا ايثار خون و جانبازي رنگ و بوي تازه به زندگي بشريت دهد. در اين راه هر پديده تلخي برايم نويدي از موفقيت است و ناملايمات و طعنه و زخمزبانها تسريع كننده راهم.
به اميد آن روز كه در قربانگاه شهادت، تن را فداي اسلام و ارزشهاي آن كنم، به اميد آن روز كه چندان دور نيست.
پدرجان ، مادرجان ، خانواده عزيزم ، برادران متقيام و خواهر زينب گونهام ، شما يك به يك بر من حقي داريد كه اگرچه نتوانستم جبران كنم، حلالم كنيد.
تنها شما را سفارشي دارم كه آن هشدار است و آن هشدار راه ي به سوي الله، پس بكوشيد تا خدا جو شويد و خود را از زندگي نسازيد و از دالان تنگ دنيا و صلابت و آگاهي گذر كنيد و در اين راه هم جهت با امام و همسفر با قافله جهت يافته او, به سوي خدا گرديد كه در اين راه شهيد و شاهد بودن در صراط الله، جاويد و ايثار گشتن است، مبادا در دخمه كور اين دالان در خواب غفلت فرو رويد كه نابودي بر شما لبخند خواهد زد. و به بچههاي سپاه احترام كنيد كه آنها بهترين و پاكترين و مخلصترين مردان و دوستان من بودند.
و اما شما اي مؤمنان، اي زمينهسازان قيام مهدي، اي لبيك گويان فرياد حسين، اي سلحشوران حاضر در صحنه مبارزه حق عليه باطل و اي تمامي شمايي كه مسئوليد، در بقاي دين بكوشيد كه همانا استقرار قانون خداوند و به امامت رسانيدن مستضعفين و كوبيدن مستكبرين و غلبه تقوا بر كفر و به قله معراج ,به سعادت رسيدن است كه من بقاي دين را در ياري از امام خميني ديدم كه خط او كه روش روحانيون مبارز، اين مرزبانان حريم قرآن و حاميان به بند كشيدهشدگان ايفاي رسالت رسولالله است.
در آخر از شما التماس دعا دارم تا برايم از خدا طلب آمرزش كنيد.
سلام بر رهبرم مهدي(عج) و نايبش امام خميني.
والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته عليرضا حاجي بابايي
درباره :
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا ,
استان همدان ,
برچسب ها :
حاجي بابايي ,
عليرضا ,
بازدید : 221