در اولين روز از فصل بهارسال 1342 عباس فرجي در مريانج همدان پا به جهان خاکي گذاشت.. دوران کودکي را در زادگاهش گذراند تا به سن تحصيل رسيد. بهخاطر مشکلات اقتصادي و معيشتي خانواده، بيشتر تمايل بهکار و کمک به امرار معاش خانوادهاش داشت اما با مقاومت والدين به تحصيل پرداخت. تقوا و پرهيزکاري را از کودکي آموخته بود و در جمع دوستان و همکلاسيهايش به اين ويژگي اشتهار داشت.
در نوجواني همراه با درس به کار و فعاليت نيز مبادرت ورزيد. وقتي شعلههاي خشم انقلابي مردم ايران بر عليه رژيم طاغوت زبانه کشيد؛عباس از پيشگامان اين مبارزه ي مقدس بود.او در سن نو جواني با شرکت در تظاهرات و مبارزات بر عليه رژيم اولين گامهاي مبارزاتي خود را برداشت. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي با همت دوستانش بسيج مريانج را بنيان نهاد وتمام وقت خود را وقف اهداف الهي آن ساخت.
با شروع جنگ تحميلي درحالي که تنها 18 سال داشت, دلاورانه به جبهه شتافت تا مثل مردان بزرگ تاريخ در مقابل متجاوزان بايستد.
باشايستگيهاي نظامي و اخلاص فردي که داشت ,پس از مدتي که از حضورش در جبهه گذشت ومسئوليتهايي را تجربه کرد, به تشخيص فرماندهان به فرماندهي گردان 154 حضرت علي اکبر(ع) منصوب شد.
ا و با تدبير وشجاعت مثال زدني اش, بسياري از مأموريتهاي عملياتي گردان 154 رابا موفقيت به انجام رساند.
پس از خدا متعال ,علاقه اش به امام حسين (ع)غير قابل بيان بود,اوهمواره در فراق مولايش داغدار بود و وصول به مقام عند ربهم يرزقون را آرزو مي کرد.
بيست و سوم فروردين ماه 1365 در منطقه عملياتي والفجر 8 تلاشهاي عباس مورد قبول درگاه الهي قرار گرفت و به شهادت رسيد.
او قبل از اين عمليات سابقه حضور در ده ها عمليات وحضور پيوسته از اول جنگ در جبهه ها را داشت.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامور ايثارگران همدان و مصاحبه با خانواده وهمرزمان شهيد
وصيتنامه
بسم الله الرحمن الرحيم
و آنانكه ايمان آوردند و هجرت گزيدند و در راه خدا كوشش و جان فشاني كردند و هم آنان كه مهاجرت را منزل دادند و از آنها ياري كردند آنها به حقيقت اهل ايمانند و هم آمرزش خدا روزي نيكوي بهشتي مخصوص آنها است.قرآن کريم
با درود و سلام بر صاحب عصر,حضرت مهدي (عج) ونائب بر حقش امام خميني وبا سلام بر شما خانواده محترم شهيدان و با درود فراوان به روان پاك طيبه شهداي اسلام كه با خون خودشان درخت تنومند اسلام را آب ياري نمودند، وصيت خود را مينويسم .
خدا يا تو خود گواهي كه فقط به خاطر تو به جبهه قدم گذاشته و چيزي هم عزيزتر از جان ندارم كه در راه خودت هديه كنم . با همه وجود مشتاق ديدار توام اما از اينكه قلبم سياه است ميترسم چون شما كسي را كه قلبش سياه باشد نميپذيري. الآن كه دارم وصيتنامه را مينويسم غرق در گناهم و توان نوشتن اين مطلب را ندارم , دستم لرزش دارد و به خود ميگويم كه فرجي چه ميكني؟ آيا باور داري كه رفتني هستي، آيا مگر پاك شدهاي. نه نه، من پاك نشدهام و به درونم كه مينگرم ميبينم كه، هنوز بوي هوس و غرور را از خود دور نكردهام اما چه گويم, خداوند رحمان و رحيم است و توبه مرا ميپذيرد و خودش عنايت را به من خواهد كرد.
و اما اي خانواده محترمم به شما بگويم كه همه بايد برويم. زيرا قرآن فرموده است «إنّا لله و إنّا إليه را جعون» ما از خدائيم و به سوي او ميرويم .
اين را بدانيد كه من يك امانتي بيش در دست شما نبودم اگر خدا امانتش را گرفت ناراحت نشويد و افتخار كنيد كه خدا توفيق شهادت به فرزند شما عطا نمود و نيز به عنوان خانواده شهيد محسوب شديد . بايد بگويم كه هر چه داريد جمع كنيد و كولهبار محكم براي آخرت خودتان ببنديد. مبادا به اين دنياي مادي دل ببنديد كه ارزشي ندارد و در آخر بايد با دست خالي و چند متري پارچه سفيد برويم, در يك جاي تنگ و تاريك، پس به اين مسئله بيشتر فكركنيد و از اين دنياي فاني وارسته شويد و به خداي متعال وابسته.
اي خانوادهام به شما بگويم كه خود را آماده كنيد براي صبر و استقامت كه خداوند صابران را دوست دارد و وظايف الهي را به نحو احسن انجام دهيد و خود را مهيا كنيد براي سختي ها زيرا ديگر من ميدانم با اين عملياتي كه بارمز «يازهرا(س)» شروع شده خواهم رفت و به خودم الهام شده كه شهيد خواهم شد . بگويد مبارك باد بر تو, شهادت حق تو بود و بايد شهيد ميشدي. عباس فرجي
درباره :
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا ,
استان همدان ,
برچسب ها :
فرجي ,
عباس ,
بازدید : 179