فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

يک هزار و سيصد و چهل و شش سال از هجرت نبي اکرم گذشته بود که در خانه اي محقر اما مذهبي در محله درب قلعه ابرکوه پسري به دنيا آمد که يکي از پاسداران بزرگ حريم ولايت شد.
پدرش او را علي محمد ناميد. روزها و ماهها گذشت و علي محمد اخلاق نيکو را در دامان پر مهر و محبت مادر آموخت .بزرگتر که شد به مدرسه رفت تا آموخته هاي ديني را با علم بياموزد.
پس از گذراندن تحصيلات ابتدايي در مدرسه راهنمايي امام خميني ثبت نام کرد و در طول تحصيل علاوه بر دروس خود قرآن را نيز آموخت .
او در دوره راهنمايي امام جماعت شاگردان مدرسه خود بود. دانش آموزاني که آن روز نمازشان را به علي محمد اقتدا کردند در رزمشان نيز او را مقتدا وفرمانده خود قرارداد ند.
روزي در هنگام نهادن پيشاني بر مهر براي مبارزه با دشمن نفس به او اقتدا کردند و فردا هم در هنگام عبادتي ديگر در سنگر جهاد با نهادن انگشت بر ماشه سلاح ,براي در هم شکستن دشمنان ايران اسلامي به جهاد اصغر پرداختند.
علي محمدحسينيان در طول زندگي و دوران تحصيل يار و ياور پدر بود و در کار مزرعه کمک حال او. پدرش وظيفه خود در آموزش قرآن واحکام نوراني اسلام را به او خوب ادا کرد و در کودکي قرآن را به او آموخت.
در سال 1361 مادرش دار فاني را وداع گفت و به ابديت پيوست . آن روزها اودر سن نوجواني بود اما بارها براي حضوردر جبهه تلاش کرد. پيگيري و اصرار هاي او نتيجه دادو در رمضان همان سال با پدر خداحافظي کرد و روانه جبهه جنوب شدتا در عمليات غرور آفرين محرم فعالانه شرکت کند.
با اينکه عده اي از همسنگرانش در اين عمليات شهيد و مفقود شدند اما او هرگز نگذاشت سلاحشان بر زمين بماند.
معتقدبود راه را به خوبي شناخته و مي دانست که امروز وظيفه اي بهتر از جنگ و جهاد در راه خدا نيست. پس از مدتها حضور درجبهه چند روزي بيشتر به مرخصي نمي آمد . براي اولين بار که به جبهه رفت در گردان رزمي بود.بعد از در واحد زرهي لشکر فجر مشغول فعاليت شد و در اين مدت آموزش هاي مختلف رزمي را فرا گرفت از جمله يک دوره آموزش عالي زرهي را در تهران به پايان رساند .بعد از آن به عضويت رسمي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآمدو به دور از هياهو و جنجال هاي دنيوي با شناخت کامل با دشمنان جمهوري اسلامي به نبرد پرداخت.
در عمليات والفجر مقدماتي و والفجر يک نقش فعال داشت .او يکي پيروزمندان در عمليات خيبر بود .
عمليات بدر را بايد يکي از دوره هاي شاخص حضور او در جبهه دانست.علي محمد حسينيان در اين عمليات 18 ساعت تمام به طور مداوم در هورالعظيم به امر تدارک و آماده سازي مقدمات عمليات پرداخت و در اين مدت به جز اداي فريضه نماز به کار ديگري نپرداخت.
از ابتداي سال 1364 مسئوليت واحد زرهي تيپ الغدير را به عهده گرفت و با فعاليت شبانه روزي آن را به يک واحد کارآمد و قابل اعتماد تبديل کرد.
ماههاي پاياني سال 1364از راه مي رسيد و رزمندگان ايران اسلامي خود را آماده مي کردند تا به ورود به شبه جزيره فاو ,درس فراموش ناشدني به دشمنان ايران بدهند وبا تصرف پايگاههاي موشکي , شهرهاي استان خوزستان را از تيررس موشکهاي دشمن خارج سازند.
اودراين عمليات به عنوان فرمانده اطلاعات و عمليات تيپ46 الهادي تلاش شبانه روزي خود را در کنار ساحل نيلگون اروند آغاز کرد.
با تلاشهاي علي محمد حسينيان ونيروهاي اطلاعاتي ديگر,عمليات بزرگ والفجر8پي ريزي وآماده شد.
شب 21 بهمن سال 1364 مسئوليت هدايت و رساندن اولين قايق نيروهاي اسلام از تيپ الهادي را به آن سوي اروند برعهده داشت و اين وظيفه را به نحو احسن انجام داد.
جان برکفان گروه تخريب با هدايت علي محمدحسينيان معبر رزمندگان را که انباشته از موانع انفجاري و سيم هاي خاردار حلقوي بود گشودند و خط شکنان ايثارگر و از جان گذشته در همان ساعات اوليه حمله، خط دفاعي دشمن را درهم شکستند و طومار حيات نيروهاي تيپ 111 عراق را در آن منطقه به هم پيچيدند.
او در طول سالهاي دفاع مقدس, مقاوم و استوار همچون کوه در مقابل دشمن ايستاد و هرگز نهراسيد .
پهن دشت جنوب در کوشک و پاسگاه زيد و پستي و بلندي هاي زبيدات و نيزارهاي هورالعظيم و نخلستان هاي کناره اروند و آب هاي نيلگون دجله و فرات ؛ همه گواه اين حماسه ها هستند ؛و منطقه عملياتي فاو، شاهد شهادت اوست.
آن هنگام که تقدير الهي بر آن قرار گرفت که او به شهادت برسد, پذيرا گشت و همچون حسين بن علي (ع) در عصر روز 22 بهمن سالگرد به درجه رفيع شهادت نائل گشت .
رسم حسينيان هميشه چنين بوده است که در رکاب حسين (ع) زمان براي رضاي حق و اعتلاي کلمه الله مبارزه کنند و شهادت يا زندگي ابدي را بر ماندن يا وفات تدريجي ترجيح دهند تا علامتي باشد براي راهنمايي آنان که به دنبال اين مي گردند.
منبع:پرونده شهيد دربنياد شهيد وامورايثار گران يزد ومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد








خاطرات
نرجس حسينيان:
سلام و درود فراوان به پيشگاه مقدس ولي عصر امام زمان (عج) و درودي بيکران به روح پر فتوح رهبر کبير انقلاب اسلامي امام خميني (ره) و سلام به حضرت آيت الله خامنه . سلام پاک به روح شهيداني که جان خود را در صدر اسلام از دست داده اند و آزادي را به ارمغان آوردند و درود به شهداي کربلا که زير بار ظلم و ستم سر خم نکردند و درود بر شهداي ما که براي ادامه راه امام حسين (ع) جان خود را فداي ايشان و اهل بيتشان کردند.
آن هنگام که پونه هاي عطرآگين شهادت در کوچه هاي بي فرياد ,درد و ناله را سر مي دهد , من در جستجوي تو از کوچه پس کوچه ها گذر مي کردم تا شايد صداي تو و نواي تو را بشنوم . هر کجا که به دنبالت به آنجا رفتم اثري از تو نبود دستان نيازم را به سويت دراز مي کنم تا دستان التماس آميزم را ببيني و دلت به رحم آيد و لحظه اي بر من بنگري.
برادرم مي خواهم زيباترين غزل هايم را برايت بسرايم ولي چه کنم که زبانم از هر گونه چاپلوسي عاجز است و قدر و منزلت نمي رسد .
در کوچه پس کوچه هاي شهرمان در خانه اي محقر اما مذهبي , پنج خواهر بوديم. هميشه دلم مي خواست که يک برادر داشتم. مادرم هم هميشه دعايش اين بود و حتي در سفري که با پدرم به کربلا رفته بودند به حرم مطهر امام حسين (ع) , با التماس از ايشان خواسته بودند که اگر صلاح خداوند باشد پسري عطا کند تا 18 ساله که شد در راه امام حسين (ع) شهيد شود.
يکهزار و سيصد و چهل وشش سال از هجرت نبي اکرم (ص) گذشته بود که خداوند برادري به ما عطا کرد و پدرم نام او را علي محمد گذاشت.
مادرم، مادر پر مهر و محبتم اين اسوه سعادت با زحمت و کشاورزي در آن سالهاي تنگدستي برادرم را بزرگ کرد.
علي محمد از همان اوايل کودکي به قرآن علاقمند بود و هميشه روي زانوي پدرم مي نشست و وقتي ايشان قرآن مي خواندند با جان دل گوش فرا مي داد . 8 - 9 ساله بود که حکومت نظامي بر قرار شد تا شايد از طغيان مردم جلوگيري شود. او به همراه بزرگترها براي کشيک به بيرون مي رفتند و با خاکسترهايي که بالاي تنور جمع آوري کرده بود، به جاي «مرکب» بر روي زمين و ديوارها شعار مي نوشت.
پس از گذراندن تحصيلات ابتدايي در مدرسه راهنمايي امام خميني شروع به درس خواندن کرد . در اين دوران امام جماعت مدرسه بود و در مسابقات قرآن شرکت مي نمود و هميشه مقام اول را کسب مي کرد. در سال 1359 جنگ تحميلي ايران و عراق شروع شد و ايشان هنوز سني نداشت و هميشه اصرار داشت و از مادر اجازه مي خواست که بگذارند به جبهه برود ولي مادر چون مريض بود,مي گفت: علي جان دلم مي خواهد هنگامي که مي ميرم بالاي سرم باشي و جنازه ام را بلند کني. به همين علت موافقت نمي کرد.
محمدعلي 14 سال بيشتر نداشت که مادرم دار فاني را وداع گفت و به ابديت پيوست و بعد از مرگ مادر بارها جهت اعزام به جبهه مراجعه کرد و هرچه اصرار مي کرد موثر نبود چون از نظر سني به حدي نبود که بتواند او را به جبهه اعزام کنند. يک روز به خانه پدرم رفتم، برادرم در گوشه اي سر بر زانوهايش نهاده، آن قدر گريه کرده بود که لباس هايش خيس شده بود. گفتم :علي جان چرا گريه مي کني ؟گلويش را گرفته بود,به سختي جواب داد: چرا گريه نکنم تنهاي تنها شده ام.
در ماه رمضان سال 1361 با غم و اندوه فقدان مادر با همه خداحافظي کرد و روانه جبهه جنوب شد و در عمليات غرور آفرين محرم فعالانه شرکت جست.
به ياد دارم پس از چند ماهي که به مرخصي آمده بودند ما به مشهد مقدس رفته بوديم و چون مي دانستند که من حتماً بايد ايشان را ببينم خود راهي سفر مشهد شدند و آنجا همديگر را ملاقات کرديم و پس از چند روز که در مشهد بوديم از همان طرف دوباره به جبهه برگشتند.
يک سالي قبل از شهادت تصميم به ازدواج گرفتند و چون سني نداشتند ما خيلي تعجب کرديم ولي گفتيم شايد شهيد شوند موافقت کرديم و برايشان زن گرفتيم و پنج الي شش ماهي همسرعقد کرده داشتند.
براي آخرين بار که به مرخصي آمده بودند پس از چند روز براي خداحافظي به خانه مان آمدند و بعد از کمي گفتگو ,متوجه شدم تمام حرف هايش اين معني را مي داد که ديگر منتظر من نباش .خيلي پيچيده و مبهم سخن مي گفت همين طور که چشمانش پر از اشک بود, گفت: خواهرجان مي دانم تحمل اين را نداري که بگويم براي آخرين بار است که همديگر را مي بينيم شايد ديگر برنگشتم اما خواهشم از شما اين است که صبر داشته باشيد. همانند زينب کبري و برايم زياد گريه و زاري نکنيد.
من فوراً کتاب نوحه امام حسين را که هميشه مي خواند, آوردم و گفتم برادر تو که مي گويي گريه نکنم ,حضرت زينب مگر معصوم نبود، مگر دختر فاطمه الزهرا نبود.
در جواب گفتند :شما با اين سخن مرا قانع کردي اما من هم براي جواب شما هنگامي که برگشتم با هر وسيله اي شما را به جبهه مي برم تا ببينيد در ميهن اسلاميمان با زنان و کودکان ما چه ها که نکردند چون خواب ديده بودم و خود ايشان هم خواب شهادت را ديده بودند ,با گريه از هم خداحافظي کرديم .او را از زير اسفند و قرآن رد کردم و آن قدر پشت سرشان نگاه کردم که ديگر چشم هايم جايي را نمي ديد .برگشتم ,پيش خود نوحه علي اکبر حسين را زمزمه مي کردم و ياد حرف مادرم که اين امانت حسين است و بايد در راه امام حسين (ع) شهيد شود و دلم آرام گرفت.
اگر به کربلا بروم به ياد سخن برادر شهيدم که هميشه با تبسمي بر لب مي گفتند: وعده گاه حزب الله ,صحن اباعبدالله.
همواره تبسمي بر لب داشت و اگر غمي هم در دل خود پنهان مي داشت و قلب او چون منور به نور تلاوت قرآن بود ياراي تحمل چنين غم هايي را داشت چرا که او يک قاري برجسته و درجه يک بود تا آنجا که در يکي از مسابقات سراسري قرائت قرآن در استان فارس مقام اول را کسب کرد. اما آن گونه تلاوتي که موجب تعالي روح و نورانيت قلب است.
هرگز به فکر زراندوزي و غوطه ور شدن در لجنزار متعفن ماديات نبود و اکنون از بين ما رفته و به جانان رسيده است اما چتر نجاتي بر سر خود نهاده و بار مسئوليتي بر دوش ما. آنان وظيفه خود را به پايان رساندند و تاريخ نظاره مي کند که ما چه مي کنيم. و تو اي برادر و خواهر امروز با گام هاي استوارت راهشان را به پيما و با دست هاي پر تلاشت سلاح شان را بردار و با زبان گويايت پيامشان را برسان و با فکرت ياد آنها را در خاطر داشته باش و خداي ناکرده چنين نباشد که پاهايمان، پايمال کنند و دستمان خيانت و زبانمان غيبت و تهمت بزنند و آنها را به فراموشي بسپاريم که اگر چنين باشد وارثان خون آنها ما را از صحنه بيرون خواهند کرد .
بيا تا با هم به خواسته آنها که همانا تقوي و پاکدامني و اطاعت از رهبر انقلاب و حمايت از مسئولين دلسوزجمهوري اسلامي و پيشبرد اهداف انقلاب است را پيشه خود کنيم تا ايران اسلامي را زمينه ساز حکومت جهاني مهدي (عج) سازيم.



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان يزد ,
برچسب ها : حسينيان ابر قويي , علي محمد ,
بازدید : 247
[ 1392/05/16 ] [ 1392/05/16 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 1,081 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,710,182 نفر
بازدید این ماه : 1,825 نفر
بازدید ماه قبل : 4,365 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 3 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک