فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

سال 1327 هجري قمري در يزد و در خانواده‌اي روحاني، كودكي زاده شد كه او را محمد نام نهادند. پدرش، مرحوم آقاميرزاابوطالب، از عالمان وارسته آن سامان بود كه در مسجد روضه‌ي محمّديه، معروف به حظيره، اقامه‌ي جماعت مي‌كرد و محل رجوع مردم بود. به جهت خط خوشي كه داشت، در تنظيم اسناد عقود و معاملات مردم مي‌كوشيد. پدربزرگش ميرزامحمد كرمانشاهي نيز مرجع حل مشكلات مردم و از روحانيون دامنه‌ي وسيع كوير بود. او نيز فرزند مرحوم آخوند ملامحمدمهدي كرمانشاهي بود كه توسط فتحعلي شاه قاجار به يزد تبعيد گرديده بود و به سال 1236 ه.ق در آن شهر دار فاني را وداع گفت.
نسب شريف «صدوقي» بر اساس آنچه كه بر سنگ مزار آخوند ملامهدي كرمانشاهي حك شده است، به چهره‌ي والاي شيعه، شيخ جليل فقيه، ابوجعفر، محمدبن‌علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي معروف به «شيخ صدوق» رضوان‌الله تعالي عليه مي‌رسد، محمد در هفت سالگي، پدر و نه سالگي مادر را از دست مي‌دهد.
تحصيل و تدريس علوم ديني
در سايه سرپرستي مرحوم آميرزامحمدكرمانشاهي، پسرعموي خود به تحصيل علم پرداخته، شرخ لمعه و قوانين را در مدرسه عبدالرحيم خان يزد نزد اساتيد آن مدرسه فرا مي‌گيرد و در بيست سالگي با دختر عموي خود ازدواج مي‌كند. در سال 1348 ه.ق براي ادامه‌ي تحصيل راهي حوزه‌ي كهن اصفهان شده، در مدرسه‌ي چهارباغ (امام صادق فعلي) از مدارس زيباي باقيمانده از عصر صفوي سكني مي‌گزيند.
از بد حادثه، آن سال زمستاني طاقت‌فرسا را به همراه مي‌آورد، به گونه‌اي كه مجبور مي‌شود از راه قمشه و‌آباده و پس از حدود يك ماه راه‌پيمايي، در كمال مشقت به يزد مراجعت كند. پس از سالي اقامت مجدد در وطن، هواي هجرت به حوزه قم – كه كمي پيشتر نبود به همت بلند بنيانگذار عظيم‌الشأن آن حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي تأسيس شده بود - دل بي‌تابش را مشتاق سفر كرده، عازم شهر جهاد و اجتهاد مي‌شود. او خود هنگام عزيمت به قم را سال 1349 ه.ق و مدت اقامت خود را در اين شهر بيست و يك سال ذكر كرده است.
اقامت وي در قم مصادف است با ششمين سال سلطنت استبدادي رضاخان و اوج حملات وي به روحانيت. همزمان جوّ ارعاب و تهديد «امنيه‌هاي» رضاخاني بيداد مي‌كند و پوشيدن لباس روحانيت جرم است. مجلس روضه ممنوع و مؤسس حوزه در فشار طاقت‌فرسا و مردم به پوشيدن كت و شلوار و كلاه پهلوي مجبورند. رضاخان دست از مقدس‌بازي برداشته و چهره‌ي واقعي‌ خود را آشكار كرده است.
وي در قم پس از مدتي به درس حاج شيخ عبدالكريم راه مي‌يابد و مورد لطف و توجه خاصّ ايشان قرار مي‌گيرد و بر اثر اعتماد ايشان، آقاي صدوقي محل رجوع طلاب و حلال مشكلات آنان مي‌شود. با فوت آيت‌الله حائري در سال 1355 ه.ق كه در پي مسأله كشف حجاب اجباري زنان ايراني به وقوع پيوست، رضاخان نفسي به راحتي كشيد و از خلأ مرجعيت در ايران استفاده كرده، اوضاع را بر اهل علم و روحانيت سخت‌تر كرد؛ به‌گونه‌اي كه همگان با نااميدي، تنها به توسّل و تضرّع روي آوردند. آيت‌الله صدوقي خود مي‌گويد: «اوضاع بر اهل علم سخت شد كه بعداً توسّلاني از اهل علم شد و خيلي مؤثر افتاد. تحصيل در آن دوره خيلي سخت بود، به جهت اين‌كه قم مرجعي نداشت، چرا كه مرجع تقليد، مرحوم آسيدابوالحسن اصفهاني بودند كه ايشان هم در نجف اقامت داشتند.»
آيات ثلاثه آن روزگار قم آقايان سيد محمدتقي خوانساري، ( 1295-1371 ه.ق )، سيد صدرالدين صدر (1299 -1377 ه.ق) و سيد محمدحجت كوه‌كمره‌اي (1310-1373 ه.ق) پس از ارتحال مؤسس حوزه علميه قم، سال‌هاي نفس‌گيري را پشت‌سر گذاشته، مشتركاً به رتق و فتق امور حوزه پرداختند. در اين راه آيت‌الله صدوقي نيز با همتي بلند و عزمي استوار به ياري آنان شتافت.
همزمان با تدبير امور حوزه و تحصيل در محضر آيات ثلاثه، خود نيز به تدريس دروس سطح مشغول گرديد و به جهت برخورداري از بيان شيوا و حافظه‌ي قوي و محضر خوش، تدريس وي مورد استقبال طلاب جوان قرار گرفت، كه اكثر فضلا و مدرّسين فعلي حوزه، درس شيرين شرح‌لمعه و سطح را به ياد مي‌آورند.
آيت‌الله صدوقي از بدو ورود به قم، به دوستي و هم‌صحبتي با امام خميني دل بست؛ به طوري كه هر دو بزرگوار در جلسات و محفل انس يكديگر شرك مي‌كردند:‌
«بنده در سال 1349 ه.ق كه وارد قم شدم، دو سه روز پس از ورود با «امام خميني» آشنا شدم و كم‌كم آشنايي ما بالا گرفت و به رفاقت كشيد و گاه در تمام مدت شبانه‌روز با ايشان بودم». آيت‌الله العظمي بروجردي در روز 14 محرم سال 1364 ه.ق مطابق با 9 دي‌ماه 1323 ه.ش در ميان استقبال پرشور و زايدالوصف صدها تن از علماي بزرگ و مردم مشتاق وارد قم مي‌شوند.
همكاري با فداييان اسلام
موج توفنده جريان فداييان اسلام و شور هيجاني كه در حوزه ايجاد كرد، صدوقي را نيز به سوي خود كشاند. او از جمله عالماني است كه به حمايت از اين نهضت جوشيده از متن روحانيت مبارز پرداخت و در هنگام خطر، خانه‌ي خود را پناهگاه امن آنان قرار داد.
بازگشت به يزد
آيت‌الله صدوقي تا سال 1330 ه.ش در محضر زعيم حوزه به تدريس و تحصيل و خدمت به طلاب، سرگرم و در ايام فراغت نيز براي امرارمعاش از دسترنج خويش، به كار كشاورزي در منطقه‌ي عباس‌آباد قم مي‌پرداخت. سرانجام در پي اصرار مردم و علماي يزد،‌ به ويژه عالم فرزانه سيدعلي‌محمد وزيري و ارسال تلگراف‌هاي گوناگون به خدمت آيت‌الله بروجردي و ساير مراجع و علي‌رغم داشتن موقعيت ممتاز در شهر قم، به يزد مراجعت مي‌كند و مورد استقبال بي‌نظير مردم آن ديار قرار مي‌گيرد.
«تقريباً هشت كيلومتر مردم ايشان را روي دست آوردند و به هر شهر و دهي كه مي‌رسيدند، مردم، گاو و گوسفند قرباني مي‌كردند».
كوشش‌هاي علمي – فرهنگي در يزد
با ورود به يزد، آيت‌الله صدوقي حوزه درس تشكيل مي‌دهد و خدمات عمراني و فرهنگي خويش را آغاز كرد. ميزان و نحوه‌ي خدمت‌رساني او به گونه‌اي بود كه او را به حضرت خضر نبي (ع) تشبيه كرده‌اند، چرا كه گفته‌اند حضرت خضر (ع) هركجا كه مي‌نشست، آنجا سبز و خرم مي‌شد و آيت‌الله صدوقي نيز به هر ديار كه قدم مي‌گذاشت، از خودش آثار و باقيات صالحاتي به يادگار مي‌گذاشت.

در پي غايله‌ي انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي در مهرماه سال 1341 و تصويب آن توسط رژيم مبني بر حذف قيد «اسلام» از شرايط انتخاب‌كنندگان و انتخاب‌شوندگان و حذف كلمه‌ي «قرآن» و جايگزين كردن «كتاب آسماني» در مراسم سوگند و اعطاي حق رأي به زنان، با هدف سنجش نحوه‌ي واكنش روحانيت، آماده كردن زمينه‌ي تجاوز به اساس قرآن و الغاي مذهب و دستبرد به قانون اساسي ايران در جهت تغيير بعضي مواد آن و ايجاد زمينه‌ي فعاليت و سپردن پست‌هاي حساس به دست غير مسلمانان و موضع‌گيري روحانيت به رهبري امام خميني، آيت‌الله صدوقي نيز دست به افشاي توطئه و سازماندهي روحانيت منطقه جهت مقابله با اين توطئه مي‌زند:
« در سال 1341 كه قضيّه‌ي انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي شروع شد، من با امام خميني تماس مستقيم داشتم و خيلي‌ها اين‌جا رفت و آمد مي‌كردند و مديريت جمع كردن آقايان روحانيون و تلگراف كردن راجع به اين انجمن‌ها، تقريباً زير نظر بنده بود، مجالس فوق‌العاده‌اي هم بود و تقريباً هر روز و هر شب، يك اجتماع روحاني تشكيل مي‌شد و الحمدلله در اثر سعي و كوشش و فشار آقاي خميني دولت مجبور شد كه اين پيشنهاد را لغو كند.
به دنبال فراگير شدن حركت اعتراض‌آميز روحانيت و پيروي مردم و تداوم فشار بي‌امان امام خميني، سرانجام در دهم دي‌ماه همان سال روزنامه‌ها با تيتر درشت، غير قابل اجرا بودن تصويب‌نامه‌ را از طرف دولت اعلام نمودند.
با تصويب رفراندوم قلابي طرح آمريكايي انقلاب سفيد تحت عنوان لوايح شش‌گانه در تاريخ نوزدهم دي‌ماه 1341 و انجام آن در ششم بهمن‌ماه همان سال و موضع‌گيري قاطع علما و مراجع بزرگ، آيت‌الله صدوقي در يزد نقش هماهنگ‌كننده خود را در بسيج مردم و روحانيت عليه انقلاب سفيد آغاز كرد.
رژيم شاه در يك اقدام غيرانساني در روز دوم فروردين‌ماه سال 1342 كه مصادف با شهادت حضرت امام صادق (ع) بود، مأمورين خود را در لباس دهقانان به فيضيه گسيل داشت،‌ مجلس عزاداري را مورد هجوم قرار داده و عده‌ي كثيري از مردم و طلاب حوزه را مورد ضرب و شتم قرار داده، اقدام به شكستن در و پنجره‌ي مدرسه كرد. علماي يزد به رهبري آيت‌الله صدوقي، با ارسال پيامي خطاب به امام خميني (ره) اين فاجعه را محكوم كردند.
پس از سخنراني آتشين و تاريخي امام در عصر عاشوراي سال 1383 مصادف با سيزدهم خردادماه 1342 در مدرسه فيضيه، مأموران رژيم در ساعت 3 بامداد روز 15 خرداد، با بسيج هزاران نيروي مسلّح و امكانات نظامي، اقدام به بازداشت ايشان كرده و ايشان را به پادگان عشرت‌آباد منتقل كردند. در پي خبر دستگيري امام خميني كه در اندك‌مدتي در تمام كشور پخش شد، مردم به تظاهرات عظيمي دست زدند كه مجموعاً « واقعه پانزدهم خرداد » را تشكيل داد. از حركت‌هاي سرنوشت‌ساز و عمده‌اي كه به هنگام بازداشت امام خميني (ره) صورت گرفت، مهاجرت دسته‌جمعي مراجع و علماي طراز اول قم و شهرستان‌ها بود. اين عده رسماً از رژيم شاه، آزادي بي قيد و شرط امام را خواستار شدند. از جمله علماي مهاجر آيت‌الله صدوقي از يزد بود.
ساواك اصفهان طي چند نامه دستورالعمل به يزد مكرراً پيگير بازگشت آيت‌الله صدوقي از تهران بود. دستور داد كه به محض ورود ايشان به يزد، تمام اعمال و رفتار وي تحت مراقبت شديد قرار گيرد. سرانجام شهرباني يزد در تاريخ 5/6/42 طي نامه‌اي به رياست ساواك اصفهان، خبر ورود آقاي صدوقي به يزد را اعلام مي‌دارد.
سرانجام رژيم شاه در ساعت 10 شب سه‌شنبه 18 فروردين سال 43 پس از ده ماه حبس و حصر رهبري نهضت، مخفيانه ايشان را وارد قم كرده، مقابل بيمارستان فاطمي پياده مي‌كند و به سرعت دور مي‌شوند. در پي انتشار خبر آزادي امام، جشن و شادي همه‌جا را فرا گرفت و مردم دسته‌دسته به سوي قم حركت كرده و به ديدن ايشان مي‌شتافتند. علماي بلاد همراه با اهالي هر شهر يكي پس از ديگري به قم وارد مي‌شدند.
باقيمانده‌ي علماي مهاجر در تهران كه علي‌رغم فشار و تهديدات جابرانه دولت مستبد ظالم تا اوايل شهريورماه در تهران ماندگار شده بودند، در روز 31/5/42 اقدام به صدور قطعنامه‌اي با عنوان «جامعه روحانيت ايران شركت در انتخابات فرمايشي را جايز نمي‌داند» كرده و ضمن تحريم انتخابات دوره‌ي بيست و يكم نسبت به ادامه بازداشت حضرت امام و جوّ خفقان و اختناق حاكم بر كشور اعتراض كردند. از جمله امضاءكنندگان اين بيانيه كم‌نظير، آيت‌الله صدوقي است.
در بيست و يك مهرماه سال 1343 كه لايحه مصونيت مستشاران و اتباع آمريكايي مورد تصويب نمايندگان مجلس شاهانه قرار گرفت و خبر تصويب آن به بيرون درز كرد و از طريقي به گوش امام رسيد، رهبر انقلاب در چهار آبان‌ماه 1343 با نطقي مهيّج و كوبنده در مقابل كاپيتولاسيون، موضع‌گيري نمود و طشت رسوايي رژيم را از بام بر زمين انداخت و در پي اين سخنراني كه ميان ناله و فغان شنوندگان ايراد گرديد، بيانيه‌ي امام در تيراژ بيش از نيم ميليون در سراسر كشور به طور هم‌زمان توزيع گرديد و رژيم شاه در يك موضع‌ انفعالي در شب سيزدهم آبان‌ماه با عجله و دزدانه و دستپاچه به بيت امام هجوم برده و ايشان را ربوده و اقدام به تبعيد ايشان به تركيه كرد. آيت‌الله صدوقي با شنيدن خبر دردناك تبعيد رهبري، بر سر و صورت زده و ناله‌كنان در خانه به سوگ نشست و از اقامه جماعت خودداري نمود و ديگران را نيز منع كرد. همچنين اذان‌گويان را امر كرد كه اذان نگويند.
به دنبال ورود امام در سيزدهم مهرماه سال 1344 به نجف و آسان‌تر شدن تماس با ايشان، آيت‌الله صدوقي با ارسال تلگرافي ورود ايشان را به نجف تبريك گفت.
وي در هر فرصتي و از طرق مختلف ضمن برقراري تماس اقدام به ارسال كمك‌هاي اقتصادي براي رهبري مي‌نمود.
تصويب «قانون حمايت از خانواده» در تاريخ بيست و چهار تيرماه 1346 كه به اسم حمايت از حقوق زن به مقابله با قوانين اسلام پرداخته بود و مصوبات دهشت‌انگيز در خصوص‌ «والدلزنا» «تساوي ارث دختر و پسر»، «نكاح بيش از يك نوع نيست و آن هم دائم» و جواز «ازدواج زن مسلمان با مرد كافر» و «اگر ثابت شود هنگام قبول نطفه، زن با چند مرد رابطه داشته كليد آن مردها در پرداخت نفقه به مادر طفل و مخارج خود طفل ملزم هستند» و ... بازتاب گسترده‌اي در بين عالمان ديني داشت كه آيت‌الله صدوقي نيز با شدت با آن مخالفت كرد.
آيت‌الله صدوقي در اين دوران، مبارزه‌اي منفي را به ضد رژيم آغاز كرده، ضمن سر و سامان دادن به حوزه علميه‌ي يزد، در هر فرصتي، مخالفت خود را با اركان رژيم آشكار كر. او به شدت مانع شركت روحانيون در مجالس و مراسم شاهانه مي‌شد، كساني را كه در اين مراسم و مجالس شركت مي‌كردند افشا‌ء و طرد مي‌كرد.
از اين پس، ساواك هشيارتر از سال 48 شده و اقداماتي ايذايي را عليه وي به عمل آورد و دستور كنترل مكاتبات و اعمال و رفتار وي را صادر مي‌كند.
با شروع جشن‌هاي 2500 ساله شاهنشاهي و تبليغات گسترده‌ي رژيم و ولخرجي‌هاي از حد برون محمدرضا پهلوي در راستاي برگزاري اين جشن‌ها بعضاً اقدام به تبليغات نمايشي كرده، مدارس و مراكزي را به اين مناسبت افتتاح مي‌كردند،‌ آيت‌الله صدوقي با هشياري از طرفند رژيم، از ساخت و بناي مدرسه‌اي كه امكان سوء استفاده در افتتاح آن مي‌رود، جلوگيري مي‌كند، يكي از روحانيون يزد از او در خصوص بناي دبستاني در محل اكبرآباد يزد كسب تكليف مي‌كند. ايشان مي‌گويد:«هيچ صلاح نيست اقدام كني». چون به نام جشن‌هاي 2500 ساله نام‌گذاري مي‌شود و خلاف شرع است. بگذار بعد از سپري شدن ايام جشن‌ها، مدرسه‌اي كه زير نظر خودم باشد، خواهم ساخت. ساواك نيز اعلام مي‌دارد كه:« به آقاي صدوقي تذكر دهند؛ چنانچه در آينده نسبت به جشن‌هاي شاهنشاهي اظهارنظر منفي كند، از منطقه خواهد شد».
با تشكيل «سپاه دين» شاهانه در سال 1350 آيت‌الله صدوقي علي‌رغم برخورد ساواك با وي موضع‌گيري نموده و در يك سخنراني تند، چنين مي‌گويد: «مردم واي بر شما كه معلّمين بچه‌هاي شما در اداره آموزش و پرورش، بهايي و زرتشتي هستند و اين‌ها مي‌خواهند درس دين و اخلاق، به بچه‌هاي شما بدهند. »
در پي اخراج گروه كثيري از مردم عراق توسط رژيم بعث در سرماي زمستان سال 1350 آيت‌الله صدوقي اقدام به صدور اطلاعيه‌اي كرد، در آن ضمن محكوم كردن اعمال بعثيون عراقي از مردم مي‌خواهد كه به كمك برادران خود بشتابند و خود نيز با تشكيل ستادي اقدام به كمك‌رساني به آنان مي‌كند.
مراقبت شديد ساواك
شنودها و سانسور نامه‌هالي ارسالي براي آيت‌الله صدوقي در اين سال‌ها از سوي ساواك گسترده‌تر شده، تمام تحركات وي تحت مراقبت شديدتر قرار مي‌گيرد. ساواك با قرار دادن منبع در كنار وي حتي در مسافرت‌ها، ايشان را به دقت زير نظر مي‌گيرد. در سال 1352، رييس اوقاف يزد از ايشان جهت شركت در مجلس نيايش و دعا براي سلامت شاه دعوت به عمل مي‌آورد كه وي از رفتن به اين مراسم تحميلي خودداري كرد.
در پي دستور ثابتي ساواك يزد كه از ميزان محبوبيت وي در نزد مردم آگاه است، جرأت احضار او را نمي‌كند و موضوع را به گردن شهرباني مي‌اندازد و بر طبق اسناد موجود سندي از اقدام شهرباني يافت نشد.
به رغم مراقبت‌هاي ويژه ساواك بر طبق اسناد موجود آيت‌الله صدوقي با زيركي خاصي ارسال كمك‌هاي مالي و وجوه شرعيه را به دفتر امام در نجف، افزايش داده و تمام تلاش‌هاي ساواك را ناكام مي‌گذارد.
در سال 1354 ساواك اقدام به جلوگيري از ادامه كار بناي ساختمان مؤسسه عظيم صدوق كه توسط ايشان در دست احداث بوده، مي‌نمايد و در پي تصميم آيت‌الله صدوقي براي سفر به عراق وي را ممنوع‌الخروج مي‌نمايند.
در خرداد سال 1356 ساواك از تشكيل سپاه اسلام در استان يزد توسط آيت‌الله صدوقي خبر داده و به مقابله با اين حركت تبليغي كه طي آن و روحانيون به مناطق مختلف استان اعزام شده و به گونه‌اي متشكل در روستا و شهر مستقر مي‌شدند، مي‌پردازد.
آيت‌الله صدوقي در سال 56 به قصد سفر به مكه درخواست صدور اجازه‌ي خروج از كشور مي‌نمايد كه ساواك مركز طي دستورالعملي از ساواك يزد مي‌خواهد كه «به نحو مقتضي با نامبرده بالا تماس حاصل ضمن توجيه و تذكر به سوابق وي چنان‌چه حاضر شد، در آينده اعمالي مغاير با مصالح كشور مرتكب نشود و تعهّد اخلاقي و عملي بسپارد با صدور گذرنامه مشاراليه موافقت در غير اين صورت مخالفت به عمل آيد».
ساواك يزد طي برگ خبري اعلام مي‌كند: «يادشده اظهار داشت حاضر به سپردن تعهّد نبوده و به اين ترتيب از رفتن به عربستان سعودي صرف نظر مي‌نمايد».
با شهادت آيت‌الله حاج آقا مصطفي خميني در اول آبان‌ماه سال 1356 و اوج‌گيري نهضت امام خميني، آيت‌الله صدوقي فصل جديدي از مبارزه‌ي خود را آغاز مي‌كند و ضمن برپايي مجالس ترحيم باشكوه براي ايشان در استان يزد، به سازمان دادن مبارزات در بخش وسيعي از كشور دست مي‌زند كه نقش محوري وي در لابه‌لاي اسنادي كه خواهيد خواند،‌ آشكار است».
در سال 56 كه تعداد زيادي از روحانيون و علما در تبعيد بودند، وي با عده‌اي از يارانش حركت كرد و راه‌هاي طولاني را پيمود و به ديدن همه‌ي تبعيدي‌هايي كه در شهرهاي مختلف بودند، رفت و طبيعي است كه رفتن ايشان و سركشي‌شان و كمك به خانواده آنان اثر مي‌گذاشت.
وي در برگزاري مراسم شهداي 19 دي 56، سفر به قم و ديدار با مراجع حوزه براي كسب تكليف و تشجيع آنان در جهت تعطيلي عمومي و اعتراض به كشتار 19 دي، تعطيل نمازهاي جماعت نقش به سزايي داشته است. وي با صدور اطلاعيه‌اي جشن‌هاي نوروز سال 57 را تحريم كرد.
آيت‌الله طي بيانيه‌اي به پاس بزرگداشت شهداي بهمن 56 تبريز، در روز پنج‌شنبه 10 فروردين 57، مردم يزد را به اجتماع در مسجد روضه‌ي محمديه، (حظيره) و برگزاري مراسم فرا خواند. مردم از اين دعوت استقبال كرده، هزاران نفر در مسجد و خيابان‌هاي اطراف اجتماع كردند و پس از سخنراني، به آرامي به سوي منازل و مقاصد خود رهسپار شدند كه ناگهان با كمين نيروهاي پليس و آتش گلوله‌هاي آنان مواجه شدند. با كشتار يزديان،‌ روز دهم فروردين‌ماه سال 57، در سلسله‌ي چله‌هايي جاي گرفت كه به سقوط حكومت پهلوي انجاميد.
پس از ماجراي دهم فروردين 57،‌ آيت‌الله صدوقي در هر فرصتي اقدام به صدور اعلاميه‌‌ها و بيانيه‌هاي افشاگرانه مي‌كند كه تفصيل آن‌ها از لابه‌لاي اسناد ساواك جمع‌آوري شده است. وي با هشياري كامل و پرهيز از دادن تلفات در طول اين دوران، مسجد حظيره را به پايگاهي مستحكم براي انقلاب تبديل مي‌كند.
وي در تلاشي وسيع، مراجع عظام قم را براي برگزاري چهلم شهداي يزد تشويق مي‌كند و روز 19/2/57 از سوي مراجع قم در سراسر كشور عزاي عمومي اعلام شد.
بعد از بازگشت آيت‌الله صدوقي از قم، ساواك يزد، پيشنهاد تبعيد وي را به مركز ارسال مي‌دارد. رژيم براي تعديل مواضع آقاي صدوقي دست به كار شده و در يك اقدام كم‌سابقه استاندار يزد به ملاقات آقاي صدوقي مي‌شتابد. در اين ملاقات، آقاي صدوقي ضمن تشريح قضاياي 19 دي‌ماه و مقاله‌ي احمد رشيدي‌مطلق، به عملكرد رژيم در كشتار مردم در روز دهم فروردين در يزد انتقاد مي‌كند.
شهرباني يزد در پي دستور ساواك، آيت‌الله صدوقي را تلفني تهديد مي‌كند و بلافاصله او نيز در سخنراني يازدهم خردادماه 57 در مسجد حظيره چنين مي‌گويد: «از شهرباني به من تلفن شده كه مطالبي را عنوان نكنم، چهار حالت دارد: يا مي‌گيرند، يا زنداني يا تبعيد مي‌كنند و يا مي‌كشند. اگر بكشند، قطره قطره‌ي خون من، صدوقي‌ها خواهد شد.
فعلاً شما شعاري ندهيد و اقدامي نكنيد تا ببينيم با ما كنار مي‌آيند يا نه».
همزمان با ساير مراجع آقاي صدوقي، روز 15 خرداد 57 را عزاي عمومي اعلام مي‌كند و از مردم مي‌خواهد كه از خانه‌هاي خود بيرون نيايند و مغازه‌هاي خود را تعطيل كنند.
همچون گذشته اعلاميه‌هاي امام، از نجف، تلفني به منزل ايشان مخابره و پس از ضبط و پياده شدن، زير نظر ايشان تكثير و به ساير نقاط ايران پخش مي‌شد».
او در واقعه‌ي هولناك آتش‌سوزي در سينما ركس آبادان اولين كسي است كه با صدور بيانيه‌اي شديداللحن موضع‌گيريكرده، نقاب از چهره‌ي دسيسه‌گران برمي‌دارد و با انتساب اين حادثه دهشت‌انگيز به دولت، رژيم شاهنشاهي را مقصر اصلي اين آدم‌سوزي قلمداد كرده، تبليغات رسانه‌هاي رژيم را نوعي سالوس و نفاق مي‌خواند و مواضع سران آن دولت را اشك تمساح مي‌نامد».
وي در جريان روي كار آمدن دولت شريف‌امامي، با صدور اطلاعيه‌اي به افشاي توطئه‌ي دولت آشتي ملي دست زده و ادعاي روحاني‌زاده بودن شريف‌امامي فراماسونر را به تمسخر مي‌گيرد. مقدم - رئيس تازه منصوب شده‌ي ساواك - با اطلاع از فراگير شدن مبارزات صدوقي، عاجزانه از نماينده‌ي خود در يزد مي‌خواهد كه با او ملاقات‌هاي پي در پي داشته باشند تا مواضع او را تعديل كنند. اين حركت‌ها با هوشياري آيت‌الله صدوقي ناكام مانده، كمترين سودي عايد آنان نمي‌كند، در مماشات و عقب‌نشيني جريانات ملي‌گرا در مقابله با رژيم سلطنتي و اكتفا به مبارزه‌ي قانوني و اميد به جدال پارلماني و ... كه به قول بارزگان لاجرم مي‌بايست به دنبال مردم حركت مي‌كردند، وي با ارسال پيام و مذاكرات گوناگون، آنان را به پيروي از خط رهبري فرا مي‌خواند.
در طبس، آيت‌الله صدوقي اردوگاهي براي كمك به زلزله‌زدگان تحت عنوان «اردوگاه امام خميني» تشكيل داده و اظهار داشته تمام كمك‌ها حتي هواپيما و وسايل ارتشي به دستور خميني به اين منطقه آمده و كوچك‌ترين كمك خود را به دستور خميني مي‌داند. كليه‌ي تابلوهاي [انقلاب سفيد] كه در مسير خيابان طبس نصب گرديده بود، شكسته شده و الاغي را كه مطالب زننده‌اي روي آن نوشته شده بود در طبس به گردش درآوردند».
محاصره منزل امام در نجف در مهرماه سال 57، وي را به تلاطم واداشته، و قرار از كفش بيرون مي‌كند و بدين رو با تشجيع و ترغيب علما و مراجع، در جهت شكستن حصر منزل امام، اقدامات مؤثري به عمل مي‌آورد».
ساواك كه از اقدامات آقاي صدوقي به ستوه آمده است، دست به دامن بعضي از مراجع از قبيل آيت‌الله شريعتمداري شده و از آنان مي‌خواهد كه اين «كارگزارجدي خميني» را تعديل كنند. آنان اعلام مي‌دارند كه با در نظر گرفتن اوضاع و احوال محل و نفوذ مشاراليه اصلح است؛ فعلاً تلفن او قطع و منزلش مورد محدوديت قرار گيرد.. و در صورتي كه لازم بود، تصميمات جدي‌تري در مورد او اتخاذ گردد.
سرانجام با ابرام و پيگيري او روز يكشنبه 29 شوال مصادف با 10 مهرماه سال 57، در اعتراض به محاصره‌ي بيت امام در نجف، در سراسر ايران اعلام اعتصاب عمومي شد.
با هجرت امام به پاريس، ميزان فعاليت آقاي صدوقي گسترده‌تر شده و ضمن هماهنگ كردن فعاليت‌ها، يزد و مسجد حظيره و بيت ايشان،‌ به كانال مطمئن پيام‌رساني و ستاد هماهنگ كننده مبارزات تبديل مي‌شود.
اقدامات كنترلي ساواك و مراقبت شديد آنان، در مهار فعاليت‌هاي او ثمري نبخشيده، رييس ساواك اصفهان را وادار مي‌كند كه طي گزارشي از مركز، كسب تكليف كند.
«نامبرده‌ي بالا دست از تحريكات خود برنداشته و كماكان مبادرت به صدور اعلاميه نموده و به وسيله‌ي عوامل خود به اصفهان ارسال و مخفيانه توزيع مي‌نمايد كه نتيجه‌اش تحريك افكار و احساسات مردم و به دنبال آن آشوب و تشنج مي‌باشد. مراتب جهت استحضار و هرگونه اقدام لازم اعلام مي‌گردد.
در تاريخ 24/7/57 ساواك يزد خبر از قصد مسافرت وي به پاريس مي‌دهد؛ اما مسافرت انجام نمي‌شود.
پيش از عزيمت آقاي صدوقي به پاريس، ساواك خبر از توزيع اسلحه توسط وي مي‌دهد: «شب گذشته در مسجد حظيره توسط شيخ محمد صدوقي تعدادي در حدود 50 قبضه اسلحه كمري بين چند گروه تقسيم و اظهار داشته: عده‌اي كه اسلحه ندارند، قمه و كارد در زير لباس‌هاي خود پنهان نموده و در صورت لزوم از آنها استفاده شود».
در تاريخ 18/8/57 ساواك قم در مورد سفر آيت‌الله صدوقي به پاريس، اين خبر را به مركز مخابره مي‌كند: قرار است آيت‌الله صدوقي و 8 نفر از روحانيون افراطي و مخالفين در اين شهرستان، بنا به دعوتي كه از پاريس از ايشان شده، به پاريس عزيمت و پس از پيوستن به آيت‌الله خميني، ترتيب تشكيل و اعلام حكومت جمهوري اسلامي ايران را در پاريس داده شود و در مقرّ آن در پاريس و تحت نظر خميني، برنامه‌هاي آينده را تنظيم نمايند».
سرانجام وي در تاريخ 13/8/1357 به طرف پاريس پرواز مي‌كند.
طبق گزارش نمايندگي ساواك در فرانسه، محور مذاكرات آيت‌الله صدوقي با امام خميني، در مورد اعتصابات بازار و چگونگي ساماندهي مبارزات مردم و جلوگيري از فشار بيش از حد به كسبه بوده است.
با فرا رسيدن محرم سال 57، كه امام ماه پيروزي خون بر شمشيرش لقب داد، دامنه‌ي مبارازت مردم گسترش غيرقابل محاسبه‌اي يافت. رژيم، شرط برگزاري مجالس عزاداري سالار شهيدان را منوط به كسب اجازه از شهرباني و كلانتري‌ها كرده بود و در رسانه‌هاي گروهي خويش بر اين مطلب اصرار مي‌ورزيد. امام طي پيامي به عموم توصيه كردند كه به رغم انف رژيم در برگزاري مجالس خويش از شهرباني و ساواك اجازه نگيرند.
آيت‌الله صدوقي نيز طي سخناني در مسجد حظيره در اين باره مي‌گويد: «به مبارزه‌ي خود ادامه بدهيد و هيچ‌كس حق ندارد براي مجالس و غيره از شهرباني اجازه بگيرد. اگر شهرباني مجلس را به علت اجازه نگرفتن تعطيل كرد، بلافاصله مطلب را درشت بنويسيد و بالاي محل الصاق و نصب كنيد».
در پي انعكاس اين نظر بين مردم، به اعتراف شهرباني يزد، هيچ‌كس براي برقراري مجلس عزاداري به آنان مراجعه نمي‌كند».
به دنبال حركت انفعالي مأمورين ژاندارمري در جمع‌آوري عكس‌هاي امام خميني از ميان مغازه‌ها، وي اعلام اعتصاب مي‌كند. پس از اين اعلام، رژيم به گونه‌اي سراسيمه تصميم به تشكيل شوراي تأمين استان مي‌گيرد و به صورتي آشكارا عقب‌نشيني مي‌كند. «شوراي تأمين استان يزد تشكيل و به او اطمينان داده شود كه مأمورين از اين تاريخ به بعد با عكس‌هاي امام خميني كاري نخواهند داشت».
آيت‌الله صدوقي با تشكيل «كانون معلّمان» در يزد به سازماندهي معلّمان و فرهنگيان پرداخته، اعتصاب بزرگ فرهنگيان را به راه مي‌اندازند. به دنبال تشديد فشارهاي مردم يزد به رهبري آيت‌الله صدوقي در تاريخ 17/10/57 رييس ساواك يزد طي گزارشي به مركز، در واقع مراتب انحلال ساواك را اعلام كرده و از عدم امنيت براي خبرچينان و نيروهاي ساواك خبر مي‌دهد و پرونده‌ها و مدارك مربوطه را به شهرباني منتقل مي‌كند.
به دنبال تحصن روحانيت مبارز در دانشگاه تهران، آيت‌الله صدوقي نيز به جمع آنان پيوسته در پي بازگشت پيروزمندانه امام در روز 12 بهمن، آيت‌الله صدوقي پس از ديدار با رهبر و مراد خود، روز 13 بهمن به يزد بازمي‌گردد و مردم يزد از وي استقبالي بي‌نظير به عمل مي‌آورند.

با پيروزي انقلاب در 22 بهمن‌ماه سال 57، آقاي صدوقي براي تدوين قانون اساسي جمهوري اسلامي از يزد راهي مجلس خبرگان شده و در اين مجلس، بُعد ديگري از شهامت و رشادت خود را در تدوين اصل ولايت فقيه، به منصه ظهور مي‌رساند.
با ظهور فاجعه‌ي دلخراش زلزله خراسان، او علي‌رغم كِبَر سن، به دستور امام براي كمك‌رساني به آسيب‌ديدگان، به آن سوي مي‌شتابد و با حضور خود، مرحمي بر جراحات مردم زجركشيده‌ي آن سامان مي‌نهد.
امامت جمعه و نمايندگي امام
امامت جمعه و نمايندگي امام، مسئوليت ديگري است كه او بدان شرف مي‌بخشد و از عهده‌ي اجراي آن در راستاي حل مشكلات مردم، تعديل تندروي‌ها، تحريض مردم به بازسازي استان و كمك به محرومان و مستضعفان به نيكوترين وجه برمي‌آيد.
او با درايت و كارداني و مديريت بالاي خود به گونه‌اي عمل مي‌كند كه در طول سال‌هاي بحراني اول انقلاب كه هر روز ايران‌زمين شاهد توطئه‌اي بود استان يزد از كمند توطئه‌هاي گوناگون در امان مي‌ماند. در روزهاي آغازين بعد از پيروزي، لانه‌هاي توطئه و فساد گروهك‌هاي چپ و راست، را تعطيل مي‌كند و بساط آنان را برمي‌چيند و هر حركت خزنده‌ي دشمن را در نطفه خفه مي‌كند. با شروع جنگ تحميلي، سيل كمك‌هاي مردمي و نيروي انساني را از يزد راهي جبهه‌هاي نبرد مي‌كند و خود نيز در بعض عمليات افتخارآفرين حضور مي‌يابد و گرمابخش فضاي جبهه‌ها مي‌شود كه شورانگيزترين حضور او در عمليات غرورآفرين بيت‌المقدس و فتح خرمشهر بود. او در شهادت اولين شهيد محراب، «مدني» را «اسوه» مي‌خواند و قاتلان او را دشمنان كوردل و فريب‌خوردگان ابرقدرت‌ها مي‌نامد. او مي‌نويسد: «مكتبي كه با خون علي‌ها پايه‌گذاري شده، بايد با خون امثال مدني‌ها آبياري شود...».
در شهادت دومين رفيق راه خود مي‌نويسد: « و اي امام! ملت ما در مكتب حسين (ع) اين مسئله را به خوبي دريافته كه مرگ در بستر براي شخصيتي چون آيت‌الله دستغيب كم بود».
همچنين مي‌نويسد: «و همه‌ي ما آمادگي براي اين‌چنين مسايل را داشته و داريم».
تا اين‌كه در يك روز گرم كويري ناگهان صداي جمهوري اسلامي ايران، خبري جانكاه را چنين اعلام كرد:«شنوندگان عزيز توجه فرماييد، شنوندگان عزيز توجه فرماييد با كمال تأسف اطلاع حاصل شد كه حدود ساعت يك و نيم بعد از ظهر امروز جمعه يازدهم تيرماه 1361 عالم رباني، مجاهد خستگي‌ناپذير، آيت‌الله صدوقي يار امام و امت و نماينده‌ي امام و امام جمعه‌ي يزد با دهان روزه، در محراب نماز جمعه به شهادت رسيده است....».
آري چند لحظه پس از پايان نماز جمعه، با زبان روزه و در سن 75 سالگي.
و بدين سان دفتر عمر سراسر زهد و تلاش و خدمت و جهاد و مبارزه‌ي وي بسته مي‌شود و حيات جاودان و ابدي در جوار رحمت الهي – با نيل به فيض شهادت – آغاز مي‌گردد. بعضي راديوهاي بيگانه اعلام كردند: «مرد شماره‌ي 2 انقلاب ايران ترور شد».
به فرموده‌ي امام خميني: «چه كسي اولي به شهادت است در عصري كه استكبار جهاني و فرزندان خلف آن در داخل و خارج اسلام عزيز را تهديد مي‌كنند؛ از امثال شهيد بزرگوار ما و فقيه متعهّد و فداكار اسلام شهيد صدوقي عزيز رضوان‌الله تعالي عليه؛ شهيد بزرگي كه در تمام صحنه‌هاي انقلاب حضور داشت و يار و مددكار مستمندان بود و وقت عزيزش را صرف در راه پيروزي اسلام و رفع مشكلات انقلاب مي‌كرد و براي خدمت به خلق و انقلاب سر از پا نمي‌شناخت».
منبع: كتاب ياران امام به روايت اسناد ساواك
چگونگی شهادت آیت الله صدوقی از زبان محافظان ایشان
هنگامی آه آقا کفش هایشان را می پوشیدند دست راستشان در دست چپ من بود آقا کفش ها را پوشیدند و می خواستند خارج شوند که تکانی خوردند. به چهره آقا نگاه کردم. دیدم شخصی از پشت سر آقا را محکم چسبیده است البته گردن آقا را محکم گرفته بود. بدنم می لرزید. وحشت و دستپاچگی تمام وجودم را فرا گرفته بود. نمی دانستم چه بکنم، مسئله آن چنان با سرعت انجام شده بود که قدرت فکر کردن از من سلب گردیده بود تعدادی از برادران پشت سر آقا قرار داشتند و تعداد کمی هم جلوی آقا بودند آنهایی که پشت سر آقا قرار داشتند همگی مجروح شدند که اکنون بستری می باشند مانند برادر تقوی، رضایی، تقی زاده و اوران همچنین برادر بهاری خواه هم در محل انفجار بود که او سالم ماند و مثل اینکه در جلوی آقا قرار داشت.
دست آقا همچنان در دست من بود. برادرانی که پشت سر آقا قرار داشتند مشغول جدا کردن مهاجم از آقا بودند. من هم همین طور دست آقا را در دست چسبیده بودم، مهاجم محکم گردن آقا را چسبیده و از عقب می کشید و برادران پاسدار سعی داشتند او را از آقا جدا کنند که یک باره صدای انفجار زمین را لرزاند.
بعد از انفجار آقا از پشت سر به زمین خوردند ولی شخص منافق از آقا جدا شده به فاصله یک متری روی زمین درغلطید. این انسان از خدا بی خبر حدود ده دقیقه ای زنده بود هیچ چیز نگفت بعد قدری سر و چشم و دست راستش را حرکت داد و بعد به درک واصل شد. آقا از ناحیه پشت به سختی مجروح شده بود .بعضی ها شاید فکر کنند که آقا در اثر خفگی ناشی از فشار دست های منافق به دور گردن ایشان حلقه شده بود به شهادت رسیده اند ولی این کاملاً اشتباه است چون آقا در اثر انفجار شهید شدند.
آقا تا قبل از انفجار در قید حیات بودند چون من به چهره ایشان نگاه می کردم البته منافق سعی داشت حتی اگر بتواند قبل از انفجار آقا را از طریق خفگی نیز شهید نماید ولی نتوانست. شخص منافق دارای قد و هیکلی متوسط بود شاید طول قدش به 170 یا 175 سانت می رسید و وزنش به 65 کیلوگرم بالغ می گردید.
وی افزود: در مورد شهادت خواهرها باید بگویم، صدای شدید انفجار و خروج و هجوم مردم موجب شهادت خواهران شد زیرا آنها می خواستند از در مسجد ملا اسماعیل خارج شوند که زیر دست و پا و بر اثر هجوم شهید شدند.
«برادر بهاری خواه» که در لحظه انفجار نارنجک و شهادت آیت الله صدوقی شانه به شانه و نزدیک ایشان قرار داشته اند در مورد چگونگی شهادت آیت الله صدوقی می گوید:
من جلوی حاجی آقا و شانه به شانه ایشان بودم. در قسمتی از صحن که فرض نبود کفش ها را جلوی پای حاج آقا گذاردم. کفش ها که جفت شدند خودم حدود نیم متری فاصله گرفتم و جلوتر رفتم تا ایشان بهتر و راحت تر بتوانند کفش هایشان را بپوشند در این هنگام من نیم خیز بودم. حاجی آقا پای راستش را بلند کرده بودند تا در کفش کنند که ناگهان دیدم یک جوان نسبتاً بلند قد که لباس نظامی به تن داشت مثل لباس کار ارتشی ها و روی جیبش و سمت راست و چپ یقه اش علامت دو تفنگ به صورت ضربدر دوخته شده بود از پشت سر و از میان دو برادر محافظ آقا که پشت سر ایشان حرکت می کردند یعنی برادر تقوی و رضایی گذشته و محکم گردن آقا را گرفته است در این لحظه احساس کردم که آقا به عقب کشیده می شوند و علتش این بود که شخص منافق آقا را با خود به عقب می کشید. در این هنگام ناگهان انفجار رخ داد و آقا به زمین افتادند. امماء آقا بیرون ریخته شده بود بچه ها بلافاصله آقا را به ماشینی که در فاصله هفت هشت متری محل حادثه پارک شده بود رساندند ولی متاسفانه آقا همان جا بعد از جریان انفجار به شهادت رسیده بودند.






خاطرات
 آیت الله خلخالی :
شهادت حضرت مستطاب آیت الله حاج شیخ محمد صدوقی یکی از خسارات جبران ناپذیری است که به این زودی ها قابل جبران نیست. این روحانی و فقیه عالیقدر چه آن زمان که در قم بودند و چه در یزد. منشاء برکات بزرگی برای طلاب علوم دینیه و مردم مستمند به شمار می آمدند و در واقع یکی از ذخائر حوزه های علمیه ایران و نجف به حساب می آمدند.
معظم له در سال 1349 قمری وارد حوزه علمیه قم شده اند و از همان اوان ورود مورد توجه علمای بزرگ منجمله مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری موسس حوزه علمیه قم گردیده اند تمام امور مالی مرحوم حائری و پس از رحلت ایشان امور مالی حوزه علمیه قم، که از ناحیه سه نفر زعمای حوزه قم یعنی آیت الله مجاهد حاج سید محمد تقی خوانساری ـ حضرت آیت الله سید محمد حجت کوه کمری و حضرت آیت الله آقای صدر اصفهانی پرداخت می شد,با دست با کفایت و امامت آیت الله صدوقی در میان طلاب علوم دینیه و سایر مستمندان اهل قم تقسیم می گردید. در واقع امانت و تقوی و کیاست و حافظه ای که علمای بزرگ از ایشان سراغ داشتند این کار مشکل و سنگین و پر مسئولیت را به عهده بلند مرتبه ایشان گذاشته بودند و پس از ورود حضرت آیت الله العظمی آقای حاج آقا حسین بروجردی از بیمارستان فیروز آبادی حضرت عبدالعظیم (ع) به قم ,یگانه کسی که متکفل امور مالی حوزه علمیه قم گردید, آقای صدوقی امین بودند. 
یادم هست که ایشان در حال راه رفتن و قبل و بعد از درس دستور پرداخت شهریه طلاب علوم دینیه را صادر می کردند. حافظه قوی این  والامقام زبانزد بود. اکثر طلاب علوم دینی را با اسم کوچک و فامیل بیان می کردند، و این می رساند که اسامی طلاب علوم دینی در ذکر و حافظه قوی ایشان کاملاً مضبوط است. ایشان شب ها در درس آیت الله صدر و روزها در درس آیت الله خوانساری و مرحوم حجت و سپس در درس آیت الله بروجردی در محوطه مدرسه فیضیه شرکت می کردند.
و بعد از تمام شدن درس آقایان، نوبت به خود آیت الله صدوقی می رسید که در زیر ایوان شرقی مدرسه فیضیه تدریس می کردند دروس ایشان عبارت بود از دو جلد «لسه» و «رسائل» و «مکاسب» و هر دو جلد «کفایه».
یادم هست به قدری روان و سلیس درس می گفتند که این شیوه موجب شده بود که اکثر طلاب به سوی معظم له کشیده شوند. و باز یادم هست که اکثر عبارات «لسه» «رسائل» و «مکاسب» را از بر و بدون مراجعه به متن کتاب بیان می کردند و خلاصه ی درس را می گفت و برای سر حال آوردن طلاب،  شوخی های بسیار ی را عنوان می کردند که طلاب را به وجد و حال می آوردند و به اصطلاح شارژ می کردند.
آیت الله صدوقی، همان گونه که خود به زندگی طلبگی اشاره کرده اند، با اینکه از امکانات مالی وسیعی برخوردار بودند. مقید بودند که از بیت المال استفاده نکنند. لذا به هر وسیله ای که بود در اطراف قم باغ و یا مزرعه ای اجاره می کردند که از درآمد و حاصل آن معیشت خود و خانواده خویش را تامین می کردند.
حرفهایی که می خواهم نقل کنم از شخص خود ایشان نقل می کنم.
متفقین پس از ورود به ایران رضاخان پهلوی قلدر را از ایران بیرون کردند و او با ماشین خود از راه قم و اصفهان و یزد و کرمان و بندرعباس به ژوهانسبورگ برده شد وقتی که میان قم و اصفهان در (رحمت آباد دلیجان) ماشین وی پنجر می شود. می خواهد تا ماشین درست شود، قدری در سایه درخت و جای خنکی استراحت کرده در اطراف باغی به چشم می خورد. که رضا عصا به دست به طرف باغ روانه می شود، معلوم می گردد که باغ در اجاره آیت الله صدوقی است و به ایشان خبر می دهند که رضا خان می خواهد به اصطلاح به باغ اجلال نزول کنند!!
آیت الله صدوقی چون متوجه جنایات پهلوی در حق تمام ملت ایران مخصوصاً طلاب علوم دینی و حوزه علمیه قم بودند و یاد داشتند که که این جانی با دستور اربابان خود در باره دین اسلام و مسلمانان و زنان و مردان چه جنایت هایی مرتکب شده بود، لذا فوراً به باغبان می گویند بدو و به پهلوی بگوید که باغ ملک شخصی است و زن و بچه آنجاست و شما به باغ نیائید.
با اینکه باغبان این مطالب را با رضاخان در میان می گذارد ولی آن خبیث گوشش به حلال و حرام و زن و نامحرم بدهکار نبود و حالا هم که در حال فرار و اخراج است، بدون توجه به طرف باغ روانه می شود.
آیت الله صدوقی می بیند که این مرد قلدر می خواهد به زور وارد باغ شود، لذا عمامه بر سر گذاشته و لباس روحانیت را به تن می کند و در باغ با کمال ترشروئی و به هر قیمتی که شده با کمال خفت و خواری پهلوی را از اطراف باغ دور می کند. او قریب سه ساعت در میان آفتاب نشسته بوده تا ماشین با وسائل ابتدایی آن زمان درست شود و راه بیفتد این حرکت انسانی، یک نمونه کامل از عکس العمل در مقابل مجسمه ظلم بود که با دست حضرت آیت الله صدوقی در حق این خائن عمل شد و نشان داد که اهل علم در هر موقع مناسب بر آن بودند که انتقام خون ملت ستمدیده را از دودمان ننگین پهلوی بکشند.
این جریان بعدها بیخ پیدا کرد و به شاه و فرح حین ورود ایشان به یزد گزارش شد و شاه می خواست در این باره آیت الله مجاهد را مورد اذیت و آزار قرار دهد ولی متوجه شدند که معظم له در یزد و اطراف آن بلکه سراسر ایران طرفدار دارد و قضیه به این آسانی تمام نخواهد شد. از جریان شوم چشم پوشی کردند و به گرفتن باغ بزرگ و زیبا از یکی از پولداران یزد اکتفا نمودند و به تهران بازگشت.
یادم نمی رود که آیت الله صدوقی خانه محقری در حاشیه غربی  قم داشتند و من در حاشیه شرقی آن اطاقی اجاره کرده بودم و صبح و شب با ایشان دیدار می کردم.
در سال 1329 ـ 1330 فدائیان اسلام منجمله مرد شماره یک آن آقای سید محمد واحدی مورد تعقیب رکن دو و شهربانی قم قرار گرفت و ایشان به منزل آیت الله صدوقی پناه آوردند و ایشان آقای واحدی را در  پشت آینه بزرگ جا داده بودند و دو مرتبه مامورین شهربانی و رکن دو نصف شب به منزل هجوم آوردند تا آقای واحدی را در آن خانه دستگیر کنند ولی با شیوه ای که آیت الله صدوقی به کار بسته بودند به مقصود خود نرسیدند و با عذرخواهی خانه او را ترک گفتند.

...با همان کسالت و تن خسته ,نیمه شب به رفسنجان آمدند و پس از دیدار با ما روانه جیرفت و ایرانشهر و زاهدان و خاش شدند و به تبیعیدی ها سر زدند تا به دستگاه نشان دهند که طلاب علوم دینیه از پشتوانه قوی مردمی برخوردار می باشند و بر همگان معلوم و آشکار است که اولین اعلامیه تند و کوبنده علمیه «علم» از شهرستان ها، در جریان انجمن ایالتی و ولایتی از طرف آیت الله صدوقی بود، که مطلع و عنوان آن این بود.
ترا تیشه دادند هیزم کنی         ندادند که بنیاد مردم کنی
و شعر عربی دیگر:
و ان کنت لاندری قتلک مصبه         و ان کنت ندری فالمصبه اعظم
آیت الله صدوقی قداست، اسلامی بودن و صددرصد دینی بودن قیام امام خمینی را با سابقه طولانی که با امام داشتند و از روش و اعتقاد صحیح ایشان به خوبی آگاه بودند و می دانستند و لذا پس از بازداشت امام از طرف ساواک و پاکروان معدوم، ایشان تصمیم گرفتند که با علمای یزد به طرف تهران مهاجرت نمایند و قبل از حرکت با تمام علمای طراز اول شهرستان ها تماس تلفنی برقرار کردند و به تعدادی از آنها مخصوصاً آیت الله شیخ بهاء الدین در شیراز قاصد فرستادند و با آیت الله صالحی در کرمان و آقای کفعمی در زاهدان و آیت الله خادمی در اصفهان به وسیله نامه و قاصد و تلفن صحبت و مشاوره نمودند تا زمینه مهاجرت همه علمای شهرستان ها را به تهران فراهم آوردند و خود با چند نفر از علمای یزد به طرف تهران عزیمت کردند و در یکی از مجالس که در منزل آیت الله حاج میرزا عبدالله برقرار بود و راجع به برگزاری مراسم پانزده خرداد صحبت بود، ایشان پافشاری داشت که آیت الله صدوقی چندین ماه در تهران بماند . نتیجه ای که در این هجرت گرفته شد این بود که رژیم باید با روحانیت مبارز کنار بیاید و زیاد سر به سر آنها نگذارد و آن ها را از زندان آزاد کردند و ایشان دوباره به قم آمدند. تا کار منتهی به احیاء کاپیتولاسیون  شاه و حسنعلی منصور شد و امام قیام فرمودند و آیت الله صدوقی باز مانند شعله پر فروغ و موجی توفنده پشت سر امام و حرکت اصیل اسلامی را گرفتند و تعداد زیادی از علمای ایران وقتی ملاحظه کردند که آقای صدوقی اعلامیه دادند, اعلامیه صادر نمودند.
مدارک موجود و زنده در اسناد ساواک موجود است که دستگاه خودکامه به فکر تبعید و یا حبس ایشان بوده و  چون موقعیت بسیار عالی و مردمی آیت الله را درک می کرد از این کار منصرف شده است.
در موضوع شورش حزب خلق مسلمان به رهبری آقای شریعتمداری ایشان از  قم با او در تبریزتماس برقرار می کنند و او به عنوان یک مشاور امین، از او می خواهند که دست از کارهایش بردارد و وقتی متوجه گمراهی و عدم اصلاح او می شود , توصیه می کند که از تبعید ایشان چشم پوشی شود، ولی تلفن و برق خانه ایشان قطع گردد تا شاید ایشان از راهی که می روند برگردند.
 آیت الله صدوقی وقتی که از روز اول قدم در این راه گذاشته بودند، تا پای جان به خدای لایزال لبیک گفته بودند.
باید بگویم که ارتباط آیت الله و شهید محرابمان صدوقی بزرگ هیچ گاه با امام قطع نبوده است. ایشان برای ادامه پرداخت شهریه حوزه علمیه قم و نجف که از طرف امام داده می شود کمک های شایان کردند و همیشه یکی از استوانه های محکم مالی طلاب علوم دینیه بوده اند ـ و امام امت مسایل و جریانات را با ایشان در جریان گذاشتند.
پس از فوت حضرت آیت الله آقای سید محسن حکیم «قدس الله سره» آیت الله صدوقی همه مردم یزد و حومه را به طرف امام سوق دادند. به طوری که دامنه این کار تا کاشان و اصفهان و رفسنجان و کرمان و زاهدان و بندرعباس گسترش پیدا کرد و جنوب شرقی و مرکزی ایران به وسیله آیت الله صدوقی همگی تقریباً مقلد امام شدند.
از اولین کسانی که در پاریس (نوفل لوشاتو) خدمت امام و امت مشرف شدند آیت الله صدوقی بود که 12 روز در خدمت امام بودند و از برکات وجود امام استفاده کردند و با دست قوی و پر به ایران برگشتند و اعتصابات سرتاسری ایران را تداوم دادند.
از جریاناتی که در روزهای اقامت آیت الله صدوقی در پاریس اتفاق افتاد ملاقات فرح دیبا با یکی از روحانیون نجف بود که با عکس العمل شدید آیت الله صدوقی مواجه شد و ایشان در یک تلگرافی این ملاقات را نکوهش کردند و متذکر شدند که این در واقع از پشت خنجر زدن به نهضت مقدس و دینی و اسلامی ملت مبارز ایران به رهبری امام خمینی است. گفته بودند که ما هیچ گاه در باره شما چنین گمانی نمی کردیم. اگر کاری نمی توانید صورت دهید چرا حرکت مخالف انجام می دهید؟
و آن اعلامیه در سرتاسر ایران پخش شد و همگان را از فکر صحیح آیت الله صدوقی پشتیبانی کردند.
آیت الله صدوقی در سالهای 1327 ـ تا 29 و 30 همیشه پشتوانه بزرگ و قابل اعتماد مالی و فکری و سیاسی برای فدائیان اسلام بودند. کمک های مالی و سیاسی ایشان «شهید نواب صفوی» و «شهید واحدی» را بی اندازه تشویق می کرد و ایشان در شب وارد کردن جنازه منحوس رضا پهلوی فعالیت چشم گیری داشتند که کسی برای جنازه او در قم نماز نخواند و تظاهراتی که در مدرسه فیضیه علیه ورود جنازه حین وارد کردن آن به صحن صورت گرفت زیر نظر و هدایت چند نفر منجمله آیت الله صدوقی بود.
آیت الله صدوقی نه تنها یک مدرس با کفایت برای طلاب علوم دینیه بود,بلکه یک پدر دلسوز و مهربان برای آنهایی بودند . جلسات سری و خصوصی ایشان با طلاب علوم دینی پای درخت توت مدرسه فیضیه معروف است.
آیت الله صدوقی ملجایی برای همه طلابی بودند که تحت پیگرد قرار داشتند. یک روز با خانواده در یزد پس از صرف ناهار و استراحت مختصر در بیت ایشان ,ما نخواستیم آقا را از خواب بیدار کنیم و با خانم خداحافظی کردیم و سوار ماشین در حال حرکت بودیم یک وقت دیدیم که آیت الله صدوقی با پای برهنه پای ماشین هستند که این حرکت انسانی ایشان بی اندازه ما را شرمنده کرد. این است معنی «عالم ربانی» و عمر سراسر پر برکت و طولانی ایشان.
ولی گروهک های نادان و عقده ای تصمیم گرفتند یاران دلسوز و باوفا و صمیمی و مبارز و دلباخته امام را یکی پس از دیگری از مردم بگیرند و با این حرکت شوم و ضد انسانی و ضد مردمی می خواهند به آمریکای جهان خوار خدمت کرده باشند. چرا می گوئیم آمریکا برای اینکه ملت بزرگ ایران زیر هدایت و کیاست و سیاست و رهبری روحانیت مبارز و امثال آیت الله صدوقی که از امام امت الهام می گرفتند توانستند قدرت جهنمی آمریکا را در ایران بلکه در منطقه به افتضاح کشانند.
آنها مستشاران نظامی آمریکا و اسرائیل را با کمال خواری از ایران بیرون راندند .روحانیت مبارزه یک شبه، تمام تار و پود و اساس اهریمنی فراماسونی و فئودالی و زمین خواری و احتکار و هزار فامیل دودمان ننگین پهلوی و وابستگان آنها را در ایران نابود کردند. ملت بزرگ ایران و در راس آن روحانیت مبارز آمریکا را شکست داد که در تاریخ چند صد ساله دنیا همچو شکستی نصیب آنها نشده بود. آنها هم در صدد انتقام از ملت ایران برآمدند و با خیال واهی و چون درک درستی از انقلاب ایران نداشته و ندارند به ترور شخصیت های روحانی و زعمای بزرگ پرداخته اند تا شاید بال و پر امام کنده شود و آنها و آمریکا که از درب رفته و از پنجره دوباره به ایران بازگردند و حال آن که دیگر کار آمریکا در ایران الی الابد تمام است و آلت دست آنها منافقین خلق می خواهند چند صباحی دل خوش کرده و عقده های درونی خود را روی خون شهیدان  خالی کنند و حال آنکه آنها گور خود را کنده و با دست خود تمام حیثیت خود را بر باد فنا داده اند.
ملت ایران تصمیم خویش را در باره آنها گرفته است و آنها خود بهتر از دیگران می دانند که دیگر هیچ گونه پایگاه مردمی در ایران ندارند. تنها گاه و بیگاه از پاریس زوزه می کشند و در ایران دست به ترورهای ناجوانمردانه و نابخشودنی می زنند و با این عمل شیطانی خود فقط دل آمریکا و ریگان و میتران و بگین و صهیونیزم بین الملل و سلطنت طلبان پاریس را خوشحال می کنند و حال آنکه
حال گرگان و سگان از هم جداست         متحد جانهای مردان خداست.

کارهای عام المنفعه و خیر حضرت آیت الله صدوقی را نمی توان در این مختصر بنویسیم. ما اشاره می کنیم تا ملت شهید پرور ایران بدانند تا چه گوهر گرانقدری را از دست دادند. تربیت و بارور کردن و به ثمر رسانیدن یک روحانی عظیم الشان به این آسانی امکان پذیر نیست. سال های طولانی باید بگذرد و با زحمت طاقت فرسا تا نتیجه و خلاصه فیض اقدس و فیض مقدس و مظهر اسماء و صفات خداوندی و تجلی ذات حق در عالم ناسوت تا گوهری چون «صدوقی» بار آید و حاصل رفت و آمد متجاوز از پنجاه هزار روحانی به حوزه عملیه گردد. این اشخاص در عالم وجود پیدا شده اند تا مظهر لطف و کرم خداوندی شوند و این دژخمیان کوردل این گونه افراد برجسته و ممتاز را فقط برای خوشی دل آمریکائیان از ملت ایران گرفتند و خداوند قهار در مرصاد و کمین گاه ستمگران است و جزای آنها را هر چه زودتر خواهد داد.
1ـ با دستور آیت الله صدوقی قبل از انقلاب تعداد بیشماری از قنوات زابل و سیستان و قسمت بلوچستان لایروبی و مورد استفاده مردم بی پناه آن منطقه قرار گرفت.
2ـ با دستور ایشان مدرسه مناسبی در مشهد خریداری و در اختیار طلاب علوم دینیه خراسان قرار گرفت.
3ـ مدرسه طلاب علوم دینی در بندرعباس با کوششی پی گیر ایشان روبه راه شد که البته نواقص آن برطرف نشده است.
5ـ مناطق زلزله زده طبس با کوشش پی گیر و مداوم ایشان و آقای خامنه ای و سایر خیراندیشان بازسازی شد و این حرکت در حالی صورت می گرفت که خفقان دستگاه بر تمام ایران مستولی بود.
6ـ بازسازی مناطق زلزله زده گلبافت کرمان تا قسمت هشتادان و مناطق گرمسیری شهدا و مناطق سردسیری اطراف ماهان و بم. با نظر مستقیم ایشان و امر اکید امام جامه عمل به خود گرفت که اگر ایشان در این کار اقدام نمی کردند.
 چه باک که قاضی طباطبایی و مطهری و بهشتی و مدنی و دستغیب و آیت الله مجاهد آقای صدوقی را از دست بدهیم و مسلماً این آخرین قربانی ما نخواهد بود و این رشته سر دراز دارد ولی بالاخر ه اسلام پیروز است و دشمنان دین، همواره در ذلت و خواری خواهند بود.

حجت الاسلام محمد جواد حجتی :
مرا به مقتضای کرمانی بودن بر سر راه کرمان به تهران و بالعکس سفرهای  فراوان از یزد بود و دیدار ضروری از استوانه و ستون محکم این شهر، مرحوم آیت الله صدوقی و بیش از اینها مرحوم صدوقی از زمان مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم یزدی در قم. دوست و آشنا بودند و وقتی کرمان می آمدند، منجمله از پدرم دیدار می کردند.
از آن چه از این دیدارها مربوط به انقلاب است می گویم. در میان ایام 1342 در سفری از قم با اعلامیه ها و پیام هایی از امام و سایر آیات به کرمان می رفتم و بر سر راهم به یزد ,شبی بود که به یزد رسیدم .با آیت الله صدوقی در مسجد دیدار کردم. گفتم جلسه ای خصوصی فراهم نمائید و علمای شهر را دعوت کنید که پیامی از قم دارم.  و شب را به نظرم در منزل برادرمان آقا شیخ محمد علی ربانی یزدی گذراندم و فردا ـ فکر می کنم پیش از ظهر ـ  آن جلسه فراهم آمد. به طوری که به خاطر دارم نامه ی امام قرائت شد و نیز اعلامیه هایی به نظر آقایان رسید و بعد پیام امام که شب های یکشنبه آقایان علماء جلسه ای داشته باشند ولو هیچ کار لازمی نباشد همین که در تمام ایران علما جلسه دارید اثر زیاد دارد امام عاشق علما بود.
من عصر آمدم آن وقت هنوز همه منزل های مجاورمسجد را نخریده بودند و آجر و خاک و همه لوازم بنایی تلمبار آنجا ریخته بود و آقای صدوقی درس "مکاسب" می دادند و چند نفر از طلاب حاضر بودند بعد از درس  از تنهایی شان و عدم همکاری لازم از سوی آنها که ازشان انتظار می رود سخن گفت و بعد با هم به سراغ استاد و عمله هایی که مشغول کار بودند رفتیم و ایشان مراقبت نموده و دستورات لازم و پرس و جوهای ضروری را کردند تا به هنگام نماز مغرب.

پس از آزادی از زندان، با آقای شیخ محمد علی صدوقی دیدار کردم, ایشان گفت کرمان که می روی سری به ما بزن ؟ زنگ زدیم که با قطار می آیم در ایستگاه یزد آقا شیخ محمد علی صدوقی آمده بودند به استقبال من.
چمدان سنگینم را دوان دوان برد به سوی ماشینی که آورده بود، رفتیم منزل. هوا بسیار سرد بود. فکر می کنم ایام آخر ماه صفر بود. در منزل آیت الله صدوقی روضه خوانی بود و بهلول معروف که برای اولین بار می دیدیمش منبر رفته بود. و هی شعر می خواند از اشعار خودش که می گفت در زندان افغانستان سروده است و بالغ بر 200 هزار بیت است و مرحوم آیت الله صدوقی و تعداد معدود مستعمین جلسه گوش می کردند . بعد هم در آن محضر مبارک، از هر دری سخنی می رفت که همه اش دلنشین بود و آرام بخش.
خاطره ی سفر تبعید ایرانشهر و دیدار آیت الله صدوقی را از ما که برادرمان آقای خامنه ای فرموده اند, من تکمیل کنم. عنصری بود که آن شهید بزرگوار، با عده ای از همراهان وارد منزل ما شدند در حالی که کمی ناراحت بودند و غرولند می کردند. آقای راشد یزدی و آقای ربانی و چند تن دیگر همراهشان بودند. گفتند: مامورین شهربانی مزاحم ما شده اند که شما کی هستید و کجا می روید؟ و ما در پاسخ آنها گفته ایم که حضرت آیت الله صدوقی هستند و ما همراهیان ایشانیم و آقای صدوقی بی اعتنایی کرده اند و جواب نداده اند.
خدا بر درجاتشان بیفزاید. خسته و کوفته، تکیه داده بودند و با آن شمایل خاص، سرشان را به این طرف و آن طرف تکان می دادند و همراهیان سخن می گفتند. در منزل را زدند، رفتم پشت در، مامور شهربانی بود گفت آقایان باید بیایند شهربانی خودشان را معرفی کنند من از جا در رفتم که چقدر شما بی ادب و بی معرفت هستید. آیت الله صدوقی را نمی شناسید و در را بستم آمدم نشستم. هنوز چند لحظه نگذشته بود یک درجه دار آمد و همان حرف ها را تکرار کرد به او بیشتر تندی کردم و گفتم بگو افسرت بیاید و پس از نیم ساعت افسر آمد. گفتم این مامورینتان را ادب کنید و به آنها حالی کنید که شخصیت ها را بشناسند. این به من می گوید آیت الله صدوقی بیایند شهربانی خدا عاقبت بخیرش کند. افسر را که عذرخواهی کرد و ادب به خرج داد و رفت و بعد مغرب و آن نماز جماعت گرم که آقای خامنه ای از آن یاد کرد.
در مجلس خبرگان دست قضا، من و چند تن از این شهدای پر افتخار را در یک کمیسیون قرار داده بود با مرحوم شهید آیت الله مدنی و شهید دکتر باهنر و شهید آیت الله صدوقی که در یک کمیسیون بودیم.
خدا حفظ کند آیت الله طاهری امام جمعه اصفهان را. ایشان هم از جمله ی آن کمیسیون بودند که فهم من ینظر. ما به مقتضای سن و سالمان بحث و بررسی بیشتر و جدی تر می کردیم و مرحوم آیت الله صدوقی از کسانی بود که پاره ای از مطالعه ی کلام و سخن ها سخت رنج می برد و چه در جلسه علنی و چه در جلسات مشترک و چه در جلسه ی کمیسیون. پاره ای از سخنان را اضافی می دانست و به سرعت عمل معتقد بود.
آخرین بار در بیرون منزل امام زیارتشان کردم و آن اوایل تشکیل مجلس شورای اسلامی بود که من مقاله ای در اطلاعات نوشته بودم با عنوان" در جستجوی خط امام در مجلس "که ایشان به اخوی فرمودند مقاله را بخوان و خود گوش فرا می دادند. به هنگام بستری شدنشان در بیمارستان توفیق دیدار دست نداد و این حرمان را می نویسم «العذر عمد کرام الناس مقبول.»
مرحوم شهید آیت الله صدوقی. مردی بود خوش محضر و خوش سخن و آرام و مهربان و فعال و دانشمند و خوش ذوق و خوش فهم و خوش معامله. یزدی ها معروفند به فعالیت و پشتکار و زحمت کشیدن و دیانت و درستکاری و صحت عمل. حالا تو ببین کسی که در خود یزد بدین گونه شناخته شود، آن دیگر چیست؟ او  اسوه ای بود برای تلاش و فعالیت. اینکه او را مجاهد حسنی باید برمی خوانند سخنی است درست و به دور از هر گونه مبالغه. در زمانی که در قم به عنوان مدرسی عالی مقام درخشید و شناخته شد و تا وقتی که در حدود 30 سال پیش رحل اقامت در زادگاه خویش افکند و به تربیت محصلین علوم دینی و بازساخت مدارس علمیه و مساجد پرداخت آنی از تلاش باز نایستاد، او در زندگی مردم حضور داشت و با مردم می زیست. می دانیم که یزد یکی از قطب های فعال اقتصاد کشور ماست.
چهره مقاوم آن اسطوره مردانگی و ستون توانمند و پایدار فقاهت شهید صدوقی که با تکیه بر سلاحش، مردم را به خروش علیه استکبار و حضور همیشگی در صحنه فرا می خواند. و این مردم بودند که در ساحت قدس نماز جمعه، استمرار انقلاب را از «سرپرست فداکار» خویش آموختند و مرغان حزین آواز و خونین دل به همراه ققنوس عشق و همسرائی ملت دردمند ایران این سرود را سر می دهند که:
خطبه های جمعه را دیگر نمی خواند...
یاور مستضعفان دیگر نمی آید...

 شما اگر چندی با نمونه هایی از مسخ شدگان فکری و عقیدتی دم خور شده باشی, تعجبت کمتر خواهد شد و می توانی برای ابتکارهای وحشتناک و ددمنشانه توجیهی درست بیابی. از این نکته آسان نگذریم، رئیس جمهور، به حق توصیه کرده است که مجلس زودتر به کار لایحۀ سازمان اطلاعات کشور برسد ... ولی من به برادرم خامنه ای و برادرم هاشمی و نیز همه ی دست اندرکاران امور چنان که حضوری هم یاد آور شده ام ـ این نکته را که خودشان هم خوب می دانند یادآور می شوم که پی ریزی یک اندیشه ی روشن و جامع الاطراف اقتصادی ـ اعتقادی ـ اجتماعی ـ سیاسی ـ بین المللی بر مبنای دین مبین اسلام و آموزش های آسمانی قرآن و سنت رسول خدا (ص) و ائمه معصومین و فقه تناور و برومند که «اصلها ثابت و فرعها فی السماء» باشد...

 حجت الاسلام سید محمد خاتمی :
الذین اذا اصابنهم مصیبه قالوا انالله و انا الیه راجعون.
خدایا ما می دانیم که برای سنجش شایستگی و ظرفیت بندگانت آنان را مورد آزمایش قرار می دهی و می دانیم آن که آن که در این راه مقرب تر است ,جام بلا بیشترش می دهی.
خدایا از این بلاها و آزمایش ها شکایت نمی کنیم بلکه از تو طلب می کنیم که از این آزمایشات پیروز و سربلند بیرون بیائیم.
خدایا می دانیم که حاکمیت دین تو بر زندگی انسان و استقرار نظام الهی بر جامعه از مجرای ایمان و اراده بندگان خالص تو می گذرد. و می دانیم که
تا نبارد ابر کی روید چمن         تا نگرید طفل کی نوشد لین
خدایا از تو می خواهیم که به ما این شایستگی را عنایت کنی که به دست ما و از مسیر اراده و ایمان ما دین تو بر بندگان تو حاکم گردد.
خدایا هنگامی که مسلمانان صدر اسلام پس از گذر از یک دوره تلخ و سخت و سرشار از آزار و شکنجه و محرومیتی که از سوی مشرکان قریش بر آنان تحمیل می شد خویشتن را از متن سلطه مشرکان قریش رهانیدند و به مدینه آمدند و اساس حکومت اسلامی را پی افکندند و برخوردار از جامعه و نظام اسلامی شدند. درست در همان موقع برای آنکه آنان دچار رفاه زدگی نشوند تو آنان را از طریق وحی چنین تعلیم و آموزش دادی که اکنون شما را با ترس و خوف و از دست دادن جوانان و عزیزان و کمبود در محصولات (کمی و کمبود) آزمایش می کنیم ولی بشارت باد بر صابران یعنی کسانی که از این آزمایش سربلند بیرون آیند و آنان کسانی هستند که چون با مصیبت ها و ناگواری ها روبرو شوند می گویند انالله و اناالیه راجعون.
خدایا تو از طریق چنین آموزشی به ما آموختی که رهائی از قید سلطه بندگان سرکش تو و نجات از زیر یوغ حاکمیت طاغوت و نیل به استقلال و آزادی و شرف و عزت و سربلندی جز از طریق نشان دادن شایستگی میسر نیست. ابتدا انسان هایی که بتوانند در برابر مصائب پایدار و مقاوم باشند. انسان هایی که بتوانند و در آزمایش پیروز بیرون بیایند که برای حق و برای استقرار حق آماده فداکاری و ایثار و جانبازی هستند. چنین انسان هایی مستحق برخورداری از حکومت خدا و حاکمیت دین خدا بر زندگی و سرنوشت خویش اند.
خدایا امروز امت شهید پرور و قهرمان و معجزه آفرین ایران درست همین مرحله را می گذراند. امت و مردمی که به دنبال تحمل یکی از سیاه ترین دوران های تاریخ خویش و تحمل حاکمیت طاغوت وابسته به استکبار جهانی و با تحمل اختناق و فشار و فساد رژیم طاغوت اینک در آستانه استقرار کامل حکومت اسلامی تحت عنوان جمهوری اسلامی قرار گرفته اند. این مردم همانند مردمی هستند که از زیر یوغ قریش مکه رها شدند و به یثرب آمدند تا آن را به صورت مدینه النبی در آورند و آن را به صورت کانون تمدن و مدنیت بشری در تاریخ درآورند.
امروز این امت از زیر یوغ رژیم جبار و وابسته به آمریکا و استکبار سرمایه داری بیرون آمده است تا دین نو را حاکمیت بخشد.
این ملت خوب می داند که باید از این آیه بزرگ درس بگیرد و پیروز بیرون بیاید که ولنبلونکم بشی من الخوف و الجوع و نقص من الاموال والا نفس و الثمرات و بشرالصابرین. باید صبر و شکیبایی پایداری در برابر سختی ها از خود نشان بدهد.
باید فداکاری را در لحظه به لحظه زندگی خویش تجربه کند باید خون بدهد، ایثار کند تا مصداق صابرینی باشد که خداوند بشارت ایجاد حکومت اسلامی را به آنان داده است.
برای اینکه برخوردار از حکومت اسلامی باشیم ابتدا باید نشان بدهیم که شایسته نگاهداری و نگهبانی از دین خدائیم. باید نشان دهیم که برای پاسداری از دین خدا و حکومت  خدا حاضریم عزیزترین سرمایه های خود را و گرانبهاترین اموری که به ما متعلق است, در راه خدا بدهیم.
دین خدا و حکومت الهی را ارزان نمی دهند. باید از دریای رنج و شکنجه و خون و تحمل محرومیت ها و مصائب بگذرد تا پایه های حکومت دین خدا مستقر باشد.
خدایا تو در سالهای اول استقرار مردم در مدینه این چنین آموزش دادی و آنها را برای گذراندن یک دوران پر از رنج و سختی و محرومیت اراده کردی این دوران را گذران کنند و بگذرند تا پایه های حکومت دین خدا مستقر بشود.
خدایا این امت شهیدپرور نشان داده است که از آموزش های تو حداکثر استفاده را کرده است. ملت ما از گرانی، تورم، و از بیکاری که نقض در اموال و ثمرات است و نتیجه پایین آمدن سطح تولید و این خود نشانه سلامت انقلاب است و نشانه گذر از مرحله وابستگی اقتصادی به استقلال اقتصادی است و یک ملت برای گذراندن این مرحله باید گرانی و تورم را تحمل کند و این ملت شکیباست و مردانه گرایی را تحمل می کند.
ملت ما امروز با تمام وجود، همه امکانات مادی و معنوی خویش را در خدمت به انقلاب و پیروزی آن و مبارزه با دشمنان قسم خورده انقلاب قرار داده است.
پدران و مادران بزرگوار ما، همسران جوان این مملکت، فرزندان شجاع و ارزشمند این امت امروز به تنها از این که عزیزترین عزیزان خویش را در جبهه های جنگ اسلام علیه کفر و حق علیه باطل و یا در پشت جبهه ها و بدست مزدوران داخلی استکبار جهانی از دست می دهند گله و شکایتی ندارند که خود بزرگترین مشوق این عزیزان برای جانبازی و گام نهادن در مرحله ایثار و شهادت اند.
امروز زنان و مردان این مملکت به جای اینکه برای از دست دادن عزیزان خویش ناله کنند بر شهادت عزیزان خویش افتخار می کنند. و امروز ملت ما در حالی که یکی از عزیزترین سرمایه های اسلام و یکی از گرانبهاترین ذخائر مردمی و الهی این مملکت و تاریخ اسلام هم چون آیت الله شهید صدوقی را از دست داده است.
و با اینکه خلاء وجود این فقیه عارف و این مبارز همیشه در سنگر را با تمام وجود خویش احساس می کند و می داند که بزرگترین سرمایه را از دست داده و در عین حال که به شدت متاثر است، افتخار می کند که عزیزترین سرمایه خویش را در راه خدا داده است. می داند که خون این شهید عزیز بیش از زندگی او برای استقرار و استمرار اسلام موثر خواهد بود. می داند که این بزرگوار شاگرد و پیرو راه حسین ابن علی است و حسین ابن علی نیز باید برای قرآن و برای حاکمیت اسلام قربانی شوند. دهها هزار شهید بیش از انقلاب و دهها هزار شهید بعد از انقلاب در جبهه ها، و تحمل قهرمانانه مردم در برابر این شهادت ها نشانه آمادگی این مردم برای این است که هر بهائی را که ممکن است برای استقرار دین خدا و برای استقلال و آزادی این مملکت اسلامی بپردازد.
بهترین فرزندان این مملکت پیش پای استقرار حکومت اسلامی قربانی می شوند. چه در جبهه ها و چه در پشت جبهه ها. از آیت الله شهید مطهری و آیت الله دکتر مفتح و مجاهد سالخورده و چریک پیر همچون شهید عراقی و سردار رشید اسلام شهید چمران، گرفته تا شهدای ارزشمند هفتم تیر و پس از آن شهیدان محراب و آخرین آنها و گل سر سبد عالم اسلام در زمان ما، آیت الله شهید صدوقی عزیز است.
اینها قربانیان ارزشمندی هستند که این امت برای اسلام و برای آزادی بندگان خدا و برای مبارزه با دشمنان جهانی محرومان و بندگان خدا در پیشگاه خدا تقدیم می کند و خم به ابرو نمی آورد و می داند که این قربانی با همه عظمتش آخرین قربانی او نیست. باید آنقدر قربانی داد و آنقدر مقاومت کرد که دشمن خونخوار مایوس بشود و دست از سر این مملکت بردارد و چنین نیز خواهد کرد. به خصوص استان یزد در این زمینه و در پیشگامی در این راه افتخار بزرگی دارد. نهم فروردین 1357 که در واقع کم کم انقلاب ملت مسلمان ایران تحت رهبری حضرت امام اوج می گرفت شهرستان یزد و مردم شهید پرور یزد یکی از استان های آغاز کننده در این مسیر بودند که در چهلم تبریز آن شور و قیامت را آفریدند و تداوم انقلاب اسلامی را که از اواسط سال 1356 آغاز شده بود و در اواسط زمستان 1356 به اوج خود رسیده بود اوج و فراز بزرگتری بخشیدند.
استان یزد در واقع شروع کننده این انقلاب است. در کنار قم و تبریز و پس از انقلاب نیز قربانیان فراوان و فداکاری های فراوان و حضور دائم و همیشه در صحنه داشت که این خود یکی از آثار و برکات وجود رهبر شهید این دیار بود که این مردم را همچنان متحد و یکپارچه در صحنه نگاهداشت. چه بیش از انقلاب در برابر رژیم طاغوت و چه پس از انقلاب در برابر انواع توطئه هایی که نسبت به انقلاب اسلامی وجود داشت و این استان یزد بود که این افتخار را داشت که بیش از همه جا تحت عنوان اشراق و هدایت آیت الله شهید چهره منافقین را شناخت و امکان نشو و نمای آنان را در این شهر نداد و می بینید که دست جنایتکاری که امروز آن پیکر رشید و آن تجسم تقوا و مبارز و دلسوز برای مردم را با آن وضع فجیع از پای درمی آورد از بیرون استان یزد به اینجا می آید و دزدانه این چنین می خواهد به عالم اسلام ضربه بزند.
در حالی که همین ضربه ای که به نظر او ضربه بزرگی است. ضربه ای بر پیکر لرزان همین گروهک های وابسته به آمریکا است و سبب تقویت اسلام می شود. این استان نشان داده است چه پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب همواره در صحنه است و حتی در مرحله جدید مبارزه که پرده های تزویر، فریب و نیرنگ از روی چهره کریه دشمنان خلق و مدعیان طرفداری از خلق کنار رفت و آنها با تمام وجود و با پشتیبانی آمریکا و اسرائیل و ارتجاع منطقه به صحنه مبارزه با این ملت آمدند. یعنی هفتم تیر سال گذشته، یکی از پیشقراولان این مرحله مبارزه شهید بزرگوار و برادر معظم حضرت شهید دکتر پاک نژاد بود که در کنار شهیدان هفتادودوگانه و آغاز کنندگان مرحله جدید مبارزه این ملت ؛فصل جدیدی را بر روی این ملت و برای مبارزه با استکبار گشود. امروز با خون پاک و ارزشمند مقدس شهید محراب آیت الله صدوقی انقلاب با شکوه بیشتری تداوم می یابد و باز مردم شهید پرور و متعهد و متدین استان یزد افتخار بزرگی را نصیب خویش می کند.
پیروز و موفق باشند چنین مردمی که این چنین سخاوتمندانه امکانات خویش را در خدمت خدا و دین خدا قرار دادند.
خدایا من به زبان این مردم و به زبان همه مردم مقاوم و مبارز و مکتبی و حزب الله و متدین ایران می گویم ما به خاطر هیچ یک از این مصیبت ها به درگاه تو شکایت نمی کنیم. گرچه دلهایمان پر از خون است، گرچه دلهایمان پر از کین و خشم و نفرت نسبت به مزدوران قدرتهایی است که
 سرنوشت عالم و آدم را در دست دارند و با اتکاء به مدرن ترین سلاح های ویرانگر می خواهند همچنان سلطه جهنمی خویش را بر زمینیان اعمال کنند .به اذن و خواست تو با همان کمی عدد ولی با دریایی از ایمان مان بر آنها پیروز شویم. همچنانکه در این چند سال نشان دادیم که ایمان برتر از تکنولوژی است و نشان دادیم که با وجود کمبود سلاح ها و ابزار و تکنیک مادی، آنجا که ایمان باشد ,پیروزی ما ایمان است که در سراسر این دوران چه در زمان جنگ تحمیلی و چه در زمان حمله مستقیم آمریکا و چه در زمان تهاجم وحشیانه گروهک های ضد اسلامی و ضد انسانی و آمریکایی نشان داده است که پیروزی از آن این ملت است.
آن عده کثیری که در برابر ما است و ما به خاطر قلت عددمان و کثرت عدویمان به تو پناه می بریم. استکبار جهانی است و استکبار جهانی جنبه جهانی دارد.
ما در صورتی پیروز و موفق هستیم که انقلابمان و نهضت مان، جنبه جهانی و تعلقش را به مستضعفین و محرومین دنیا و مسلمانان جهان حفظ کند.
منشاء استکبار خود برتربینی است و خود برتر بینی حد و مرز نمی شناسد. خود برتر بینی قومی و نژادی و فرهنگی که تجسم هر سه آن در فاشیزم نوین و در سلطه طلبی و توسعه طلبی استکبار جهانی است, امروزه به صورت دو قطب در دنیا درآمده است و می کوشد که تمام دنیا را زیر سلطه یکی از دو قطب در بیاورد. یا قطب شرقی و یا قطب غربی، استکبار جنبه جهانی دارد و مبارزه با استکبار نیز باید جنبه جهانی داشته باشد. اگر ما خودمان را محدود کنیم به چهارچوب مرزهای داخل ایران چون دشمن جهانی است ما شکست می خوریم ولو اینکه از نظر رفاه به یک موقعیت هایی هم دست پیدا کنیم.
امروز می بینید هر پیشرفتی و هر موقعیتی که نصیب شما در اینجا می شود، در دهها هزار کیلومتر آن سوتر مرزها و ورای اقیانوس ها در کاخ سفید ابراز نگرانی می شود. پیدا است که آن مایه و منشاء استکبار در اینجا منافع دارد و پیروزی شما منافع آنها را به خطر می اندازد.
بعد از پیروزی های درخشان اخیر ما در جبهه های جنگ علیه نوکر استکبار و علیه صدام، رسانه های گروهی غرب و رجال سیاسی غرب می گویند اگر ایران بخواهد جنگ را ادامه بدهد این موجب نگرانی جامعه بین المللی است.
ایرانی که به طور واضح حق او را گرفته اند و به آن ستم کرده اند؟ و سرزمین او را اشغال نموده اند؟ پیروز شده و می خواهد حقش را بگیرد. سرمداران کفر و استکبار جهانی می گوید این پیروزی ها سبب نگرانی جامعه بین المللی شده و پر واضح است که جامعه بین المللی که آنها می گویند مردم دنیا نیستند. پیمان ناتو و پیمان ورشو است. یعنی پیمان هایی که برای سرکوب خلق ها و ملت های جهان فراهم شده است و بازار مشترک است که یک تراست واقعی اقتصادی برای چپاول جهان است. جامعه بین المللی که در رسانه های گروهی غرب از زبان سردمداران آمریکایی و استکبار می گویند, نگران پیروزی های جمهوری اسلامی ایران است, یعنی جامعه حاکمان بر سرنوشت بشریت ,یعنی استکبار. این نشان دهنده این است که اولاً استکبار جنبه بین المللی دارد. پیروزی ما در سرزمین خودمان و در منطقه خودمان موجب نگرانی آنها می شود و باز نشان می دهد که انقلاب شما جنبه جهانی دارد. یعنی رقیب استکبار, انقلاب اسلامی ایران است و برای همین است که این قدر مظلوم است و برای همین است که مورد تهاجم است و برای همین است که هر روز گرانبهاترین سرمایه های این مردم را از او می گیرند. برای اینکه ما تنها خطر در منطقه نیستیم, خطر برای استکبار جهانی هستیم.
چرا هنگامی که ارتش مزدور عراق با آن وضع وحشیانه سرزمین بی دفاع میهن اسلامی را اشغال کرد و این همه مردم را آواره نمود و به زنان و کودکان اینجا تجاوز کرد. خانه ها و سرمایه های این مملکت را ویران کرد, جامعه بین المللی اظهار نگرانی نکرد؟
چرا هنگامی که وحشیان صهیونیسم با منتها درجه ددمنشی به جنوب لبنان ریختند و زنان، مردان و کودکان را قتل عام کردند, جامعه بین المللی ابراز نگرانی نکرد؟
و چرا هنگامی که جمهوری اسلامی پس از 20 ماه مقاومت شرافتمندانه و دادن دهها هزار قربانی و شهید, رزمندگانش موفق می شوند بدون اتکاء به غرب یا شرق وبر پایه ایمان ,متجاوز را عقب برانند و برای گرفتن حق خود حاضر نیست که تسلیم صلح زبوبانه و تسلیم طلبانه بشود. چرا حالا جامعه بین المللی ابراز نگرانی می کند. 
این انقلاب متکی به همان ایمانی است که مظهر آن شهید مظلوم بهشتی بود. این انقلاب متکی به همان ایمان و اراده ای است که مظهر آن شهید رجایی بود. گرفتن این شخصیت ها آن ایمان را از مردم نمی گیرد بلکه قوی تر و شدیدتر می شود آیا امروز رجایی بر قلب و جان شما مردم حکومت می کند یا آن روز که رئیس جمهور بود.
آیا امروز شما بیشتر به شخصیت والای آیت الله شهید سوم محراب بیشتر احترام و عشق می ورزید یا آن روز که در میان شما بود. دشمن کور  خوانده است که خیال می کند با گرفتن این اشخاص این انقلاب را از پای در می آورد. احترام ما به آیت الله صدوقی نه برای این بود که ایشان یک فرد محترم بود، بلکه برای این بود که او را نماینده اسلام خویش یافته بودیم. برای اینکه یافته بودیم او تحت تاثیر اسلام در خدمت مردم و مستضعفین است. و ما این ارزش ها را احترام می گذاشتیم.
و امروز هنگامی که پیکر او را از ما می گیرند آیا می تواند عشق ما را هم نسبت به او بگیرند؟ آن چه به کار آمده عشق ما به چنین شخصیت هایی است نه وجود فیزیکی آنها در میان ما، و امروز حضور آنها در میان ما بیشتر است. دشمنان ما با ملاک ها و معیارهای مادی و مسائل را حساب می کنند در حالی که تمام سرمایه این مردم ایمان و معنویت این مردم است و این خون ها سبب تقویت این معنویت می شود. این خون ها سبب تعمیق انقلاب ما می شود چنان که دیدیم روز به روز این خون ها سبب انسجام بیشتر این مردم و ملت شد.
این شور و اشتیاقی که این مردم در شهادت این بزرگوار نشان دادند مسلماً در زمان حیات او نشان ندادند و این نشانه عشق و ایمان مردم است. با لب روزه در میان آفتاب گرم. خدا می داند دیروز که از بالا نگاه می کردم. گوشه ای از جمعیت و آن عشق و علاقه را دیدم، انسان در برابر این ملت احساس کوچکی می کند و مطمئن می شود که تا این شور و ایمان وجود دارد این انقلاب پابرجا است و چنین به نظر می رسد که خداوند این افتخار را و این عظمت و عزت را به امت مسلمان ایران عنایت فرموده است که با تحمل سخت ترین مصیبت ها نشان دهند که صابرین و پایدارانی هستند که خداوند بشارت تاسیس حکومت نهایی اسلامی را به دست آنها داده و اطمینان پیدا می کند که این انقلاب آغازی است بر انقلاب نهایی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه و ارواحناله الفداء .
ما داریم آماده می کنیم تا حجت معصوم خدا بیاید نه بر ایران نه بر عراق, نه بر دنیای اسلام. که بر کره زمین و بر بشریت حکومت خدا را مستقر بکند . این ملت این افتخار را دارد که از مجرای اراده و این حکومت تحقق پیدا کند و نیز شهادت بزرگانی همچون شهید ارجمند دیارمان نشان دهنده این است که دشمنان انقلاب دیگر امیدی برای زندگی کردن در این مملکت ندارند. انتحار می کنند دست به خودکشی می رسد, فقط و فقط می خواهند از این ملت انتقام گیرند منتها این قدر کور و کر شده اند که به دست خودشان و با ریختن این خون ها، انقلاب را تقویت می کنند. برای اینها مسلم شده که جایی در میان مردم ندارند که این چنین دارند محبوب ها و معشوق های اینها را می گیرند. زیرا گرفتن معشوق ها سبب می شود که نفرت مردم نسبت به آنها زیاد بشود. عشق انسان ها به انسانی که خود عاشق انسان ها بود, وقتی که آن معشوق را از او می گیرند سبب می شود هم آن عشق به صورت یک طوفان در بیاید و متوجه پایگاه های پوشالی منافقین و سلطنت طلبان و مزدوران شرق و غرب در بیاید و بازمانده های کثیف آنان را بر باد بدهد. و امروز برادر، خواهر احترام به آیت الله شهید صدوقی ادامه راه او است.
این شهید مظلوم بر کدام راه گام می گذاشت. جز این است که وجود او نشان وحدت و انسجام این مردم بود. بکوشیم در فقدان او نیز همچنان وحدت و انسجام خویش را حفظ کنیم. اجازه ندهیم که خدای نکرده ضد انقلاب از خلائی که به وجود آمده سوء استفاده بکنند و با دامن زدن به اختلافات موهوم و ساختگی این استان و منطقه را که بی مساله ترین منطقه بعد از انقلاب بوده و خدمتگزارترین استان مملکت نیز بوده دچار تفرقه بشود. خداوند گرچه نعمت بزرگی را از ما گرفت ولی مسلماً لطف خداوند شامل حال شما خواهد بود.
و دیگر، عشق این بزرگوار به جبهه ها بود. سرنوشت ما، در جبهه ها تعیین می شود. کلمه یازهرا و رمز یازهرا در عملیات فتح المبین یادگار شهید مظلوم آیت الله صدوقی است که به فرماندهان فرمود با این کلمه حمله بکنید. در جریانات بیت المقدس حضور این روحانی پاک سرشت و مبارز سبب قوت قلب رزمندگان ما شد و نتیجه اش آن پیروزی های درخشان بود. ادامه راه او تقویت بیشتر جبهه ها است. امروز بهترین موقعیت فراهم آمده است تا آخرین ضربات را بر پیکر صدام خائن فرود بیاوریم. احترام به این شهید مظلوم تشویق بیشتر جوانان برای رفتن به جبهه ها است.
در خاتمه لازم است که از سه خواهر بزرگوار نیز که در جریان فاجعه روز جمعه گذشته به درجه رفیع شهادت رسیدند یادی و احترامی بکنیم و به خانواده ها و بازماندگان ایشان تبریک و تسلیت بگوئیم و بگوئیم افتخار بر شما علاوه بر اینکه این سه خواهر بزرگوار شهید شدند و برای فامیل و بستگان شهر خویش افتخار آفریدند همزمانی این شهادت با شهادت یکی از محبوب ترین بندگان خدا و یکی از بزرگترین و ارزشمندترین فرزندان اسلام و قاطی شدن خون اینان با خون شهید محراب افتخار بزرگتری است.
گوارا باد بر آن خواهران این شهادت، و قابل تحمل باشد این مصیبت بر بازماندگان آنان.

حجت الاسلام محمدعلی صدوقی ,فرزند شهید :
این واضح است که از اول پیروزی انقلاب ما، دشمنان خواستند به هر شکلی که ممکن است انقلاب ما را شکست بدهند. جریاناتی که بعد از پیروزی انقلاب تاکنون در کشور ما به وقوع پیوسته جریان بنی صدر, جریان لیبرالها که از اول خواستند انقلاب ما را خدشه دار کنند و شکست بدهند و موفق نشدند. خواستند از طریق مختلف از جمله مجلس خبرگان را منحل کنند. امام متوجه شد و جلوی آن توطئه بزرگ را گرفت البته این بعد از تصویب اصل ولایت فقیه بود. وقتی این تصویب شد تقریباً اینها امیدشان از قانون اساسی ناامید گردید و نتوانستند کاری را انجام بدهند، لذا دست به توطئه دیگری زدند که جریان بنی صدر بود و نمی خواهم به طور مشروح وارد این جریان شده و آن را تشریح کنم. اینها فهمیدند که تنها امام است که از اول تا به حال انقلاب را رهبری کردند و به ثمر رساندند و مسلم در این راه ایشان یاران و دوستانی داشته و دارند از قبیل شهید بهشتی، شهید دستغیب، شهید مدنی و سایر علمایی که بعضی از آنها هستند و بعضی شهید شدند منجمله پدر من. منجمله پدر من همان گونه که امام فرمودند سابقه طولانی چندین ساله با ایشان دارند. وقتی که آمریکا دید منافعش در ایران در خطر است گفت بلکه از راه تضعیف رهبری بتواند کاری کند که انقلاب ایران در داخل ایران خفه بشود.
به عبارتی آمریکا جهت دست یافتن به منافع از دست داده اش می خواهد انقلاب ما را در داخل خفه کند. و از مرزهای ایران تجاوز نکند. لذا می بیند که همزمان با پیروزی های ما در جبهه های جنگ این توطئه شوم را پی می ریزند و این امر به وسیله ی عمال آمریکا و گروهک های داخلی آنها انجام می شود. مقصود این ها این است تا بازوان امام را به اصطلاح خودشان قطع کنند و از این راه بتوانند از نفوذ و قدرت امام در میان توده های مردم جلوگیری کنند که مسلماً نفوذ امام در میان توده مردم بیش از این هاست که با این گونه حرکات بتوانند کاری انجام بدهند و تاکنون این خون هایی که ریخته شده برای انقلاب ما پربارتر بوده و افرادی چون پدر من در موقعی که در قید حیات بودند به انقلاب خدمت کردند و مرگشان و خونشان هم باید به انقلاب خدمت کند. من بارها گفته ام حیف بود افرادی مثل ایشان و مثل دستغیب، مدنی و بهشتی در رختخواب بمیرند حتماً این شهادت یک فیض بزرگی برای اینهاست.


محمد تقی صالحی راد:
اینجانب «محمد تقی صالحی راد» از طلاب علوم دینیه، در سال 1353 از قم به یزد عزیمت نمودم و در همان سال در جلسات درس فقه و اصول حضرت آیت الله شهید صدوقی شرکت کردم و از آن سال تا روز قبل از شهادتشان در خدمت ایشان بودم.
شهید آیت الله صدوقی قلبی رئوف و مهربان داشتند و علاقه شدیدی به مردم داشتند. از کار و فعالیت برای اسلام و مردم خسته نمی شدند و با وجود همه ضعف و نقاهتی که داشتند اکثر روزها تا ده الی دوازده و گاهی چهارده ساعت مشغول مطالعه و پاسخ به مسائل شرعی و حل و فصل امور شرعی و کشوری بودند.
در ارتباط با سیر مبارزات ایشان باید بگویم که مبارزات ایشان از چهل سال قبل همراه و همگام با امام امت آغاز شده است و خود حضرت امام فرمودند که من قریب چهل سال با ایشان بودم و با همه روحیات ایشان آشنا بودم.
قبل از انقلاب و بعد از آن، درب خانه ایشان بر روی همگان باز بود و هرکس هر مشکلی داشت مراجعه می کرد و با آن طبع بزرگواری که ایشان داشتند سعی می کردند مشکل مردم را به هر نحوی که هست حل نمایند ولی در چند ماه اخیر که به لحاظ تدابیر امنیتی مقداری تماس ایشان با مردم قطع شده بود ایشان خیلی ناراحت بودند و در این مدت کمک های ایشان به مستمندان و فقرا از کانال های مختلف صورت می گرفت از طریق صندوق خیریه حضرت امام رضا (ع) توسط بعضی از معتمدین محلات و بعضی از روحانیون و اما کمک های ایشان به جنگ درخواست هایی که از جبهه می آمد از طریق صندوق تعاونی حضرت ولی عصر و ستاد پشتیبانی جهاد سازندگی وسائل مورد نیاز جبهه ها تهیه و به مناطق جنگی ارسال می گردد.
گاهی هم از طریق بعضی از مسئولین مناطق جنگی و مسئولین نظامی و سپاه پاسداران درخواست کمک های نقدی می شد از قبیل شهید چمران و استانداران و مسئولین سپاه آن هم از طریق صندوق تعاونی حضرت ولی عصر (عج) به صورت حواله برای آنها ارسال می شد.
و اما در رابطه با زلزله زدگان هم در همان ابتدا امر ستادی در کرمان مرکب از امام جمعه کرمان و استانداری و نماینده حضرت آیت الله صدوقی تشکیل شد و آن ستاد مشغول کمک رسانی شد و بعد از آنکه کمک های جنسی و نقدی قرار شد قطع شود و بازسازی شروع شود همان ستاد به عنوان ستاد بازسازی مشغول به کار شد که کلیه امور بازسازی و هزینه ها زیر نظر آن ستاد می باشد.
مدرسه علمیه خان بزرگ و کوچک توسط ایشان تعمیر و مدرسه سومی خان توسط ایشان از نو ساختمان شد. و همچنین مدرسه علمیه عبدالرحیم خان بازسازی و مرمت نمودند و مدرسه علمیه شفیعه و امام خمینی هم تعمیر و مرمت نمودند. مسجد روضه محمدیه را از نو ساختمان کردند که هنوز هم کارهای ساختمانی آن ادامه دارد کتابخانه بزرگی تاسیس کردند که هم اکنون به مسجد حطیره منتقل شده است.
صندوق قرض الحسنه حضرت ولی عصر (عج) توسط ایشان تاسیس گردید و همچنین سازمان پزشکی حضرت سید الشهداء (ع) که قسمت هایی از بیمارستان شروع به کار نموده است و انشاءالله که در آینده نزدیک یکی از مجهزترین مراکز درمانی کشور خواهد شد.
و اما خدمات ایشان به نهضت اگر خواسته باشم همه را برشمارم مثنوی هفتاد من است. خلاصه اش اینکه همه عمرشان در راه اسلام و نهضت اسلامی خرج شد. در مدت هشت سالی که من در خدمت ایشان بودم تمامش برای من خاطره بود همه برخوردها و گفته ها و نگاه های آن شهید مظلوم خاطره شیرینی در ذهن اینجانب تداعی می کند.
موقعی که مادر رضایی ها گفت که ما شهید دادیم برای این انقلاب و فعالیت کردیم و جهت ما جهت اسلامی است آیت الله صدوقی فرمودند ما دو تا اسلام نداریم و اگر این جوان ها هدفشان خدمت به انقلاب و اسلام است بروند کنار جوانان مسلمان که کمیته تاسیس کنند با آنها کار کنند و این جدا کردن خط و ایجاد اختلاف در اوایل انقلاب را ما اجازه نمی دهیم. مجاهدین در یزد یک سری فعالیت هایی داشتند که به نتیجه نرسید و مجبور شدند بگذارند و از یزد بروند و حتی بعضی یزدی ها هم جزو سازمان بودند و فهمیدند با بودن ایشان، نمی توانند انجام بدهند.
در آن روزنامه مجاهدشان بر علیه ایشان یک سری فعالیت هایی را شروع کردند، من یادم است که یک روز روزنامه مجاهد را آوردم خدمت ایشان. فرمودند که چه است؟ مطالب را برای ایشان خواندم گفتم اجازه می فرمایید که جوابی به اینها داده بشود. فرمودند نه. اینها دوست دارند خودشان را مطرح کنند و بزرگ بشوند.
بعد از مجلس خبرگان که ایشان به یزد برگشتند، همان خط های ضد روحانیت یک سری فعالیت ها را بر علیه ایشان شروع کرده بودند و جو سازی هایی انجام می گرفت و اتهامات بی مورد زده می شد.
ایشان در اثر جو سازی ها و اتهامات زیادی که وارد شده بود نامه ای خدمت امام نوشتند و یک مقدار دردل هایشان را در این نامه مرقوم داشته بودند که حضرت امام در پاسخ به ایشان نامه ای نوشتند پس از آن و تقریباً همه آن خط های انحرافی که بر علیه ایشان فعالیت می کرد دیگر منزوی شدند و کنار رفتند.
وی در ادامه سخنان خود در رابطه ترور ایشان گفت این طور که سپاه گزارش می داد دسته های مختلفی یا دستگیر شدند و یا بعضی از آنها دستگیر نشدند و متواری گردیدند و چندین نوبت برنامه ترور ایشان را داشتند.
اولین مورد آن یک نفر از تهران آمده بود به عنوان طلبه در مدرسه مصلی طرح ترور ایشان را ریخته بود و با یکی از طلاب طرح دوستی ریخته بود و تا آخرین مرحله برنامه اش با او همراهی کرده بود و روز آخر در واقع ساعات آخر اجرای برنامه گزارش کرده بود که طرف ما مواد منفجره و اسلحه هایی که داشت دستگیر شد. و به تهران فرستادند که نفهمیدیم چه شد.
بعد از آن موضوع یک شب گفتند یک نفر موتور سوار حمله کرده که از طریق پاسبان ها و پاسدارها به تروریست تیراندازی شده بود که عاملین ترور متواری شدند. و چند مورد هم که فقط برنامه شان در ابتدای امر با ورودشان به استان کشف شده بود. در تهران هم یک روز به اتومبیل ایشان حمله شده بود که البته نتوانسته بودند کاری کنند. در کردستان هم تعریف می کردند موقعی که در بانه بودند و می خواستند به سردشت بروند، در بانه ایشان داخل سپاه پاسداران بانه بودند که شب حمله می کنند و با آرپی جی و خمپاره انداز حتی مقر سپاه را به رگبار می بندند. بعد برادران پاسدار وارد عمل می شوند و حمله آنها دفع می شود.
یک روز عصر هم ایشان از سقز می خواستند به بوکان بروند که در مسیر راه ایشان کمین کرده بودند. چون رادیو دموکرات ها اعلام کرده بود که یکی از دستیاران امام خمینی در منطقه است و برنامه شدیدی را طرح ریزی کرده بودند برای شهید نمودن ایشان که در آنجا موفق نشدند و در همین اواخر در یزد به هدفشان رسیدند.





آثارمنتشر شده درباره ی شهید
در سوک سومین شهید محراب آیت الله صدوقی
بسمه تعالی
... در اخبار هست که در شهادت ائمه هدا علیهم السلام کسانی که بیش از همه در اندوه و غم فرو می رفتند بینوایان و بی سرپرستانی بودند که ائمه (ع) فریادرس آنها بودند و در نیمه های شب به طور مخفیانه همراه با انبانهای پر کلبه سرد و خاموش آنها را نورانی می کردند و دست نوازش بر سر یتیمان و درماندگان می کشیدند.
و اینک در تداوم خط آن ائمه کرام (ع) فردی از سلاله، آنها با شهادت خویش، بیش از همه بیچارگان و مستضعفان را در سوک خود نشانید.
آری امروز بیش از هر کس دیگر زلزله زدگان طبس و گلبافت سیل زدگان زابل و خواف و مردم محروم و جنگ زده غرب و جنوب در عزای یار مستضعفان و یاور محرومان و دوست و برادر حضرت امام آیت الله شهید صدوقی «اعلی ... مقامه» به سوگ نشسته اند.
مجاهد نستوه و عالم ربانی و شهید محراب صدوقی عزیز «رضوان ... علیه» از عالم خاک به جوار یار پر کشید و رفت و در غم خود ملتی را عزادار ساخت.
دیگر ستارگان پر تلالو سحری دیده به چهره نورانی این عالم ربانی نخواهد گشود و دیگر راز و نیازهای شانه او با تسبیح عاشقانه ستارگان درهم نخواهد آمیخت.
دیگر طلوع فجر شاهد آن لبخند پر امید و حیات بخش این مرد عشق و شهادت نخواهد بود. همان لبخندی که بیانگر این سخن امام علی (ع) است که می گفت: «نشده است شبی که سپیده سحری چشم علی را به خواب دیده باشد.»
آری در میدان بیداری و شب زنده داری همواره چشمان این بیدار مرد صحنه های عشق و پیکار بر طلوع فجر پیشی گرفته بود.
دیگر طنین آن صدای دلنشین او در مدح و ثنای حضرت پروردگار و پیامبر عظیم الشان (ص) و ائمه معصومین (ع) فضای روحانی «مصلی» و «حظیره» را نخواهد لرزاند و مشتاقان ولایت را به هیجان نخواهد آورد.
دیگر برادران اهل تسنن پیام وحدت بخش این منادی توحید را نخواهند شنید.
دیگر رزمندگان جبهه ها برای شروع حملات دشمن شکن خود در انتظار پیام های گرم و دلنشین او نباشند.
و ملت ایران را بگویید دیگر در انتظار اعلامیه های افشاگرانه او در برابر خطوط انحرافی و ضد انقلابی نباشند.
آری همه گوهری را از دست دادند امام دوست و یاور و برادری عزیز را، امت پرچمدار و دلسوز و خدمتگزاری را، مستضعفین یار و مددکار و سرپرستی را، پاسداران و رزمندگان امید بخش و محرک و قوت قلبی را، تشیع، فقیه و دانشمند و مجتهدی را ـ تسنن وحدت بخش و تسکین دهنده و پناهی را و جهان، عالم و عارف دردمند و بشر دوستی را....
و اینک ما بازماندگان آن بزرگ شهید گرچه در قلب خود دردی بس بزرگ بر فقدان او احساس می کنیم اما بر شهادت او نیز افتخار می کنیم و به درگاه حضرت حق سپاسگزاریم که چنین «صدوقی» های صدیقی را در میان ملت ما به امانت گذاشته است که با خون خویش بر صداقت قلم و بیان و ثبات قدم خویش صحه می گذارند و با همه چیز خود اسلام و انقلاب اسلامی را یاری می کنند.
... اما، اما، به آمریکا و ایادیش می گوییم گرچه دشمنی سرسخت و سازش ناپذیر را از سر راه خود برداشتند اما در انتظار ضربات کاری تر و خرد کننده تر از سوی ملت ما باشید وگرچه صدوقی عزیز رفت اما خون گرم و جوشان و قدرت نفس کشیدن نیز برای شما باقی نخواهد گذاشت.
خداوند امام امت را زنده بدارد و خداوند در شهادت صدوقی همچون حیاتش برای ملت ما حرکت و برکت عطا فرماید. آمین.
                                                                                                                                                                              ستاد بزرگداشت مقام شهید



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان يزد ,
برچسب ها : صدوقي , آيت الله محمد ,
بازدید : 215
[ 1392/05/16 ] [ 1392/05/16 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 1,027 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,710,128 نفر
بازدید این ماه : 1,771 نفر
بازدید ماه قبل : 4,311 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک