فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

سعيدي,هادي

 

در روز پانزدهم شهريور ماه سال 1347 ه ش گلي از خانواده متدين و مذهبي در روستاي ابو اسحاق از توابع شهرستان لردگان از استان چها محال و بختياري متولد شد که به دليل داشتن اخلاق خوب و شجاعت کم نظيرش مايه افتخار مردم اين ديار شد .زندگي درکوههاي زاگرس ومحيط محروم بخش فلارد هادي را فردي دليرو شجاع بار آورد.از دوران نوجواني تلاش مي کرد تا به هر طريق ممکن به لحاظ مانوس بودن با بسيج در اين ار گان مقدس ثبت نام کند تا بتواند به عرصه هاي نبرد اعزام شود .
اوبه جهت رشد در يک خانواده مذهبي واصيل به شهادت علاقه مند بود .
شهيد هادي دوران تحصيلاتي خود را درمقطع ابتدايي و راهنمايي در زادگاهش روستاي ابواسحاق گذراند و براي ادامه تحصيل به شهرستان سميرم از توابع استان اصفهان رفت .
شهيد هادي در زمان تحصيل از استعدد خوبي بر خوردار بود و از همان زمان علاقه زيادي به جبهه داشت بنا بر اين مدتي عزم را راسخ و تصميم گرفت که به جبهه برود .باپافشاري واصرار او اين اتفاق افتاد و به همراه عده اي از رفقا و همکلاسي هايش از طريق بسيج شهرستان سميرم عازم ميادين نبرد گرديد و دوران تحصيلي متوسطه را در مجتمع رزمندگان درمنطق جنگي سپري نمود .
شهيد هادي شبانه روز اکثر او قاتش را در پايگاه هاي مقاومت بسيج سپري مي کرد.او در زمينه هاي فر هنگي ،ورزشي و هنر فعاليت مي کرد .
روز ها در س مي خواند و شب ها خصوصا شب هاي ماه مبارک رمضان در کلاس هاي قرآن در پايگاه مقاومت شرکت و به اتفاق دوستان و همکلاسي ها به فرا گيري علوم معنوي قرآن مي پرداختند .

هادي علاقه زيادي به حضرت امام (ره) و حضرت آيت الله خامنه اي داشت .
عکس هاي حضرت امام را هميشه در مکانهاي عمومي مثل مسجد ،مدارس در جاي مناسب نصب مي کرد .
او بيش از 4 سال داوطلبانه در جبهه هاي جنگ در جنوب و کردستان مشغول خدمت بود . شهيد عزيز در آن زمان 18 ساله بود و با شجاعت تمام با رزم بي امانش بر دشمن هجوم مي آورد و آرامش را از دشمن مي گرفت.

گذشت ايام وحضور درعرصه هاي گوناگون دفاع مقدس از هادي، آن نوجوان روستايي ، يک اسطوره وقهرمان ملي ساخته بود .تمام واحدهاي تيپ 44قمربني هاشم(ع)ازگردانهاي پياده وعملياتي گرفته تا توپخانه ،بهداري،واحد ضدزره و...شاهد حماسه آفريني شجاعت بي مثال هادي بود.
هادي پس از فداکا ري هاي بسيار در دوران بسيجي ، علاقمند بود که براي عضويت رسمي در سپاه اقدام نمايد .
ورزيدگي و شجاعت شهيد هادي ازعواملي بود که باعث شداودر سن نوجواني از طريق سپاه شهرستان سميرم به ميادين نبرد جنوب و غرب کشور اعزام شود ودر اين ميان پافشاري واصرار اونقش بيشتري داشت.
او که افتخار همسنگري با سرداران نام آوري چون شهيد محمد علي شاهمرادي و شهيد حاج کمال فاضل راداشت با عضويت درسپاه وارد عرصه جديدي از خدمت به ايران بزرگ شد.
پس از ورود به سپاه براي گذراندن دوره آموزش تکميلي به شهرستان اروميه اعزام و به مدت 6 ماه در زمينه هاي مختلف نظامي ،رزمي ،دفاعي و با موفقيت کامل دوره را به پايان رسانيد و در رشته رزمي تکواندو ،کاراته کونگ فو هم آموزش هاي لازم را فرا گرفت و کارت مربيگري در يافت نمود .
هادي پس حماسه آفريني هاي بي شمار درجنوب کشوربه جبهه هاي غرب رفت تا نام بلند آوازه اش در کوه هاي کردستان قهرمان هم امتداد داشته باشد.او که بي قراروتشنه خدمت به کشور بود با مشاهده وضعيت نامناسب غرب کشور بيش از دوسال آنجا ماندوقهرمانانه از دين وکشور دفاع کرد. شهيد هادي عاشق خدمت در کردستان بود به همين دليل مدت زيادي در کردستان خدمت نمود و زبان و لهجه کردي را ياد گرفت و روان و مسلط با زبان مردم آنجا صحبت مي کرد .او اکثر مواقع به جاي لباس فرم سپاه لباس کردي مي پوشيد . حتي موقع شهادت هم جسد مبارکش را با لباس کامل کردي به خاک سپردند .


همرزمان با فرا رسيدن نوروز 1367 وتازه شدن طبيعت، هادي که ديگر طاقت دوري از معبود رانداشت پس از شرکت در ده ها عمليات سرانجام در عمليات والفجر10به شهادت رسيد تامانندهزاران ستاره دنباله دار روشني بخش وهدايتگر نسل هاي آينده باشد وسندي بر عظمت وبزرگي ايران اسلامي.


وصيتنامه
بسم الرحمن الرحيم
والذين امنو و عملو صالحات اولئک اصحاب الجنه هم فيها خالدون .
کساني که ايمان آورده اند و کارهاي نيک و شايسته انجام داده اند آنان اهل بهشتندو پيوسته در بهشت جاويد متنعم خواهند بود .
زياد قرآن بخوانيد چونکه قرآن رو شنگر قلب هاست .حديثي از پامبر اسلام داريم چه نيکو شفيعي است که قرآن شفاعت کننده .آن فرد باشد. به شما توصيه مي کنم قرآن را سر مشق زندگي خودتان قرار دهيد .
چند وصيت به پدر و مادر پيرم دارم :خدايا والدينم زحمات زيادي برايم کشيدند و روز شب خودشان را در تربيت بنده به کار بردند و در حال حاضر هم کوچکترين خراشي که برايم رخ دهد با من همدرد مي شوند. خدايا پدر و مادرم را از همه بلاها محفوظشان بدار و صبر و برد باري به آنها عنايت فرما و از اين به بعد مگذار سختي بکشند .اي پدر و مادرم من خدا را شکر مي کنم که شما مرا تا اين حد تربيت کرده ايد و تقديم جامعه اسلامي نموديد . پدر و مادرم ،اميد وارم که بنده را به بزرگي و مهرباني خودتان ببخشيد .خدايا با چه زباني با چه کار هايي زحمات پدر مادرم را جبران کنم . پدر و مادرم فقط سفارش من اين است که به امر ولايت فقيه گوش کنيد مقام شما خيلي با لا است نيکي کردن به شما سعادت مي خواهد .
پدر و مادرم مرا دعا کنيد که خدا از سر تقصراتم بگذرد .پدر و مادر عزيزم جنازه بنده را با لاي سر مراد قلي خاک کنيد .پدر و مادرم خصوصا برادران عزيزم بچه هاي برادر شهيدم را خوب تربيت کنيد و در تربيت آنها کوشا باشيد و بچه هايش ر ا دلداري دهيد و نگذايد در فراق پدرشان ناله کنند.
والدين عزيزم اگر نتوانستم فرزند خوبي براي شما باشم اميد وارم شما مرا ببخشيد .
لباس مشکي نپوشيد .مادرم گريه نکنيد خدا را بايد شکر کنيد .مادرم بر سر جنازه من بيا و دست هايم را باز کن و به مردم نشان بده که مردم بدانند انسان مال و ثروت خود را با خودش نمي برد .مادر در عزاي من گريه نکنيد برويد سراغ شهيدان عوض الله و افراسياب که مادر ندارند و براي آنها گريه کنيد .مادر مهربان و خواهر عزيزم همسرم را دلداري دهيد و از خدا مي خواهم که صبر جزيل به همسرم عنايت بفرمايد .
سفارشي به برادران عزيزم : اکنون مسئوليت ما سنگين است به شما توصيه به تقوي و صبر مي نمايم در عزاي بنده گريه نکنيد چون که بايد افتخار کنيد .بايد راه شهيدان را ادامه دهيم. شما هم اگر بنده لياقت شهادت را پيدا کردم راهم را ادامه دهيد و اسلحه ام را زمين نگذاريد .
خواهران عزيز و دلسوخته ام که از داغ برادرم مراد قلي خيلي دل سوخته شديد، اميدوارم که براي بنده هيچ ناراحتي نداشته باشيد .خواهرانم حفظ حجاب يکي از واجبات است ،حجابتان را رعايت کنيد .در عزاي من لباس سياه نپوشيد ،صدا بلند نکنيد و صورت نخراشيد. خدا به شما صبر مي دهد .چند وصيت به برادران ابو اسحاقي :
اميدوارم که با ريختن خون اين شهيدان مظلوم شما عزيزان راه اين شهيدان را ادامه دهيد .امروز شما مسئوليت سنگيني در قبال اين شهدا به دوش داريد. سعي کنيد فراموش نشوند .شهيدان را فراموش نکنيد ،در کارهاي خير شرکت کنيد و شبهاي جمعه بر مزار شهدا برويد و دعاي کميل و دعاي توسل بخوانيد .
در پايان با خدا حافظي از شما پدرو مادرم و برادران و خواهران و از تک تک همه کساني که در تشييع جنازه ام شرکت کردند بسيار متشکرم و اميدوارم که خدا هم به شما اجر جزيل عنايت بفرمايد .
در ضمن از دو برادر عزيزم غلامعلي و تراب مي خواهم که به ار گان مقدس سپاه بروند و به اسلام و مسلمين خدمت کنند و اگر لياقت شهادت را پيدا کردم از شما مي خواهم اسلحه بنده را بر داشته و دوشا دوش ديگر رزمندگان اسلام بر قلب دشمن بتازيد .   هادي سعيدي
 

خاطرات
برادرشهيد:
همرزمش مي گفت:

در غروب يكي از روزهاي عمليات بدر در سال 1363 در هنگام پاكسازي منطقه عملياتي العمار عراق كه در روزهاي اول عمليات بطور نسبي انجام شده بود. نيروهاي عملياتي پس از اتمام ماموريتشان به عقبه جبهه خودي حركت مي كردند که يك فروند هواپيماي عراقي برفراز آسمان منطقه ودقيقاَ بالاي سر بچه هاي تيپ 44 قمربني هاشم(ع) به پرواز در آمدودر ارتفاع كم با تيربار به سوي رزمندگان شليك مي كرد. با آتش ضد هوايي رزمندگان هواپيما فراري شد ورفت .در اين حين به شهيد هادي برخوردم.به او گفتم: چكار كنيم؟ شهيد جواب داد: شما با رفقا به عقب بر گرديد من بايد بروم و جنازه دوستم شهيد سلمان كه شهيد شده را به عقب بياورم . شهيد هادي تا چند ساعتي در منطقه ماند واين در حالي بود که کار اصلي و ماموريت او تمام شده بود. پس از پايان عمليات به شهيد هادي گفتيم كه پسر دايي اش(شهيد علي بابا سعيدي) شهيد شده است و از او خواستيم براي تشييع ومراسم شهيد به محل بيايد شهيد هادي در پاسخ گفتند:شما برويد من بايد اينجا بمانم تا از خون شهيدمان دفاع كنم.



آثارباقي مانده از شهيد

مناجات نامه فرمانده شهيد هادي
چه شيرين است موقع جان دادن در ميدان نبرد بالب تشنه و با زبان روزه و گفتن فزت برب الکعبه، به خداي کعبه رستگار شدم
خدايا ... آه خدايا
طرز شهادت ما را مثل شهادت سالار شهيدان حسين بن علي قرار بده. …
ترک کردن کردستان مظلوم کفران نعمت است …
چه قدر با صفاست خواندن نماز شب در حرم حسين (ع) …
خداياخدايا ما را از عذاب قبر نجات بده چون عذاب قبر مشکل است .
چقدر شيرين و لذت بخش است در جاده کربلا جان دادن .
بار خدايا من گناه کارم چون جز تو کسي را پناه ندارم ،ز در گاه رحمتت اميد به کسي ديگر ندارم .
خجل زده ام، جزتو کسي مرا نمي پذيرد .
خدايا مرا ببخش و با روي سفيد بپذير .
(ان الذين آمنو والذين و جاهدو في سبيل الله اوليک ير جعون رحمت الله غفور رحيم )
هما نا کساني که ايمان آورده اند و کساني که از وطن خويش مهاجرت نمودند و در راه خدا جهاد کردند .آنان اميدوار و منتظر خدا باشند و خدا آمرزنده و مهربان است .
حمد و سپاس مي گويم اي معبود من که توفيقي شامل حالم کردي و من را از اين دنياي ظلمت و جاهلي نجات دادي و سپاس مي گويم خداي سبحان را که رهبرم را عالمي مسلمان قرار دادي که عقلمان ،زبانمان وقلبمان در وصف ايشان عاجز است .افسوس که 18 سال از عمرم گذشت نتوانستم راه شهادت را به خوبي درک کنم .خدايا کمکم کن در شناخت اين راه و رهبرم ،خدايا تو را سپاس مي گويم که دو با ره زمان را عوض کردي و حسين زمان ما را به ما عطا کردي .مولا جان ما از کودکي نام مقدس تو را شنيديم ،حسين جان اگر در آن زمان در صحراي کربلانبودم تو را ياري کنم اکنون به ياري فرزندت لبيک گفتم و به ياريش شتافتم و فرياد هل من ناصر ش را لبيک گفتم و به عشق زيارت حرم مطهرت سوختم ولي هنوز موفق به زيارت حرمت نشدم . حسين جان در اين راه ، چه گلهاي زيادي را از دست داديم و آرزوي همه ما رسيدن به حرم مبارک و مقدس تو است .
...مادر عزيزم شما حق زيادي به گردن من داري هر چند که نتوانستم حق شما را اداکنم و لي چند وصيت دارم صبور باش که خداوند با صابران است .در عزاي من گريه مکن چون که گريه يک نقطه ضعف است که به دشمن مي دهيد .مادرم مگرخون ما از خون علي اکبر و امام حسين (ع) رنگين تر است، نه هرگز ،مگر ما از طفل شش ماهه امام حسين (ع) بهتر هستيم. مادرم دلم مي خواهد جسدم را خودت داخل قبر بگذاري و در مقابل خداوند دست دعا بر داري و بگويي خدايا اين قرباني و اين هديه ناقابل و نا چيز را از ما بپذير .


نامه دختر شهيد به پدرش
پدر عزيزم کاش در کنارم بودي و نظاره گر روزهاي تلخ زندگي بي تو بودن.

پدر جان سلام. سلامم را از اعماق قلب شکسته و پر درد و محزون خود نثارت مي کنم. هنوز هم بوي شهادت در اتاق هاي منزلمان مي آيد.
اي فرمانده نستوه و بي قرار، هنوز هم من نگاهم بر در هاي خانه مان خيره مانده است. هنوز هم فکر مي کنم کوچه هايمان را آذين و بيرق ببندم تا به هنگام ورودت سرت را در آغوش بگيرم. پدرم اي هادي 18 ساله، اي فرمانده نستوه و خستگي ناپدير جبهه هاي جنگ، تو بهترين واژه زيستن در محضر خدا را بر دلهاي عاشقان حک کردي.
اي دلير ،اي هادي عزيز،ا ي چلچله مهاجر، اي سينه سرخ عاشق ،هنوز هم وقتي به لباسهايت مي نگرم و بوسه مي زنم چفيه ات بوي حماسه مي دهد و خانه مان از عطر تو غرق مستي است.
پدر جان اي هادي جان به تو مباهات مي کنم چرا که هر مجلسي مي نشينم همه مي گويند : حماسه هايت خاک وطن اسلامي را مزين نموده است.
اي پدر ، اي هادي عزيزم بيا که اينک نسيم ياد تو، ياد آور شکوفه هاي درخت ايثار و شجاعت توست.
پدر، اي سرشار از شجاعت و دلير مردي، اي بزرگ مرد عاشق، اي پاکترين سپيده عشق، اي عاشق بي قرار، من همراه با حنجره تو آواز بهار را، و در نگاهت صداقت هزار غزل در وصف تو مي سرايم.
اي هادي جان، تو در پرواز معنوي و ملکوتيت دل را به آسمان نوراني جبهه ها پرواز دادي. تو به قصد کربلاي معلي حسيني در اين افق نوراني بال و پر زدي و از کربلاهاي خوزستان و قلل صعب العبور کردستان همراه با عطش نوشان ظهر عاشورا، به مصداق حضرت ابا عبدالله الحسين (ع) و يارانش از دست سقاي کربلا آب نوشيدي.
پدر جان سلام بر نمازهايت،آه برما آن دم چه معنويتي داشت نمازهايي که در زير سنگرهاي کوتاه و تاريک در زير هجوم سنگين دشمن مي خواندي.
هادي ، پدر جان خوشا به حالت که پس از فداکاري و رشادت و شجاعت و ايثار و ايمان خود را به قصد شهادت به قافله سالار شهيدان آقا امام حسين (ع) رساندي و در ميان آتش و گلوله هاي دشمن دل به اشهد ان لا اله الله سپردي و به آيه و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احيا عند ربهم يرزقون چنگ زدي.
اي پدر، آه که تو زلال ترين اشک چشمانم بودي و باد يغما برگ عمر عزيزت را به دريا برد و غرق نمود.
پدر اي هادي عزيز، تو مؤذن ارزشمند و بلبل نغمه خوان بوستان زندگيم بودي. تو منادي و موحد ايمان و پاسدار حريم قرآن و اسلام بودي.
پدر جان: تو عاشقانه از سرزمين هاي غرب و جنوب کشور با خون پاکت هزار آلاله و شقايق روياندي . دريا امواجش را وامدار تو است و ما نيز مي خواهيم نامت را بر بلنداي آسمان بنويسيم تا چلچله ها از آن درس بياموزند .
تو با کوله باري از حماسه و معرفت ، ايثار و شجاعت از سرزمين هاي داغ خوزستان و قلل صعب العبور کردستان با رزم بي امانت امان را از دشمن زبون گرفتي.
اي هادي، اي فرمانده دلير، اي پدر جان از کلامت باغ سبز شد، از شجاعتت دشمن به حيرت آمد، از مظلوميت شهادتت ابر گريه کرد. از رشادتهاي کم نظيرت آسمان زيبا ترين شعر را در وصف تو سرود.
پدر جان: اي فرمانده من، اي هادي من، بدان و آگاه باش وقتي به گلستان شهدا در کنار قبر زيبايت مي آيم ،لحظه اي فکر مي کنم و مي گويم :اي دل نيک من بنگر که اينجا تربت پاک و با صفاي ياران امام حسين (ع)است. مي گويم: آن دم که پيکر پاک و خونينت در قله صعب العبور شاخ شميران در کردستان بر زمين افتاد، ستوني شد تا انقلاب خميني را که استمرارانقلاب حسيني ست ياوري کند. اينک افتخار و مباهات مي کنم که مزارت در برابر چشمهاي اشکبار و حيرت زده ام قرار دارد.
پدرم ، هادي جان: چون فراقت را حس نمودم اين روزها دلم خيلي هواي تو را کرده، نمي دانم چه کنم !!لحظه لحظه آرزوي ديدن تو را دارم. اي کاش مي شد پيش ما باز گردي چون بعد از شهادتت متولد شدم آرزو دارم دستم را در دستان گرم و پر مهرت بگذارم و دست و صورت نورانيت را ببوسم.
هرچند که در لحظه لحظه ي زندگي ام ودر ثانيه هاي عمرم با من بودي وهمراهم...
فرزندت فاطمه


آثارمنتشر شده درباره شهيد
استواري مثل کوه و سرفرازي سرفراز

کي کند وصف زمان دست دادن به نماز
کردها و کوه ها و تپه ها و دشتها
حسرت اوج کمالت خورده اند
رفتن بر گشتن و خنديدن و فرياد تو
همچو رازي در کنار ماست اي دنياي راز
روز عيدي يک گل خونين شده عيدي من
شايد اين گل بهترين عيدي شود در عمر من
شاد باشم که گل خونين گرفتم يا غمين
شايد اين گل بهترين عيدي شود روي زمين
هرکه خواهد بعد از او پروانه را معنا کند
بايد همچون هادي ما عشق وخون درنا کند
در فراغت کوه و صحرا را نورديدم شهيد
بر گلستان غريبت گلي چيدم شهيد
آشنا بودند با تو سنگها و کوه ها
آن نفوذ مهر هادي را عجب ديدم شهيد
مطمئن رفتي ما هم مطمئن دنبال تو
چون شدم بيمار از آن تک نگاه خال تو
از شهيدان حسيني از دليران علي
جان بخواهي يا که سراين جان و اين سر مال تو
ابوذر صفري

باغ از دست داد آن تک گل مستانه را
شهر ما از دست داد آن عاشق ديوانه را
هادي ما تشنه آن آب کوثر بود ليک
همچو مجنون بگرفت آن پيمانه را
کاش مي شد عاشقي را مثل تو معنا کنم
مثل تو از عشق خود روشن کنم آن خانه را
دوريت اي هادي چون افسانه است
بعد توکي خواهد باور کند افسانه را
خانه ام تاريک سوت و کور شمع خانه نيست
بعد تو کي خواهدم روشن کند کاشانه را
اي تو گلچين اجل از باغ بردي نام گل
کيست بر گرداند آن تک عاشق فرزانه را
ابوذري صفري

هادي گمگشته باز آيد به ميدان غم مخور
جبهه حق چيره گردد بر پليدان غم مخور
چون رسد روز حساب و عاصيان افکنده سر
آن زمان هادي بيايد روي خندان غم مخور
روز محشر چون بپاشد عاصيان را باک نيست
ليک چون ضامن شوند جمع شهيدان غم مخور
رفت هادي نام نيکش همچنان باقي بماند
آرميده در جوار حي سبحان غم مخور
مي خورد روزي به نزد حق سبحان او مدام
شاهدان را ميزبان است حق رحمن غم مخور
در قيامت چون رسد روز حساب مردمان
شافع امت شود شاه شهيدان غم مخور
هاديا يادت گرامي روز شب در يادمان
همنشين گردي تو با شاه شهيدان غم مخور
روح پاکت نزد حضرت حق مي برند
چون اميدم گشته در نزد تو مهمان غم مخور
خاک کردستان گواهي مي دهد بر رزم تو
چون تو گشتي فاتح شاخ شميران غم مخور
عنايت الله سعيدي

بنام خداوند هفت آسمان
نويسم به دفتر يکي دوستان
ز والفجر هشت اين زمان بگذرم
که والفجر 10 را به پيش آورم
بنام شهيد هادي نام دار
که مانده به گيتي همي ماندگار
ز وافجر 10 رهبر سر فراز
يکي لشگر نو فرستاد باز
برفتند يکسر همه باشتاب
گذشتند از روي پل ذهاب
همي رفت لشگر شب و روز ها
به سوي حلبچه گزيدند جا
در آنجا سران سپه گرد هم
نشستند و گفتند از بيش و کم
که بايد نخستين به اطراف چند
بگيريم ما قله هاي بلند
بگفتند بر هادي نا مور
که اي سرفراز سپاه قمر
يکي قله شاخ شميران به دور
که پيداست و هم هست صعب العبور
در آن کوه گروهي زبغداديان
به ما در کمينند آن دشمنان
اگر قله آنان آريم بدست
به دشمن توانيم دادن شکست
به تو چشم دارند يکسر سپاه
که باشي سپه را همي راهنما
به پوشيد کردي به تن پيرهن
تبسم به ياران بگفت اين سخن
بدانم به مرگم نشيند پدر
شود پدر و همسرم نوحه گر
مرا هاتف از غيب گويد چنين
که باشد مرا اين شب آخرين
اردشير سعيدي

تصاريف اين چرخ دادگر
پي قتل من بست امشب کمر
با همراهمانش بود اين گفتگو
همي تا رسيدند به پاي کوه
تو گويا يکي هاتفي از معاد
به آنها شب آخرين وعد ه داد
زبهر جوانمرد نيکو خصار
قمر برج عقرب شدي در زوال
به تقدير حق بد که آن با وفا
در آن کوه گردد شهيد از جفا
به شب اندر آن کوه با همرهان
پي راه جستن ،بگشتند روان
بديدند يکي کور راهي به کوه
بدان کور راهي نهادند رو
زبس بود دشواري آن کور راه
يکايک به با لا نهادند پا
چوآنها رسيدند با لاي کوه
بنا گه خبر شد سپاه عدو
ستم کيش هايي زقوم دغا
فکندند نور افکني بر هوا
همه کوه روشن شد اندر زمان
تو گفتي که نور آمد از آسمان
از آن روشني بر دليران دين
بد آمد به ايشان در آن سرزمين
عربهاي بي دين در آن کوهسار
تجمع نمودند هزاران هزار
بر افروختند آتش تين کين
مقابل گروه تکاور کمين
به پاسخ به آن قوم ملعون پست
دليرانه در دم گشودند دست
در آن شام تاريک از برق تير
بشد روشن از تير کوه شمير
يکي جنگ سختي در آن شب شدي
بخون هر دليري محرب شدي
در آن کوه از گردش چرخ دون
دليران ايران شدند غرق خون
اردشير سعيدي

همه کشته گشتند در آن کار وزار
به جز شير دل هادي نامدار
به سنگر نشست آن جوان رشيد
تو کوه مالک اشتر آمد پديد
بدي هجده ساله گردي دلير
زبر دست چا لاک مانند شير
زدشمن به يکدم در آن کوهسار
به خاموشي آوردي او تير بار
چنان کشته گرديد از بعثيان
هزاري در آن کوه دادند جان
دلاور سعيدي چو عوام ديد
بدانست فرجام گرديد شهيد
نظر کرد اطراف ياران نديد
يکي زنده از نامداران نديد
همي هر چه بارمز خون آن جناب
بگفتي نبود کسي که گويد جواب
بدانست از گردش چرخ دون
همه همراهانش شدند غرق خون
غمين گشت خود را به يزدان سپرد
پي تير دست از کمر بند برد
پر از تير بنمود در دم تفنگ
بگرديد آماده از بهر جنگ
به مردي شجاعانه آن با وفا
به خصم آخرين تير کردي رها
در آن شام تاريک و وقت سحر
دلاور فشنگي نماندش دگر
دريغا نبود کس کند ياريش
معاضد شود بهر غمخواريش
دلاور در آن کوه آگاه داشت
که خود يک تلفن به همراه داشت
بزد يک تلفن گو رزم زن
ابر نزد فرمانده خويشتن
که ياران جمله گشتند شهيد
کمک از تو خواهم با صد اميد
اردشير سعيدي

سپهدار لشگر هم اندر زمان
فرستاد يک لشگري بي گران
شتابان برفتند برنا و پير
رساندند خود را به کوه شمير
به اطراف کوه صداميان
مسلسل ببستند به ايرانيان
نه بگذاشتند تا که رزمندگان
نمايند ياري به آن نو جوان
نديدند چاره دليران کار
که بتوان به دشمن کنند کار زار
همه پاي آن کوه در اضطراب
رعايت نکردند به دشمن جواب
اردشير سعيدي

تو رفتي در جنان سرور مشعوف
ولي داغ تو ما را کرد ملهوب
سعيدي اي که باشي از جگر ريش
مريز از کلک در ديگر از تن پيش
تو کردي قلب خويش و قلب دفتر
پر از غم کاين سخن داد مسفر
شهيدان گر برفتند راه حق را
بدادند درس دين يکسر فلق را
نمودند زين حفيض خاک پرواز
بر معبودشان رفتند سر افراز
دريغا که آن سرور نامدار
هنوزش نبد رفتن کار زار
خدا يا به حق شهيدان دين
به خون هاي پاکي که شد بر زمين
بيامرز خدايا شهيدان دين
ابر حرمت سيد المرسلين
خصوصا شهيدان هر آستان
تو سرور گردان به باغ جنان
هزاران درود و هزاران سلام
زما بر محمد عليه السلام
اردشيرسعيدي

بيا اي کلک کن يک دم تو يادي
بنام نامجو سر دار هادي
قلمدان بشکن افسرده بر خيز
در اين دفتر به غم اشک گهر ريز
نويس اي پاسدار دين و قرآن
شهيد سنگر شاخ شميران
تو بودي در سپاه دين دلاور
زسر داري به يک فوج تکاور
هم رفتي به شب تا قلب دشمن
به اردوگاه دشمن چون تهمتن
گهي سر دشت کردستان ايران
بدي شبها به زير برف و باان
گهي با يک سپاهي در حلبچه
برفتي باز تا مرز شلمچه
بهر جبهه ،همي بودي تو حاضر
که تا شد قسمت اين جمله آخر
مکانت جانب شاخ شميران
تورا قسمت اين چنين فرمود يزدان
که رو آري در آن سامان شجاع وار
با صداميان سازي تو پيکار
در آنجا شربت جام شهادت
بدست خصم نوشي با شهامت
تو با مردانگي سر شار از ايمان
برفتي جانب آن کوه شتابان
بدي همراه تو سيصد زگردان
ولي زان کو بد دشمن فراوان
نترسيدي به دشمن اندر آنجا
نمودي ازم مردي را تو بر پا
که با دست قضا آنروز هيچ جاه
نمودي لوح قتل خويش امضا
اردشيرسعيدي 



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان چهارمحال و بختياري ,
بازدید : 180
[ 1392/04/24 ] [ 1392/04/24 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 3,511 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,712,612 نفر
بازدید این ماه : 4,255 نفر
بازدید ماه قبل : 6,795 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 3 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک