فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

نوروزي، سهراب نوروزي,سهراب

 

در سال 1336 ه ش در خانواده‌اي مذهبي و كشاورز در« چليچه»، يكي از روستاهاي محروم استان« چهارمحال و بختياري» ديده به جهان گشود. نه سال بيشتر نداشت كه مادرش را از دست داد و با غم غروب حزن‌انگيز مادر سالياني سوخت و در پرتو حمايت پدري فداكار، پرورش يافت. تلخي‌ها و ناملايمات زندگي او را در برابر حوادث روزگار صبور و مقاوم كرده بود و از همان دوره‌ي كودكي به نظر مي‌رسيد انساني اميدوار و فعال است. پيش از ورود به دبستان نسبت به مسائل و فرائض ديني حساس و مقيّد بود. همراه پدر در مراسم عزاداري شركت مي‌كرد و براي گزاردن نماز در مسجد حاضر مي‌شد. اين ويژگي تا پايان عمر در اوماند وتقويت شد. بعدها در جبهه نيز نمازهايش را به اصطلاح «عملياتي» به جاي مي‌آورد . شهيد هيچ نماز و عبادتي را تا لحظه‌‌ي شهادت از دست نداد. توجه او به فرائض، احساس وظيفه در امر به معروف را نيز در او پروراند. چنان كه در كودكي هنگام حضور در مساجد، همسالان را به برگزاري نماز جماعت ترغيب مي‌كرد. سهراب درتمام طول عمر براي همسالان خود يك الگو بود. از ويژگي‌هاي شخصيتي او در كودكي بايد احترام گذاشتن به بزرگ‌ترها را نام برد. او حتي‌ براي انجام عبادات نيز از پدر اجازه مي‌گرفت.
دوران تحصيل و مقطع ابتدايي را در روستاي چليچه به پايان رسانيد و پس از دريافت مدرك ششم ابتدايي وبه دليل نبودن مدرسه راهنمايي ودبيرستان، براي گذراندن تحصيلات بالاتر به« شهر كرد» عزيمت كرد.
در دوران متوسطه با آگاهي از علوم اسلامي اكثر اوقات فراغت را به يادگيري احاديث و آيات قرآن صرف مي كرد و همكلاسي‌ها و دوستان خود رانيز به يادگيري علوم ديني دعوت مي‌كرد.« سهراب» براي ادامه تحصيل وارد دانشسراي« تربيت معلم»در« بروجن »شد. در مدت تحصيل در دانشسرا به لحاظ هوش سرشار و اخلاق نيكو زبانزد همكلاسي ‌ها و استادان خود بود و بعد از اتمام اين دوره، به عنوان معلم در زادگاهش «چليچه» ، روستاي «كران» و شهر «سورشجان» مشغول تدريس شد.
اوهنگام تحصيل، پدر زحمتكش خود را در مزرعه و كارهاي كشاورزي ياري مي‌كرد. همچنين در اداره‌ي امور خانواده‌ نقش به سزايي داشت. همين زحمات و تجربيات باعث شد بعدها كشاورزان و محرومان را همواره به ياد داشته باشد و به آنها كمك كند.
شهيد نوروزي در سال 1357 همسري از خانواده اي متدين و مذهبي برگزيد. ثمره ازدواجش سه فرزند بود. اما مدت زيادي نتوانست در كنار خانواده باشد و با شروع جنگ در ميادين مبارزه حاضر شد . علاقه‌ي وافرش به خانواده او را از رفتن به جبهه باز نداشت.
بسيار قانع و شكرگزار بود. ساده‌زيستي و ساده‌پوشي را بر زندگي تجملاتي ترجيح مي داد. با زن و فرزند مهربان و صميمي و گشاده رو بود. ساده زندگي مي‌كرد. با آن كه زندگي‌اش در فقر و تنگدستي بود اما يأس و نوميدي بر وي غلبه نمي‌كرد . صبور و با اراده بود. وقتي هم ناراحت مي‌شد مي‌گفت « پناه مي‌برم به خدا» و بعد از مدت كوتاهي؛ موضوعي را كه باعث ناراحتي‌اش شده بود فراموش مي‌كرد . آن قدر با اخلاص بود كه وقتي از جبهه بر مي‌گشت دوستان وي فكر مي‌كردند كه او تا به حال اصلاً رنگ جبهه را هم نديده است. وقتي رزمندگان او را فرمانده خطاب مي‌كردند، مي گفت «فرمانده شما آقا امام زمان است، من مثل شما يك بسيجي‌ام»
يكي از بازرترين ويژگي‌‌هاي سردار« نوروزي» احساس مسئوليت و امانتداري بود. در روزگاران جنگ، وداع و ترك خانواده كار مشكلي بود اما اين كار براي يك مبارز و جهادگرمثل شهيدنوروزي، چندان مشكل نبود. يكي از هم‌رزمان مي‌گويد: قبل از عمليات خيبر سردار به من گفت: «فلاني بعد از عمليات، به« شهركرد» كه برگشتي دو خواهش از شما دارم: اول به روستايمان چليچه برويد؛ خانه ما در كنار آبادي است به آنان بگو سري به آموزش و پرورش «فارسان» بزنند؛ چند قسط وام دارم، تسويه حساب كنند و برادرم را كه در شهركرد در حال مأموريت است به فارسان جهت سرپرستي خانوده ام بفرستند» .گويا از قبل ازشهادتش آگاه شده بود. روابطش با هر كس بر اساس توقع فرد و فروتنانه و همسان خود او بود. مثلاً وقتي كه به مزرعه مي‌رفت طوري رفتار مي‌كرد كه اگر كسي او را نمي‌شناخت نمي‌توانست تشخيص بدهد كه او يك فرهنگي است . وقتي كه در كلاس درس حاضر مي‌شد يك معلم دلسوز بود و در پايگاه بسيج نيز يك فرمانده مقتدرو نمونه بود.
دوستان او را به عنوان راهنماي فداكار قبول داشتند و دشمنان وي را دژي تسخير ناپذير در مقابل خود مي ديدند. در عرصه ي آموزش نيز چنان تبحر داشت كه دانش آموزان مانند سربازان براي اجراي فرامين او از همديگر پيشي مي‌گرفتند و با جرأت و جسارت درراه آموزش حركت مي‌كردند. در جبهه هنگامي كه به سنگر رزمندگان مي‌آمد، مانند پدري مهربان دست بر سر رزمندگان مي‌كشيد و مي گفت شما رزمندگان دين خود را به اسلام ادا كرده ايد. در عمليات والفجر مقدماتي با آن كه هفت فشنگ به بدنش اصابت كرده بود به خود اجازه نداد به امدادگران بگويد كه زخمي شده ام. در شب عمليات والفجر 1 با چشماني گريان از نيروهاي تحت امر خود حلاليت مي‌طلبيد و مي‌گفت: برادران در اين مدت اگر شما را اذيت كردم مرا ببخشيد و تقاضاي عفو مي‌كرد. در عمليات والفجر مقدماتي هنگامي كه عناصر تخريب‌چي به شهادت رسيدند. سردار با تني مجروح به طرف ميدان مين حركت كرد. تني چند از بچه‌ها مانع رفتن وي شدند اما سردار گفت: فضيلت شهادت را از من نگيريد. تمام امور شخصي را خود انجام مي‌داد. او بعضي مواقع غذاي رزمندگان را تقسيم مي‌كرد به طوري كه بسيجيان تازه وارد در نمي‌يافتند كه او فرمانده است. هيچ‌گاه از مقام فرماندهي به نفع شخصي استفاده نكرد. چند بار مسئوليت هايي در پشت جبهه به او پيشنهاد كردند اما قبول نكرد. وقتي مسئوليت سپاه و بسيج شهرستان فارسان را به او سپردند ( بعد از مجروح شدن در يكي از عملياتها) نپذيرفت و گفت: مي‌ترسم مانع از رفتنم به جبهه شود. حفظ جان رزمندگان آن قدر برايش مهم بود كه وقتي به عنوان فرمانده اين اختيار را داشت كه در جزيره مجنون پيش از ديگران سوار هاوركرافت شود وازمنطقه عملياتي خارج شود، خودداري كرد و همين امر موجب شهادت وي شد.
او به ائمه اطهار ارادت خالصانه داشت. ارادتي كه در ادعيه و توسلات او متبلور است. عاشق امام مهدي (عج) بود .گويي خودش را در حضور معشوق مي ديد. ارادت به امام مهدي (عج) يقيني و معرفتي بود زمزمه عارفانه‌اي را كه در قالب شعر:
از شوق وصال اما زمان گويم ادركني ادركني
بود؛هميشه تكرار مي‌كردند. آرزويش وحدت مسلمانان جهان و بسيج آنان براي مبارزه با كفر بود. تا زمينه ظهور اما عصر (عج) فراهم شود. او شرط توبه و استغفار را يقين، و آمادگي براي مرگ مي‌دانست. مي گفت: در شب عمليات تمام گناهان رزمندگان بخشوده مي‌شود. چون مرگ را با چشمان خود مي‌بينند و استغفار مي‌كنند، به شرطي كه بعداً بتوانند اين حالت را نگه دارند.
يكي از هم‌رزمانش مي‌گويد بارها در سخنانش به نيروهاي خود مي‌گفت: بايد آمادگي تان براي حفظ تقوا بيشتر از آمادگي شما در آموزش نظامي باشد.يکي ازهمرزمانش (رزاق قاسمپور)درباره اوچنين مي گويد: يك شب را صبح نمي‌كرد. مگر با خواندن نماز. شبها آرام از خواب بيدار مي‌شد، در كنار سنگر اجتماعي، جايي را براي خود خلوت كرده بود و نماز شب را آنجا مي‌خواند . يكي از شبها صداي ناله‌اي شنيدم، احتمال دادم از برادران كسي زخمي شده است. صداي العفو‌العفو مي‌آمد. جلوتر كه رفتم سردار را ديدم كه در حال مناجات با خداست. با خود گفتم خدايا اين صداي بنده‌اي از بندگان مخلص توست. خدايا به من نيز توفيق ده كه در جوار چنين عزيراني خدمت كنم.
به «جهاد» بسيار اهميت مي داد و براي آن ارزش و اهميت خاصي قائل بود. جوانان را به جهاد با نفس دعوت مي‌كرد و اين حديث و دستور ديني « جهاد با دشمن جهاد كوچك است و جهاد بزرگ، مبارزه با نفس است» را مكرر به زبان مي‌آورد .به عقيده‌ي او؛ باور به اين حديث، باعث مي‌شود سرباز با جرأت بيشتري با دشمن مبارزه كند و همچنين باعث كنترل اعمال و آگاهي در رفتار مي‌شود. همين باور بود كه سهراب را واداشت با شروع جنگ تحميلي ،مصمم شود تا لحظه‌ي شهادت دست از مبارزه برندارد.
به دوستان و همرزمان مي گفت: در ميدان نبرد و در گردان‌هاي رزمي است كه روح انسان جلا پيدا مي‌كند وبه خدا نزديك مي‌شود. هر قدر در رزم ونبرد عرق بريزيد از گناهانتان كاسته مي‌شود.
او يك بسيجي نمونه بود و به فعاليت هاي بسيجي افتخار مي‌كرد. وقتي قبل از عمليات والفجر مقدماتي، همرزمانش او را به قرارگاه دعوت كرده بودند، از رفتن به آنجا خودداري كرد و گفت : مي‌خواهم تا آخر عمر در كنار برادران بسيجي باشم. ارزش بسيجي بودن را از من نگيريد. به گفته‌ي پدرش بعد از تشكيل بسيج در روستا او اولين مسئول بسيج بود ودوستان بسيجي‌اش با وجود او روحيه مي‌گرفتند. از نظر او نبرد در جبهه عليه رژيم بعث؛ حقيقتاً جنگ حق عليه باطل بود. بسيار به جوانان و هم‌رزمان مي‌گفت بايد همواره براي نبرد عليه باطل آماده باشيم. دشمنان كمر به نابودي كشورمان بسته اند، بايد خوابشان را آشفته سازيم.
از جهل و كوته‌فكري ابزار انزجار مي‌كرد و تمام تلاشش درجهت ايجاد اتحاد وبرادري بود.غالباً آيه‌ي « و اعتصمو بحبل‌الله جميعاً و لاتفرقوا» را بر زبان مي‌آورد. «شهادت» را در نظر ياران و همرزمان به گونه‌اي جلوه داده بود كه آنها براي رسيدن به آن با تمام توان تلاش مي‌كردند.
اوبه اين فرموده امام خميني (ره): معتقد بود که عالم محضر خداست و بندگان همه در حضور اويند.ا ومي گفت :در محضر سلطان عادل بكوشيد تا عبد معشوق باشيد و از عالم برزخ به سلامت در آييد. راه رسيدن به اين هدف بزرگ در جهاد و نماز نهفته است. نماز عروج انسان و جهاد عين اقامه نماز است. كافراني كه امروز در مقابل اسلام عزيز مقاومت مي كنند، بدانند چند صباحي بعد هم در محضر خدا حاضر خواهند شد.
به پدرش گفته بود: « وقتي مُردم لباس سياه برايم نپوشيد. چون به آرزوي ديرينه‌ام رسيده‌ام » در مبحث ولايت آگاهي بسيار قوي داشت و از ابتداي مبارزه و نهضت به صورت واقع‌بينانه مسائل را تحليل مي‌كرد. چنان كه درمواقعي، با گذشت زمان تحسين همرزمانش را به دنبال داشت.
سهراب از كودكي پدر را در كارهاي كشاورزي و نيز اداره امور خانواده كمك مي‌كرد. زحمات او در دوره كودكي باعث شد، طعم سختي زندگي فقيرانه كشاورزان و روستاييان را بچشد و همواره محرومان و كشاورزان را به ياد داشته باشد. او اقدامات ويژه‌اي براي برق‌رساني به چاه‌هاي آب كشاورزان انجام داد. در كار زه‌كشي اراضي كشاورزي و حفر كانال آب نيز به آن‌ها ياري مي‌رساند. همچنين در احداث چند باب خانه براي فقرا و نيازمندان پيش‌قدم شد. مدتي به عنوان مسئول بسيج عشايري در بازفت به سازماندهي بسيج براي ايجاد نظم و امنيت مشغول شد و در راه‌اندازي كتابخانه عمومي در مسجد صاحب الزمان(عج) و ايجاد انجمن اسلامي و تأسيس مدرسه قائم (عج) اقدامات مؤثري انجام داد. شهيد نوروزي در راه اندازي صندوق حمايت قرض‌الحسنه روستاي چليچه، زحمات زيادي کشيد.
در زمينه‌ي مسائل فرهنگي نيز فرد كوشايي بود. و در بسياري از جلسات آموزش و پرورش طرف مشورت مسئولين بود و از نظرات او استفاده مي‌شد.
شهيد نوروزي براي همكاري و شركت در مراسم گروهي و مذهبي ارزش ويژه‌اي قائل مي‌شد و مردم را به اين كار دعوت مي‌كرد. در ايام انقلاب، كلاس آموزش قرآن و درس اخلاق در مسجد روستا داير كرد. اين جلسات روزهاي زوج در مسجد برگزار مي‌شد و همراه با تعدادي از برادران انقلابي روستا، به كلاس پرجنب و جوش و تاثيرگذاري مبدّل شده بود.
به جلسات روضه‌خواني و سخنراني نيز علاقه‌ي فراواني داشت و با دوستانش؛ شهيدان مجتبي و رحمان استكي؛نمايندگان مردم استان در مجلس شوراي اسلامي؛ رابطه‌اي صميمي داشت و همراه آنان در اين جلسات شركت مي‌كرد. پس از پيروزي انقلاب فعاليت‌هاي گسترده‌اي شروع كرد. در كنار تدريس در امر بسيج مردمي و فعاليت در سپاه فارسان در رده‌ي فرماندهي اين سپاه را رونق داد. هنگام پيروزي انقلاب فرماندهي گروههاي شناسايي و بازرسي جاده هاي فارسان و جونقان را به عهده گرفت. او يك مدير قوي و کارامد بود. در جريان انقلاب با تمام توان تلاش مي‌كرد با تشكيل پايگاه‌هاي بسيج، ارتشي منسجم از نيروهاي مردمي ايجاد كند كه روز به روز بر تعداد آنان افزوده شد . وقتي جنگ تحميلي شروع شد، فرماندهي گردان ذوالفقار و توحيد را بر عهده گرفت.
سردار شهيد«نوروزي» در اول جنگ در سال 1359 به عنوان فرمانده گروهي از رزمندگان استان به سوي جبهه‌هاي جنگ شتافت. اودر ميدان هاي نبرد حق عليه باطل ؛ در عمليات‌ مختلف شركت كرد. شامگاه 29 اسفند سال 1360 كه تمام فرماندهان مناطق سپاه الزاماً در «اهواز »در جلسه‌ي توجيهي براي عمليات« فتح‌المبين» گرد آمده بودند، سردار نوروزي به خاطر حفظ امنيت و نظم در قرارگاه فرماندهي حضور داشت و در شب عمليات «فتح‌المبين» قرارگاه را ترك نكرد. در آن عمليات به عنوان فرمانده گردان عمل‌كننده بود و در منطقه‌ي پدافندي بر اثر هدف قرارگرفتن؛ سنگر مجروح شد. عمليات فتح‌المبين و رزم بي‌امان شهيد نوروزي را رزمندگان فراموش نمي‌كنند. در اين عمليات براي چندمين بار به شدت مجروح شد و هشت شبانه روز بيهوش بود و بعد از آن به فارسان برگشت تا نيروهاي بسيج آنجا رابراي عمليات بعدي سازماندهي كند . بعد مدت سه ماه براي گذراندن دورة آموزش فرماندهي به «تهران »رفت و بعد از اتمام اين دوره به «شهركرد» بازگشت. در تاريخ 20/3/1361 فرمانده گردان ذوالفقارشد و در تاريخ 21/6/1361 به سمت فرمانده سپاه ناحيه استان منصوب شد.ا و در تاريخ 22 مهرماه همان سال به سمت قائم‌مقام فرماندهي تيپ 44قمر بني‌هاشم‌(ع) منصوب شد. در عمليات« والفجر مقدماتي» عملياتي كه از مدتها قبل برنامه‌ريزي شده بود. فرماندهي گردان را به عهده داشت و دشمن بعثي در برابر فرمانده شجاع و دلير جز پذيرفتن شكست چاره‌اي نداشت. يكي از همرزمان مي گويد چهار ماه قبل از عمليات، نيروهاي گردان را با آموزش‌هاي مختلف آشنا مي‌كرد و آنان را شبانه‌روز با پياده‌روي هاي زياد آماده كرد. در اين عمليات براي خاموش كردن كمين دشمن، وقتي تعدادي از نيروها مي خواستند حركت كنند، او خودش مسئول اين كار شد، و كمين دشمن را در هم شكست و با وجود اين كه زخمي شده بود همراه گردان، كانال ميدان مين را پشت سر گذاشت و گردان را به اهداف از پيش تعيين شده رساند. پيشروي نيروهاي تيپ 44قمربني هاشم(ع) اين عمليات براي فرماندهان ايران حيرت انگيز بود . گردان تحت فرماندهي شهيدنوروزي تا جاده بغداد – الاماره پيشروي كرد. حماسه‌ي گردان« ذوالفقار» از ياد نرفتني است، حماسه‌اي كه «سهراب» آفريد. در عمليات خيبر شهيد نوروزي در خط اول صف‌شكنان گردان توحيد قرار داشت. سه شبانه‌روز پياپي جنگيد تا «جزايرمجنون» تثبيت شدو تا لحظه‌ي شهادت در كسوت فرماندهي گردان توحيد به ايثارگري و جانفشاني پرداخت. هنگام پاتك دشمن مقاومت وي و گردانش آخرين اميد ايران براي حفظ جزيره مجنون بود. وقتي كه مهمات در حال اتمام بود و اميدي به رسيدن مهمات نيز نبود به ياران خود توصيه كرد تا وقتي كه تانك‌هاي دشمن به خاكريز نزديك نشوند كسي حق تيراندازي ندارد و حتي يك گلوله هم نبايد هدر شود. وقتي كه دشمن در تيررس قرار گرفت ،دستور تيراندازي داد و تمام تانکهاي دشمن مورد اصابت گلوله قرار گرفت ودشمن از باز پس گيري جزاير مجنون نا اميد شد.
در خط پدافندي عمليات «محرم»، دشمن شبانه‌روز درحال آتش ‌باري بود و تعداد زيادي از بچه‌ها كشته و زخمي شدند، شهي«د نوروزي» تدبيري انديشيد و شبانه دو تيم از برادران رزمنده را سازماندهي كرد و به عمق مقر دشمن براي شناسايي فرستاد. آنان خطوط و توپ‌خانه‌هاي دشمن را شناسايي كردند و تعداد زيادي از كمينهاي دشمن را از بين بردند. دشمن فرصت دفاع نداشت. نيروهاي آموزش ديده در گروه‌هاي مختلف آمادگي خود را به فرمانده اعلام داشتند و با صبر و شجاعت در مقابل سختي‌ها ايستادگي كردند. در شب عمليات خيبر، وقتي كه فرماندهان ارشد ايران دستور عقب‌نشيني از بخشي از منطقه عملياتي را دادند؛ا و با هوشياري تمام و با قطع ارتباط بي‌سيم دشمن را فريب داد و توانست خط را تثبيت كند.
يكي از همرزمان گفت: قبل از عمليات خيبر من و شهيد شاهمرادي، درميان رزمندگان بوديم. بچه‌ها احساس عجيبي داشتند، به همديگر مژده مي‌دادند و مي گفتند كاكانوروز(نامي که شهيد نوروزي درميان رزمندگان به آن معروف بود) آمده است. سردار از مرخصي برگشته بود. آمدن سردار و حضور او در عمليات بسيار مهم بود . سردار آمد و پيش بچه‌ها نشست. صحبت‌هاي شيرين و دلنشيني براي بچه‌ها كرد. اول صحبتهايش در حالي كه چشمانش پر از اشك بود، فرمود: فرمانده شما آقا امام حسين(ع) است. فرمانده شما آقا امام زمان(عج) است. من مثل شما يك بسيجي‌ام . تمام نيروهاي گردان گريه كردند و اشك ريختند.شما براي نبرد با دشمن آماده مي‌شويد. خودتان را آماده كنيد. از لحاظ تقوا و معنويت، قدرت تسلط بر نفس داشته باشيد. در موقع رويارويي با دشمن دستتان نلرزد، انگشت روي ماشه بگذاريد و دشمن را زمين‌گير كنيد.
يكي از همرزمان شهيد مي‌گويد: «حفظ جزاير مجنون براي ما بسيار اهميت داشت؛ حفظ قسمتي از جزيره به دو گردان از تيپ قمر بني‌هاشم (ع) سپرده شده بود و فرماندهي يكي از دو گردان به عهده سردار نوروزي بود. اين گردان ، نقش اساسي و تعيين كننده‌اي در حفظ جزاير و سركوبي ضد حملات جنون‌آميز دشمن داشت. اسفند ماه سال 1362 گردان توحيد در خط پدافندي مستقر بود و دو گروهان از سه گروهان براي احتياط ، چند كيلومتر عقب‌تر مستقر بود. آتش دشمن سنگين وسنگين ‌تر مي‌شد. بنده با توجه به وضعيتي كه داشتيم، خيلي نگران بودم و آرامش نداشتم . به سنگر فرماندهي رفتم و نزد شهيد نوروزي كه خيلي با هم مأنوس بوديم نشستم. آن بزرگوار چنان با وقار و آرامش در سنگر نشسته بود و دانه‌هاي تسبيح را مي‌گرداند كه گويي در محراب مسجد نشسته است . اما آگاه بود كه به زودي تانك‌هاي دشمن به سوي ما حركت خواهند كرد و حماسه‌ي برادران رزمنده آغاز خواهد شد. ناگهان صداي بي‌سيم بلند شد و فرماندهي تيپ اعلام نمود وضعيت 103 است. بنده از وي سؤال كردم يعني چه؟ شهيد نوروزي گفت: يعني دشمن مي‌خواهد پاتك بزند. به ايشان گفتم اگر ممكن است با فرماندهي تماس بگير تا اجازه دهند ما چند گروه شويم و از نقاط مختلف به دشمن حمله‌ كنيم تا سازمان دشمن به هم ريزد و فرصتي جهت ترميم نقاط ضعف خود به دست آوريم. با همان خونسردي فرمودند، چيزي نيست به خدا توكل كنيد و نگران نباشيد!! گفتم: وضعيت مناسبي نداريم، خاكريز ما استحكام چنداني ندارد. در مقابل آتش دشمن چيزي از آن باقي نخواهد ماند و در مقابل ما هم چيزي نداريم كه از خود دفاع كنيم . نيروها نيز در مقابل دشمن تاب مقاومت ندارند و حاصل جانبازي برادران و عمليات به باد خواهد رفت. او گفت شما خاطرتان آسوده باشد، خدا با ماست. ساعت 30/1 بامداد بود و تمام برادران به جز نگهبانان خواب بودند. گفتم لااقل اجازه بده برادران را بيدار كنم. فرمود چكارشان داريد؟ بگذاريد استراحت كنند.دوباره و در حالي كه اضطرابم بيشتر شده بود خدمت ايشان برگشتم و پيشنهادم را تكرار كردم . باز هم با خونسردي كامل و اطمينان قلبي او مواجه شدم. رفتم و بدون اجازه ايشان برادران تيربارچي را بيدار كردم و نسبت به موقعيت توجيه كردم .اما تاكتيك‌هاي سنجيده ايشان و جابجايي به موقع؛ نيروها را از ضربات آتش دشمن حفظ كرد.او دشمن را فريب داد كه ديگر هيچ رزمنده‌اي زنده نمانده است و آنان به سهولت مي‌توانند مواضع را فتح نمايند. بدون عكس‌العمل اجازه دادند دشمن به خاكريز ما نزديك شود و با فرماندهي ايشان دشمن را زير رگبار گلوله و نارنجك و آر.‌پي‌. چي قرار داديم. دشمن آن چنان مات و مبهوت شد كه حتي تانك‌هايشان به هم برخورد كردند ومجبوربه عقب نشيني وشکست شد. شجاعت وي زبانزد عام و خاص بود .هر چه تير به طرفش مي‌آمد يا انفجاري در كنارش رخ مي‌داد ،احساس هراس نداشت و اين امر باعث بالا بردن روحيه جنگجويي در گردان مي شد. در اين عمليات يك دسته از نيروهاي تحت امر خود را به كمك گردان سلمان كه در جناح راست بود، فرستاد و آنجا را نيز با فداكاري حفظ نمود. در حالي كه گروهان سوم را به خاطر آتش شديد دشمن نتوانسته بود به ياري بطلبد و اين گونه با حماسه آفريني هاي نيروهاي گردان توحيد و فرماندهي اين سردار شهيد، حماسه مجنون خلق شد . اما افسوس که اين شهيد بزرگوار در اين عمليات وبراثر استنشاق گازهاي شيميايي دشمن به شهادت رسيد وايران بزرگ را از داشتن سرداري دلاور محروم کرد .
 

سردار نوروزي در 25 بهمن 1362 به عنوان فرمانده گردان توحيد به سوي عمليات خيبر شتافت در عمليات خيبر بسيار تلاش كرد تا در مقابل دشمنان بايستد. اما دشمن زبون در اين عمليات دست به بمباران شيميايي زد. سهراب سعي كرد نيروهايش را از آلودگي شيميايي دور نگه دارد و همين كار را نيز كرد. يعني موقعي كه تمام نيروها را سوار بر هاوركرافت كرد و به آن طرف جزيره انتقال داد ديگر جايي براي سوار شدن خود نبود. حفظ جان سربازان آن قدر برايش مهم بود كه حتي موقعي كه به عنوان فرمانده اين اختيار را داشت تا اول خود سوار شود اين كار را نكرد و تا حفظ جان كليه‌ي سربازان ايستاد. وقتي ظرفيت خودرو حامل رزمندگان پر شد، همراه تعدادي از رزمندگان در جزيره ماند و بر اثر اصابت بمب به شدت مجروح شد. انفجار آن قدر در نزديكي وي صورت گرفت كه حتي آثاري از مواد بر لباس وي پيدا بود. به بيمارستان منتقل شد. فرمانده‌ي قرارگاه تاكيد داشتند هر طوري كه شده سهراب را نجات دهيد. او بايد زنده بماند اما لحظه‌ي ديدار با معبود فرا رسيده بود و پس از چند ساعت روح آسماني‌اش به سوي يار شتافت. روحش شاد و راهش پر فروغ باد.
نحوه شهادت به نقل از مجله پزشكي كوثر
در اين حادثه 543 نفر از رزمندگان كه اكثراً در جزيره بودند توسط گاز خردل مسموم شدند. آقاي سهراب نوروزي که درآن زمان يک جوان 26 ساله بود؛ فرمانده گروهي از رزمندگان بود كه 5 روز مقاومت دليرانه در برابر تانك‌هاي عراق و در خط مقدم جزيره مجنون را پشت سرگذاشته بودند. او و همرزمانش تجهيزات خود از جمله ماسك‌ها را به نيروهاي تازه وارد دادند و آماده خروج از جزيره بود كه در بعد از ظهر 19/12/62 هدف بمباران شيميايي 3 فروند هواپيماي عراق قرار گرفتند. به همين علت همگي به شدت آسيب ديدند. بمب در فاصله چند متري اصابت كرده بود، به طوري كه لباس‌هايش به ذرات سياه رنگ مايع خردل آغشته شده بود و به دليل كمبود نسبي وسيله نقليه‌ي هوايي و آبي و فعاليت توپخانه دشمن، اين مصدوم و عده‌اي ديگر 4-5 ساعت بعد موفق به خروج از جزيره شدند. بيمار در ابتداي مراجعه به نقاهتگاه تختي حالت آپاتي داشت. پس از گذشت 24 ساعت تاول‌هاي بزرگ و متعددي حدود 60% بدن وي را فراگرفت. معمولاً درمان‌ها تأثيري در بهبودي بيماري نداشت. تدريجاً ضعف بيمار شديدتر شد و ناراحتي‌ تنفسي به شدت وجود داشت. در ابتدا بيمار لوكوسيتوز 23000 و هموگلوبين 19-18 داشت با توجه به اين كه از زانو به پايين آمپوته شده و بيمار تحت مراقبت قرار گرفت. فشار خون بيمار پس از عمل 4-3 ساعت 70-80 mmHg بوده اما بعداً به حدود صفر رسيد. با توجه به وضعيت تهديد كننده‌ي فشارخون و بدي حال عمومي بيمار به نقاهتگاه تختي منتقل گشت و در هنگام مراجعه به نقاهتگاه فشار خون نزديك به صفر بود و قلب تاكيكارد و هيپرنه شديد وجود داشت ترشحات زياد ريوي از لوله تراشه خارج مي‌شد بدن كاملاً سرد و بوي گوگرد از بدن و موهاي بيمار استشمام مي‌شد. پلكها كمي متورم بودند. در صورت تاول وجود نداشت. در خلاصه پرونده‌ي بيمار «در اصطلاح پزشكي لازيكس ايامين» دريافت كرده بود فوراً حدود 4 ليتر سرم‌ها كسل و نمكي به بيمار تزريق شد و از درد پوست در تمامي بدن شاكي بود. بيمار صحبت نمي‌كرد اما هنگام دست زدن به پوست جهت پانسمان و معاينه تحريك مي‌شد. با گذشت زمان و علي‌رغم تزريق خونهاي تازه به شهادت رسيد
منبع:" شقايق مجنون" نوشته قربانعلي صادقي وخسرو محمدي، نشر بنياد حفظ آثار ونشر ارزشهاي دفاع مقدس چهارمحال وبختياري-1384


وصيت‌نامه
...عالم محضر خداست و بندگان همه در حضور اويند. مواظب باشيد در حضور سلطان عادل و در محضر ربوبيت خود را فراموش نكنيد و كوشش كنيد خود را عبد معشوق خدا نماييد. همه انسان‌ها بايد سالك باشند و در اين مسير مراقبت كامل خود را بنمايند تا بتوانند از عالم برزح كه همان درون خود مي‌باشد به سلامتي درآيند و راه نجات و رسيدن به اين هدف بزرگ در جهاد و نماز نهفته است. نماز عروج انسان‌هاست و جهاد اقامه كننده‌ي صلوه است. اين كافران كه امروز در مقابل اسلام عزيز مقاومت مي‌كنند بدانند كه چند صباحي ديگر در محضر حق‌تعالي حاضر خواهند شد و كاري از پيش نخواهند برد جز اين كه تيشه به ريشه‌ي خود بزنند. پدر وقتي كه شهيد شدم لباس سياه برايم نپوشيد چرا كه من به آرزوي ديرينه‌ام رسيده‌ام...                                   سهران نوروزي




خاطرات
قاسم خدادادي:
در تاريخ 22/11/62 با عده‌اي از برادران بسيج به جبهه‌هاي حق عليه باطل اعزام شديم.
يك‌روز از اهواز به انرژي اتمي كه مقر تيپ 44 قمر بني‌هاشم (ع)‌ بود با سيدمرتضي هاشمي مي‌رفتيم كه يك برادر آمد و سوار شد. پرسيديم كه اين شخص كيست؟ سيدمرتضي جواب داد: سهراب نوروزي است. ايشان فرمانده گردان مي‌باشند. بنده با تعجب پرسيدم: مي‌تواند فرماندهي كند؟ براي عمليات آماده مي‌شديم. صبح‌ها براي دو و ورزش مي‌رفتيم، شب‌ها هم براي رزم شبانه. يك روز صبح كه به منطقه خيبر براي دو رفته بوديم، هواپيماهاي دشمن در سطح خيلي پايين آمده بودند؛ به طوري كه خلبان‌هاي آن‌ها را مي‌ديديم و با تيربارهاي خود، ما را زير رگبار گلوله گرفتند. سهراب نوروزي با خونسردي گفت: برادران پخش شويد. ما روي زمين خوابيده بوديم و منتظر بوديم گلوله‌اي به ما اصابت كند كه به حمدالله كسي طوري نشد.
عمليات خيبر شروع شد. شهيد سهراب نوروزي فرمانده گردان توحيد بود. نيروها را از مقر پشتيباني با هلي‌كوپتر به جزيره مجنون شمالي انتقال دادند. وضعيت منطقه را كه بررسي كرد، گردان را به چهار گروهان و گروهان را به چهار دسته تقسيم كرد. شهيد نوروزي يك معلم بود، ولي در جنگ يك فرمانده بود. در سخت‌ترين وضعيت تصميم مي‌گرفت كه چه بايد كرد. سه گروهان خود را زير آتش توپخانه و بمباران دشمن بدون تلفات از جزيره شمالي به جزيره جنوبي انتقال داد و يك گروهان براي پشتيباني آن‌جا ماند. در جزيره جنوبي دشمن خود را براي پاتك آماده مي‌كرد. شهيد نوروزي براي نيروها سخنراني كرد و گفت: برادران، 40 كيلومتر مرز آبي آمده‌ايم و 90 كيلومتر پيشروي كرده‌ايم. راه برگشت نداريم. اگر بخواهيم عقب‌نشيني كنيم، دشمن ما را در باتلاق‌هاي جزيره محاصره مي‌كند و همه ما را مي‌كشد. بايد مثل دژ محكم ايستادگي كنيم يا همگي شهيد شويم يا پيروز. راه ديگري نداريم. همين‌طور هم شد. در سخت‌ترين موقع با كم‌ترين نيرو جواب پاتك دشمن را داديم. يك شب سيدمرتضي پيش ما آمد و گفت: سهراب نوروزي گفت يك دسته نيرو برود جلوي تانك‌ها و نيروهاي دشمن تا بلدوزرها بتوانند قسمتي از خاكريز را آماده كنند.
ساعت 9 شب حركت كرديم داخل يك كانال كه كشته‌هاي عراقي همه آن‌جا بودند. رفتيم جلوي تانك‌ها و نيروهاي دشمن تا صبح گلوله ريختند. برادران مردانه و شجاعانه جلوي دشمن را گرفتند تا خاكريز آماده شد. صبح كه آفتاب بالا آمد، برادران يكديگر را شناسايي كردند. هيچ‌يك از برادران زخمي يا شهيد نشده بود. بي‌سيم‌چي با شهيد نوروزي تماس گرفت و گفت برادران خيلي خسته هستند. ايشان جواب داد همان جا بمانيد تا من خودم بيايم. خودش با يك دسته نيرو آمد. قبلاً هم
گفتيم كه در سخت‌ترين مكان، با كم‌ترين نيرو جواب تك دشمن را مي‌داد. در سخت‌ترين موقع تصميم‌گيري مي‌كرد كه چه بايد بكند. فرداي آن روز تك دشمن آغاز شد. شهيد نوروزي با برادران صحبت كرد و گفت ما پشتيباني توپخانه و سلاح سنگين نداريم. مهمات هم نداريم. همين است كه با خود آورده‌ايم. تا اين كه تانك دشمن با نيروهاي پياده خود را به خاكريز نزديك نكند، آر‌پي‌جي شليك نكنيد. مهمات خود را بي‌خودي هدر ندهيد. نيروهاي دشمن خود را با تانك به خاكريز نزديك مي‌كردند. برادران با يك تكبير و توكل بر خدا آرپي‌جي شليك مي‌كردند و تانك دشمن منهدم مي‌شد. 48 آب به برادران نرسيد. از تشنگي شهيد مي‌شدند. يكي از برادران گفت در جنگ‌هاي صدر اسلام، براي رفع تشنگي يك هسته خرما يا يك ريگ كوچك زير زبان مي‌گذاشتند تا رفع تشنگي شود. همين كار را برادران رزمنده انجام دادند. در آن قسمت كه خود شهيد نوروزي با يك دسته نيرو بود. يك كانال روبروي آن‌‌ها بود. عراقي‌ها با ستون از آن كانال مي‌آمدند كه منطقه را تصرف كنند. شهيد نوروزي به برادران گفت كه هيچ كس حق تيراندازي ندارد. وقتي عراقي‌ها نزديك شدند، نارنجك‌هاي خود را آماده مي‌كردند. شهيد نوروزي تكبير گفت و دستور آتش داد. هر كس، هر اسلحه‌اي كه به دست داشت، تيربارچي با تيربار، آرپي‌جي‌زن با آرپي‌جي، تك‌تيرانداز با اسلحه خود و با نارنجك آتش گشودند و همه عراقي‌ها را كشتند و چند نفر هم اسير گرفتند. اسيران گفتند: فرماندهان ما گفته‌اند كه ديگر از نيروي ايران كسي زنده نيست، يا كشته يا زخمي شده‌اند. وقتي ما نزديك آمده‌ايم از زمين و هوا بر سر ما گلوله مي‌باريد.
عمليات خيبر 72 ساعت طول كشيد. يك ميليون و هفتصد‌وسي‌هزار گلوله توپخانه به جزيره شليك شد. غير از توپ فرانسوي، خمپاره MM 120-82 و بمباران‌‌هاي هواپيما و هلي‌كوپتر كه همه جا را به آتش مي‌كشيدند. در اوج درگيري كه عراقي‌ها فشار آوردند، از قرارگاه با شهيد نوروزي تماس گرفتند كه عقب‌نشيني كن. ايشان ارتباط بي‌سيم را با قرارگاه قطع كرد.
گردان و گروهان را خودش هدايت مي كرد. همان‌طور كه روزهاي اول گفته بود، همان طور عمل كرد. استقامت كرد تا دشمن را شكست داد. بعد از شكست تك دشمن،‌ عراقي‌ها عقب‌نشيني كردند.
خاكريز و سيم خاردار جلوي خود زدند. با اين همه درگيري، كم‌ترين شهيد و زخمي را سهراب نوروزي از گردان داده بود. بعد از چند شب كه از لشكر امام حسين(ع) نيرو آمده بود كه ما به عقب برگرديم. برادران آن‌قدر روحيه داشتند كه كسي حاضر به برگشتن به عقب نبود. وقتي عراقي‌ها زياد فشار مي‌آوردند و ما هم سلاح سنگين نداشتيم. همگي سنگر كوچكي كنده بوديم كه تركش نخوريم و به درگاه خدا دعا مي‌كرديم.
خداوند هم پيروزي را نصيب برادران كرد و قدرت خدا بود كه با آن همه تانك و نيروي دشمن، شهيد نوروزي با يك گردان بر آن‌ها پيروز شد. دور نيروزهايش مي‌گشت تا ببيند كسي زخمي يا شهيد نشده باشد.
از جزيره جنوبي شب 19/12/62 حركت كرديم آمديم جزيره شمالي تا با وسيله‌اي ما را به طرف ايران بياورند. صبح 19/12/62 حركت كرديم به سمت هاوركرافت. دو گروهان سوار شدند اما شهيد نوروزي ماند تا با گروهان آخري كه ـ ما بوديم ـ بيايد. ما به طرف باند هلي‌كوپتر برگشتيم. رفت آن جا و گفت: نيروهاي من را ببريد. گفتند ما دستور داريم كه مهمات بياوريم و زخمي‌ها را ببريم. همين‌طور دور نيروهاي خود را مي‌گشت و مي‌گفت: انشاءالله وسيله جور مي‌شود و مي‌رويم. ساعت 12 ظهر 19/12/62 بود. هواپيماهاي دشمن آمدند و بمباران شيميايي كردند. شهيد نوروزي در منطقه مي‌دويد و به نيروهاي خود روحيه مي‌داد. تا بعد از ساعتي كه برادران سرگيجه مي‌گرفتند و از حال مي‌رفتند. ساعت 9 شب بود كه من خودم سرگيجه گرفتم و از هوش رفتم و ديگر هيچ‌چيز نفهميدم. ما را آورده بودند به طرف ايران و بعد ما را به نقاهتگاه‌‌هاي اهواز انتقال دادند.
در بيمارستان اهواز كه بوديم، همه كور بوديم. يكي از همرزمان "حاج سيد مرتضي حجازي" مي‌گفت:‌ برادران غصه نخوريد. چشم چيزي نسيت كه خدا شفا ندهد. ما اگر دستمان يا پايمان قطع شود، باز هم مي‌توانيم به جبهه بياييم؛ اما اگر كور شويم، ديگر نمي‌توانيم به جبهه بياييم. بدانيد كه خدا چشمانتان را شفا مي‌دهد.

جان‌محمدآقابابايي:
بالاخره روز موعود فرارسيد. فرمانده گردان در جمع بسيجيان حاضر شد و سخنراني كرد. حلاليت طلبيد و گفت: "بچه‌ها حاضر شويد". نسبت به عمليات بسيار رازدار بود. گفتيم كاكا حالا بايد كجا برويم؟ گفت: "جهاد. كجايش مهم نيست" با اخلاقش عادت داشتيم. گردان آماده شد. با تجهيزات انفرادي لازم، هلي‌كوپترهاي دو پروانه قرار شد بچه‌ها را به جزاير مجنون برسانند. نمي‌دانستيم كجاست. بچه‌ها به شوخي گفتند: "اگر اين جزاير مجنون است پس ليلي‌اش كجاست؟"
چندروز جلوتر تيپ عاشورا و ديگر رزمندگان عملياتي انجام داده بودند و جزاير مجنون را از تصرف عراقي‌ها خارج كرده بودند و اكنون، نوبت به گ ردان توحيد رسيده بود كه جزاير را حفظ كند و در واقع امانت‌دار خون شهدا باشد. امام (ره) نيز فرموده بودند بايد جزاير حفظ شوند. دشمن نيز متوجه نقل و انتقال نيرو و امكانات به جزاير شده بود. هنوز هم دسترسي به پل نداشتيم. هلي‌كوپتر نيز در ارتفاع پايين حركت مي‌كرد، آن هم در هورالعظيم و ني‌هاي سر به فلك كشيده كه در آن لحظه، عبور كار آساني نبود و گاهي هواپيماهاي دشمن به تعقيب هلي‌كوپترها مي‌پرداختند و موشك شليك مي‌كردند كه عمدتاً‌ اصابت نمي‌كرد. هلي‌كوپتر نيز مي‌توانست روي زمين بنشيند. در چند متري زمين نگه مي‌داشت و رزمندگان بيرون مي‌پريدند. آن‌گاه اوج مي‌گرفت تا عده ديگري را به جزيره منتقل نمايد. شهيد نوروزي هنگام حركت، به خط مقدم جلو گردان حركت مي‌كرد و موقع عزيمت از خط، آخر گردان را جمع‌آوري مي‌كرد.
به دستور ايشان رزمندگان سوار بر خودروها شدند و در جاده مواصلاتي كه توسط عراقي‌ها ايجاد شده بود، به راه افتادند. اين جزاير به شكل طبيعي وجود نداشت. عراق اين محدوده از هورالعظيم را خشك كرده بود تا در آينده بتواند از آن نفت خارج كند كه با شروع جنگ نتوانست كاري انجام دهد.
كاكا نوروزي با تدبير خاصي بچه‌ها را پشت خاكريز مستقر نمود و به بچه‌ها سفارش مي‌كرد: "به اندازه كافي استراحت كنيد. سنگر انفرادي بسازيد. آب و غذا ذخيره نماييد." او مي‌دانست كه در روزهاي آينده چه خبر است. از آمد و شدهاي غيرضروري به شدت جلوگيري مي‌كرد. برخي از نيروها از جمله آرپي‌جي‌زن‌هاي ماهر را جلوتر از خاكريز اصلي در پشت خاكريزي كوچك‌تر در كمين‌گاه‌ها و برخي نيروها را در خاكريز دوم كه نقش پشتيبان را داشت، مستقر نمود. آمد و شد نيروها را كاملاً كنترل مي‌كرد. گفت‌و‌گوي نيروهاي خودي را از بي‌سيم نظارت مي‌كرد. گاه سكوت راديويي اعلام مي‌كرد و حرف‌هاي دشمن را گوش مي‌داد. فرماندهان دسته و گروهان‌ها را جهت شناسايي و توجيه به اطراف تا مسافت حدوداً يك كيلومتري اعزام مي‌كرد. يك دو روز از پاتك عراقي‌ها خبري نبود و اين فرصت خوبي بود تا رزمندگان مخصوصاً فرماندهان نسبت به راه‌‌هاي نفوذ دشمن توجيه شوند. در اهواز و در جاده مواصلاتي، دو شيار در دو طرف جاده كه خاكريز پدافندي عمود بر آن ايجاد شده بود، وجود داشت. كاكا نوروزي با درايت خاص نسبت به شناسايي اين شيارها اهميت ويژه‌اي قائل شد و اين شيارها را تنگه احد منطقه پدافندي ناميد و يك دسته ويژه را مأمور حفاظت از آن انتخاب كرد و بسيار تأكيد داشت كه اگر دشمن از اين شيار وارد شود خاكريز را محاصره مي‌كند و سقوط جزاير حتمي است. بعد از يكي دو روز كه گردان توحيد در جزاير استقرار يافت، پاتك عراقي‌ها شروع شد. پاتكي كه به اعتراف فرماندهان در طول 8 سال دفاع مقدس كمتر شبيه آن مشاهده شده بود. دشمن با تمام تجهيزات حداكثر تلاش خود را به آن معطوف داشت تا جزاير را پس بگيرد؛ اما كاكا نوروزي گردان را طوري سازماندهي كرده بود كه دشمن فكر مي‌كرد يك لشكر در جزاير استقرار دارد و با اين كه دشمن، صبح و شب آتش بر سر نيروها مي‌ريخت، اما سردار نوروزي با خونسردي نيروها را به داخل سنگر هدايت مي‌كرد تا از تير و تركش در امان باشند. اما با اين حال تانك‌هاي پيشرفته عراقي، خاكريز را مستقيماً مورد هدف قرار دادند كه موجب كشته و زخمي شدن جمع زيادي از رزمندگان شد. سردار نوروزي از تنگه غافل نبود و مدام سركشي مي‌كرد و الحق بچه‌ها دفاع مي‌كردند. عده‌اي كه شهيد مي‌شدند، سردار عده ديگري را به آن محل اعزام مي‌كرد. حتي در چند نوبت عراقي‌ه خود را به آن‌جا رساندند اما رزمندگان آن‌ها را به هلاكت رساندند و به شدت آن‌ها را درهم كوبيدند. آن‌ها دست‌بردار نبودند؛ چراكه صدام گفته بود هرطور شده بايد جزاير را پس بگيرند. غذا و آب نيز به اتمام رسيده بود و بسياري از بچه‌ها با لب تشنه شهيد شدند. اما مديريت، تدبير و آينده‌نگري و قدرت فرماندهي سردار نوروزي در اين مدت چنان بر همگان عيان گشت كه آوازه او در سراسر جبهه‌ها پيچيد و خبر شهادت او همه را مات و مبهوت كرد. هرچند كاكا منتظر چنين روزي بود و انتظار آن را مي‌كشيد تا به ديدار معبود خويش بشتابد.
در بيمارستان نيز مشاهده بدن تاول‌زده، چشمان و صورت سوخته كاكا نوروزي و ديگر بچه‌ها دل هر رزمنده‌اي را آتش مي‌زد. اكنون در وجود سردار نوروزي كه ساعتي قبل مانند شير بر خيل عظيم لشكريان عراقي مي‌غريد،‌ رمقي باقي نمانده بود. او ديگر آرام گرفته بود و اين‌گونه نام شهيد نوروزي با جزاير مجنون معجون گشت. جزايري كه براي حاكم عراق حكم در قلعه خيبر را داشت.

سردارشهيدسيد مرتضي هاشمي:
در عمليات مجنون شهيد نوروزي بيشتر از همه مجروح شده بود. به طوري كه ديگر قادر به راه‌رفتن نبود و صدايش نيز گرفته بود. با صداي ضعيف به بنده گفتند: "آقاي هاشمي بچه‌‌ها را به عقب برگردانيد. نگذاريد اين‌جا بمانند." و به ايشان قول دادم كه حتماً اين كار را مي‌كنم. اما بعداً خبر شهادتش را از شهيد محمدعلي باغباني شنيدم. طراحي عمليات نيز طوري صورت گرفته بود كه ابتدا نيروي عمل كننده را به طرف غرب كشور (شهرستان سنندج) حركت داديم براي اين‌كه دشمن را فريب دهيم و افكار آنان را در غرب متمركز كرده باشيم، مدتي جهت سازماندهي آن‌جا مانديم و هيچ‌كس اطلاع نداشت كه عمليات از كجا شروع مي‌شود. و بعد از چند روز نيروها را با تمام تجهيزات از آن‌جا به طرف باختران و سپس به جنوب كشور حركت داديم. در منطقه جوفير در جنوب كشور مستقر شديم تا شب عمليات كه از قرارگاه دستور عمليات صادر شد و يك شب قبل از درگيري، با استفاده از چهار دستگاه بولدوزر كه از دشمن گرفته بوديم، در تاريكي شب شروع به احداث خاكريز نموديم و تا فرداي آن شب كار ادامه داشت و سپس دشمن متوجه ما شد و درگيري آغاز شد.

عراق به مدت 3 روز پياپي پاتك مي‌زد، اما نتوانست نيروها را از خاكريز جدا كند و به وسيله آتش سنگين خاكريز به كلي از ميان رفت و بعد از چند روز كه نيروهاي عراقي با شكست روبرو شدند،‌ به ناچار از بمب شيميايي استفاده كردند. نيروهاي عراقي فكر كردند كه ما قصد حمله به بصره را داريم و طرح دفاعي به خود گرفتند؛ به طوري كه جلو نيروهايشان خاكريز زدند كه هيچ‌چيز از آن عبور نكند و به وسيله چند موتور كه از هورالعظيم آب كشيده بودند و با راه‌اندازي آب در مسير حركت، مانع از نفوذ عناصر خودي (نيروهاي ايراني) مي‌شدند.
در اين عمليات به گفته خود صدام، به غير از ادوات زرهي و سلاح سبك، فقط با توپخانه يك‌ميليون و چهارصدهزار گلوله شليك كردند و در اين حجم سنگين آتش،‌ تعداد زيادي از نيروها با كم‌آبي شديد مواچه شدند.
 

قاسم رزاق قاسم‌پور:
عمليات والفجر مقدماتي بود. بچه‌ها براي خود وصيت مي‌نوشتند. عده‌اي بند حمايل را درست مي‌كردند. عده‌اي حنا آب كرده بودند و به دست و پاي خود مي‌بستند. سردار نوروزي نيز گوشه‌اي نشسته بود و نامه مي‌نوشت. احساس كردم گزارش به قرارگاه مي‌نويسد. اما نزديك كه رفتم، متوجه شدم وصيت‌نامه مي‌نويسد. به او گفتم:‌ سردار تماس بي‌سيم داري. از قرارگاه سراغتان را گرفته‌اند. به سرعت خود را به مخابرات گردان رسانيدد و بعد از سلام و احوال‌پرسي، به قرارگاه احضار شد. سهراب با موتور خود را به مقر گردان رساند. به من گفتند فرمانده گروهان را احضار كنيد تا سريعاً به چادر فرماندهي بيايد. سپس فرماندهان در چادر فرماندهي تجمع كردند. شهيد نوروزي به يكي از برادران گفت: "چند آيه قرآن تلاوت كن." بعد از آن شهيد نوروزي گفت: "عزيزان خودتان را آماده كنيد. فردا بايد به منطقه دشمن حركت كنيم. عملياتي كه از مدت‌ها انتظار آن را مي‌كشيديد، بايد انجام دهيم." فرماندهان گروهان خيلي خوشحال بودند. به محل مأموريت برگشته و نيروهاي خود را آماده كردند. ساعت 10 صبح بود كه شهيد نوروزي، نقشه عمليات را براي كليه نيروهاي گردان توجيه كردند و محور گروهان و دسته‌ها را مشخص كردند. ساعت 4 عصر تمام گروهان تجهيزات خود را بسته بودند و آماده حركت به طرف منطقه دشمن بودند. سردار نوروزي در كنار رزمندگان آمد و به آن‌ها گفت: "برادران عزيز شما مدت زيادي است كه خودتان را آماده چنين عملياتي مي‌كنيد. لازم مي‌دانم كه از شما حلاليت بطلبم و اگر قصوري كردم،‌ بنده را ببخشيد. و از همه شما تشكر مي‌كنم. خودتان را آماده عمليا ت کنيد." تمامي نيروها اطراف او را گرفتند. صورت او را بوسيدند. احساس كردم كه شهيد نوروزي از زيارت خانه خدا آمده است كه عزيزان اين‌گونه با او برخورد مي‌كنند. ساعت 5/4 عصر شروع به ستون‌كشي كرديم و در ساعت 1 شب با دشمن روبه‌رو شديم. با وجود اين كه دشمن محورهاي زيادي را جلو رزمندگان سد كرده بود، چهار كانال به عمق 6 متر و به عرض 4 متر و در داخل كانال، مواد منفجره كار گذاشته بود بين اين كانال و كانال ديگر، 500 متر فاصله بود و اين مساحت مين‌گذاري شده بود.
نيروهاي گردان به دستور شهيد نوروزي از كانال عبور كردند. مين‌ها را گروه تخريب خنثي كردند. به كانال دوم رسيديم. دشمن آتش سنگين روي نيروها مي‌ريخت. اما با وجودي كه سردار نوروزي فرمانده شجاع و دليري بود؛ نيروهاي گردان ترس و هراس از آتش دشمن نداشتند، يا مجروح و يا شهيد مي‌شدند. مين‌هاي دوم كانال بود كه بايستي خنثي شوند، اما گروه تخريب شهيد شده بودند. بنا به دستور سردار نوروزي، چند نفر داوطلب شدند تا مين‌‌ها را خنثي كنند و خودشان را روي مين‌ها انداخته تا به ديدار معبود خويش بشتابند. و اين‌گونه دشمن را غافلگير كردند و نيروهاي گردان به اهداف خود رسيدند. سردار نوروزي هفت تير به بدنش اصابت كرده بود و خون از تمام بدنش سرازير مي‌شد، اما به خود اجازه نداد تا به امدادگران بگويد كه زخمي شده‌ام. بنده با چفيه‌اي كه داشتم و با چفيه ايشان دو پاي او را بستم تا خون سرازيز نشود.

سيدمجتبي حجازي:
عمليات جزيره مجنون، گوياي ازخودگذشتگي و فداكاري جوانان و رزمندگان غيور ايراني بود. در اين عمليات امكان عقب‌نشيني وجود نداشت و دو راه باقي بود: شكست يا پيروزي! عده زيادي از رزمندگان شهيد شدند و عده زيادي نيز زخمي شدند كه هنوز هم زخم آنان گوياي زخم زمانه و صداي گرفته آنان، نشان از خفقان زمان جنگ و دفاع ايران را دارد. در اين عمليات سردار نوروزي، توان و قدرت يك لشكر را داشت.
ايوب زماني:
همه فرماندهان و رزمندگان به او اعتماد مي‌كردند. سردار علي زاهدي جانشين محترم نيروي زميني سپاه گفت: "وقتي در عمليات خيبر قرار شد من به لشكر قمر بني‌هاشم (ع) وقت مأمور شوم و به عنوان فرمانده در آن‌جا باشم، با توجه به جو سياسي موجود، در فكر بودم و آرزو داشتم در اولين لحظه ورود با سه شخصيت بزرگوار، شاه‌مرادي، فاضل و سردار نوروزي روبه‌رو شوم و اتفاقاً اين‌گونه شد و دلم آرام گرفت.

صدرالدين حسيني:
يكي از معجزاتي كه رزمندگان در جزيره مجنون شاهد آن بودند، زماني بود كه جلو ماشين‌هاي عراقي نورافكن بسته بودند و نور تا پشت سنگرها را روشن كرده بود؛ ولي آنان نتوانستند نيروهاي ايراني را ببينند1و انسان را به ياد آيه شريفه قرآن "و جعلنا من بين ايديهم سداً‌ و من خلفهم سداً‌ فأغشيناهم فهم لايبصرون". مي‌انداخت. موقعي كه سهميه لباس براي سربازان و فرماندهان مي‌آوردند، از پوشيدن لباس خودداري مي‌كرد و مي‌گفت: مي‌خواهم با همين لباس بسيجي باشم و در مواقع عمليات خيبر، فرمانده توحيد يك لحظه دريغ نكرد و پروانه‌وار دور ياران خود مي‌چرخيد و سربازان را چون امانتي در دستان خود مي‌دانست و در حفظ جان آنان، تا سرحد توان مي‌كوشيد.

سيدعلي احمدي:
يك بار خواستيم به عنوان مسئول بسيج ناحيه شهركرد معرفي‌اش نماييم. هرچه با او صحبت كرديم، قبول نكرد و گفت: "مي‌ترسم مانع رفتنم به جبهه شود.

در منطقه شوش منطقه شهيد تركي، وي مسئول خمپاره بود. در همان‌جا با هم آشنا شديم ودر منطقه شوش، دشمن تكي زد كه اكثر نيروها منطقه را خالي كردند. ايشان با صبر و بردباري، نيروها را جمع كرد و دشمن را تارو‌مار كرد. در يكي از روزها كه او در منطقه شوش زخمي شده بود و روزهاي نقاهت را بعد از برگشتن از بيمارستان مي‌گذراند؛ مجدداً‌ به جبهه برگشت. با بي‌سيم به وي گفتم: "به سراغت بيايم يا پيشم مي‌آيي؟" او پيش ما آمد و شب را در سنگر با هم بوديم. فردا صبح بعد از نماز گفت: "فلاني من دارم ضعف مي‌كنم؛ گرسنه‌ام." براي او غذا آماده كردم. از سنگر بيرون رفتم. شهيد تركي را ديدم كه به طرف خط دشمن مي‌رفت. ايشان گفت: برادر سيد، داخل سنگر بمانيد،‌ من زود برمي‌گردم تا صبحانه در خدمت شما باشم." بعد از مراجعه سردار نوروزي به شهيد گفتند: "برادر تركي مي‌ترسم فردا از مجلس سر دربياوري. امروز فرمانده تيپ و فردا رئيس مجلس بشوي." اما همان‌روز ساعت 4 عصر سردار تركي به شهادت رسيد.
 
محمد محمدي ثاني:
در عمليات محرم كه گردان وي با كمبود نيرو مواجه شده بود، شايع شده بود، سردار نوروزي شهيد شده است. اما بعد که منطقه را شناسايي كردند ونزديک عمليات شد. به او ابلاغ دادند كه بايد به عنوان معاون عمليات تيپ باشد؛ اما وي قبول نكرد. بعدازاين پيشنهاد فرماندهي گردان ذوالفقار را به وي دادند، قبول كرد.درحاليکه مقام معاون عمليات تيپ بالاتر بود.اما شهيد احساس کرد در مقام فرماندهي گردان بهتر مي تواند با دشمن بجنگد.

عمليات والفجر مقدماتي بود. سردار نوروزي ياران را جمع كرده و در محل تجمع گردان به گفتگو با آنان پرداخت. از آنان حلاليت طلبيد و گفت: "ياران من، شما براي نبرد آماده مي‌شويد. دوست دارم خالصانه به جنگ برويد. به شما فرصت چندي مي‌دهم و آنان كه براي خانه دلشان تنگ مي‌شود، آناني كه دل به دنيا بسته‌اند و آناني كه دوست ندارند در عمليات شركت كنند، با استفاده از تاريكي شب برگردند. شركت در عمليات و ماندن در جبهه، از لحاظ بنده اجباري نيست." اما سخنان شيوا و دلنشين سردار، آن‌چنان تأثيري بر روحيه آن‌ها ايجاد كرد كه رزمندگان غيور تا پاي جان ايستادند.
در تنگه چزابه نيز، هنگامي كه بچه‌ها خود را براي نبرد آماده مي‌كردند؛ فرمانده نيز به جمع ما پيوست وشروع به خداحافظي كرد. ناگهان عراق منور پرتاب كرد و نيروها پيدا شدند. شروع به آتش‌باري كردند. بسياري از نيروها كشته و زخمي شدند. يكي از معجزاتي كه در آن عمليات شاهد آن بوديم،‌ قرارداشتن بشكه‌هاي تي‌ان‌تي بر سر راه نيروها بود و با آن‌كه عراق آتش‌باري بسياري مي‌كرد، به آن بشكه‌ها آسيبي نرسيد و فرداي آن روز از طريق راديو عراق، موضوع اعلام شد.
رضا شاه‌محمدي :
عمليات والفجر مقدماتي با رمز يا زهرا(س) به فرماندهي شهيد نوروزي شروع شد. گردان ذوالفقار تنها گرداني بود كه، پيشنهاد گذر از محور عمليات را پذيرفته بود. اين عمليات نيز لو رفته بود و رزمندگان مجبور شدند، مسافت زيادي را پياده‌روي كنند.
در ابتدا عناصر تخريب‌چي،‌ ميدان مين را خنثي كردند. نيمه‌‌هاي شب بود كه دشمن با پرتاب گلوله منور، متوجه عمليات شد و با تمام تجهيزات، روي ما آتش گشود. در مسير عبور كانال دو متري بوديم كه تعدادي از نيروها در كانال و موانع گير كردند و قادر به حركت نبودند. فرمانده با خونسردي و ترفند خاصي آن‌ها را به جلو هدايت كرد. دشمن موانع زيادي از جمله سه كانال بزرگ كار گذاشته بود و رزمندگان توانستند از آن عبور كنند. با توجه به اين كه اين محور به طور كامل مين‌گذاري شده بود و مأموريت نيروها نيز گرفتن آسفالت بود؛ درست در ساعت 10 صبح آن‌جا را به تصرف درآورديم و درحين پاكسازي منطقه، يك درجه‌دار سوداني كه از افسران ارشد بعثي بود و قصد عبور از جاده را داشت، به اسارت ما درآمد. بچه‌ها مي‌خواستند با گلوله آرپي‌جي او را بكشند اما شهيد نوروزي مانع از انجام اين كار شد؛ چون مي‌خواست از او اطلاعات بگيرد و در ساعت 11 صبح بود كه دشمن پاتك را آغاز كرد و ما راه را گم كرده بوديم. در محاصره قرار گرفتيم. شهيد نوروزي ناچار شد ما را با يك دستگاه لودر كه در آن‌جا مشغول احداث خاكريز بود، به عقب انتقال دهد.



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان چهارمحال و بختياري ,
بازدید : 175
[ 1392/04/24 ] [ 1392/04/24 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 2,336 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,711,437 نفر
بازدید این ماه : 3,080 نفر
بازدید ماه قبل : 5,620 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک