شهيد «سيدابوالقاسم احمدي »در سال 1332 ه ش در روستاي«شيخ شبان» دراستان «چهارمحال و بختياري» و در يك خانواده بسيار مستضعف و مذهبي چشم به جهان گشود و در دامن پرمهر و محبت پدر و مادر خويش پرورش يافت. وي تحصيلات ابتدائي خود را در روستاي خود با موفقيت پشت سر گذاشت و بعد از اتمام دورة ابتدائي آمادة تحصيلات در دورة راهنمائي شد. اما به جهت اينكه زادگاه وي از داشتن مدرسة راهنمايي محروم بود و براي ادامة تحصيل ميبايست به خارج از روستا عزيمت مينمود و آن هم مستلزم داشتن تمكن مالي بود، به دليل فقر مالي نتوانست از تحصيلات در مقطع بالاتر بهرهمند گردد. نامبرده بعد از اينكه از ادامة تحصيل نااميد گشت براي حمايت از خانوادة خود به شغل كشاورزي و چوپاني همت گماشت و چند سالي از عمر پربركت خود را در اين شغل سپري كرد.
به دليل اينكه زندگيش تأمين نميشد و نميتوانست به نحو شايسته خانوادة خود را مورد حمايت خود قرار دهد، به ناچار براي كسب روزي حلال راهي « اصفهان» شد و نزد پسر دايي خود به شغل قلمزني پرداخت. او با مشكلات زيادي از قبيل دوري از خانواده، نداشتن مسكن و ... ، هرگز در مواجه با مشكلات و سختيها ابرو خم نكرد و هميشه و در هر حال همچون كوهي مقاوم و استوار بود. به طوري كه تا زمان سربازيش در اين شغل پابرجا ماند. در سال 1355 به خدمت سربازي اعزام شد و در اوج پيروزي انقلاب اسلامي بود كه خدمت سربازي را به اتمام رسانيد.
در سال 1357 وهمزمان با اوج مبارزات مردم ايران به مبارزه با رژيم طاغوت پرداخت. روزها در تظاهرات وفعاليتهاي ضد طاغوت شركت فعال داشت و شبها نيز با همرزم خود، شهيد يوسف حيدري جهت پخش اعلاميههاي حضرت امام (ره) در محلههاي اصفهان مشغول فعاليت بود. به طوري چندبار از سوي ساواك شناسايي شد و مورد تعقيب قرار گرفت.ا و مجبور شد كه شبانه از اصفهان به روستاي خود فرار كند.
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و تشكيل كميتة انقلاب عضو فعال كميته شد و چند صباحي در آنجا خدمت كرد و بعد از اينكه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شكل گرفت، وارد سپاه شده و تا پايان عمر شريف خود در اين نهاد مقدس به انجام وظيفه مشغول بود. نامبرده بعد از شروع جنگ تحميلي به دفعات متعدد و در مسئوليتهاي گوناگون در مناطق جنگي حضور پيدا كرد. در عمليات والفجر 8 در جبهة جنوب هم مصدوم شيميايي شد وهم مورد اصابت تركش خمپاره قرار گرفت، اما پس از استراحت كوتاهي تحمل نكرد و مجدداً به جبهههاي حق عليه باطل رهسپار شد.ا و تا پايان جنگ و اعلام آتشبس به دفعات ديگر در مناطق جنگي حضور پيدا كرد. و رزمندگان اسلام طي چند سال نبرد پيروزمندانه از وجود آن شهيد عزيز در سمتهايي چون فرماندهي گروهان پياده، فرماندهي گروهان آموزش، مسئول واحد تداركات، مسئول آتشبار در گردان ادوات، مسئول موتوري يگان رزم و ... بهره بردند، سال 1371 براي گذراندن آموزش( دوره عالي) به« تهران» اعزام گرديد و پس از طي آموزش عالي به مدت يكسال پنجماه نيزدوره آموزشي (واكنش سريع)راگذراند.اوبعد ازاين آموزشها به همرزمان خود در تيپ مستقل 44 قمر بنيهاشم(ع) در منطقه «كردستان» و جنگلهاي «آلواتان» و زندان «دولتو» ملحق شد.تا باقي مانده ضد انقلاب را که دراين مناطق مزاحمتهايي براي مردم ايجاد مي کردند را نابود کند. به دنبال شايستگيها و توانمنديهايي كه داشت به عنوان جانشين گردان تكاوري حضرت اميرالمومنين(ع) منصوب شد، وي در اجراي مأموريتهاي محوله بسيار با روحيه، پرتوان و با اراده وارد عمل ميشد. طوري كه گروههاي مرعوب دمكرات و ضدانقلاب را در اجراي نقشههاي پليد خود به زحمت مي انداخت .
در چهاردهم آذر سال 1373 در يكي از گشتهاي گروه تکاوري در منطقه «كردستان» در ساعت 30/6 دقيقه صبح، در كمين عناصرضد انقلاب ازگروهك «دمكرات» افتاد و عليرغم مقاومتهاي شجاعانه به فيض شهادت نائل گرديد.
منبع:پرونده شهيد در سازمان بنياد شهيد وامور ايثارگران شهرکردومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد
وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
انا لله و انا اليه راجعون: ما از خدائيم و به سوي خدا بازميگرديم.
با حمد وسپاس خداوند بزرگ كه مرا آفريد و به من عقل و كمال و عزت عطا كرد و سلام بر اولياء و انبياء پاكش و نورش در زمين، حضرت صاحبالعصر والزمان حجت ابن الحسن و نائب بر حقش حضرت امام خميني (ره) و فرزند برومند ايشان حضرت آيتالله خامنهاي. از آنجايي كه همة ما روزي به اين جهان پانهاده و ناگزير روزي بايد از اين دنيا رخت بربنديم؛ خود را موظف دانستم كه چند كلمهاي در باب وصيت بنويسيم انشاءالله كه مورد رضايت و قبول خداوند واقع شود.
بحمدالله اكنون كه دارم وصيتنامه مينويسم در صحت و سلامت به سر ميبرم و خداوند را شاكرم كه توفيق كتابت اين را به من عنايت نمود.
در ابتدا سفارش ميكنم به ترس از خدا و اقامة نماز در اول وقت. به من الهام شده است كه اين مرخصي، استراحت آخر من است به همين خاطر ميخواهم بعد از من صبور و بردبار باشيد. اول از بدهكاريهايم شروع ميكنم. بنده حدود 7 هزار تومان بدهكارم ولي در عوض از دونفر ديگر 140 هزار تومان طلب دارم كه بايد آنها را وصول و بدهيام را پرداخت كنيد. تا آنجا كه ياد دارم نماز و روزة ترك شده ندارم و همة خمس مالم را پرداخت نمودهام به غير از 50 هزار توماني كه براي خرج ايام سوگواري خود کنار گذاشتهام. در ضمن مراسم را در خانة خودم بگيريد.
در آخر سخني با همسر محترم دارم:
همسر عزيزم اميدوارم كه اگر در طول 16 سال زندگاني مشترك از اين حقير بدي ديدهاي به بزرگي خودت عفو بفرمائي و شما را سفارش ميكنم كه در اين سوگ صبور و بردبار باشي. من شما را به خدا و بچهها را به شما ميسپارم و خواهشمندم تا آنجا كه بشود بگذاريد بچهها به تحصيل خود ادامه دهند و به درجات عالي علمي برسند. من شما را به عنوان وكيل و وصي بعد از خود انتخاب نمودهام. در ضمن مهريهات را هم به حساب حج تمتع ريختهام. من الله توفيق 01/4/1373
خداحافظ به اميد آمرزش حق سيدابوالقاسم احمدي