سال 1328 ه ش در شهر «بروجن» يکي ازشهرهاي استان «چهارمحال وبختياري»، ديده به جهان گشود . پس از دوسال او پدر خود را كه شخصي متدين و مسلمان و متعهد بود ،از دست داد. دوران تحصيلات خود را در «بروجن» آغاز نمود و پس از اخذ ديپلم در سال 1348 وارد انستيتوي «صنايع شيميايي»در« تهران» شد. و پس از گذراندن يک دوره دوساله به خدمت سربازي اعزام و پس از پايان خدمت در سازمان «آب و فاضلاب»استان« اصفهان» مشغول خدمت شد. چون علاقه وافري در امر تحصيل داشتند كار را رها كرده و براي ادامه تحصيلات به «آمريكا »عزيمت نمودند. پس از چندي كه در خارج ازکشوربه تحصيل اشتغال داشتند، براي تسلط به زبان انگليسي تلاش كردند ورشته خود را تغيير به راه و ساختمان تغييردادندو مشغول به تحصيل شدند.
چون تربيت يافته خانواده مذهبي بودند در مدت اقامت در« آمريكا» فعاليت چشمگيري در انجمن اسلامي دانشجويان ايراني مقيم «آمريكا »و «كانادا» داشتند و در برگزاري جلسات سخنراني و راهپيمائيهاي عليه رژيم نقش مؤثري داشتند.
در نامههائي كه ميفرستاد سوغاتي كه از ايران ميخواست قرآن و نهجالبلاغه بود. او از خانواده ثروتمندي نبود كه در ناز و نعمت بزرگ شد ه باشد.چون خودش مستضعف بود ،كاملاً به حال مستضعفين آگاهي داشت. كمااينكه در دوران تحصيلي در خارج براي هزينه تحصيلي خود مجبور بود شبها با كار طاقتفرسا در يكي از پمپبنزينها و يا كارهاي متفرقه ديگر هزينه تحصيل وزندگي خودش راتامين کند.
او درآمريکا دست از مبارزه بارژيم برنداشت وبيشتر وقت خود راجهت تكثير و نشر سخنان امام خميني (ره) صرف ميكرد. چه شبها كه تا صبح كار ميكرد و روز بعد از درسهاي دانشگاه ،تمام وقت جهت انتشار و توزيع پيام امام(ره) تلاش مي کرد. در 22 بهمن كه انقلاب به پيروزي رسيد چنان شادي ميكرد كه تاآن زمان اوراآنگونه نديده بودند. عمر كوتاه و گهربار اين شهيد حاوي درسهاي زيادي براي ديگر ياران و برادران او بود.
در سال 1358 پس از اخذ دوره مهندسي راه و ساختمان به وطن اسلامي خويش بازگشتند و پس از ورود به ايران با توجه به علاقه خدمت به انقلاب اسلامي در جهادسازندگي چهارمحال و بختياري مشغول به خدمت شدند .پس از آن مسئول دفتر عمران امام و سپس فرماندار شهرستان بروجن گرديدند و در اين مدت شبانهروز در خدمت مستضعفين منطقه قرار گرفتند . با توجه به شناختي كه مسئولين امر در مدت خدمت از نامبرده بدست آورده بودند به علت نياز به افراد متعهد در منطقه كردستان؛ پيشنهاد معاونت عمراني استانداري آذربايجان غربي را پذيرفت و بنا به مسئوليت اسلامي خويش به آن منطقه مهاجرت نمود و پس از مدت نزديك به يكسال خدمت صادقانه در 12 بهمن ماه در شروع دهه فجر در سال 1361 بدست منافقان كوردل و مزدور آمريكايي در بين راه« تكاب» به «مهاباد» در حين انجام مأموريت به درجه رفيع شهادت نائل آمد و به ديداردوست شتافت.منبع:پرونده شهيد در سازمان بنياد شهيد وامور ايثارگران شهرکردومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد
خاطرات
سيد احمد موسوي:
غلامعلي را آنطور كه در دنياي كفر و بيبند و باري و مصرفي آمريكا ديدم و مدت سه سال هم افتخار همخانگي و همدرسي و دوستي برادرانه و عقيدتي با او داشتم؛ مجاهدي يافتم كه همچون ابوذر بود. يار علي و محبوب خاص و عام. عابدي درستكار و راستگو كه در اين خصائل شهره همه دانشجويان بود.اوباخوبي هاي هميشگي که با يك صفاي باطني همراه بود و چون از مخزن عشق و علاقه او به خدا و مردم سرچشمه ميگرفت؛ همچون يك آينه در دلهاي مردم نقش ميبست. دوستان و همسنگران او در انجمن اسلامي آمريكا و كانادا چنان شيفته اخلاق حسنه او شده بودند كه نميتوانستند دوري اين برادر را حتي براي چند ساعتي هم تحمل نمايند.
در تمام كارهاي روزمره و عادي خود فردي جدي و كوشا بود و هرگز خستگي و سستي در چهره مردانه او مشاهده نميشد. او دانشجوئي زبده و هميشه در تمام دروس شاگرد اول كلاس بود و ميگفت ما آمدهايم كه چيزي براي مردم محروم كشورمان بياموزيم و براي آنها به ارمغان ببريم. نيامدهايم كه آنچه را هم كه با خود داشتهايم از دست بدهيم. او در جوي كه حتي اظهار به تدين هم در آنجا از نشانههاي كوتاه فكري و ارتجاع قلمداد ميشد با افتخار نماز و قرآن ميخواند. حتي من نديدم كه يك مرتبه نماز خود را به قضا بخواند و چون محبوب عموم دانشجويان بود در خصوصيات اخلاقي آنطوري بود كه حتي دشمنان اسلام نميتوانستند بر روي او موضع بگيرند و صداقت او باعث جذب عده زيادي به گرايش فكري او كه همانا اسلام راستين فقاهتي بود، بشوند. اين مجاهد شهيد علاوه بر درس و كار طاقتفرسا بقيه اوقات خود را صرف نوشتن مقاله و تهيه سخنراني و تفسير قرآن جهت اجراي جلسات انجمن اسلامي ميكرد. خيلي كم ميخوابيد. شايد يكي دو ساعت استراحت براي او در مدت 24 ساعت كافي بود. همه دوستان از اين چنين استقامتي به شگفت آمده بودند و بارها هم اين مطلب را به او ميگفتند و او در جواب بدون اينكه بگويد كاري كردهام ميخنديد. در دوران انقلاب جهت تكثير و نشر سخنان امام خميني (ره)تلاش زيادي ميكرد. چه شبها كه تا صبح كار ميكرد و روز بعد از درسهاي دانشگاه؛ تماموقت جهت انتشار و توزيع پيام امام از پا نمينشست. يادم نميرود در 22 بهمن كه انقلاب به پيروزي رسيد چنان شادي ميكرد كه همه از شادي اين اسطوره تقوي و پاكي شاد ميشدند. هدف او از درسخواندن هرچه سريعتر بازگشت به وطن بود تا بتواند از آنچه اندوخته است در راه رهائي مردم محروم منطقه خود كه سالها از نزديك شاهد آنها بود؛ بكار بندد. يادم نميرود كه روزي كه تحصيلات اين شهيد عزيز به پايان رسيده بود همه برادران نگران بودند كه يار و همكار و دوستي مهربان را از دست ميدهند. دوستانش عليرغم مخالفت ايشان فارغالتحصيلي وي را جشن گرفتند و به او ميگفتند اگر ميشود بمان و ادامه تحصيل بده. او ميگفت من در ايران بيشتر ميتوانم منشا اثر باشم و حتي به او پيشنهاد ميكردند كه لااقل پذيرش جهت ادامه تحصيل بگيرد كه در صورت تمايل مجددا بازگردد.اما او ميگفت من پذيرش نميگيرم كه شيطان نتواند مرا وسوسه كند كه دوباره از مردم خوب ايران كه لياقت همهچيز را دارند دور شوم. او هميشه ميگفت ملت ما نشان دادهاند كه شايسته خدمت هستند حال اين خدمت بهرطريقي كه باشد فرق نميكند. بايد بجاي وقتگذراني كار كرد تا شايد بتوان دردي از آنها را دوا نمود. حرفزدن و بازيكردن با افكار روشنفكرانه نميتواند ما را در برابر ابرقدرتها پيروز سازد. آنچه ميتواند ما را به پيروزي قطعي برساند اندوختن تجربه و علم و بكارگرفتن آن در جامعه خودمان است.
او يك عالم با علم و.عملي بود. او ميگفت كار بايستي بخاطر خدا باشد و اجر و مزد ازسوي خداست كه معني ميگيرد وگرنه مزد دنيا براي دنيا باقي ميماند.
هر شهيدي كه به شهادت ميرسد، براي بازماندگان خويش و رهروان راه و پاسداران خونش درسهائي به يادگار ميگذارد ؛ كه اين درسها ناشي ويژگيهاي او ست. همان ويژگيهائي كه موجب شدند تا بدرجه رفيع شهادت برسند و شهيد نيكخواه اين چنين بود. با ويژگيهاي خاص خودش كه اين ويژگيها را بايد در ايمان و اخلاص عملي او يافت. در رابطه با زندگي او در دوران تحصيلش در آمريكا دوستان و هم دورههايش سخن گفتهاند اما در رابطه با عمل او در ايران بعد از پيروزي انقلاب اسلامي سخن زياد است. اما اين ويژگيها حالتي عام دارند. نيكخواه به محض ورود به ايران روبه رو شد با آن جو ناموزون و ناهماهنگ بعد از انقلاب .جوي كه ضدانقلاب سعي داشت با آن جو، افراد مومن وكارساز را ترور شخصيت كند و آنها را به خيال خود از صحنه مبارزه كنار زنند. اگر هم موفق به چنين امري نشود حداقل افراد مومن را زيرسوال ببرند و با شايعات به هر طريق ممكن ذهن عامه مردم را نسبت به آنان بدبين كنند، تا بدين طريق آنها را از صحنه مبارزه خارج كرده و جلوي كارهاي آنها را بگيرند. در اين مورد دست به هر شايعه و تهمتي ميزدند بسا شايعاتي از قبيل انحصارطلب و رياستطلب که تا حدودي موفق نيز ميشدند، اين چهرهها را در ذهن مردم زيرسؤال ببرند.
ضدانقلاب وقتي كه تشخيص دادند كه اين شهيد فردي مومن و صادق و خدمتگزار به انقلاب است. طبق روال خودشان شروع به شايعهسازي و تهمت و .... كردند.
افراد مومن بنابروظيفه شرعي از او دفاع كردند كه در حقيقت دفاع از اسلام و مسئولين صديق بود. اما شهيد نيكخواه در مقابل تمامي اين مسائل سكوت كرد و سعي در آن داشت كه با عمل اثباتكننده؛ تمامي امور باشد و حتي حسرت اين را به دل ضدانقلاب گذاشت كه لحظهاي وقت خود را صرف اراجيف آنها بكند. او در رابطه با حقوق شخصي خويش بخاطر اسلام و مصلحت انقلاب اسلامي ايثارگرانه گذشت تا جائي كه زماني كه استحقاق استخدامشدن داشت ايثارگرانه از حق خود گذشت و از حقوق ماهانه خويش در كردستان ماهانه 3/1 آن را به صندوق دولت ميريخت. در رابطه با مسئله لولهكشي آب درروستاي زادگاه خود( گندمان) با وجود اينكه طراح ديگران بودند بدون هيچ چشمداشتي خالصانه كمك ميكرد.
به خاطر فتنه ضدانقلاب، شهيد زمينه خدمت را در بروجن براي خويش تنگ ديد و هجرت را انتخاب را كرد. روانه آذربايجان غربي شد. با توجه به اينكه دامنه شايعات در مورد او را به آذربايجان غربي نيز كشيدند او به خدمت صادقانه خويش ادامه داد تا جائيكه مسئولين استان اظهار كردند. در زمان تصدي شهيد نيكخواه بود كه استان آذربايجان غربي توانست تمامي بودجه عمرانيش را جذب كند و جزء استانهاي معدود در اين رابطه قرار گرفت. اما با تمامي اين اعمال لحظهاي حاضر به مصاحبه و صحبت پيرامون عملكردش نشد. در نهايت او مصداق آيه شريف (والذين هاجروا و جاهدوا في سبيل الله اولئك يرجون رحمتالله) شد وبا شهادت مظلومانهاش مهر باطلي بر شايعات شايعهسازان و الگوئي براي رهروان راهش شد.
آثار باقيمانده ازشهيد
فعاليتهاي عمراني
شهيد نيكخواه در زمان تصدي مسئوليت دفتر عمران امام(ره) فعاليتهاي زيادي از قبيل شنريزي كوچهها و خيابانها ـ جدولبندي خيابانها ـ احداث پل ـ لولهكشي ـ جادهسازي ـ احداث رختشويخانه ـ كانالكشي ـ احداث سد خاكي و سيلبند ـ لايروبي ـ احداث آبخورجهت دامها ـ احداث ، تكميل و تعمير مسجد- حسينيه- مدرسه كودكستان- حمام- غسالخانه و سرويس بهداشتي و ........ در بروجن و روستاهاي فرادنبه ـ سفيد دشت ـ نقنه ـ اسلام آباد ـ گندمان ـ كتوك ـ مورچگان -وستگان ـ امام قيس ـ كردشامي ـ حسين آباد ـ سناجان ـ بلداجي ـ سنگچين ـ دستگرد ـ شيپك ـ خانيآباد و .... نموده است كه وجود خود اينها هم نشانهاي است از چگونگي فعاليت وي در اين مدت كم و هم يادنامهاي است زنده از وي.
بخشي ازآثاربه جا مانده ازشهيد از لابلاي نامههايش:
...با اين پيامهاي كوبنده و اميددهنده امام خميني جداً انسان تحت تأثير قرار ميگيرد و از خداوند ميخواهم عمري زيادتر به او بدهد تا اين انقلاب را به ثمر برساند و اين شاه خائن را به سزاي اعمالش برساند.
محصلين ايراني حسابي انقلابي شدهاند و خيلي پيشرفت كردهاند كنه جاي خوشحالي است ولي يك مسئله هم هست و آن آگاهي صحيح است كه اگر يك آگاهي غلط به آنها ارائه شود و بدي از اين انقلاب ببينند ،ضربه بزرگي خواهند زد.اينجاست كه وظيفه شما معلمان سنگين است.
... نگذاريد دانش آموزان از آن روح انقلابي كه دارند از آن فاصله بگيرند. چون بايستي با اين روح بزرگ بشوند تا بتوانند ايراني جديد پايه بگذارند.
...مبارزه كردن با كلّ نفس شيطاني از هر كاي مشكلتر است.
محصلين بايد ايدئولوژي خود را قوي كنند كه اگر ايدئولوژي نداشته باشند وبدون هدف كار كنند، زود شكست ميخورند. حال اگر يك معلم هم ايدئولوژي نداشته باشد وضع خيلي وخيمتر ميشود.
...جلوي افراد كمونيست را بگيريد و به آنها ميدان ندهيد چون تاريخ نشانداده خيانتهاي آنهارا.
...بطوركلي انقلاب ايران وضع اقتصادي آمريكا را بهم زد و از بين برد.
....ما احتياج به افرادي داريم كه صادق و با تقوي باشند و بايد كه دوست و دشمن خود را تشخيص بدهيم
(12 محرم 99 ـ آمريكا)
آثار منتشر شده درباره شهيد
يادي از شهيدان
در نقطه پايان شام
در شور و وجد و ازدحام
وقتي كه مي آيد امام در فجر و روز انتقام
تجديد پيمان ميكنيم
ياد از شهيدان ميكنيم.
ياد تو اي همسنگرم
غلامعلي برادرم
وقتي كه مي آيد بهار
در نغمههاي جويبار
وقتي نسيم بي قرار موج افكند در كشتزار
تجديد پيمان ميكنيم
ياد از شهيدان ميكنيم.
ياد تو اي همسنگرم
غلامعلي برادرم
بالي چو بردارد نوا
با نغمههاي جانفزا
وقتي چمن گيرد صاف از موج نرم سبزهها
تجديد پيمان ميكنيم
ياد از شهيدان ميكنيم
ياد تو اي همسنگرم
غلامعلي برادرم
در لا لايي مادران
در خندههاي كودكان
با چشمك ستارگان در لاجورد آسمان
تجديد پيمان ميكنيم
ياد از شهيدان ميكنيم.
ياد تو اي همسنگرم
غلامعلي برادرم
وقتي كه خوش دارم دماغ
از جلوه گلها به باغ
از لاله ميگيرم سرا غ با لالههاي پر ز داغ
تجديد پيمان ميكنيم
ياد از شهيدان ميكنيم.
ياد تو اي همسنگرم
غلامعلي برادرم
هر جمعه هنگام نماز
در بين صفهاي دراز
در موقع راز و نياز در پيشگاه چارهساز
تجديد پيمان ميكنيم
ياد از شهيدان ميكنيم
ياد تو اي همسنگرم
غلامعلي برادرم
در حمله رزمندگان
با كوشش آن عاشقان
در انهدام كافران با خالق جان و جهان
تجديد پيمان ميكنيم
ياد از شهيدان ميكنيم
ياد تو اي همسنگرم
غلامعلي برادرم
در لالهزار شاهدان
در كربلاهاي زمان
در محضر آن عاشقان
با زندههاي جاودان
تجديدپيمان ميكنيم
ياد از شهيدان ميكنيم.
ياد تو اي همسنگرم
غلامعلي برادرم
فرماندار خط امامي
غلام عزيز يادت گرامي
اي فرماندار خط امامي
در سوگ تو نشستهايم
اللهاكبراز درد و داغت خستهايم اللهاكبر
اي نيكخواه اين خلق محروم
خدمتگزار اين مرز و اين بوم
برادر مهاجرم اللهاكبر
عزيز خونين پيكرم اللهاكبر
اي مهربان يار ضعيفان
ما را زداغت كردي پريشان
چهره زما پوشاندهاي اللهاكبر
ما را زغم سوزاندهاي اللهاكبر
با گريه سوز دل مينشانيم
جز خير و خوبي از تو ندانيم
اي با ضعيفان همنشين اللهاكبر
با دوستان حق قرين اللهاكبر
تو بر وصال جانان رسيدي
در باغ رضوان منزل گزيدي
فدائي قرآن شدي اللهاكبر
در راه حق قربان شدي اللهاكبر
خصم ستمگر بيخت بسوزد
ايزد بجانت آتش فروزد
بردي زكف همسنگرم اللهاكبر
غلامعلي برادرم اللهاكبر
اميرحسين غلامي