دهم تيرماه سال 1323ه ش در روستاي مهموئي در شهرستان بيرجند به دنيا آمد. بعد از اتمام سال سوم دبيرستان به تهران رفت و ديپلم رشته ي رياضي را از آن جا گرفت. وارد دانشکده ي افسري شد که در سال 1354 به پايان رساند.
در 32 سالگي با خانم جواهر سلطان غفاري ازدواج کرد که ثمره ي شش سال زندگي مشترک آنان چهار فرزند به نام هاي مهدي (متولد 18/4/1358)، مريم (متولد 30/1/1357)، محمد و علي (متولد 25/6/1360) مي باشند.
همسر شهيد مي گويد: «غلام حسين مي گفت: هر ناراحتي دارم، پشت در منزل مي گذارم تا در منزل براي زن و بچه ام ناراحتي ايجاد نکنم.»
ايشان همچنين درخاطره ي نقل مي کند. «وقتي در بجنورد بوديم، يک اُورکت آمريکايي به صورت سهميه اي تحويل ايشان گرديده بود که به اندازه ي ايشان نبود. اورکت ديگري را آورده بودند که عوض کند، اما با پيروزي انقلاب اُورکت در نزد ايشان مانده بود. وقتي به بيرجند آمديم به خانه ي فرمانده اش رفت و آن را به او داد.
وقتي از او سوال کردم: چرا؟ گفت: اين نبايد در نزد من باشد و بايد پس مي دادم، چون حرام است.»
با شروع جنگ تحميلي به جبهه رفت و هدفش انجام وظيفه در جهت حفظ ميهن، دين و انقلاب بود. رفتن به جبهه را يک وظيفه مي دانست. مي گفت: «زماني که يک نفر وارد ارتش مي شود، وظيفه دارد از مملکت خود دفاع کند. وظيفه ي يک ارتشي دفاع از مملکت و ناموس مردم است.»
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، در تاريخ 2/7/1360 با گردان رزمي بيرجند به سراب و از آن جا به مناطق جنگي دارخوين، تنگه ي چزّابه، کوشک، ايلام و مهران رفت.
آخرين مسئوليت شهيد خسروي فرماندهي گروهان 809 پياده ي مرکز 04 بيرجند بود.
بيشترين سفارش او اهميت دادن به نماز بود. مي گفت: «نماز بخوانيد و غفلت نکنيد که جنگ ما به خاطر نماز است.» در شب هاي چهارشنبه و جمعه دعاي توسل و کميل در سنگر برگزار مي کرد.
شهيد خسروي مشکلات را با مشورت و درايت حل مي کرد و صبرش بسيار زياد بود.
همسر شهيد در مورد اخلاق او مي گويد: «شهيد اخلاق مخصوصي داشت. حاضر نبود به خاطر کاري که براي کسي انجام مي دهد، پول يا چيزي دريافت کند. يک روز يکي از سربازهاي او ـ که از بچه هاي ثروتمند بجنورد بود ـ به خانه ي ما آمد و يک بخاري و وسايلي ديگر براي ما آورد و گفت: آقاي خسروي فرستاند. او ماموريت بود. وقتي آمد و من اين را به او گفتم، بسيار ناراحت شد و رفت خانه ي همان سرباز ـ که بخاري براي ما آورده بود ـ و به او گفته بود يا پولش را حساب کنيد يا بياييد اين وسايل را ببريد. بعداً متوجه شدم که آن سرباز به خاطر مريضي مادرش مرخصي درخواست کرده و شهيد به او مرخصي داده بود.»
او ادامه مي دهد: «شهيد قبل از شهادت، اسب قرمزي را در خواب مي بيند که معتقد بوده است شهادت است. و من قبل از رفتن ايشان يک استخاره گرفتم و در استخاره آمد، عاقبت اهل تقوي نيکوست که باز هم شهيد گفت: اين شهادت است.»
در باره ي نحوه ي شهادت غلام حسين خسروي چنين گفته شده است: «ايشان در منطقه ي مهران براي شناسايي مناطق و مراکز حساس دشمن، به داخل ديدگاه رفت. دشمن اقدام به شليک خمپاره کرد و ايشان با گلوله دومي که شليک شد، به شهادت رسيد.»
غلام حسين در تاريخ 28/9/1361 در منطقه ي ايلام به شهادت رسيد و پيکر مطهر ايشان پس از حمل به زادگاهش، در گلزار روستاي مهموئي دفن گرديد.
منبع: "فرهنگ جاودانه هاي تاريخ، زندگي نامه فرماندهان شهيد خراسان" نوشته ي سيد سعيد موسوي، نشر شاهد، تهران -