فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

سامعي,مهدي

 

بعد از ظهر يکشنبه، چهارم تير ماه سال 1326 ه ش در روستاي مهموئي شهرستان بيرجند به دنيا آمد. پيش از تولد، پدرش براي کار از روستا رفت و ديگر هرگز بازنگشت و او در کنار مادربزرگش بزرگ شد. در سال 1333 به دبستان روستاي مهموئي رفت . بعد از اتمام دوره ابتدايي به علت نبود مقطع تحصيلي بالاتر در روستا، ترک تحصيل کرد . پس از آن به دنبال کار عازم گرگان شد و تا قبل از رفتن به سربازي در آنجا بود. در جواني به استخدام ارتش در آمد و در مشهد خدمت مي کرد.پس از ورود به ارتش تحصيلات خود را ادامه داد. حوادث انقلاب و شروع حرکتهاي مردمي او را به هيجان مي آورد. در مبارزات براي پيروزي انقلاب همکاري داشت.
فعاليتهاي وي در اول انقلاب به حدي بود که مورد سوء قصد يکي از همکارانش قرار گرفت. همسر ايشان مي گويد: در روزهاي حکومت نظامي ايشان بدون توجه به آن در منزل جلسه دعاي ندبه و دوره قرآن بر پا مي کرد. اين کاربا توجه به جو ضدمذهبي حاکم بر ارتش کار خيلي خطرناکي بود.در همه حال به دنبال امور خيريه بود. دوره قرآن تشکيل مي داد. براي برق، آب و جاده در روستا ، ساختن مساجد و کمک به فقرا تلاش مي کرد.
در مشهد تصميم به ازدواج گرفت و به پيشنهاد عمه اش با نوه ايشان ، خانم فاطمه خليلي پيمان ازدواج بست و زندگي مشترک را در اواخر سال 1347 در مشهد آغاز کردند.
او داراي پنج فرزند به نام هاي محمد ، مهدي ، داوود ، مريم و حليمه است. بسيار به فرزندان خويش علاقه داشت، آنها را نصيحت مي کرد و قبل از سن تکليف آنها را به خواندن نماز تشويق مي کرد و در راه تربيت صحيح و اسلامي آنان تلاش مي کرد.
نصيحت وي به فرزندان اين بود که هر کاري را انجام مي دهند به خاطر رضاي خداوند متعال باشد ، خود نيز اين گونه بود. با شروع جنگ، مهدي سامعي وظيفه خود مي دانست که براي اداء تکليف عازم جبهه شود. اين امير سرافرازارتش اسلام بعد از مدتها حضور تاثير گذار در جبهه هاي دفاع از اسلام وايران، در بيست و دوم تير ماه سال 1367 در جبهه فکه با اصابت گلوله به درجه رفيع شهادت نايل آمد. پيکر پاک شهيد مهدي سامعي در حرم مطهر امام رضا به خاک سپرده شد.
منبع:"فرهنگ جاودانه هاي تاريخ ،زندگي نامه فرماندهان شهيد خراسان"نوشته ي سيد سعيد موسوي ،نشر شاهد،تهران-1386



خاطرات
سيد کاظم رضايي :
ايشان هميشه مي گفتند: در جبهه اميدوارم که غبار کفشهاي سربازان اسلام بر ما بنشيند و از اين بابت اجري ببريم و شايد در گوشه و کناري از اين درياي لطف و رحمت الهي قرار بگيريم. به مخض اينکه مي فهمند قرار است عملياتي انجام شود، خود را به جبهه مي رسانند و در عمليات شرکت مي کردند. به او مي گفتم: مگر حضور شما در جبهه نوبتي نيست؟ چطور است که هميشه حضور داريد؟ مي فرمود: چنين مسائلي براي ما مطرح نيست، هر چه در اينجا مي بينيم حقيقت است. جبهه دانشگاه انسان سازي است. اگر ايشان مي فهميدند که فلان گردان يا لشگر کتابخانه ندارند، محال بود که کتابخانه در آنجا راه‌اندازي نکنند. تا به هدف خود نمي رسيد دست بر نمي داشت. در مدت 8 سال که در کنار ايشان در لشگر مشغول فعاليت بودم، نديدم که يقه اش باز يا بند پوتينش شل باشد. يادم نمي آيد که قبل از ساعت اداري محل کار و خدمتش را ترک کرده باشد.

او يک افسر رشيد اسلام و حضرت مهدي (عج) بود، نه تنها يک افسر که يک روحاني بود نه تنها يک روحاني که يک فرد منضبط بود. نه تنها يک فرد منضبط بلکه واقعا عابد بود نه تنها عابد که زاهد هم بود نه تنها زاهد بلکه شجاع هم بود و نه تنها شجاع بلکه با اخلاق هم بود. مي ديدم ايشان يک افسر است، باز مي ديدم که نوحه خوان است، باز مي ديدم يک سينه زن است، دعاي کميل مي خواند و اهل دل بود و. ..

علي سامعي همرزم و عموي شهيد:
او مدام در جبهه ها مشغول بود. در پشت جبهه نيز از امور خير غافل نمي شد. براي آسفالت جاده هاي روستا، کشيدن برق و تلفن و نيز در کمک به مستضعفين و محرومين تلاش مي کرد و با آن حقوق اندک، کمکهاي مالي بسياري به فقرا مي کرد.

همسرشهيد:
هر گاه از جبهه باز مي گشت سخنان زيادي مي گفت، اما سخني هميشگي داشت که پس از برگشت و در هر ملاقات به من مي فرمود: اين بار هم لياقت شهادت نداشتم.

فرزند شهيد :
پس از شهادت پدرم عده اي از معلولين نيازمند به منزل ما مراجعه کردند و چون مدت زيادي از ايشان خبري نشده بود، سراغ پدرم را مي گرفتند. همان زمان بود که با خبر شديم ايشان حقوق خود را صرف کمک به امور خيريه و فقرا مي کردند و عضو فعال صندوق انصار الحجه بودند و معلولين هم تحت پوشش کمک پدرم قرار داشتند و ايشان نشاني منزل را به آنها داده بود که در صورت نياز مراجعه کنند.

سيد کاظم رضايي :
علاقه او به امام بسيار بود به نظرم لطف الهي بود که حاج مهدي قبل از رحلت امام به شهادت رسيد و من مطمئنم اگر ايشان زنده بودند و امام رحلت مي فرمودند نمي توانست تحمل کند و از دنيا مي رفت.

مادر شهيد:
در روستا متولد شد . به روضه خواني علاقه زيادي داشت. مخصوصاً در ايام محرم در تعزيه خواني شرکت مي کرد.
در موقع سرباري در ارتش، در شهر مشهد خدمت مي کرد. روزها در پادگان و شب ها به درس خواندن پرداخت و ليسانس گرفت. زماني که شهيد به دنيا آمد خشکسالي بود و مردم با سختي و محنت زندگي مي کردند. قبل از به دنيا آمدن از داشتن نعمت پدر محروم شد. به قرآن، دعا و روضه خواني علاقه بسياري داشت. بهترين خصلت شهيد سامعي خوش اخلاقي اش بود.
اول به من خبر مجروح شدن مهدي را دادند و بعد به من گفتند که او شهيد شده است.
گفتند:مورد هدف گلوله قرار گرفت و مجروح شد و بعد ازآن شهيد شده است.
صبح روز جمعه به دعاي ندبه رفت و شب از همه خداحافظي و روز يکشنبه به جبهه رفت.قبل از رفتن اگر کسي را هم نديده بود درب منزل آنها رفت، خداحافظي کرد و حلاليت طلبيد.

هادي سامعي، فرزند شهيد:
15 ساله بودم که پدرم به شهادت رسيد. ايشان مجري فريضه امر به معروف و نهي از منکر بودند . در سال 1352 انجمن ديني تاسيس نموده بودو هيئت متوسلين به آقا ولي عصر (عج) را که از برنامه هايش صبح هاي جمعه دعاي ندبه و شب دوره قرآن بود ,تشکيل داد. پاکي و صداقت و عشق به ائمه در ايشان موج مي زد.
فعاليتهاي فرهنگي ايشان تا حدي پيش رفته بود که در حکومت نظامي زمان طاغوت، دوره قرآن در خانه مان برپا مي کرد. وي يکي از سردمداران وحدت ميان ارتش و مردم بود. او از عوامل اصلي پاکسازي ارتش بوده است. درستکاري شهيد به ميزاني بوده که حتي شهيد صياد شيرازي، آقاي سامعي را به رياست عقيدتي سياسي منصوب نمود.
من در دوره نوجواني قرآن خواندن و نماز خواندن را از پدرم آموختم.ايشان در امور خيريه نيز فعال بودندو براي خريدن حسينيه و تهيه جهيزيه نيز کمک مالي مي نموده است.
او به يقين رسيده بود واعتقاد کامل به راهش داشت.در روز شهادت با عقب نشيني نيروهاي خودي بر اثر فشار دشمن مواجه شد.او در عين فرار نيروها خواستار رفتن به جلو بود که، به همراه دو نفر ديگر و چند گلوله آر.پي.جي هفت عازم خط مقدم شده و همان جا با مقاومت تا آخرين قطره خونش به درجه رفيع شهادت نايل گشت.

داوود سامعي:
پدرم داراي برنامه ريزي دقيق در کارهايشان بودند . عاشق ولايت فقيه بود، علاقه زيادي به امام خميني (ره) داشتند و با شهيدان بزرگي هم چون شهيد هاشمي نژاد و کامياب در ارتباط بودند. مخصوصاً با جناب حجت الاسلام واعظ طبسي ارتباط مستقيمي داشتند. پخش اعلاميه هاي حضرت امام خميني در بين نظاميان در دوران خفقان ستمشاهي و شرکت فعال در انتخابات وساير عرصه هاي حساس در بعد از پيروزي انقلاب از اهم فعاليت هاي وي بوده . در بيشتر موارد مسئول صندوق انتخاباتي بودند.
به قدري از لحاظ اخلاقي در بين دوستانش تاثير گذار بودند که يکي از هم دوره هاي دانشکده افسري ايشان بعد از 25 سال با عزيمت به مشهد بر سر مزار شهيد حاضر گشته و اداي احترام و ادب نمودند.
علاقه شديد شهيد به مرحوم کافي و ضبط شخصي و خصوصي سخنراني هاي ايشان نيز برگ زرين ديگري در زندگي شهيد بود. تاسيس صندوق قرض الحسنه در عقيدتي سياسي لشکر 77 و حتي خارج از نظام از ديگر فعاليت هاي فرهنگي ايشان بود. شهيد در زمينه پي گيري مسائل و مسئوليت هاي محوطه خصوصاً درارتباط با بيت المال کوشا بود.

محبوبه سامعي, فرزند شهيد:
هميشه مي گفت در تحمل سختي ها از حضرت زينب و واقعه کربلا ياد کنيد که چگونه امام حسين (ع) خود و فرزندانشان را در راه اسلام فداکرد.
فردي با خشوع و خضوع فراوان و افتاده اي بودند و در کارهايي که انجام مي دادند,بيشتر خواهان اجر اخروي بودند و نه تعلقات دنيوي.
در شهرک بهشتي و در بين خانواده هاي جنگ زده نيز داراي فعاليت هاي خيرخواهانه و فرهنگي بودند . هيچ گاه در خدمت به مردم ابراز خستگي و نارضايتي نمي نمودند، به مدارس کمک مالي نموده و در مدارس فرزندان خود عضو فعال انجمن بود. هميشه شهيد به ما مي گفت بعد از شهادت من بلند گريه نکنيد چون دشمن از شنيدن صداي گريه شما خوشحال مي شود .سعي کنيد رهبرتان را گوشه اي از قلب خود بدانيد که هرچه داريم از امام خميني است.

خانم خليلي همسر شهيد :
در سال 1360 به همراه شهيد به سفر حج مشرف شديم. در سفر حج ايشان برگه هايي را در غالب اعلاميه پخش مي نمودند که مامورين سعودي اقدام به دستگيري ايشان نمودند . يکي از نقاط عطف اين سفر ، همسفري شهيد با حجت الاسلام واعظ طبسي دانسته بود. داراي وجدان کاري بود و در کارها مرتب و منظم بود . من حقوقي از طرف ايشان نديدم و بيشتر حقوق خود را صرف و خرج کمک به ديگران و مستضعفين مي نمود.
از دروغ پرهيز مي نمود و حتي بزرگترين معيار انتخاب همسر براي دختر خويش را صداقت قرار داده بود. شهيد در موسسه خيريه انصارالحجه نيز مسئوليت داشتند و از بين همکاران اعانه و کمک مالي جهت مصرف در امور خيريه جمع مي کردند.

حليمه سامعي ,فرزند شهيد:
روزي در حياط خانه نشسته بوديم و مشغول خوردن چاي بوديم. من در آن موقع 4 سال بيشتر نداشتم و روي سکويي نشسته بودم که پشت سرم تمام شيشه بود. ناگهان هواپيمايي از بالاي سر ما عبور کرد و من سرم را بالا بردم تا هواپيما را ببينم و اصلاً متوجه اين امر که پشت سرم شيشه است نبودم. هنگامي که سرم را بالا بردم شيشه پشت سرم شکسته شد و به داخل خانه ريخت. پدرم به صورت ملايم فقط هشداري کوچک به من داد و اين خاطره را هيچ گاه از ذهنم بيرون نمي رود. ايمان پدرم هميشه براي من الگو بود او ما را هميشه به خواندن نماز اول وقت تشويق مي کرد و از اسراف کردن برحذر مي داشت. به نظافت بسيار اهميت مي داد و هميشه لباسهاي تنشان تميز و اتو کرده بود. کمک به نيازمندان را نيز هيچ گاه فراموش نمي کرد و تا جايي که مقدور بود به نيازمندان کمک مي کرد. احترام به والدين نيز از مهم ترين خصوصيات اخلاقي او بود. هيچ گاه به مادرش پرخاش نمي کرد و هميشه با او با مهر و محبت رفتار مي کرد. رفتار ايشان در سرکار نيز حائز اهميت بود. همه دوستان ايشان از محبت و خلوص ايشان در سر کار تعريف مي کردند. جمله معروف پدرم که هرگاه به دوستان خود مي رسيد ، مي گفت:" چشم شما به جمال ماروشن." از ذهن هيچ يک از دوستانش بيرون نمي رود. کارش را با عشق انجام مي داد و حتي ساعات کارش از بقيه کارکنان نيز بيشتر بود تا مبادا کم کاري کرده باشد و خودش را مديون خدا و مردم هيچ گاه نمي کرد.
از آغاز جنگ حضور گسترده اي در جبهه داشت و بيشتر اوقات را در جنگ مي گذشت. در جلسات قرآن هفتگي که در حسينيه بيرجندي هاي مقيم مشهد برگزار مي شد حضور مستمري داشت و يکي از سرشناسان هيئت بود. در مراسم شبيه خواني محرم که در روستاي محل تولدشان در مهموئي بيرجند برگزار مي شد شرکت مي کرد و نقش حضرت زينب (س) را بازي و ايفا مي کرد.
صوت قرآن بسيار زيبايي داشت و هميشه تلاش مي کرد تا دو برادرم هادي و داوود نيز قرآن را با تلاوت بخوانند. از همان آغاز تولد فرزندان صداي آنها را ضبط مي کرد و الان که سالها از شهادت ايشان مي گذرد اين نوارها و صداهايي که ضبط شده است بهترين ياد آور و خاطره شيريني از آن دوره است.
مسافرت و گردش هاي هفتگي را هيچ گاه فراموش نمي کرد و تا جايي که امکان داشت خانواده را به مسافرت و گردش مي برد. روحيه خستگي ناپذير او براي همه دوستان و آشنايان الگو بود. با همه سختي ها و مشقاتي که داشت هيچ گاه ديگران را فراموش نمي کرد و سعي خود را براي حل مشکل ديگران تا جايي که امکان داشت مي کرد. غم ديگران باعث غمگيني او مي شد و خوشحالي هاي ديگران نيز سبب خوشحالي او مي گشت.
علاقه ايشان به حضرت امام خميني (ره) بسيار زياد بود و واقعاً فردي انقلابي و دوست دار انقلاب اسلامي بود تا جايي که مخالفان زيادي در اين راه داشت.
از کم کاري دوستانش در سرکار بسيار دلگير مي شد و هميشه آنها را امر به معروف و نهي از منکر مي کرد.
نمازهاي شب را به گونه اي انجام مي داد تا جايي که حتي همسرشان متوجه نمي شدوازاينکه عبادتش براي ريا باشد،بسيار بيزار بود. تمام کارهايش را با اخلاص و خلوص نيت انجام مي داد و اين گونه فردي را خدا برمي گزيند و او را در باغ هاي بهشت جاي مي دهد تا از نعمت هاي خداوندي استفاده کند. آري به گفته پيامبر اعظم (ص) چون آخر زمان فرا رسد خوبان امت مرا گلچين مي کنند و اين گونه خداوند خوبان خود را گلچين کرد و به جايگاه ابدي که بهشت است رهنمون ساخت. حالا که اين همه سال از شهادت آنها مي گذرد ما با خود مي گوئيم بعد از شهدات آنها ما چه کرديم؟ خداوندا ما را ببخشد و بيامرز و شفاعت ايشان در آن دنيا دامن گير ما قرار ده.

ميرابوالحسن حسيني حصاري:
يکي از فرماندهان لشکر 77 بنام «سرهنگ حق شناس» را مشاهده کردم که برخلاف گذشته که کمتر به مسجد مي رفت پيوسته در مساجد مناطق عملياتي حضور به هم مي رساند و با حال و هواي خاص، عاشقانه با خداي خود مناجات مي کرد و به نام و ياد حضرت مهدي (عج) مسجد را ترک مي کرد. علت را جويا شدم گفت: در منطقه عملياتي ثامن الائمه با تعدادي از بسيجيان جان بر کف در محاصره افتاديم. افراد بسيجي خيلي تشنه شده بودند، دائم مهدي، مهدي مي گفتند و از آقا طلب آب مي کردند و اين مهم براي من باور کردني بود. يک باره هلي کوپتر دشمن بعثي ظاهر شد و بلافاصله راکت به سوي ما پرتاب کرد. همه ما احساس کرديم لحظه آخر عمر ما فرا رسيده است.
راکت رها شده آمد به زمين اصابت کرد نه تنها منفجر نشد بلکه از محل اصابت آب گوارا بيرون آمد و همه ما نوشيديم. با کمک خداو آقاامام زمان از حلقه محاصره خارج شديم. اين صحنه آن چنان تحولي در من به وجود آورد که تا زنده ام به ياد خواهم داشت و نجات خود را مديون توجه آن عزيز مهجور و بسيجيان و رزمندگان مخلص مي دانم.
در عمليات فتح المبين که اوايل فروردين ماه سال 1361 انجام شد شگفتي هاي فراواني مشاهده شد که يکي از آن مشاهدات را عرض مي کنم:
در عمليات کوير اينجانب مسئول امور شهدا در معراج شهداي انديمشک بودم. شهدايي که از منطقه به عقب منتقل مي شدند در آن محل تخليه مي شدند. سپس به موطن خود فرستاده مي شوند چهل هشت ساعت قبل از عمليات سروان براتي فرمانده يکي از گروهان هاي گردان 153 تيپ لشکر 77 ثامن الائمه (ع) به من فرمود: حسيني! دعا کن وقتي که در ستاد معراج شهدا پيکري بي جان من را ديدي و چهره ام نگاه کردي چهره اي متبسم و خنداني از من ببيني که اين حکايت از شيرين بودن لحظه احتضارم دارد.
پيکر مطهر او را چهار ساعت بعد از شهادت تحويل گرفته و صورت او را ديدم، نمکي تر از وقت حياتش ديدم پارچه اي بر روي صورتش انداختم و خطاب به او گفتم: به خواب اي شاهد بيدار بخواب .
بعد از حمله 21/4/1367 دشمن بعثي در منطقه عمومي فکه که به وسيله گازهاي مخرب شيميايي انجام شد و دشمن با استفاده از اين وسيله غير انساني وارد سرزمين اسلامي ماشد. تعدادي از نخبگان رزمنده براي جلوگيري از پيشروي دشمن خود را به خط مقدم رساندند که از جمله آنها: ستوان فريدون فرغاني ,سرگرد سامعي و اديب پارسا جمعي عقيدتي سياسي لشکر 77 خراسان بودند که اولي مفقودالاثر دومي اسير و سومي شهيد گرديدند.
بعد از سرکوب حمله دشمن و باز پس گرفتن مناطق اشغال شده تعدادي از پرسنل عقيدتي سياسي لشکر براي پيدا کردن جسد مطهر سرگرد سامعي عازم منطقه مورد نظر شديم بعد از مدتها جستجو پيکر منور و معطر آن شهيد گران قدر را پيدا کرديم اين شهيد بزرگوار در لحظه احتضار خود را رو به قبله نموده بودواسناد و مدارک شخصي خود را به اطراف پراکنده نموده بودواز يک پاي خود پوتين را درآورده بود معلوم شد که به نوک پوتين گلوله اصابت نموده است همه مدارک و مکتوبات آن شهيد را جمع آوري نموديم يک تکه کاغذ کوچک به دست نويسنده اين خاطره رسيد که شهيد عزيز خطاب به حضرت امام حسين عليه السلام مرقوم نموده بود:
يا حسين تشنه لب افتخار مي کنم که هم چون تو با لب تشنه شهيد مي شوم. به پيکر پاک آن شهيد دقيق شديم مشاهده شد که دشمن از خدا بي خبر روي سر اين شهيد آمده است و بر سينه و لب هاي عطشان او سه تير زده است و او را با لب تشنه شهيده نموده است.
نام سرگرد حاج مهدي سامعي براي جنگاوران خراسان به ويژه دلاوران لشکر 77 ثامن الائمه در ارتش اسلام و براي مومنان و مجاهدان راه خدا نامي آشنا است و تا ابد خواهد بود او که زندگي را در فقر و در روستا آغاز کرده بود و چون سايه پدر را نديده بود مي دانست که يتيمان به دستان مهربان و نوازشگرش چه سخت نيازمندند.
کار در ارتش اسلام را از سطح درجه داري آغاز کرد و شوق و عشق به تحصيل او را در عين خدمت به سر کلاس درس کشاند. ازدواج نيز او را از اين هدف مقدس بازنداشت و چنين شد که بذر اراده اي که پاشيده بود سرانجام ثمر شيرين موفقيت داد و به دانشکده افسري راه يافت و در زمان شهادت عارفانه اش مسئول روابط عمومي و تبليغات و معاون نظامي دايره عقيدتي ـ سياسي لشگر 77 در منطقه عملياتي بود وجه اشتراک تمامي مراحل زندگي اين شهيد بزرگوار که آغازش با مشقت و تنگ دستي همراه بود عشق به خدا، رسول، کتاب حق و ائمه اطهار بود و اين واقعيتي است که تمامي آشنايان آن بزرگوار به آن اذعان دارند. در سال 1347 ازدواج نمود در ابتداي ازدواج براي ادامه تحصيل در کلاس اول دبيرستان ثبت نام کرد و دو سال بعد نيز موفق شد سوم متوسطه را اخذ کند او زماني که يک فرزند داشت موفق به اخذ ديپلم گرديد. سپس براي طي دوره افسري به تهران اعزام شد و دوره را با موفقيت به پايان رساند و براي ادامه خدمت به آمادگاه 541 قسمت عقيدتي ـ سياسي منتقل شد. نصيحت وي به فرزندان اين بود که هر کاري را که انجام مي دهيد، به خاطر رضاي خداوند متعال باشد که خود نيز اين گونه بود رابطه فرزندان با پدرشان واقعاً رابطه صميمانه اي بوده است. وي هنگام بازگشت از جبهه، سوال هاي فرزندان را با کمال خونسردي و با صبر و حوصله پاسخ مي داد.
او در يک دست سلاح داشت و در دست ديگر کتاب خدا، خود را به توفان عشق سپرده بود و سبک بال، طريق وصل جانان مي پيمود و فرزندانش امروز ميوه هاي زندگي آن هستند. او هميشه سعي مي کرد خدمت بيشتري به اسلام انجام دهد وي در انصارالحجه (عج) نيز عضوي فعال بود و هيچ گاه احساس خستگي نمي کرد.
متکي به نفس بود و کساني که با ايشان کار مي کردند واقعاً از صداقت ايشان لذت مي بردند و به خصوص برخوردشان با همه دوستانه بود.

ما اصلاً نديديم که لباس نامرتبي، کفش نامرتبي و حتي در محوطه، ما يک دفعه نديديم که بدون کلاه راه برود خيلي به وضع ظاهرش اهميت مي داد او سعي مي کرد يک نظامي منضبط، با ايمان و با اخلاص باشد او الگوي انضباط ظاهري و انضباط معنوي بود.
ديدي که خون ناحق پروانه شمع را
چندان امان نداد که شب راسحر کند
پس از پيروزي انقلاب در چرخاب روزگار، بر صراط مستقيم ماند و نگذاشت فتنه هاي آشوب طلبان و منافقين او را از جاي بکند. اين خصوصيات که از بسط آن خودداري مي گردد. بيان رشته ظريفي است که دراعماق جان جاي داشت. در آن جا که انقلاب ياري مي طلبيد و او آن ندا را در مي يافت وبه کمک آن مي شتافت. مسئوليت را مي پذيرد و تا به اتمام نمي رساند آرام نمي يافت و چنين بود که اين سو و آن سو نامدار شد. شهيد سامعي نسبت به مسائل اجتماعي ـ سياسي حساس بود. با توجه به اين که در لباس مقدس سربازي انجام وظيفه مي نمود. بنابراين طبق فتواي مراد و رهبر خود در مسايل سياسي دخالت نمي کرد هر چند که براي آگاهي از آن تلاش مي کرد و سعي بر آن داشت که تاثير شايعات را بزدايد و ابهام ها را روشن کند.
سامعي نسبت به فرهنگ جامعه حساسيت داشت و عواقب سو، بي توجهي به فرهنگ اجتماعي را مي شناخت بنابراين فکر مي کرد که بايد در راه استقلال و موجوديت کشور بايد به فرهنگ جامعه انديشيد و در اين راه بايد تلاش کرد.
سامعي باانگيزه به بحث هاي سياسي اشتياق داشت و اين شور و شوق رااز خود نشان مي داد تا هر اقدامي راآگاهانه انجام دهد و بداند چه وظيفه سنگيني را به عهده دارد.

همسر شهيد:
حاج مهدي از سنين کودکي و نوجواني با مسايل سياسي آشناشد. به امور جامعه بي اعتنا نبود و حساسيت نشان مي داد. اما در گروه و دسته اي شرکت نداشت پس از انقلاب نسبت به گروه هاي سياسي مخالف رهبري و نهضت حساسيت يافت سعي داشت که با بحث و گفتگو و ايجاد زمينه هاي مختلف راه نفوذ را بر آنان بندد. حاج مهدي با عصبانيت وصف ناشدني به پي جويي مسايل سياسي برمي آمد. از گفته ها نمي گذشت و سعي در پي گيري آن داشت گفتاري که در جلسه اي گفته مي شد و آن را در تبليغ جناح ضد نهضت مي يافت در همان جلسه، برخوردو به پاسخگويي برمي خاست. در برخوردها ضعف نشان نمي داد و در دفاع از حقانيت هاي ديانت و انقلاب کوتاه نمي آمد.
او تفاوت دو گونه جهان نگري را تعقيب مي کرد تفاوت گرايش مادي را با بينش الهي جستجو مي نمود و آثار آن را درمي يافت زندگي و عمل او جلوه هايي از اين شناخت بود آن گاه که پاي در وادي ايثار و شهادت نهاد به تعمق در اين مساله اين راه را برگزيد.
شهيد مهدي سامعي جلوه هاي متفاوت زندگي را بازتاب و نوع جهان بيني مي يافت او به درستي نوع زيستن را با شيوه نگريستن مربوط مي دانست.
افتخار مي کنم که چنين شوهر فداکاري داشتم که جانش را در راه تحقق حکومت اسلامي داد. وظيفه خود مي دانم که انشاءالله بتوانم راه ايشان را ادامه دهم و فرزندانم را مثل آنها تربيت کنيم تا ادامه دهنده راه آن عزيزان باشد.



آثار باقي مانده از شهيد
من بايد در ماه محرم حتماً در جبهه باشم. من ماه محرم را به جبهه مي روم. ولي مي دانم كه بر نمي گردم. شهادت فوز عظيمي است كه هر كسي شايسته آن نيست.


بسم الله الرحمن الرحيم
مادر ارجمندم سلام عليکم
انشاءالله که حال شما کلاً خوب باشد و کسالتي نداشته باشيد .اگراز احوالات حقير بخواهيد سلامتي برقرار و کدورتي جز دوري شما ندارم. اين دومين نامه است که براي شما ارسال مي دارم انشاءالله که برسد.
به طوري که اطلاع داريد اول ماه ذيحجه به جبهه آمدم و انشاءالله فعلاً هستم تا 15 پانزده محرم و متاسفانه امسال عاشورا و تاسوعا را در خدمت شما نخواهم بود و خيلي دلم مي خواست پيش شما باشم ولي امسال خدا نخواست و اين طوري که معلوم است بايستي در جبهه باشم, اميدوارم که انشاءالله تاسوعا و عاشورا پيروز شويم که آن روز را در کربلا کنار قبر امام حسين (ع) باشيم ,به هرحال هر چه خدا خواست همان خواهد شد.
گوهر خانم را با خانواده اش سلام برسانيد .بچه ها را از طرف من ببوسيد .گلثوم خانم را با ابوي سلام برسانيد .عموي آقا شيخ علي را با خانواده سلام زياد برسانيد. طاهره خانم را و حسين و فرزندان سلام دارم. عموي ملاغلامحسين را با خانواده سلام دارم. عموي ملا محمد را با خانواده سلام مي رسانم. . کربلايي غلامحسين حمامي را با خانواده و والده سلام مي رسانم و بالاخره تمام دوستان و آشنايان، همسايه ها و اقوام را سلام زياد برسانيد.
شبهاي محرم که به مسجد تشريف مي بريد از شما التماس دعا دارم براي خودم و رزمندگان اسلام ,براي سلامتي رهبر و براي پيروزي سريع رزمندگان اسلام براي شفاي مجروحين براي آزادي اسراي ايران و براي هدايت خانواده و بچه ها دعا بفرمائيد.
عموي آقا شيخ علي را پس از عرض سلام مجدد بفرماييد که از دعاي خير فراموش نفرمايند و در شب هاي محرم براي همه مسائل مطرح شده دعا بفرمايند.
مطلب ديگري به نظرم نمي رسد که براي شما بنويسم فقط التماس دعا دارم و شما را به خداوند تبارک و تعالي مي سپارم به اميد ديدار فرزندتان مهدي
شوم فداي بدن اطهر تو يا حسين خواهر تو يا حسين کو سر تو يا حسين
کجا رود زينب غم پرور تو يا حسين خواهر تو يا حسين کو سر تو يا حسين
روم کجا درد دلم را به که عنوان کنم بي تو و پايان کنم
من از فراق رخ تو پاره گريبان کنم شکوه ز هجران کنم
فداي تو زينب بي ياور تو ياحسين خواهر تو يا حسين کو سر تو يا حسين
چگونه طفلان را به نبود تو برهان کنم قضيه پنهان کنم
مشکل اين واقعه را چه نحو آسان کنم چگونه جبران کنم
تا تو در برم بودي تاج سري داشتم بال و پري داشتم
همچون ابوالفضل جوان برادري داشتم دلاوري داشتم
چگونه از کربلا به شام ويران روم با دل گريان روم
جدا شوم از همه ياران به بيابان مي روم بي سر و سامان روم
کجا رود زينب غم پرور تو يا حسين خواهر تو يا حسين کو سر تو يا حسين


بسمه تعالي
به مناسبت شهادت دخت پيامبر گرامي اسلام حضرت فاطمه زهرا (س) عليها چندين شعر از زبان حضرت علي (ع) خدمت شما تقديم مي دارم.
هر شب بيا د رويت با خالق يگانه دارم شکايتي چند
از گردش زمانه آن شب که غسل دادم جسم تو را به زاري
گرديده از دوديده سيلاب خون روانه رخساره تو ديدم
نيلي ز ضرب سيلي بر پيکر تو ديدم من جاي تازيانه
بوي تو بهتر از جان اما زجور عدوان پنهان به خاک کردم
جسم تو را شبانه تا کس نگردد آگه از قبر مخفي تو
آيم کنار قبرت از خانه مخفيانه از آتش فراغت
در سوز ودر گذام ز اعماق سينه من آتش کنند زبانه
زينب به خانه داري مشغول و بي تو دارد در زير لب ترانه
با اشگ دانه دانه يک شب دل پريشش تا صبح شکوه مي کرد
گاهي ز دست زلف گاهي ز دست شانه هرشب حسن برايت
قرآن کند تلاوت اما حسين گيرد از من تو را بهانه
براي سلامتي امام زمان و نايب بر حقش امام خميني صلوات

با ما بخوان ترانه ي لبيک يا امام گلبانگ عاشقانه ي لبيک يا امام
بر دشت پر شقايق ايران شکفته است بر شاخه ها جوانه ي لبيک يا امام
در جبهه ها، تجلي لبيک يا حسين بر سينه ها، نشانه لبيک يا امام
باما بيا به جبهه دريادلان حسين درياي بيکرانه ي لبيک يا امام
فتح است خون بهاي شهيدان را عشق عشق است پشتوانه لبيک يا امام
با ما بخوان ترانه ي لبيک يا امام با ما بخوان ترانه لبيک يا امام...........



آثارمنتشر شده درباره ي شهيد
فرزند شهيد پس از شهادت پدر سروده اي را از شاعري اين گونه مي نويسد:
ديدم همي ما را پدر همره محمل مي رود
مهماني بزم حسين تا پاي محفل مي رود
مهدي که نام آخرين رهبان بود راه خدا
سامع پدرم که بس شادان و مايل مي رود
هم مريم و محبوبه و ديگر گلان ناز تو
در راه تو همراه عشق با درک کامل مي رود
رفتي و داغ فراغت دلهاي ما را شکست
اما به پيروزي خون بيان عامل مي رود
مانده است نامت در دلم، ممزوج در گلم
تمثال روي خوب تو ما را مقابل مي رود.


درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان خراسان جنوبي ,
بازدید : 154
[ 1392/04/24 ] [ 1392/04/24 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 1,966 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,714,658 نفر
بازدید این ماه : 6,301 نفر
بازدید ماه قبل : 8,841 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 3 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک