فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

قائمي ,سعيدالله

 


خاطرات
محمد حسن حسين زاده :
تازه وارد سپاه شده بودم . ولي چون قبلاً در بسيج مشغول خدمت بودم ، با شهيد بزرگوار سعيدا... قائمي آشنايي داشتم . برادر قائمي به من گفت : جبهه به چند نفر كه بتوانند مسئوليّت قبول كنند نياز دارد . آيا حاضري با ما بيايي ؟ گفتم : بله اين آرزوي من بود . روز بعد همين كه وارد سپاه شدم ، شهيد قائمي به طرف من آمد و با خوشحالي گفت : قرار است به جبهه برويم . اسم شما را هم نوشتم . گفتم : كار خوبي كردي . رفتم ساكم را برداشتم و برگشتم موقعي كه حكم مأموريّت را نوشتند به ما گفتند : ماشين بنياد شهيد مي خواهد به مشهد برود . من ، شهيد قائمي ، شهيد زند و برادر پيرامي باهمديگر به مشهد رفتيم . برادر عزيز ،‌شهيد قائمي ، گفت : بوي شهادت مي آيد چه خوب است كه هر سه نفر با هم شهيد شويم و جنازة ما را با همين ماشين بنياد شهيد برگردانند . شهيد فايده به عنوان فرماندة گردان ، شهيد قائمي بعنوان فرماندة گروهان و من به عنوان دستيار گروهان تحت فرماندهي شهيد قائمي برگزيده شدم . موقعي كه مي خواستيم به خطّ مقدّم جبهه اعزام شويم ،‌شهيد قائمي پولهايش را به من داد و گفت : اگر من شهيد شدم ، آنرا به خانواده ام برگردان . پوتينهاي اضافه اش را به شهيد جان احمدي داد و پيراهني را كه در مشهد خريده بود به برادر پيرامي داد . در آخرين لحظات حساس با شهيد قائمي در يك سنگر بوديم كه فرمان حمله را كي صادر مي كنند . شهيد قائمي در سنگر نشست و وصيّت نامه اش را نوشت . نزديك غروب مسئولين خط و فرماندهان آمده بودند تا از بچّه ها سركشي كنند و از روحيّات بچّه ها مطّلع گردند . گفتند : آماده باشيد كه امشب حمله مي كنيم . در سنگر نشسته بوديم و با يكديگر شوخي و صحبت مي كرديم . شهيد قائمي گفت : برادر حسين زاده تو شهيد مي شوي . گفتم : نه برادر من شايستگي شهادت را ندارم ولي تو از چهره ات مشخّص است كه شهيد خواهي شد . اگر شهيد شدي مرا هم پيش خدا شفاعت كني . پس از مدّتي ناگاه شهيد سعيد داخل سنگر شد و گفت : بچّه ها ، خودتان را آماده كنيد كه مي خواهيم جلوتر از بچّه ها برويم تا محوري را كه مي خواهيم در آن عمليّات انجام دهيم ، شناسايي كنيم . پس از شناسايي برگشتيم و هركس به سنگري رفت . ساعت شش و نيم ، هفت بود كه دستور حركت صادر شد . من به شهيد قائمي گفتم : در كجاي محور باشم ؟ گفت : بيا جلوتر و پشت سر بي سيم چي حركت كن . چون دشمن از حركت ما آگاه شده بود ،‌ ما را زير آتش توپخانه گرفت . پشتت سرهم منوّر مي زدند و هوا از نور منوّرها روشن شده بود ولي بچّه ها بدون اينكه حتّي كوچكترين ترسي به خود راه بدهند ، به طرف جلو حركت مي كردند . شهيد فايده (فرماندة گردان) به بچّه ها گفته بود :‍ اگر كسي حتّي روي مين رفت و دست و پايش قطع شد نبايد صداي خود را بلند بكند ، زيرا دشمن ممكن است متوجّه شود و ما را هدف بگيرد . اگر كسي كه سر و صدا مي كند ، كشته شود شهيد نيست چون او باعث ريخته شدن خون چند نفر ديگر هم مي شود و چنين كسي مثل يك جاسوسي است كه به دشمن اطّلاع مي دهد . و به همين جهت بچّه ها با سكوت هرچه تمامتر حركت مي كردند . شهيد قائمي در حاليكه با سرنيزه اش سيم خارداري را كه سر راه رزمندگان بود قطع مي كرد ، ‌ناگهان تيري خورد و به زمين افتاد ، گويي اين تير از طرف صدّاميان مأموريّت داشت كه او را به طرف معشوق به پرواز درآورد . شهيد فايده درست در پشت همان سيم ها ،‌از ناحيّة پا مجروح شده بود و كسي متوجّه نشده بود و از آنجا صدا مي زد . جلو برويد . فايده اينجاست . برويد جلو كه عراقيها فرار كرده اند . بچّه ها داخل كانال رسيده بودند ولي گويي کسي را گم كرده بودند و به دنبالش مي گشتند . گفتم : برادرها برويد جلو . يك نفر گفت :‍ فرمانده شهيد شد . من خودم ديدم . ما ديگر فرمانده نداريم . صداها داخل كانال پيچيد و همه متوجّه شدند . گفتم : برادران برويد جلو ، فرماندة واقعي امام زمان است . امام زمان فرماندهي را به عهده دارد . با گفتن اين جمله ، بچّه ها قدرت قلبي گرفتند و از كانال سيم خاردار كه مين هم داشت گذشتند . براي من جاي تعجّب بود كه چگونه از كانال گذشتيم . وقتي از كانال گذشتيم و به خاكريز رسيديم ، عراقيها فرار كرده بودند و كسي آنجا نبود . اينجا بود كه من يقين پيدا كردم كه امام زمان كمكمان كرده است .

عليجان اصالتي :
در مراسم سالگرد اولين شهيد آهني آقاي اصالتي خاطره اي را درباره شهيد آهني تعريف كردند و گفتند: شبي كه عمليات شروع شد ما به طرف دشمن حمله كرديم ولي خطوط ايزايي دشمن كه شامل سيم خاردار ، ميدان مين ، و موانع ديگر بود برخورد كرديم و مجبور بوديم كه از اين موانع عبور كنيم . برادر آهني با تفنگش سيم خاردار را بالا گرفته بود و به بدنش فشار مي آورد و نيروها داشتند از سيم خاردار عبور مي كردند . در اين موقع صداي انفجاري شنيدم . وقتي نگاه كردم تعدادي از رزمندگان از جمله برادر آهني مجروح شده بودند . من به برادر آهني گفتم: من برگردم تا شما را به پشت جبهه برسانم ولي اوقبول نكرد و گفت: شما جلو برويد كسي هم به كمك شما خواهد آمد . وقتي داشتم جلو مي رفتم ، ديدم ، چند قدم آنطرف تر سعيدا... مجروح شده و بر زمين افتاده است. من فرصتي نداشتم بالاي سرش بروم و بعداً متوجه شدم كه سعيدا... در همانجا به شهادت رسيده بود.

محمد حسن حسين زاده :
در يك عمليّات كه به طرف دشمن در حال حركت بوديم ، به خندقي رسيديم كه دشمن كنده بود و از آنجايي كه احمق بودند خاك خندق را به طرف نيروهاي ما ريخته بودند . ما پشت آن خاكريز مستقر شديم و منتظر فرمان حمله شديم . عمليّات با رمز يا امام زمان (عج) شروع شد و بچّه ها به طرف دشمن هجوم بردند و از آنجايي كه دشمن از حمله ما آگاه شده بود ، ما را زير آتش سنگين گرفت . دشمن در جلوي ما ديواري از سيم خاردار كشيده بود و يك خندقي كنده بود كه ما بايد از اين موانع عبور مي كرديم . سعيدالله قائمي در حال قطع سيم خاردار بود تا راه را براي بچّه ها باز كند كه ناگهان تيري به او اصابت كرد و او به طرف معشوق خويش به پرواز درآمد .

شير علي رمضاني:
يك روز با چند نفر از دوستان وارد اتاق كار سعيد ا... قائمي شديم . چند ميز و صندلي خالي داخل اتاق بود ولي ايشان در گوشه اتاق موكت پهن كرده بود و روي زمين كارهاي اجرائي و ماموريتي خويش را انجام مي داد و ما از اين تعجب كرديم و وقتي علت را پرسيديم او دو جواب گفت : مي ترسم هواي نفس بر من غلبه كند و خوي رياست طلبي بر من تاثير بگذارد و غافل از اين شوم كه در چه مكان مقدس خدمت مي كنم .

سلمه خسروي :
زماني كه سعيدا... مجروح و دستش را گچ گرفته بودند يك ماه استراحت به او داده بودند. او شبانه روز ناله مي كرد. وقتي مي گفتم: مادر دستت درد مي كند مي گفت: نه مادر من نمي توانم حقوق بگيرم و در خانه بشينم و اين قضيه مرا رنج مي دهد. و بعد از ان با دست شكسته مي رفت و به بچه ها آموزش مي داد.

عليجان اصالتي :
در عمليات رمضان قبل از اينكه به ميدان مين برسيم برادري سرش را بلند كرده بود و داشت نگاه مي كرد. عراقي ها از كدام طرف مي آيند برادر سعيد ا... به او گفت: برادر سرت را بلند نكن ممكن است تير بخورد او در جواب گفت: من ديگر هرگز سرم را بلند نخواهم كرد. در همين هنگام تيري بر پيشانيش خورد او نقش بر زمين شد و وقتي كه داشت جان مي داد من تازه معني حرفش را كه هرگز سرم را بلند نخواهم كرد فهميدم.

محمد قائمي :
زماني كه سعيد ا... مسئول تربيت بدني سپاه بيرجند بود ، هر وقت فرماندهي سپاه آقاي رحيمي از او مي خواست كه اسامي افرادي را كه مي خواهند به جبهه اعزام شوند به او بدهد ، او در اول ليست اسم خودش را مي نوشت ولي آقاي رحيمي قبول نميكرد و ميگفت : ليستي كه در آن اسم شما باشد قابل قبول نيست چون به وجود شما بيشتر نياز هست .

يك شب شورايي تشكيل داده بوديم تا در مورد مسائل انقلاب مشورت كنيم. يكي از منافقين خودش را انقلابي جا زده بود و مي خواست در شوراي ما شركت كند ولي سعيدا... موضوع را سريع فهميد و با شركت كردن او در جلسه شديداً مخالفت كرد و همين امر باعث شد با بعضي از اطرافيان درگير شود.

جواد رضا قائمي :
پس از آنكه برادرم سعيد ا...مجروح شده بود ، به او مرخصي داده بودند و او به خانه آمده بود . برادرهاي ديگرم هيچكدام درآن موقع در روستا نبودند . يكي در مشهد طلبه بود و ديگري در جبهه، تنها كسي كه درخانه بو د،اوبود . شبي ديدم سعيد ا... در خواب فرياد مي كشد ، مثل كسي كه بغضش گرفته باشد . رفتم واو را صدا زدم . او از خواب بيدار شد . گفتم : چه شده است ؟ گفت : خوب شد از خواب بيدارم كردي . گفتم : مگر چه شده است ؟ گفت : داشتم خواب مي ديدم كه در منطقه بستان مشغول دفاع هستيم تا دشمن داخل شهر نشود و تعداد پاسدارهايي كه آنجا بوديم تعدادمان انگشت شمار بود و در هر خيابان چند نفر بيشتر نبوديم . من ناگهان در محاصرة عراقيها قرار گرفتم و عرصه چنان تنگ شده بود كه چند قدمي بيشتر با عراقيها فاصله نداشتيم . من چون ديدم اسير عراقيها مي شوم ، لباس سپاه را در مي آوردم كه عراقيها متوجه شغلم نشوند و مرا كمتر اذيت كنند و در اين حين شما مرا از خواب بيدار كردي.

جواد رضا قائمي :
بعد از انقلاب زماني كه مي خواست شوراي روستا تعين شود شبي جلسه اي تشكيل شده بود و چند نفر براي انتخابات نامزد شده بودند و سعيد ا... يك نفري را كه آدمي درستي بود براي نامزد شدن معرفي كرده بود ولي افراد زيادي با او مخالفت كرده بودند ولي سعيدا... قاطعانه در مقابل آنها ايستاده . با آنها درگير شده بود و با وجود اينكه عضو رسمي سپاه بود و هميشه مسلح بود اسلحه اش را مخفي مي كرد تا مردم فكر نكنند او مي خواهداز زور استفاده كند . او با منطق با مردم بحث و گفتگو مي كرد . به هر حال آن شب بر اثر همين درگيريها جلسه به هم خورده بود . همان شب وقتي سعيد ا... به خانه آمد ناراحت به نظر مي رسيد . مادرم گفت : سعيدا... اين كارها را نكن ، كار دستت مي دهند . او گفت : مادر من از تهديدهاي آنها نمي ترسم و تا بتوانم جلو اينها مي ايستم و بعد اسلحه اش را از كمرش بيرون كشيد و گفت: اول امام زمان (عج) حامي من است و اگر نياز بود از اين اسلحه استفاده مي كنم.

سلمه خسروي :
روزي پسر كوچكم به خانه آمد و داشت گريه مي كرد پرسيدم چه شده است ؟ گفت : چند نفري جلو ام را گرفتند و مرا اذيت كردند . سعيد ا... فرداي آن روز رفته بود و با ان افرادي كه برادرش را اذيت كرده بودند دعوا كرده بود و آنها را تنبيه كرده بود .

محمد حسن حسين زاده :
وقتي از مرخصي دوباره به جبهه برگشته بود گفت: از خانواده نتوانستم خداحافظي كنم.گفتيم چرا هيچ گونه وسائلي همراهتان نياورديد ؟گفت من دوست دارم با همين لباس كه بر تنم هست شهيد شوم و مي خواهم دل از مال دنيا بكنم.

محمد تقي خراشادي زاده :
روزي شوراي قضايي حكم يكي از منافقين را صادر كرده بود و مي خواستند ، حكمش را اجرا كنند ما به او نصيحت كرديم كه شهادتينش را بگويد . و به جمهوري اسلامي ايمان بياورد ولي او امتناع مي كرد تا اينكه برادر سعيد ا... رفت تا با او در اين باره صحبت كند و بعد از 10 دقيقه برگشت و گفت : كار تمام شد . گفتيم كار تمام شد . گفتيم چه شد ؟ گفت : او ( منافق ) شهادتينش را گفت ، و به جمهوري اسلامي ايمان آورد.


درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان خراسان جنوبي ,
بازدید : 131
[ 1392/04/24 ] [ 1392/04/24 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 2,669 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,711,770 نفر
بازدید این ماه : 3,413 نفر
بازدید ماه قبل : 5,953 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک