فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

قائني,حسين

 

در يکم خرداد ماه سال 1334 ه ش در روستاي درخش در شهرستان بيرجند به دنيا آمد. در سال 1340 دوران ابتدايي را در زادگاهش شروع کرد و در سال 1345 به پايان رسانيد. سه سال دبيرستان را نيز در نزديک روستاي محل تولدش و سال آخر آن را در دبيرستاني در بيرجند گذراند. بعد از پايان تحصيلات به سربازي رفت. دوران سربازي را در گاردحفاظت از شاه خائن گذراند . دوران خدمت سربازي او همزمان با اوج گيري انقلاب و مبارزات مردم ايران بر عليه حکومت شاه بود. حسين در اين مبارزات نقش شاخصي داشت.اودرپخش و تکثير پيامها و اعلاميه هاي حضرت امام فعاليت مي کرد. پس از پيروزي انقلاب، ابتدا وارد کميته انقلاب اسلامي (سابق)شد. سپس به دليل نياز انقلاب اسلامي وعلاقه اش در بدو تشکيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در بيرجند، جزو اولين افرادي بود که به اين نهاد مقدس پيوست. به محض ورود به سپاه ماموريتهاي حساسي همچون اعزام به منطقه زلزله زده زير کوه، اعزام به محل حمله نظامي آمريکا در طبس و فرماندهي ماموريت گشت درمرزهاي ايران و افغانستان را عهده دار شد.
مدت دو سال نيز در روابط عمومي سپاه بيرجند مشغول فعاليت شد. براي تشکيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در بيدخت، به عنوان فرمانده سپاه به مدت 4 ماه به شکل گيري سپاه در آن محل کمک شاياني کرد و بعد ازآن به تقاضاي فرمانده سپاه پاسداران شهرستان بيرجند، به عنوان مسئول روابط عمومي سپاه آن شهرستان، که در آن زمان به شدت صحنه تاخت و تاز و اجتماع گروهک هاي شرق و غرب بود، منتقل شد . مدت شش ماه در شوراي فرماندهي سپاه بجنورد انجام وظيفه مي کرد. بعدازآن بدون احساس خستگي عازم جبهه هاي حق عليه باطل شد.
حسين در 22 سالگي با خانم رباب جعفري ازدواج کرد که مدت زندگي مشتر ک آنها سه سال بود. ثمره اين ازدواج دو فرزند به نامهاي عصمت و حنظله است.
حسين قايني، چهار بار به جبهه رفت. در مرتبه سوم معاون گردان ولي الله از تيپ جواد الائمه (ع) بود که از ناحيه سر مجروح شد و سپس به عنوان جانشين فرمانده عمليات سپاه و مدتي نيز به عنوان مسئول ستاد تبليغات جبهه و جنگ انجام وظيفه کرد اما به دليل علاقه شديد و نياز بسيج، به عنوان مسئول آموزش نظامي و عضو شوراي واحد بسيج مشغول خدمت شد که به عنوان رابط پايگاه شهيد سيد احمد رحيمي فعاليت چشمگيري داشت. آخرين بار به عنوان فرمانده گردان «النازعات» از تيپ 21 امام رضا (ع) به جبهه اعزام گشت. حسين قايني در 11 مرداد ماه سال 1362 در عمليات والفجر 3 در جبهه مهران به شهادت رسيد. پيکر مطهر او را در زادگاهش روستاي درخش دفن کرده اند.
منبع: "فرهنگ جاودانه هاي تاريخ، زندگي نامه فرماندهان شهيد خراسان" نوشته ي سيد سعيد موسوي، نشر شاهد، تهران - 1386



وصيت نامه
...چگونه من و ما ساکت بنشينيم که در مرز به دست سربازان کافر و نيروي بعث عراق جنايتکار تجاوز ناموسي صورت بگيرد. ما همه و مادرهاي همه اين ملت مظلوم، چگونه ساکت بنشينيم که در تلويزيون يک کودک خردسال 10 ماهه را به معرض نمايش مي گذارند که به دست افراد از خدا بي خبر صدامي شهيد مي شود.
پس اي ملت مظلوم، خروش برآوريد و به پا خيزيد که اگر خداي ناکرده اين منافقين و اين جنايتکاران شرق و غرب بر ما غلبه کنند، دمار از روزگار ما در مي آورند. ولي آنها بايد بدانند که خودشان و يارانشان بايد اين آرزو را به گور ببرند. حسين قائني



خاطرات
خواهر شهيد :
در يکي از مناطق جنگي در حالي که پوشيده از برف بود، فرمانده يک گروه بودم و قرار بود مسيري را طي و از يک منطقه عبور کنيم. ناگهان در هنگام حرکت، با کمال تعجب در آن سرماي زمستان که وجود مار تعجب آور بود، ماري بر سر راه ما قرار گرفت و راست ايستاد و سرش را به نحوي تکان داد که گويا مي خواهد ما را متوجه خطري کند و از رفتن به آن مسير منصرف سازد. اين بود که ما توقف کرديم و جستجوي بعدي، براي ما مشخص کرد که آن منطقه پوشيده از مينهاي ضد نفر است و در اينجا تعجب ما برانگيخته تر شد که آن مار چه بود و از کجا آمده بود و چه ماموريتي داشت؟‌!

آخرين دفعه اي که مي خواست به جبهه اعزام شود، بين انتخاب يکي از اين دو امر مختارش کرده بودند: يکي اينکه به يکي از شهرستانهاي استان خراسان برود و فرماندهي سپاه آنجا را به عهده گيرد و ديگر اينکه به جبهه برود.
ايشان در همان ايام خوابي ديده بودند که به دنبال آن با شيفتگي و اشتياق زايد الوصفي عازم جبهه شد. او مي گفت: در پادگان سپاه پاسداران بيرجند بودم، ناگهان متوجه شدم که يک جوان خوش سيماي بسيجي در اتاق را مي زند و سراغ مرا مي گيرد. تا اينکه به او نزديک شدم و گفتم: با چه کسي کار داري؟‌ گفت با حسين قايني. گفتم: حسين قايني خودم هستم، چه کار داريد؟‌ در اين لحظه ايشان نگاه معني داري به قد و قامت من انداخت و سپس نگاهي به پرونده اي که زير بغلش بود، کرد و گفت: من از جبهه مي آيم، حضرت فاطمه زهرا به شما سلام رساندند و فرمودند: به حسين قايني بگوييد عروج کند.
برادرم گفت: وقتي از خواب بيدار شدم تا صبح گريه کردم و اشتياق من براي حضور در جبهه صد برابر شد. اين بود که ايشان براي بار آخر به جبهه رفت و مطمئنم که مي دانست بر نمي گردد و به شهادت مي رسد.

محسن عباسي :
در آخرين ديدار لحظات قبل از عمليات والفجر 3 که با شهيد حسين قايني همراه بودم، از حالات و رفتار ايشان مشخص بود که در اين عمليات به شهادت مي رسد.
قبل از شهادت مجروح شده بود، اکثر افراد به محض مجروح شدن به پشت جبهه انتقال مي يابند، ولي با اين که چندين بار به ايشان گفته شد به پشت جبهه منتقل شوند، نپذيرفت و فرمودند: اصلا چنين چيزي ممکن نيست.
درگيري آغاز شده بود و مدتي هم از آغاز درگيري گذشت. در مقابل ما يک گردان تانک دشکن قرار داشت که به سوي ما در حرکت بودند و آتش سنگين بر روي ما و مواضع ما مي ريختند. براي اولين بار شليک آرپي جي بر تانکها موثر نبود. ما با اين نوع تانکها آشنايي قبلي نداشتيم، زيرا براي اولين بار بود که دشمن از تانکهاي 72تي که قدرت عمليات و توان رزمي و مقاومت بيشتري داشتند، استفاده کرده بود. در نهايت به فکر چاره افتاديم و به اين نتيجه رسيديم که بايد تانک ها را با نارنجک و از نزديک منفجر کنيم. درگيري بسيار تنگاتنگ و عجيب شده بود. برخي از تانک هاي دشمن از خاکريز ما عبور کردند و به اين طرف رسيدند، ولي به حول و قوه خدا و مدد الطاف او مقاومت ما همچنان ادامه داشت و رشادت فرزند بي ريا و شجاع اسلام، سرنوشت درگيري را عوض کرد. در همين بحبوحه شهيد حسين قايني با همان دست به شدت مجروح و به گردن بسته، نارنجکي را برداشت و محکم در دست خويش نگه داشت و از من خواست ضامن نارنجک را براي او بکشم. ضامن نارنجک را کشيدم و شهيد حسين قايني از خاکريز عبور کرد و به تانکي که کاليبر آن از کار افتاده بود ولي خدمه تانک در درون آن بودند و به طرف ما حرکت مي کردند، نزديک شد. در حالي که به دليل وضعيت جسمي مجروح خويش نارنجک را در پشت سرش نگه داشته بود، از بدنه تانک بالا رفت. ولي قبل از اينکه بتواند نارنجک را به داخل تانک بيندازد، کاليبر تانکهايي که در پشت سر آن تانک به ما نزديک مي شدند او را هدف قرار دادند و رگبارهاي کاليبر از قلب پاک او عبور کرد.



آثار باقي مانده از شهيد

گر قطعه قطعه پيکرم
مي جوشد از رگهاي من
فرمانبرم از بت شکن
تا جان بود در پيکرم
باشد خميني رهبرم
ذلت ذلت نمي پذيرم
هر شب به هنگام سحر
آيد امامم در نظر
زيبا بود همچون قمر
باشد دعايم روز و شب
اين جمله باشد بر دو لب
يا رب نگهدار رهبرم
ذلت ذلت نمي پذيرم
حسين قائني


درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان خراسان جنوبي ,
بازدید : 204
[ 1392/04/24 ] [ 1392/04/24 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 2,408 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,711,509 نفر
بازدید این ماه : 3,152 نفر
بازدید ماه قبل : 5,692 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک