فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

کاووسي نودر,احمد

 

پنجمين فرزند خا نواده بود. يکم دي ماه سال 1337 ه ش در روستاي نودر از توابع شهرستان بيرجند به دنيا آمد. در 7 سالگي به مدرسه رفت و چند سال اول ابتدايي را در دبستان گل به تحصيل پرداخت. سپس در همان جا به حرفه قالي بافي پرداخت و بعد از آن به بيرجند آمد و به حرفه جوشکاري روي آورد. پدرش در مورد روابط او با دوستانش مي گويد: با دوستان و همکلاسي هايش روابط حسنه و نصيحت آموزي داشت. از سخنان ناروا و حرفهاي بي حساب و غير منطقي ناراحت مي شد و در عين حال سکوت مي کرد و صبر داشت.
در امور کشاورزي به خانواده اش کمک مي کرد. با شروع راهپيمايي‌هاي دوران انقلاب، کار خود را کنار گذاشت و همواره براي بر پايي راهپيمايي‌ها و شرکت در آن تلاش مي کرد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي در کميته به فعاليت مشغول شد و از همان ابتداي جنگ با حضور در جبهه ها نداي رهبر خود را پاسخ گفت و حضوري فعالانه داشت.
در مشکلات و گرفتاري ها صبور بود. به پدر و مادرش احترام مي گذاشت. به روحانيت و انقلاب اسلامي عشق مي ورزيد.
در خرداد ماه سال 1360 مصادف با تولد امام حسين ازدواج کرد. مراسم ازدواج وي مختصر و بدون تشريفات بود.
همسر شهيد مي گويد: ما را به بزرگ داشتن نماز و انس با قرآن سفارش مي کرد و از من مي‌خواست اظهار نارضايتي و گريه نکنم و فرزندانم را خوب تربيت کنم. از نماز هاي اول وقت، نماز جمعه، دعاي توسل، کميل و دعاي سحرهاي ماه مبارک رمضان غافل نمي شد. همچنين مي گويد: شهيد شهادت را عمل به وظيفه و مسئوليت خويش مي دانست.
پدر شهيد مي گويد: برترين و دوست داشتني ترين خصوصيت ايشان مهرباني و خوش برخوردي ايشان بود.
شهيد اوقات فراغت خود را به مطالعه اختصاص مي داد.
وي از طريق سپاه ماموريتهاي بسياري انجام داد و گاه براي انجام وظيفه به شهرهاي ديگر مي رفت.
محمد حسن کاووسي نودر يکي از برادران شهيد مي گويد: شهيد در امر آموزش فعال بود. براي آموزش نيروها به نيشابور و سپس به اهواز مي رفت. عشق به انقلاب و امام ايشان را براي دفاع از اسلام و حکومت اسلامي بر انگيخت و روانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و سپس جنگ و جبهه کرد.
وي در پشت جبهه ها هم فعاليت زيادي داشت و مدتي در دادسراي انقلاب به عنوان محافظ فعاليت مي کرد و در اين مدت پيوسته به جبهه مي رفت. بالاخره تصميم گرفت در سپاه بيرجند به کار مشغول شود و مسئوليت حفاظت شهر را به عهده گيرد. محمد رضا آخوندي يکي از همرزمان شهيد مي گويد: وي به تمام همکاران و کارکنان عشق مي ورزيد و به افراد رده پايين محيط کار علاقمند بود و به دليل ويژگيهاي اخلاقي و رابطه اي که با همگان داشت، همه به او علاقمند بودند و بسيار دوستش داشتند.
برادر شهيد، محمد حس کاووسي نورد در مورد برخورد شهيد با مشکلات مي گويد: بر برابر مشکلات به خداوند متعال توکل مي کرد و صبر مي کرد تا حوادث سير طبيعي خود را طي کرده و گشايش وضع فرا رسد و مشکلات حل گردد. توصيه شهيد اين بود که در جهت حق و عدالت و انجام اعمال صالح گام برداريد و بر بي ارزشي مال و مناصب دنيا تاکيد داشت. همرزم شهيد محمد حسن شياني بزرگترين صفت ايشان را فروتني و تواضع مي داند. محمد رضا آخوندي همرزم ديگر شهيد مي گويد: حقيقتا ايشان از صالح ترين افراد و براي ديگران مشوق خوبي بود. در مراسم مذهبي با شور و نشاط شرکت و از فکرش به درستي استفاده مي کرد و بر مشکلات پيروز مي شد.وي از سياست امام و سياست جمهوري اسلامي ايران عدول نمي کرد.از گروه گرايي و خط و خط بازي به دور بود. عشق به امام و کشورش، او را به مسئوليت دفاع و جهاد براي خدا برانگيخت. به گروهک ها روي خوش نشان نمي داد. علاقه ايشان به شرکت در ماموريتهاي سخت و بحراني از قبيل: درگيري هاي سيستان و بلوچستان با قاچاقچيان و در کردستان با گروهکها بود. محمد حسن شيبني مي گويد: در يک ماموريت بحراني که به سقز رفته بوديم، چهل شبانه روز کامل در محاصره ضد انقلاب بوديم. همه ما صبر و حوصله خود را از دست داديم و خواستار اجراي عمليات عليه محاصره شديم و مي گفتيم: اين چه وضع است چرا اجازه داده نمي شود تا به قلب دشمن حمله کنيم؟! اما ايشان بسيار صبور و خوش رو بود و اصلا بي صبري نشان نمي داد. بچه ها را به پاکي و تقوا و حفظ حريم و حقوق ديگران بسيار سفارش مي کرد و در امر به معروف و نهي از منکر کوشا بود. در خرداد ماه سال 1365 طي يک ماموريت 9 ماهه بار ديگر به جبهه اعزام شد. هنوز 8 ماه از ماموريتش نگذشته بود که در تاريخ 10 بهمن سال 1365 در عمليات کربلاي 5 در منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سر به شهادت رسيد.
پيکر پاکش در تاريخ 16 بهمن 1365 همراه با 11 شهيد ديگر تشييع و در گلزار شهداي 2 بيرجند به خاک سپرده شد.
از وي دو فرزند به نام هاي هادي و حميده به يادگار مانده است.
منبع:"فرهنگ جاودانه هاي تاريخ ،زندگي نامه فرماندهان شهيد خراسان"نوشته ي سيد سعيد موسوي ،نشر شاهد،تهران-1386



خاطرات
محمد محسن شباني:
در جريان حمله آمريكا به طبس با شهيد برگي و شهيد كاووسي از بيرجند با يك دستگاه اتومبيل سيمرغ سپاه مشهد به طرف طبس به راه افتاديم و از قاين گذشتيم كه حدود ساعت چهار بعد از ظهر به يك روستا رسيديم. در نزديكي روستا، پلي قرار داشت و شهيد برگي كه راننده بود، اندكي چرت زد و ماشين ما خيلي وحشتناك مانند يك هواپيما كه از باند حركت مي كند، از روي پل منحرف و پرت شد. داد و فرياد همه بلند شده و ترسيده بودند. اما شهيد كاووسي خيلي خونسرد و آرام بود و مي گفت : (سر و صدا نكنيد، چيزي نشده!) اين روحيات را هميشه داشت و گويا ارتباطش با خدا هميشه برقرار بود.
صبر واستقامت شهيد زبانزد بچه ها بود. در يك مأموريت بحراني كه به سقز رفته بوديم ، چهل شبانه روز كامل در محاصره ضدانقلاب بوديم. همه ما صبر وحوصله خود را از دست داده و خواستار انجام عمليات عليه محاصره بوديم و مي گفتيم: اين چه وضعي است؟چرا اجازه داده نمي شود كه به قلب دشمن بزنيم؟ اما ايشان بسيار صبور وخونسرد بود. به هنگام نگهباني ،در پست نگهباني پاسداري مي كرد و بر مي گشت و به نمازخانه مي رفت و نماز مي خواند . فوتبال بازي مي كرد . شوخي مي كرد و اصلاً بي صبري نشان نداد ،عجيب بود .
شب چهلم "شهيد احمد كاووسي" بود. مراسم كه تمام شد. به خانه آمدم. آن شب خيلي ناراحت بودم. همان شب احمد را خواب ديدم. او با همان موتوري كه هميشه به در مغازه مي آمد، در ابتداي كوچه به من رسيد و از من تشكر كرد و گفت: شما امشب به زحمت افتاديد. گفتم: چه زحمتي، من كه كاري نكردم. احمد گفت: نه، شما امشب خيلي زحمت كشيديد. در جوابش گفتم: اگر هم كاري كرده ام وظيفه ام بوده است.
در دوره هاي آموزشي در مورد تغذيه آموزشي بسيار سخت مي گرفتند. در يكي از اين دوره ها، بنا به دستور به مدت 24 ساعت به نيروها، نه اجازه نوشيدن آب و نه خوردن غذا داده شد، از كوهپيمايي ارتفاعت سخت و صعب العبور مزاركاهي و كوههاي باقران بيروجند برگشته بوديم. احمد كاووسي زودتر از ما رسيده بود و خيلي سريع يك قوطي خيارشور را تزئين كرده و روي آن با ماژيك نوشته بود "مين جهنده" و با كاغذ به شكل مين در آورده بود. قوطي خيارشور را كنار برادران گذاشته بود و مي گفت: دست نزنيد، خطرناك است، اين را جديداً كشف كرده ام. "اين يك مين جهنده است" برادران همه رعايت مي كردند و دست نمي زدند تا اينكه سفرة غذا را آوردند و همه نشستند. بعد از پهن شدن سفره، قوطي خيارشور را باز كردند. تبسّم و خنده بر چهرة همه نمايان گشت. همه گفتند: اين واقعاً يك مين جهنده است. همه در حاليكه مي خنديدند شروع به خوردن غذا كردند.
احمد كاووسي در كنار اينكه جانشين واحد آموزش بود، مربي تاكتيك نيز بود. در عمليات كربلاي 5، در قرارگاه شهيد بروجردي اهواز مستقر بوديم. احمد هميشه منتظر اين بود كه برادر رضوي (مسئول واحد آموزشي) كه با رفتن او به خط مخالفت مي كرد به نحوي از پادگان خارج شود تا او فرصت پيدا كند و خود را به خط برساند. بالاخره انتظار احمد به سر رسيد و برادر رضوي به مرخصي رفت. احمد در صدد اين بود تا گرداني را فراهم كند و به خط مقدم برود. شبانه تعدادي نيرو را تحويل گرفتيم. با گذراندن دورة آموزشي فشرده و سازماندهي نيروها روانه خرمشهر شديم. شب وارد خرمشهر شديم. روز بعد نيروها را سازمان داديم و بعد از نماز مغرب و عشاء به اتفاق احمد و چند نفر ديگر از برادران اطلاعات تا شهرك دوئيجي پيش رفتيم. در حين پيشروي با آتش شديد دشمن رو به رو شديم و از آن منطقه برگشتيم شب را در خرمشهر مانديم. روز بعد كادر گردان از بيرجند آمدند و قصد داشتند گردان را از احمد تحويل بگيرند. ولي احمد راضي نمي شد. به آنها گفت: ما نيروها را به خط مقدم مي بريم و بعد از اينكه عمليات تمام شد، نيروها را به شما تحويل مي دهيم. روز بعد ساعت 10 صبح با احمد به خط مقدم رفتيم و از شهرك دوئيجي وارد اروند صغير شديم. در اين اروند صغير، 400 متر خشكي بود كه بايستي آنجا را پوشش مي داديم و خط پدافندي را در آنجا تقويت مي كرديم. كاووسي ما را توجيه كرد و قرار شد من آنجا بمانم و او برگردد و نيروهاي ما را به جلو بفرستد. احمد با يكي از نيروهاي اطلاعات به عقب برگشت و بعد از مدتي نيروها آمدند و در خط سازماندهي شدند. در سنگر كمين قرار گرفته بودم كه احمد با يكي از همرزمانش به منظور سركشي از خط و نيروها آمدند. وضعيت خط را براي او تشريح كردم. در همين حين متوجه تانكي كه به طرف ما مي آمد، شديم. من براي بررسي وضعيت دوربين را برداشتم و چند متري از احمد فاصله گرفتم. مشغول نگاه كردن تانك بودم كه براي يک لحظه خمپارة 60 در چند متري اصابت كرد. گرد و غبار غليظي به آسمان بلند شد. احساس كردم صورتم تر شده است. مقداري خون بر روي صورتم پاشيده بود. به سمت راست نگاه كردم و پرسيدم چه كسي شهيد شده است؟ كسي جواب نداد. به سمت چپ كه نگاه كردم، احمد را ديدم كه از ناحيه سر تركش خورده و به شهادت رسيده بود.
فشار دشمن در منطقه بسيار زياد بود. وقتي پاتكهاي دشمن شديد شد. مسئولين لشگر تصميم گرفتند هر يگان آموزش نظامي، تا زماني كه كادر گردان از شهرستان بيرجند بيايند، به عنوان كادر گردان سازماندهي شوند. احمد كاووسي به عنوان مسئول محور عملياتي در منطقه انجام وظيفه مي كرد. يك آموزش 3 روزه براي برادران بسيجي برگزار شد. در تاريخ 6/11/65 دستور رسيد كه اين گردان بايد به منطقه اعزام شود. كاووسي كه با روحية شاد نيروها را مي برد، مي گفت: مي رويم تا عملياتي انجام دهيم و بر مي گرديم. گردان به خط اعزام شد. در موقعيت شهيد بروجردي موردي پيش آمده بود. احمد مي خواست با ماشيني به آنجا برود. هر كاري كردند ماشين روشن نشد. بعضي ها مي گفتند: ممكن است راننده يك كاري كرده تا ماشين روشن نشود. هر كسي يك نظري مي داد. با تلاش زياد ماشين روشن شد. كاووسي به من گفت كه براي آخرين بار رفتم و با خانواده ام تلفني تماس گرفتم. ما مي رويم و بعد از دو روز بر مي گرديم و شما در اين مدت اينجا باش، اگر هم زخمي شدم، لباسها و ساك من در چادرم هست، شما آنها را به خانواده ام برسان. برادراني كه در خط بودند، نقل مي كردند كه احمد شب قبل از شهادتش، زيارت عاشورا را با سوز و گداز مي خواند و حالت عجيبي داشت. روز هشتم بهمن، كاووسي همراه برادر اكبرپور براي شناسايي موقعيت دشمن جلو رفتند. در حين پيشروي در ديد مستقيم دشمن قرار مي گيرند. خودشان را به خاكريزي مي رسانند و احمد خودش را روي خاكريز مي اندازد. در همين هنگام خمپاره اي روي خاكريز اصابت مي كند. گرد و غبار به آسمان بلند مي شود. احمد با اينكه سرش را پائين مي آورد ولي تركش به سر او اصابت مي كند و همانطور كه قبلاً مي گفت: اين دشمن، دشمن كاسة سرهاست. تركش كاسة سر او را با خود برده بود و او به آرزوي ديرينه اش كه همجواري با شهيد جابري و ديگر شهدا بود، رسيد.
در شركت آباد بيرجند، اردويي را در خدمت احمد كاووسي بوديم. احمد موقع توجيه مسئولين گفت: هر كسي با توجه به مسئوليتي كه دارد بايد در حوزة كاري خودش به كارگيري شود. برنامه اي تحت عنوان عمليات شبانه در پيش داشتيم. در برنامه از منور استفاده مي كرديم. چند عدد منور بوسيله كلت مخصوص آن شليك شد. آخرين گلولة منور داخل كلت مانده بود. چندين دفعه ماشه را چكاندم ولي گلوله شليك نشد. فراموش كرده بوديم. گلوله را از كلت خارج كنم. صبح با نيروها داخل چادر نشسته و مشغول خوردن صبحانه بوديم. احمد در حاليكه كلت هنوز در دستش بود، گفت: فقط كافي است منور شليك كنيم. احمد ماشه را چكاند و گلوله از كلت خارج شد و چادر را سوراخ كرد و خارج شد. احمد به خاطر اينكه سلاح را از قبل نگاه نكرده بود و دستش روي ماشه رفته و گلوله اي شليك شده بود، بسيار ناراحت بود. قضيه كه تمام شد، بيرون چادر به او گفتم كه اشتباه از من بوده، شما مقصر نيستي، گمان مي كردي كلت خالي است. احمد گفت: من نبايد ماشه را مي چكاندم. آن لحظه همة برادران از اينكه گلوله اي شليك شده بود، خوشحال بودند ولي احمد كاووسي از آن جريان ناراحت بود.
آقاي يونس قرباني در زمان حيات شهيد احمد كاووسي نقل مي كرد. براي انفجار يكي از پلهاي رود دجله من و احمد كاووسي جهت انجام اين كار مأموريت پيدا كرديم. آقاي كاوه نحوة انجام مأموريت را براي ما توضيح داد. به ما گفتند كه بعد از انفجار پل، نيروهاي خودي از سمت هور در خشكي وارد عمل مي شوند و شما بايد به هر شكلي كه ممكن است خودتان را نجات دهيد و هيچگونه تضميني براي اينكه نيروي خودي شما را نجات دهد، وجود ندارد. بعد از پذيرش شرايط، كوله پشتي حاوي مواد منفجره را برداشتيم و با هلي كوپتر خود را به پل رسانديم. بايد پل را طوري بمب گذاري مي كرديم كه پايه هاي مركزي پل منفجر مي شدند. پل را طوري ساخته بودند كه پايه هاي مركزي آن در قسمتي كه عمق آب از همه جا بيشتر بود، قرار داشت و هر فردي نمي توانست در نزديكي پايه هاي پل خود را نگه دارد. به وسيله طناب خود را به پايه هاي پل رسانديم و مواد منفجره را جاسازي كرديم. با كمك احمد كاووسي، موفق شديم پل را منفجر كنيم.
براي دستگيري متهمي كه در يكي از روستاهاي اطراف بيرجند قرار داشت، همراه احمد كاووسي به آن روستا رفتيم. احمد با اطلاعاتي كه از روستائيان مجاور كسب كرده بود. متهم و خانواده اش را مي شناخت زماني كه خانة فرد مورد نظر را بازرسي كرديم و مواردي كه مورد نياز بود، شناسايي شد. مي خواستيم متهم را همراه خود بياوريم. او اصرار بر نيامدن داشت و حاضر نمي شد همراه ما بيايد. ما نيز بايستي طبق مأموريتي كه به ما محول شده بود آن فرد را همراه خود مي آورديم. احمد با يك بيان قاطعانه به او گفت: بايد همراه ما بيايي، اگر نيايي به زور شما را مي بريم. بالاخره او را سوار ماشين كرديم وهمراه خود آورديم. در بين راه كه با آن فرد بحث مي شد، مدعي بود كه متهم نيست. ولي براي ما روشن بود كه هم قبل از انقلاب و هم بعد از انقلاب تحركاتي را در روستا عليه نظام و انقلاب داشته است.
در پادگان آموزشي، احمد كاووسي مسئول آموزشي بود. بعضي مواقع، مربيان آموزش به شوخي او را رئيس خطاب مي كردند. احمد مي گفت: كاووسي هر كجا كه باشد و به هر كجا كه برود و به هر مقامي برسد، همان مربي سادة آموزشي است.
اردويي را جهت نيروهاي بسيجي و سربازاني كه در حال آموزش بودند در اردوگاه دو كوهه نزديك خواف (در بيرجند) برگزار كرديم. يك روز جهت پيدا كردن مسير راهپيمايي شبانه، چند نفري همراه با احمد كاووسي به راه افتاديم. در ارتفاعات در حال شناسايي منطقه بوديم كه به نزديكي روستايي كه پدر و مادر احمد در آن زندگي مي كردند، رسيديم. احمد گفت: اگر اجازه بدهيد، بروم و از پدر و مادرم خبري بگيرم و حال آنها را جويا شوم. همه قبول كرديم و به روستاي آنها رفتيم. بعد از اينكه با پدر و مادرش احوالپرسي كرد به او گفتم: حالا كه احوالشان را پرسيدي، ديگر برگرديم. احمد گفت: نه، بايد نهار را اينجا بمانيم، قبول نكرديم و گفتيم: مزاحم نمي شويم و بايد بر گرديم. احمد گفت: غير ممكن است، نمي گذارم برگرديد، بايد نهار را ميهمان ما باشيد. به هر نحوي بود ما را نگه داشت. سفره را انداختند و جلوي هر نفر يك كاسة بزرگ پر از ماست گذاشتند. احمد گفت: بايد تمام ماست را بخوريد. گفتم: نمي شود، ما اين همه ماست را چطوري بخوريم، احمد گفت: راهي ندارد، هر كس بايد سهم خودش را بخورد. همه را وادار كرد كرد تا تمام ماست را بخورند، نهار را كه خورديم به طرف اردوگاه روانه شديم.
تعدادي واحد مسكوني تحت عنوان نهادهاي انقلاب اسلامي در انتهاي خيابان مدرس توسط آقاي نيك سيما ساخته مي شد. "احمد كاوسي" يكي از اعضاي آن واحدهاي مسكوني بود. يك شب بحث بود كه اين شركت فعاليت خود را به نحو احسن انجام نمي دهد. مصالح به طرز صحيح استفاده نمي شود و حيف و ميل مي شود و از طرفي مراعات حال نيروهايي كه آنجا عضو هستند، نمي شود. احمد رو به آقاي نيك سيما كرد و گفت: حاج آقا مي دانيد اين پولهايي كه ما در اختيار شما مي گذاريم تا براي ساختن اين ساختمانها استفاده كنيد، چطوري به دست مي آيد؟ بحث به آنجا كشيده شد كه احمد گفت: من براي هر تومان يا هر مبلغي كه به شما مي دهم، يكي، دو گلوله به سمت من نشانه مي رود، حالا چه گلوله كلاش باشد چه خمپاره. اين پولها باز همت دست ما را مي گيرد پس چه بهتر كه در استفاده كردن آن دقت شود.
در دادسراي انقلاب در كنار "احمد كاووسي" حفاظت از مجموعه دادستان و حاج آقاي شهاب را برعهده داشتيم. پيكاني بود كه احمد تحت عنوان راننده هر روز اول وقت دنبال حاج آقاي شهاب مي رفت. احمد نقل مي كرد: هر روز صبح كه دنبال حاج آقا مي روم، موفق نمي شوم او را با خودم بياورم. هر چند ساعتم را طوري تنظيم مي كنم كه ده دقيقه زودتر دنبال حاجي بروم، ولي وقتي مي روم، مي بينم در خانه نيست و به تنهايي به محل كار آمده است. گاهي هم اتفاق مي فتاد كه مرا با ماشين مي ديد، درب منزل را باز نمي كرد ولي به محض اينكه مي آمدم و سر كوچه منتظر مي ماندم، حاجي از خانه بيرون مي آمد، احمد مي گفت: دوست داشتم حاجي را با خودم بياورم ولي هيچ موقع موفق نشدم. چون حاج آقا شهاب خيلي مقيد بود كه از بيت المال استفاده نكند. از طرفي احمد نگران حاج آقا شهاب بود تا اتفاقي براي وي نيفتند و هميشه احساس مسئوليت مي كرد.

کنار جاده اي که مي رفت شلمچه ايستاده بودم. از دور کاروان بچه هايي که عازم خط مقدم بودند، نظرم را به خود جلب کرد. صداي بچه ها از درون خودروهاي نظامي گل آلود شده به گوش مي رسيد که: "هرکه دارد هوس کربلا بسم الله."
چند قدمي جلوتر آمدم تا با صلوات بدرقه شان کنم. از دور پرچم هاي سبز و سرخ (نصر من الله و فتح قريب) و يا (ثارالله) به چشم مي آمد. کاروان نزديک و نزديکتر شد و خودروهاي عازم خط يک به يک از مقابلم مي گذشتند و من صدا مي زدم: در امان خدا ,علي يارتان ,التماس دعا, التماس دعا .
همان دم خودرويي از مقابلم گذشت. يک آن احساس کردم احمدآقا را ديدم. بيشتر دقت کردم خودش بود. احمد کاووسي معاون آموزش لشکر ويژه شهدا، با لباس هاي خاکي روي خودرو ايستاده بود و چفيه اش شوريده تر از هميشه روي شانه اش پهن شده بود. صورتش شده بود چشمه خورشيد و موهايش را باد به بازي گرفته بود. فرياد زدم کجا مي روي سردار؟ تو الان بايد...
احمد با تبسمي حرفم را قطع کرد و گفت: اجازه گرفتم، دارم مي روم. و بعد دستي تکان داد و صدايش در گوشم پيچيد که: حسن آقا ما را حلال کن و آن گاه صورتش در غبار جاده و صداي رزمنده ها که فرياد مي زدند: (هرکه دارد به سرش شور و نوا بسم الله) محو شد. از کنار جاده که پايين آمد، فکر کردم هر خبري هست، هست.
احمد، احمد هميشگي نبود. از خودم پرسيدم ديدي چقدر خوشحال بود؟ و بعد تکيه کلامش در ذهنم که مي گفت: مرد نبايد توي بستر بميره.
يادم آمد از آن سالها. آن وقت هايي که احمد در پادگان منتظران شهادت، بسيجي ها را آموزش مي داد. يادم آمد از عمليات ها، بحران ها، رزم هاي شبانه...
و هنوز دو ساعت نگذشته بود و قدري از خاطرات با او بودن را ورق نزده بودم که سردار اسماعيل از راه رسيد و گفت: احمد هم رفت.
يکهو سر جايم خشکم زد. عرق سردي نشست روي پيشاني ام و زانوهايم خم شد. اول فکر مي کردم خواب مي بينم. اما خواب نبود. همه چيز عين حقيقت بود. دو ساعت پيش احمد به سمت کربلا روانه شده بود و حالا رسيده بود و از صميم دل به او غبطه مي خوردم. در حالي که قطرات اشک روي گونه ام مي غلطيد به امتداد جاده اي که به کربلا ختم مي شد نگاه مي کردم و بغض آلود زمزمه مي کردم: خوش به حالت احمد .
نوشته ي سميه اصغري, برگرفته از خاطرات همرزمان شهيد




آثار باقي مانده از شهيد
بسمه تعالي
يکشنبه تاريخ 1/7/1358 فلسفه اعتقادات
بحث عقايد اسلامي واژه الله است که در زبان فارسي ما کلمه خدا جاي آن را مي گيرد ولي نه آن که همه مزاياي آن را داشته باشد .بلي کلمه خدا مي تواند ترجمه کامل الله باشد که معبود به حق و باطل هر دو را شامل مي گردد به مفهوم الله.
اين کلمه از ديدگاه لغت اسم است براي آن وجودي که همه کمالات در او باشد و هيچ گونه بغض و عيبي در او مشاهده نباشد و معلوم است که اين مفهوم فقط بر خدا راست و درست مي آيد نه بر غير او .
يک پرسش؟
در اين جا طرح يک پرسش لزوم و ضرورت دارد و آن اين که چرا جا معه هاي انساني گذشته از الله که جامع همه صفات کمال است اعراض نموده و به پرستش بتها روي آورده بودند؟
پاسخ:
در پاسخ اين پرسش چند جهت را مي توان برشمرد ولي يکي از مهمترين آنها اين بوده است که از اين راه مي خواستند بر قدرتمندان زمان خود که حاکم اجتماع بودند تقرب جويند چون مسئله بت پرستي توسط آنها تبليغ و ترويج مي شد و اين بهترين راه براي تسلط و ادامه حاکميت آنان بود؟
نقش اعتقادات به الله
اعتقاد به اين که خدا داراي همه کمالات مي باشد مي تواند نقش هاي مهم و سازنده اي در ما ايفا کند که به دو تاي آن اشاره مي نماييم.
1ـ تا آن جا که ممکن است کمالات او را در خود به وجود آوريم و خدا گونه شويم مثلاً خدا قدرت و توان دارد ما هم بايد بکوشيم تا در خود قدرت و توان بيافزاييم و به خدا علم و آگاهي دارد لازم است ما هم از جهل و بيسوادي بيرون آمده و به علم و آگاهي بگراييم و خلاصه بايد مظهر کمالات او در روي زمين باشيم.
2ـ بايد او را از همه چيز و هرکس عظيم تر و بزرگتر دانسته و در راه تحقق هدف هاي و خواستهاي او از هيچ قدرتي بيم و هراس به خود راه ندهيم .علي (ع)
در ستايش مي گويد خدا و آفريدگار رحمان در انديشه ....

نوحه نسيم
شد پاره پاره پيکر تازه جوانم (2)
خون مي چکد از فرق نور ديده گانم
اي گل پرپرم علي اکبرم
الله اکبر خميني رهبر
يارب گواهي خون شد از غم جگر من
در خاک و خون افتاده زيبا پسر من
اي گل پرپرم علي اکبرم
الله اکبر خميني رهبر
يارب به ديده گان آل اطهار
فرزند فاطمه خميني را نگهدار

بار سنگين معاصي به شکسته کمرم
سخت وامانده در اين وادي حرمان تو ببخش
به محمد به علي و به بتول و به حسن
به حسين قافله سالار شهيدان تو ببخش
به حق سينه سوزان علي بن حسين
به غم و اشک اسيران و يتيمان تو ببخش
به حق باقر و جعفر و به موسي که مدام
بود با ياد خدا گوشه زندان تو ببخش
به امامي که زجان شد به قضاي تو رضا
به فروغ رخ سلطان خراسان تو ببخش
در راه دوست کشته شدن آرزوي ماست
دشمن اگرچه تشنه به خون گلگون ماست
گرديم دور يار چو پروانه وار شمع
چون سوختن در آتش عشق آرزوي ماست
از جان گذشته ايم و به جانان رسيده ايم
در راه وصل اين تن خاکي عدوي ماست
خاموش گشته ايم و فراموش کي شويم
بس اينقدر که در همه جا گفتگوي ماست
ما را طواف کعبه به جز دوري يار نيست
کز هر طرف رويم خدا روبروي ماست
به گدايي به در خانه تو آمده ام
نااميدم مکن از رحمت و غفران تو ببخش
صاحب رحم و مروت تويي و لطف کرم
عاصي و روسيهم بي سر و سامان تو ببخش
گر نبخشي تو ز احسان گنه بي حد من
به کجا رو کنم اي خالق سبحان تو ببخش
عذرخواهي که به درگاه تو آورد پناه
بپذير عذرم و انبوه گناهان تو ببخش


يه شهيد مي آد که سرتا پاش سوخته شده
يه شهيد مي آد که انگار داره لبخند مي زنه
توي لب هاي خاموشش صداي يبن الحسنه
اين قدر شهيدمي ديم تا آقا مون مهدي بياد
يه شهيد مي آد که دستاش براي دين فدا شده
مثل دست هاي علمدار حسين جدا شده
يه شهيد مي آد که نامه ش براي همسر اومده
خودش از نامه اي که نوشته زودتر اومده
آنقدر شهيد مي ديم تا آقامون مهدي بياد


بسمه تعالي
جواني که در خلوت جامه نو مي پوشه
جبهه مي ره و شربت شهادت مي نوشه
آخر تا کي گلامون پرپر بشن
پدر و مادرها بي پسر بشن
عروس ها از دامادها جدا بشن
دامادها تو سنگرا فدا بشن
اگر ما حرمت نينوا داريم
تو بهشت زوار کربلا داريم
مثل مرغ کشته پرپر مي زنه
تو گلوش صداي ين الحسنه
از آن ساعت که از منزل سوي جبهه نظر کردم
هماندم در ره اسلام کلاه خود بر سر کردم
نمائي مادرم ياري ببين قطع نظر کردم
حلالم کن تو اي مادر که من رو سوي جانانم
حسين جانم حسين جانم
مپنداريد که جنگ ما همي آخر ز صدام است
تمام کفر از يک سو و از يک سوي ايمان است
بود حمله خدا با ما ولي نابود صدام است
خدا پيروز فرمايد زلطفش جمله يارانش
نظر کن تا بعطشانم ببين حال پريشانم
حسين جانم حسين جانم
بيا اي مهدي زهرا دمي در کربلاي ما
بيا بشنو پيام ما پيام مادران ما
بيا يبن الحسن بنگر براحت ديده گر باشم
حسين جانم حسين جانم

بسمه تعالي
سايه ات اي رهبر ما کم نشود از سر ما
که از تو سر بلند شده ملت ما کشور ما
الله اکبر خميني رهبر
جهان سرافکنده توست خصم تو شرمنده توست
که از تو امنيت ما حرمت و حيثيت و ما
الله اکبر خميني رهبر
برس به دادم اي امام که صبر ما شده تمام
ز دست اين منافقين منافقين ضد دين
الله اکبر خميني رهبر
خميني روح خدا فرمانده کل قوا
هميشه خواهد از خدا پيروزي رزمندگان
الله اکبر خميني رهبر

بسمه تعالي
شعار
نداي هل من ناصرن حسين لبيک يا خميني
پيش به سوي حرم حسيني لبيک يا خميني
ما اهل کوفه نيستيم حسين تنها بماند
مگر امت بميرد امام تنها بماند
ناصرن ينصرني لبيک يا ثار الله
مي رويم به راه پاک رهبر روح الله
وعدگاه حزب الله صحن اباعبدالله
امام شويم فدات فداي خاک پات
نه سازش نه تسليم هيهات من الذله
حزب الله مي جنگند مي رزمد سازش نمي پذيرد
صدام بايد براندازين آخرين پيام است
ارتش بيست ميليوني آماده قيام است
ما اهل کوفه نيستيم حسين تنها بماند
مگر امت بميرد امام تنها بماند

بسمه تعالي
حمله اي ياران ز نو برپا کنيد
رو بسوي مرقد مولا کنيد
چشم مهدي بر قد رعنايتان
مي ستايد حمله زيبايتان
يار و غمخوار شما مولايتان

از زمان حسين مقابل هر يزيد
مي رسد اين ندا ز تربت هر شهيد
مرگ سرخ عزت است بردگي ذلت است لااري الموت الي سعاده
تا که پيشاني وجه الهي شکست اين سخن تا ابد زخون او نقش بست
جان به عزت بده تن به ذلت مده لا اري الموت الي السعاده
ارتش کربلا سرباز شش ماهه داشت
خنده بر مرگ زد به خون پاکش نگاشت
خون سرخ گلو شعر مرا آبرو لا اري الموت الي سعاده
از امير سپاهيان قرآن هم تا قيامت بيند ندايي از القمه
من به حق يارم کشته رهبرم لا اري الموت الي سعاده
نوجوانان ما که در خط رهبرند با علي اکبر حسين همسنگرند
در مسير خدا مي دهند با اين ندا لا اري الموت الي سعاده
پسر فاطمه بهشتي قهرمان مي سرود اين ندا به وقت ايثار جان
بوي جدم مدام مي رسد بر مشام لااري الموت الي سعاده
سيزده ساله امت ما زير تانک با تن قطعه قطعه اش داره چنين بانگ
گشته است چون قاسم بن الحسن لااري الموت الي سعاده

بسمه تعالي
يا غياث المستغثيين
من که سر تا پايم گناهم يا غياث المستغيثين
از حضورت عذر خواهم يا غياث المستغيثين
بر قبول عذر تقصيرم اگر خواهي گواهي يا غياث المستغيثين
اشک و آه من گواهم يا غياث المستغيثين
من ضعيفم من ذليلم مستکينم مستجبرم روسياهم بي پناهم
يا غياث المستغثيين
بنده ام منت پذيرم منتي بگذار و بگذر از من و جرم و گناهم
يا غياث المستغيثين
الهي دلي ده که جاي تو باشد زباني که دائم ثناي تو باشد
الهي نوري بده که راه تو باشد که مقصود فکرم دعاي تو باشد
آمدم ـ آمدم بر درت التجا آمدم ـ آمدم تا کنم بردرت التجا
از من جرم خطا ...... از تو لطف عطا
من جفا مي کنم ...... تو عطا مي کني
شب رازو نياز من سحر شد دلم ديوانه بود ديوانه تر شد
چگونه شکر اين نعمت نمايم که دعوت نامه اي دادي از برايم
يارب زکرم حال دعا بخش مرا در حال دعا جرم وخطا بخش مرا
آرزوي کربلا
از جواني به پيري رسيدم عاقبت کربلا را نديدم
بار الها ممکن نااميدم عاشق کربلاي حسينم
ترسم از هجر حرمان بميرم قبر شش گوشه اش را نبينم
بي خبر گر اجل در کمينم عاشق کربلاي حسينم
و من گدايم گداي حسينم عاشق کربلاي حسينم
آرزو دارم از حي داور تا زيارت کنم قبر اکبر
هم ببينم گل روي اصغر عاشق کربلاي حسينم
عقده اي در دلم ايهاالناس تا ببوسم به جان قبر عباس
آن که بي دست و سر شد زنشناس عاشق کربلاي حسينم
حبس شد در دلم جلوه گاهت عاشق کربلاي حسينم
من گدايم گداي حسينم عاشقم عاشق کربلاي حسينم


مناجات
يارب گر نگذري از جرم و گناهم چکنم
ندهي گريه خويش پناهم چکنم
گر براني و نخواني و کني نوميدم
به که روي آورم وحاجت ز که خواهم چه کنم
گر ببخشي گنهم شرم مرا آب کند
ور نبخشي تو بدين روي سياهم چکنم
بار الهي کرمي ـ مرحمتي، ا مدادي
کاروان رفت و من مانده براهم چه کنم
دوش مي گفت شفق بار خدايا کرمي
که من آشفته دل و نامه سياهم چکنم

بسمه تعالي
جنگ است جنگ سرنوشت اي سپاه قرآن
بنما توکل بر خدا ر و نما به ميدان
گر طالبي با افتخار زندگي نمايي
نزد خدا خاضع شوي زندگي نمايي
از معصيت اظهار شرمندگي نمايي
با خصم دين پيکار کن با سلاح ايمان
جنگ است جنگ سرنوشت اي سپاه قرآن
بنما توکل بر خدا رو نما به ميدان
با خصم دين پيکار کن با سلاح ايمان
بنما توکل بر خدا رو نما به ميدان
جنگ است جنگ سرنوشت اي سپاه قرآن
بنما توکل بر خدا رو نما به ميدان
ننگ است ننگ جاودان صلح با ستمگر
بهر سرافرازي دين جان بده به جانان
مهلت مده بر دشمنان اي دلير دوران
جنگ است جنگ سر نيزه اي سپاه اسلام
بنما توکل بر خدا رو نما به ميدان
مهلت مده به دشمنان اي دلير دوران
بانگ رساي انبياءست اين پيام خون
تا رفع فتنه از جهان کن مصاف و پيکار
تا مظهر عدل الهي مي شود پديدار
آخر سعادت آيد و شب رسد به پايان
جنگ است جنگ سرنوشت اي سپاه قرآن
بنما توکل بر خدا رو نما به ميدان
آواي رفتن مي زند لحظه لحظه چاووش
بوي خوش کربلا مي برد ز سر هوش
از شوق ديدار حسين دل همي زندجوش
کي مي شود بوسه زنيم مرقد شهيدان
جنگ است جنگ سرنوشت اي سپاه قرآن
بنما توکل بر خدا رو نما به ميدان
رزم شما رزمي بود بين حق و باطل
حق مي شود پيروز برخفتگان غافل
اين کشتي حق را حسين مي برد به ساحل
بي وحشت و بي واهمه مي برد به پيکار
جنگ است جنگ سرنوشت اي سپاه قرآن
بنما توکل بر خدا رو نما به ميدان
با جان نثاري شما نصر حق رسيده
نور طلوع انقلاب بر جهان دميده
مستضعفان با رزمتان از ستم رهيده
صد آفرين صد مرحبا بر شما دليران
جنگ است جنگ سرنوشت اي سپاه قرآن
بنما توکل بر خدا رو نما به ميدان
رو همره اين کاروان تا عقب نماني
تا وادي کربلا را از عدو ستاني
بر مرقد پاک حسين اشک غم نمايي
گويي اي حسين اي حسين اي حسين
جنگ است جنگ سرنوشت اي سپاه قرآن
بنما توکل بر خدا رو نما به ميدان

بسمه تعالي
مي روم مادر که اينک کربلا مي خواندم
از ديار دور يار آشنا مي خواندم
مهلت چون و چرائي نيست مادر الوداع
ز آن که آن جانانه يي چون و چرا مي خواندم
بانگ هل من ناصر از کوي جماران مي رسد
در طريق عاشقي روح خدا مي خواندم
مي روم آن جا که مشتاقانه با حلقوم خون
مي روم آن جا که ناي نينوا مي خواندم
يا علي گويان سرود «لاتخف» سر مي دهم
کز نجف آنک علي مرتضي مي خواندم
همچو سروم که کانون شرر مي جويدم
آيه دردم که قانون شفا مي خواندم
باطل السحر طلسمات شبان تيره ام
بامدادان آفتاب هر کجا مي خواندم
طلوع شعر بهارانم که در گوش خمين
هر سحر باد صبا تا انتها مي خواندم
بعد از تو ندارم دگر آسايش و آرام
آيا که به رهبر برساند ز تو پيغام
در راه خدا و هدف و مکتب اسلام
افتاده چون پيکر صد پاره تنت کو
از هجر تو ياران و رفيقان همه دلتنگ
گفتار تو آموزش و رفتار تو فرهنگ
با جمع شهيدان و ملائک تو هماهنگ
اي مهر وفا با رفقا وطنت کو
سرباز سرافراز خميني بدنت کو
پاسدار هويزه عزيزم کفنت کو
برخيز و ببين توطئه ها ساخته به سرم
از پشت منافق بزند خنجر ونيزه
از سنگ و چو صحراي سراغ تو بگيرم
آن پاک و معطر بدن بي کفنت کو
سرباز سرافراز خميني بدنت کو
پاسدار هويزه عزيزم کفنت کو
زان سو گل پاک و سخن کذب مکرر
آزرده شده روح خدا حضرت رهبر
خون تو به جوش آمده در سينه سنگر
آن بحث منافق کش و روشن سخنت کو
سرباز سرافراز خميني بدنت کو
پاسدار هويزه عزيزم کفنت کو
اندر بر دشمن نکني هيچ سکوتي
جان بازيت از مرحله عشق بشوئي
اي مرغک خونين پر و بال ملکوتي
دودم بسوي خاور خود پر زدنت کو
سرباز سرافراز خميني بدنت کو
پاسدار هويزه عزيزم کفنت کو
اي روح شهادت طلب طالب کوثر
اي درس گرفته ز حسين سبط پيامبر
خون تو تداوم گر خون علي اکبر
آن مشک پوشيده ز خون پيرهنت کو
سرباز سرافراز خميني بدنت کو
پاسدار هويزه عزيزم کفنت کو

من قهرمان کربلاي اين زمانم
ذکر خدا و نام مهدي بر زبانم
اندم به نزد حق و باطل سرفرازم
سرباز روح الله و جانباز نمازم
دارم وصيت با شما همسنگرانم
من قهرمان کربلاي اين زمانم
از توپ و تانک و موشک دشمن چه باکم
صداميان را عاقبت رسوا نمايم
ذکر خدا و نام مهدي بر زبانم
من قهرمان کربلاي اين زمانم
گفتي ببر پيغام بسوي رهبر من
گو گر نبودي تو به بالين سر من
مهدي امامم کرده روشن ديده گانم
من قهرمان کربلاي اين زمانم
اي باغبان مهربان غمديده مادر
چو لاله گون گريده ام در راه رهبر
عفوم نما اي مادرم من بي پناهم
من قهرمان کربلاي اين زمانم
در راه مکتب اي خدا گفتم دلاور
تااين که از جا بر کنم بنياد کافر
نصرت نمودن اين توشه آرمانم
من قهرمان کربلاي اين زمانم
اي رهبر اي روح خدا در اين زمانه
گشتم سوي ميدان به امر تو روانه
در راه توگرديده خونين ديده گانم
من قهرمان کربلاي اين زمانم
اي مهدي صاحب زمان اي رهبر من
عاشق به رويت گشته ام اي مونس من
لطفي به حق مادرت من بينوايم
من قهرمان کربلاي اين زمانم

اي روشني و ديده گريان خميني
مظلوم بهشتي
اي سيد سالار شهيدان بهشتي
مظلوم بهشتي
بر ياري قرآن چقدر رنج کشيدي
مانند علي از همه دشنام شنيدي
اي روشني و ديده گريان خميني
مظلوم بهشتي
خون جبين روي تو را اگر گرفته
برخيز بين خامنه اي شفا گرفته
جان و تن تو در ره اسلام فدا باشد
دست از بدن همچوابوالفضل گر جدا شد
اي روشني و ديده گريان خميني
مظلوم بهشتي
مهدي يا مهدي دلها پر از خون شد
لاله گون از خون هر شهر و هامون شد

شهيد مظلوم اي لاله پرپر
اين تن پاکت شکسته دست وسر
اي شده صد چاک آن نازنين پيکر
با شهيداني چون قاسم و اکبر
مهدي يا مهدي دل ها پر از خون شد
لاله گون از خون هر شهر و هامون شد
شد بهشت حق پر از بهشتي ها
از بهشتي ها محشر و غوغا
اي شهيد کربلا اي زاده زهرا
ميزباني کن از کشته هاي ما
مهدي يا مهدي دل ها پر از خون شد
لاله گون از خون هر شهر و هامون شد
نوجوان شهيد رزمنده اسلام
خون سرخ تو ياري کرد از قرآن
افتخار تو به رهبر اسلام
پيکر پاکت خمپاره باران شد

به مناسبت 7 تير
اي سيد مظلوم ما ايران شده غرق عزا
شد منفجر بمب جفا در سوک مردان خدا
بشکسته قلب اولياء اندر غمت اي قهرمان
در ماتم مردان حق خون مي چکد از آسمان
ايران شده ماتم سرا اي قامت در ناي حق
از داغ هفتاد و دو تن اي بهر تاريکي فلق
شد زنده ياد کربلا اي سيد مظلوم ما
از زمان حسين مقابل هريزيد
مي رسد اين ندا ز تربت هر شهيد
مرگ سرخ عزت است بردگي ذلت است
لااري الموت الي سعاده
ارتش کربلا سرباز شش ماهه داشت
سربازش بود چون قاسم نوکر خدا
جان فدايش بود اکبر تازه جوان
لااري الموت الي سعاده
از امير سپاه امير قرآن همه
چون ابوالفضل او اميد لشکر بود
چون که سقايش اميد طفلان بود
لا اري لموت الي سعاده
نوجوانان ما که در خط رهبرند
با علي اکبر حسين در سنگرند
در مسير خدا در خط چون رهبرند
لا اري الموت الي سعاده
پسر فاطمه بهشتي قهرمان
در مسير خدا به وقت ايثار جان
مي سرود اين چنين با بردگي ذلت است
لا اري الموت الي سعاده
سيزده ساله امت ما زير تانک
قطعه قطعه بداد اين چنين جان پاک
مرگ سرخ او عزت است، بردگي ذلت است
لا اري الموت الي سعاده
هر زني را که تنها هدفش مکتب است
با حجابش کند حمايت از مکتبش
مي کند پيروي ز سرورش فاطمه
لا اري الموت الي سعاده
بسمه تعالي
آيين خدا زنده به رفتار حسين است
هر زنده دلي عاشق ديدار حسين است
راسش به سر نيزه بخواند آيه قرآن
تا لحظه جان حق طلبي کار حسين است
من حسينم بر فراز کهکشان پرچم زنم
نقشه هاي شوم استعمار را بر هم زنم
زينب دل سوخته ام را من فرستادم به شام
تا که تخت زاده مرجانه را بر هم زدم
نور چشم علي را من فرستادم به شام
تا که آن ظاهر فريبي در جهان افشا کنم
کودکم را هم فرستادم که با مظلوميم
ظالمان را در جهان خار و زبون رسوا کنم
نوجوانم را بدادم در ره دين خدا
تا که امروز نوجوانان پيروي از او کنند
لوحه حج با عمل آن روز چنين بنوشته ام
تا که امروز حاجيان با عمل امضا کنند
تا بود جان در تنم ازحق حمايت مي کنم
جان خود را من فداي مکتب حق مي کنم

بسمه تعالي
يا فاطمه من عقده دل وانکردم
گشتم ولي قبر تو را پيدا نکردم
چشم انتظارم مهدي بيايد, الله اکبر
اي قبر ناپيداي تو شمع دل ما, الله اکبر
اي با تولايت عجين آب و گل ما
چشم انتظارم مهدي بيايد
پيغام سربازان ما در جبهه اين است
يا فاطمه درياي خون اين سرزمين است
چشم انتظارم مهدي بيايد
يا فاطمه يک دم به خوزستان و کردستان نظر کن
رزمندگان سنگر حق را نظر کن
چشم انتظارم مهدي بيايد
بسمه تعالي
عاشقم عاشقم عاشق کربلايم
يا حسين يا حسين کربلا کن عطايم
حسين حسين شعارم شهادت افتخارم
ترسم آخر بميرم کربلا را نبينم
روز و شب خون دلم از ديدگان فشانم
تا شايد نمازي در کربلا بخوانيم
حسين جان حسين جان به مادرت فاطمه
مي گويم مي گويم براي قتلگاه القمه
عاشقم عاشقم عاشق کربلايم
يا الله يا الله روا کن امشب حاجات ما را
براي ما بگشا براي ما بگشا تو راه کربلا را
ترسم آخر بميرم کربلا را نبينم
لباس عاشقي از کودکي پوشيدم
به پيري رسيدم ـ کربلا را نديدم (قبر تو را نديدم)
گلشن رضوان را با آن صفا نخواهم
مشتاق ديدار گودال قتلگاهم
حسين حسين شعارم شهادت افتخارم

بسمه تعالي
سيدي يبن الحسن اي امام بت شکن
کرب و بلا رفتن با تو صفا دارد
رشته هستي ما
بر وجودت بسته است، بر وجودت بسته است
شوري از عشق تو در سينه ها پيوسته است
عالمي اندر رهت ديده بر ره بسته است
هرگز نداريم غم آن که تو را دارد
سيدي يبن الحسن اي امام بت شکن
کرب وبلا رفتن با تو صفا دارد
حجت الله زمان مهدي دوران بيا، مهدي دوران بيا
آن که بر رزمندگان مي دهد فرمان بيا
در جماران نائبت مي دهد بوي تو را
هر شب ز تو مولا عرض دعا داريم
سيدي يبن الحسن اي امام بت شکن
کرب و بلا رفتن با تو صفا دارد


بسمه تعالي
شهيدم ـ شهيدم خونم مي جوشد تا روز محشرالله
اکبر خميني رهبر
با رمز يا الله ياري کنم از دين و پيغمبر الله اکبر خميني رهبر
وقت جان دادنم مهدي را ديدم کنار سنگر الله اکبر خميني رهبر
بهشتي بهشتي گل گلزار وجودت گرديده پرپر الله اکبر خميني رهبر
يا مهدي يا مهدي گل هاي ما شد، فداي رهبر الله اکبر خميني رهبر
شهيد بي سرم گل وجودت گرديده پرپر
الله اکبر خميني رهبر
بي کفن گل وجودت گرديده پرپر
الله اکبر خميني رهبر
يا مهدي يا مهدي بنما نگاهي به مرز کشور فرماندهي کن جان برکفان را
بنما نظاره رزمندگان را
الله اکبر خميني رهبر
از جوانان ما تو سرکشي کن سنگر به سنگر الله اکبر خميني رهبر
زنده ام تا ابد گرديدم اگر صد پاره پيکر الله اکبر خميني رهبر
با خونم نوشتم نامه براي غمديده مادر الله اکبر خميني رهبر
مادرجان تشويق کن هم سنگرانم را
الله اکبر خميني رهبر

بسمه تعالي
اي حسين جانم جان جانانم
ما برات کربلا را از تو مي خواهيم
نصرت رزمندگان را از تو مي خواهيم
ما همه رزمنده هستيم يا ثارالله
از دل و از جان گذشتيم يا ثارالله
ما صف دشمن شکستيم ياثارالله
ما گنه کاريم عطا را از تو مي خواهيم
نصرت رزمندگان را از تو مي خواهيم
آن ره کرب و بلا را يا حسين بگشا
ديده اي بر عاشقانت يا حسين بنما
يک نظر بر ما عزيزان يا حسين بنما
ما اسيران را ز درگاه تو مي خواهيم
نصرت رزمندگان را از تو مي خواهيم
والي کرب و بلا آئيم بسوي تو
مظهر عالي جنات آئيم بسوي تو
ما همه رهرو گشتيم در جهاد تو
رمز پيروزي ما از تو مي خواهيم
نصرت رزمندگان را از تو مي خواهيم
يا حسين جان آمديم ياري نما ما را
سوي ميدان آمديم ياري نما ما را
با شهيدان آمديم ياري نما ما را
ما نويد کربلا را از تو مي خواهيم
نصرت رزمندگان را از تو مي خواهيم
خاک خوزستان حسين جان عزم ها کرده
مقصد ما را زمين کربلا کرده
مرزها را سنگر رزمندگان کرده
ما اميد مسلمين را از تو مي خواهيم
نصرت رزمندگان را از تو مي خواهيم
رمز پيروزي کن يا ثار الله
قسمت ما کربلا کن يا ثارالله
نزد ما احسان عطا کن يا ثارالله
فتح و آزادي قدس را از تو مي خواهيم
نصرت رزمندگان را از تو مي خواهيم
بسمه تعالي
رزمندگان تا کربلا راهي نمانده
عشق حسين ما را بدين وادي کشانده
اين وقت ديدار اين موقع جنگ
شد وقت پيکار خيل دليران
ياري نمائيم اسلام و قرآن
رهبر اسلام رزمجويان را رسانده
رزمندگان تا کربلا راهي نمانده
ما را نگهدار جان آفرين است
سنگر ما مولاي دين است
سرلشگر حق مهدي يقين است
امشب خدا ما را به سوي خويش خوانده
رزمندگان تا کربلا راهي نمانده
آزادگان را سير کمال است
دلدادگان را شام وصال است
اين عاشقان را خوش شور و حال است
هر جام را از جرعه رحمت چشانده
زمندگان تا کربلا راهي نمانده
خيزد و از جا مردان پيکار
تازيم چون شير بر قوم کفار
نابود و سازيم صدام خونخوار
از خون ما چون تير بر قلبش نشانده
رزمندگان تا کربلا راهي نمانده
ما عاشقان کوي حسينيم
رزمندگان پير خمينيم
چون فاتحان بدر و حنينيم
لطف خدا از قيدها ما را رهانده
رزمندگان تا کربلا راهي نمانده
ما را چه باک است از کيد شيطان
خود برگزيديم راه شهيدان
با رهبر خود بستم پيمان
خون حسين را در عروق ما دوانده
رزمندگان تا کربلا راهي نمانده
ما آهنين و دشمن شکاريم
روح خدا را همواره ياريم
خوف از شهادت در دل نداريم
گرشد نصيب اين فيض حق برمارساند
رزمندگان تا کربلا راهي نمانده
پروردگارااي حي غفارتاانقلاب مهدي نگهدار
جان خميني مولاي احرار
رزمنده اي با التماس اشکي فشانده
رزمندگان تا کربلا راهي نمانده

بسمه تعالي
اين قدر شهيد مي ديم تا آقامان مهدي بياد
چه ديار سرخي که بوي خون مي ياد ازش
عوض گل برامان نعش جوان مياد همش
هي به هم مي گيم چرا اين عزيزان شهيد مي شند
اين قدر شهيد مي ديم مجروح مي ديم تا آقا مون مهدي بياد
چه شهيداني که ذکر خدا بر لبشون
قربون زمزمه هاي نيمه هاي شبشون
به شهيداني که جان روي خاک صحرا دارند
رمز يا حسين و يا علي و يا زهرا دارند
اين قدر شهيد مي ديم اسير مي ديم تا آقامون مهدي بياد
چه شهيداني که هنوز خاک نشده پيکرشون
الهي تو ميدوني و آن دل مادرشون
چه شهيداني که نه دست و نه هم پا دارند
چه شهيداني که مانند حسين سر ندارند
اين قدر شهيد مي ديم تا آقامان مهدي بياد
چه شهيداني که بوي عطر کربلا مي دند
اين قدر شهيد مي ديم اسير مي ديم تا آقامون مهدي بياد


درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان خراسان جنوبي ,
بازدید : 231
[ 1392/04/24 ] [ 1392/04/24 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 1,086 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,713,778 نفر
بازدید این ماه : 5,421 نفر
بازدید ماه قبل : 7,961 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 1 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک