فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

بهروز لطفي

 


گفتند از بهروز دو پسر به يادگار مانده است. نمي دانم اين حسي از سر کنجکاوي است يا عادتي که بدان مبتلايم، که بي اختيار پرسيدم: نامشان چيست؟
ـ روح الله و احمد!
«روح الله و احمد» که گفته شد، تصوير سيماي آسماني «روح خدا» و فرزند مظلومش «آقا سيد احمد» پيش چشمانم مجسم شد و دانستم که بهروز از سر عشق و ارادت به قافله سالار شهيدان، فرزندانش را به نام بزرگ او و پسرش ناميده است.

اکنون بهروز شهيد شده است. جنگ به سر رسيده است اما هنوز مردان جنگ يکي پس از ديگري کوله بار سفر را مي بندند و رهسپار ديار شهيدان مي شوند. خداحافظي مي کنند و مي روند....
مي گويند: «آقاي لطفي مي رود». مي پرسم: «کجا؟» مي گويند: «تبريز». پس اين چه خداحافظي است؟ بهروز به سپاه اهر آمده است و از همه بچه ها حلاليت مي طلبد... اينها را با خودم مي گويم.
خداحافظي مي کند و مي رود. سر برمي گرداند و لبخندي بر لبانش مي شکوفد... آن شب هم فقط سري تکان داد و لبخندي زد.... همان شب عمليات که با گردان حضرت علي اصغر (ع) پيش مي رفتيم، دشمن، بي امان آتش مي ريخت. چنان که گويي از زمين و آسمان آتش مي باريد. در اين حال لطفي را ديديم که با جمعي از نيروهايش زخمي ها را از داخل کانال به پشت خط منتقل مي کنند. اين در حالي بود که قدم به قدم گلوله هاي توپ و خمپاره فرود مي آمد و صفير سهمگين انبوه ترکش ها خبر از زخم و شهادت مي داد. لطفي با طمانينه، برانکارد به دست زخمي ها را راهي پشت خط مي کرد.
ـ آقا بهروز! الان وقت اين کار نيست، صبر کنيد تا آتش دشمن کمي آرام بگيرد و زخمي ها را ببريد.
اين را يکي از بچه ها گفت. و لطفي سربرگرداند و با همان چهره بشاش لبخندي زد... لبخندي زد و در ميان آتش و دود از ديدگان ما ناپديد شد.
و هنگامي که در «سپاه اهر» از بچه ها خداحافظي مي کرد و حليت مي طلبيد، همان لبخند شيرين بر لبانش بود.

اي دوست! اي بهروز!... کسي نمي دانست که ارادت و مهر بي پايان تو به شهيدان و خانواده هايشان از چه ريشه مي گيرد. کسي چه مي دانست که تو خود نيز شهيد خواهي شد و خانواده ات را، خانواده شهيد خواهند ناميد. کسي چه مي دانست و ما نمي دانستيم. پيوسته ما را به خدمت به خانواده هاي شهيدان فرا مي خواندي. شوراي فرماندهي را به خدمت خانواده هاي شهيدان مي بردي. مي گفتي ديدار با اين خانواده ها، برکات معنوي دارد و مي گفتي بايد به سراغ خانواده هاي شهيدان رفت، مبادا مشکلي داشته باشند و ما غافل بمانيم، مبادا کاري از دستمان برآيد و انجام نداده باشيم. و روزهاي پنج شنبه نيز همه بچه هاي سپاه را جمع مي کردي و خود پيشاپيش همه راهي «گلستان شهدا» مي شدي. مي گفتي يادمان باشد که يارانمان شهيد شدند، و اکنون خود شهيدي از شهيداني. و شهادت سر منزل راه بود، راهي که با زخم آغاز شده بود، آنجا که در سال 1357 سر نيزه دژخيمي از دژخيمان شاه بر پيکرت فرود آمد، طعم بهشتي زخم را چشيدي، آنجا که 17 سال بيشتر نداشتي. و زخم آغاز شهادت بود، آغاز راه خونين پاسداري... که در سال 1360 به کسوت مقدس پاسداري درآمدي...

بهروز در عمليات هاي مختلف، شجاعانه عليه کفار بعثي مي جنگيد و با توجه به لياقت ذاتي و روحيه رزمندگي، بعد از اندک مدتي به عنوان يک جهادگر و رزمنده لايق شناخته شد. در عمليات شکوهمند خيبر بيش از پيش لياقت و شجاعت خود را آشکار کرد و در تلاش براي آزاد سازي «جزاير مجنون» همگام با ديگر دلاوران لشکر عاشورا حماسه هاي بي نظيري را رقم زد. بدين گونه پس از يازده ماه حضور مستمر در ميدان جنگ، فرماندهي گردان انصار المجاهدين را بر عهده اش نهادند و چون به پشت جبهه باز آمد، مسؤوليت ستاد پشتيباني جنگ اهر به وي واگذار شد.
روح بي قرار بهروز در پشت جبهه آرام نمي گرفت. در اوايل سال 1364 دوباره راهي جبهه شد. در عمليات والفجر 8، فرماندهي گردان حضرت اباعبدالله (ع) را برعهده گرفت و با گردان خود پيشاپيش نيروي لشکر، خطوط پدافندي دشمن را در هم شکست. با عمليات کربلاي 8 در شرق بصره حماسه ماناي خود را رقم زد، اين در حالي بود که در عمليات والفجر هشت، به شدت مجروح شده بود، و هنوز التيام نيافته بود که کربلاي هشت را سپري کرد. از آن پس راهي غرب شد تا پرچم ستيزي ديگر را برافزود، نصر هفت. در اين عمليات پيشاپيش نيروهاي خود پرچم فتح را بر قله هاي «دوپازا» و «بلفت» به اهتزاز در آورد و دشمن که در مقابل تهاجم رزمندگان اسلام، تاب مقاومت نداشت، بار ديگر چهره وحشي خود را آشکار ساخت و ناجوانمردانه به حمله شيميايي دست زد. در اين حمله بود که بهروز جراحت هاي شيميايي را بر تن پذيرفت.

اي دوست! اي بهروز! جنگ تمام شده بود و تو هنوز شهيد نشده بودي، شهيد نشده بودي اما روز به روز و لحظه به لحظه شهيد مي شدي. دردهاي تنفسي يک لحظه آرامت نمي گذاشت و با هر نفس، گويي زخمي بر سينه ات فرود مي آمد. و شايد اين تو بودي که نفس کشيدن در فضاي عالم ماده برايت رنج آور بود. روز به روز از جسمت کاسته مي شد و روحت ستبرتر مي گشت. چنين بود که با آن ضعف جسمي و دردهاي تنفسي باز هم از پاي ننشستي و «سپاه و رزقان» را فرماندهي کردي.
نيک مي دانم که مي دانستي شهيد خواهي شد، وگرنه وصيت نامه ات را به رسم شهيدان نمي نوشتي. تو بعد از جنگ شهيد شدي، اما وصيت نامه ات، وصيت نامه جنگ و شهادت است: «اي عزيزانم! به عنوان يک پاسدار خط سرخ حضرت سيدالشهداء (ع) به شما سفارش مي کنم که همواره پشتيبان و پيرو امام عزيز باشيد. از توطئه هاي استکبار غفلت نکنيد. پاي بند علائق دنيوي و ماديات نباشيد که دنيا محل گذر است و تنها اعمال نيک است که باقي مي ماند...»
اي بهروز! اي دوست! تو پاي بند علائق دنيايي نبودي و روز به روز و لحظه به لحظه از دنيا فاصله مي گرفتي و به آسمان ها نزديک مي شدي. روز به روز و لحظه به لحظه بر اثر تاثير مواد شيميايي پيکرت در هم مي شکست، اما چهره ات روز به روز و لحظه به لحظه شکوفاتر مي شد. ماه ها در سنگرها زيسته بودي و ماه ها در بيمارستان ها. بيست و يک ماه تمام در بيمارستان ها شاهد شهادت خود بودي و مي دانستي که به زودي خواهي رفت، اين «رفتن» را خود خواسته بودي. و آخرين بار که راهي بيمارستانت مي کردند، بهار بود، بهار 1368. به سپاه اهر آمدي از همه خداحافظي کردي، از همه حليت طلبيدي! ... و ما نمي دانستيم که ملاقات واپسين است. دريغ از ما که قول شفاعت نگرفتيم...
و بهار بود، و بهار بود و واپسين روزهاي ارديبهشت، روزهاي بهشت که در بيمارستان امام براي هميشه چشم بستي و همچنان تبسم هميشگي خود را بر لب داشتي.
منبع:"گل هاي عاشورايي2"نوشته ي جلال محمدي,نشرکنگره ي شهدا وسرداران شهيدآذربايجان شرقي,تبريز-1385



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان آذربايجان شرقي ,
بازدید : 226
[ 1392/04/20 ] [ 1392/04/20 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 2,823 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,715,515 نفر
بازدید این ماه : 7,158 نفر
بازدید ماه قبل : 9,698 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 3 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک