فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

شمس آبادي,محمدرضا

‌فرمانده گردان مهندسي رزمي تيپ 18 جوادالائمه (ع)(سپاه پاسداران انقلاب اسلامي)

خاطرات
فاطمه عمارلو:
دوستانش تعريف مي کردند:  
در عمليات كربلاي 4 كه عمليات لو رفته بود و بچه هاي مهندسي رزمي ضربات زيادي ديده بودند و تعداد زيادي از تجهيزات مهندسي رزمي از بين رفته بود. در يك جلسه اي كه با حضور آقاي فروزش در اهواز تشكيل شد، برخي از فرماندهان نظرشان بر اين بود كه ديگر ما توان كار نداريم و به پشت جبهه برويم و بعد از سازماندهي مجدد برگرديم كه ايشان از مخالفان اين نظر بود و آقاي فروزش گفتند: اگر ما برگرديم جواب فرزندان شهيد آباداني و خرمشهري را چه بگوييم كه شهيد شمس آبادي به حمايت از صحبت هاي آقاي فروزش برخاست.

محسن عمادي پور:  
قبل از شهادت كه مي خواستيم به خط بياييم، وقتي رفتم كه باهم حركت كنيم ديدم مشغول خواندن نماز است و چون من احتياج به آب پيدا كرده بودم به حمام رفتم و در حمام بودم كه ديدم شمس آبادي هم وارد حمام شد. با خود گفتم كه اگر ايشان احتياج به آب داشته چطور نماز مي خوانده. بعد متوجه شدم كه هدف او از آمدن به حمام بجا آوردن غسل شهادت بوده است.

محسن عمادي پور:  
در ابتداي عمليّات كربلاي5 در منطقة عمليّاتي كه براي توجيه كردن بچّه ها به خطّ مقدّم رفته بودم ، از پشت خاكريز شمس آبادي داشت بچّه ها را توجيه مي كرد و با دست نشان مي داد كه شما امشب بايد در كجاها خاكريز بزنيد كه ما يك صدايي شنيديدم ، مثل اينكه يك سنگريزه به كلاه خود خورد ، همچنين صدايي شنيده شد ، وقتي نگاه كرديم ، ديديم با اسلحة سيمينوف از قسمت گيجگاه مورد هدف قرار گرفته و بلافاصله شهيد شده است . اين مدّت بسيار كوتاه بود و بدون حتّي گفتن يك ناله و يا آخ به شهادت رسيد .

طاهره واحدي:    
وقتي به شهادت رسيد ، محمّد سه ساله بود و مرتب از من سؤال مي كرد كه مامان بابا كجا رفته است ، من هم به او مي گفتم كه به بهشت . باز سؤال كرد كه چرا عمو هايم با او نرفته اند ؟ و من جوابي نداشتم . در يكي از روزها كه عكس شهيد را جلوي خانه ما گذاشته بودند ، در مراسم سالگرد من ديدم كه فرزند محمد جلوي عكس بابا زانو زده و به عكس خطاب مي كند كه بابا جان من تو را دوست دارم و چرا تنها به بهشت رفتي و ما را نبردي .

بتول شمس آبادي:    
زماني كه شهيد شمس آبادي در سبزوار تحصيل مي كرد يكي از شب ها من در شهر و در خانه آنها ماندم . شب هنگام بعد از اينكه صاحب خانه خوابيد ، ايشان برق خانه شان را خاموش نمود و چراغ نفتي را روشن كرد . من به او گفتم : پسرم برق كه هست چرا چراغ نفتي را روشن كرده اي ؟ او به من گفت : از اين لحظه صاحب خانه خوابيده است ، نمي خواهم با روشنايي برق مزاحم آنها شوم و آنها را از خودم ناراحت سازم .

محسن عبادي پور:    
در اوايل زندگي در سبزوار يك خانه كوچك و گنبدي خريده بود و زندگي مي كرد ، يك روز به او گفتم : محمّدرضا اين خانه به درد نمي خورد كه شما خريده اي . ايشان در جواب گفتند : انسان بايد خانه آخرتش را خوب بسازد اين دنيا كه ارزش .

مهدي شمس آبادي:    
قبل از شهادتش روزي كه مي خواست به جبهه برود وقتي نزد ما آمد، ديديم كه تواضع در رفتار او بيشتر شده و يك حالت شاد و بشاشي دارد و اين بار با خانواده اش با ماشين نزد ما آمده بود و يك حالت افتادگي خاصي داشت. ايشان از اينكه عكسي از او در جبهه ها داشته باشند، بسيار دوري مي كرد و سعي داشت در محلي كه عكس برداري مي شود حضور نداشته باشد و براي عكس داخل ويترين روز مزارش كه دنبال عكس به منطقه رفته بودم اثري از او پيدا نكردم و يك عكس با ترفند از او گرفته بودند. به اين صورت كه او را صدا زده و وقتي صورتش را برگردانده بود، از او عكس گرفته بودند كه حالا هم همين عكس در داخل ويترين قرار دارد.

طاهره واحدي:    
در مورد رفتار با اين دو پسرش ، يعني ، محمود و جواد خيلي با آنها مهربان بود.مثلاً زماني كه از سر كار به خانه بر مي گشت به صورت چهار دست و پا قرار مي گرفت و آن ما را بر پشت خود سواري مي كرد و در اطراف خانه راه مي رفت و يا زماني كه به محمد مي گفت : بابا برو قرآن را بياور . جواد هم با آرامي مي رفت ، ولي چون محمد بزرگتر بود زودتر قرآن را بر مي داشت و مي آورد . در نتيجه جواد گريه مي كرد . براي اينكه جواد هم ناراحت نشود ، محمد را مي بوسيد و مي گفت : قرآن را ببر و سر جايش بگذار ، تا جواد قرآن را براي من بياورد .  
محسن عمادي پور:    
شهيد شمس آبادي بعد از پايان يافتن خدمت سربازي با فراهم آوردن مبلغي پول يك ماشين سواري مي خرد و مشغول به كار مي شود . ولي به خاطر گران شدن سوخت و وسايل يدكي در اوايل انقلاب ماشين خود را در روستا مي خواباند و كار نمي كند . در يكي از شب ها خوابي مي بيند ، مبني بر اينكه شخصي به ايشان مي گويد : شما بايد به جهاد برويد و در آنجا مشغول به كار شويد . در يكي از روز هاي تشييع جنازه كه در سبزوار شركت داشته ، عكس همان شخص را كه در خواب ديده بود ، در بين عكس هاي شهداء ملاحظه مي نمايد و بعد از ديدن خواب و تشييع جنازه شهيدي كه به خواب او آمده بود ، براي كار به جهاد مراجعه مي كند و در مرحله اول به عنوان كارگر ساده بنايي در روستاهاي محروم جنوب سبزوار به كار مشغول مي شود ولي به خاطر استعداد خاصي كه داشته است، خيلي سريع رشد نموده و به عنوان مسئول شوراهاي جهاد سبزوار انتخاب مي شود.

طاهره واحدي:    
لحظه اي كه قرار بود ، ايشان خداحافظي كند ، گفتم : خوب اگر خداي ناكرده اتفاقي بيفتد ، گفتند : نه شما نگران نباشيد . خداوند براي بنده خودش بد نمي خواهد . راضي به رضاي خدا باش و توكلت به خدا باشد . در اين صورت است كه اگر انسان توكلش به خدا باشد،با ياد خدا هميشه قلب انسان آرام مي گيرد و مي تواند زندگي خود را ادامه بدهد .

طاهره واحدي:    
در يكي از نوبت هايي كه به جبهه اعزام شد ، من و دو فرزندش را به جبهه برد و ما مدّت نه ماه در جبهه باهم بوديم . ما در سوسنگرد خانه داشتيم و ايشان صبح هر روز به منطقه مي رفت و شب به خانه بر مي گشت و هر روز صبح كه مي خواست برود ، اين دو فرزند پسرش را چون خيلي دوست داشت سوار جيپي  براي رفت و آمد  كه تحويل ايشان بود ، مي نمود و يك دور در محوطة محلّ سكونت مي زد و آنها را پياده مي كرد . در اين مدّت نه ماه روزي نبود كه بدون سوار كردن آنها به جيپ به منطقه برود و به دو فرزندش كه از او سئوال مي كردند ، بابا شما كجا مي رويد ؟ مي گفت : پسرم مي روم تا راه كربلا را باز كنيم و دسته جمعي يك روزي با شما و مادرتان به زيارت كربلا برويم .

محسن عمادي پور:    
زماني كه عيال و فرزندانش را به سوسنگرد برده بود ، در يكي از مأموريت ها يك هفته اي از خط بر نگشته بوده در همين زمان سوسنگرد توسط هواپيماي عراقي بمباران شده بود . شهيد شمس آبادي بعد از اينكه از بمباران خبردار شد ، هيچ گونه تغييري در روحيه او بوجود نيامد و با خونسردي تمام به يكي از بچه ها مأموريت داد كه برود و از سوسنگرد خبر بياورد و زماني كه آن فرد برگشت گفت : كه بچه ها را به شهرستان ها اعزام كردند . او خوشحال شد و گفت : ديگر خيالمان راحت شد .

طاهره واحدي:    
زماني كه در جبهه باهم بوديم و در سوسنگرد زندگي مي كرديم. يكي از روزها ديدم كه كسي درب منزل ما را مي زند. وقتي رفتم و درب را باز نمودم، ديدم يكي از دوستانش يك جگر گوسفند در دست دارد و به من گفت كه اين جگر را رضا براي خانه فرستاده است. من به او گفتم: در اينجا كه جايي نيست كه رضا براي من جگر گوسفند بفرستد. و همچنين رضا صبح به منطقه رفته است، دوست رضا گفت كه او نذر كرده است زماني كه در حال احداث يك پل بودند كه اگر عراقي ها نتوانند اين پل را خراب كنند تا آنها عمليات احداث پل را به آخر برسانند، او بعد از پايان كار يك گوسفند قرباني كند و حالا كه نذر او قبول شده و پل افتتاح گرديده است، او به قول و عهد خود وفا نموده است و يك گوسفند خريده و قرباني كرده است و اين جگر همان گوسفند قرباني مي باشد.

خداداد علي زاده:    
صبح زود بعد از نماز صبح بود ، آن روز قرار بود من و شهيد نوري به اتّفاق فرماندة گردان شهيد بزرگوار شهيد محمّدرضا شمس آبادي جهت شناسايي منطقة عمليّات كه در غرب درياچة ماهي بود با يكي از برادران اطّلاعات و عمليّات سپاه اصفهان برويم تا از نزديك نسبت به انجام مأموريّت توجيه شويم.چون من و شهيد نوري فرماندة دسته بوديم موقعي كه به سنگر فرماندهي رفتيم از برادران آن سنگر و رانندة شمس آبادي سؤال كرديم كه «شمس آبادي كجاست ؟» گفت : همين اطراف است بعد از چند دقيقه ايشان آمد و متوجّه شديم كه به حمّام رفته اند و غسل شهادت كرده اند و دو ركعت نماز خواند و همه را دعا كرد و بعد فرمود برويم و حركت كرديم و رفتيم . به خط كه رسيديم هوا روشن بود بعد از توضيحات و دستورات لازم در مسير راه و خط در حالي كه شهيد بزرگوار در بين من و شهيد نوري پشت خاكريز قرار داشت و مشغول صحبت دربارة نحوة كار عمليّات بود ناگهان صدايشان قطع شد و به درجة رفيع شهادت نائل گرديد.پيام و سفارش ايشان پيروي از ولايت و انجام واجبات ديني بود . 10 / 12 / 1377.

احمد مايان عليلئي:    
از قرار اطلاعاتي كه به فرماندهي مهندسي رزمي رسيد دشمن در تاريخ 10/12/1365 در تدارك حمله وسيعي بر نيروهاي اسلام بود.اهميت وضع حمله دشمن تا آن حد بود كه احتمال به خطر افتادن دستاوردهاي عمليات كربلاي 5 مي رفت.لذا با مسؤلين خط به اتفاق فرمانده گردان - حاج آقا شمس آبادي - جهت شناسايي و محل عملكرد در شب عمليات عازم خط شديم.طبق قرار قبلي صبح زود از خواب بيدار شدم و بعد از گرفتن وضو به سنگر حاج آقا رفتم.شروع به خواندن نماز كرديم.حاج آقا از حمام آمدند ، بعد ها فهميديم حاج آقا بعد از خواندن نماز شب به حمام براي غسل شهادت رفته بودند.بعد از مختصري گفتگو به پيشنهاد حاج آقا از سنگر خارج و به وسيله تويوتاي فرمانده اي عازم خط شديم . افرادي كه فرمانده نستوه را همراهي مي كردند عبارتند از برادر نوري كه روز بعد از شهادت حاج آقا به ايشان پيوست. برادر عليزاده كه مجروح شد.عمار پور  مسئول اطلاعات عمليات گردان. آذرمي راننده ايشان  و بنده حقير ، قبل از رفتن به خط يك توقف كوتاه در پايگاه تاكتيكي شهيد اصفهان زاده داشتيم. سپس با شتاب به ميعاد گاه خون رهسپار شديم ، ميعاد گاهي كه منتظر مردي مخلص و خدمت گذار به جنگ بود.لحضات گردان ها همچنان در حال گذشت بود . قبل از رسيدن به خط يك پلي وجود داشت كه قرار بود بچه هاي سپاه منتظر ما باشند تا به اتفاق جهت توجيه و شناسايي به منطقه مورد نظر برويم در همين فاصله حاج آقا نقشه عمليات را در آورد و گفت : انشاء ا... با مشخصات نقشه عمل مي كنيم و ايشان تاكيد مي كردند كه جان هزاران بسيجي و همچنين مناطق فتح شده در گرو خوب عمل كردن ما است . در همين احوال برادران سپاه رسيدند جاده و پل به شدت زير آتش دشمن بخصوص تانك و خمپاره قرار داشت و لحظه اي نبود كه زمين شاهد خروش و انفجار توپ ، خمپاره ، كاتيوشا نباشد . در همين حال راه افتادم ، تا لحظاتي ديگر حديث خون در شرف تكوين بود و مي رفت كه بار ديگر سفير گلوله هاي گلي ديگر از گلستان اين سرزمين مظلوم را بگيرد.آقاي شمس آبادي، راننده ايشان لحظاتي بعد از شهادت اين پرنده عاشق مي گفت : شب قبل حاج آقا سعي زيادي در برقراري تماس با خانواده اش را داشته كه در نهايت موفق نمي شود با آنها تماس بگيرد . در نيمه هاي شب زمزمه كرده برادر آزرمي دلم خيلي گرفته ، اين واقعيتي است كه قفس تن براي اين موجود آسماني بسيار رنج آور و ملال آور بوده است . همانطور كه به خط نزديك مي شديم به چهره اش نگاه كردم. بسيار آرام مثل يك اقيانوس خفته مهربان بود.بعد آن لحظه را بياد مي آورم. خاضعانه از ما مي خواست كه اول ما سوار ماشين شويم.بطور كلي انساني بود كه خيلي كم حرف مي زد.اما خيلي عمل مي كرد.من شاهد دگرگوني استثنايي چهره حاج آقا بودم ولي رمز آن را تا زماني كه شهادتش اتفاق افتاد نفهميديم.رمزي كه فقط مخلصين خدا از آن آگاهند.ما گناهكاران و ضعيفان از درك آن عاجزيم.خلاصه ماشين به خط اول رسيد ، هر دو از ماشين پياده شديم و به پشت خاكريزها رفتيم. خط به شدت زير آتش و انواع و اقسام جنگ افزارهاي دشمن بود و ما بي خبر از اينكه شعر زيبا در حال سرودن بود.سرود ني غم انگيز و غرور انگيز شعري كه فقط زماني سروده مي شد كه انساني خدايي و متعالي زانو بر زمين خاكي گذارد و قطرات خونين راهش را فرياد مي زند.همگي سر از خاكريز در آورديم و به وسيله برادر سپاهي در حال توجيه منطقه عملياتي بوديم كه ناگاه گلوله اي نفسي از انفاس الهي را قطع كرد و شاخه اي از درخت ياران انقلاب شكست ، خود قضاوت كنيد كه خداوند از ميان ما دست به انتخابي زياد زد و عروس شهادت ، كسي را در آغوش كشيد كه به راستي شايستگي آن را داشت . بي توجهي به زمان و مكان همگي چون شمعي اطراف شهيد كاري از روي بي ارادگي انجام داديم و زبان حال همراه ما اين بود كه اي آسمان تو شاهد باش كه چگونه دريا دلان در دل خاك مي آرامند و اي خاك بدان ايناني كه مظلومانه و قهرمانانه در اين بيابان هاي خاموش به دل تو ميهماني مي آيند و اين گلگون كفنان را همچون مادري مهربان در آغوش بگير . گلوله درست به بالاي چشم اصابت كرده بود و شهيدمان چنان به آرامي چشم از جهان فرو بست كه انگار به خوابي خوش فرو رفته بود ، از اينكه برادران بر پيكر پاك شهيد قسم ياد كردند كه راهش را ادامه دهند.شهيد مطهر را به ماشين و از آنجا با ولي آكنده از اندوه به معاج الشهدا روانه كرديم و از آنجا با كوله باري از حسرت فقدان فرمانده شجاع راهي پايگاه شديم به مقر برادر شهيد مي رفتيم و جريان را با ايشان در ميان گذاشتيم.قرار شد شهادت ايشان تا قبل از عمليات شب به اطلاع هيچ كس نرسد زيرا با بر ملا شدن اين خبر روحيه نيروهاي عمل كننده در شب تضعيف مي شد و در نتيجه عدم كارايي مناسب را در اين لحظات حساس در رابطه با عمليات شب در پي داشت.از برادران مسئول با الهام از خون مطهر شمس آبادي همچنان كه آرزوي آن شهيد بزرگوار بود مسئوليت محوله را به نحو احسن در پشتيباني از بسيجيان دلاور انجام دادند و در نتيجه ضمن دفع تك دشمن افتخارات ديگري بر صفحه زرين تاريخ جنگ به ثبت احوال رساندند .

غلامحسين فرزانه:    
به عنوان يك خاطره كه بنده در واقع كسي كه فيض بردم از معناي ايشان شهيد شمس آبادي بود. وقتي رسيدم آنجا سراغ ايشان را گرفتم، گفتند: يك خيابان پايين تر هست. خودم را به هر حال رساندم به ايشان و آخرين باري هم بود كه ايشان را ديدم و مثل سابق به محضي كه وارد سنگرش شدم با آن تبسم بسيار با معنا و زيبايي كه داشتند بلافاصله از جايشان بلند شدند و به طرف من آمدند كه همديگر را در آغوش گرفتيم و يك احوالپرسي واقعاً خوبي باهم داشتيم كه در حدود 5/ 1 سال و آخرين احوالپرسي ما هم بود. در آن سال بزرگ كه ايشان در حين صحبت،تلفنچي ايشان گفتند شما را مي خواهند، با يك خنده معناداري خداحافظي كرد با من و فهميدم كه امشب بچه هايش مي خواهند بروند خط، ديگر سؤالي نكردم. چون لازم هم نبود بيشتر از اين صحبت كنيم. ايشان رفت و ديگر من از فيض ايشان محروم شدم كه دو، سه شب بعد خبر آوردند كه در حين شناسايي توسط گلوله اي كه به پيشاني يا سر ايشان خورده، ايشان شهيد شدند و به هر حال به بزرگترين و پرمعناترين آرزو رسيدند. ديدن ايشان براي من يك خاطره است.



درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان خراسان رضوي ,
بازدید : 230
[ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 2,665 نفر
بازديدهاي ديروز : 106 نفر
كل بازديدها : 3,711,766 نفر
بازدید این ماه : 3,409 نفر
بازدید ماه قبل : 5,949 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک