فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

غفوريان‌ آذرخش,محسن(شاهپور)


خاطرات

زهرا باني گرامي,مادرشهيد:
شش ماه داشت، كه سخت مريض شد . نذر كردم كه اگر حالش خوب شد ، تا هفت سالگي در ماه محرم به احترام امام حسين(ع)سياه پوشش كنم و بعد از هفت سالگي هم، اگر خودش خواست ، سياه بپوشد و به حمد ا... خوب شد .

در كنار خانه ما ، يك چوب (تير برق) و يك درخت توت وجود داشت . وقتي كه درب منزل بسته بود ، از آن تير برق بالا مي رفت و از آنجا از روي درخت توت پائين مي آمد و سطلي را آب مي كرد و داخل خانه همسايه ها مي ريخت . همسايه ها اول مقداري ناراحت مي شدند و بعد مي خنديدند . من اعتراض مي كردم ، كه همسايه ها جلوي بچه ها نخندند .

حسين حسين زاده شرقي:
روزي كه جبهه نياز به نيرو داشت ، من به ميدان شهدا رفتم. شهيد غفوريان را همراه تعدادي ديگر از دوستان ديدم ، كه آنجا نشسته بودند. از من پرسيد كه به جبهه مي آيي؟ گفتم: بله. همگي به تهران رفتيم و از آنجا تقسيم بندي شديم. حاج آقاي قرائتي براي ما سخنراني كرد. پس از آن به من گفتند، كه شما را نمي برند. زيرا رشتة شما توپخانه است. بالاخره شهيد غفوريان و ديگران را بردند ، ( من نيز داخل كاميوني كه قصد رفتن به كردستان را داشت و حاوي پتو بود، به صورت خاصّي زير پتوها پنهان شدم و خودم را به كردستان رساندم ) و در آنجا شهيد غفوريان و ديگران را ديدم و به آنها ملحق شدم.

زهرا باني گرامي:
وقتي شهيد شده بود، در مراسم تشييع جنازه اش من گريه نمي كردم و در حال خودم فرو مي رفتم و همين طور با او صحبت مي كردم. مي گفتم: مادر جان، تو جاي خوبي رفته اي. باعث افتخار ما هستي. شفاعت مرا هم در آن دنيا بكن. تابوتش همين طور به سمت من مي آمد و جمعيت دوباره او را مي كشيدند و مي بردند ، تا اينكه به حرم رسيد و ديگر به طرف امام رضا (ع) رفت.

وقتي داشتيم به سوريّه مي رفتيم ، ‌گفتم : مادر، بگو برايت چه بياورم ؟ گفت : هيچ چيز ، فقط دلم مي خواهد ، وقتي زيارت حضرت زينب رفتي، از حضرت زينب (س) بخواهيد كه من شهيد شوم . گفتم : پسرم ، هيچ مادري اين را نمي تواند بگويد. بعد گفتم : بگو چه مي خواهي ؟ گفت : برايم يك دوربين بياور .

يك روز آقاي جراح نژاد ، مسئول منطقه مالك اشتر ، براي سخنراني به پايگاه ما درشهرستان تايباد آمد و گفت:شهر تايباد ، شهر مرزي است و هم اكنون بسيار خطرناك شده است و كمك مي خواست. گفت:تا كنون چند پايگاه نيرو رفته ، ولي مقاومت نكرده اند.شهيد غفوريان، مسئوليت يك گروه 22 نفري كه از بچه هاي خود پايگاه بود ، را به عهده گرفت و به سپاه تايباد رفتيم. اولين اقدامي كه سپاه تايباد توسط اين شهيد انجام داد، اين بود كه تا رسيديم ، ايشان به بازسازي وپاكسازي سپاه پرداخت. شيشه وسيمان ومصالح گرفت و سپاه را بازسازي کرد،شهيد غفوريان از مشهد درخواست لباس كماندوئي نمود و سفارش كرد ، كه در بين مردم تايباد، شايع نمائيد كه گروهي كماندو از تهران آمده اند و اين 22 نفر را به 3 دسته تقسيم كرد ، كه در عرض 3 ماهي كه در آنجا مشغول فعاليت بوديم ، امنيت آنجا را تأمين كرديم.

مادرشهيد:
سربازي اش را در گارد جاويدان خدمت مي کرد.يك روز ما روضه داشتيم . محسن آمد و گفت : شما را به جان علي ابن موسي الرضا ، قسم مي دهم مرا دعا كنيد تا از گارد بيرون بيايم ، آنجا آدم فاسد مي شود و شما متوسل به ائمه شويد . ما هم نذر كرده و خواهرش هم ختم انعام نذر كرد.

عليرضا ميرزايي:
از خط مقدم برگشته بود، مشاهده كردم كه لباسش خوني است و مقداري گرفته به نظر مي رسد. وقتي موضوع را سئوال كردم ، گفت: يكي از دوستانم شهيد شد و من بالاي سر او بودم. آن شهيد هنگام شهادت، اشاره مي كرد كه مرا بلند كن و رو به كربلا قرار بده. شهيد غفوريان مي گفت: من او را بلند كردم و رو به كربلا قرار دادم و چون آب نبود ، لبانم را به لبان او گذاشتم ، كه ديگر آن شهيد تمام كرد.

زهرا باني گرامي:
يكبار در قرعه کشي لوازم خانه در تعاوني چرخ گوشت به نام ايشان درآمد. گفت: من كه گوشت نمي خورم ، كه چرخ گوشت داشته باشم. اين چرخ گوشت اينجا باشد تا فردي كه نياز دارد ، آن را ببرد.

اكبر نجاتي:
آشپزي خيلي خوبي داشت و وصف خوبي هم از طبخ غذا مي كرد، هميشه مي گفت: وصف العيش نصف العيش. ايشان به اتفاق تعدادي از نيروها ، به عمليات مشابه، نزديك انديمشك رفته بودند و دو عدد ران گوسفند، همراه خود برده بودند، كه طبخ كنند. گوشتها را تكه تكه كرده و داخل قابلمه روي آتش گذاشته بود تا پخته شود و خودشان به داخل كوه رفته و به راز ونياز و دعا مشغول مي شوند، اين دعا و تفريح و زاري آنقدر طول مي كشد، كه گوشت مي سوزد و به صورت زغال درمي آيد.

زهرا باني گرامي:
ما داخل حياط درخت ميوه داشتيم ، فصل ميوه كه مي رسيد ، از داخل كوچه چند تا بچه پشت سرش راه مي انداخت و مي رفت بالاي درخت . جيب هايش را پر ميوه مي كرد و بين بچه ها تقسيم مي كرد.

مرضيه قانع خرازي:
قبل از شهادت خواب مي بيند ، در حالي كه مشغول غسل شهادت است ، سيدي مي آيد و به ايشان شال سبزي هديه مي كند . فرداي آن روز به شهادت مي رسد.

حسين شرقي:
سال 61 بود ، كه يك روز شهيد غفوريان به من گفت : خواب ديدم، كه ذينبم ( دختر شهيد ) ، لباس سياه به تن كرده در حالي كه سيدي دستش را گرفته و من در منزل استراحت ميكنم و همان سال بود ، كه دوباره به من گفت : خواب ديدم كه ذينبم، لباس سفيدي پوشيده ، در حاليكه سيدي دستش را گرفته و به من مي خندند.

عليرضا عباس زاده:
در تايباد ، آقاي حسين نوري كه از آمدن من به تايباد باخبر شده بود، بچه ها را جمع كرد و گفت : من دانشجو بودم و ساواك ما را در زمستان خيلي شكنجه مي داد، به نحوي كه بدنم خيس عرق شده بود . مرا زير برف خوابانداند و از آن وقت ، بدنم بسته شده است . ايشان نمايشي به نام دير مغان را طراحي كرده بود، كه از ما خواست آن را پياده كنيم ، كه با موفقيت تمام آن را اجرا كرديم . شهيد غفوريان به عنوان صدفي و من به عنوان عارف ، بازي ميكردم كه خيلي طرفدار پيدا كردم و در تايباد و مشهد روي صحنه آمد .

سيد محمود قاسمي:
ساعت 3:30 يا 4 بعد از ظهر بود ، كه جلوي سنگر با شهيد غفوريان و آقاي زهتابچيان نشسته بوديم ، هواپيما آمد و بمباران كرد و ايشان به علت احساس مسئوليت زيادي كه داشت ، گفت: من مي روم موتور را بردارم، كه موتور طوريش نشود. وقتي رفت تا موتور را بردارد ، همزمان با روشن كردن موتور، يك راكت به مخزن بنزين اصابت كرد و بنزين به صورت ايشان پاشيده شد و با صورت روي زمين افتاد و بعد سنگر مهمات آتش گرفت .


درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان خراسان رضوي ,
بازدید : 144
[ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 2,344 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,715,036 نفر
بازدید این ماه : 6,679 نفر
بازدید ماه قبل : 9,219 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک