فرهنگی هنری اجتماعی فرهنگی هنری اجتماعی
| ||
تبلیغات نوروزي نژاد,غلام رضا
خاطرات حميد حكمت پور: روزي قبل از عمليات كربلاي 5 ، با جمعي از دوستان نشسته بوديم و عزيزان از موضوعات مختلف درباره جنگ و فضايل رزمندگان صدر اسلام سخن مي گفتند. در ضمن، باب سخن از شهيد و شهادت هر يك نيز باز شد . هر يك از برادران درباره مقام شهيد و شهادت ، سخن مي گفتند و بعضاً با يكديگر مزاح مي كردند و شهيد نوروزي نژاد مطلبي را بيان داشت، كه در خاطره ام ماندگار شد . زيرا دقيقاً به خواسته اش رسيد . ايشان گفت : چنانچه معيشت الهي باشد و فيض عظماي شهادت نصيبم گردد ، دوست دارم در صحنه نبرد به شهادت برسم، نه در پشت جبهه و بيمارستان و دوست دارم بدنم مانند: بدن حضرت ابوالفضل عليه السلام، قطعه قطعه گردد . پس از شروع عمليات در منطقه شلمچه، روزي در محور، (دژ عراق)، به همراه برادر محمد مهديزاده، براي انتقال يك دستگاه بولدوزر، عازم اسكله شهيد باكري بودند، كه خودروي جيپ نامبردگان ، مورد اصابت تركش قرار مي گيرد و به سختي مجروح مي شوند و ايشان در دم به شهادت مي رسد و شهيد مهديزاده نيز ، پس از ساعتي به حق مي پيوندد، كه پيكر مطهر هر دو شهيد به مشهد منتقل و آنطور كه برادران اظهار داشتند ، دستها و پاهاي اين بزرگوار همانطور كه خود خواسته بود ، همانند مرادش علمدار كربلا، از پيكر مطهرش جدا شده بود. حميد رباني نوغاني: شهيد غلامرضا نوروزي نژاد ، تا قبل از عمليات در كربلاي 5 ، مسؤوليتش مشخص بود ,مسؤول واحد كمپرسي ,در شروع عمليات كربلاي 5 ،چند روزي كارها را رها كرد و گفت: مي خواهم بروم خط و خلاصه در يكي از تيمها كار مي كرد و شب تا صبح در خط مقدم كار مي كرد ( در صورتي كه ايشان ديگر مسؤول واحد كمپرسي نبود) ، اما راننده ها مي آمدند پيش ايشان و اين به خاطر خُلق او بود و همه را به طرف خويش جذب مي كرد و بالأخره گاهي اوقات مي شد، كه از روز قبل كه كار مي كرد تا شب بود و كمتر از يك ساعت استراحت مي كرد. به دليل اين مطلب در روزهاي آخر ، به شدت مريض شده بود و سرماخوردگي عجيبي گرفته بود. هر چه به او گفتيم: چند شب استراحت كن و بعد بيا خط، او حاضر نبود و تمام فكر و ذهنش كار بود و نه استراحت. وقتي يك شب كه او را بيدار نكرديم ، كه به خط نرود ، تا مدتي ناراحت بود ، كه چرا يك شب از خط رفتن محروم شده بود و هر موقع به او مي گفتيم ، كه استراحت كنيد ، مي گفت: بايد تا حدي استراحت كنيم ، كه بتوانيم كار انجام دهيم. حميد رباني نوغاني: با شهيد غلامرضا نوروزي نژاد در فاو آشنا شديم و قبل از عمليات كربلاي 4 آمديم با هم ديگر اينجا و ايشان ، مسؤل واحد كمپرسي بود و كمپرسي ها، بالاخره مشخص هست كه قشر راننده هستند و اين ها كار داشتند. ايشان با اين ها خوب تا كردند و صبر والايي داشتند ، که صبر بالايي ايشان در بر خورد با مشكلاتش، واقعاً نمونه بود . يعني از بچه ها يي كه با او كار مي كردند ، مي گفتند : آن اخلاق و خلق و خوي واقعاً عالي ايشان ،در بر خورد با مشكلات ، براي همه ما يك الگو بود. ايشان روزها تا قبل از عمليات كربلاي 5 ، مسئوليتش شخصي بود و مسئول واحد كمپرسي بود ، ولي در شروع عمليات، بالاخره چند روزي كار را ول كرد و گفت : مي خواهم بروم خط و كاري در رابطه با خط است را به من واگذار كنيد. خلاصه در يكي از تيمها كار مي كرد و مشغول كار بود و شب تا صبح در خط كار مي كرد و صبح مي آمد و استراحت مي كرد . كمپرسي ها مي آمدند و در صورتي كه مسئول واحد كمپرسي، كسي ديگر شده بود، اما مي آمدند دنبال ايشان ، چرا كه با حسن خلقي كه داشت، بالاخره همه را به طرف خودش جذب مي كرد و راننده ها مي آمدند پهلويش ، اما خوب انتظاري كه همه داشتيم، اين بود كه بگويد: ديشب در خط كار كرده ام و خسته هستم و مي خواهم استراحت كنم ، ولي ايشان مي گفت : باز امشب هم بايد بروم و كار كنم و بر خلاف انتظار، با روي گشاده، جواب تك تك اين ها را مي داد ، حتي موقعي مي شد كه از شب قبل تا شب بعد كار مي كرد و كمتر از يك ساعت استراحت مي كرد. نتيجه واضح اين مطلب ، اين بود كه در روزهاي آخر ، به شدت مريض شده بود و سرما خوردگي عجيبي گرفته بود . مي گفتند: چند شب استراحت كن و بعد بيا خط و اين عمليات ادامه دارد . حاضر نبود و فقط همه ذهن و فكرش، كار بود ، نه استراحت .در يك مورد ، ايشان را در يك شب، بيدارش نكردند و نتوانسته بود به خط برود. ايشان روز بعد موقع كار رفتند و تا روزها ناراحت بود، كه چرا يك شب از خط رفتن محروم شده بود و واقعا ًدرس را اينها به ما مي دهند . درس را بالاخره از اينها بايد گرفت . اينها را بايد الگو قرار داد . يك مورد حتي خودم به ايشان گفتم : در محلي كه شما استراحت مي كنيد و در اتاقي كه هستيد ، راننده ها مي آيند آنجا و بيدارت مي كنند و نمي گذارند استراحت كني ، شما برو و در يكي ديگر از سنگرها استراحت كن و برادران مي آيند و راننده ها مي بينند که شما نيستيد و بالاخره مي روند دنبال كار خودشان و مي روند پيش مسئولشان و به شما كار ندارند و شما مي توانيد استراحت كنيد . گفت : نه ، ما آمديم اين اينجا در حدي بايد استراحت كنيم كه بتوانيم كار انجام دهيم و من آن مقدار را مي توانم استراحت كنم و اين خصوصيات را داشت . حيدر علي بهادري فر: در يكي از بازيهاي فوتبال محلات مشهد ، من از ايشان دعوت كردم كه براي بازي بيايد. ايشان در بازي فوتبال بسيار ماهر و با تكنيك بود و به تمام دوستان گفتم: اگر نجفي قبول كند و بيايد ، حتماً برنده مي شويم و شهيد نجفي هم پيشنهاد من را براي بازي قبول كرد و آمد و عليرغم بازي خوب ايشان و تمام بچه ها، تيم ما باخت و ايشان از شدت ناراحتي در طول بازي و بعد از آن كلامي حرف نزد و فقط به افراد نگاه مي كرد. درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان خراسان رضوي , بازدید : 215 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
:: |
||
[ طراح قالب : گرافیست ] [ Weblog Themes By : graphist.in ] |