فرهنگی هنری اجتماعی فرهنگی هنری اجتماعی
| ||
تبلیغات حسيني ,سيد يوسف
خاطرات سيد مرتضي حسيني: در سال 1360 دفعه اول ، ما بصورت بسيجي به جبهه اعزام شديم. از جبهه كه برگشتيم، من مشتاق شدم كه در سپاه ثبت نام كنم . بعد دو تا برگ معرفي به ما دادند و گفتند : ببريد دو نفر معرف، شما را تأييد كنند. يكي از برگهاي معرفي را بردم پيش، شهيد سيد يوسف صيفي و گفتم : اين برگه ما را پر كنيد، ايشان گفت، كه برگه شما را پر مي كنم ، به شرطي كه اول شما كاري كه مي خواهي انجام بدهي را به خاطر خدا انجام بدهي و چون همان زمان برادرم، سيد رضا هم شهيد شده بود، گفت كه راه برادرت را بايد ادامه بدهي و ادامه داد: اگر به قصد خدمت به خدا و ادامه راه برادرت مي خواهي بروي، فرم شما را پر مي كنم ، در غير اين صورت برگه شما را پر نمي كنم، چون سپاه جايي است كه به عنوان شغل نمي تواني انتخاب كني. بنده نيز به ايشان قول دادم، كه به خاطر خدا ، خدمت كنم. خديجه بيگم حسيني: در جواني با دوستان خوبي رفت و آمد نداشت و دوستاني كه با ايشان بودند ، بر رفتار و اخلاق ايشان تاثير گذاشته بودند. مادر شهيد ، زني متدين بوده و هميشه از ما مي خواسته، كه در به ثمر رساندن فرزندان و پرورش ايشان در راه حق ، به ايشان كمك كنيم ، تا آنها را به راه راست هدايت كنند. يك روز شهيد پيش خواهرش مي رود و مي خواهد مطلبي را با وي در ميان بگذارد و اينطور مي گويد: ديشب بعد از اينكه از خانه يكي از دوستانم ( كه همه دور هم جمع بوده و به خوش و بش كردن مشغول بودند ) به خانه برگشتم، (حدود ساعت 2:30 نيمه شب بود) وقتي كه در حيات را باز كردم، چشمم به مادر افتاد، در حاليكه رو به قبله است و جانماز جلو رويشان بود و زار زار گريه مي كرد . ديدم مادر دستهايش را بالا كرده و و با حالت تواضع از خدا مي خواهد كه ؛ خدايا ! فرزندم را به من برگردان! خدايا فرزندم را به راه راست هدايت كن و نگذار آبروي چندين ساله ام پيش «در و همسايه» برود! مادر مشغول دعا كردن بود، كه من از پشت سر ايشان بدون اينكه متوجه شود ، به اتاقم رفتم و همان جا و همان لحظه توبه كردم و از خدا خواستم كه: بار خدايا ، مرا آنطور كه مادرم مي خواهد هدايتم كن! خدايا تو را به فاطمه(س)، تو را به يوسف كنعان، كه مادرم قسم مي داد ، توبه ام را قبول كن و مرا هدايت كن! خدايا من در لبه پرتگاه بودم و نمي دانستم. خدايا كمكم كن! شهيد از همان شب ، ديگر به دنبال دوستان ناباب نرفت و هميشه به دنبال فرصتي بود ، كه خود را نشان دهد ، كه با پيش آمدن انقلاب وارد صحنه جنگ شد. درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان خراسان رضوي , بازدید : 171 [ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
:: |
||
[ طراح قالب : گرافیست ] [ Weblog Themes By : graphist.in ] |