فرهنگی هنری اجتماعی
فرهنگی هنری اجتماعی
قالب وبلاگ
ارتباط با مدیر
نظر سنجی
چه موضوعاتی مورد پسند شما هست ؟
جستجو

تبلیغات

مجيدي‌رادکاني‌,حسين‌

خاطرات
علي اصغر حصار پرور:
در عمليات كربلاي پنج با وجود اينكه ايشان مسئوليت يگان دريايي را بر عهده داشتندو به طور داوطلبانه در تيپ 21 امام رضا ( ع ) در يك محور مشغول به كار شده بودند , هنگامي كه براي انجام كاري با موتور به پشت خط بر مي گشتند بر اثر اصابت گلوله خمپاره به درجه رفيع شهادت نائل آمدند.

چند شب قبل از شهادتش بنده خواب ديدم ، در يك باغي سرسبز در حالي كه لباس دامادي به تن داشت مشغول قدم زدن بود ،بنده از ايشان سئوال كردم كه شما كه متأهل هستيد . چه شده است كه دوباره مي خواهيد ازدواج كنيد . ايشان لبخندي زد ولي هيچ چيز به من نگفت . بنده از خواب بيدار شدم و سه روز بعد خبر شهادتش را آوردند.

حسن شكيبا:
يك بار كه من جبهه رفته بودم به ايشان گفتم : حاج آقا بنده نمي توانم در صبحگاه شركت كنم . از نظر شما مشكلي ندارد, ايشان گفتند: شما هم مثل خود من هستيد من هم نمي توانم در صبحگاه شركت كنم . ولي من مي ديدم كه ايشان به همراه كليه بچه هاي گردان در صبحگاه شركت مي كند .

زهرا غلامي:
بعد از شهادتشان ،يك شب در خواب ديدم كه شهيد در باغ سر سبزي ، كنار يك خاكريزي مثل همان خاكريزهاي جبهه نشسته و به فكر فرو رفته است . بنده سئوال كردم كه در چه فكري هستيد ؟ ايشان با ناراحتي گفتند : مي خواهم بروم بچه ها را از همسرم بگيرم . من گفتم :به چه دليل ؟ايشان كه به خوبي از بچه مواظبت مي كند. ولي ايشان چيزي نگفتند . من از خواب بيدار شدم و همان روزبه خانه همسر شهيد رفتم، ديدم بچه تب شديدي دارد و مثل اينكه مسموم شده است، و بحمدا... بچه را دكتر بردم و خوب شد . بعدا" من فهميدم كه ناراحتي شهيد به چه خاطر است.
عاصف مجيدي اردكاني:
يكي از همرزمان ايشان نقل مي كرد : در يگان دريايي ايشان يك نفر را كه ظاهرا"خطايي مرتكب شده بود , تنبيه كرده بود و اين فرد از ايشان شكايت كرده بود . بنده مي خواستم يك تذكري در اين رابطه به ايشان بدهم كه تنبيه نيروها بايد تنبيه افراد خاطي را به دفتر قضايي واگذار نماييد . ولي هر وقت با ايشان روبرو مي شدم يك حالت محبوبيت خاصي در چهره ايشان بود كه نمي گذاشت كه بنده اين تذكر را به ايشان بدهم.

فاطمه مجيدي رادكاني:
وقتي كه حاج حسين شهيد شده بود ، دختر كوچكم خيلي گريه مي كرد . يك شب خواب ديده بود كه: من رفته ام دنبالش و به او گفته بودم بيا كه دائيت آمده، و دخترم گفته بود كه مگر دائيم شهيد نشده؟ رفته بود و ديده بود كه حاج حسين داخل حياط همان جاي هميشگي نشسته است از ايشان سئوال كرده كرده بود كه مگر شما شهيد نشده ايد ، دائيش گفته بود كه نه دائي جان من شهيد شده ام ولي شهيد هميشه زنده است.

عاصف مجيدي اردكاني:
موقعيكه حضرت امام فرمان 16 گانه را به جبهه اعلام کرد، از جمله اين فرامين ورزش، به جا آوردن نمازهاي نافله، روزه گرفتن در روزهاي دوشنبه و پنجشنبه، و ياد گرفتن سواركاري و غيره بود. ايشان اينقدر به حضرت امام ارادت داشتند كه تمام فرامين ايشان را بدون كم و كاستي انجام مي داد. يك بار ديدم كه در يگان يك اسبي را بسته اند، گفتم: اين اسب در يگان چكار مي كند؟ ايشان گفتند: اسب آورده ايم كه موقع بيكاري سوار كاري را ياد بگيريم.

زهرا غلامي:
موقعيكه ايشان تقريبا"شانزده ، هفده سالش بود . يك بار در منزل ما موقعي كه در اطاق تنها مشغول نماز خواندن بود, ديدم خيلي نمازش به طول انجاميد . داخل اطاق رفتم ديدم نشسته سر نمازش و مشغول گريه كردن است.

آخرين باري كه ايشان در منزل ما بود، از بنده پرسيد: آيا دوست داريد من شهيد شوم، من گفتم . نخير، دوست ندارم . ايشان لبخند زد و گفت : ما عمر كمي داريم به هر حال شهيد مي شويم ولي شما دوست داريد جنازه ام را چطوري بياورند. پودر شوم يا غرق شوم يا اينكه جنازه ام را سالم بياورند. من هم گفتم دوست دارم سالم باشد. بعدأ هم كه شهيد شدند جنازه ايشان را سالم آوردند.

علي اصغر حصار پرور:
يك شب حدود ساعت 12 بود كه به همراه ايشان با ماشيني از منطقه به طرف اهواز آمديم با آنكه جاده خلوت بود و هيچگونه ترددي در منطقه نبود, ايشان با سرعت كمي حركت مي كردند, بنده به ايشان گفتم: جاده كه خلوت است، چرا تندتر نمي رويد، شهيد گفت: دستور فرماندهي اين است كه هيچ ماشيني حق اينكه از 80 كيلومتر سريعتر برود را ندارد، به همين خاطر نبايد از سرعت مجاز بيشتر برويم.

محمد جواد افتخاري:
يك بار پاي ايشان شكسته بود .به همين خاطر مدت ده روز مرخصي بود با اينكه پايش توي گچ بود ماشين را برداشته و از تمام خانواده هاي شهيدي كه در منطقه از نيروهاي تحت امر خودش بودند, حتي در شهرستان هاي مختلف استان سركشي مي كرد و اين به خاطر عهدي بود كه در هنگام وداع با اين شهداء بسته بود .

در منطقه كه بوديم هر روز نوبت يك نفر مي شد كه ظرفهاي غذا را بشويد . بعضي از بچه ها به دليل اينكه كمي خسته بودند ظرفها را مي گذاشتند تا بعداً در فرصتي مناسب بشويند .شهيد مجيدي به بهانه اينكه مي خواست دست هايش را بشويد ظرف ها را مي برد و مي شست. ما وقتي اينكار شهيد را مي ديديم خجالت مي كشيديم و شرمنده مي شديم. به همين خاطر هر وقت يكي از بچه ها يك كم تنبلي مي كرد ما مي گفتيم اگر ظرفها را نشويي حتماً باز حاج حسين خواهد شست . و ما دوباره شرمنده خواهيم شد . به همين خاطر بچه ها هرگز نمي گذاشتند كه ظرف ها بماند.

موقعيكه فرزندش به دنيا آمده بود , مرخصي گرفته بودند تا بروند بچه شان را ببينند. بعد از اينكه بچه اش به دنيا آمد بيشتر از 3 روز نماند و دوباره به منطقه برگشت, حتي هنوز چشمهاي بچه باز نشده بود و شهيد نتوانسته بود بچه اش را ببيند.

محمد حسين ظريف:
در عمليات كربلاي 5 ، به خاطر اينكه جهت راهنمايي قايقها در شب هيچ علامت مشخصه اي نبود، معمولاً قايقها مسيرشان را گم مي كردند، به همين خاطر حسين ناراحت بود و هميشه در پي راه حلي براي رفع اين مشكل بود. چون مي بايست يك چراغي يا علامتي درست مي كردند كه در عين اينكه بسيار سبك و قابل تحرك باشد ، باعث جلب توجه دشمن نگردد. بعد از مدتي در پي طرحي كه ايشان به بچه هاي مخابرات داده بود، با استفاده از چراغهاي راهنما ژيان كه بر روي تخته هاي مثلث شكلي نصب شده بود و باطريهاي بلا استفاده بي سيم چراغي درست كردند كه بوسيله پايه هاي چوبي بلندي در داخل خود رودخانه نصب مي شد كه بسيار طرح جالبي بود و مشكل حل شد.

حسن شكيبا:
بعداز اينكه چندين بار داوطلبانه به جبهه رفتم ، يك بار ايشان از من خواستندكه به همراه ايشان از طريق سپاه به جبهه اعزام شويم . بنده گفتم : مسئله اي نيست شما آنجا چه كار مي كنيد؟ايشان گفتند من آنجا مسئوليتي ندارم ، تك تير انداز هستم . من گفتم : اگر تك تير انداز هستيد پس چطور مي خواهيد بنده را به به همانجايي كه خودتان هستيد ببريد . ايشان گفتند: مسئله اي نيست آنجا من يك آشنايي دارم كه مي تواند اين كار را بكند. بنده رفتم و ثبت نام كردم و بعد از چند روزي يك درخواست كتبي از تيپ 21 امام رضا (ع)يگان دريايي برايم آوردند . بنده رفتم آدرس گرفتم و آنجا را پيدا كردم . ابتدا ايشان آنجا نبودند ولي بعد از يك ساعت ايشان با يك تويوتا آمدند . وقتي ايشان را ديدم و احوالپرسي كردم ، از ديدن من خيلي خوشحال شدند . ديدم كه بچه ها همگي ايشان را احاطه كردند و هر كدام از ايشان چيزي مي خواهند و ايشان را حاج آقا صدا مي زدند . من تعجب كردم وقتي اطرافش خلوت شد من از ايشان پرسيدم شما كه مكه نرفته ايد چطور اينها شما را حاج آقا صدا مي زنند ،ايشان گفتند : شما هر چه دوست داري صدا بزن بعدا" فهميدم كه ايشان فرمانده يگان دريايي بودند و حتي از مكه رفتنشان هم چيزي به من نگفته بودند.

فاطمه مجيدي رادكاني:
در عمليات والفجر 8 با آنكه مجروحيت زيادي پيدا كرده بود وظيفة ما بود كه براي عيادت به خانه ايشان برويم، يك بار جلو در خانه با يكي از همسايه ها ايستاده بودم و صحبت مي كرديم، همسايه ما به جواني كه از دور عصا به دست مي آمد اشاره كرد و گفت: نگاه كنيد ببينيد همه جوانهايمان مجروح هستند، بعد كه جوان نزديكتر شد، ديدم، ايشان حاج حسين آقا، اخوي بنده هستند، از دور با چهره اي گشاده و خنده مي آمد كه از ما خبري بگيرد. گفتم: حسين آقا مجروح شديد، ايشان گفت: نه چيزي نيست، دعا كنيد شهيد بشوم. بنده گفتم: اميدوارم كه هميشه زنده باشيد، دوباره تأكيد كرد كه دعا كنيد شهيد بشوم.

عاصف مجيدي اردكاني:
شهيد دقيقاً هفتاد و پنج روز قبل از شهادتش خواب مي بيند كه امام زمان(عج)به همراه يوسف، برادرشهيدش و يكي از معتمدين محل كه ايشان از محبّين اهل بيت بود، وايشان نيز شهيد شده بود به همراه پدر و مادرشان در يك جايي نشسته اند و مشغول خوردن عصرانه هستند، در اينجا امام زمان (عج) تاريخ دقيق شهادتشان حتي دقيقاً ساعت شهادت را به ايشان مي گويد. اين قضايا را ما در وصيّت نامه ايشان خوانديم و وقتي تطبيق نموديم، دقيقاً ساعت شهادتش همان ساعتي بود كه ايشان در وصيّت نامه نوشته بودند. 


درباره : شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا , استان خراسان رضوي ,
بازدید : 127
[ 1392/04/25 ] [ 1392/04/25 ] [ هومن آذریان ]
مطالب مرتبط
نظر بدهید
کد امنیتی رفرش

.: Weblog Themes By graphist :.

::

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
آرشيو مطالب
موضوعات
تازه های سایت
اخبار روز جهان
شهدای استانها فرماندهان ، وصیتنامه ، خاطرات ، آثار شهدا
نرم افزار های کاربردی
مستند
دانلود فیلمها و سریالهای ایرانی
انمیشین
فرهنگ جبهه
عملیات
شناسایی ها
نیروهای دشمن
نیروهای دشمن 2
شهدای جهاد سازندگی
آلبومها
برنامه رادیویی
خاطرات انقلاب
وطن
راهیان نور
موسیقی فیلم
سرود
موسیقی بی‌ کلام
فرزند شهید
صدای شهدا
شهید سید اهل قلم آوینی
مارش
مداحی
ايثارگران
خانواده شهدا
اولين هاي شهيدان دفاع مقدس
نوای جبهه
مطالب مفید فرهنگی ، هنری ، اینترنتی و ...
مذهبی
مجموعه پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
فاتحان قله‌های جاسوسان ( شهدای صابرین )
محمد ابراهیم همت
ادعیه و مناجات
ادیه و زیارت
دانلود کتب اسلامی
پخش زنده شبکه های تلویزیونی - سراسری
دانلود تمام آثار شهید مطهری
صرفا جهت اطلاع !!!!
جلوه های ویژه
پی دی اف آموزشی
دوره آموزشي زبان فارسي
کلیپ های با کیفیت دفاع مقدس (۱)
نرم افزارهای موبایل
گنجینه اذان
والپیپرهای اسلامی
والپیپر معمولی
بخش سیستم عامل
بازی
کلیپ
شهید حاج احمد کاظمی
دانلود مجموعه کتابهای کامپیوتر pdf
اس ام اس
اصول و فروع دین
طنز و کاریکاتور
فول آلبوم های مجاز
دیگر رسانه ها
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 2,336 نفر
بازديدهاي ديروز : 3,591 نفر
كل بازديدها : 3,715,028 نفر
بازدید این ماه : 6,671 نفر
بازدید ماه قبل : 9,211 نفر
کل نظرات : 11 عدد
كل مطالب : 4776 عدد
كل اعضا : 2 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک